قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
24.3K subscribers
6.68K photos
2.72K videos
180 files
7.62K links
💝 واحد خانواده مؤسسه‌ مصاف (قنداب)

📱اینستاگرام https://Instagram.Com/_u/ghandaab

🌐 توییتر
https://twitter.com/ghandaab1

ارتباط با مشاور👇🏻
🗣 @ghandaab_moshaver

ارتباط با ما👇🏻
🗣 my.masaf.ir/r/Telegram

☎️ 02175098000
Download Telegram
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_چهل_یک 💠تنهایی آن روز در بيمارستان، با دعا و التماس از خدا خواستم كه اين حالت برداشته شود. من نمي‌توانستم اين‌گونه ادامه دهم. با اين وضعيت، حتي با برخي نزديكان خودم نمي‌توانستم صحبت كرده و ارتباط…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_چهل_دو

💠نشانه‌ها
پس از ماجرايي كه براي پسر معتاد اتفاق افتاد، فهميدم كه من برخي از اتفاقات آينده نزديک را هم ديده‌ام. نمي‌دانستم چه‌طور ممكن است.

🔻لذا خدمت يكي از علما رفتم و اين موارد را مطرح كردم. ايشان هم اشاره كرد كه در اين حالت مكاشفه كه شما بودي، بحث زمان و مكان مطرح نبوده. لذا بعيد نيست كه برخي موارد مربوط به آينده را ديده باشيد.

بعد از اين صحبت، يقين كردم كه ماجراي شهادت برخي همكاران من اتفاق خواهد افتاد. يكي دو هفته بعد از بهبودي من، پدرم در اثر يك سانحه مصدوم شد و چند روز بعد، دار فاني را وداع گفت. خيلي ناراحت بودم، اما ياد حرف عموي خدا بيامرزم افتادم كه گفت: اين باغ براي من و پدرت هست و به‌زودي به ما ملحق مي‌شود.

🍃در يكي از روزهاي دوران نقاهت، به شهرستان دوران كودكي و نوجواني سر زدم، به سراغ مسجد قديمي محل رفتم و ياد و خاطرات كودكي و نوجواني، برايم تداعي شد. يكي از پيرمردهاي قديمي مسجد را ديدم. سلام و عليك كرديم و براي نماز وارد مسجد شديم.

💫يكباره ياد صحنه‌هايي افتادم كه از حساب و كتاب اعمال ديده بودم. ياد آن پيرمردي كه به من تهمت زده بود و به‌خاطر رضايت من، ثواب حسينيه‌اش را به من بخشيد. اين افكار و صحنه ناراحتي آن پيرمرد، همينطور در مقابل چشمانم بود. با خودم گفتم: بايد پيگيري كنم و ببينم اين ماجرا تا چه حد صحت دارد. هرچند مي‌دانستم كه مانند بقيه موارد، اين هم واقعي است.

🌀اما دوست داشتم حسينيه‌اي كه به من بخشيده شد را از نزديك ببينم. به آن پيرمرد گفتم: فلاني را يادتان هست؟ همان كه چهار سال پيش مرحوم شد. گفت: بله، خدا نور به قبرش بباره. چه‌قدر اين مرد خوب بود. اين آدم بي‌سرو‌صدا كار خير مي‌كرد. آدم درستي بود. مثل آن حاجي كم پيدا مي‌شود.

⭕️گفتم: بله، اما خبر داري اين بنده خدا چيزي تو اين شهر وقف كرده؟ مسجد، حسينيه؟! گفت: نمي‌دانم. ولي فلاني خيلي با او رفيق بود. حتماً خبر دارد. الآن هم داخل مسجد نشسته.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈