حرف حساب
100 subscribers
1.09K photos
3 videos
3 files
1.35K links
برش‌هایی از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم | گروه مطالعاتی هیئت امام جعفر صادق علیه‌السلام
ارتباط با ادمین @Einizadeh_hamidreza
Download Telegram
ده دقیقه وقت پیدا می‌کرد، می‌رفت سروقت کتاب‌هایش

🔻 وقتی از عملیات خبری نبود، می‌خواستی پیداش کنی، باید جاهای دنج را می‌گشتی. پیداش که می‌کردی، می‌دیدی #کتاب به دست نشسته، انگار توی این دنیا نیست. ده دقیقه وقت پیدا می‌کرد، می‌رفت سروقت کتاب‌هایش. گاهی که کاری فوری پیش می‌آمد، کتاب همان‌طور باز می‌ماند تا برگردد.


📚 از کتاب #یادگاران ۱۰
📖 صفحه ۵۲
👤 خاطراتی از #شهید_مهدی_زین‌الدین
#مثل_شهدا_زندگی_کنیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ من هم بناست بمیرم...

🔻 شروع به تکاندن عبای خاکی‌اش کرد، من که از حرف‌زدن با او لذت می‌بردم، پرسیدم: «کجا بودی که عبایت این‌قدر خاکی است؟»
- وادی السلام.
- آن‌جا مُرده داری؟
- نه.
- بی‌کاری؟
- نه.
- برای چه رفته بودی؟
کمی مکث کرد و گفت: «استادم در تبریز، دستور داده است که دست‌کم هفته‌ای یک بار به مقبره‌ها بروم.»
- که چه شود؟
- که یادم بیاید من هم بناست بمیرم.

📚 از کتاب #کهکشان_نیستی
📖 صفحات ۴۰ و ۴۱
👤 #محمدهادی_اصفهانی
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
شاخص و مقیاس؛ قرآن و اهل‌بیت(ع)

🔻 مدتی گذشت. حالا کمی خودمانی‌تر شده بودیم. پیشرفتم بد نبود و محمد هم تلاشش را برای آموختن فوت‌های کوزه‌گری‌اش به‌کار می‌برد. یک روز پرسید: «بگو ببینم، اولین کار یک دیده‌بان چیست؟» گفتم: «خب معلومه باید جای خودش رو پیدا کنه.» پرسید: «برای این‌که جای خودش رو پیدا بکنه، باید چکار کنه؟» گفتم: «دو تا هدف مهم پیدا کنه که این دو هدف، هم در نقشه باشه و هم در طبیعت.» پرسید: «بعدش چی!» گفتم: «از این دو هدف گرا بگیره، گرا رو برگردونه و معکوس کنه. محل برخورد این دو گرا جای خودش می‌شه.»

🔸 گفت: «همه‌ی این‌ها که پرسیدم برای این بود که بگم اولین چیزی که یک آدم باید بداند این است که او کجا ایستاده و به کجا می‌رود، برای این که بفهمد کجا ایستاده باید دو هدف و شاخص مهم را پیدا کند. آن دو هدف و شاخص، یکی #قرآن است و دیگری #عترت و #اهل_بیت. با معرفت به این دو شاخص، انسان می‌فهمد که درست ایستاده یا خطا ایستاده. می‌فهمد که باید کجا را ببیند و چگونه ببیند. این اولین قاعده‌ی دیده‌بانی است.»

📚 برگرفته از کتاب «سهم من از چشمان او»
📖 صفحه ۱۷۷
👤 #مصطفی_رحیمی
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
وقتی مردم امام را رها کنند...

🔻  وقتی مردم با کناره‌گیری از #امام و یله کردن #حق ایشان، مجال «باز شدن دست امام را برای #اعمال_ولایت » فراهم نمی‌آورند، #کتاب_الله و #احکام_خداوند یله می‌ماند، مجال حضور در میان مناسبات و معاملات را نمی‌یابد و در نتیجه در سراشیبی #اختلاط، #امتزاج و #التقاط، جمله‌ی #فرهنگ و #تمدن بشر، روی به #انحطاط و سیاهی می‌گذارد.

📚 برگرفته از کتاب «از قله‌ی عاشورا تا دریای ظهور»
👤 #اسماعیل_شفیعی_سروستانی
🙏 #خدایا_منجی_را_برسان

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ این آقا روح‌الله همان حرف‌های امام حسین را می‌زند!

🔻 همیشه آرزو داشتم کاش می‌توانستم #امام_حسین (ع) را یاری کنم. وقتی می‌نشستم توی روضه، گریه می‌کردم و می‌گفتم: «آقاجان! چرا ما تو اون دوره نبودیم تا جونمون رو فدا کنیم؟!» گاهی این فکرها توی خانه هم رهایم نمی‌کرد. یک روز انگار کسی سقلمه بزند به پهلویم، از خودم پرسیدم اشرف‌سادات! این همه حسین حسین می‌کنی، تو که هنوز امتحانی پس ندادی! از کجا معلوم تا کجا و کِی پای #دین خدا بایستی؟ خیلی‌ها با امام حسین بودند، #نماز هم می‌خواندند ولی وقتی از جانشان ترسیدند، امام را تنها گذاشتند. چطور این‌قدر به خودت مطمئنی که مدام وسط روضه مشت می‌کوبی به سینه و می‌گویی حسین جان! من و بچه‌هایم فدای شما! با خودم زمزمه کردم اشرف‌سادات حالا نوبه‌ی توست. این تو و این میدان برای جهاد. مگر نمی‌خواستی برای خدا، دینش را کمک کنی؟ بسم‌الله. نمی‌بینی این شاه پدرنابیامرز خون مردم را توی شیشه کرده و این‌همه به دین خدا دهن‌کجی می‌کند؟ امام حسین نیست، درست؛ ولی این #آقا_روح‌الله همان حرف‌های امام را می‌زند. پس پا سفت کن در راهش...

📚 از کتاب #تنها_گریه_کن
📖 صفحات ۹۲ و ۹۳
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ آرزو داشت تا جایی که می‌شود شبیه امامش باشد

🔻 سرش را آورد بالا و این‌بار با التماس و بغض خیره شد توی چشم‌هایم و گفت: «مامان جان! می‌دونید #شهادت داریم تا شهادت. دلم می‌خواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل #امام_حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا می‌کنی برام؟»

🔸 نمی‌فهمیدم این بچه کجاها را می‌دید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا می‌کردم پسرم با شهادت عاقبت‌به‌خیر بشود اما پسرم، فقط آن را نمی‌خواست؛ آرزو داشت تا آنجا که می‌شود، شبیه #امامش باشد.

📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 صفحات ۱۹۰ و ۱۹۱
❤️ #مثل_شهدا_زندگی_کنیم
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ قبله‌شناس

🔻 ...با سلام آخر نمازش دوباره هوشیار شدم. خوف کردم نمازم قضا شود ولی حبیب که دوباره ایستاد به نماز، یک دم راحت گرفتم... داشت #نماز_شب می‌خواند... با خودم گفتم پس نمازشب‌خوان هم هست! بیشتر ازش خوشم آمد. انگار حبیب در چشمم پررنگ می‌شد و مهرش در دلم جان می‌گرفت.

🔺 فردایش از مادرم پرسیدم: «خیلی فرق می‌کند شوهر آدم #مؤمن باشد یا نه؟» عزیز یک نگاهی به آقاجان انداخت و گفت: «خیلی. زیاد توفیر دارد مردت را وقت اذان #قبله‌شناس ببینی.»

📚 از کتاب #تنها_گریه_کن | روایت زندگی اشرف‌سادات منتظری، مادر شهید محمد معماریان
📖 ص ۴۲
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
شاید بچه‌ای پدر نداشته باشد

🔻 دست محمدحسین را گرفت و او را در مدرسه‌ی ارباب‌زاده که خودش مدیر آن بود ثبت‌ نام کرد. ظهر، محمدرضا و محمدحسین خسته و کوفته به خانه آمدند. محمدحسین پرسید: پدر! چرا امروز ما را با ماشین به خانه نیاوردی؟ مسیر طولانی است. ما خسته شدیم. پدر او را در آغوش کشید، بوسید و گفت: به‌خاطر این‌که شاید در بین بچه‌ها کسانی باشند که پدر نداشته باشند. این کار خوبی نیست که جلوی آن‌ها شما هر لحظه با پدر باشید.

📚 برگرفته از کتاب #حسین_پسر_غلامحسین؛ خاطراتی از #شهید_محمدحسین_یوسف_الهی
📖 صفحات ۲۷ و ۲۸
📘 #کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ من هم بناست بمیرم...

🔻 شروع به تکاندن عبای خاکی‌اش کرد، من که از حرف‌زدن با او لذت می‌بردم، پرسیدم: «کجا بودی که عبایت این‌قدر خاکی است؟»
- وادی السلام.
- آن‌جا مُرده داری؟
- نه.
- بی‌کاری؟
- نه.
- برای چه رفته بودی؟
کمی مکث کرد و گفت: «استادم در تبریز، دستور داده است که دست‌کم هفته‌ای یک بار به مقبره‌ها بروم.»
- که چه شود؟
- که یادم بیاید من هم بناست بمیرم.

📚 از کتاب #کهکشان_نیستی
📖 صفحات ۴۰ و ۴۱
👤 #محمدهادی_اصفهانی
#کتاب_بخوانیم
#کتاب_خوب_بخوانیم

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw
✳️ چقدر کتاب‌ها را در همین نیم‌ساعت‌ها می‌توان خواند!

🔻 افرادی که کار روزانه دارند- اداری، کاسب، روستایی، کشاورز و امثال این‌ها- اگر مثلا شب یا بین روز به خانه می‌آیند، بخشی از زمان را، ولو نیم ساعت، برای #کتاب_خواندن بگذارند. چقدر کتاب‌ها را در همین نیم‌ساعت‌ها می‌توان خواند. بنده خودم دوره‌های بیست‌وچندجلدی کتاب‌ها را در همین فاصله‌های ده دقیقه، بیست دقیقه، یک ربع ساعت خوانده‌ام!... این بایستی یک سیره و سنت رایجی بین مردم ما بشود که #کتاب را بخوانند و به بچه‌هایشان یاد بدهند. خانم‌ها در خانه‌ها کتاب بخوانند و معلومات را فرابگیرند.

👤 #مقام_معظم_رهبری
🎙 مصاحبه با خبرنگار صداوسیما پس از بازدید از ششمین نمایشگاه بین المللی کتاب تهران | ۱۳۷۲/۰۲/۱۲

📕 #کتاب_بخوانیم
📗 #کتاب_خوب_بخوانیم
💪 #حرف_حساب_انگیزشی

اینجا #حرف_حساب بخوانید؛ (برش‌های ناب از کتاب‌هایی که خوانده و سخنرانی‌هایی که شنیده‌ایم)

https://t.iss.one/joinchat/AAAAAENyXBalTbnjfFQRjw