قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
25.3K subscribers
6.18K photos
2.35K videos
180 files
6.59K links
💝 واحد خانواده مؤسسه‌ مصاف (قنداب)

📱اینستاگرام https://Instagram.Com/_u/ghandaab

🌐 توییتر
https://twitter.com/ghandaab1

ارتباط با مشاور👇🏻
🗣 @ghandaab_moshaver

ارتباط با ما👇🏻
🗣 my.masaf.ir/r/Telegram

☎️ 02175098000
Download Telegram
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_بیست_پنجم 💠با نامحرم خيلي مطلب در موضوع ارتباط با نامحرم شنيده بودم. اينكه وقتي يك مرد و زن نامحرم در يك مكان خلوت قرار مي‌گيرند، نفر سوم آن‌ها شيطان است. يا وقتي جوان به‌سوي خدا حركت مي‌كند،…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_بیست_ششم

💠جوان پشت ميز، وقتي عشق و علاقه من را به شهادت ديد جمله‌اي بيان كرد كه خيلي برايم عجيب بود.

🍃او گفت: «اگر علاقمند باشيد و براي شما شهادت نوشته باشند، هر نگاه حرامي كه شما داشته باشيد، شش ماه شهادت شما را به عقب مي‌اندازد.»

🌀خوب آن ايام را به خاطر دارم. اردوي خواهران برگزار شده بود. به من گفتند: شما بايد پيگير برنامه‌هاي تداركاتي اين اردو باشي. اما مربيان خواهر، كار اردو را پيگيري مي‌كنند، فقط برنامه تغذيه و توزيع غذا با شماست. در ضمن از سربازها استفاده نكن.

💫من سه وعده در روز با ماشين حامل غذا به محل اردو مي‌رفتم و غذا را مي‌كشيدم و روي ميز مي‌چيدم و با هيچكس حرفي نمي‌زدم.

⭕️شب اول، يكي از دختراني كه در اردو بود، ديرتر از بقيه آمد و وقتي احساس كرد كه اطرافش خلوت است، خيلي گرم شروع به سلام و احوال‌پرسي كرد. من سرم پايين بود و فقط جواب سلام را دادم.

🔹روز بعد دوباره با خنده و عشوه به سراغ من آمد و قبل از اينكه با ظروف غذا از محوطه اردوگاه خارج شوم، مطلب ديگري گفت و خنديد و حرف‌هايي زد که... من هيچ عكس‌العملي نشان ندادم. خلاصه هربار كه به اين اردوگاه مي‌آمدم، با برخورد شيطاني اين دختر جوان روبه‌رو بودم. اما خدا توفيق داد که واکنشي نشان ندادم.

🌱در بررسي اعمال، وقتي به اين اردو رسيديم، جوان پشت ميز به من گفت: اگر در مكر و حيله آن زن گرفتار مي‌شدي، به جز آبرو، كار و حتي خانواده‌ات را از دست مي‌دادي! برخي گناهان، اثر نامطلوب اينگونه در زندگي روزمره دارد...

🔶يكي از دوستان همكارم، فرزند شهيد بود. خيلي با هم رفيق بوديم و شوخي مي‌كرديم. يكبار دوست ديگر ما، به شوخي به من گفت: تو بايد بروي با مادر فلاني ازدواج كني تا با هم فاميل شويد. اگه ازدواج كنيد فلاني هم پسرت مي‌شود! از آن روز به بعد، سر شوخي ما باز شد. اين رفيق را پسرم صدا مي‌كردم و... هر زمان به منزل دوستم مي‌رفتيم و مادر اين بنده خدا را مي‌ديديم، ناخودآگاه مي‌خنديديم.

در آن وادي وانفسا، پدر همين رفيق من در مقابلم قرار گرفت. همان شهيدي كه ما در مورد همسرش شوخي مي‌كرديم. ايشان با ناراحتي گفت: چه حقي داشتيد در مورد يك زن نامحرم و يك انسان اين‌طور شوخي كنيد؟

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈