:
تبریز الان- تبریز الان...
مَظنه میپرسم و سوار سمندش میشوم. سه نفر را هم پشت سوار میکند و راه میافتیم...
تلفنم چند بار زنگ میزند و موضوعات کاری مربوط به سینما، اکران نوروزی، سانسبندی را با همکاران صحبت میکنم...
راننده تا کارم را میفهمد گرم صحبت از سینما میشود... دلیل فروش رویایی فسیل را میپرسد...
راننده همسن و سال خودم است شاید... فوق لیسانس مهندسی معدن دارد و کار متناسب پیدا نکرده و رانندگی بین جادهها میکند.
دیسک کمر دارد، انگشتان پایش گیژ گیژ میکند... بیمه هم ندارد...
خروجی تهران به کرج ترافیک سنگینی است. راننده سیگاری میگیراند و میگوید: الان آیتالکرسی میخوانم تا گره ترافیک باز شود...
چشمانم دا میبندم و با خود مرور میکنم: ترافیک، آیتالکرسی، فوقلیسانس، دیسککمر، بیمه... فسیل!
#هذیان
#بدون_ویرایش
@fabagh
تبریز الان- تبریز الان...
مَظنه میپرسم و سوار سمندش میشوم. سه نفر را هم پشت سوار میکند و راه میافتیم...
تلفنم چند بار زنگ میزند و موضوعات کاری مربوط به سینما، اکران نوروزی، سانسبندی را با همکاران صحبت میکنم...
راننده تا کارم را میفهمد گرم صحبت از سینما میشود... دلیل فروش رویایی فسیل را میپرسد...
راننده همسن و سال خودم است شاید... فوق لیسانس مهندسی معدن دارد و کار متناسب پیدا نکرده و رانندگی بین جادهها میکند.
دیسک کمر دارد، انگشتان پایش گیژ گیژ میکند... بیمه هم ندارد...
خروجی تهران به کرج ترافیک سنگینی است. راننده سیگاری میگیراند و میگوید: الان آیتالکرسی میخوانم تا گره ترافیک باز شود...
چشمانم دا میبندم و با خود مرور میکنم: ترافیک، آیتالکرسی، فوقلیسانس، دیسککمر، بیمه... فسیل!
#هذیان
#بدون_ویرایش
@fabagh
وحشتنانکترین تبلیغ و رپرتاژ، تبلیغ "راهاندازی خانه سالمندان" است.
عزیزِ رسانهای! واقعا چقدر گرفتی برای انتشار چنین تبلیغ غیر انسانی؟!
مفت نمیارزد...
#تکریم_سالمندان
#خانه_سالمندان
#سالمندان
عزیزِ رسانهای! واقعا چقدر گرفتی برای انتشار چنین تبلیغ غیر انسانی؟!
مفت نمیارزد...
#تکریم_سالمندان
#خانه_سالمندان
#سالمندان
:
⚽️ بازگشت به تنظیمات کارخانه
به زور عادت چند ده ساله فوتبالی بودن را ترک کردهام آن هم به مدد کَمپ ترک و بستری و دارو و درمان و دعانویسی وحتی جادو و جنبل! و موفق هم بودم ظاهرا... اما از آنچه میترسیدم بالاخره سَرم آمده...
بعد از قرنها که صدای دلخراش گزارشگران فوتبال از تلویزیون خانهمان قطع بود، دوباره چند وقتی هست که از فوتبال جزیره تا آبدوغ خیار لیگ برتر شده قاتوق نان شبمان! دوباره بیدار ماندن نا نصف شبها، دوباره حرص و جوش اَلَکی خوردن.... انگار که برگشتیم به تنظیمات کارخانه !
بله...! بدبخت شدیم رفت... جَو فوتبال صدرا را هم گرفته!
در ابتدا کلی نصیحتش کردم که ای نور دیدهام! هیچ بشری در فوتبال عاقبت به خیر نشده...! قانع نشد... دایی و خاله و عمه را وساطتچی فرستاد! داد و بیداد و امتناع از من، اصرار و التماس از او...
ولی جذابیت و محبوبیت ظاهری فوتبال کار خودش را کرده بود و پسرک کاراتهکای موفق، جفت پایش را در یک کفش فرمود و الان چند ماهی است که به مدرسه فوتبال مشرف همی!
دیشب هم با ذوق و شَعَف از پیراهن و شورت تیمش رونمایی کرده و عرض اندامی در مقابلم نمود تا ملتفتم کند که اصولا برای این نسل یک مَن ماست ممکن است هیچ کرهای نداشته باشد و بالعکس!
القصه... کاشف هم به عمل آمد که در قرعهکشی شماره پیراهن، عدد ۹ نصیبش شده والخ...
با کنجکاوی گفت: شماره ۹ مال کدوم بازیکن زمان شماست؟
سرم را خاراندم و با بیاعتنایی ردیف کردم:
- کریم بنزما، لوئیس سوارز، ساموئل اتوئو، رونالدو نازاریو، گابریل باتیستوتا، جورج وه، آلن شیرر، مارکو فان باستن...
با اشتیاق گفت: از بازیکنان ایرانی کی؟
اسم چند بازیکن گلدرشت به ذهنم آمد؛ حمید استیلی، وحید هاشمیان، جواد کاظمیان، سیاوش اکبرپور، مهدی طارمی... ولی هیچ کدام آن عدد ۹ دلخواه من نبود، بعد انگار که غمی بزرگ روی سینهام نشسته باشد، به آرامی گفتم: سیروس قایقران... فقط!
#شماره۹
#شماره_۹
#شماره_۹_فوتبال
#سیروس_قایقران
#فوتبال
#لذت_فوتبال
⚽️ بازگشت به تنظیمات کارخانه
به زور عادت چند ده ساله فوتبالی بودن را ترک کردهام آن هم به مدد کَمپ ترک و بستری و دارو و درمان و دعانویسی وحتی جادو و جنبل! و موفق هم بودم ظاهرا... اما از آنچه میترسیدم بالاخره سَرم آمده...
بعد از قرنها که صدای دلخراش گزارشگران فوتبال از تلویزیون خانهمان قطع بود، دوباره چند وقتی هست که از فوتبال جزیره تا آبدوغ خیار لیگ برتر شده قاتوق نان شبمان! دوباره بیدار ماندن نا نصف شبها، دوباره حرص و جوش اَلَکی خوردن.... انگار که برگشتیم به تنظیمات کارخانه !
بله...! بدبخت شدیم رفت... جَو فوتبال صدرا را هم گرفته!
در ابتدا کلی نصیحتش کردم که ای نور دیدهام! هیچ بشری در فوتبال عاقبت به خیر نشده...! قانع نشد... دایی و خاله و عمه را وساطتچی فرستاد! داد و بیداد و امتناع از من، اصرار و التماس از او...
ولی جذابیت و محبوبیت ظاهری فوتبال کار خودش را کرده بود و پسرک کاراتهکای موفق، جفت پایش را در یک کفش فرمود و الان چند ماهی است که به مدرسه فوتبال مشرف همی!
دیشب هم با ذوق و شَعَف از پیراهن و شورت تیمش رونمایی کرده و عرض اندامی در مقابلم نمود تا ملتفتم کند که اصولا برای این نسل یک مَن ماست ممکن است هیچ کرهای نداشته باشد و بالعکس!
القصه... کاشف هم به عمل آمد که در قرعهکشی شماره پیراهن، عدد ۹ نصیبش شده والخ...
با کنجکاوی گفت: شماره ۹ مال کدوم بازیکن زمان شماست؟
سرم را خاراندم و با بیاعتنایی ردیف کردم:
- کریم بنزما، لوئیس سوارز، ساموئل اتوئو، رونالدو نازاریو، گابریل باتیستوتا، جورج وه، آلن شیرر، مارکو فان باستن...
با اشتیاق گفت: از بازیکنان ایرانی کی؟
اسم چند بازیکن گلدرشت به ذهنم آمد؛ حمید استیلی، وحید هاشمیان، جواد کاظمیان، سیاوش اکبرپور، مهدی طارمی... ولی هیچ کدام آن عدد ۹ دلخواه من نبود، بعد انگار که غمی بزرگ روی سینهام نشسته باشد، به آرامی گفتم: سیروس قایقران... فقط!
#شماره۹
#شماره_۹
#شماره_۹_فوتبال
#سیروس_قایقران
#فوتبال
#لذت_فوتبال
#مشهد_نوشت
هتلمان در کوچه امام رضا ۳۲ بود که با توجه به شمارهگذاری روبروی هم کوچهها، یعنی فاصله ما تا حرم ۱۶ کوچه است. فاصلهای نیم ساعت پیاده.
روز اول را پیاده رفتم. باران هم میآمد و خسته شدم. برگشتنی با موتور مسافرکشها آمدم. که بارها در تهران برای فرار از ترافیک این شیوه را تجربه کردهام.
راننده موتور کلی توی راه حرف زد از مشهد و امام رضا و اینکه خادم یکی از موکبهای پیادهروی اربعین است و محرم و صفر را در مسیر پیادهروی کربلا خدمت میکند.
موقع پرداخت از نوع کارت به کارتِ کرایه ۲۰ هزارتومانیاش، دیدم اسمش سیدعلی است. پسر چاق و سیاه چرده.
▫️
شب سوم حضور در مشهد باز باران میبارید البته نَمنَم. با عجله خود را به میدان امام رضا رساندم. دو تا موتور سوار در حال صحبت و سیگار گیراندن بودند، یکیشان گفت:
- حرم؟!
دیدم سیدعلی است. سوار شدم و آشنایی دادم که پریروز هم این مسیر را باهم رفتهایم...
جلو حرم پیاده شدم. و گوشیام را درآوردم که کارت به کارت کنم. برگشت با لهجه مشهدی گفت:
- شب ولادت حصرت معصومه است. فرض کن شیرینی عیدی ما به خواهر امام رضا، خدمت روی تَرَکه موتور باشد.
گاز موتور را گرفت و رفت...
هتلمان در کوچه امام رضا ۳۲ بود که با توجه به شمارهگذاری روبروی هم کوچهها، یعنی فاصله ما تا حرم ۱۶ کوچه است. فاصلهای نیم ساعت پیاده.
روز اول را پیاده رفتم. باران هم میآمد و خسته شدم. برگشتنی با موتور مسافرکشها آمدم. که بارها در تهران برای فرار از ترافیک این شیوه را تجربه کردهام.
راننده موتور کلی توی راه حرف زد از مشهد و امام رضا و اینکه خادم یکی از موکبهای پیادهروی اربعین است و محرم و صفر را در مسیر پیادهروی کربلا خدمت میکند.
موقع پرداخت از نوع کارت به کارتِ کرایه ۲۰ هزارتومانیاش، دیدم اسمش سیدعلی است. پسر چاق و سیاه چرده.
▫️
شب سوم حضور در مشهد باز باران میبارید البته نَمنَم. با عجله خود را به میدان امام رضا رساندم. دو تا موتور سوار در حال صحبت و سیگار گیراندن بودند، یکیشان گفت:
- حرم؟!
دیدم سیدعلی است. سوار شدم و آشنایی دادم که پریروز هم این مسیر را باهم رفتهایم...
جلو حرم پیاده شدم. و گوشیام را درآوردم که کارت به کارت کنم. برگشت با لهجه مشهدی گفت:
- شب ولادت حصرت معصومه است. فرض کن شیرینی عیدی ما به خواهر امام رضا، خدمت روی تَرَکه موتور باشد.
گاز موتور را گرفت و رفت...
:
من کارمند دولت بدون بدهی بانکی تا چند روز پیش به دلیل نبود اعتبار! از گرفتن هر نوع وام بانکی عاجز بودم!
الان دسته دسته با پیامکهای تشویقی تسهیلات ایران خودرو از بانکهای ریز و درشت آنهم با شرایط متنوع مواجهم!
عجیب نیست؟!
#تسهیلات_بانکی
#ایران_خودرو
#بدون_ویرایش
@fabagh
من کارمند دولت بدون بدهی بانکی تا چند روز پیش به دلیل نبود اعتبار! از گرفتن هر نوع وام بانکی عاجز بودم!
الان دسته دسته با پیامکهای تشویقی تسهیلات ایران خودرو از بانکهای ریز و درشت آنهم با شرایط متنوع مواجهم!
عجیب نیست؟!
#تسهیلات_بانکی
#ایران_خودرو
#بدون_ویرایش
@fabagh
👆
🎬 پایان دلانگیز یک اکران
مسلما #مست_عشق فیلم مطلوب من نیست. اما از استقبال عمومی و فروش خوبش خوشحالم.
به قول معاون پخشمان ما سربلند بیرون آمدیم!
راستش تمام ترسم از این بود که به دلیل اتفاقات دو سه سال اخیر، مبادا ذائقه تمام و کمال مخاطب همیشگی سینما به سمت فقط فیلم #کمدی_زرد سوق پیدا کند و فیلم جدّی و اجتماعی مهجور بماند!
مست عشق فیلمی بود که مخاطب خاص خودش را داشت به خصوص در چند هفته اول!
مخاطبی که با برنامهریزی قبلی به دیدن فیلم آمد. خانوادهها اغلب ترجیح دادند بدون فرزند و با تمرکز فیلم را ببینند. خبری از تناول تنقلات و پاپکرن خوری با صدای مشمئزکننده در زمان اکران نبود. خبری از صحبت و ور رفتن با گوشی موبایل در حین تماشا نبود و مخاطب تا پایان تیتراژ از جایش تکان نخورد و در انتها برای فیلم کف میزد.
و یک نکته در باب سینماداری اینکه اغلب بعد از اکران مست عشق نیازی به نظافت سالن هم نبود!
همه این بدیهیات برای من نشانه است. نشانه این که فیلم خوب و قابل تامل، مخاطب خاص خودش را به سینما میآورد و نیازی نیست تا برای تصرف گیشه مرتکب هر عمل چندشآوری شویم!
مسلما مست عشق فیلم مطلوب من نیست، از بازیهای ضعیف گرفته تا ضعف فیلمنامه را میشود برایش ردیف کرد و نقد نوشت. ولی درسهایی در باب #مخاطبشناسی و #ذائقهشناسی برایم آموخت.
#مست_عشق
#بدون_ویرایش
@fabagh
🎬 پایان دلانگیز یک اکران
مسلما #مست_عشق فیلم مطلوب من نیست. اما از استقبال عمومی و فروش خوبش خوشحالم.
به قول معاون پخشمان ما سربلند بیرون آمدیم!
راستش تمام ترسم از این بود که به دلیل اتفاقات دو سه سال اخیر، مبادا ذائقه تمام و کمال مخاطب همیشگی سینما به سمت فقط فیلم #کمدی_زرد سوق پیدا کند و فیلم جدّی و اجتماعی مهجور بماند!
مست عشق فیلمی بود که مخاطب خاص خودش را داشت به خصوص در چند هفته اول!
مخاطبی که با برنامهریزی قبلی به دیدن فیلم آمد. خانوادهها اغلب ترجیح دادند بدون فرزند و با تمرکز فیلم را ببینند. خبری از تناول تنقلات و پاپکرن خوری با صدای مشمئزکننده در زمان اکران نبود. خبری از صحبت و ور رفتن با گوشی موبایل در حین تماشا نبود و مخاطب تا پایان تیتراژ از جایش تکان نخورد و در انتها برای فیلم کف میزد.
و یک نکته در باب سینماداری اینکه اغلب بعد از اکران مست عشق نیازی به نظافت سالن هم نبود!
همه این بدیهیات برای من نشانه است. نشانه این که فیلم خوب و قابل تامل، مخاطب خاص خودش را به سینما میآورد و نیازی نیست تا برای تصرف گیشه مرتکب هر عمل چندشآوری شویم!
مسلما مست عشق فیلم مطلوب من نیست، از بازیهای ضعیف گرفته تا ضعف فیلمنامه را میشود برایش ردیف کرد و نقد نوشت. ولی درسهایی در باب #مخاطبشناسی و #ذائقهشناسی برایم آموخت.
#مست_عشق
#بدون_ویرایش
@fabagh
غلامان چطور امیر شدند؟
🔸️ترکیب «غلام» در کنار اسامی ائمه، مفهومی بود که آدمها را به روش و منش زندگی آن بزرگان میرساند. نمیدانم چه شد که به دنبال استحاله بسیاری از مفاهیم فرهنگی، این غلامها به یکباره «امیر» شدند. یعنی «غلامعلی و غلامحسین و غلامرضا» به مرور «امیرعلی و امیرحسین و امیررضا» شدند.🔸️
مشروح این مطلب را در پست زیر بخوانید...
👇
🔸️ترکیب «غلام» در کنار اسامی ائمه، مفهومی بود که آدمها را به روش و منش زندگی آن بزرگان میرساند. نمیدانم چه شد که به دنبال استحاله بسیاری از مفاهیم فرهنگی، این غلامها به یکباره «امیر» شدند. یعنی «غلامعلی و غلامحسین و غلامرضا» به مرور «امیرعلی و امیرحسین و امیررضا» شدند.🔸️
مشروح این مطلب را در پست زیر بخوانید...
👇
👈 غلامها چطور امیر شدند؟
✍️فرهاد باغشمال
پدربزرگم مرحوم مشهدی عبداله نقاش، از معتمدان و ریشسفیدان محله سرخاب بود. در آن سالها که ساختوساز و بحث مسکن به معنی امروز جدی و رایج نبود، شش ماه نقاش ساختمان بود و شش دیگر پای دار قالی. در سالهایی که مشهد رفتن، یک فُوز عظیم به حساب میرفت، با هزار مصیبت به مشهد رفته بود و از آن زمان به بعد، جزو معدود مشهدیهای شناختهشده محله بود. آدم نداری بود، اما با تمام نداری، منشا خیر بود.
بعدها که نوهدار شد، اسم نوه ارشد خود را «غلامرضا» گذاشت. غلامرضایی که هنوز پشت لبش سبز نشده بود که رفت جبهه و با پای لنگان و یک جان پر از ترکش بازگشت. یک غلامرضای دیگر هم داشتیم که تعمیرکار فنی محله بود. بارها شده بود که بدون اُجرت و دستمزد، کار مردم تنگدست را راه انداخته بود.
یک «غلامحسین» داشتیم که طفلک کمی خلوضع بود. صبح تا شب در کوچه، پلاس بود. اگر دست پیرزنی سنگین بود، زنبیلش را میگرفت. پشتبامها را پارو میکرد، باغچه بیل میزد، فرش میشست. جمعهها هم کفشجفتکن هیئت بود. خلاصه با این خردهکاریها، پول سیاهی میگرفت و روزگار میگذارند.
ترکیب «غلام» در کنار اسامی ائمه، مفهومی بود که آدمها را به روش و منش زندگی آن بزرگان میرساند. نمیدانم چه شد که به دنبال استحاله بسیاری از مفاهیم فرهنگی، این غلامها به یکباره «امیر» شدند. یعنی «غلامعلی و غلامحسین و غلامرضا» به مرور «امیرعلی و امیرحسین و امیررضا» شدند.
این قبیل اسامی، ویترین مذهبی دارند، اما از نظر سنت نامگذاری، معناشناسی و ترکیب اسم، هیچ معرفتی ندارند، حتی میتوان گفت، وهنآلود هم هستند. چرا که هیچ امیری مقدم بر علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) و رضا(ع) نیست. ایشان در طول زندگی خود، غلامان بسیاری را از کاروانها میخریدند و پس از تربیت، آزاد میکردند. از این رو، غلامرضا یک ترکیب موجه و پذیرفتهشده است، اما امیررضا صحیح نیست. برعکس، محمدرضا و احمدرضا، کاملاً پذیرفته شده و صحیح است، چون تنها فردی که میتواند مقدم بر ائمه باشد، نبی مکرم اسلام (ص) است.
(البته این موضوع،در میان اسامی ایرانی، سابقه دارد، کما اینکه اسامیی نظیر امیرارسلان و امیرخسرو در تاریخ معروف است.)
طبق آماری که در مورد فراوانی نام «رضا» و مشتقات آن، از ثبت احوال تبریز گرفتهایم، در سال گذشته، 301 نوزاد «رضا» نامیده شدهاست. 318 نوزاد «محمدرضا» و 416 نوزاد «امیررضا» نامیده شدهاست. آماری که به خوبی نشان میدهد نگاه مفهومی به اسم کودک، در خانواده ایرانی، رنگ باخته و صرفاً جنبه آهنگین اسامی است که چشم والدین جوان را میگیرد.
سبکوسیاق نامگذاری، یکی از سنتهای مهم هر کشور است. سنتی که تاثیر میگیرد و تاثیر میگذارد. حالا اگر میتوانید غلامرضاهای ابتدای این یادداشت را با اولین آقا امیررضا گلی که به ذهنتان خطور میکند، مقایسه کنید و ببینید میان صاحب دو اسم چقدر میتواند فاصله بیفتد؟ فاصله بیست سالهای که انگار دویست سال به طول کشیدهاست.
پن: به این فکر بودم که برای این یادداشت، چه عکسی میتواند مناسب باشد. نتیجهای بهتر از این نیافتم: شناسنامه آقا غلامرضا تختی! ثبتاحوال طهران، پس از مرگ پهلوان، به جای مُهر «باطل شد» مُهر «تختی زنده است» روی سجلی او زد. غلامرضاها هیچ وقت نمیمیرند!
از همان نخستین سالهایی که بارگاه امام رضا(ع) کمکم به یک تشکیلات بزرگ مذهبی تبدیل شد، خادمی حرم رضوی، یک سنت مذهبی و اعتقادی به شمار میرفت. شاه و گدا، خواجه و خدمتکار، پیر و جوان، زن و مرد، از شهرهای دور و نزدیک، در حسرت خادمی رضوی بودند. تا آنجا که گفته میشود امروز، حرم رضوی، بیش از 60 هزار خادم و خادمیار دارد.
#بدون_ویرایش
@fabagh
✍️فرهاد باغشمال
پدربزرگم مرحوم مشهدی عبداله نقاش، از معتمدان و ریشسفیدان محله سرخاب بود. در آن سالها که ساختوساز و بحث مسکن به معنی امروز جدی و رایج نبود، شش ماه نقاش ساختمان بود و شش دیگر پای دار قالی. در سالهایی که مشهد رفتن، یک فُوز عظیم به حساب میرفت، با هزار مصیبت به مشهد رفته بود و از آن زمان به بعد، جزو معدود مشهدیهای شناختهشده محله بود. آدم نداری بود، اما با تمام نداری، منشا خیر بود.
بعدها که نوهدار شد، اسم نوه ارشد خود را «غلامرضا» گذاشت. غلامرضایی که هنوز پشت لبش سبز نشده بود که رفت جبهه و با پای لنگان و یک جان پر از ترکش بازگشت. یک غلامرضای دیگر هم داشتیم که تعمیرکار فنی محله بود. بارها شده بود که بدون اُجرت و دستمزد، کار مردم تنگدست را راه انداخته بود.
یک «غلامحسین» داشتیم که طفلک کمی خلوضع بود. صبح تا شب در کوچه، پلاس بود. اگر دست پیرزنی سنگین بود، زنبیلش را میگرفت. پشتبامها را پارو میکرد، باغچه بیل میزد، فرش میشست. جمعهها هم کفشجفتکن هیئت بود. خلاصه با این خردهکاریها، پول سیاهی میگرفت و روزگار میگذارند.
ترکیب «غلام» در کنار اسامی ائمه، مفهومی بود که آدمها را به روش و منش زندگی آن بزرگان میرساند. نمیدانم چه شد که به دنبال استحاله بسیاری از مفاهیم فرهنگی، این غلامها به یکباره «امیر» شدند. یعنی «غلامعلی و غلامحسین و غلامرضا» به مرور «امیرعلی و امیرحسین و امیررضا» شدند.
این قبیل اسامی، ویترین مذهبی دارند، اما از نظر سنت نامگذاری، معناشناسی و ترکیب اسم، هیچ معرفتی ندارند، حتی میتوان گفت، وهنآلود هم هستند. چرا که هیچ امیری مقدم بر علی(ع) و حسن(ع) و حسین(ع) و رضا(ع) نیست. ایشان در طول زندگی خود، غلامان بسیاری را از کاروانها میخریدند و پس از تربیت، آزاد میکردند. از این رو، غلامرضا یک ترکیب موجه و پذیرفتهشده است، اما امیررضا صحیح نیست. برعکس، محمدرضا و احمدرضا، کاملاً پذیرفته شده و صحیح است، چون تنها فردی که میتواند مقدم بر ائمه باشد، نبی مکرم اسلام (ص) است.
(البته این موضوع،در میان اسامی ایرانی، سابقه دارد، کما اینکه اسامیی نظیر امیرارسلان و امیرخسرو در تاریخ معروف است.)
طبق آماری که در مورد فراوانی نام «رضا» و مشتقات آن، از ثبت احوال تبریز گرفتهایم، در سال گذشته، 301 نوزاد «رضا» نامیده شدهاست. 318 نوزاد «محمدرضا» و 416 نوزاد «امیررضا» نامیده شدهاست. آماری که به خوبی نشان میدهد نگاه مفهومی به اسم کودک، در خانواده ایرانی، رنگ باخته و صرفاً جنبه آهنگین اسامی است که چشم والدین جوان را میگیرد.
سبکوسیاق نامگذاری، یکی از سنتهای مهم هر کشور است. سنتی که تاثیر میگیرد و تاثیر میگذارد. حالا اگر میتوانید غلامرضاهای ابتدای این یادداشت را با اولین آقا امیررضا گلی که به ذهنتان خطور میکند، مقایسه کنید و ببینید میان صاحب دو اسم چقدر میتواند فاصله بیفتد؟ فاصله بیست سالهای که انگار دویست سال به طول کشیدهاست.
پن: به این فکر بودم که برای این یادداشت، چه عکسی میتواند مناسب باشد. نتیجهای بهتر از این نیافتم: شناسنامه آقا غلامرضا تختی! ثبتاحوال طهران، پس از مرگ پهلوان، به جای مُهر «باطل شد» مُهر «تختی زنده است» روی سجلی او زد. غلامرضاها هیچ وقت نمیمیرند!
از همان نخستین سالهایی که بارگاه امام رضا(ع) کمکم به یک تشکیلات بزرگ مذهبی تبدیل شد، خادمی حرم رضوی، یک سنت مذهبی و اعتقادی به شمار میرفت. شاه و گدا، خواجه و خدمتکار، پیر و جوان، زن و مرد، از شهرهای دور و نزدیک، در حسرت خادمی رضوی بودند. تا آنجا که گفته میشود امروز، حرم رضوی، بیش از 60 هزار خادم و خادمیار دارد.
#بدون_ویرایش
@fabagh
👈 طوری میگه قانون که گویی حکم خدا را جاری کردند!
خُب قانون را هم هیئتمدیرههای بانکها نوشتهاید.
درخواست ملت همیشه در صحنه اینه که از این قوانین برای آنها هم نوشته بشه. منتها بیبهانهتراشی با مخلفات ضامنین آنچنانی!
🔸️پن: سال ۱۴۰۲ بانکها ۹۱.۵ همت به خودشان وام دادند.
#وام
#وام_بانکی
#ضامن_بانکی
#بنگاهداری_بانک
#بنگاه_داری_بانکها
#بدون_ویرایش
@fabagh
خُب قانون را هم هیئتمدیرههای بانکها نوشتهاید.
درخواست ملت همیشه در صحنه اینه که از این قوانین برای آنها هم نوشته بشه. منتها بیبهانهتراشی با مخلفات ضامنین آنچنانی!
🔸️پن: سال ۱۴۰۲ بانکها ۹۱.۵ همت به خودشان وام دادند.
#وام
#وام_بانکی
#ضامن_بانکی
#بنگاهداری_بانک
#بنگاه_داری_بانکها
#بدون_ویرایش
@fabagh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔸️امروز سالروز درگذشت جلال آل احمد بود. اگر نوشتنی انجام میدهم همه از صدقه سر تاثیر قلم جادویی اوست. اصلا او مرا داستانخوان و قصهدوست کرد و از آنجا به روزنامه و طنز و کجا و کجا کشاند.
🔸️هنوز هم پس از سالها در پایانبندی داستان "سهتار" جا ماندهام و به روایت عینی و سینماییاش از "مدیر مدرسهاش" غبطه میخورم که چه تلخ و طنازانه سیستم آموزشی زمان خود را به سخره گرفته...
روحش شاد
#جلال_آل_احمد
▫️پن: منبع ویدیو پیج سهند ایرانمهر است که مربوط به ضبط بخشی از رمان «نون و القلم» با صدای «جلال آل احمد» توسط دکتر اشتراوس اتریشی است. گویا صدا روی عکسها و سخنرانی جلال در دانشگاه تهران در بزرگداشت نیما یوشیج گذاشته شده است.
#بدون_ویرایش
@fabagh
🔸️هنوز هم پس از سالها در پایانبندی داستان "سهتار" جا ماندهام و به روایت عینی و سینماییاش از "مدیر مدرسهاش" غبطه میخورم که چه تلخ و طنازانه سیستم آموزشی زمان خود را به سخره گرفته...
روحش شاد
#جلال_آل_احمد
▫️پن: منبع ویدیو پیج سهند ایرانمهر است که مربوط به ضبط بخشی از رمان «نون و القلم» با صدای «جلال آل احمد» توسط دکتر اشتراوس اتریشی است. گویا صدا روی عکسها و سخنرانی جلال در دانشگاه تهران در بزرگداشت نیما یوشیج گذاشته شده است.
#بدون_ویرایش
@fabagh
سید حمید زنگ زد و گفت: برای روز سینما با تعدادی از سینماگران هماهنگ شو تا حاجی با آنها دیدار کند و تبریک بگوید.
گفتم: به بیت بیاییم؟
گفت: نه! حاجی سینما را ترجیح میدهد....
به قول آن شاعر: دیگر مگرش به خواب بینم!
#بدون_ویرایش
@fabagh
گفتم: به بیت بیاییم؟
گفت: نه! حاجی سینما را ترجیح میدهد....
به قول آن شاعر: دیگر مگرش به خواب بینم!
#بدون_ویرایش
@fabagh
▫️تغییر کاربری توام با تخریب اثر ملی در «باغ گلستان»
🔸️میراث فرهنگی، تماشاچی تاختوتاز در حریم باستانی تبریز
از دو روز پیش خبر رسید که شهرداری تبریز با نیروی انتظامی توافق کرده تا گوشه باغ گلستان را برای استقرار یکی از یگانها در اختیار پلیس قرار دهد. به همین منظور، قرار است تعدادی از درختان «جابهجا» شود. بهانه این موضوع نیز تامین امنیت پارک در برابر معتادان متجاهر و بزهکاران اعلام شده است.
فرماندار تبریز در واکنش به اعتراضات عمومی، صحبتی از «قطع درخت» نکرده، بلکه گفته «قرار است در قسمت کوچکی از آن پارک، کلانتری مستقر شود. لازمه این کار هم، جابهجایی پنج اصله درخت است.»
حذف شماری از درختان باغ گلستان، از چند منظر قابلبررسی است:
1) در تبریز و در تمام این سالها، «جابهجایی درخت» استعاره از «قطع درخت» است. چرا که اولاً شهرداری تبریز تجهیزات تخصصی جابهجایی درخت را ندارد. ثانیاً در این فصل از سال، جابهجایی درخت، مساوی است با مرگ درخت. ثالثاً چرا از میان اینهمه درختی که به بهانه پروژههای عمرانی جابهجا میشوند (بخوانید قلع و قمع میشود) یک ویدئو از ادامه حیات این درختان در محل جدید منتشر نمیشود؟
2) اتفاقی که در باغ گلستان دارد میافتد (قطع درخت برای استقرار پلیس) آشکارا به معنی تغییر کاربری بخشی از پارک است. امری که عرفاً در شورای شهر و کمیسیون ماده 5 شهرداری مطرح و پیگیری میشود. کمیسیونی که ریاست آن را استاندار بر عهده دارد. این در حالی است که شهرداری، حتی شورا را خبردار هم نکرده، چه رسد به اینکه تغییر کاربری را در قالب لایحه تقدیم شورا کند. بعلاوه، قطع هر گونه درخت، نیازمند رای کمیسیون ماده 7 است. قانونگذار تغییر در فضای سبز را با تعریف این کمیسیون، قانونمند کردهاست. اکنون، نه شهروندان، بلکه یکی از عناصر اجرای قانون، اینگونه برای قطع درخت، در شهر پیش افتادهاست. واقعاً غمانگیز است!
3) تراب محمدی، سرپرست استانداری آذربایجانشرقی، در مصاحبهای گفته که «این موضوع را از آقای فرماندار بپرسید، این مسئله مربوط به شورای تامین شهرستان است.» جناب سرپرست احتمالاً نمیداند که تغییر کاربری، در حیطه وظایف کمیسیون ماده 5 است و ریاست این کمیسیون نیز متاسفانه فعلاً با اوست!
4) باغ گلستان، از آثار ثبت ملی تبریز و هر گونه مداخله در آن، تخلف است. این باغ، با تصمیم بحثبرانگیز محمدعلی تربیت، شهردار وقت تبریز، در سال 1308 بر ویرانههای مقبرهالعرفای تبریز احداث شده و از اولین بوستانهای ایران است. کاوشهای باستانشناسی سال 1397 بخش دیگری از پیشینه باستانی این محدوده را عیان کرد. موضوعی که منجر شد، پرونده «محوطه تاریخی باغ گلستان» در سال ۱۳۹۹ با شماره ۳۲۷۲۷ در فهرست آثار ملی به ثبت برسد. به رغم پشتوانه تاریخی و باستانی، عجیب است که میراث فرهنگی آذربایجانشرقی، صرفاً تماشاچی ماجرا است و هیچ دخالت و یا حتی اظهار نظری در مورد تخریب اثر ملی نمیکند.
5) تاسیس کلانتری یا استقرار دکه پلیس در باغ گلستان، جدا از اینکه به فضای بصری پارک لطمه میزند، در شان پلیس تبریز نیست و حمل بر ضعف نیروی انتظامی خواهد شد. نزدیکترین کلانتری تبریز تا باغ گلستان در سهراه امین است. وقتی، پلیس، یک یگان مجزا برای باغگلستان در نظر می گیرد، به این معنی است که پلیس برای مقابله با چند معتاد متجاهر و بزهکار پاپتی، نیرو به این پارک اعزام کردهاست!
6) جالبترین بخش این ماجرا سکوت بخشهای خبری صدا و سیما است. حوزه خبر، اساساً در سیمای سهند، یک موضوع پرچالش قدیمی است. دبیران بخشهای خبری، هرگز تلقی کاملی از اولویتبندی و ضریبدهی به رویدادهای شهری نداشتهاند. سکوت سیمای سهند، ممکن است برای مخاطب، شائبهبرانگیز باشد. صداوسیما حداقل برای اعتبار رسانهای خودش هم که شده، از عافیتطلبی و تعارف با برخی نهادها دست بردارد.
تا لحظه نگارش این یادداشت که اعضای شورای اسلامی شهر، دستگاه قضایی، فعالان مجازی، دوستداران محیط زیست و میراث فرهنگی و اصحاب رسانه، از تخریب باغ گلستان اظهار نگرانی کردهاند، شهرداری تبریز، مطلقاً واکنشی نشان نداده است!
موضوعی چنین ساده، با بیملاحظگی و ترک تشریفات قانونیِ یکی دو نهاد خاص، به تیتر رسانههای معاند تبدیل شده و مستمسک تمسخر و تحقیر شهر شدهاست.
عملیات قطع درختان متوقف شده و احتمالاً واکنش شهردار تبریز در جلسه یکشنبه شورا، جزئیات جدیدی از این اقدام مشخص خواهد کرد.
#گلستان_باغی
#مقبره_العارفین
#باغ_شهر_تبریز
#شورای_شهر_تبریز
#شهرداری_تبریز
🔸️میراث فرهنگی، تماشاچی تاختوتاز در حریم باستانی تبریز
از دو روز پیش خبر رسید که شهرداری تبریز با نیروی انتظامی توافق کرده تا گوشه باغ گلستان را برای استقرار یکی از یگانها در اختیار پلیس قرار دهد. به همین منظور، قرار است تعدادی از درختان «جابهجا» شود. بهانه این موضوع نیز تامین امنیت پارک در برابر معتادان متجاهر و بزهکاران اعلام شده است.
فرماندار تبریز در واکنش به اعتراضات عمومی، صحبتی از «قطع درخت» نکرده، بلکه گفته «قرار است در قسمت کوچکی از آن پارک، کلانتری مستقر شود. لازمه این کار هم، جابهجایی پنج اصله درخت است.»
حذف شماری از درختان باغ گلستان، از چند منظر قابلبررسی است:
1) در تبریز و در تمام این سالها، «جابهجایی درخت» استعاره از «قطع درخت» است. چرا که اولاً شهرداری تبریز تجهیزات تخصصی جابهجایی درخت را ندارد. ثانیاً در این فصل از سال، جابهجایی درخت، مساوی است با مرگ درخت. ثالثاً چرا از میان اینهمه درختی که به بهانه پروژههای عمرانی جابهجا میشوند (بخوانید قلع و قمع میشود) یک ویدئو از ادامه حیات این درختان در محل جدید منتشر نمیشود؟
2) اتفاقی که در باغ گلستان دارد میافتد (قطع درخت برای استقرار پلیس) آشکارا به معنی تغییر کاربری بخشی از پارک است. امری که عرفاً در شورای شهر و کمیسیون ماده 5 شهرداری مطرح و پیگیری میشود. کمیسیونی که ریاست آن را استاندار بر عهده دارد. این در حالی است که شهرداری، حتی شورا را خبردار هم نکرده، چه رسد به اینکه تغییر کاربری را در قالب لایحه تقدیم شورا کند. بعلاوه، قطع هر گونه درخت، نیازمند رای کمیسیون ماده 7 است. قانونگذار تغییر در فضای سبز را با تعریف این کمیسیون، قانونمند کردهاست. اکنون، نه شهروندان، بلکه یکی از عناصر اجرای قانون، اینگونه برای قطع درخت، در شهر پیش افتادهاست. واقعاً غمانگیز است!
3) تراب محمدی، سرپرست استانداری آذربایجانشرقی، در مصاحبهای گفته که «این موضوع را از آقای فرماندار بپرسید، این مسئله مربوط به شورای تامین شهرستان است.» جناب سرپرست احتمالاً نمیداند که تغییر کاربری، در حیطه وظایف کمیسیون ماده 5 است و ریاست این کمیسیون نیز متاسفانه فعلاً با اوست!
4) باغ گلستان، از آثار ثبت ملی تبریز و هر گونه مداخله در آن، تخلف است. این باغ، با تصمیم بحثبرانگیز محمدعلی تربیت، شهردار وقت تبریز، در سال 1308 بر ویرانههای مقبرهالعرفای تبریز احداث شده و از اولین بوستانهای ایران است. کاوشهای باستانشناسی سال 1397 بخش دیگری از پیشینه باستانی این محدوده را عیان کرد. موضوعی که منجر شد، پرونده «محوطه تاریخی باغ گلستان» در سال ۱۳۹۹ با شماره ۳۲۷۲۷ در فهرست آثار ملی به ثبت برسد. به رغم پشتوانه تاریخی و باستانی، عجیب است که میراث فرهنگی آذربایجانشرقی، صرفاً تماشاچی ماجرا است و هیچ دخالت و یا حتی اظهار نظری در مورد تخریب اثر ملی نمیکند.
5) تاسیس کلانتری یا استقرار دکه پلیس در باغ گلستان، جدا از اینکه به فضای بصری پارک لطمه میزند، در شان پلیس تبریز نیست و حمل بر ضعف نیروی انتظامی خواهد شد. نزدیکترین کلانتری تبریز تا باغ گلستان در سهراه امین است. وقتی، پلیس، یک یگان مجزا برای باغگلستان در نظر می گیرد، به این معنی است که پلیس برای مقابله با چند معتاد متجاهر و بزهکار پاپتی، نیرو به این پارک اعزام کردهاست!
6) جالبترین بخش این ماجرا سکوت بخشهای خبری صدا و سیما است. حوزه خبر، اساساً در سیمای سهند، یک موضوع پرچالش قدیمی است. دبیران بخشهای خبری، هرگز تلقی کاملی از اولویتبندی و ضریبدهی به رویدادهای شهری نداشتهاند. سکوت سیمای سهند، ممکن است برای مخاطب، شائبهبرانگیز باشد. صداوسیما حداقل برای اعتبار رسانهای خودش هم که شده، از عافیتطلبی و تعارف با برخی نهادها دست بردارد.
تا لحظه نگارش این یادداشت که اعضای شورای اسلامی شهر، دستگاه قضایی، فعالان مجازی، دوستداران محیط زیست و میراث فرهنگی و اصحاب رسانه، از تخریب باغ گلستان اظهار نگرانی کردهاند، شهرداری تبریز، مطلقاً واکنشی نشان نداده است!
موضوعی چنین ساده، با بیملاحظگی و ترک تشریفات قانونیِ یکی دو نهاد خاص، به تیتر رسانههای معاند تبدیل شده و مستمسک تمسخر و تحقیر شهر شدهاست.
عملیات قطع درختان متوقف شده و احتمالاً واکنش شهردار تبریز در جلسه یکشنبه شورا، جزئیات جدیدی از این اقدام مشخص خواهد کرد.
#گلستان_باغی
#مقبره_العارفین
#باغ_شهر_تبریز
#شورای_شهر_تبریز
#شهرداری_تبریز
به مسئولی مرتبط! از فیلم "در آغوش درخت" گفتم که در ستایش زندگی و خانواده است.
خواستم کمک کند تا فیلم دیده شود. مخصوصا نزد خانوادههای آسیبدیده.
بیمیل گفت: ۳۰ ساله که سینما نرفتهام! حالا اصرار داری با خانواده میآییم. فقط به کیوسک (همان گیشه) سفارش کن پول نگیرد!
#در_آغوش_درخت
#سینما
#خانواده
#سینمای_خانواده
#بدون_ویرایش
@fabagh
خواستم کمک کند تا فیلم دیده شود. مخصوصا نزد خانوادههای آسیبدیده.
بیمیل گفت: ۳۰ ساله که سینما نرفتهام! حالا اصرار داری با خانواده میآییم. فقط به کیوسک (همان گیشه) سفارش کن پول نگیرد!
#در_آغوش_درخت
#سینما
#خانواده
#سینمای_خانواده
#بدون_ویرایش
@fabagh
🔸️تجربی ولاغیر!
▫️دیروز و پریروز را جهت مصاحبه فنی، میزبان دانشجویان هماستانی حائز شرایط تحصیل در #دانشگاه_سوره بودیم.
▫️رشته تحصیلی دپیلم هشتاد درصدشان #علوم_تجربی بود و البته بدون علاقه، تجربی خوانده بودند.
👈 جملگی با تاسف و حسرت میگفتند: به زور خانواده مجبور شدند تجربی بخوانند...
جوانانی پر از انگیزه و امید و البته اکثرشان رتبههای خوب!
#بدون_ویرایش
@fabagh
▫️دیروز و پریروز را جهت مصاحبه فنی، میزبان دانشجویان هماستانی حائز شرایط تحصیل در #دانشگاه_سوره بودیم.
▫️رشته تحصیلی دپیلم هشتاد درصدشان #علوم_تجربی بود و البته بدون علاقه، تجربی خوانده بودند.
👈 جملگی با تاسف و حسرت میگفتند: به زور خانواده مجبور شدند تجربی بخوانند...
جوانانی پر از انگیزه و امید و البته اکثرشان رتبههای خوب!
#بدون_ویرایش
@fabagh