این عکس ها تحسین برانگیز نیست
فردین علیخواه
🔺در رسانه ها صف طولانی برای خرید کتاب یا کتابهای ترجمهشدۀ عادل فردوسیپور را در نمایشگاه کتاب دیدم. قبلا هم چنین تصویری دیده بودم. عادل فردوسی پور نویسنده نیست. عادل فردوسی پور مترجم نیست. البته خواهش می کنم از آنچه گفتم تفسیری نداشته باشید که مراد من نیست. اصلا قصد تحقیر ندارم و این متن، متنی برای تأمل و درنگی فرهنگی است. منظورم آن است که ایشان را با این دو عنوان نمی شناسند یعنی وقتی صحبت از نویسندگی یا ترجمه در میان باشد بعید است که نامی از ایشان آورده شود. عادل فردوسی پور برای عرصه های دیگری پرآوازه است که نیک می دانیم و در جای خود بسیار درخشان است(معتقدم عادل فردوسی پور از معدود سلبریتی هایی است که فقط مشهور نیست بلکه محبوب هم هست).
🔺به همین دلیل، وقتی چنین صفی می بینم به عنوان یک پژوهشگر علوم اجتماعی پرسش هایی در ذهنم شکل می گیرد:
-سلبریتی بودن ایشان در شکل گیری این صف چقدر نقش دارد؟
-سلبریتی بودن، کنار گذاشته شدن، و به حاشیه رانده شدن ایشان در سال های گذشته، چقدر در شکل گیری این صف نقش دارد؟ آیا این صف ها را باید شکلی از حمایت جامعه از شخص ایشان(و نه کتاب) تفسیر کرد؟
-فرض کنید به جای کتاب، کالای دیگری روی میز قرار می گرفت و عادل فردوسی پور آن را تبلیغ می کرد. آیا این صف دوباره تشکیل می شد؟ اطمینان دارم که می شد.
-چند درصد از کسانی که در این صف ایستاده اند قصد دارند از نزدیک عادل فردوسی پور را ببینند و کتاب در درجه دوم اهمیت قرار دارد؟ یا اساسا کتاب اهمیت دارد؟
-چند درصد از کسانی که در صف ایستاده اند دقیق می دانند که برای خرید کدام کتاب در صف ایستاده اند؟ آیا واقعا نام دقیق کتاب را می دانند؟ و البته موضوع آن را؟
-اگر کسی بیاید و اعلام کند اصلا کتابی وجود ندارد، و یا کتاب تمام شد. مبلغی پرداخت کنید تا بتوانید وارد سالن شوید و عادل را ببینید. چند درصد به خاطر تمام شدن کتاب صف را ترک خواهند کرد؟
🔺در کل از نظر اجتماعی به این صف ها خوشبین نیستم و آنرا نشانه توسعۀ فرهنگی و ارزشمندی کتاب نمی دانم. من اساسا بسیار شک دارم که کتاب های امضاشدۀ سلبریتی ها خوانده بشوند. معمولا این کتاب ها از سایر کتاب های کتابخانه جدا شده و از آنها محافظت می شود و در مواقعی هم با افتخار به دوستان و مهمانان نشان داده می شود. به هر حال امضای یک سلبریتی بر تن آن نشسته است.
🔺من تصویر صف ژاپنی ها برای خرید آثار هاروکی موراکامی را تحسین برانگیز می دانم، حال چه او در کتابفروشی حضور داشته باشد و چه نداشته باشد و غالبا حضور ندارد. شغل وی نویسندگی است و خوانندگان، او و حتی امضایش را فقط به خاطر آنچه نوشته دوست دارند.
@fardinalikhah
https://uploadkon.ir/uploads/1a8d10_25Screenshot-1841-.png
فردین علیخواه
🔺در رسانه ها صف طولانی برای خرید کتاب یا کتابهای ترجمهشدۀ عادل فردوسیپور را در نمایشگاه کتاب دیدم. قبلا هم چنین تصویری دیده بودم. عادل فردوسی پور نویسنده نیست. عادل فردوسی پور مترجم نیست. البته خواهش می کنم از آنچه گفتم تفسیری نداشته باشید که مراد من نیست. اصلا قصد تحقیر ندارم و این متن، متنی برای تأمل و درنگی فرهنگی است. منظورم آن است که ایشان را با این دو عنوان نمی شناسند یعنی وقتی صحبت از نویسندگی یا ترجمه در میان باشد بعید است که نامی از ایشان آورده شود. عادل فردوسی پور برای عرصه های دیگری پرآوازه است که نیک می دانیم و در جای خود بسیار درخشان است(معتقدم عادل فردوسی پور از معدود سلبریتی هایی است که فقط مشهور نیست بلکه محبوب هم هست).
🔺به همین دلیل، وقتی چنین صفی می بینم به عنوان یک پژوهشگر علوم اجتماعی پرسش هایی در ذهنم شکل می گیرد:
-سلبریتی بودن ایشان در شکل گیری این صف چقدر نقش دارد؟
-سلبریتی بودن، کنار گذاشته شدن، و به حاشیه رانده شدن ایشان در سال های گذشته، چقدر در شکل گیری این صف نقش دارد؟ آیا این صف ها را باید شکلی از حمایت جامعه از شخص ایشان(و نه کتاب) تفسیر کرد؟
-فرض کنید به جای کتاب، کالای دیگری روی میز قرار می گرفت و عادل فردوسی پور آن را تبلیغ می کرد. آیا این صف دوباره تشکیل می شد؟ اطمینان دارم که می شد.
-چند درصد از کسانی که در این صف ایستاده اند قصد دارند از نزدیک عادل فردوسی پور را ببینند و کتاب در درجه دوم اهمیت قرار دارد؟ یا اساسا کتاب اهمیت دارد؟
-چند درصد از کسانی که در صف ایستاده اند دقیق می دانند که برای خرید کدام کتاب در صف ایستاده اند؟ آیا واقعا نام دقیق کتاب را می دانند؟ و البته موضوع آن را؟
-اگر کسی بیاید و اعلام کند اصلا کتابی وجود ندارد، و یا کتاب تمام شد. مبلغی پرداخت کنید تا بتوانید وارد سالن شوید و عادل را ببینید. چند درصد به خاطر تمام شدن کتاب صف را ترک خواهند کرد؟
🔺در کل از نظر اجتماعی به این صف ها خوشبین نیستم و آنرا نشانه توسعۀ فرهنگی و ارزشمندی کتاب نمی دانم. من اساسا بسیار شک دارم که کتاب های امضاشدۀ سلبریتی ها خوانده بشوند. معمولا این کتاب ها از سایر کتاب های کتابخانه جدا شده و از آنها محافظت می شود و در مواقعی هم با افتخار به دوستان و مهمانان نشان داده می شود. به هر حال امضای یک سلبریتی بر تن آن نشسته است.
🔺من تصویر صف ژاپنی ها برای خرید آثار هاروکی موراکامی را تحسین برانگیز می دانم، حال چه او در کتابفروشی حضور داشته باشد و چه نداشته باشد و غالبا حضور ندارد. شغل وی نویسندگی است و خوانندگان، او و حتی امضایش را فقط به خاطر آنچه نوشته دوست دارند.
@fardinalikhah
https://uploadkon.ir/uploads/1a8d10_25Screenshot-1841-.png
تخلیه انرژی از زندگی
فردین علیخواه
-ادارات و سازمان های دولتی ساعت شش صبح فعالیت روزانه خود را آغاز می کنند.
-در اغلب کلانشهرها، زمان لازم برای رسیدن به محل کار به طور میانگین یکساعت است.
▫️پزشکان توصیه می کنند که حتما و حتما صبحانه را کامل صرف کنید.
-فرض کنیم یک فرد شاغل برای آماده شدن و صرف صبحانه، نیم ساعت وقت لازم داشته باشد. پس او باید ساعت چهار و نیم از خواب بیدار شود و ساعت پنج نیز خانه را ترک کند.
▫️پزشکان بارها و بارها اعلام کرده اند که هر فرد در شبانه روز باید 8 ساعت بخوابد.
- پس فرد شاغل باید ساعت هشت و نیم شب سر بر بالش بگذارد تا بتواند ساعت چهار و نیم صبح سرحال و شاداب از خواب بیدار شود.
▫️پزشکان بارها و بارها اعلام کرده اند که بین صرف غذا و خواب حداقل 2 ساعت فاصله زمانی وجود داشته باشد.
-پس آن فرد شاغل باید حدود ساعت شش و نیم عصر شام بخورد تا ساعت هشت و نیم بتواند راحت بخوابد.
-آن فرد شاغل بختبرگشته، بعد از پایان کار در ساعت یک بعدظهر، احتمالا ساعت دو بعدظهر به خانه می رسد. احتمالا در اداره خبری از ناهار نیست پس او در خانه ناهار را صرف خواهد کرد. فرض کنیم صرف ناهار نیم ساعت وقت بگیرد.
▫️پزشکان توصیه می کنند که بعد از ناهار داشتن چرتی کوتاه بسیار مفید است.
-فرض کنید ایشان در نهایت تا نیم ساعت چرتی کوتاه بزند. پس ساعت 3 بعدظهر چرت او تمام می شود.
-بعد از چرت، باید به فکر شام بود. چون قرار است ساعت شش و نیم شام صرف شود. در نتیجه فاصله ناهار و شام او کمتر از 4 ساعت خواهد بود.
آیا قرار است فرد شاغل بیتوجه به فرزندانش به رختخواب برود؟ اصلا ممکن است؟ اطمینان دارم که اگر این فرد شاغل، فرزند یا فرزندانی داشته باشد محال است که آنان قبل از ساعت ده شب و واقعبینانهاش، قبل از ساعت یکِ نیمهشب بخوابند.
در کل آیا باید به توصیه های پزشکان عمل کرد؟ عمل نکنیم چه می شود؟
در کل به نظر شما سلامتی اهمیت دارد؟ سلامتی نباشد چه می شود؟
در کل گذراندن وقت با اعضای خانواده مهم است؟ کانون گرم خانواده نباشد چه می شود؟
در کل خوب است که همه چیز آدم بشود کارش؟ یعنی کل شبانهروز یک فرد بر اساس کار او تعریف و تنظیم شود؟
آنچه توصیف شد آوردن کار به خانه به معنای واقعیاش نیست؟
برای تأمین انرژی، زندگی دارد از انرژی تخلیه می شود.
سخن پایانی: در دنیا چیزی با عنوان«ارزیابی تأثیرات اجتماعی» SIA وجود دارد که طی آن پیامدهای اجتماعیِ خطمشیها، تصمیمها و برنامهها مطالعه و پیشبینی میشود. همچنین چیزی با عنوان «ارزیابی تأثیرات جنسیتی» GIA وجود دارد که طی آن پیامدهای اجتماعیِ خطمشیها، تصمیمها و برنامهها بر زنان/مردان مطالعه و پیشبینی می شود چرا که زنان در مقایسه با مردان، در اغلب جوامع شرایطی خاص و متفاوت دارند.
دولت محترم اگر چنین گزارشی تهیه کرده اند لطفا منتشر بفرمایند.
Social Impact Assessment
Gender Impact Assessment
✅@fardinalikhah
فردین علیخواه
-ادارات و سازمان های دولتی ساعت شش صبح فعالیت روزانه خود را آغاز می کنند.
-در اغلب کلانشهرها، زمان لازم برای رسیدن به محل کار به طور میانگین یکساعت است.
▫️پزشکان توصیه می کنند که حتما و حتما صبحانه را کامل صرف کنید.
-فرض کنیم یک فرد شاغل برای آماده شدن و صرف صبحانه، نیم ساعت وقت لازم داشته باشد. پس او باید ساعت چهار و نیم از خواب بیدار شود و ساعت پنج نیز خانه را ترک کند.
▫️پزشکان بارها و بارها اعلام کرده اند که هر فرد در شبانه روز باید 8 ساعت بخوابد.
- پس فرد شاغل باید ساعت هشت و نیم شب سر بر بالش بگذارد تا بتواند ساعت چهار و نیم صبح سرحال و شاداب از خواب بیدار شود.
▫️پزشکان بارها و بارها اعلام کرده اند که بین صرف غذا و خواب حداقل 2 ساعت فاصله زمانی وجود داشته باشد.
-پس آن فرد شاغل باید حدود ساعت شش و نیم عصر شام بخورد تا ساعت هشت و نیم بتواند راحت بخوابد.
-آن فرد شاغل بختبرگشته، بعد از پایان کار در ساعت یک بعدظهر، احتمالا ساعت دو بعدظهر به خانه می رسد. احتمالا در اداره خبری از ناهار نیست پس او در خانه ناهار را صرف خواهد کرد. فرض کنیم صرف ناهار نیم ساعت وقت بگیرد.
▫️پزشکان توصیه می کنند که بعد از ناهار داشتن چرتی کوتاه بسیار مفید است.
-فرض کنید ایشان در نهایت تا نیم ساعت چرتی کوتاه بزند. پس ساعت 3 بعدظهر چرت او تمام می شود.
-بعد از چرت، باید به فکر شام بود. چون قرار است ساعت شش و نیم شام صرف شود. در نتیجه فاصله ناهار و شام او کمتر از 4 ساعت خواهد بود.
آیا قرار است فرد شاغل بیتوجه به فرزندانش به رختخواب برود؟ اصلا ممکن است؟ اطمینان دارم که اگر این فرد شاغل، فرزند یا فرزندانی داشته باشد محال است که آنان قبل از ساعت ده شب و واقعبینانهاش، قبل از ساعت یکِ نیمهشب بخوابند.
در کل آیا باید به توصیه های پزشکان عمل کرد؟ عمل نکنیم چه می شود؟
در کل به نظر شما سلامتی اهمیت دارد؟ سلامتی نباشد چه می شود؟
در کل گذراندن وقت با اعضای خانواده مهم است؟ کانون گرم خانواده نباشد چه می شود؟
در کل خوب است که همه چیز آدم بشود کارش؟ یعنی کل شبانهروز یک فرد بر اساس کار او تعریف و تنظیم شود؟
آنچه توصیف شد آوردن کار به خانه به معنای واقعیاش نیست؟
برای تأمین انرژی، زندگی دارد از انرژی تخلیه می شود.
سخن پایانی: در دنیا چیزی با عنوان«ارزیابی تأثیرات اجتماعی» SIA وجود دارد که طی آن پیامدهای اجتماعیِ خطمشیها، تصمیمها و برنامهها مطالعه و پیشبینی میشود. همچنین چیزی با عنوان «ارزیابی تأثیرات جنسیتی» GIA وجود دارد که طی آن پیامدهای اجتماعیِ خطمشیها، تصمیمها و برنامهها بر زنان/مردان مطالعه و پیشبینی می شود چرا که زنان در مقایسه با مردان، در اغلب جوامع شرایطی خاص و متفاوت دارند.
دولت محترم اگر چنین گزارشی تهیه کرده اند لطفا منتشر بفرمایند.
Social Impact Assessment
Gender Impact Assessment
✅@fardinalikhah
🌐 انجمن علمی مدیریت صنعتی با همراهی جمعی از انجمن های علمی فعال دانشگاه گیلان با افتخار برگزار میکند:
«سمینار از جامعه تا سازمان»
سخنرانان:
دکتر فردین علیخواه
عنوان سخنرانی:
«تیشرت برای جلسات مهم»
نسل Z و محیط کار
دکتر محمود مرادی
عنوان سخنرانی:
شکلگیری و نظریه سازمان: از جامعهشناسی و مهندسی تا اقتصاد
📆 تاریخ برگزاری: سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۰
📍 مکان برگزاری: دانشگاه گیلان- تالار حکمت- دانشکده علوم انسانی
صفحه انجمن علمی گروه مدیریت صنعتی در تلگرام
«سمینار از جامعه تا سازمان»
سخنرانان:
دکتر فردین علیخواه
عنوان سخنرانی:
«تیشرت برای جلسات مهم»
نسل Z و محیط کار
دکتر محمود مرادی
عنوان سخنرانی:
شکلگیری و نظریه سازمان: از جامعهشناسی و مهندسی تا اقتصاد
📆 تاریخ برگزاری: سه شنبه ۳۰ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴، ساعت ۱۰
📍 مکان برگزاری: دانشگاه گیلان- تالار حکمت- دانشکده علوم انسانی
صفحه انجمن علمی گروه مدیریت صنعتی در تلگرام
Audio
Fardin Alikhah
فایل صوتی
▪️عنوان: عشّاق شهری و مصرف فضاهای عمومی در شهر
▪️ارائه: فردین علیخواه
▪️نشست:
خرده فرهنگ جوانان در شهر: بازخوانی فضاهای شهری از منظر جوانان
▪️سه شنبه 23 اردیبهشت 1404
▪️دانشکده علوم اجتماعی-دانشگاه تهران
▪️برگزارکننده: انجمن علمی گروه مطالعات شهری
@fardinalikhah
▪️عنوان: عشّاق شهری و مصرف فضاهای عمومی در شهر
▪️ارائه: فردین علیخواه
▪️نشست:
خرده فرهنگ جوانان در شهر: بازخوانی فضاهای شهری از منظر جوانان
▪️سه شنبه 23 اردیبهشت 1404
▪️دانشکده علوم اجتماعی-دانشگاه تهران
▪️برگزارکننده: انجمن علمی گروه مطالعات شهری
@fardinalikhah
نسل زد و محیط کار
فردین علیخواه
فایل صوتی
🔵عنوان: نسل زد و محیط کار
🔵ارائه: فردین علیخواه
🔵سمینار: از جامعه تا سازمان
🔵سه شنبه 30 اردیبهشت 1404
🔵دانشکده ادبیات و علوم انسانی-دانشگاه گیلان
🔵برگزارکننده: انجمن علمی مدیریت صنعتی
@fardinalikhah
🔵عنوان: نسل زد و محیط کار
🔵ارائه: فردین علیخواه
🔵سمینار: از جامعه تا سازمان
🔵سه شنبه 30 اردیبهشت 1404
🔵دانشکده ادبیات و علوم انسانی-دانشگاه گیلان
🔵برگزارکننده: انجمن علمی مدیریت صنعتی
@fardinalikhah
Forwarded from انتشارات روزنه
تازههای نشر: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
کتاب اینترنت ندارم پس نیستم به بیان کوتاه «جامعهشناسی زندگی» است و در همه جستارهایش به زندگی روزمره ما ایرانیان میپردازد. به این کلمات دقت کنید: لنگه به لنگهپوشی، پذیرائی کردن، بازگشتن از سفر و فکر به طلاق، ساخت مطبح کنار آشپزخانه، بلاگری، احترام به بزرگترها، میز غذا چیدن در جنگل، بیحوصلگی، معمولی شدن برای هم، عصبانیت از گذر سریع زمان، به ستوه آمدن از رنج خود و دیگران، بویدن و لمس آجرهای کهنه! همه و همه در این کتاب موضوع و بهانه نوشتن شدهاند؛ نوشتاری با نثری روان و به دور از قلمبهسلمبهگوییهای رایج!
نام کتاب: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
نویسنده: فردین علیخواه
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۱۵۸
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
کتاب اینترنت ندارم پس نیستم به بیان کوتاه «جامعهشناسی زندگی» است و در همه جستارهایش به زندگی روزمره ما ایرانیان میپردازد. به این کلمات دقت کنید: لنگه به لنگهپوشی، پذیرائی کردن، بازگشتن از سفر و فکر به طلاق، ساخت مطبح کنار آشپزخانه، بلاگری، احترام به بزرگترها، میز غذا چیدن در جنگل، بیحوصلگی، معمولی شدن برای هم، عصبانیت از گذر سریع زمان، به ستوه آمدن از رنج خود و دیگران، بویدن و لمس آجرهای کهنه! همه و همه در این کتاب موضوع و بهانه نوشتن شدهاند؛ نوشتاری با نثری روان و به دور از قلمبهسلمبهگوییهای رایج!
نام کتاب: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
نویسنده: فردین علیخواه
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۱۵۸
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
نسل جدید و شخصیسازی آموزش همگانی
فردین علیخواه
🔺در یک سال گذشته چند کلاس آزاد در خارج از دانشگاه برگزار کردهام. استقبال از کلاسهایم خوب بود. منظورم، تعداد علاقهمندانی است که ثبت نام کردند و نه تعداد کسانی که در کلاسها حاضر شدند. لازم است بیشتر توضیح بدهم. در همان جلسات نخست تشکیل کلاسها؛ متوجه شدم که بیشتر کسانی که ثبت نام کردهاند نیامدهاند. این اتفاق در جلسات دوم و سوم هم رخ داد. کنجکاو شدم. با خودم گفتم، اگر کیفیت تدریس من بد است حداقل باید جلسه اول میآمدند تا به تدریج به این نتیجه برسند، نمیشود در همان جلسه نخست به این دلیل نیامد. مدتی گذشت و فرصتی فراهم شد تا با چند نفر از علاقهمندان گفتگو کنم. جالب آنکه همچنان به مباحث کلاس علاقهمند بودند و درسگفتارها را دنبال میکردند. آنان حتی در خارج از ساعات کلاس و از طریق شبکههای اجتماعی پیام میدادند و درباره برخی مباحث توضیح بیشتری از من میخواستند.
🔺از آنان دلیل حضور نیافتن در کلاسها را پرسیدم. گفتند: شما در کلاس کُند صحبت میکنید. اندکی تعجّب کردم. گفتم: به نظر خودم کُند صحبت نمیکنم و ضرباهنگ کلامم متعادل است. یکی از آنان گفت: برای نسل ما شما کُند صحبت میکنید و این کمی کسالتآور است. این برایم جالب بود. همچنین گفتند: ما ترجیح میدهیم به فایل ضبط شدۀ کلاس گوش کنیم چون آن طور که دلمان میخواهد میتوانیم سرعت را تنظیم کنیم، یعنی بعضی جاها دگمه توقف را بزنیم، بعضی جاها دگمه سرعت را بزنیم و بعضی جاها هم گزینه «آرام» را انتخاب کنیم. نکته قابل تأمل دیگری هم گفتند: وقتی به فایل صوتی دسترسی داریم هر وقت که حال و حوصلهاش را داشتیم از آن استفاده میکنیم. برای مثال در نیمهشب، یا سپیدهدم یا هر وقت مناسب دیگری. گفتند: در ضمن ما میتوانیم صدای شما را با اکولایزرها تمیز و شفاف کنیم و دهها عملکرد دیگر که در کلاس امکانش وجود ندارد.
🔺دریافتم که آنان دوست دارند محتوای آموزشی را «شخصیسازی» کنند، یعنی امکان تغییر و دستکاری محتوا را داشته باشند. به این شکل، گویی محتوا در خدمت آنان است و نه آنان در خدمت محتوا. این افراد در نهایت محتوا را یک محصول رسانهای و یک پکیج تصویری میبینند. در اینجا نقش و اهمیت معلم یا مدرس تا جایی است که امکان تبدیل شدنش به فایل صوتی یا تصویری وجود داشته باشد، تا به این شکل تابع اراده و انتخاب شخصی فرد شود.
🔺دوست دارم تجربه شخصی دیگری را نیز بازگو کنم. به دلیل گرانی کتاب، تصمیم گرفتم مدتی از کتابهای الکترونیک استفاده کنم. تجربه بسیار جالبی بود. در اینجا نیز اتفاقی افتاد که نگرانم کرد. پس از تجربۀ یادشده، وقتی به سراغ کتاب کاغذی میرفتم حس کلافگی به سراغم میآمد. دوست داشتم سایز فونت را شخصیسازی یا سفارشیسازی کنم، دوست داشتم نور روی صفحه را شخصیسازی کنم، دوست داشتم صفحه کتاب مدام بسته نشود و فقط با لمس انگشت بر روی صفحه نمایش به صفحه دیگر برود. منظورم آن است که تجربه خواندن کتاب الکترونیک بر تجربه همیشگی خواندن کتاب کاغذیِ من اثر گذاشته بود. وقتی مقایسه کردم دیدم که امکان شخصیسازی در کتاب الکترونیک بیشتراست.
🔺در این نوشتار کوتاه، مثالهای شاید سادهای از تجاربم بیان کردم. من فکر میکنم جریانی فراگیر در عرصۀ آموزش در حال رخ دادن است. تلفنهای همراه حداقل، تأکید میکنم، حداقل دو پیامد مهم را رقم زدهاند: نخست امکان بالای شخصی/سفارشیسازی محتوا و دیگری تفکر و تأمل تصویری است. نسل جدید بسیار مصوّر میاندیشد. فایل صوتی یک سخنرانی یا یک کلاس، در واقع اندیشهای است که تجسّم یافته، بدنمند شده، و مصوّر گشته است. با دسترسی به فایل صوتی، گویا در نسل جدید حس کنشگری، حس تغییر دادن، حس اثربخشی، حس به خدمتگیری و حس سازگار کردن محتوا با شرایط شخصی بیشتر میشود.
🔺سخن پایانی آنکه، مدتی قبل در اخبار خواندم که میانگین معدل دانشآموزان در چندین استان کشور کاهش چشمگیری داشته است. با خواندن این چنین اخباری بیدرنگ از خودم سؤال میکنم که نظام آموزش و پرورش چقدر به آنچه گفتم توجه می کند؟ اینکه دانشآموزان امروزی دوست دارند محتوا؛ تجسّم یافته و مصور گردد؟ اینکه دوست دارند محتوا تبدیل به محصولی رسانهای و شخصی شود تا به دلخواه بتوانند در زمان مناسب از آن بهره برند؟ شواهد نشان میدهد که جهان، به ویژه با گسترش هوش مصنوعی، به شدت در حال تغییر است. اگر شیوه آموزش ما تغییر نکند تعداد غائبان کلاسها(حتی در دانشگاهها) و میانگین نمرهها به مراتب به پایین تر از اکنون خواهد رسید. فناوریهای جدید ارتباطی «فردی شدن» و «شخصیسازی» را تسریع کردهاند. بد یا خوب، به نظر میرسد که نسل جدید نیز به این شکل از فنآوری خو گرفته است.
(منتشرشده در سایت تحلیلی-خبری عصر ایران)
کانال و صفحه نویسنده در تلگرام و ایستاگرام:
@fardinalikhah
فردین علیخواه
🔺در یک سال گذشته چند کلاس آزاد در خارج از دانشگاه برگزار کردهام. استقبال از کلاسهایم خوب بود. منظورم، تعداد علاقهمندانی است که ثبت نام کردند و نه تعداد کسانی که در کلاسها حاضر شدند. لازم است بیشتر توضیح بدهم. در همان جلسات نخست تشکیل کلاسها؛ متوجه شدم که بیشتر کسانی که ثبت نام کردهاند نیامدهاند. این اتفاق در جلسات دوم و سوم هم رخ داد. کنجکاو شدم. با خودم گفتم، اگر کیفیت تدریس من بد است حداقل باید جلسه اول میآمدند تا به تدریج به این نتیجه برسند، نمیشود در همان جلسه نخست به این دلیل نیامد. مدتی گذشت و فرصتی فراهم شد تا با چند نفر از علاقهمندان گفتگو کنم. جالب آنکه همچنان به مباحث کلاس علاقهمند بودند و درسگفتارها را دنبال میکردند. آنان حتی در خارج از ساعات کلاس و از طریق شبکههای اجتماعی پیام میدادند و درباره برخی مباحث توضیح بیشتری از من میخواستند.
🔺از آنان دلیل حضور نیافتن در کلاسها را پرسیدم. گفتند: شما در کلاس کُند صحبت میکنید. اندکی تعجّب کردم. گفتم: به نظر خودم کُند صحبت نمیکنم و ضرباهنگ کلامم متعادل است. یکی از آنان گفت: برای نسل ما شما کُند صحبت میکنید و این کمی کسالتآور است. این برایم جالب بود. همچنین گفتند: ما ترجیح میدهیم به فایل ضبط شدۀ کلاس گوش کنیم چون آن طور که دلمان میخواهد میتوانیم سرعت را تنظیم کنیم، یعنی بعضی جاها دگمه توقف را بزنیم، بعضی جاها دگمه سرعت را بزنیم و بعضی جاها هم گزینه «آرام» را انتخاب کنیم. نکته قابل تأمل دیگری هم گفتند: وقتی به فایل صوتی دسترسی داریم هر وقت که حال و حوصلهاش را داشتیم از آن استفاده میکنیم. برای مثال در نیمهشب، یا سپیدهدم یا هر وقت مناسب دیگری. گفتند: در ضمن ما میتوانیم صدای شما را با اکولایزرها تمیز و شفاف کنیم و دهها عملکرد دیگر که در کلاس امکانش وجود ندارد.
🔺دریافتم که آنان دوست دارند محتوای آموزشی را «شخصیسازی» کنند، یعنی امکان تغییر و دستکاری محتوا را داشته باشند. به این شکل، گویی محتوا در خدمت آنان است و نه آنان در خدمت محتوا. این افراد در نهایت محتوا را یک محصول رسانهای و یک پکیج تصویری میبینند. در اینجا نقش و اهمیت معلم یا مدرس تا جایی است که امکان تبدیل شدنش به فایل صوتی یا تصویری وجود داشته باشد، تا به این شکل تابع اراده و انتخاب شخصی فرد شود.
🔺دوست دارم تجربه شخصی دیگری را نیز بازگو کنم. به دلیل گرانی کتاب، تصمیم گرفتم مدتی از کتابهای الکترونیک استفاده کنم. تجربه بسیار جالبی بود. در اینجا نیز اتفاقی افتاد که نگرانم کرد. پس از تجربۀ یادشده، وقتی به سراغ کتاب کاغذی میرفتم حس کلافگی به سراغم میآمد. دوست داشتم سایز فونت را شخصیسازی یا سفارشیسازی کنم، دوست داشتم نور روی صفحه را شخصیسازی کنم، دوست داشتم صفحه کتاب مدام بسته نشود و فقط با لمس انگشت بر روی صفحه نمایش به صفحه دیگر برود. منظورم آن است که تجربه خواندن کتاب الکترونیک بر تجربه همیشگی خواندن کتاب کاغذیِ من اثر گذاشته بود. وقتی مقایسه کردم دیدم که امکان شخصیسازی در کتاب الکترونیک بیشتراست.
🔺در این نوشتار کوتاه، مثالهای شاید سادهای از تجاربم بیان کردم. من فکر میکنم جریانی فراگیر در عرصۀ آموزش در حال رخ دادن است. تلفنهای همراه حداقل، تأکید میکنم، حداقل دو پیامد مهم را رقم زدهاند: نخست امکان بالای شخصی/سفارشیسازی محتوا و دیگری تفکر و تأمل تصویری است. نسل جدید بسیار مصوّر میاندیشد. فایل صوتی یک سخنرانی یا یک کلاس، در واقع اندیشهای است که تجسّم یافته، بدنمند شده، و مصوّر گشته است. با دسترسی به فایل صوتی، گویا در نسل جدید حس کنشگری، حس تغییر دادن، حس اثربخشی، حس به خدمتگیری و حس سازگار کردن محتوا با شرایط شخصی بیشتر میشود.
🔺سخن پایانی آنکه، مدتی قبل در اخبار خواندم که میانگین معدل دانشآموزان در چندین استان کشور کاهش چشمگیری داشته است. با خواندن این چنین اخباری بیدرنگ از خودم سؤال میکنم که نظام آموزش و پرورش چقدر به آنچه گفتم توجه می کند؟ اینکه دانشآموزان امروزی دوست دارند محتوا؛ تجسّم یافته و مصور گردد؟ اینکه دوست دارند محتوا تبدیل به محصولی رسانهای و شخصی شود تا به دلخواه بتوانند در زمان مناسب از آن بهره برند؟ شواهد نشان میدهد که جهان، به ویژه با گسترش هوش مصنوعی، به شدت در حال تغییر است. اگر شیوه آموزش ما تغییر نکند تعداد غائبان کلاسها(حتی در دانشگاهها) و میانگین نمرهها به مراتب به پایین تر از اکنون خواهد رسید. فناوریهای جدید ارتباطی «فردی شدن» و «شخصیسازی» را تسریع کردهاند. بد یا خوب، به نظر میرسد که نسل جدید نیز به این شکل از فنآوری خو گرفته است.
(منتشرشده در سایت تحلیلی-خبری عصر ایران)
کانال و صفحه نویسنده در تلگرام و ایستاگرام:
@fardinalikhah
عصر ایران
هوش مصنوعی و شخصیسازی آموختن
نسل جدید بسیار مصوّر میاندیشد. فایل صوتی یک سخنرانی یا یک کلاس، در واقع اندیشهای است که تجسّم یافته، بدنمند شده، و مصوّر گشته است. با دسترسی به فایل صوتی، گویا در نسل جدید حس کنشگری، حس تغییر دادن، حس اثربخشی، حس به خدمتگیری و حس سازگار کردن محتوا با شرایط…
معرفی کتاب «اینترنت ندارم پس نیستم» در خبرگزاری کتاب ایران.👆🏽👆🏽👆🏽اگر توان مالی خرید این کتاب را داشتید 😔😔و البته به موضوع آن هم علاقه مند بودید نحوه خرید در بالای کانال (pin) شده است. کتاب با 15 درصد تخفیف قابل تهیه است.
این متن را خودم نوشتهام
فردین علیخواه
🔺برخی دوستان پس از خواندن مصاحبه هایم درباره هوش مصنوعی پیام داده اند که تو بیش از حد بدبین هستی. با نشانه های ملموسی که این روزها در پیرامونم می بینم و با مهارت ها و توانایی هایی که هر روز یک به یک از دست می دهیم دلایل بسیاری برای بدبین بودن دارم. در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد: هر روز قرار است مهارت هایمان را یکی پس از دیگری به هوش مصنوعی بسپاریم. قبول. در نهایت قرار است ما چه کاری انجام دهیم؟ از دست دادن برای به دست آوردن چه چیزی؟ مدام داریم قفسه ها را خالی می کنیم تا جای خالی را با چه چیزی پر کنیم؟ می رویم تا شاهد آمدن چه کسی باشیم؟ ترک می کنیم تا رسیدن چه کسی را ببینیم؟
🔺دیروز جُستاری حدودا هفت صفحه ای را به چ.ج.ب.ت. دادم و گفتم چکیده اش را به من بده. بگذارید صادقانه بگویم. اولین بار بود این کار را می کردم چون به عمد نمی خواهم تک تک توانایی هایم را از دست بدهم. چون نگرانم. تکنوفوبیا(هراس از تکنولوژی جدید) ندارم. فقط نگرانم. چکیده ای برایم آماده کرد که به یقین می گویم بهتر از آن چیزی بود که من قصد داشتم بنویسم. متن هیچ نیازی به اصلاح نداشت. از خودم پرسیدم پس از این قرار است چکیده را خودم بنویسم یا به او بسپارم؟ انتخاب درست و عقلانی در این دنیای پرشتاب کدام است؟ از خودم پرسیدم اگر ایشان جُستار را هم اینطور بنویسد چه؟ قرار است پس از این خودم جُستار بنویسم؟ انتخاب درست کدام است؟
🔺می دانید چه زمانی بیشتر ترسیدم؟ از او خواستم چکیده ای با نثر و سبک نوشتاری فردین علیخواه بنویسید. درست به سبک و سیاق نوشته های من متنی در مقابلم گذاشت، متنی فارغ از قلمبهسلمبهگویی و به زبانی خودمانیتر! توجه کنید. او می تواند برای من جستار بنویسید با نثر خاص خود من!
🔺این دیگر «دستیار» نیست، بلکه دقیقا چراغ جادوست. این تکثیر من است. او روز به روز تواناتر و هوشیارتر و بامهارت تر می شود و من روز به روز تهی تر از همه اینها. من روز به روز ضعیف تر می شوم و او روز به روز قوی تر. اگر روزی او همه توانایی های مرا کسب کرد و من از همه این توانایی ها تهی شدم چه خواهد شد؟ چه کسی دستیار خواهد بود؟ من یا او؟ فرمان دادن همیشه به معنای برتر بودن نیست. در وضعیتی که اگر او نباشد همه کارهای من متوقف خواهد شد فرمان دادن دوای کدام درد است؟ من نباشم او هست ولی او نباشد من نیستم، و این چقدر هراس انگیز است. تصویری که به همراه این نوشته گذاشته ام به خوبی آینده را نشان می دهد. ما پس از این فقط به دو دگمه بر روی کیبرد نیازد داریم. منظورم از آینده همین یکی دو سال پیشِ روست.
🔺راستی، این متن را خودم نوشته ام. قسم می خورم.
https://uploadkon.ir/uploads/1be803_25Screenshot-1897-.png
فردین علیخواه
🔺برخی دوستان پس از خواندن مصاحبه هایم درباره هوش مصنوعی پیام داده اند که تو بیش از حد بدبین هستی. با نشانه های ملموسی که این روزها در پیرامونم می بینم و با مهارت ها و توانایی هایی که هر روز یک به یک از دست می دهیم دلایل بسیاری برای بدبین بودن دارم. در اینجا یک پرسش اساسی وجود دارد: هر روز قرار است مهارت هایمان را یکی پس از دیگری به هوش مصنوعی بسپاریم. قبول. در نهایت قرار است ما چه کاری انجام دهیم؟ از دست دادن برای به دست آوردن چه چیزی؟ مدام داریم قفسه ها را خالی می کنیم تا جای خالی را با چه چیزی پر کنیم؟ می رویم تا شاهد آمدن چه کسی باشیم؟ ترک می کنیم تا رسیدن چه کسی را ببینیم؟
🔺دیروز جُستاری حدودا هفت صفحه ای را به چ.ج.ب.ت. دادم و گفتم چکیده اش را به من بده. بگذارید صادقانه بگویم. اولین بار بود این کار را می کردم چون به عمد نمی خواهم تک تک توانایی هایم را از دست بدهم. چون نگرانم. تکنوفوبیا(هراس از تکنولوژی جدید) ندارم. فقط نگرانم. چکیده ای برایم آماده کرد که به یقین می گویم بهتر از آن چیزی بود که من قصد داشتم بنویسم. متن هیچ نیازی به اصلاح نداشت. از خودم پرسیدم پس از این قرار است چکیده را خودم بنویسم یا به او بسپارم؟ انتخاب درست و عقلانی در این دنیای پرشتاب کدام است؟ از خودم پرسیدم اگر ایشان جُستار را هم اینطور بنویسد چه؟ قرار است پس از این خودم جُستار بنویسم؟ انتخاب درست کدام است؟
🔺می دانید چه زمانی بیشتر ترسیدم؟ از او خواستم چکیده ای با نثر و سبک نوشتاری فردین علیخواه بنویسید. درست به سبک و سیاق نوشته های من متنی در مقابلم گذاشت، متنی فارغ از قلمبهسلمبهگویی و به زبانی خودمانیتر! توجه کنید. او می تواند برای من جستار بنویسید با نثر خاص خود من!
🔺این دیگر «دستیار» نیست، بلکه دقیقا چراغ جادوست. این تکثیر من است. او روز به روز تواناتر و هوشیارتر و بامهارت تر می شود و من روز به روز تهی تر از همه اینها. من روز به روز ضعیف تر می شوم و او روز به روز قوی تر. اگر روزی او همه توانایی های مرا کسب کرد و من از همه این توانایی ها تهی شدم چه خواهد شد؟ چه کسی دستیار خواهد بود؟ من یا او؟ فرمان دادن همیشه به معنای برتر بودن نیست. در وضعیتی که اگر او نباشد همه کارهای من متوقف خواهد شد فرمان دادن دوای کدام درد است؟ من نباشم او هست ولی او نباشد من نیستم، و این چقدر هراس انگیز است. تصویری که به همراه این نوشته گذاشته ام به خوبی آینده را نشان می دهد. ما پس از این فقط به دو دگمه بر روی کیبرد نیازد داریم. منظورم از آینده همین یکی دو سال پیشِ روست.
🔺راستی، این متن را خودم نوشته ام. قسم می خورم.
https://uploadkon.ir/uploads/1be803_25Screenshot-1897-.png
Forwarded from جامعه شناسی حوزه عمومی
🔴نقد و بررسی کتاب تهران
(ازدحام ساختمان و آهن )
جدید ترین اثر مرحوم محمد امین قانعی راد
@MAminghaneirad
#جامعه_شناسی_حوزه_عمومی
(ازدحام ساختمان و آهن )
جدید ترین اثر مرحوم محمد امین قانعی راد
@MAminghaneirad
#جامعه_شناسی_حوزه_عمومی
وقتی از من دعوت شد تا در نشست فوق 👆🏽👆🏽👆🏽👆🏽شرکت کنم با کمال میل پذیرفتم. دوست داشتم برای نقشی که مرحوم محمدامین قانعی راد در حوزه عمومی داشتند، به ویژه اتصال جامعه شناسی با جامعه، با افتخار نسبت به ایشان ادای دین داشته باشم .
شنبه در شهر تهران، و در شهر کتاب مرکزی، در کنار دکتر هادی خانیکی گرامی، و فرزند دکتر قانعی راد، «عزیز» در خدمت دوستان خواهیم بود.
شنبه در شهر تهران، و در شهر کتاب مرکزی، در کنار دکتر هادی خانیکی گرامی، و فرزند دکتر قانعی راد، «عزیز» در خدمت دوستان خواهیم بود.
ما گفتیم شما گوش نکردید
(برای پروژه شبیه سازی جهنم در زیباشهر فومن)
فردین علیخواه
🔺«ارزیابی تأثیرات اجتماعی»(social impact assessment) به زبان ساده، پیش بینی آثار اجتماعی یک پروژه یا تصمیمی معین(قبل از اجرا)ست. در ایران این نوع ارزیابی ها را غالبا با عنوان «پیوست اجتماعی»، در مواردی «پیوست فرهنگی» و در مواردی نیز «پیوست اجتماعی-فرهنگی» می شناسند که در دنیا با همان عنوان «ارزیابی تأثیرات اجتماعی(SIA) شناخته می شود.
🔺ارزیای تأثیرات اجتماعی معمولا در سه مرحله از یک پروژه انجام می شود یا می تواند انجام شود:
نخست قبل از اجرا یعنی در فاز صفر پروژه: در این مرحله چشم اندازی از آثار و پیامدهای مختلف پروژه بر گروههای مختلف اجتماعی تدوین می گردد تا مجری شناخت روشنی از پیامدها به دست آورد. همچنین شیوه های تعدیل یا حل پیامدهای منفی و تقویت پیامدهای مثبت بررسی می شود.
دوم در حین اجرا: گاهی پروژه ها به هنگامِ یا در حینِ اجرا هم پیامدهایی به ویژه بر اجتماع پیرامون، و زندگی روزمره مردمان اطراف خود دارند که این ممکن است موجب نارضایتی اجتماعی و بازتاب رسانه ای منفی شود. در این مرحله نیز شیوه های حل و تعدیل تضاد و تعارض توسط تیم ارزیابی بررسی می گردد.
سوم؛ پس از بهره برداری: مدتی پس از بهره برداری و افتتاح یک پروژه نیز می توان ارزیابی تأثیر اجتماعی انجام داد. در این مرحله آثار اجتماعی شناخته شده در مرحله نخست بازبینی و بحث می شود. در هرصورت هر مطالعه ای از درصد خطایی برخوردار است. در این مرحله به آثار اجتماعیِ وقوعیافته ولی دیدهنشده در مرحله نخست، توجه می شود و راهکارهای حل آنها بررسی می گردد.
🔺تأکید می کنم که تیم ارزیابی، در هر سه مرحله از مطالعات ارزیابی تأثیرات اجتماعی می تواند گزینه عدم اجرا(No Action) و یا توقف(stop)را به کارفرما پیشنهاد بدهد.
***
🔺ما دقیق نمی دانیم که برای پروژه شبیهسازی جهنم در زیباشهر فومن در گیلان گزارش ارزیابی تأثیر اجتماعی(پیوست اجتماعی- فرهنگی) تهیه شد یا خیر؟ نمی دانیم پس از بهره برداری جلسه ای با متخصصان و کارشناسان تشکیل شد یا خیر؟ متولیان صرفا آمدند و از نیکی های پروژه گفتند بدون اندکی توجه به واکنش های اجتماعی و بازتاب گسترده رسانه ای آن.
🔺می گویند چرا دانشگاهیان خودشان را کنار کشیده اند و در بهتر شدن تصمیم گیری ها مشارکت ندارند. آنچه می گویم را نشانه مشارکت فرض کنید. به عنوان فردی که سال ها در عرصه ارزیابی تأثیرات اجتماعی تجربه دارم عرض می کنم. اگر من در مقام کارشناس ارزیابی تأثیرات اجتماعی این پروژه حتی در این مرحله یعنی پس از بهره برداری(فاز کنونی پروژه) بودم بی تردید برای آن گزینه «توقف پروژه» را انتخاب می کردم. تعارض اجتماعی و تضاد حاصل از این پروژه آن قدر زیاد است که دلسوزانهترین و مشفقانهترین گزینه برای کارفرما/متولی گزینه توقف است. بی شک کارفرما بنا به ملاحظات و نگرانی هایی(فرهنگی) این پروژه را ساخته است. با آنچه پس از افتتاح بر این پروژه گذشته، اطمینان داشته باشد که هیچکدام از آن اهداف نه تنها تحقق نخواهد یافت بلکه پیامدهای معکوس انبوهی در انتظار پروژه است.
🔺نمی دانم چرا این متن را نوشتم. می دانم کسی توجهی به آن نخواهد کرد. شاید مثل همیشه صرفا مینویسیم تا بگوییم، ما گفتیم شما گوش نکردید.
@fardinalikhah
..............................
https://shorturl.at/qe0eO
(برای پروژه شبیه سازی جهنم در زیباشهر فومن)
فردین علیخواه
🔺«ارزیابی تأثیرات اجتماعی»(social impact assessment) به زبان ساده، پیش بینی آثار اجتماعی یک پروژه یا تصمیمی معین(قبل از اجرا)ست. در ایران این نوع ارزیابی ها را غالبا با عنوان «پیوست اجتماعی»، در مواردی «پیوست فرهنگی» و در مواردی نیز «پیوست اجتماعی-فرهنگی» می شناسند که در دنیا با همان عنوان «ارزیابی تأثیرات اجتماعی(SIA) شناخته می شود.
🔺ارزیای تأثیرات اجتماعی معمولا در سه مرحله از یک پروژه انجام می شود یا می تواند انجام شود:
نخست قبل از اجرا یعنی در فاز صفر پروژه: در این مرحله چشم اندازی از آثار و پیامدهای مختلف پروژه بر گروههای مختلف اجتماعی تدوین می گردد تا مجری شناخت روشنی از پیامدها به دست آورد. همچنین شیوه های تعدیل یا حل پیامدهای منفی و تقویت پیامدهای مثبت بررسی می شود.
دوم در حین اجرا: گاهی پروژه ها به هنگامِ یا در حینِ اجرا هم پیامدهایی به ویژه بر اجتماع پیرامون، و زندگی روزمره مردمان اطراف خود دارند که این ممکن است موجب نارضایتی اجتماعی و بازتاب رسانه ای منفی شود. در این مرحله نیز شیوه های حل و تعدیل تضاد و تعارض توسط تیم ارزیابی بررسی می گردد.
سوم؛ پس از بهره برداری: مدتی پس از بهره برداری و افتتاح یک پروژه نیز می توان ارزیابی تأثیر اجتماعی انجام داد. در این مرحله آثار اجتماعی شناخته شده در مرحله نخست بازبینی و بحث می شود. در هرصورت هر مطالعه ای از درصد خطایی برخوردار است. در این مرحله به آثار اجتماعیِ وقوعیافته ولی دیدهنشده در مرحله نخست، توجه می شود و راهکارهای حل آنها بررسی می گردد.
🔺تأکید می کنم که تیم ارزیابی، در هر سه مرحله از مطالعات ارزیابی تأثیرات اجتماعی می تواند گزینه عدم اجرا(No Action) و یا توقف(stop)را به کارفرما پیشنهاد بدهد.
***
🔺ما دقیق نمی دانیم که برای پروژه شبیهسازی جهنم در زیباشهر فومن در گیلان گزارش ارزیابی تأثیر اجتماعی(پیوست اجتماعی- فرهنگی) تهیه شد یا خیر؟ نمی دانیم پس از بهره برداری جلسه ای با متخصصان و کارشناسان تشکیل شد یا خیر؟ متولیان صرفا آمدند و از نیکی های پروژه گفتند بدون اندکی توجه به واکنش های اجتماعی و بازتاب گسترده رسانه ای آن.
🔺می گویند چرا دانشگاهیان خودشان را کنار کشیده اند و در بهتر شدن تصمیم گیری ها مشارکت ندارند. آنچه می گویم را نشانه مشارکت فرض کنید. به عنوان فردی که سال ها در عرصه ارزیابی تأثیرات اجتماعی تجربه دارم عرض می کنم. اگر من در مقام کارشناس ارزیابی تأثیرات اجتماعی این پروژه حتی در این مرحله یعنی پس از بهره برداری(فاز کنونی پروژه) بودم بی تردید برای آن گزینه «توقف پروژه» را انتخاب می کردم. تعارض اجتماعی و تضاد حاصل از این پروژه آن قدر زیاد است که دلسوزانهترین و مشفقانهترین گزینه برای کارفرما/متولی گزینه توقف است. بی شک کارفرما بنا به ملاحظات و نگرانی هایی(فرهنگی) این پروژه را ساخته است. با آنچه پس از افتتاح بر این پروژه گذشته، اطمینان داشته باشد که هیچکدام از آن اهداف نه تنها تحقق نخواهد یافت بلکه پیامدهای معکوس انبوهی در انتظار پروژه است.
🔺نمی دانم چرا این متن را نوشتم. می دانم کسی توجهی به آن نخواهد کرد. شاید مثل همیشه صرفا مینویسیم تا بگوییم، ما گفتیم شما گوش نکردید.
@fardinalikhah
..............................
https://shorturl.at/qe0eO
Forwarded from انتشارات روزنه
تازههای نشر: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
کتاب اینترنت ندارم پس نیستم به بیان کوتاه «جامعهشناسی زندگی» است و در همه جستارهایش به زندگی روزمره ما ایرانیان میپردازد. به این کلمات دقت کنید: لنگه به لنگهپوشی، پذیرائی کردن، بازگشتن از سفر و فکر به طلاق، ساخت مطبح کنار آشپزخانه، بلاگری، احترام به بزرگترها، میز غذا چیدن در جنگل، بیحوصلگی، معمولی شدن برای هم، عصبانیت از گذر سریع زمان، به ستوه آمدن از رنج خود و دیگران، بویدن و لمس آجرهای کهنه! همه و همه در این کتاب موضوع و بهانه نوشتن شدهاند؛ نوشتاری با نثری روان و به دور از قلمبهسلمبهگوییهای رایج!
نام کتاب: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
نویسنده: فردین علیخواه
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۱۵۸
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
کتاب اینترنت ندارم پس نیستم به بیان کوتاه «جامعهشناسی زندگی» است و در همه جستارهایش به زندگی روزمره ما ایرانیان میپردازد. به این کلمات دقت کنید: لنگه به لنگهپوشی، پذیرائی کردن، بازگشتن از سفر و فکر به طلاق، ساخت مطبح کنار آشپزخانه، بلاگری، احترام به بزرگترها، میز غذا چیدن در جنگل، بیحوصلگی، معمولی شدن برای هم، عصبانیت از گذر سریع زمان، به ستوه آمدن از رنج خود و دیگران، بویدن و لمس آجرهای کهنه! همه و همه در این کتاب موضوع و بهانه نوشتن شدهاند؛ نوشتاری با نثری روان و به دور از قلمبهسلمبهگوییهای رایج!
نام کتاب: اینترنت ندارم پس نیستم (جستارهایی درباره روزمرگیها)
نویسنده: فردین علیخواه
قطع: رقعی
چاپ: اول
تعداد صفحات: ۱۵۸
🛒خرید اینترنتی کتاب با تخفیف
📖مطالعۀ ۲۰ صفحۀ نخست کتاب
▫️تلگرام نشر روزنه
▫️اینستاگرام نشر روزنه
☎️ 02188721514
خطمشی بود و نبود
آیا سیاست «قطع و وصل» آب شهری کارساز خواهد بود؟
▪️فردین علیخواه
🔺من شک دارم که قطع کردن آب منازل بتواند بحران کم آبی را تعدیل کند. شناختی که از رفتارهای اجتماعی هموطنانم دارم مرا به این گمان جامعه شناختی سوق می دهد که خط مشی«بود و نبود» معمولا باعث شکل گیری عقده هایی در افراد جامعه می شود. منظورم از خط مشی «بود و نبود» یعنی ساعاتی آب نیست و بعد، آب هست. وقتی آب هست عقده های ناشی از فقدانِ آب باید ارضاء بشود و همین امر می تواند باعث مصرف بیشتر آب شود. افرادی را دیده ام که قبل از قطعی آب، کولر آبی شان را برای ساعاتی خاموش می کردند ولی هم اکنون آن را یکسره روشن می گذارند. دلیل: چون چند ساعت دیگر بدون آنکه من بخواهم آب قطع خواهد شد و دیگر کولر و این باد خُنک را ندارم!
🔺من این ایده را در نوشته های دیگری گفته ام. اینکه برای مثال چرا ایرانیان حتی در نشست های رسمی به سمت میز غذا یورش می برند؟ چون درباره غذا همواره در طول تاریخ با تجربه«بود و نبود» مواجه بوده اند. «هم اکنون غذا هست ولی معلوم نیست تا کی باشد». در جنگ 12 روزه نیز درباره نان، و بعد روغن مایع چنین تصوری ایجاد شد. مردم در برخی شهرها هر تعداد که مجاز بود نان می خریدند در حالی که لزوما به آن تعداد نیاز نداشتند چون در ذهن شان با «بود و نبود» درگیر شده بودند: «حالا هست ولی معلوم نیست دفعه بعد نان باشد یا نه».
🔺من فکر می کنم خط مشی مناسب در این زمینه، تأکید بر اختیار، انتخاب و اقناع مصرف کننده است. خط مشی «بود و نبود» یا «قطع و وصل» سه پیامد در پی دارد:
-ذوق زدگی به هنگام وصل و تشدید میل،
-لذت گرایی به دلیل دسترسی محدود،
-و به احتمال، اندکی لجبازی به دلیل نادیده گرفتن اختیار فرد و تحمیل شرایطی خارج از اراده او،
و اینها زمینه مصرف بیشتر آب را فراهم می آورند. البته آنچه گفته شد صرفا یک گمان جامعه شناختی و بر پایه شواهد در دسترس در خصوص مصرف آب است. برای اطمینان لازم است پژوهش های روشمند در خصوص موضوع انجام شود.
آیا سیاست «قطع و وصل» آب شهری کارساز خواهد بود؟
▪️فردین علیخواه
🔺من شک دارم که قطع کردن آب منازل بتواند بحران کم آبی را تعدیل کند. شناختی که از رفتارهای اجتماعی هموطنانم دارم مرا به این گمان جامعه شناختی سوق می دهد که خط مشی«بود و نبود» معمولا باعث شکل گیری عقده هایی در افراد جامعه می شود. منظورم از خط مشی «بود و نبود» یعنی ساعاتی آب نیست و بعد، آب هست. وقتی آب هست عقده های ناشی از فقدانِ آب باید ارضاء بشود و همین امر می تواند باعث مصرف بیشتر آب شود. افرادی را دیده ام که قبل از قطعی آب، کولر آبی شان را برای ساعاتی خاموش می کردند ولی هم اکنون آن را یکسره روشن می گذارند. دلیل: چون چند ساعت دیگر بدون آنکه من بخواهم آب قطع خواهد شد و دیگر کولر و این باد خُنک را ندارم!
🔺من این ایده را در نوشته های دیگری گفته ام. اینکه برای مثال چرا ایرانیان حتی در نشست های رسمی به سمت میز غذا یورش می برند؟ چون درباره غذا همواره در طول تاریخ با تجربه«بود و نبود» مواجه بوده اند. «هم اکنون غذا هست ولی معلوم نیست تا کی باشد». در جنگ 12 روزه نیز درباره نان، و بعد روغن مایع چنین تصوری ایجاد شد. مردم در برخی شهرها هر تعداد که مجاز بود نان می خریدند در حالی که لزوما به آن تعداد نیاز نداشتند چون در ذهن شان با «بود و نبود» درگیر شده بودند: «حالا هست ولی معلوم نیست دفعه بعد نان باشد یا نه».
🔺من فکر می کنم خط مشی مناسب در این زمینه، تأکید بر اختیار، انتخاب و اقناع مصرف کننده است. خط مشی «بود و نبود» یا «قطع و وصل» سه پیامد در پی دارد:
-ذوق زدگی به هنگام وصل و تشدید میل،
-لذت گرایی به دلیل دسترسی محدود،
-و به احتمال، اندکی لجبازی به دلیل نادیده گرفتن اختیار فرد و تحمیل شرایطی خارج از اراده او،
و اینها زمینه مصرف بیشتر آب را فراهم می آورند. البته آنچه گفته شد صرفا یک گمان جامعه شناختی و بر پایه شواهد در دسترس در خصوص مصرف آب است. برای اطمینان لازم است پژوهش های روشمند در خصوص موضوع انجام شود.
ای کاش...
فردین علیخواه
🔺حدود شانزده سال قبل دو بار به افغانستان سفر کردم و مدتی در آنجا بودم. آن زمان این نگرانی در دولت وقت افغانستان وجود داشت که در سال های آینده آب شرب شهر کابل تمام خواهد شد و باید تدبیری اندیشید. من به عنوان پژوهشگر اجتماعی در کنار تیمی از متخصصان ایرانی صنعت آب به آن کشور رفتیم تا در این خصوص مطالعاتی آینده نگرانه انجام دهیم.
🔺آن زمان برای آن مطالعه گزارش های متعدد کارشناسان ایرانی درباره وضعیت آب ایران را خواندم تا دانش و آگاهی ام افزایش یابد. با خواندن این گزارش ها ترس سراسر وجودم را می گرفت. همانجا از همکاران ایرانی متخصص آب می پرسیدم که آیا شما این ارزیابی هایتان را به نهادهای رسمی کشور ارائه داده اید؟ ما آمده ایم برای آب شرب کابل فکری بکنیم ولی بر اساس آنچه من می خوانم و آنچه شما می گویید در سال های آینده وضع کشور ما به مراتب بدتر از افغانستان خواهد شد. هر بار سرشان را پایین می انداختند و می گفتند ما می گوییم ولی کجاست گوش شنوا.
🔺این روزها به یاد آن گزارش هایی می افتم که خوانده بودم. ایران در زمینه آب، متخصصان باسواد، باهوش و باتجربه ای دارد. متأسفانه شاید نیمی از آنان دیگر در این کشور نیستند و وقتی دیدند اثربخشی ندارند مهاجرت کردند. ولی باز این پرسش رهایم نمی کند که چرا به تذکرات و نگرانی ها و اخطارهای آن گزارش های آیندهنگرانه توجهی نشد؟ سطر به سطر آن گزارش ها را به یاد دارم. سناریوهای بدبینانه، خوشبینانه و واقعگرایانه آن گزارش ها در زمینه آینده آب در ایران را به خاطر می آورم. چرا آن گزارش ها به قفسه های کتابخانه های وزارت نیرو سپرده شد؟
🔺ای کاش یکبار در این کشور یک مدیر برای بی توجهی به اخطار کارشناسان و متخصصان محاکمه می شد.
فردین علیخواه
🔺حدود شانزده سال قبل دو بار به افغانستان سفر کردم و مدتی در آنجا بودم. آن زمان این نگرانی در دولت وقت افغانستان وجود داشت که در سال های آینده آب شرب شهر کابل تمام خواهد شد و باید تدبیری اندیشید. من به عنوان پژوهشگر اجتماعی در کنار تیمی از متخصصان ایرانی صنعت آب به آن کشور رفتیم تا در این خصوص مطالعاتی آینده نگرانه انجام دهیم.
🔺آن زمان برای آن مطالعه گزارش های متعدد کارشناسان ایرانی درباره وضعیت آب ایران را خواندم تا دانش و آگاهی ام افزایش یابد. با خواندن این گزارش ها ترس سراسر وجودم را می گرفت. همانجا از همکاران ایرانی متخصص آب می پرسیدم که آیا شما این ارزیابی هایتان را به نهادهای رسمی کشور ارائه داده اید؟ ما آمده ایم برای آب شرب کابل فکری بکنیم ولی بر اساس آنچه من می خوانم و آنچه شما می گویید در سال های آینده وضع کشور ما به مراتب بدتر از افغانستان خواهد شد. هر بار سرشان را پایین می انداختند و می گفتند ما می گوییم ولی کجاست گوش شنوا.
🔺این روزها به یاد آن گزارش هایی می افتم که خوانده بودم. ایران در زمینه آب، متخصصان باسواد، باهوش و باتجربه ای دارد. متأسفانه شاید نیمی از آنان دیگر در این کشور نیستند و وقتی دیدند اثربخشی ندارند مهاجرت کردند. ولی باز این پرسش رهایم نمی کند که چرا به تذکرات و نگرانی ها و اخطارهای آن گزارش های آیندهنگرانه توجهی نشد؟ سطر به سطر آن گزارش ها را به یاد دارم. سناریوهای بدبینانه، خوشبینانه و واقعگرایانه آن گزارش ها در زمینه آینده آب در ایران را به خاطر می آورم. چرا آن گزارش ها به قفسه های کتابخانه های وزارت نیرو سپرده شد؟
🔺ای کاش یکبار در این کشور یک مدیر برای بی توجهی به اخطار کارشناسان و متخصصان محاکمه می شد.