حرف حساب
100 subscribers
1.09K photos
3 videos
3 files
1.35K links
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه‌السلام
ارتباط با ادمین @Einizadeh_hamidreza
Download Telegram
✳️ فرار از گناه

📌 سربازی‌اش را باید داخل خانه‌ی جناب سرهنگ می‌گذراند؛ آن هم زمان شاه. وقتی وارد خانه شد و چشمش به زنِ نیمه عریانِ سرهنگ افتاد، بدون معطلی پا به فرار گذاشت و خودش را برای جریمه‌ای که انتظارش را می‌کشید، آماده کرد. جریمه‌اش تمیز کردن تمام دست‌شویی‌های پادگان بود؛ هیجده دستشویی که در هر نوبت، چهار نفر مأمور نظافتشان بودند! هفت روز از این جریمه‌ی سنگین می‌گذشت که سرهنگ برای بازرسی آمد و گفت: «بچه دهاتی! سر عقل اومدی؟» عبدالحسین که نمی‌خواست دست از اعتقادش بکشد گفت: «این هیجده توالت که سهله، اگه سطل بدی دستم و بگی همه‌ی این کثافت‌ها رو خالی کن توی بشکه، بعد ببر بریز توی بیابون و تا آخر سربازی هم کارت همین باشه، با کمال میل قبول می‌کنم؛ ولی دیگه توی اون خونه پا نمی‌ذارم.» بیست روزی این تنبیه ادامه داشت اما وقتی دیدند حریف اعتقاداتش نمی‌شوند، کوتاه آمدند و فرستادنش گروهان خدمات.

📚 از کتاب #خاک‌های_نرم_کوشک؛ زندگینامه شهید #عبدالحسین_برونسی

❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم| ۴

#در_نشر_مطالب_خوب_سهیم_باشیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید

👇👇👇👇👇
@harfehesab114
@harfehesab114
👆👆👆👆👆
✳️ نون حلال

📌 بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست؛ آب و زمین رو به زور گرفتن و می‌خوان بین مردم تقسیم کنند؛ بدتر اینکه سهم چندتا #بچه_یتیم هم قاطی این‌هاست.»

رفتیم مشهد؛ خانه‌ی یکی از اهالی که خالی بود. موقتا همان‌جا ساکن شدیم. مانده بود کار. دو ماه شاگرد سبزی‌فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛ اما سر هیچ‌ کدام دوام نیاورد.

می‌گفت: «سبزی‌فروشه که سبزی‌ها رو خیس می‌کنه تا #سنگین‌تر بشه، لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می‌کنه و غش و #کم‌فروشی داره. از همه بدتر اینه که می‌خوان منم مثل خودشون بشم.»

بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنّا پیدا شده بود که عبدالحسین را با خودش ببرد.

جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین «هیچ طوری نیست، نون #زحمت‌کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست.»

📚 از کتاب #خاک‌های_نرم_کوشک؛ زندگینامه شهید #عبدالحسین_برونسی

❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم| ۵

#در_نشر_مطالب_خوب_سهیم_باشیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید

👇👇👇👇👇
@harfehesab114
@harfehesab114
👆👆👆👆👆
نون حلال

📌 بحث تقسیم اراضی که پیش آمد، عبدالحسین گفت: «دیگه این روستا جای زندگی نیست؛ آب و زمین رو به زور گرفتن و می‌خوان بین مردم تقسیم کنند؛ بدتر اینکه سهم چندتا #بچه_یتیم هم قاطی این‌هاست.» رفتیم مشهد؛ خانه‌ی یکی از اهالی که خالی بود. موقتا همان‌جا ساکن شدیم. مانده بود کار. دو ماه شاگرد سبزی‌فروشی شد و پانزده روز شاگرد لبنیاتی؛ اما سر هیچ‌ کدام دوام نیاورد. می‌گفت: «سبزی‌فروشه که سبزی‌ها رو خیس می‌کنه تا #سنگین‌تر بشه، لبنیاتیه هم جنس خوب و بد رو قاطی می‌کنه و غش و #کم‌فروشی داره. از همه بدتر اینه که می‌خوان منم مثل خودشون بشم.» بعد از آن یک بیل و کلنگ برداشت و رفت سر گذر. بعد از سه چهار روز یک بنّا پیدا شده بود که عبدالحسین را با خودش ببرد. جان کندن داشت، مزدش هم روزی ده تومن بود ولی به قول عبدالحسین «هیچ طوری نیست، نون #زحمت‌کشی نون پاک و حلالیه، خیلی بهتر از اون دو تاست.»

📚 از کتاب #خاک‌های_نرم_کوشک؛ زندگینامه‌ی شهید #عبدالحسین_برونسی
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید 👇

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw