حرف حساب
100 subscribers
1.09K photos
3 videos
3 files
1.35K links
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه‌السلام
ارتباط با ادمین @Einizadeh_hamidreza
Download Telegram
#یک_استکان_داستان| ۴
✳️ فرصت خدمت

📌 جاده‌ی سوسنگرد خلوت بود. گه‌گاه تک‌وتوک ماشین‌های نظامی از روبه‌رو نزدیک می‌شدند؛ دستی برایمان تکان می‌دادند و می‌گذشتند. همین‌طور که می‌رفتیم، دیدیم یک خانواده کنار جاده ایستاده‌اند. منتظر ماشین بودند. حسین گفت: «صبر کنید. ببین این‌ها کجا می‌روند؟» ماشین را نگه داشتم. حسین پیاده شد. رفت طرف آن خانواده.
-سلام! کجا تشریف می‌برید؟
مرد خانواده گفت: «روستای نعمه.»
لهجه‌ی غلیظ عربی داشت. حسین گفت: «بفرمایید سوار شوید. ما می‌رسانیمتان.»
آن خانواده کلی باروبنه داشتند. حسین کمک کرد و آن‌ها را هم گذاشت پشت وانت. راه که افتادیم، گفتم: «این‌ها که سر راهمان نیستند. اگه بخواهیم برسانیمشان، کلی باید تو راه فرعی برویم. حسابی معطل می‌شویم.»
گفت: «اشکالی ندارد.»
گفتم: «ولی خودت گفتی که عجله کنیم. خودت گفتی که نباید فرصت را از دست داد.»
گفت: «همه‌ی این زحمت‌ها و عجله‌ها به‌خاطر همین #مردم است. حالا که #فرصت_خدمتی پیش آمده نباید به این راحتی از دستش داد.»

📚 از #سه_روایت_از_یک_مرد؛ رمانی بر اساس زندگینامه #شهید_حسین_علم‌الهدی

👤#محمدرضا_بایرامی

❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم

🆔 @harfehesab114
Forwarded from حرف حساب
#یک_استکان_داستان| ۴
✳️ فرصت خدمت

📌 جاده‌ی سوسنگرد خلوت بود. گه‌گاه تک‌وتوک ماشین‌های نظامی از روبه‌رو نزدیک می‌شدند؛ دستی برایمان تکان می‌دادند و می‌گذشتند. همین‌طور که می‌رفتیم، دیدیم یک خانواده کنار جاده ایستاده‌اند. منتظر ماشین بودند. حسین گفت: «صبر کنید. ببین این‌ها کجا می‌روند؟» ماشین را نگه داشتم. حسین پیاده شد. رفت طرف آن خانواده.
-سلام! کجا تشریف می‌برید؟
مرد خانواده گفت: «روستای نعمه.»
لهجه‌ی غلیظ عربی داشت. حسین گفت: «بفرمایید سوار شوید. ما می‌رسانیمتان.»
آن خانواده کلی باروبنه داشتند. حسین کمک کرد و آن‌ها را هم گذاشت پشت وانت. راه که افتادیم، گفتم: «این‌ها که سر راهمان نیستند. اگه بخواهیم برسانیمشان، کلی باید تو راه فرعی برویم. حسابی معطل می‌شویم.»
گفت: «اشکالی ندارد.»
گفتم: «ولی خودت گفتی که عجله کنیم. خودت گفتی که نباید فرصت را از دست داد.»
گفت: «همه‌ی این زحمت‌ها و عجله‌ها به‌خاطر همین #مردم است. حالا که #فرصت_خدمتی پیش آمده نباید به این راحتی از دستش داد.»

📚 از #سه_روایت_از_یک_مرد؛ رمانی بر اساس زندگینامه #شهید_حسین_علم‌الهدی

👤#محمدرضا_بایرامی

❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم

🆔 @harfehesab114
تو مال امروزت هستی نه فردایت!

🔻 پیغمبر(ص) فرمود: «اِیّاکَ و التَّسویفَ بِاَمَلِکَ فَانَّکَ بِیَومِکَ و لَستَ بما بَعدَهُ» بترس از #تسویف. تسویف از ماده‌ی سوف است. سَوفَ همین است که می‌گوییم «سوف اقول»؛ بعد از این می‌گویم، «سوف افعل»؛ بعد از این انجام می‌دهم. تسویف یعنی مرتب «سوف سوف» کردن، تأخیر انداختن که بعد از این، این کار را می‌کنم. «و التسویف باملک» به‌خاطر این‌که آرزوهای زیادی داری، فرض می‌کنی که #وقت و #فرصت باقی است، مرتب «سوف سوف» می‌کنی؛ نه، تسویف نکن «فانک بیومک و لست بما بعده»، تو مال امروزت هستی نه مال فردایت؛ یعنی تو چه می‌دانی فردا هستی یا نیستی، زودتر به کار خودت مبادرت کن.

👤 #شهید_مطهری
📚 برگرفته از کتاب «گفتارهایی در اخلاق اسلامی»

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ روز حسرت و هشدار اغتنام فرصت!

🔻 یکی از اسم‌های #روز_قیامت «یوم الحسرة» است؛ حسرت بیکاری‌هایی که کشیدیم. «وَأَنذِرْهُمْ يَوْمَ الْحَسْرَةِ إِذْ قُضِيَ الْأَمْرُ»(مریم، ۳۹) آن‌ها را هشدار بده نسبت به #روز_حسرت، آن وقتی که همه چیز تمام شده و دیگر هیچ کار نمی‌توانید بکنید. هر کاری باید می‌کردید، کردید.

‼️ آن روز انسان #گنه‌کار ، آدم بدکار ، به خدای متعال عرض می‌کند که یک #فرصت دیگر به من بده، من را برگردان به دنیا؛ یعنی مجال #عمل به من بده. آن‌جا که جای عمل نیست! جای عمل، دنیاست! چون حالا دیدم، یقین کردم، پشیمانم، یک فرصت عمل دیگر به من بده، شاید یک کاری بکنم که تو را راضی کنم و جبران کنم این #بدکاری و #کم‌کاری را. آن وقت، آیه‌ی شریفه می‌فرماید: «أَوَلَمْ نُعَمِّرْكُم» آیا ما به تو عمر ندادیم، آن قدری که بتوانی کار کنی؟ فرصت ندادیم به تو؟ فرصت‌ها را باید مغتنم شمرد.

👤 #مقام_معظم_رهبری
📚 از کتاب #تفسیر_سوره‌ی_حمد
📖 ص ۵۲
#⃣ #تفسیر #قیامت

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw