فرامتنی
4.07K subscribers
2.19K photos
1.12K videos
428 files
378 links
این کانال به شما امکان می دهد که به سوژه ها و رویدادها از منطری فراتر نگاه کنید و برای شکوفایی استعدادها و رضایت از زندگی ، سبکی تازه در پیش بگیرید.
لطفا نظرات ، پیشنهادات و سوالات خود را از طریق آی دی @metatextural با مدیریت کانال در میان بگذارید.
Download Telegram
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

هرگز مثل دیگر شاعران پاییز را دوست نداشته ام،
دوست داشتن سهل است ،
من هر پاییز با برگهای خشک فروریخته ام
و هر زمستان با انبوه درختان، یخ بسته ام
تا در بهاری دیگر دوباره بشکوفم
و همیشه مهمترین سوال زندگی ام در پاییز این بوده است:
آیا دوباره بهار را خواهم دید؟

حالا دوباره بهار در راه است
صدای پاهایش را می شنوم
پرندگانی که از جنوب آمده اند
غوغایی به راه انداخته اند
روی شاخه های درختان

بادهای گرم اسفندی
باغ را از خوابهای زمستانی
بیدار می کند
و همچنان که زمین گرم می شود
در زیر چمن های یخ بسته و خشک
اتفاق های سبزی دارد می افتد.

حقیقتش را بخواهید
احساس بهار شایستگی می خواهد
جانهایی شایسته شکوفایی
دلهایی شایسته عشق
و انسانهایی شایسته رستاخیز.

تمام اهالی این کوچه باغ را
به جشن حیات دعوت می کنم ،
برای همراهی با این همه زیبایی و شکوفایی.
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

روزگار همیشه بر یک قرار ‌نمیماند.
روز و شب دارد،
روشنی دارد،
تاریکی دارد،
کم و بیش دارد،
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده،
تمام می‌شود،
بهار می‌آید،
بهار می آید ،
بهار می آید.

یعنی می آید؟

🐬@faramatni
🐬@faramatni


آشنایی زدایی از واژه ها:
مارکس و مارکسیسم
(تحلیلی فرامتنیک و فراتر از سوادهای رسانه ای بر میراث مارکس)

🐬

حقیقتا نمی دانم بابت فروپاشی کمونیسم کدام را سرزنش باید کرد؟
لنین را ؟ استالین را؟ توتالیتاریسم طبیعی حاکمیت تک حزبی را؟ رفتارهای کمونیسم در مقاطع زمانی مختلف تاریخ را؟
مردمی را که اجازه دادند کمونیسم از آرمان های مارکس دور شود؟
یا غرب را که از ترس جهانی شدن آرمان های کمونیسم و به خطر افتادن مصرف گرایی، به مقابله ای فراگیر و بی وقفه با آن پرداخت و از آن هیولایی ساخت که باید شاخ و دمش برچیده شود؟

هرچه بود گذشت و اینک سیستم حکومتی کمونیسم به تاریخ پیوسته است.

اما همچنان اصیل ترین سوال دنیا را سوالی می دانم که مارکس در آغاز اندیشه ورزی اش از خود پرسید:

چگونه می توان جهانی ساخت که در آن انسان تمام عمر خود را صرف برآوردن نیازهای زیستی اش نکند و با خیالی آسوده از زنده ماندن ، برود به دنبال شکوفایی استعدادها و علاقه هایش؟

جواب مارکس به این سوال، البته ساده بود: حذف مالکیت خصوصی و استقرار حکومتی که وظیفه اش تنظیم روابط کار و تولید برای تامین نیازهای زیستی است برای فرصت دادن به انسان جهت پرداختن به استعدادها و علاقه هایش.
اما آرمان او در عمل چنان که او در نظر داشت محقق نشد و حکومت هایی که وظیفه شان تنظیم روابط کار و تولید برای تامین نیازهای زیستی انسان بود ، تبدیل شدند به حکومت هایی که مهمترین اولویتشان تامین امنیت خود حکومت بود و مردمی که طبق آرمان مارکس قرار بود با رهایی از دغدغه های زیستی و مالکیت خصوصی ، به شکوفایی استعدادهایشان بپردازند ، در عمل تبدیل شدند به چرخ دنده های ماشین حکومتی که قرار بود به تنظیم حرکت چرخ دنده های ماشین های تولید بپردازد.

جمله معروف " من مارکس هستم ، اما مارکسیست نیستم " استعاره ای از همین انحراف بزرگ در آرمان مارکس بود.

اما نه فرپاشی کمونیسم ، نه انحراف مارکسیسم از آرمان مارکس ، و نه جذابیت های مالکیت خصوصی ، باعث نمی شود که دوباره این سوال را از خود نپرسیم:

چگونه می توان جهانی ساخت که در آن انسان تمام عمر خود را صرف برآوردن نیازهای زیستی اش نکند و با خیالی آسوده از زنده ماندن و تامین نیازهای اولیه اش، برود به دنبال شکوفایی استعدادها و علاقه هایش.

پاسخ به این سوال را همچنان بزرگترین رسالت یک اندیشمند می دانم در برابر جامعه اش. پاسخی دشوار اما امکان پذیر.
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

وقتی در سکوت می نشینی،
وقتی عمیقاً ذهن را تماشا می‌کنی، ذهن به‌سادگی ازبین می‌رود.
ولی افکار باقی خواهند بود، آن‌ها وجود دارند، ولی ذهن را نخواهی یافت.
ولی وقتی که ذهن ازبین برود، انگاه یک دریافت دیگر ممکن خواهد شد: می‌توانی ببینی که افکار مال تو نیستند. البته افکار می آیند، و گاهی برای مدتی در تو استراحت می کنند،‌
و سپس می‌روند.
شاید استراحتگاهی باشی، ‌ولی افکار از تو سرچشمه نمی‌گیرند.
آیا هرگز مشاهده کرده‌ای که حتی یک فکر هم از خودت منشاء نگرفته است؟ حتی یک فکر هم از وجود خودت برنخاسته است.
همگی افکار همیشه از بیرون می آیند. آن ها به تو تعلق ندارند. افکار بدون ریشه و بی‌خانه در تو شناور هستند. گاهی در تو استراحت می کنند، همین... ابری که در بالای تپه قرار گرفته.
سپس خودشان به خودی‌خود حرکت می کنند؛ نیازی نیست تو هیچ کار بکنی.

اگر فقط تماشا کنی،
به کنترل ذهن دست یافته ای.

#اشو
#یوگا_ابتدا_و_انتها جلد سوم

🐬 پی نوشت:
و این آغاز نگرش فرامتنی است.

🐬@faramatni
www.qwsa.blogfa.com
www.qwsa.blogfa.com
گلهای تازه ـ برنامه شماره ۱۰۶
دولت بیدار
سیاوش ، یاحقی، شریف و صارمی

هدیه پیشواز بهار:

سحرم دولت بیدار به بالین آمد
گفت برخیز که آن خسرو شیرین آمد

قدحی درکش و سرخوش به تماشا بخرام
تا ببینی که نگارت به چه آیین آمد

مژدگانی بده ای خلوتی نافه گشای
که ز صحرای ختن آهوی مشکین آمد

گریه آبی به رخ سوختگان بازآورد
ناله فریادرس عاشق مسکین آمد

مرغ دل باز هوادار کمان ابروییست
ای کبوتر نگران باش که شاهین آمد

ساقیا می بده و غم مخور از دشمن و دوست
که به کام دل ما آن بشد و این آمد

رسم بدعهدی ایام چو دید ابر بهار
گریه‌اش بر سمن و سنبل و نسرین آمد

چون صبا گفته حافظ بشنید از بلبل
عنبرافشان به تماشای ریاحین آمد
#حافظ

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
خون بلبل.m4a
11.8 MB
خون بلبل
سرایش: سایه
خوانش: انوش
موسیقی متن: قاراباغ شیکسته سی
تکنوازی بالابان: علیخان صمدوف

🐬 "قاراباغ شیکسته سی" (شکسته ی قره باغ) موسیقی عجیبی است؛ آمیزه ای شگفت انگیز از شادی وشیون، سوگ و سور، روایت حال آدمیانی که از یک زمستان سخت گذر کرده اند و به بهار که می رسند نمی دانند باید بخاطر شکوفایی دوباره جشن بگیرند یا بخاطر آن همه ویرانی و مرگی که برآنها گذشته است ، سوگواری کنند.
این آهنگ با خون و جان مردم آذربایجان عجین شده است.

🐬@faramatni
🐬@faramatni

خون بلبل
پیشواز بهار از زبان سایه

🐬

بهارا چه شیرین و شاد آمدی
که با مژده داران داد آمدی

بده داد ما را که خون خورده ایم
ستم های آن سرنگون برده ایم

بدر برده از دست بیدادگر
دلی در بدر ، غرق خون جگر

دلی ، مانده صد زخم خنجر در او
دلی ، کین خون برادر در او

دلی ، در عزای عزیزان به درد
ندانی که نامرد با ما چه کرد

گرفتند و بردند و آویختند
چه خون ها که هر صبحدم ریختند

ندادند رخصت که بیوه زنی
بر آرد ز سوز جگر شیونی

نه آن سوگواری که نگذاشتند
که ازگریه هم باز می داشتند

بهارا ببین این دل ریش ریش
بلا برده از طاقت خویش بیش

دلی کش به صد درد آغشته اند
دلی کش به هر صبحدم کشته اند

بهارا من از اشک پنهان پرم
که این گریه ها را فرو می خورم

کجا بودی ای کاروان امید
که عمری دلم انتظارت کشید

چه آوردی از راه دور و دراز
بگو آنچه بود از نشیب و فراز

بهارا بر این دشت گلگون گذر
که گیری ز خون شهیدان خبر

بپرس از شقایق که چون می دمد
که جای گل از خاک خون می دمد

تو رفتی و روی چمن زرد شد
دل باغبان تو پر درد شد

گل ارغوان تو بر خاک ریخت
پرستو ازین بام ویران گریخت

تو رفتی و آمد زمستان سخت
به سوگ تو گردون سیه کرد رخت

فروخفت خورشید و یخ بست آب
سر بخت بستان گران شد ز خواب

مگر گردبادی در آمد ز راه
که شد روز روشن چو شام سیاه

تگرگ از درختان فرو ریخت برگ
درو کرد این کشته را داس مرگ

فرود آمد آن برق با بانگ سخت
به جا ماند خاکستری از درخت

تو رفتی و این باغ ماتم گرفت
سر سرو آزادگی خم گرفت

اجاق شب افتادگان سرد شد
سر مرد پامال نامرد شد

تو رفتی و داغ تو در سینه ماند
به دل آتش عشق دیرینه ماند

نگر تا شب تیره چون سوختیم
چراغی ز جان خود افروختیم

نگردد جهان تا نگردد جهان
بد و نیک گیتی نماند نهان

نگفتم که یک روز سر بر کنیم ؟
جهان را به ایین دیگر کنیم

به ایین دیگر بر آرد بهار
گلی بی غبار غم روزگار

بهارا بیا کآن زمستان گذشت
گل و لاله پر کرد دامان دشت

بیا تا ببینیم در کار گل
ز شبنم بشوییم رخسار گل

بهاری نو آمد به صد دلبری
بیا تا ازو گل به دامن بری

بهارا ببین تا چه پرورده ایم
ز خون دل خود گل آورده ایم

بیا تا مزارش پر از گل کنیم
چنین ، یادی از خون بلبل کنیم

🐬@faramatni
🐬@faramatni

از پیام های اهالی کوچه باغ فرامتن

🐬

سلام آقای انوش بزرگوار
سلام نیکی بی پایان
سلام نازنین دوستان مهربانم
صبح آدینه تون سرشار از عشق و مهر و محبت و معرفت
خوشحالم که این مدت همراه هایی فرامتنی،
چون شما رو داشتم و دارم
براتون سالی سرشار از سلامتی جسم و جان و روح و روان، آرزو دارم
هر چند شغلم آموزگاری ست،
اما، کانال فرامتنی آموزگار فوق‌العاده ای هست برام.
براتون سربلندی آرزو دارم
عیدتون مبارک
سر سفره ی هفت سین، اگر دعایی، از دل پاک و صادق تون گذشت،
مرا هم یاد کنید
خیلی دوستون دارم و براتون بهترین ها رو آرزو دارم
عیدتون مبارک
از طرف عضو کوچک کانال وزین فرامتنی، اسدی
تقدیم با مهر
29 اسفند ماه 99

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

ای بهار
تو پرنده ات رها
بنفشه ات به بار

می وزی پر از ترانه
می رسی پر از نگار

هر کجا
رهگذار تست
شاخه های ارغوان شکوفه ریز
خوشه اقاقیا ستاره بار

بیدمشک زرفشان
لشکر تو راطلایه دار

بوی نرگسی که می کنی نثار
برگ تازه ای که می دهی به شاخسار

چهره ی تو در فضای کوچه باغ
شعر دلنشین روزگار

آفرین آفریدگار

ای طلوع تو
  در میان جنگل برهنه
چون طلوع سرخ عشق
پشت شاخه کبود انتظار

ای بهار
ای همیشه خاطرت عزیز

عاقبت کجا؟
کدام دل؟
کدام دست؟
آشتی دهد من و ترا؟

تو به هر کرانه گرم رستخیز
من خزان جاودان پشت میز

یک جهان ترانه ام شکسته در گلو
شعر بی جوانه ام نشسته رو به رو

پشت این دریچه های بسته
میزنم هوار

ای بهار
    ای بهار
     ای بهار
#فریدون_مشیری

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

یکی دو روزِ دیگر از پگاه
چو چشم باز می‌کنی
زمانه زیر و رو
زمینه، پُر نگار می‌شود

زمین،
شکاف می‌خورد
به دشت
سبزه می‌زند
هر آن چه مانده بود، زیرِ خاک
هر آن چه خفته بود، زیرِ برف
جوان و شسته رفته،
آشکار می‌شود.

به تاجِ کوه
ز گرمیِ نگاه آفتاب
بلورِ برف آب می‌شود.

دهانِ درّه‌ها
پٌر از سرودِ چشمه‌سار
می‌شود.

نسیمِ هرزه پو
ز روی لاله‌های کوه
کنارِ لانه‌های کبک
فرازِ خارهای هفت رنگ
نفس زنان و خسته می‌رسد
غریقِ موج کشت‌زار می‌شود.

در آسمان
گروهِ گله‌های ابر
ز هر کناره می‌رسد
به هر کرانه می‌دود
به روی جلگه‌ها، غبار می شود.

درین بهار ...
آه
چه یادها
چه حرف‌های ناتمام
دلِ پر آرزو
چو شاخِ پرشکوفه
باردار می شود.

نگارِ من
امیدِ نوبهار من
لبی به خنده باز کن
ببین چه‌گونه از گُلی
خزانِ باغِ ما
بهار می‌شود...
#سیاوش_کسرایی

🐬@faramatni
🐬@faramatni

If you don't do stupid things while you're young, you'll have nothing to smile about when you're old.

اگر در جوانی هیچ کار احمقانه ای انجام ندهی، در پیری هیچ چیزی برای لبخند زدن نخواهی داشت.

🐬@faramatni
🐬@faramatni

ازاین تلختر که قرار نبود بشود،
از این بدتر که قرار نبود برسرمان بیاید،
رتبه های آخر تمام شاخص های سعادت و سلامت
و رتبه های نخست تمام شاخص های فقر و فساد در دنیا
و مردمی تمام مایوس و عبوس.

میانسالانی همه در چارتوی خویش
و جوانانی همه در فکر فرار.
و بی هیچ کورسوی نجات دهنده ای درراه؟

بیایید نقاب ها را از چهره هایمان برداریم،
برای یک بار هم که شده جور دیگری سالمان را تحویل کنیم:
آرزوی کدام حال خوب؟
خیریت کدام بهار؟
مبارک باد کدام سال بهتر از پار و پیرار؟
وقتی که هیچ تغییری در درونمان اتفاق نمی افتد.

بیایید این یک سال را چنان زندگی کنیم
که شایسته انسان بودن ماست:
بی ترس ، بی نقاب
بی مرز ، بی حجاب
ارزشش را دارد.

بیایید این یک سال را چنان زندگی کنیم
که هر زمانی که مرگ سر برسد
پشیمان پیشمان نشویم:
مهربان تر باشیم،
نکوکارانه تر رفتار کنیم،
بیشتر عشق بورزیم ،
بیشتر دوست داشته باشیم
و رهایی را تا حد نهایتش تجربه کنیم.
ما مسئول تمام آن بلاهاییم که بر سرمان می آید،
از مقصر دانستن دیگران بپرهیزیم،
و برخیزیم.

حالا خوشامد می گوییم:
به قرن جدید
به سال جدید
به حال جدید.
#انوش

🐬@faramatni
🐬@faramatni

برای شما و لحظه تحویل سالتان ،
با عشق تمام

🐬

جهانی را به هم می ریزی از دلبر شدن هایت
از این رعنا، از این غوغا، از این محشر شدن هایت

انارِ حبه یاقوتی، شرابِ نابِ شاتوتی
ترنجِ باغِ ماهوتی، تو با نوبر شدن هایت

هزاران برگ را بر سنگفرشِ ناز گسترده
هوایِ نم نم و پرسه به پرسه تر شدن هایت

نسیم از چینِ دامن آمده تا راهِ ابریشم
به شوقِ تاجرِ مُشکِ تر و عنبر شدن هایت

شکوهِ مشرقِ دوری، پرستشگاهی از نوری
چه باید کرد با قدیسه یِ مرمر شدن هایت

خدایی ناخدایی را که یادت داده این گونه
سکان در دست، ماهِ مست این بندر شدن هایت

طلایِ کوهِ نور است و خلیجِ نقره یِ افسون
پری رو و پری مو و پری پیکر شدن هایت

خرام ابرویِ چشم آهویِ پر تیهویِ زیبا رو !
قلم می ماند از توصیفِ اِغواگر شدن هایت

تنِ تو آخرِ گرمایِ تابستان، بغل وا کن
مرا جا کن شبی در هُرمِ شهریور شدن هایت

نه تنها تار، بلکه کار دستم داده ای ای عشق!
خدا خیرت دهد هر شب تو با این شر شدن هایت

شراب از شعر میریزد، چه شوری برمی انگیزد
بخوان خاتون! بخوان از مستیِ دلبر شدن هایت

غزل گفتم که باز عاشق شوی، چون که خبر دارم
غزلهایِ مرا با شور و شوق از بر شدن هایت
#شهراد_میدری

🐬@faramatni
🐬@faramatni

این غزل حافظ یکی از شگفت انگیز ترین غزلهای زبان فارسی است ، شگفت از آن جهت که با وجود اینکه به پیشواز بهار سروده شده و در وصف شادی روزهای تلخی که به پایان رسیده ، اما گویا روزهایی که گذشته چنان تلخ و اندوهناک بوده که حافظ باورش نمی شود آن روزهای سیاه به پایان رسیده باشد ، به همین دلیل هم ردیف غزل " آخر شد " انتخاب شده که حافظ باورش بشود که نمی شود ، ظاهرا آنقدر عمیق ریشه دوانده آن رنجها و تلخی ها در جانش که از واژه به واژه این شعر به ظاهر شاد ، اندوه می تراود و تلخی، درست مثل این روزهای ما ، این غزل روایتی حقیقی از حال و روز ماست و بهاری که البته هنوز نیامده است و قصه ی غصه ای که هنوز به پایان نرسیده است.
در آستان بهار تقدیم آنهایی می کنم این غزل را که هنوز نه فرقت یارشان به انتها رسیده ، نه ناز و تنعم پاییز از دیارشان رخت بربسته و نه نخوت باد دی و شوکت خار جایش را به آزادی و آرامش داده است، تقدیم آنهایی که این بهار تنها مزیتش زنده نگاه داشتن چراغ امید در تاریکی جان و جهانشان است؛ امید به سالی پر از اتفاق های خوب ،
یعنی آخر می شوند این تلخی ها و مصیبت های بی پایان!!!!!

روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد

آن همه ناز و تنعم که خزان می‌فرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد

صبح امید که بد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد

آن پریشانی شب‌های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد

ساقیا لطف نمودی قدحت پرمی باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد

در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بی‌حد و شمار آخر شد
#انوش_ترابی

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
به پیشواز بهار.m4a
14.5 MB
به پیشواز بهار
شعری از حافظ
با خوانش انوش
🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
هدیه کانال فرامتنی
تقدیم به اهالی کوچه باغ فرامتن:
🐬
رسید مژده که ایام غم نخواهد ماند
چنان نماند چنین نیز هم نخواهد ماند

من ار چه در نظر یار خاکسار شدم
رقیب نیز چنین محترم نخواهد ماند

چو پرده دار به شمشیر می‌زند همه را
کسی مقیم حریم حرم نخواهد ماند

سرود مجلس جمشید گفته‌اند این بود
که جام باده بیاور که جم نخواهد ماند

غنیمتی شمر ای شمع وصل پروانه
که این معامله تا صبحدم نخواهد ماند

توانگرا دل درویش خود به دست آور
که مخزن زر و گنج درم نخواهد ماند

بدین رواق زبرجد نوشته‌اند به زر
که جز نکویی اهل کرم نخواهد ماند

ز مهربانی جانان طمع مبر حافظ
که نقش جور و نشان ستم نخواهد ماند

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
🐬@faramatni

در لحظه تحویل سال ؛
آرزو نکنیم ، اراده کنیم.

زجور چرخ ، چو حافظ به جان رسید دلت
به سوی دیو محن ، ناوک شهاب انداز

تا ساعاتی دیگر سالمان تحویل می شود و حالمان ، معمولا در لحظه تحویل سال عادت کرده ایم آرزو کنیم ، آرزوهای خوب برای خودمان ، خانواده مان ، دوستان مان، هموطنان مان ،
اما به یاد داشته باشیم که آنچه سال و حالمان را خوب خواهد کرد ، آرزو کردن نیست ، اراده کردن است.
برای رسیدن به یک حال خوب ، داشتن یک خانواده خوشحال ، حفظ دوستی های عمیق و مهمتر از آن داشتن جامعه ای رستگار ، باید اول مسیرهای رسیدن را شناخت وپس از آن علاوه بر نیت ، اراده کرد ، اراده برای حرکت کردن در آن مسیرهای درست ،
بیایید در آغاز سال نو ، آرزوهایمان را روی کاغذ بیاوریم ، سپس بنشینیم و برای رسیدن به آنها برنامه بریزیم و از آغاز سال اراده کنیم.
برایتان سالی پر از اتفاق های خوب آرزومندم ، اتفاق هایی که به دست خودتان رقم می خورند.
#انوش_ترابی

🐬@faramatni
Forwarded from فرامتنی
برآمد باد صبح و بوی نوروز
به کام دوستان و بخت پیروز

مبارک بادت این سال و همه سال
همایون بادت این روز و همه روز

سال و حالتان را پر از شادی و شور می خواهم و جان و جهانتان را پر از آرامش،

و از هستی؛
اراده ای برایتان
که بتوانید رویاهایتان را برآورده کنید.
Golhaye Rangarang
Golhaye Rangarang
گلهای رنگارنگ ، برنامه شماره ۴۲۵
پوران ، قوامی ، شهناز
🐬

در دیده من شمع شب افروز تویی
یاران هستند، لیک دلسوز تویی
شادند جهانیان به نوروز و به عید
عید من و نوروز من امروز تویی

🐬@faramatni