قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
25.3K subscribers
6.23K photos
2.38K videos
180 files
6.69K links
💝 واحد خانواده مؤسسه‌ مصاف (قنداب)

📱اینستاگرام https://Instagram.Com/_u/ghandaab

🌐 توییتر
https://twitter.com/ghandaab1

ارتباط با مشاور👇🏻
🗣 @ghandaab_moshaver

ارتباط با ما👇🏻
🗣 my.masaf.ir/r/Telegram

☎️ 02175098000
Download Telegram
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_بیست_نه 💠جانبازی در رکاب مولا سال 1388 توفيق شد كه در ماه رجب و ماه شعبان، زائر مكه و مدينه باشم. ما مُحرم شديم و وارد مسجدالحرام شديم. بعد از اتمام اعمال، به محل قرار آمدم. 🔻روحاني كاروان…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی

💠شهید و شهادت
در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد.

🔻علت آن هم چند ماجرا بود: يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوق‌العاده‌اي داشت كه بچه‌ها را جذب مسجد و هيئت كند. او خالصانه فعاليت مي‌كرد و در مسجدي شدن ما هم خيلي تأثير داشت. اين مرد خدا، يكبار كه با ماشين در حركت بود، از چراغ قرمز عبور كرد و سانحه‌اي شديد رخ داد و ايشان مرحوم شد.

🍃من اين بنده خدا را ديدم كه در ميان شهدا و هم درجه آن‌ها بود! من توانستم با او صحبت كنم. ايشان به‌خاطر اعمال خوبي كه در مسجد و محل داشت و رعايت دستورات دين، به مقام شهدا دست يافته بود. در واقع او در دنيا شهيد زندگي کرد و به مقام شهدا دست يافت.

اما سؤالي كه در ذهن من بود، تصادف او و عدم رعايت قانون و در واقع علت مرگش بود. ايشان به من گفت: من در پشت فرمان ماشين سكته كردم و از دنيا رفتم و سپس با ماشين مقابل برخورد كردم. هيچ چيزي از صحنه تصادف دست من نبود.
🌀در جايي ديگر يكي از دوستان پدرم كه اوايل جنگ شهيد شده بود و در گلزار شهداي شهرمان به خاك سپرده شده بود را ديدم. اما او خيلي گرفتار بود و اصلاً در رتبه شهدا قرار نداشت!

⭕️تعجب كردم. تشييع او را به ياد داشتم كه در تابوت شهدا بود و... اما چرا؟! خودش گفت: من براي جهاد به جبهه نرفتم. من به دنبال كاسبي و خريد و فروش بودم كه براي خريد جنس، به مناطق مرزي رفتم که آنجا بمباران شد. من کشته شدم. بدن مرا با شهداي رزمنده به شهر منتقل شد و فکر کردند من رزمنده‌ام و...

💫اما مهمترين مطلبي كه از شهدا ديدم، مربوط به يكي از همسايگان ما بود.
 
🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی 💠شهید و شهادت در اين سفر كوتاه به قيامت، نگاه من به شهيد و شهادت تغيير كرد. 🔻علت آن هم چند ماجرا بود: يكي از معلمين و مربيان شهر ما، در مسجد محل تلاش فوق‌العاده‌اي داشت كه بچه‌ها را جذب…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_یک

💠خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شب‌ها در مسجد محل، كلاس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم. آخر شب وقتي به سمت منزل مي‌آمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور مي‌كرديم.

🔻 از همان بچگي شيطنت داشتم. با برخي از بچه‌ها زنگ خانه مردم را مي‌زديم و سريع فرار مي‌كرديم! يك شب من ديرتر از بقيه دوستانم از مسجد راه افتادم. وسط همان كوچه بودم كه ديدم رفقاي من كه زودتر از كوچه رد شدند، يك چسب را به زنگ يك خانه چسباندند! صداي زنگ قطع نمي‌شد.

🌀يكباره پسر صاحبخانه كه از بسيجيان مسجد محل بود، بيرون آمد. چسب را از روي زنگ جدا كرد و نگاهش به من افتاد.

🍃او شنيده بود كه من، قبلاً از اين كارها كرده‌ام، براي همين جلو آمد و مچ دستم را گرفت و گفت: بايد به پدرت بگويم که چه‌كار مي‌كني! هرچي اصرار كردم كه من نبودم و... بي‌فايده بود.

او مرا به مقابل منزلمان برد و پدرم را صدا زد. آن شب همسايه ما عروسي داشت. توي خيابان و جلوي منزل ما شلوغ بود. پدرم وقتي اين مطلب را شنيد خيلي عصباني شد و جلوي چشم همه، حسابي مرا كتك زد.

🔶اين جوان بسيجي كه در اينجا قضاوت اشتباهي داشت، چند سال بعد و در روزهاي پاياني دفاع مقدس به شهادت رسيد.

🌱اين ماجرا و كتك خوردن به ناحق من، در نامه اعمال نوشته شده بود. به جوان پشت ميز گفتم: من چه‌طور بايد حقم را از آن شهيد بگيرم؟ او در مورد من زود قضاوت كرد. او گفت: لازم نيست كه آن شهيد به اينجا بيايد. من اجازه دارم آن‌قدر از گناهان تو ببخشم تا از آن شهيد راضي شوي.

⭕️بعد يكباره ديدم كه صفحات نامه اعمال من ورق خورد! گناهان هر صفحه پاك مي‌شد و اعمال خوب آن مي‌ماند. خيلي خوشحال شدم. ذوق زده بودم. حدود يكي دو سال از اعمال من اينطور طي شد.

جوان پشت ميز گفت: راضي شدي؟ گفتم: بله، عالي است. البته بعدها پشيمان شدم. چرا نگذاشتم تمام اعمال بدم را پاك كند!؟ اما باز بد نبود.

🔅همان لحظه ديدم آن شهيد آمد و سلام و روبوسي كرد. خيلي از ديدنش خوشحال شدم. گفت: با اينكه لازم نبود، اما گفتم بيايم و حضوري از شما حلاليت بطلبم. هرچند شما هم به‌خاطر كارهاي گذشته در آن ماجرا بي‌تقصير نبودي.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_یک 💠خوب به ياد داشتم كه در دوره دبستان، بيشتر شب‌ها در مسجد محل، كلاس و جلسه قرآن و يا هيئت داشتيم. آخر شب وقتي به سمت منزل مي‌آمديم، از يك كوچه باريك و تاريك عبور مي‌كرديم. 🔻 از همان بچگي…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_دو

💠قرآن
در ميان دوستان ما جوان فوق‌العاده پر استعدادي بود که در نوجواني حافظ و قاري قرآن شد و براي بسياري از بچه‌هاي محل الگو گرديد. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خيلي از بزرگترها به ما مي‌گفتند: كاش مثل فلاني بوديد.

🔻اين پسر به دنبال مفاهيم قرآن رفت، در شانزده سالگي يك استاد كامل شده بود. در جلسات هفتگي مسجد، براي ما از درس‌هاي قرآن مي‌گفت و در جواناني مثل من، خيلي تأثير داشت. دوران دبيرستان تمام شد، او به دانشگاه يكي از شهرها رفت و ما هم استخدام شديم. ديگر از او خبر نداشتم.

💫گذشت تا اينكه در آن وادي، يكباره ياد او افتادم. البته به ياد قرآن افتادم. چون ديدم برخي از كساني كه در دنيا با قرآن مأنوس بودند و به آن عمل مي‌كردند چه جايگاه والايي داشتند. آن‌ها همين‌طور آيات قرآن را مي‌خواندند و بالا مي‌رفتند.

⭕️اما برخلاف آن‌ها، قاريان و كساني كه مردم، آن‌ها را به عنوان حافظ و عامل به قرآن مي‌شناختند، اما اهل عمل به دستورات قرآن نبودند، در عذاب سختي گرفتار بودند. به خصوص كساني كه برخي حقايق قرآني در زمينه مقام اهل‌بيت(ع) و پيروي از اين بزرگواران را فهميده بودند، اما در عمل، در مقابل اين واقعيت‌هاي ديني موضع گرفتند.

🍃من يكباره دوست قرآني دوران نوجواني‌ام را در چنين جايگاهي ديدم. جايي در جهنم براي او آماده شده بود كه بسيار وحشتناك بود. خداوند قسمت كسي نكند، چنان ترسي داشتم كه نمي‌توانستم سؤالي بپرسم، اما با يك نگاه دقيق، كل ماجرا را فهميدم.

او با اينكه بسياري از حقايق قرآني را فهميده بود، اما به خاطر روحيه راحت‌طلبي و تحت تأثير برخي اساتيد كه بحث يكسان بودن اديان را مطرح مي‌كردند، دين خودش را تغيير داد!!

🌀دوست قرآني من، با آنكه راه درست را مي‌شناخت، اما با تغيير دين، راه جهنم را براي خود هموار كرد. او حتي در زمينه گمراهي برخي جوانان محل، مجرم شناخته شد. چرا كه الگويي براي آن‌ها شده بود و خبر تغيير دين او، واكنش‌هاي بدي در بين جوانان ايجاد كرد. البته اساتيد او هم در اين گمراهي و در آن جايگاه جهنمي با او شريك بودند.

از ديگر موقعيت‌هايي كه در جهنم و در نزديكي او مشاهده كردم، نحوه عذاب برخي افراد بود كه من از سابقه ايمان و انقلابي بودن آن‌ها مطلع بودم!

⭕️مثلاً جايي را ديدم كه شبيه يك سطح معمولي بود، وقتي خوب دقت كردم ديدم اين سطح، پر از نوك شمشير يا نيزه است! اصلاً نمي‌شد آنجا راه رفت! يعني شبيه پشت جوجه‌تيغي بود.

🔶بعد ديدم كسي را از دور مي‌آورند. پاهايش را بسته بودند، او را سر و ته آويزان کرده و بدنش را روي اين سطح مي‌كشيدند. فريادهاي او دل هر كسي را به لرزه مي‌انداخت. تمام بدنش زخمي بود.

كمي آن‌طرفتر را نگاه كردم، يك استخر پر از مواد مذاب بود. مانند آنچه از آتشفشان‌ها خارج مي‌شود! يك سيني گرد، با قطر حدود يك متر در وسط آن قرار داشت و شخصي روي اين سيني نشسته بود. هر چند دقيقه يكبار، اين شخص تعادل خود را از دست داده و داخل مواد مذاب ميافتاد، بعد تلاش مي‌كرد و به روي اين سيني برمي‌گشت! كمي كه دردهاي بدنش بهتر مي‌شد دوباره همين ماجرا تكرار مي‌شد.

🌱واقعاً وحشت كردم. من اين افراد را شناختم و گفتم: اين‌ها كه خيلي براي اسلام و انقلاب زحمت كشيدند، فقط در چند مورد... نگذاشتند سخن من تمام شود. ماجراي طلحه و زبير را به ياد من آوردند، كساني كه در صدر اسلام و در جواني، براي خدا و اسلام بسيار زحمت كشيدند، اما سرانجام در مقابل اسلام واقعي قرار گرفتند و فتنه‌هاي بزرگي ايجاد كردند.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_دو 💠قرآن در ميان دوستان ما جوان فوق‌العاده پر استعدادي بود که در نوجواني حافظ و قاري قرآن شد و براي بسياري از بچه‌هاي محل الگو گرديد. از لحاظ درس و اخلاق از همه بهتر بود و خيلي از بزرگترها…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_سه

💠حق‌الناس و حق النفس
از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب سال داشتم. يعني همه ساله، اضافه درآمدهاي خودم را مشخص مي‌كردم و يك پنجم آن را به‌عنوان خمس پرداخت مي‌كردم.
🔻با اينكه روحانيان خوبي در محل داشتيم، اما يكي از دوستانم گفت: يك پيرمرد روحاني در محل ما هست. بيا و خمس مالت را به ايشان بده و رسيدش را بگير. در زمينه خمس خيلي احتياط مي‌كردم. خيلي مراقب بودم كه چيزي از قلم نيفتد.

💫من از اواسط دهۀ هفتاد، مقلد رهبري معظم انقلاب شدم. يادم هست آن سال، خمس من به بيست هزار تومان رسيد. يكي از همان سال‌ها، وقتي خمس را پرداخت كردم. به آن پيرمرد تأكيد كردم كه رسيد دفتر رهبري را برايم بياورد. هفته بعد وقتي رسيد خمس را آورد، باتعجب ديدم كه رسيد دفتر آيت الله... است!

🍃گفتم: اين رسيد چيه؟ اشتباه نشده!؟ من به شما تأكيد كردم مقلد رهبري هستم. او هم گفت: فرقي ندارد. باعصبانيت با او برخورد كردم و گفتم: بايد رسيد دفتر رهبري را برايم بياوري. من به شما تأكيد كردم كه مقلد رهبري هستم و مي‌خواهم خمس من به دفتر ايشان برسد.

🔅او هم هفته بعد يك رسيد بدون مهر برايم آورد كه نفهميدم صحيح است يا نه! از سال بعد هم خمس خودم را مستقيم به حساب اعلام‌شده توسط دفتر رهبري واريز مي‌كردم.

🌀يكي دو سال بعد، خبردار شدم اين پيرمرد روحاني از دنيا رفت. من بعدها متوجه شدم كه اين شخص، خمس چند نفر ديگر را هم به همين صورت جابه‌جا كرده!

در آن زماني كه مشغول حساب و كتاب اعمال بودم، يكباره همين پيرمرد را ديدم. خيلي اوضاع آشفته‌اي داشت. در زمينه حق‌الناس به خيلي‌ها بدهكار و گرفتار بود. بيشترين گرفتاري او به بحث خمس برمي‌گشت.

⭕️برخي آدم‌هاي عادي وضعيت بهتري از اين شخص داشتند! پيرمرد پيش من آمد و تقاضا كرد حلالش كنم. اما اين‌قدر اوضاع او مشكل داشت كه با رضايت من چيزي تغيير نمي‌كرد. من هم قبول نكردم.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_سه 💠حق‌الناس و حق النفس از وقتي كه مشغول به كار شدم، حساب سال داشتم. يعني همه ساله، اضافه درآمدهاي خودم را مشخص مي‌كردم و يك پنجم آن را به‌عنوان خمس پرداخت مي‌كردم. 🔻با اينكه روحانيان خوبي…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_چهار

💠در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت: اين‌هايي كه مي‌بيني، اين كساني كه از شما حلاليت مي‌طلبند يا شما از آن‌ها حلاليت مي‌طلبي، كساني هستند كه از دنيا رفته‌اند. حساب آن‌ها که هنوز در دنيا هستند مانده، تا زماني که آن‌ها هم به برزخ وارد شوند. حساب و كتاب شما با آن‌ها كه زنده‌اند، بعد از مرگشان انجام مي‌شود.

🔻بعد دوباره در زمينه حق‌الناس با من صحبت کرد و گفت: واي به حال افرادي که سال‌ها عبادت کرده‌اند اما حق‌الناس را مراعات نکردند. اما اين را هم بدان، اگر کسي در زمينه حق‌الناس به شما بدهکار بود و او را در دنيا ببخشي، ده برابر آن در نامۀ عملت ثبت مي‌شود. اما اگر به برزخ کشيده شود، همان مقدار خواهد بود.

🔅اما يكي از مواردي كه مردم نسبتاً به آن دقت کمتري دارند، حق‌الله است. مي‌گويند دست خداست و ان‌شاءالله خداوند از تقصيرات ما مي‌گذرد. حق‌الناس هم که مشخص است.

🍃اما در مورد حق‌النفس يعني حق بدن، تقريباً حساسيتي بين مردم ديده نمي‌شود! گويي حق بدن را هم خدا بخشيده! اما در آن لحظات وانفسا، موردي را در پرونده‌ام ديدم كه مربوط به حق بدن (حق‌النفس) مي‌شد.

🌀 در روزگار جواني، با رفقا و بچه‌هاي محل، براي تفريح به يكي از باغ‌هاي اطراف شهر رفتيم. كسي كه ما را دعوت كرده بود، قليان را آماده كرد و با يك بسته سيگار به سمت ما آمد. سيگارها را يكي يكي روشن كرد و دست رفقا مي‌داد. من هم در خانه‌اي بزرگ شده بودم كه پدرم سيگاري بود، اما از سيگار نفرت داشتم.

آن روز با وجود كراهت، اما براي اينكه انگشت‌نما نشوم، سيگار را از دست آن آقا گرفتم و شروع به كشيدن كردم! حالم خيلي بد شد. خيلي سرفه كردم. انگار تنگي نفس گرفته بودم. بعد از آن، هيچوقت ديگر سراغ قليان و سيگار نرفتم.

اما در آن وانفسا، اين صحنه را به من نشان دادند و گفتند: تو كه مي‌دانستي سيگار ضرر دارد چرا همان يكبار را كشيدي؟ تو حق‌النفس را رعايت نكردي و بايد جواب بدهي. همين باعث گرفتاري‌ام شد!

🔶در آنجا برخي افراد را ديدم كه انسان‌هاي مذهبي و خوبي بودند. بسياري از احكام دين را رعايت كرده بودند، اما به حق‌النفس اهميت نداده بودند. آن‌ها به خاطر سيگار و قليان به بيماري و مرگ زودرس دچار شده بودند و در آن شرايط، به‌خاطر ضرر به بدن گرفتار بودند.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_چهار 💠در اينجا بود كه جوان پشت ميز به من گفت: اين‌هايي كه مي‌بيني، اين كساني كه از شما حلاليت مي‌طلبند يا شما از آن‌ها حلاليت مي‌طلبي، كساني هستند كه از دنيا رفته‌اند. حساب آن‌ها که هنوز در…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_پنج

💠شراکت
از همشهري‌هاي ما بود. كسي كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. او مدتي قبل، از دنيا رفت. حالا او را در وضعيتي ديدم كه خوش‌آيند نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخي را نداشت!

🔻وقتي مرا ديد، با التماس از من خواهش كرد كه كاري برايش انجام دهم. لازم نبود حرفي بزند، من همه چيز را با يك نگاه مي‌فهميدم. گفتم اگر توانستم چشم. او هم مثل خيلي‌هاي ديگر گرفتار حق‌الناس بود.

💫مدتي پس از بهبودي، به سراغ برادر كوچكترش رفتم، بلكه بتوانم كاري برايش انجام دهم. به برادرش گفتم: خدا رحمت كند برادر شما را، اما يك سؤال دارم، از برادرتان راضي هستي؟ نگاهي از سر تعجب به من كرد و گفت: اين چه حرفيه، خدا رحمتش كنه، برادرم خيلي مؤمن بود.

🌀هميشه برايش خيرات مي‌دهم. گفتم: اما برادرت پيغام داده كه من گرفتار حق‌الناس هستم. بايد برادر كوچكترم مرا حلال كند. ايشان با اخم مرا نگاه كرد و گفت: اشتباه مي‌كني.

گفتم: اما برادرت به من توضيح داده. اگه لطف كني و بشنوي برايت مي‌گويم. ولي بايد قول بدهي كه او را حلال كني. لبخند تلخي بر لبانش نقش بست و گفت: جالب شد، بگو، اگر واقعاً درست باشد حلالش مي‌كنم.

🍃گفتم: شما بيست سال قبل با برادرت در يك كار اقتصادي شراكت داشتيد. صد هزار تومان شما و صد هزار تومان برادرت آورديد و برادرت اين پول را به كسي داد كه كار كند. اين بنده خدا گفت: بله، خوب يادمه. يك سال شراكت داشتيم. آن شخص سود را ماهيانه به حساب برادرم مي‌ريخت و او هم هر ماه دو هزار تومان به من مي‌داد.

⭕️گفتم: مشكل همين مطلب است. حق شما سه هزار تومان بوده كه هزار تومان را برادرت برمي‌داشت. او باز هم با تعجب نگاهم كرد و گفت: از كجا مي‌داني؟ گفتم: «او خودش همين مطلب را به من گفت. اما قول دادي حلالش كني.»

🔅من اين را گفتم و رفتم. يكي دو ماه بعد ايشان به سراغ من آمد و گفت: آن روز كه شما آمدي، از همان شخصي كه پول در اختيارش بود و كار اقتصادي مي‌كرد پيگيري كردم. حرف شما درست بود، اما برادرم حكم پدر برايم داشت، او را حلالش كردم.

همان شب برادرم را در خواب ديدم. خيلي خوشحال بود و همينطور از من تشكر مي‌كرد. بعد هم به من گفت: برو داخل حياط خانه مادر، فلان نقطه را حفر كن. يك جعبه گذاشته‌ام كه چند سكه طلا داخل آن است. گذاشته بودم براي روز مبادا، اين سكه‌ها هديه براي توست. ايشان ادامه داد: من رفتم و سكه‌ها را پيدا كردم.

🔶حالا آمده‌ام پيش شما و مي‌خواهم دوسه تا از اين سكه‌ها را براي كار خير بدهم تا ثوابش براي برادرم باشد. من هم خدا را شكر كردم. يكي دو خانواده مستحق را به او معرفي كردم و الحمدلله پول خوبي به آن‌ها پرداخت شد.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_پنج 💠شراکت از همشهري‌هاي ما بود. كسي كه به ايمان او اعتقاد داشتيم. او مدتي قبل، از دنيا رفت. حالا او را در وضعيتي ديدم كه خوش‌آيند نبود! گرفتار عذاب نبود، اما اجازه ورود به بهشت برزخي را نداشت!…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_شش

💠تشکیل خانواده و صله رحم
درمورد اهميت تشكيل خانواده، شايد لازم به هيچ‌گونه تذكري نباشد. درست است كه قبول بار خانواده، كار سخت و سنگيني است.

🔻اما در روايات ما، ازدواج، سنت پيامبر اسلام معرفي شده و تكامل نيمي از دين انسان، منوط به ازدواج و تشكيل خانواده است. وقتي هم كه فرزندي متولد شود، خيرات و بركات بر اهل خانه نازل مي‌شود.

البته اين را هم بايد اشاره كرد كه تمام امور دنيا، به‌خصوص همين تشكيل خانواده، با سختي وگرفتاري همراه است. چرا كه خداوند در آيه 4 سوره بلد مي‌فرمايد: «به‌درستي كه ما انسان را (همواره) در سختي و رنج آفريده‌ايم.»

⭕️يعني حال دنيا اينگونه است كه با سختي‌ها و مشكلات آميخته شده. اما در آن سوي هستي مشاهده كردم كه هر بار انسان در كنار خانواده و همسر خود قرار مي‌گيرد، خيرات و بركات الهي بر او نازل مي‌گردد. از طرفي، بسياري از خيرات، توسط فرزند براي او ارسال مي‌شود.

💫شايد هيچ باقيات الصالحاتي بهتر از فرزند صالح براي انسان نباشد. براي همين است كه امام‌رضا(ع) مي‌فرمايد: وقتي خداوند خير بنده‌اش را بخواهد، وي را نمي‌ميراند تا فرزندش را ببيند.

بنده از نوجواني ياد گرفتم كه هر كار خوبي انجام مي‌دهم يا اگر صدقه‌اي مي‌دهم، ثواب آن را به روح تمام كساني كه به گردن من حق دارند، از آدم تا خاتم و تمام اموات شيعه و پدران و مادرانم نثار كنم.

🔅در آن سوي هستي، پدر بزرگم را همراه با جمعي كه در كنارش بودند مشاهده كردم. آن‌ها مرتب از من تشكر مي‌كردند و مي‌گفتند: ما به وجود اولادي مثل تو افتخار مي‌كنيم. خيرات و بركاتي كه از سوي تو براي ما ارسال شده، بسيار مهم و كارگشا بود. ما هميشه برايت دعا مي‌كنيم تا خداوند بر توفيقات تو بيفزايد.

🌱در ميان بستگان ما خيلي از افراد در فاميل ازدواج مي‌كنند. من هم با دختردايي خودم ازدواج كردم. از طرفي من در ميان فاميل معروف هستم كه خيلي اهل صله‌رحم هستم. زياد به فاميل سر مي‌زنم.

🌀عمه‌اي دارم كه مادر شهيد است. همان که پسرش در اتاق عمل بالاي سرم بود. تمام فاميل به من مي‌گويند كه تو پسر اين عمه هستي. از بس كه به عمه سر مي‌زنم و تلاش در راه حل مشكلات ايشان دارم. دعاي خير اهل فاميل همواره مشكل‌گشاي گرفتاري‌هايم بوده. حتي به من نشان دادند که در برخي موارد، حوادث سختي كه شايد منجر به مرگ مي‌شد، با دعاي فاميل و والدين من برطرف شد!
 
🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_شش 💠تشکیل خانواده و صله رحم درمورد اهميت تشكيل خانواده، شايد لازم به هيچ‌گونه تذكري نباشد. درست است كه قبول بار خانواده، كار سخت و سنگيني است. 🔻اما در روايات ما، ازدواج، سنت پيامبر اسلام…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_هفت

💠اعمال
جوان پشت ميز، وقتي نابودي بسياري از اعمال مرا ديد، نكته جالبي را به من يادآور شد وگفت: «من ديده‌ام برخي انسان‌هاي دانا، جداي از اينكه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام مي‌دهند، اما در ادامه، ثواب كارهاي خوبي كه در دنيا انجام مي‌دهند را به يکي از چهارده معصوم هديه مي‌كنند.

🔻انسان‌ها، ممكن است در ادامه زندگي به خاطر گناهان و اشتباهات، ثواب اعمال خوب خود را از دست بدهند، در نتيجه وقتي به برزخ مي‌آيند، مانند تو دست خالي هستند، در اين زمان، آن‌ها كه اين ثواب‌ها را هديه گرفته‌اند به آن شخص سر مي‌زنند و از او دلجويي مي‌كنند. اين بزرگواران كه به اين ثواب‌ها احتياج ندارند، لذا اين اعمال خير را به همان شخص برمي‌گردانند.

💫بنابراين به شما توصيه مي‌كنم كه خالصانه اين كار را انجام دهيد؛ يعني ثواب تمام كارهاي خير خودتان را به مقربين درگاه الهي هديه نماييد.» اين مطلب خيلي به دلم نشست.

🍃به جوان پشت ميز گفتم: چرا خداوند به بعضي از كساني كه دين و ايمان درست‌وحسابي ندارند، اين‌قدر مال و ثروت مي‌دهد؟ اين كار، اهل ايمان را درمورد راه درست، به شك و ترديد مي‌اندازد. او هم گفت: «خداوند برخي افراد كه از مسير او دور شده و غرق در دنيا شدند و براي دستورات پروردگار ارزشي قائل نيستند را به حال خود رها مي‌كند تا در آن سوي هستي به حساب آن‌ها رسيدگي شود.

⭕️برخي از اين افراد، به محض اينكه از خداوند چيزي از مال دنيا بخواهند، سريع به آن‌ها داده مي‌شود تا ديگر با خدا حرف نزنند. به تعبير شما، سريع او را رد مي‌كنند كه صداي او را نشنوند!

🌀برخي از اين افراد فكر مي‌كنند كه مقرب خدا هستند كه هر چه مي‌خواهند فراهم مي‌شود، اما در واقع اين‌طور نيست. اين‌ها به حال خود رها شده‌اند. مي‌خواهند كار خوب كنند، اما توفيق نمي‌يابند. كار خيري هم اگر انجام دهند، يا باعث فساد مي‌شود و يا آن را نابود مي‌كنند.» من اين گفت‌وگو را به ياد داشتم.

🌱تا اينكه سال بعد در يك جلسه فاميلي، يكي از افراد ثروتمند بي‌ايمان را ديدم. درست مصداق همان كلام بود. او اهل نماز و عبادت نبود، اما مي‌گفت هر چه از خدا بخواهم سريع مي‌دهد! به او گفتم: كدام كشورها رفته‌اي؟ گفت: بيشتر كشورهاي دنيا را رفته‌ام و همين‌طور اسم كشورها را برد.

🔅گفتم: چند بار تا حالا كربلا رفتي؟ چند سفر مشهد رفتي؟ خنده‌اي از سر تمسخر كرد و گفت: كربلا كه فعلاً امنيت ندارد. اما اگر بخواهم يك قطار را كامل مي‌خرم و همه را مشهد مي‌برم. دوباره سؤالم را تكرار كردم: چندبار تا حالا مشهد رفتي؟ گفت: يكبار براي پروژه اقتصادي رفتم، اما زود برگشتم. گفتم: حرم امام‌رضا(ع) هم رفتي؟ گفت: فرصت نشد. اما اراده كنم مي‌روم.

🔶بعد يكي از بزرگترهاي هيئت فاميلي را صدا كرد و گفت: حاجي، امسال هزينه غذاي ده شب محرم رو به حساب من بذار. اين را گفت و بلند شد و رفت. درست يكي دو شب به محرم، اعضاي هيئت به سراغ او رفتند كه هزينه غذا را بگيرند، اما خارج از كشور بود! اين آقا بعد از عاشورا برگشت. باز مثل هميشه، مردمان عادي هزينه محرم را پرداخت كردند. خبر دارم كه هنوز اين شخص توفيق زيارت مشهد را پيدا نكرده!

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_هفت 💠اعمال جوان پشت ميز، وقتي نابودي بسياري از اعمال مرا ديد، نكته جالبي را به من يادآور شد وگفت: «من ديده‌ام برخي انسان‌هاي دانا، جداي از اينكه كارهاي خود را براي رضاي خدا انجام مي‌دهند،…
🌀نه فقط ايشان که تمام معصومين را در آنجا مشاهده کردم! براي يک شيعه خيلي سخت است که در زمان بررسي اعمال، امامان معصوم در کنارش باشند و شاهد اشتباهات و گناهانش باشند. از اينكه برخي اعمال من، معصومين را ناراحت مي‌كرد. مي‌خواستم از خجالت آب شوم... خيلي ناراحت بودم.

🔻بسياري از اعمال خوب من از بين رفته بود. چيز زيادي در كتاب اعمالم نمانده بود. از طرفي به صدها نفر در موضوع حق‌الناس بدهکار بودم که هنوز به برزخ نيامده بودند.

💠براي يك لحظه نگاهم به دنيا و به منزل خودمان افتاد. همسرم كه ماه چهارم بارداري را مي‌گذراند، بر سر سجاده نشسته بود و با چشماني گريان، خدا را به حق حضرت‌زهرا(س) قسم مي‌داد كه من بمانم. نگاهم به سمت ديگري رفت. داخل يك خانه در محله خود ما، دو كودك يتيم، خدا را قسم مي‌دادند كه من برگردم. آن‌ها به خدا مي‌گفتند: خدايا، ما نمي‌خواهيم دوباره يتيم شويم.

🍃اين را بگويم كه خدا توفيق داد كه هزينه‌هاي اين دو كودك يتيم را مي‌دادم و سعي مي‌كردم براي آن‌ها پدري كنم. آن‌ها از ماجراي عمل خبر داشتند و همينطور با گريه از خدا مي‌خواستند كه من زنده بمانم.

💫به جواني كه پشت ميز بود گفتم: دستم خالي است. نمي‌شود كاري كني كه من برگردم؟ نمي‌شود از مادرمان حضرت‌زهرا(س) بخواهي كه مرا شفاعت كند. شايد اجازه دهند تا من برگردم و حق‌الناس را جبران کنم. يا كارهاي خطاي گذشته را اصلاح كنم. جوابش منفي بود.

⭕️اما باز اصرار كردم. گفتم از مادرمان حضرت‌زهرا(س) بخواه كه مرا شفاعت كنند. لحظاتي بعد، جوان پشت ميز نگاهي به من كرد و گفت: به‌خاطر اشك‌هاي اين كودكان يتيم و به خاطر دعاهاي همسرت و دختري كه در راه داري و دعاي پدر و مادرت، حضرت زهرا(س) شما را شفاعت نمود تا برگرديد.

به محض اينكه به من گفته شد: «برگرد» يكباره ديدم كه زير پاي من خالي شد! تلويزيون‌هاي سياه و سفيد قديمي وقتي خاموش مي‌شد، حالت خاصي داشت، چند لحظه طول مي‌كشيد تا تصوير محو شود. مثل همان حالت پيش آمد و من يكباره رها شدم...

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈
قنداب (واحد خانواده مؤسسه مصاف)
بسم الله الرحمن الرحیم ✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت 🔷#قسمت_سی_هشت 💠یا زهرا (س) خيلي سخت بود. حساب و كتاب خيلي دقيق ادامه داشت. ثانيه به ثانيه را حساب مي‌كردند. زمان‌هايي كه بايد در محل كار حضور داشته باشم را خيلي با دقت بررسي مي‌كردند كه به بيت‌المال…


بسم الله الرحمن الرحیم

✔️ کتاب سه دقیقه در قیامت

🔷#قسمت_سی_نه

💠بازگشت
کمتر از لحظه‌ای ديدم روي تخت بيمارستان خوابيده‌ام و تيم پزشكي مشغول زدن شوك برقي به من هستند. دستگاه شوك را چند بار به بدن من وصل كردند و به قول خودشان؛ بيمار احيا شد.

🔻روح به جسم برگشته بود، حالت خاصي داشتم. هم خوشحال بودم كه دوباره مهلت يافته‌ام و هم ناراحت بودم كه از آن وادي نور، دوباره به اين دنياي فاني برگشته‌ام.

پزشكان بعد از مدتي كار خودشان را تمام كردند. در واقع غده خارج شده بود و در مراحل پاياني عمل بود كه من سه دقيقه دچار ايست قلبي شدم.

🍃بعد هم با ايجاد شوك، مرا احيا كردند. من در تمام آن لحظات، شاهد كارهايشان بودم. پس از اتمام كار، مرا به اتاق مجاور جهت ريكاوري انتقال داده و پس از ساعتي، کم‌کم اثر بي‌هوشي رفت و درد و رنج‌ها دوباره به بدنم برگشت.

💫حالم بهتر شد و توانستم چشم راستم را باز كنم، اما نمی‌خواستم حتي براي لحظه‌ای از آن لحظات زيبا دور شوم. من در اين ساعات، تمام خاطراتي كه از آن سفر معنوي داشتم را با خودم مرور می‌کردم.

🌀چه‌قدر سخت بود. چه شرايط سختي را طي كردم. من بهشت برزخي را با تمام نعمت‌هایش ديدم. من افراد گرفتار را ديدم. من تا چند قدمي بهشت رفتم. من مادرم حضرت‌زهرا(س) را با كمي فاصله مشاهده كردم. من مشاهده کردم که مادر ما چه مقامي در دنيا و آخرت دارد.

⭕️برايم تحمل دنيا واقعاً سخت بود. دقايقي بعد، دو خانم پرستار وارد سالن شدند تا مرا به بخش منتقل كنند. آن‌ها مي‌خواستند تخت چرخ‌دار مرا با آسانسور منتقل كنند. همين كه از دور آمدند، از مشاهده چهرۀ يكي از آنان واقعاً وحشت كردم. من او را مانند يك گرگ مي‌ديدم كه به من نزديك مي‌شد!

🔅مرا به بخش منتقل كردند. برادر و برخي از دوستانم بالاي سرم بودند. يكي دو نفر از آشنايان به ديدنم آمده بودند. يكباره از ديدن چهره باطني آن‌ها وحشت كردم. بدنم لرزيد.

🌱به يكي از همراهانم گفتم: بگو فلاني و فلاني برگردند. تحمل هيچكس را ندارم. احساس مي‌كردم كه باطن بيشتر افراد برايم نمايان است. باطن اعمال و رفتار و... به غذايي كه برايم مي‌آوردند نگاه نمي‌كردم. مي‌ترسيدم باطن غذا را ببينم. اما از زور گرسنگي مجبور بودم بخورم. دوست نداشتم هيچكس را نگاه كنم.

🔶برخي از دوستان و بستگان آمده بودند تا من تنها نباشم، اما نمي‌دانستند كه وجود آن‌ها مرا بيشتر تنها مي‌كرد! بعداز ظهر تلاش كردم تا روي خودم را به سمت ديوار برگردانم. مي‌خواستم هيچكس را نبينم. اما يكباره رنگ از چهره‌ام پريد! من صداي تسبيح خدا را از در و ديوار مي‌شنيدم.

دو سه نفري كه همراه من بودند، به توصيه پزشك اصرار مي‌كردند كه من چشمانم را باز كنم. اما نمي‌دانستند كه من از ديدن چهره اطرافيان ترس دارم و براي همين چشمانم را باز نمي‌كنم.

🖋ادامه دارد...
 
#یارمهربان
💝 @ghandaab

┈••✾•🌿🌺🌿•✾••┈