▫️آقا جان! شما این کارهاید!
▫️شما #راوی هستید آن هم صمیمی و آزاد.
▫️دوستان رسانهای من مشکل پسندند. ما هر استاد مدعوی را نمیپسندیم و شما درست دو ساعت تمام به شیرینی از تجربیات روایت نویسی خودتان در #بحرانها و #جنگ_روایت_اول و #روایت_غالب سخن گفتید و تمام توجهات دوستان ششدانگ پیش شما بود و انگار هیچکس قصد ترک کارگاه را نداشت.
▫️یقین داشتم که اگر این جلسه دو ساعت دیگر هم ادامه داشت، نه کسی میرفت و نه کسی خسته میشد. تمام سوال و جواب شرکتکنندگان موید آن بود که درگیر کارگاهند.
▫️نقاط طلایی حرفهای شما زیاد بود؛
این که بدون لکنت میگویید من طرفدار جمهوری اسلامیام اما برای بسیاری جاهایش نقد دارم، اینکه تلویزیون ما شخصیت رسانهایاش را از دست داده و تنها راه بازگشت صداقت است و اینکه مامویت روایت کمک کردن است نه سلفی گرفتن و سلبریتی بازی، و بالاخره تفاوت مصلحت از خط قرمز که به باریکی یک مو برداشت کردم.
<<انرژی گرفتیم برای کار رسانهای متفاوت>> این حرف بسیاری از دوستانی بود که امروز پاییزی تبریز را برای از شما شنیدن انتخاب کرده بودند.
🔸️ممنون از شما که دعوتمان را قبول کردید.
🔸️ممنون از دوستان رسانه که مجلس با حضورشان بسی گرم بود.
عکس: @mahsa.dashti_
#کارگاه_روایت_گری_در_رسانه
#جواد_موگویی
@javad.moo1364
#بدون_ویرایش
@fabagh
▫️شما #راوی هستید آن هم صمیمی و آزاد.
▫️دوستان رسانهای من مشکل پسندند. ما هر استاد مدعوی را نمیپسندیم و شما درست دو ساعت تمام به شیرینی از تجربیات روایت نویسی خودتان در #بحرانها و #جنگ_روایت_اول و #روایت_غالب سخن گفتید و تمام توجهات دوستان ششدانگ پیش شما بود و انگار هیچکس قصد ترک کارگاه را نداشت.
▫️یقین داشتم که اگر این جلسه دو ساعت دیگر هم ادامه داشت، نه کسی میرفت و نه کسی خسته میشد. تمام سوال و جواب شرکتکنندگان موید آن بود که درگیر کارگاهند.
▫️نقاط طلایی حرفهای شما زیاد بود؛
این که بدون لکنت میگویید من طرفدار جمهوری اسلامیام اما برای بسیاری جاهایش نقد دارم، اینکه تلویزیون ما شخصیت رسانهایاش را از دست داده و تنها راه بازگشت صداقت است و اینکه مامویت روایت کمک کردن است نه سلفی گرفتن و سلبریتی بازی، و بالاخره تفاوت مصلحت از خط قرمز که به باریکی یک مو برداشت کردم.
<<انرژی گرفتیم برای کار رسانهای متفاوت>> این حرف بسیاری از دوستانی بود که امروز پاییزی تبریز را برای از شما شنیدن انتخاب کرده بودند.
🔸️ممنون از شما که دعوتمان را قبول کردید.
🔸️ممنون از دوستان رسانه که مجلس با حضورشان بسی گرم بود.
عکس: @mahsa.dashti_
#کارگاه_روایت_گری_در_رسانه
#جواد_موگویی
@javad.moo1364
#بدون_ویرایش
@fabagh
اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ
🏴
#بدون_ویرایش
@fabagh
🏴
#بدون_ویرایش
@fabagh
👆
سیزده سال پیش بود. چند کارمند از نوع من که نه در آسمانها جایمان میدادند و نه زمینیها برایمان محلی از اعراب! به صرافت یادگیری سهتار افتاده بودیم.
یک استاد مَشدی گیر آورده بودیم از آن دیر خراباتیهای سیگاری با مخلفات زلف درویشی و کمند ابرو، که سهتارش را مثل بچهاش در آغوش به این سو و آن سو میکشید و حتی به صورتمان هم نگاه نمیکرد. نکته مهم استاد هم این بود که چندان اعتقادی به نُت و دفتر آموزشی و این حرفها نداشت. از همان روز اول جفت پایش را توی یک کفش کرد که در ماهور بنوازید!
چند نفر زوار رفتهتر از من که اصلا تعداد نت و دستگاه و حتی محل پردهها را نمیدانستیم، نوبتی هر هفته خانه یکی جمع میشدیم به بهانه آموزش سهتار! ولی شعر بیشتر میگفتیم و شنیدیم...
یکی از جلسات آموزش و تمرین حرفهای این ارکستر قَدَر قدرت! در دولت منزل برادر عزیزم دکتر حسینآقا صداقتی بود. به نظرم ماه بهمن سال 89 بود. سهتار به دست وارد خانه که شدم، << دیدم جهانی بنشسته در گوشهای>> استاد نظمی کنار بخاری لم داده و شعر یکی از دوستان را به دقت گوش میداد و با سر تایید میکرد. کیفور بود در عالم خودش!
آن عصر جمعه را استاد پا به پای ما جوانهای آن روزگار متلک و جوک گفت و خندید و شعر هم خواند و به سهتار نوازیمان هم کلی ریسه رفت!
حالا از آن دیدار خاطره انگیز جز چند عکس چیزی برایمان نمانده است.
روحش شاد
سیزده سال پیش بود. چند کارمند از نوع من که نه در آسمانها جایمان میدادند و نه زمینیها برایمان محلی از اعراب! به صرافت یادگیری سهتار افتاده بودیم.
یک استاد مَشدی گیر آورده بودیم از آن دیر خراباتیهای سیگاری با مخلفات زلف درویشی و کمند ابرو، که سهتارش را مثل بچهاش در آغوش به این سو و آن سو میکشید و حتی به صورتمان هم نگاه نمیکرد. نکته مهم استاد هم این بود که چندان اعتقادی به نُت و دفتر آموزشی و این حرفها نداشت. از همان روز اول جفت پایش را توی یک کفش کرد که در ماهور بنوازید!
چند نفر زوار رفتهتر از من که اصلا تعداد نت و دستگاه و حتی محل پردهها را نمیدانستیم، نوبتی هر هفته خانه یکی جمع میشدیم به بهانه آموزش سهتار! ولی شعر بیشتر میگفتیم و شنیدیم...
یکی از جلسات آموزش و تمرین حرفهای این ارکستر قَدَر قدرت! در دولت منزل برادر عزیزم دکتر حسینآقا صداقتی بود. به نظرم ماه بهمن سال 89 بود. سهتار به دست وارد خانه که شدم، << دیدم جهانی بنشسته در گوشهای>> استاد نظمی کنار بخاری لم داده و شعر یکی از دوستان را به دقت گوش میداد و با سر تایید میکرد. کیفور بود در عالم خودش!
آن عصر جمعه را استاد پا به پای ما جوانهای آن روزگار متلک و جوک گفت و خندید و شعر هم خواند و به سهتار نوازیمان هم کلی ریسه رفت!
حالا از آن دیدار خاطره انگیز جز چند عکس چیزی برایمان نمانده است.
روحش شاد
شب طنز زنجفیل در تبریز برگزار می شود
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان آذربایجان شرقی شب طنز زنجفیل در تبریز برگزار می شود.
نشست طنز زنجفیل یکی از با سابقهترین جلسات طنز کشور است که بیش از یک دهه فعالیت خود را در عرصه طنز ادامه داده است.
شب طنز زنجفیل زمستانه با حضور دکتر اسماعیل امینی و دکتر سعید سلیمانپور و نیز با حضور طنزنویسان استانی برگزار میشود. اجرای استندآپ کمدی و خوانش آثار و مطالب طنز بخشهای شب طنز زنجفیل خواهد بود.
این نشست روز یکشنبه سوم دی ماه از ساعت 18 الی 20 در سالن سینما 29 بهمن تبریز برگزار خواهد شد.
به گزارش روابط عمومی حوزه هنری استان آذربایجان شرقی شب طنز زنجفیل در تبریز برگزار می شود.
نشست طنز زنجفیل یکی از با سابقهترین جلسات طنز کشور است که بیش از یک دهه فعالیت خود را در عرصه طنز ادامه داده است.
شب طنز زنجفیل زمستانه با حضور دکتر اسماعیل امینی و دکتر سعید سلیمانپور و نیز با حضور طنزنویسان استانی برگزار میشود. اجرای استندآپ کمدی و خوانش آثار و مطالب طنز بخشهای شب طنز زنجفیل خواهد بود.
این نشست روز یکشنبه سوم دی ماه از ساعت 18 الی 20 در سالن سینما 29 بهمن تبریز برگزار خواهد شد.
:
تبریز الان- تبریز الان...
مَظنه میپرسم و سوار سمندش میشوم. سه نفر را هم پشت سوار میکند و راه میافتیم...
تلفنم چند بار زنگ میزند و موضوعات کاری مربوط به سینما، اکران نوروزی، سانسبندی را با همکاران صحبت میکنم...
راننده تا کارم را میفهمد گرم صحبت از سینما میشود... دلیل فروش رویایی فسیل را میپرسد...
راننده همسن و سال خودم است شاید... فوق لیسانس مهندسی معدن دارد و کار متناسب پیدا نکرده و رانندگی بین جادهها میکند.
دیسک کمر دارد، انگشتان پایش گیژ گیژ میکند... بیمه هم ندارد...
خروجی تهران به کرج ترافیک سنگینی است. راننده سیگاری میگیراند و میگوید: الان آیتالکرسی میخوانم تا گره ترافیک باز شود...
چشمانم دا میبندم و با خود مرور میکنم: ترافیک، آیتالکرسی، فوقلیسانس، دیسککمر، بیمه... فسیل!
#هذیان
#بدون_ویرایش
@fabagh
تبریز الان- تبریز الان...
مَظنه میپرسم و سوار سمندش میشوم. سه نفر را هم پشت سوار میکند و راه میافتیم...
تلفنم چند بار زنگ میزند و موضوعات کاری مربوط به سینما، اکران نوروزی، سانسبندی را با همکاران صحبت میکنم...
راننده تا کارم را میفهمد گرم صحبت از سینما میشود... دلیل فروش رویایی فسیل را میپرسد...
راننده همسن و سال خودم است شاید... فوق لیسانس مهندسی معدن دارد و کار متناسب پیدا نکرده و رانندگی بین جادهها میکند.
دیسک کمر دارد، انگشتان پایش گیژ گیژ میکند... بیمه هم ندارد...
خروجی تهران به کرج ترافیک سنگینی است. راننده سیگاری میگیراند و میگوید: الان آیتالکرسی میخوانم تا گره ترافیک باز شود...
چشمانم دا میبندم و با خود مرور میکنم: ترافیک، آیتالکرسی، فوقلیسانس، دیسککمر، بیمه... فسیل!
#هذیان
#بدون_ویرایش
@fabagh
وحشتنانکترین تبلیغ و رپرتاژ، تبلیغ "راهاندازی خانه سالمندان" است.
عزیزِ رسانهای! واقعا چقدر گرفتی برای انتشار چنین تبلیغ غیر انسانی؟!
مفت نمیارزد...
#تکریم_سالمندان
#خانه_سالمندان
#سالمندان
عزیزِ رسانهای! واقعا چقدر گرفتی برای انتشار چنین تبلیغ غیر انسانی؟!
مفت نمیارزد...
#تکریم_سالمندان
#خانه_سالمندان
#سالمندان
:
⚽️ بازگشت به تنظیمات کارخانه
به زور عادت چند ده ساله فوتبالی بودن را ترک کردهام آن هم به مدد کَمپ ترک و بستری و دارو و درمان و دعانویسی وحتی جادو و جنبل! و موفق هم بودم ظاهرا... اما از آنچه میترسیدم بالاخره سَرم آمده...
بعد از قرنها که صدای دلخراش گزارشگران فوتبال از تلویزیون خانهمان قطع بود، دوباره چند وقتی هست که از فوتبال جزیره تا آبدوغ خیار لیگ برتر شده قاتوق نان شبمان! دوباره بیدار ماندن نا نصف شبها، دوباره حرص و جوش اَلَکی خوردن.... انگار که برگشتیم به تنظیمات کارخانه !
بله...! بدبخت شدیم رفت... جَو فوتبال صدرا را هم گرفته!
در ابتدا کلی نصیحتش کردم که ای نور دیدهام! هیچ بشری در فوتبال عاقبت به خیر نشده...! قانع نشد... دایی و خاله و عمه را وساطتچی فرستاد! داد و بیداد و امتناع از من، اصرار و التماس از او...
ولی جذابیت و محبوبیت ظاهری فوتبال کار خودش را کرده بود و پسرک کاراتهکای موفق، جفت پایش را در یک کفش فرمود و الان چند ماهی است که به مدرسه فوتبال مشرف همی!
دیشب هم با ذوق و شَعَف از پیراهن و شورت تیمش رونمایی کرده و عرض اندامی در مقابلم نمود تا ملتفتم کند که اصولا برای این نسل یک مَن ماست ممکن است هیچ کرهای نداشته باشد و بالعکس!
القصه... کاشف هم به عمل آمد که در قرعهکشی شماره پیراهن، عدد ۹ نصیبش شده والخ...
با کنجکاوی گفت: شماره ۹ مال کدوم بازیکن زمان شماست؟
سرم را خاراندم و با بیاعتنایی ردیف کردم:
- کریم بنزما، لوئیس سوارز، ساموئل اتوئو، رونالدو نازاریو، گابریل باتیستوتا، جورج وه، آلن شیرر، مارکو فان باستن...
با اشتیاق گفت: از بازیکنان ایرانی کی؟
اسم چند بازیکن گلدرشت به ذهنم آمد؛ حمید استیلی، وحید هاشمیان، جواد کاظمیان، سیاوش اکبرپور، مهدی طارمی... ولی هیچ کدام آن عدد ۹ دلخواه من نبود، بعد انگار که غمی بزرگ روی سینهام نشسته باشد، به آرامی گفتم: سیروس قایقران... فقط!
#شماره۹
#شماره_۹
#شماره_۹_فوتبال
#سیروس_قایقران
#فوتبال
#لذت_فوتبال
⚽️ بازگشت به تنظیمات کارخانه
به زور عادت چند ده ساله فوتبالی بودن را ترک کردهام آن هم به مدد کَمپ ترک و بستری و دارو و درمان و دعانویسی وحتی جادو و جنبل! و موفق هم بودم ظاهرا... اما از آنچه میترسیدم بالاخره سَرم آمده...
بعد از قرنها که صدای دلخراش گزارشگران فوتبال از تلویزیون خانهمان قطع بود، دوباره چند وقتی هست که از فوتبال جزیره تا آبدوغ خیار لیگ برتر شده قاتوق نان شبمان! دوباره بیدار ماندن نا نصف شبها، دوباره حرص و جوش اَلَکی خوردن.... انگار که برگشتیم به تنظیمات کارخانه !
بله...! بدبخت شدیم رفت... جَو فوتبال صدرا را هم گرفته!
در ابتدا کلی نصیحتش کردم که ای نور دیدهام! هیچ بشری در فوتبال عاقبت به خیر نشده...! قانع نشد... دایی و خاله و عمه را وساطتچی فرستاد! داد و بیداد و امتناع از من، اصرار و التماس از او...
ولی جذابیت و محبوبیت ظاهری فوتبال کار خودش را کرده بود و پسرک کاراتهکای موفق، جفت پایش را در یک کفش فرمود و الان چند ماهی است که به مدرسه فوتبال مشرف همی!
دیشب هم با ذوق و شَعَف از پیراهن و شورت تیمش رونمایی کرده و عرض اندامی در مقابلم نمود تا ملتفتم کند که اصولا برای این نسل یک مَن ماست ممکن است هیچ کرهای نداشته باشد و بالعکس!
القصه... کاشف هم به عمل آمد که در قرعهکشی شماره پیراهن، عدد ۹ نصیبش شده والخ...
با کنجکاوی گفت: شماره ۹ مال کدوم بازیکن زمان شماست؟
سرم را خاراندم و با بیاعتنایی ردیف کردم:
- کریم بنزما، لوئیس سوارز، ساموئل اتوئو، رونالدو نازاریو، گابریل باتیستوتا، جورج وه، آلن شیرر، مارکو فان باستن...
با اشتیاق گفت: از بازیکنان ایرانی کی؟
اسم چند بازیکن گلدرشت به ذهنم آمد؛ حمید استیلی، وحید هاشمیان، جواد کاظمیان، سیاوش اکبرپور، مهدی طارمی... ولی هیچ کدام آن عدد ۹ دلخواه من نبود، بعد انگار که غمی بزرگ روی سینهام نشسته باشد، به آرامی گفتم: سیروس قایقران... فقط!
#شماره۹
#شماره_۹
#شماره_۹_فوتبال
#سیروس_قایقران
#فوتبال
#لذت_فوتبال
#مشهد_نوشت
هتلمان در کوچه امام رضا ۳۲ بود که با توجه به شمارهگذاری روبروی هم کوچهها، یعنی فاصله ما تا حرم ۱۶ کوچه است. فاصلهای نیم ساعت پیاده.
روز اول را پیاده رفتم. باران هم میآمد و خسته شدم. برگشتنی با موتور مسافرکشها آمدم. که بارها در تهران برای فرار از ترافیک این شیوه را تجربه کردهام.
راننده موتور کلی توی راه حرف زد از مشهد و امام رضا و اینکه خادم یکی از موکبهای پیادهروی اربعین است و محرم و صفر را در مسیر پیادهروی کربلا خدمت میکند.
موقع پرداخت از نوع کارت به کارتِ کرایه ۲۰ هزارتومانیاش، دیدم اسمش سیدعلی است. پسر چاق و سیاه چرده.
▫️
شب سوم حضور در مشهد باز باران میبارید البته نَمنَم. با عجله خود را به میدان امام رضا رساندم. دو تا موتور سوار در حال صحبت و سیگار گیراندن بودند، یکیشان گفت:
- حرم؟!
دیدم سیدعلی است. سوار شدم و آشنایی دادم که پریروز هم این مسیر را باهم رفتهایم...
جلو حرم پیاده شدم. و گوشیام را درآوردم که کارت به کارت کنم. برگشت با لهجه مشهدی گفت:
- شب ولادت حصرت معصومه است. فرض کن شیرینی عیدی ما به خواهر امام رضا، خدمت روی تَرَکه موتور باشد.
گاز موتور را گرفت و رفت...
هتلمان در کوچه امام رضا ۳۲ بود که با توجه به شمارهگذاری روبروی هم کوچهها، یعنی فاصله ما تا حرم ۱۶ کوچه است. فاصلهای نیم ساعت پیاده.
روز اول را پیاده رفتم. باران هم میآمد و خسته شدم. برگشتنی با موتور مسافرکشها آمدم. که بارها در تهران برای فرار از ترافیک این شیوه را تجربه کردهام.
راننده موتور کلی توی راه حرف زد از مشهد و امام رضا و اینکه خادم یکی از موکبهای پیادهروی اربعین است و محرم و صفر را در مسیر پیادهروی کربلا خدمت میکند.
موقع پرداخت از نوع کارت به کارتِ کرایه ۲۰ هزارتومانیاش، دیدم اسمش سیدعلی است. پسر چاق و سیاه چرده.
▫️
شب سوم حضور در مشهد باز باران میبارید البته نَمنَم. با عجله خود را به میدان امام رضا رساندم. دو تا موتور سوار در حال صحبت و سیگار گیراندن بودند، یکیشان گفت:
- حرم؟!
دیدم سیدعلی است. سوار شدم و آشنایی دادم که پریروز هم این مسیر را باهم رفتهایم...
جلو حرم پیاده شدم. و گوشیام را درآوردم که کارت به کارت کنم. برگشت با لهجه مشهدی گفت:
- شب ولادت حصرت معصومه است. فرض کن شیرینی عیدی ما به خواهر امام رضا، خدمت روی تَرَکه موتور باشد.
گاز موتور را گرفت و رفت...
:
من کارمند دولت بدون بدهی بانکی تا چند روز پیش به دلیل نبود اعتبار! از گرفتن هر نوع وام بانکی عاجز بودم!
الان دسته دسته با پیامکهای تشویقی تسهیلات ایران خودرو از بانکهای ریز و درشت آنهم با شرایط متنوع مواجهم!
عجیب نیست؟!
#تسهیلات_بانکی
#ایران_خودرو
#بدون_ویرایش
@fabagh
من کارمند دولت بدون بدهی بانکی تا چند روز پیش به دلیل نبود اعتبار! از گرفتن هر نوع وام بانکی عاجز بودم!
الان دسته دسته با پیامکهای تشویقی تسهیلات ایران خودرو از بانکهای ریز و درشت آنهم با شرایط متنوع مواجهم!
عجیب نیست؟!
#تسهیلات_بانکی
#ایران_خودرو
#بدون_ویرایش
@fabagh
👆
🎬 پایان دلانگیز یک اکران
مسلما #مست_عشق فیلم مطلوب من نیست. اما از استقبال عمومی و فروش خوبش خوشحالم.
به قول معاون پخشمان ما سربلند بیرون آمدیم!
راستش تمام ترسم از این بود که به دلیل اتفاقات دو سه سال اخیر، مبادا ذائقه تمام و کمال مخاطب همیشگی سینما به سمت فقط فیلم #کمدی_زرد سوق پیدا کند و فیلم جدّی و اجتماعی مهجور بماند!
مست عشق فیلمی بود که مخاطب خاص خودش را داشت به خصوص در چند هفته اول!
مخاطبی که با برنامهریزی قبلی به دیدن فیلم آمد. خانوادهها اغلب ترجیح دادند بدون فرزند و با تمرکز فیلم را ببینند. خبری از تناول تنقلات و پاپکرن خوری با صدای مشمئزکننده در زمان اکران نبود. خبری از صحبت و ور رفتن با گوشی موبایل در حین تماشا نبود و مخاطب تا پایان تیتراژ از جایش تکان نخورد و در انتها برای فیلم کف میزد.
و یک نکته در باب سینماداری اینکه اغلب بعد از اکران مست عشق نیازی به نظافت سالن هم نبود!
همه این بدیهیات برای من نشانه است. نشانه این که فیلم خوب و قابل تامل، مخاطب خاص خودش را به سینما میآورد و نیازی نیست تا برای تصرف گیشه مرتکب هر عمل چندشآوری شویم!
مسلما مست عشق فیلم مطلوب من نیست، از بازیهای ضعیف گرفته تا ضعف فیلمنامه را میشود برایش ردیف کرد و نقد نوشت. ولی درسهایی در باب #مخاطبشناسی و #ذائقهشناسی برایم آموخت.
#مست_عشق
#بدون_ویرایش
@fabagh
🎬 پایان دلانگیز یک اکران
مسلما #مست_عشق فیلم مطلوب من نیست. اما از استقبال عمومی و فروش خوبش خوشحالم.
به قول معاون پخشمان ما سربلند بیرون آمدیم!
راستش تمام ترسم از این بود که به دلیل اتفاقات دو سه سال اخیر، مبادا ذائقه تمام و کمال مخاطب همیشگی سینما به سمت فقط فیلم #کمدی_زرد سوق پیدا کند و فیلم جدّی و اجتماعی مهجور بماند!
مست عشق فیلمی بود که مخاطب خاص خودش را داشت به خصوص در چند هفته اول!
مخاطبی که با برنامهریزی قبلی به دیدن فیلم آمد. خانوادهها اغلب ترجیح دادند بدون فرزند و با تمرکز فیلم را ببینند. خبری از تناول تنقلات و پاپکرن خوری با صدای مشمئزکننده در زمان اکران نبود. خبری از صحبت و ور رفتن با گوشی موبایل در حین تماشا نبود و مخاطب تا پایان تیتراژ از جایش تکان نخورد و در انتها برای فیلم کف میزد.
و یک نکته در باب سینماداری اینکه اغلب بعد از اکران مست عشق نیازی به نظافت سالن هم نبود!
همه این بدیهیات برای من نشانه است. نشانه این که فیلم خوب و قابل تامل، مخاطب خاص خودش را به سینما میآورد و نیازی نیست تا برای تصرف گیشه مرتکب هر عمل چندشآوری شویم!
مسلما مست عشق فیلم مطلوب من نیست، از بازیهای ضعیف گرفته تا ضعف فیلمنامه را میشود برایش ردیف کرد و نقد نوشت. ولی درسهایی در باب #مخاطبشناسی و #ذائقهشناسی برایم آموخت.
#مست_عشق
#بدون_ویرایش
@fabagh