✅پیام، فیلم و احادیث فوق العاده مهمی که کمتر گفته شده، درباره عید بزرگ #غدیر را فردا تقدیمتان خواهیم کرد...
@hatampoori
❇️فایلهای صوتی نتیجه ساعتها مطالعه و پژوهش عمیق است...
ارادت، خادمان کانال🌹
@hatampoori
❇️فایلهای صوتی نتیجه ساعتها مطالعه و پژوهش عمیق است...
ارادت، خادمان کانال🌹
#داستانی بسیارمنطقی و دلنشین...
💐💐💐🌺🌺🌺
❇️میدانید اگر روی موضوع #غدیر (باندازه که نه، حتی کمی) شبیه موضوع #محرم و #عاشورا، کارکرده بودند؛ شاید امروزه دیگر اصلا موضوعی تحت عنوان محرم و عاشورا نداشتیم...
✅سعی کنید در موضوع غدیر حداقل تا محرم به صورت منطقی و مودبانه کار کنید و...
مانندداستانِ شگفت زیر:👇⬇️👇⬇️
#داستان) سوال یک دختر بچه ۸ ساله شیعه از مدیر مدرسه اش؛ باعث شد تمام کارشناسان شبکه های اهل تسنن، هیچ جوابی به جز سکوت، برایش پیدا نکنند
👌👌👌👏👏👏⁉️
🤷♀آقای مدیر مدرسه!
ما توی کلاس ۲۴ نفره هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره، به من میگه:خانم! شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...
و بعد به بچه ها میگه: بچه ها! همه باید به حرف مبصر گوش کنید ، تا برگردم...
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفتند، ولی هیچ کسی را به جانشینی خودشان انتخاب نکردند؟!
آیا پیامبر ص ، به اندازه معلم ما ، بلد نبودند یک مبصر و یک جانشین بعد از خودشان تعیین کنند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزه ؟!
👨🏫مدیر سنّی،به دانش آموزشیعه گفت:
برو فردا با ولیّ ات بیا، کارش دارم...
دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد.
مدیرگفت: پس چرا ولیّ خودتونیاوردی؟!
مگه نگفتم ولیّ خودتو بیار؟
دانش آموز گفت: این ولیِّ منه دیگه...
مدیر عصبانی شد و گفت: منظور من از ولیّ، سرپرسته ، پدرته ، رفتی دوستتو با خودت آوردی؟!
دانش آموز گفت: نشد دیگه😏
اینجا میگید ولیّ ، یعنی سرپرست...
پس چطور وقتی پیامبر ص(روز غدیر) گفتند،این "علی" بعداز من،ولیّ شماست؛
میگید منظور حضرت ص از #ولیّ، یعنی دوست؟
✅کانال زندگی شیرین والهی، درهمه امور، شمارابه انصاف واعتدال، ترغیب میکند
👇👇
@hatampoori
⬅️این داستان کوتاه را، باهرعنوانی که خودتان میخواهید، منتشر فرمائید🌹
💐💐💐🌺🌺🌺
❇️میدانید اگر روی موضوع #غدیر (باندازه که نه، حتی کمی) شبیه موضوع #محرم و #عاشورا، کارکرده بودند؛ شاید امروزه دیگر اصلا موضوعی تحت عنوان محرم و عاشورا نداشتیم...
✅سعی کنید در موضوع غدیر حداقل تا محرم به صورت منطقی و مودبانه کار کنید و...
مانندداستانِ شگفت زیر:👇⬇️👇⬇️
#داستان) سوال یک دختر بچه ۸ ساله شیعه از مدیر مدرسه اش؛ باعث شد تمام کارشناسان شبکه های اهل تسنن، هیچ جوابی به جز سکوت، برایش پیدا نکنند
👌👌👌👏👏👏⁉️
🤷♀آقای مدیر مدرسه!
ما توی کلاس ۲۴ نفره هستیم، معلم ما وقتی میخواد از کلاس بیرون بره، به من میگه:خانم! شما مبصر باش تا نظم کلاس بهم نریزه...
و بعد به بچه ها میگه: بچه ها! همه باید به حرف مبصر گوش کنید ، تا برگردم...
شما میگید پیامبر ص از دنیا رفتند، ولی هیچ کسی را به جانشینی خودشان انتخاب نکردند؟!
آیا پیامبر ص ، به اندازه معلم ما ، بلد نبودند یک مبصر و یک جانشین بعد از خودشان تعیین کنند که نظم جامعه اسلامی به هم نریزه ؟!
👨🏫مدیر سنّی،به دانش آموزشیعه گفت:
برو فردا با ولیّ ات بیا، کارش دارم...
دانش آموز رفت و فرداش با دوستش اومد.
مدیرگفت: پس چرا ولیّ خودتونیاوردی؟!
مگه نگفتم ولیّ خودتو بیار؟
دانش آموز گفت: این ولیِّ منه دیگه...
مدیر عصبانی شد و گفت: منظور من از ولیّ، سرپرسته ، پدرته ، رفتی دوستتو با خودت آوردی؟!
دانش آموز گفت: نشد دیگه😏
اینجا میگید ولیّ ، یعنی سرپرست...
پس چطور وقتی پیامبر ص(روز غدیر) گفتند،این "علی" بعداز من،ولیّ شماست؛
میگید منظور حضرت ص از #ولیّ، یعنی دوست؟
✅کانال زندگی شیرین والهی، درهمه امور، شمارابه انصاف واعتدال، ترغیب میکند
👇👇
@hatampoori
⬅️این داستان کوتاه را، باهرعنوانی که خودتان میخواهید، منتشر فرمائید🌹
🟢 داستانی شگفت و تکاندهنده )
✅ رفتار عجیب یک سید در جشنی شاهانه
👌 مخصوصا نکته آخرش
🌸مرحومعلامهمحمدتقیجعفری نقل میکردند:
یکی از نوههای مرحوم مورخ الدوله سپهر، نویسنده کتاب ناسخ التواریخ به منزل ما آمد و گفت:
شب عید غدیر مراسم جشن بزرگی با حضور تعداد زیادی از رجال لشکری و کشوری برقرار است.اگر شما هم تشریف بیاورید و در آن محفل، مطالبی بفرمایید، بسیار مؤثر است.
محل جشن، ویلا بسیار بزرگ در شمال تهران و تقریبا یک باغی جنگلمانند بود با آبنماهای بسیار زیبا که من نمونهاش را ندیده بودم.
وارد جلسه شدیم، دیدم سالنی بسیار بزرگ که در آن انواع میوهها و شیرینیها جهت پذیرایی از حضار در آن چیده شده بود.
یکی از برنامه این بود که برخی از شعرا میآمدند و در وصف امیرالمؤمنین علیه السلام اشعاری میخواندند که برخی از شعرها خوب بود و برخی نیز سطحی نداشت...
🔹من دیگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که سیّدی جوان با ظاهری بسیار ساده وارد مجلس شد و بر خلاف عادت همگان کفش خود را برداشت و به داخل آورد که صاحب مجلس و تعدادی دیگر از این کار او ناراحت شدند.
عموم حضار به آن سید نگاهی تحقیرآمیز داشتند و کسی به او احترامی نگذاشت، ولی من در مقابلش احترام کردم و برخاستم و او نیز سری تکان داد.
سید، با یک طمأنینه و اطمینان خاصی بر روی زمین نشست و کسی هم به او تعارف نکرد که روی صندلی بنشیند.
🔹بالاخره نوبت به اشعرالشعرا رسید و از او دعوت کردند که بیاید و اشعارش را بخواند.
این شاعر با یک طمطراقی آمد و شروع به قرائت اشعار نمود.
وقتی بیت اول را خواند هرچند بد نبود ولی سید یک اشکال جدی به آن وارد کرد.
اشعرالشعرا محل نگذاشت و بیت دوم را خواند. دوباره سید ایراد گرفت اما شاعر همچنان توجه نکرد.
وقتی بیت سوم را خواند، سید گفت: این هم اشکال دارد.
شاعر عصبانی شد و گفت: چرا؟
سید گفت: خوب،این را اول میپرسیدی. الان برایت توضیح میدهم.
سید بحثی از معانی بیان و صنایع ادبی را به صورت خیلی خلاصه بیان کرد...
دیدم که دریایی است بیکران از علم ...
🔹چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سید را به بالای مجلس بردند.
⁉️یکی از حضار به سید گفت:
اولا ) خوش آمدید، هرچند که نمیدانیم چطور آمدید.
دوم ) اینکه آیا خودتان هم شعر میگویید؟
سید گفت: گاهی اوقات.
گفتند: میشود یکی از سرودههای خود را بخوانید؟ گفت: آری و حتی میتوانم همین الان شعر تازه بگویم.
گفتند: پس بفرمایید.
گفت: نه؛ چراکه ممکن است بگویید این اشعار را قبلا گفتهای. شما بگویید که چه بسرایم؟
اینها با حالت اعجابآمیز نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند: غزلی بگویید در مدح امیرالمؤمنین که دو بیت اول آن عاشقانه باشد، بیت سوم این باشد که اگر امام علی به خاری هم نگاه کند، گلستان میشود و بیت چهارم این باشد که معصیتکاران عالم (حتی کسی مثل فرعون) هم اگر توسل به علی علیهالسلام پیدا کنند، بهرهمند میشوند.
خلاصه، محدوده را برای او خیلی تنگ کردند.
سید قبل از شروع نگاهی به حضار کرد که کسی اشعار او را ننویسد.
من زیر عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را یادداشت کنم. فهمید اما اعتراضی به من نکرد.
🌸سید شعر را این گونه آغاز کرد:
گر شمیمی ز سر طرّه جانان خیزد
تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد
والهام من که چو ازخواب تو بیدار شوی
زچه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد؟
علی عالی اعلا که ز بیم نهلش
روح از کالبد عالم امکان خیزد
گر به خاری کند از قاعده لطف نظر
از بن خار، دو صد روضه رضوان خیزد
گر زند دست به دامان ولایش فرعون
از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
داورا! دادگرا! جانب "جدّا" نظری
کز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد...
از بیت آخر معلوم شد که اسمش جدّا است.
🌺پس از خواندن شعر، سید خطاب به حاضران گفت: آقایان! علی(ع) از این جلسات که دور هم بنشینید و انواع غذاها را بخورید و چند بیت هم شعر بخوانید راضی نیست.
علی مرد است و مردان را دوست دارد. اگر مردانگی دارید بروید سراغ محرومان، دردمندان و فقرا. یعنی همان کسانیکه مورد عنایت علی بودند. اینجا نشستهاید و غذاها، شیرینیها و شربتهای خوشمزه میخورید بعد میروید خانه و فکر میکنید که در مدح علی شعر گفتهاید و جشن گرفتهاید؟! صریح بگویم که باید وضعتان را عوض کنید و بروید سراغ محرومان و مستضعفان جامعه
این را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بیرون رفت.
پس از رفتن او تا مدتی همه بهتزده بودند...
من شاهد بودم که تعدادی از آنها بسیار گریه کردند.
آقای سپهر، بعدها میگفت: تعدادی از آنها زندگیشان را تغییر دادند و رفتند سراغ رسیدگی به محرومان ...
🖥️منبع:سایت علامه جعفری
📚کتاب ابن سینای زمان، ص ۹۷
کانالتلگرامیزندگیشیرین و الهی🔰
@Hatampoori
#عید #غدیر #امام_علی #مبارک
#علامه_جعفری #اشعار #محرومان #مستضعفان
🌹تا میتوانید نشر دهید🌹
✅ رفتار عجیب یک سید در جشنی شاهانه
👌 مخصوصا نکته آخرش
🌸مرحومعلامهمحمدتقیجعفری نقل میکردند:
یکی از نوههای مرحوم مورخ الدوله سپهر، نویسنده کتاب ناسخ التواریخ به منزل ما آمد و گفت:
شب عید غدیر مراسم جشن بزرگی با حضور تعداد زیادی از رجال لشکری و کشوری برقرار است.اگر شما هم تشریف بیاورید و در آن محفل، مطالبی بفرمایید، بسیار مؤثر است.
محل جشن، ویلا بسیار بزرگ در شمال تهران و تقریبا یک باغی جنگلمانند بود با آبنماهای بسیار زیبا که من نمونهاش را ندیده بودم.
وارد جلسه شدیم، دیدم سالنی بسیار بزرگ که در آن انواع میوهها و شیرینیها جهت پذیرایی از حضار در آن چیده شده بود.
یکی از برنامه این بود که برخی از شعرا میآمدند و در وصف امیرالمؤمنین علیه السلام اشعاری میخواندند که برخی از شعرها خوب بود و برخی نیز سطحی نداشت...
🔹من دیگر خسته شده بودم و بنا داشتم که بلند شوم که سیّدی جوان با ظاهری بسیار ساده وارد مجلس شد و بر خلاف عادت همگان کفش خود را برداشت و به داخل آورد که صاحب مجلس و تعدادی دیگر از این کار او ناراحت شدند.
عموم حضار به آن سید نگاهی تحقیرآمیز داشتند و کسی به او احترامی نگذاشت، ولی من در مقابلش احترام کردم و برخاستم و او نیز سری تکان داد.
سید، با یک طمأنینه و اطمینان خاصی بر روی زمین نشست و کسی هم به او تعارف نکرد که روی صندلی بنشیند.
🔹بالاخره نوبت به اشعرالشعرا رسید و از او دعوت کردند که بیاید و اشعارش را بخواند.
این شاعر با یک طمطراقی آمد و شروع به قرائت اشعار نمود.
وقتی بیت اول را خواند هرچند بد نبود ولی سید یک اشکال جدی به آن وارد کرد.
اشعرالشعرا محل نگذاشت و بیت دوم را خواند. دوباره سید ایراد گرفت اما شاعر همچنان توجه نکرد.
وقتی بیت سوم را خواند، سید گفت: این هم اشکال دارد.
شاعر عصبانی شد و گفت: چرا؟
سید گفت: خوب،این را اول میپرسیدی. الان برایت توضیح میدهم.
سید بحثی از معانی بیان و صنایع ادبی را به صورت خیلی خلاصه بیان کرد...
دیدم که دریایی است بیکران از علم ...
🔹چند نفر از حضار آمدند و احترام کردند و به زور سید را به بالای مجلس بردند.
⁉️یکی از حضار به سید گفت:
اولا ) خوش آمدید، هرچند که نمیدانیم چطور آمدید.
دوم ) اینکه آیا خودتان هم شعر میگویید؟
سید گفت: گاهی اوقات.
گفتند: میشود یکی از سرودههای خود را بخوانید؟ گفت: آری و حتی میتوانم همین الان شعر تازه بگویم.
گفتند: پس بفرمایید.
گفت: نه؛ چراکه ممکن است بگویید این اشعار را قبلا گفتهای. شما بگویید که چه بسرایم؟
اینها با حالت اعجابآمیز نگاهی به یکدیگر کردند و گفتند: غزلی بگویید در مدح امیرالمؤمنین که دو بیت اول آن عاشقانه باشد، بیت سوم این باشد که اگر امام علی به خاری هم نگاه کند، گلستان میشود و بیت چهارم این باشد که معصیتکاران عالم (حتی کسی مثل فرعون) هم اگر توسل به علی علیهالسلام پیدا کنند، بهرهمند میشوند.
خلاصه، محدوده را برای او خیلی تنگ کردند.
سید قبل از شروع نگاهی به حضار کرد که کسی اشعار او را ننویسد.
من زیر عبا خودکار و کاغذ را آماده کردم تا اشعار را یادداشت کنم. فهمید اما اعتراضی به من نکرد.
🌸سید شعر را این گونه آغاز کرد:
گر شمیمی ز سر طرّه جانان خیزد
تا قیامت ز صبا رایحه جان خیزد
والهام من که چو ازخواب تو بیدار شوی
زچه رو از سر چشمان تو مژگان خیزد؟
علی عالی اعلا که ز بیم نهلش
روح از کالبد عالم امکان خیزد
گر به خاری کند از قاعده لطف نظر
از بن خار، دو صد روضه رضوان خیزد
گر زند دست به دامان ولایش فرعون
از لحد با دو کف موسی عمران خیزد
داورا! دادگرا! جانب "جدّا" نظری
کز پی مدح تو چون بحر به طوفان خیزد...
از بیت آخر معلوم شد که اسمش جدّا است.
🌺پس از خواندن شعر، سید خطاب به حاضران گفت: آقایان! علی(ع) از این جلسات که دور هم بنشینید و انواع غذاها را بخورید و چند بیت هم شعر بخوانید راضی نیست.
علی مرد است و مردان را دوست دارد. اگر مردانگی دارید بروید سراغ محرومان، دردمندان و فقرا. یعنی همان کسانیکه مورد عنایت علی بودند. اینجا نشستهاید و غذاها، شیرینیها و شربتهای خوشمزه میخورید بعد میروید خانه و فکر میکنید که در مدح علی شعر گفتهاید و جشن گرفتهاید؟! صریح بگویم که باید وضعتان را عوض کنید و بروید سراغ محرومان و مستضعفان جامعه
این را گفت و کفش خود را برداشت و از مجلس بیرون رفت.
پس از رفتن او تا مدتی همه بهتزده بودند...
من شاهد بودم که تعدادی از آنها بسیار گریه کردند.
آقای سپهر، بعدها میگفت: تعدادی از آنها زندگیشان را تغییر دادند و رفتند سراغ رسیدگی به محرومان ...
🖥️منبع:سایت علامه جعفری
📚کتاب ابن سینای زمان، ص ۹۷
کانالتلگرامیزندگیشیرین و الهی🔰
@Hatampoori
#عید #غدیر #امام_علی #مبارک
#علامه_جعفری #اشعار #محرومان #مستضعفان
🌹تا میتوانید نشر دهید🌹