خبرها تلخ و شیرین یکی پس از دیگری مخابره میشوند. دهان به دهان میچرخند و ما را میانه چندراه رها میکنند.چند راهی پر از دلهره. دوراهی؛ دودلی؛ اصلا انتخاب همیشه سخت بوده است.
گاهی دلازرده همه چیز را رها کردهایم و به زبان آوردیهایم من اصلا رای نمیدهم.
میان سیل خبرها خبری از راه میرسد که در اوج تلخی بار شیرینی با خود دارد خبرها میگویند کسی میان این جمع به آرزویش رسیده است. نام سعید مجیدی همه جا دیده میشود.دوربین مهرهای آبی شناسنامهاش را شکار کرده است.
مهرهای انتخابش برای ما درسهای بزرگ دارد. هرکدام میخواهند چیزی بگویند. هر مهر میگوید اگر پای خاک و دین وسط باشد.هرکجا که لازم باشد باید جان بدهی آبرو بدهی عزیز بدهی رای که جای خود دارد. تکلیف در هر دوره فرق دارد و یک انگشت به جوهر نشسته تکلیف امروز من و توست. تکلیف نه! همین انگشت رنگی شاید ادای دین باشد. یک قدر شناسی یا هر چیزی که بتوان نامش را نهاد و صدایش زد. نگاه به دلت بینداز و برایش نامی بگذار...این بار ما به خاطر قدردانی از خون پاکش رای خواهیم داد.
#گلبرگ_سرخ
#شهید_سعید_مجیدی
@golbarg_sorkh
گاهی دلازرده همه چیز را رها کردهایم و به زبان آوردیهایم من اصلا رای نمیدهم.
میان سیل خبرها خبری از راه میرسد که در اوج تلخی بار شیرینی با خود دارد خبرها میگویند کسی میان این جمع به آرزویش رسیده است. نام سعید مجیدی همه جا دیده میشود.دوربین مهرهای آبی شناسنامهاش را شکار کرده است.
مهرهای انتخابش برای ما درسهای بزرگ دارد. هرکدام میخواهند چیزی بگویند. هر مهر میگوید اگر پای خاک و دین وسط باشد.هرکجا که لازم باشد باید جان بدهی آبرو بدهی عزیز بدهی رای که جای خود دارد. تکلیف در هر دوره فرق دارد و یک انگشت به جوهر نشسته تکلیف امروز من و توست. تکلیف نه! همین انگشت رنگی شاید ادای دین باشد. یک قدر شناسی یا هر چیزی که بتوان نامش را نهاد و صدایش زد. نگاه به دلت بینداز و برایش نامی بگذار...این بار ما به خاطر قدردانی از خون پاکش رای خواهیم داد.
#گلبرگ_سرخ
#شهید_سعید_مجیدی
@golbarg_sorkh
🌱حضرت آقا:
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷
📌فایل با کیفیت تقویم را در پست بعد دانلود نمایید.
#تقویم_۱۴۰۳
#شهید_شاخص_اراک
#شهید_سعید_مجیدی
معاونت فرهنگی ناحیه مقاومت بسیج اراک
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
گاهی رنج و زحمتِ زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست. ۱۳۷۶/۰۲/۱۷
📌فایل با کیفیت تقویم را در پست بعد دانلود نمایید.
#تقویم_۱۴۰۳
#شهید_شاخص_اراک
#شهید_سعید_مجیدی
معاونت فرهنگی ناحیه مقاومت بسیج اراک
─┅═🇮🇷 💠 🇮🇷═┅─
#فرهنگ_اراک
@farhang_arak
https://eitaa.com/joinchat/3492216849C6e1424eaac
#اطلاعیه
📍 سومین یادواره
سردار شهید سعید مجیدی📍
🎙سخنران: سردار عروج
(مشاور عالی فرماندهی کل سپاه پاسداران)
🎤با نوای:
حاج مسعود پیرایش
▪️زمان:
پنجشنبه، ۱۰ خرداد ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰
▪️مکان:
گلزار مطهر شهدای اراک، قطعه مدافعان حرم
#شهید_سعید_مجیدی
#شهیدشاخصسال۱۴۰۳
🥀شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم.
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://t.iss.one/golbarg_sorkh2800
📍 سومین یادواره
سردار شهید سعید مجیدی📍
🎙سخنران: سردار عروج
(مشاور عالی فرماندهی کل سپاه پاسداران)
🎤با نوای:
حاج مسعود پیرایش
▪️زمان:
پنجشنبه، ۱۰ خرداد ماه ۱۴۰۳، ساعت ۱۶:۳۰
▪️مکان:
گلزار مطهر شهدای اراک، قطعه مدافعان حرم
#شهید_سعید_مجیدی
#شهیدشاخصسال۱۴۰۳
🥀شهدا را با ذکر صلوات یاد کنیم.
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://t.iss.one/golbarg_sorkh2800
من روضه خواندن بلد نیستم، نمیدانم چطور گوش و گوشواره و ضرب تازیانه را به هم بدوزم تا مفهوم درد کنج دل را بفهمانم.
من از دیدهها مینویسم. از دختر مدافع حرم شهرم. از همین نزدیکیها...
من از محیا مینویسم و از قصه پر تکرارش. از درد از دست دادن و قلب کوچک صبورش.خاطرهای که پر از حرف است و پر از روضه...
زمانی که وداع آخرپیکر #سردار_شهید_سعید_مجیدی با خانواده رسید، محیا دخترک کوچکی بود که بیشتر از همه محتاج آغوش گرم پدرش بود. آن روز کنار جسم بی جان عزیزش هیچ نمیگفت. زل زده بود به چشمهای بسته بابا. همان بابایی که او را سفت در آغوش میکشید. همان بابایی که روی پاهایش مینشست و نوازش میشد، محیا شعر میخواند و بابا حظش را میبرد. همان بابایی که پناهش و تکیهگاه گرمش بود.
محیا قصه کربلا را بارها از زبان پدر و مادرش شنیده بود. او خانم سه ساله را میشناخت. او بعد از درک غم عظیمی که روی شانهاش نشسته بود، بارها و بارها حضرت رقیه(س) را مرور کرده بود و در تنهاییاش از درد فراغ به خودش پیچیده بود. حالا بعد از گذشت چند سال از نبودن بابا، او به گروه سرودی رفته تا کنار هم سن و سالان خودش سرود "بابایی حضرت رقیه(س)" را بخواند.
خانم مربی گفته بود وقتی در شعر به سر و صورت کبود رسیدید سمت چپ صورتتان را نشان دهید.
همه گوش دادند اما یک دفعه صدای خانم مربی درآمد، "محیا جان اونجای صورت نه. اینجا را نشان بده عزیزم"
اما محیا هر دفعه جای زخم و کبودی صورت بابای خودش را نشان میداد. او بابای خودش را، #شهید_سعید_مجیدی را مقابل چشمهایش میدید و با بغض برای او میخواند. دلش میخواست بابا باز هم کیفش را کند و سرحال بوسه بارانش کند. اما...
او همان بابایی را میدید که عمه جانمان زینب(س) او را خوب میشناسد.
رسیدم تا اینجای قصه که بگویم خانمجان شما بهتر از هر کسی احوال کودکان شهدا را میشناسید.
شما با درد همهی آنها آشنا هستید.شما میدانید دخترانشان در خلوتشان با چه سوزی دل سبک میکنند و چقدر دلتنگ هستند. شما حال دختران دلشکسته را خوب بلدید.
امشب که شب شماست، با همان دستان کوچکتان مرحمی به دلشان بگذارید. قرار دل بیقرار دخترکانی شوید که زخم دلشان تا ابد مثل شما تازه است. قرار دلهایی باشید که کسی را جز شما ندارند.
فرشته عسگری
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://t.iss.one/golbarg_sorkh2800
من از دیدهها مینویسم. از دختر مدافع حرم شهرم. از همین نزدیکیها...
من از محیا مینویسم و از قصه پر تکرارش. از درد از دست دادن و قلب کوچک صبورش.خاطرهای که پر از حرف است و پر از روضه...
زمانی که وداع آخرپیکر #سردار_شهید_سعید_مجیدی با خانواده رسید، محیا دخترک کوچکی بود که بیشتر از همه محتاج آغوش گرم پدرش بود. آن روز کنار جسم بی جان عزیزش هیچ نمیگفت. زل زده بود به چشمهای بسته بابا. همان بابایی که او را سفت در آغوش میکشید. همان بابایی که روی پاهایش مینشست و نوازش میشد، محیا شعر میخواند و بابا حظش را میبرد. همان بابایی که پناهش و تکیهگاه گرمش بود.
محیا قصه کربلا را بارها از زبان پدر و مادرش شنیده بود. او خانم سه ساله را میشناخت. او بعد از درک غم عظیمی که روی شانهاش نشسته بود، بارها و بارها حضرت رقیه(س) را مرور کرده بود و در تنهاییاش از درد فراغ به خودش پیچیده بود. حالا بعد از گذشت چند سال از نبودن بابا، او به گروه سرودی رفته تا کنار هم سن و سالان خودش سرود "بابایی حضرت رقیه(س)" را بخواند.
خانم مربی گفته بود وقتی در شعر به سر و صورت کبود رسیدید سمت چپ صورتتان را نشان دهید.
همه گوش دادند اما یک دفعه صدای خانم مربی درآمد، "محیا جان اونجای صورت نه. اینجا را نشان بده عزیزم"
اما محیا هر دفعه جای زخم و کبودی صورت بابای خودش را نشان میداد. او بابای خودش را، #شهید_سعید_مجیدی را مقابل چشمهایش میدید و با بغض برای او میخواند. دلش میخواست بابا باز هم کیفش را کند و سرحال بوسه بارانش کند. اما...
او همان بابایی را میدید که عمه جانمان زینب(س) او را خوب میشناسد.
رسیدم تا اینجای قصه که بگویم خانمجان شما بهتر از هر کسی احوال کودکان شهدا را میشناسید.
شما با درد همهی آنها آشنا هستید.شما میدانید دخترانشان در خلوتشان با چه سوزی دل سبک میکنند و چقدر دلتنگ هستند. شما حال دختران دلشکسته را خوب بلدید.
امشب که شب شماست، با همان دستان کوچکتان مرحمی به دلشان بگذارید. قرار دل بیقرار دخترکانی شوید که زخم دلشان تا ابد مثل شما تازه است. قرار دلهایی باشید که کسی را جز شما ندارند.
فرشته عسگری
📌گاهی رنج و زحمت زنده نگهداشتن خون شهید، از خود شهادت کمتر نیست.
مقام معظم رهبری
📌گلبرگ سرخ کانالی برای معرفی شهدای استان مرکزی
ⓙⓞⓘⓝ↴
♡|→• https://t.iss.one/golbarg_sorkh2800
Telegram
گلبرگ سرخ
💕کانال رسمی شهدای استان مرکزی
موسسه فرهنگی سفیران طلائیه اراک
📲اینستاگرام:
↘️ instagram.com/golbarg_sorkh
ارتباط با مدیرکانال👇
@Khademshohadiran
💕کانال رسمی شهدای استان مرکزی
موسسه فرهنگی سفیران طلائیه اراک
📲اینستاگرام:
↘️ instagram.com/golbarg_sorkh
ارتباط با مدیرکانال👇
@Khademshohadiran