💓اهل قهر و دعوا نبودیم، یعنی از اول قرار گذاشت. در جلسهٔ خواستگاری به من گفت توی زندگیمون چیزی به اسم قهر نداریم، نهایتا نیم ساعت
💓وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی.
💓خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، میگفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم میآورد
اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها بود، میرفت جلوی ساعت میشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
❣ میگفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣
🌹شهید محمدحسین محمدخانی 🌹
📚 قصه دلبری
🖋محمدعلی جعفری
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
💓وقتی قهر میکردم می افتاد به لودگی و مسخره بازی.
💓خیلی وقت ها کاری میکرد نتوانم جلوی خنده ام را بگیرم، میگفت آشتی، آشتی و سر قضیه را به هم میآورد
اگر خیلی این تو بمیری هم از آن تو بمیری ها بود، میرفت جلوی ساعت میشست، دستش را میگذاشت زیر چانه و میگفت: وقت گرفتم، از همین الان شروع شد! باید تا نیم ساعت آشتی میکردم.
❣ میگفت ' قول دادی باید پاشم وایستی!❣
🌹شهید محمدحسین محمدخانی 🌹
📚 قصه دلبری
🖋محمدعلی جعفری
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
❣وقتی از *حمید* نتونستم ایرادی پیدا کنم سراغ خودم رفتم. سعی کردم از خودم یک غول بی شاخ و دم درست کنم که حمید کلا از خواستگاری من پشیمان شود، برای همین گفتم: من آدم عصبی هستم، بداخلاقم، صبرم کمه، امکان داره اذیت بشی، حمید که انگار متوجه قصد من شده بود گفت: شما هر چقدر هم عصبانی بشی من آرومم، خیلی هم صبورم ، بعید میدونم با این چیزها جوش بیارم.
گفتم: اگه یه روزی سرکار یا دانشگاه برم، خسته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟
گفت: اشکالی نداره، زن مثل گل 🌹 میمونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم.
خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود، از اول تمام عزم خود را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد، محترمانه باج میداد و هر چیزی میگفتم قبول میکرد.
📌حال خودم هم عجیب بود، حس میکردم مسحور او شده ام، با متانت خاصی حرف میزد، وقتی صحبت میکرد از ته دل محبت را از کلماتش حس میکردم، بیشترین چیزی که من رو درگیر خودش کرده بود حیای چشم های حمید بود.
گویی قسمت این بود عاشق چشم هایی بشوم... 🙈
📚یادت باشه
❣شهید حمید سیاهکالی مرادی
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
گفتم: اگه یه روزی سرکار یا دانشگاه برم، خسته باشم، غذا درست نکرده باشم، خونه شلوغ باشه، شما ناراحت نمیشی؟
گفت: اشکالی نداره، زن مثل گل 🌹 میمونه، حساسه، شما هر چقدر هم که حوصله نداشته باشی من مدارا میکنم.
خلاصه به هر دری زدم حمید روی همان پله اول مانده بود، از اول تمام عزم خود را جزم کرده بود که جواب بله را بگیرد، محترمانه باج میداد و هر چیزی میگفتم قبول میکرد.
📌حال خودم هم عجیب بود، حس میکردم مسحور او شده ام، با متانت خاصی حرف میزد، وقتی صحبت میکرد از ته دل محبت را از کلماتش حس میکردم، بیشترین چیزی که من رو درگیر خودش کرده بود حیای چشم های حمید بود.
گویی قسمت این بود عاشق چشم هایی بشوم... 🙈
📚یادت باشه
❣شهید حمید سیاهکالی مرادی
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
💖علی داشت با پدرم حرف میزد، میگفت دوتا از دوست هایش ازدواج کردهاند. دلم برایش سوخت، مادر و پدرش که نبودند برایش دستی بالا بزنند. به فکر افتادم خودم برایش کاری کنم. به مادرم گفتم: گناه داره علی. بیا بگردیم یه دختر خوب براش پیدا کنیم، توی دانش سرا دختر زیاده.
از روز بعد وقتی میرفتم دانش سرا، به آنهایی که به خودشان میرسیدند و اهل
گردش و تفریح بودن میگفتم: من یه پسردایی دارم که خیلی خوشگله، خلبان هم هست. اگه دلتون میخواد بگم بیاد خواستگاری.
کم کم داشت امتحان های پایان ترم شروع میشد، من هم همه چیز را فراموش کردم و چسبیدم به درسها.
توی اتاق درس میخواندم، آن شب مادربزرگ خانه ما بود، بی بی داشت حرف میزد، یک چیزهایی میشنیدم؛از جوان ها و ازدواج و این جور چیزها حرف میزدند. دلم امتحان شور فردا را میزد.یک دفعه صدای پای خواهرم آمد که پله ها را دوتا یکی میکرد و نفس نفس میزد. آمد بالا و گفت:پروانه میشنوی. دارن از تو حرف میزنن. علی ازت خواستگاری کرده
رفتم جلوی در اتاق،سرم را آوردم توی راهرو،علی به مادرم میگفت..
❣شهید علیرضا یاسینی❣
📚کتاب با اجازه بزرگترها بله!
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
از روز بعد وقتی میرفتم دانش سرا، به آنهایی که به خودشان میرسیدند و اهل
گردش و تفریح بودن میگفتم: من یه پسردایی دارم که خیلی خوشگله، خلبان هم هست. اگه دلتون میخواد بگم بیاد خواستگاری.
کم کم داشت امتحان های پایان ترم شروع میشد، من هم همه چیز را فراموش کردم و چسبیدم به درسها.
توی اتاق درس میخواندم، آن شب مادربزرگ خانه ما بود، بی بی داشت حرف میزد، یک چیزهایی میشنیدم؛از جوان ها و ازدواج و این جور چیزها حرف میزدند. دلم امتحان شور فردا را میزد.یک دفعه صدای پای خواهرم آمد که پله ها را دوتا یکی میکرد و نفس نفس میزد. آمد بالا و گفت:پروانه میشنوی. دارن از تو حرف میزنن. علی ازت خواستگاری کرده
رفتم جلوی در اتاق،سرم را آوردم توی راهرو،علی به مادرم میگفت..
❣شهید علیرضا یاسینی❣
📚کتاب با اجازه بزرگترها بله!
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
💖رفته بود اما خانه پر از او بود. هرجا نگاه میکردم، می دیدمش و صدایش را می شنیدم که میگفت:«سالار شدی برای این روزها.»
گفته بود، دو سه روزه برمیگردم. اما حالا برای او و من، همۂ پرده ها کنار رفته و میدانستم که سالهاست منتظر رسیدنِ همین دو سه روز بوده است. از همان روز که میگفت:«همۂ کار من، به زینبِ حسین (ع)، گره خورده تا من امتحان حسینی بدهم و تو امتحان زینبی. »
از همان روز که خواب دید از یک معبرِتنگ و تاریک به سختی میگذرد و به یک کانون نور میرسد.
دلم داشت توفانی میشد. قرآنی که سیدحسن نصراللّه به سارا هدیه کرده بود باز کردم و سورۂ "یاسین" را خواندم. قلبم آرامتر شد. عقربه ها ساعت 9 را نشان میدادند یعنی وقت پرواز تهران-دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد. اسمِ بابا حسین افتاده بود. با این پیامک:
«خداحافظ.»
📚 خداحافظ سالار
🌹شهید حسین همدانی🌹
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
گفته بود، دو سه روزه برمیگردم. اما حالا برای او و من، همۂ پرده ها کنار رفته و میدانستم که سالهاست منتظر رسیدنِ همین دو سه روز بوده است. از همان روز که میگفت:«همۂ کار من، به زینبِ حسین (ع)، گره خورده تا من امتحان حسینی بدهم و تو امتحان زینبی. »
از همان روز که خواب دید از یک معبرِتنگ و تاریک به سختی میگذرد و به یک کانون نور میرسد.
دلم داشت توفانی میشد. قرآنی که سیدحسن نصراللّه به سارا هدیه کرده بود باز کردم و سورۂ "یاسین" را خواندم. قلبم آرامتر شد. عقربه ها ساعت 9 را نشان میدادند یعنی وقت پرواز تهران-دمشق که از گوشی ام صدای دریافت پیامک آمد. اسمِ بابا حسین افتاده بود. با این پیامک:
«خداحافظ.»
📚 خداحافظ سالار
🌹شهید حسین همدانی🌹
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
🌸فقط یک روز پاوه بود یک روزی که شاید سال ها او را به ناصر نزدیک کرده بود . فهمید که در این شش ماه زندگی چه قدر ناصر را کم دیده است.
🌼از پشت شیشه ی ماشین همه جا را خوب نگاه می کرد شیشه را پایین کشید ، سرش رابیرون برد چشمانش را بست و یک نفس عمیق کشید آنجا بوی ناصر را می داد با خودش گفت :
🌺ناصر اگر امروز بیایی خواستگاریم و فردا بخواهی به کردستان بروی باز هم زنت می شوم.🌺
🌹شهید ناصر کاظمی🌹
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
🌼از پشت شیشه ی ماشین همه جا را خوب نگاه می کرد شیشه را پایین کشید ، سرش رابیرون برد چشمانش را بست و یک نفس عمیق کشید آنجا بوی ناصر را می داد با خودش گفت :
🌺ناصر اگر امروز بیایی خواستگاریم و فردا بخواهی به کردستان بروی باز هم زنت می شوم.🌺
🌹شهید ناصر کاظمی🌹
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
💖زندگی با مهدی برای او یک خواب بود، خوابی کوتاه و شیرین در بعداز ظهر بلند تابستان جنگ. فقط خاطره هایش، آن چیز هایی که آدم بعدا یادش می افتند و حسرتش را می خورند باقی مانده بود.
❣شاید هم همه ی این مدت خواب او را می دیده. از آن خواب هایی که وقتی آدم می بیند توی خواب هم می خندد. خوابی غیر منتظره.
❣خواب زندگی با یک فرشته.❣
🍃شهید مهدی زین الدین🍃
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
❣شاید هم همه ی این مدت خواب او را می دیده. از آن خواب هایی که وقتی آدم می بیند توی خواب هم می خندد. خوابی غیر منتظره.
❣خواب زندگی با یک فرشته.❣
🍃شهید مهدی زین الدین🍃
#یار_مهربان
💝 @ghandaab
📚 تقریظ رهبر انقلاب بر کتاب «آن مرد با باران میآید» منتشر شد
🔺 در آستانهی فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، در سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر رمان «آن مرد با باران میآید» اثر خانم وجیهه سامانی منتشر شد.
🔹متن تقریظ رهبر انقلاب بر این رمان به این شرح است:
بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همهی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسندهی کتاب باید تقدیر و تشکر شود انشاءالله.
مرداد ۹۸
🔸 رمان «آن مرد با باران میآید» توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده و به داستان زندگی خانوادهای از طبقهی متوسط میپردازد که در مقطع تاریخی هفدهم شهریور تا بیستوششم دیماه ۱۳۵۷ درگیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شدهاند.
#یار_مهربان
#نوجوان
💝 @ghandaab
🔺 در آستانهی فرا رسیدن سالروز پیروزی انقلاب اسلامی، در سومین پاسداشت هنر و ادبیات انقلاب اسلامی تقریظ حضرت آیتالله خامنهای بر رمان «آن مرد با باران میآید» اثر خانم وجیهه سامانی منتشر شد.
🔹متن تقریظ رهبر انقلاب بر این رمان به این شرح است:
بسمه تعالی
بسیار خوب و هنرمندانه و پرجاذبه نوشته شده است. تصویری که از ماههای آخر مبارزات نشان میدهد، درست و روشن و واقعی است. به گمان من همهی جوانها و نوجوانهای امروز به خواندن این کتاب و امثال آن نیاز دارند. از نویسندهی کتاب باید تقدیر و تشکر شود انشاءالله.
مرداد ۹۸
🔸 رمان «آن مرد با باران میآید» توسط نشر کتابستان معرفت منتشر شده و به داستان زندگی خانوادهای از طبقهی متوسط میپردازد که در مقطع تاریخی هفدهم شهریور تا بیستوششم دیماه ۱۳۵۷ درگیر مبارزات علیه رژیم ستمشاهی شدهاند.
#یار_مهربان
#نوجوان
💝 @ghandaab
📝برای تحلیل دقیق بالا بودن آمار طلاق در زنان شاغل، باید به این نکات توجه کنید:
1- زنان شاغل فرصت کافی برای خانه داری، تربیت فرزند و رابطه فعال با همسر خود ندارند.
2- بسیاری از آنها در کارهایی که مربوط به غریزه می شود، به جهت خستگی، کاهل اند.
3- مرد از زن شاغلش، هم توقع کار بیرون از خانه دارد و هم داخل خانه؛ در حالیکه بسیاری از زنها نمی توانند به هر دو برسند.از همین رو میان زن و مرد اختلاف ایجاد می شود.
4- وقتی رابطه زن و مرد در محیط کار، پا روی حدودی بگذارد که دین مشخص کرده است، روابطی خارج از چهارچوب خانواده ایجاد می شود.
💔همه اینها بنیان خانواده را سست می کند.
📚 برگرفته از کتاب «خط بزن از دوباره» اثر آقای عباسی ولدی
#یار_مهربان
#پس_از_ازدواج
💝 @ghandaab
1- زنان شاغل فرصت کافی برای خانه داری، تربیت فرزند و رابطه فعال با همسر خود ندارند.
2- بسیاری از آنها در کارهایی که مربوط به غریزه می شود، به جهت خستگی، کاهل اند.
3- مرد از زن شاغلش، هم توقع کار بیرون از خانه دارد و هم داخل خانه؛ در حالیکه بسیاری از زنها نمی توانند به هر دو برسند.از همین رو میان زن و مرد اختلاف ایجاد می شود.
4- وقتی رابطه زن و مرد در محیط کار، پا روی حدودی بگذارد که دین مشخص کرده است، روابطی خارج از چهارچوب خانواده ایجاد می شود.
💔همه اینها بنیان خانواده را سست می کند.
📚 برگرفته از کتاب «خط بزن از دوباره» اثر آقای عباسی ولدی
#یار_مهربان
#پس_از_ازدواج
💝 @ghandaab
📚 عنوان کتاب: روابط سالم در خانواده
✍️ نویسنده: داوود حسینی
🏡 ناشر: بوستان کتاب قم
📖 صفحات: ۲۱۶ صفحه
📗 معرفی کوتاه کتاب
در یک خانواده، هر اندازه روابط میانِ همسران، صمیمیتر، سالمتر و پر جاذبهتر باشد، زندگی شیرینتر و با صفاتر میگردد و فرزندانِ بانشاط و موفقی تربیت میشوند.
اما چگونه میتوان این روابط سالم را برقرار کرد؟
اثر حاضر، با طرح چنین سؤالی، مهمترین مسائل مربوط به سالمسازی فضای خانواده را در این موضوعات بررسی کرده است.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
نکتههای اخلاقی در مدیریت
• از سرزنشکردن دیگران در جمعْ خودداری کنید.
• انتقادپذیر باشید.
• صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.
• وقتی عصبانی هستید، دربارهی دیگران تصمیمگیری نکنید.
• مسئولیتپذیر باشید.
• آراسته و خوشبیان باشید و در جمع با انرژی و اشتیاق حاضر شوید.
• موقع سخنگفتن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید، همیشه متبسم باشید.
• همواره از الفاظ مؤدبانه بهره ببرید.
• ... و از همه مهمتر مثبتگرا باشید تا خود و سازمان شما پرانرژی و امیدوار باشند.
#یار_مهربان
💝 کانال خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
💝 @ghandaab
✍️ نویسنده: داوود حسینی
🏡 ناشر: بوستان کتاب قم
📖 صفحات: ۲۱۶ صفحه
📗 معرفی کوتاه کتاب
در یک خانواده، هر اندازه روابط میانِ همسران، صمیمیتر، سالمتر و پر جاذبهتر باشد، زندگی شیرینتر و با صفاتر میگردد و فرزندانِ بانشاط و موفقی تربیت میشوند.
اما چگونه میتوان این روابط سالم را برقرار کرد؟
اثر حاضر، با طرح چنین سؤالی، مهمترین مسائل مربوط به سالمسازی فضای خانواده را در این موضوعات بررسی کرده است.
📖 قطعهی کوتاه کتاب
نکتههای اخلاقی در مدیریت
• از سرزنشکردن دیگران در جمعْ خودداری کنید.
• انتقادپذیر باشید.
• صبر و حوصله را از مهمترین ارکان موفقیت تلقی کنید.
• وقتی عصبانی هستید، دربارهی دیگران تصمیمگیری نکنید.
• مسئولیتپذیر باشید.
• آراسته و خوشبیان باشید و در جمع با انرژی و اشتیاق حاضر شوید.
• موقع سخنگفتن با اعتماد به نفس به چشمان افراد نگاه کنید، همیشه متبسم باشید.
• همواره از الفاظ مؤدبانه بهره ببرید.
• ... و از همه مهمتر مثبتگرا باشید تا خود و سازمان شما پرانرژی و امیدوار باشند.
#یار_مهربان
💝 کانال خانواده مؤسسه مصاف (قنداب)
💝 @ghandaab