🕊اولین جشنواره شعر صلح
ما شاعرانیم و از سیاست هیچ نمی دانیم و قرن هاست که سنگری جز کلمات نداریم، اما هر جا حتی اگر بر صفحه ای بنویسند : گلوله
ما زخمی می شویم ، ما می میریم.
هر جا که تیری از تفنگی شلیک شود اولین جایی را که نشانه بگیرد قلب شاعر است.
ما مجروحان مدام بازی آدمیانیم، کشتگان خط مقدم حسرت عشق.
🕊 صلح آیین
اطلاعیه برگزاری نخستین جشنواره ملی شعر صلح «روز سپید جهان»
مرکز تحقیقات و کرسی حقوق بشر، صلح و دموکراسی یونسکو در دانشگاه شهید بهشتی و موسسه انتشاراتی-پژوهشی منشور صلح برگزار می کنند:
نخستین جشنواره ملی شعر صلح با عنوان «روز سپید جهان» به مناسب روز جهانی صلح و همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس: صلح آیین
رویکرد: صلح و جهانی بهتر
کمیته داوران
دکتر عرفان نظر آهاری
دکتر سعید بیابانکی
دکتر اسماعیل امینی
دکتر همایون علیدوستی
دکتر خدیجه حمیدیان شورمستی
شرایط شرکت در نخستین جشنواره ملی شعر صلح
- همه قالب های شعری برای این جشنواره پذیرفته می شود.
- هر نفر حداکثر مجاز به ارسال سه شعر است، در غیر این صورت، در روند داوری، اشعار وی بررسی نخواهد شد.
- آثار ارسالی پیش از این نباید در هیچ جشنواره ای حائز رتبه شده باشد.
- ارسال کتاب های چاپ شده برای این جشنواره مجاز نیست.
- محدودیت سنی وجود ندارد.
- شعرها باید تایپ شده و در دو فرمت Word وPDF باشد.
- این جشنواره، بیست برگزیده خواهد داشت.
- آثار منتخب در مجموعه ای به چاپ خواهد رسید.
- به سه نفر اول جوایزی تعلق می گیرد.
- همه برگزیدگان، تقدیرنامه «صلح آیین» دریافت خواهند کرد.
- همه برگزیدگان، عضوی از «کنشگران صلح آیین» خواهند شد.
مهلت ارسال آثار: یکم تا بیستم شهریور ۱۴۰۰
زمان برگزاری جشنواره: سی و یکم شهریور ۱۴۰۰
آدرس پست الکترونیکی جهت ارسال آثار: [email protected]
وب سایت پیگیری اخبار جشنواره:
https://sbu.ac.ir/web/chpd
صفحه اینستاگرام کرسی حقوق بشر، صلح و دموکراسی:
@sbu.unesco.chair
@erfannazarahari
ما شاعرانیم و از سیاست هیچ نمی دانیم و قرن هاست که سنگری جز کلمات نداریم، اما هر جا حتی اگر بر صفحه ای بنویسند : گلوله
ما زخمی می شویم ، ما می میریم.
هر جا که تیری از تفنگی شلیک شود اولین جایی را که نشانه بگیرد قلب شاعر است.
ما مجروحان مدام بازی آدمیانیم، کشتگان خط مقدم حسرت عشق.
🕊 صلح آیین
اطلاعیه برگزاری نخستین جشنواره ملی شعر صلح «روز سپید جهان»
مرکز تحقیقات و کرسی حقوق بشر، صلح و دموکراسی یونسکو در دانشگاه شهید بهشتی و موسسه انتشاراتی-پژوهشی منشور صلح برگزار می کنند:
نخستین جشنواره ملی شعر صلح با عنوان «روز سپید جهان» به مناسب روز جهانی صلح و همزمان با آغاز هفته دفاع مقدس: صلح آیین
رویکرد: صلح و جهانی بهتر
کمیته داوران
دکتر عرفان نظر آهاری
دکتر سعید بیابانکی
دکتر اسماعیل امینی
دکتر همایون علیدوستی
دکتر خدیجه حمیدیان شورمستی
شرایط شرکت در نخستین جشنواره ملی شعر صلح
- همه قالب های شعری برای این جشنواره پذیرفته می شود.
- هر نفر حداکثر مجاز به ارسال سه شعر است، در غیر این صورت، در روند داوری، اشعار وی بررسی نخواهد شد.
- آثار ارسالی پیش از این نباید در هیچ جشنواره ای حائز رتبه شده باشد.
- ارسال کتاب های چاپ شده برای این جشنواره مجاز نیست.
- محدودیت سنی وجود ندارد.
- شعرها باید تایپ شده و در دو فرمت Word وPDF باشد.
- این جشنواره، بیست برگزیده خواهد داشت.
- آثار منتخب در مجموعه ای به چاپ خواهد رسید.
- به سه نفر اول جوایزی تعلق می گیرد.
- همه برگزیدگان، تقدیرنامه «صلح آیین» دریافت خواهند کرد.
- همه برگزیدگان، عضوی از «کنشگران صلح آیین» خواهند شد.
مهلت ارسال آثار: یکم تا بیستم شهریور ۱۴۰۰
زمان برگزاری جشنواره: سی و یکم شهریور ۱۴۰۰
آدرس پست الکترونیکی جهت ارسال آثار: [email protected]
وب سایت پیگیری اخبار جشنواره:
https://sbu.ac.ir/web/chpd
صفحه اینستاگرام کرسی حقوق بشر، صلح و دموکراسی:
@sbu.unesco.chair
@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🕯 در خانه سیمین و جلال
امروز همان روزی است، که قفسه سینه جلال درد گرفت همان روز که قلبش به قفس کوبید و بیرون آمد و رفت.
قلبش گریخت از این شهر، از این جهان، از این همه اما و اگر و بود و نبود.
قلبش ۴۵ سال در قفس تپیده بود حالا می خواست در آسمان بتپد و هنوز هم دارد می تپد.
بالای سر کلمات، در هوای روشنفکری و تحول، در بیکرانگی رهایی و آزادی…
به خانه جلال نروید، او دارد استراحت می کند، زنگ در را نزنید، از خواب بیدارش نکنید.
جلال رفته در آن بالاخانه چوبی دراز کشیده، داستان امروزش را نوشته، درخت اقاقیایش را آب داده، گلخانه اش را تر و تمیز کرده، در حوض لاجوردیش آب انداخته…
من نسیم شدم از جرز دیوار رفتم تو، دست کشیدم به آن پرده ها با آن گل های اُخرایی که سیمین خانم خودش دوخته بود و نشستم پشت چرخ خیاطی اش و هی آسمان را به ریسمان دوختم.
عصای جلال را بر داشتم و یک عمر روشنفکری و ناکامی و تلاش و بیهودگی را به آن تکیه دادم.
رفتم سراغ آن آب انبار مخفی و سطل سطل آب کشیدم برای مغزهای خشک، برای فکرهای شوره بسته.
رفتم دستهای یخ زده ام را گرفتم روی آتش شومینه که روشن بود و به نیما که روی مبل های مخمل سبز نشسته بود گفتم: چه در شهریور و چه در بهمن من سردم است.
نیما روی کاغذش نوشت: زیرا تو هم زنی هستی در آستانه فصلی سرد…
آرام رفتم ساعت غواصی جلال را از قفسه برداشتم به دستم بستم و رفتم ته اقیانوس بی کسی آنجا که عروسان دریایی حرف آدم را می فهمند و نهنگان تنهایان را در شکمشان پناه می دهند.
هی شنا کردم شنا کردم شنا کردم خسته که شدم با همان باله های خیس از آن پله های موزایکی بالا رفتم، و رفتم توی تختخواب چوبی سیمین خانم دراز کشیدم و ساعت را کوک کردم روی قرن بعد…
ما هر سه خوابیده ایم، لطفاً در نزنید.
#جلال_آل_احمد
#سیمین_دانشور
#هیجدهم_شهریور_سالروز_مرگ_جلال
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
امروز همان روزی است، که قفسه سینه جلال درد گرفت همان روز که قلبش به قفس کوبید و بیرون آمد و رفت.
قلبش گریخت از این شهر، از این جهان، از این همه اما و اگر و بود و نبود.
قلبش ۴۵ سال در قفس تپیده بود حالا می خواست در آسمان بتپد و هنوز هم دارد می تپد.
بالای سر کلمات، در هوای روشنفکری و تحول، در بیکرانگی رهایی و آزادی…
به خانه جلال نروید، او دارد استراحت می کند، زنگ در را نزنید، از خواب بیدارش نکنید.
جلال رفته در آن بالاخانه چوبی دراز کشیده، داستان امروزش را نوشته، درخت اقاقیایش را آب داده، گلخانه اش را تر و تمیز کرده، در حوض لاجوردیش آب انداخته…
من نسیم شدم از جرز دیوار رفتم تو، دست کشیدم به آن پرده ها با آن گل های اُخرایی که سیمین خانم خودش دوخته بود و نشستم پشت چرخ خیاطی اش و هی آسمان را به ریسمان دوختم.
عصای جلال را بر داشتم و یک عمر روشنفکری و ناکامی و تلاش و بیهودگی را به آن تکیه دادم.
رفتم سراغ آن آب انبار مخفی و سطل سطل آب کشیدم برای مغزهای خشک، برای فکرهای شوره بسته.
رفتم دستهای یخ زده ام را گرفتم روی آتش شومینه که روشن بود و به نیما که روی مبل های مخمل سبز نشسته بود گفتم: چه در شهریور و چه در بهمن من سردم است.
نیما روی کاغذش نوشت: زیرا تو هم زنی هستی در آستانه فصلی سرد…
آرام رفتم ساعت غواصی جلال را از قفسه برداشتم به دستم بستم و رفتم ته اقیانوس بی کسی آنجا که عروسان دریایی حرف آدم را می فهمند و نهنگان تنهایان را در شکمشان پناه می دهند.
هی شنا کردم شنا کردم شنا کردم خسته که شدم با همان باله های خیس از آن پله های موزایکی بالا رفتم، و رفتم توی تختخواب چوبی سیمین خانم دراز کشیدم و ساعت را کوک کردم روی قرن بعد…
ما هر سه خوابیده ایم، لطفاً در نزنید.
#جلال_آل_احمد
#سیمین_دانشور
#هیجدهم_شهریور_سالروز_مرگ_جلال
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
📚
فروش ویژه بسته کتابها و لوح فشرده اثر نویسنده و شاعر نام آشنای کشورمان عرفان نظر آهاری شامل ۴ کتاب و دو لوح فشرده.
🖋به همراه امضای اختصاصی مولف 😍
@sandbadbook
.
.
📚 محتوی بسته :
۱- کتاب “وای اگر پرندهای را بیازاری”
۲- کتاب “دو روز مانده به پایان جهان”
۳- کتاب و لوح فشرده “قلبی بزرگتر از جهان”
۴-کتاب “من بیابان همسرم باد”
و ۵ – لوح فشرده ” حال خوب “
.
این بسته محتوی ۵ اثر بالاست و ۲۶۰ تومان است و تمام آثار امضا میشوند🌸
هزینه پست ۱۵تومان.📮
.
📚 بستهی دیگری نیز ترتیب داده شده که شامل کتابها و لوح فشردهی بالا بعلاوه کتاب انگلیسی خانم نظرآهاری
We are all sunflowers 🌻
میباشد.
قیمت این پک ۴۲۰ تومان است و مشابه بسته بالا با امضا خواهد بود.
هزینه پست این بسته نیز ۱۵تومان است.📮
.
.
📆 زمان پیشفروش:
۲۱ الی ۲۶ شهریور ماه.
.
.
⛵برای تهیه این کتاب به صفحه سندبادبوک بپیوندید:
@sandbadbook
و یا به نشانی سایت:
Sandbadbook.com
مراجعه کنید. 📘📦
ارسال کتابها در بسته بندی اختصاصی سندباد بوک پس از پایان مهلت فروش و امضای خانم نظرآهاری خواهد بود. ♥️⛵
@sandbadbook
🌊 سندبادبوک،
مطالعه را برای شما لذتبخش میکند. 😊
.
.
#سندبادبوک #عرفان_نظرآهاری #کتاب #کتابباز # #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_بخوانیم #رمان #داستان #کتاب_تازه #تازه_چاپ #پیش_فروش_کتاب #من_بیابان_همسرم_باد #وای_اگرپرنده_ای_رابیازاری #قلبی_بزرگتر_از_جهان #لیلی_نام_تمام_دختران_زمین_است
@erfannazarahari📚
فروش ویژه بسته کتابها و لوح فشرده اثر نویسنده و شاعر نام آشنای کشورمان عرفان نظر آهاری شامل ۴ کتاب و دو لوح فشرده.
🖋به همراه امضای اختصاصی مولف 😍
@sandbadbook
.
.
📚 محتوی بسته :
۱- کتاب “وای اگر پرندهای را بیازاری”
۲- کتاب “دو روز مانده به پایان جهان”
۳- کتاب و لوح فشرده “قلبی بزرگتر از جهان”
۴-کتاب “من بیابان همسرم باد”
و ۵ – لوح فشرده ” حال خوب “
.
این بسته محتوی ۵ اثر بالاست و ۲۶۰ تومان است و تمام آثار امضا میشوند🌸
هزینه پست ۱۵تومان.📮
.
📚 بستهی دیگری نیز ترتیب داده شده که شامل کتابها و لوح فشردهی بالا بعلاوه کتاب انگلیسی خانم نظرآهاری
We are all sunflowers 🌻
میباشد.
قیمت این پک ۴۲۰ تومان است و مشابه بسته بالا با امضا خواهد بود.
هزینه پست این بسته نیز ۱۵تومان است.📮
.
.
📆 زمان پیشفروش:
۲۱ الی ۲۶ شهریور ماه.
.
.
⛵برای تهیه این کتاب به صفحه سندبادبوک بپیوندید:
@sandbadbook
و یا به نشانی سایت:
Sandbadbook.com
مراجعه کنید. 📘📦
ارسال کتابها در بسته بندی اختصاصی سندباد بوک پس از پایان مهلت فروش و امضای خانم نظرآهاری خواهد بود. ♥️⛵
@sandbadbook
🌊 سندبادبوک،
مطالعه را برای شما لذتبخش میکند. 😊
.
.
#سندبادبوک #عرفان_نظرآهاری #کتاب #کتابباز # #کتاب_خوب_بخوانیم #کتاب_بخوانیم #رمان #داستان #کتاب_تازه #تازه_چاپ #پیش_فروش_کتاب #من_بیابان_همسرم_باد #وای_اگرپرنده_ای_رابیازاری #قلبی_بزرگتر_از_جهان #لیلی_نام_تمام_دختران_زمین_است
@erfannazarahari📚
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
☀️ آیا کسی هست؟
به دیدار هر کس که می روم حس می کنم از او فقط چند قطره آدم باقی مانده است. انگار روزی روزگاری آدم بوده ولی حالا تبخیر شده، حالا از هر کس فقط کمی دست و پا و اندکی چشم و گوش مانده است اما قلبش، روحش، جانش بخار شده و رفته است.
من سعی می کنم جان و دلش را که روی زمین ریخته و دارد در خاک فرو می رود جمع کنم و بچسپانم به بدنش اما نمی شود، همه چیز دوباره می ریزد.
دست می گردانم توی هوا تا ذرات معلق انسان را که در هوا پراکنده اند بگیرم اما ذرات می گریزند و چنان دود بالا می روند، دستم به دودهای گریزان نمی رسد.
به هر کس که می گویم دوستت دارم با بهت نگاهم می کند و “دوستت دارم” از فرط فهمیده نشدن در گلویم جان می سپارد.
دهانم پر از “دوستت دارم” هایی است که از غصه مرده اند.
دهان نیست گورستان کلمات عاشقانه است.
از مرده ای به مرده ای دیگر می روم. مردگان را در آغوش می گیرم اما دم مسیحایی ندارم، اما معجزه کردن نمی توانم. من چگونه می توانم مردگان را زنده کنم؟
کلمات را به تن مردگان می مالم و وردی از عشق در گوش ها می خوانم، اما کسی نفس نمی کشد، کسی چشم هایش را باز نمی کند.
اسرافیل کمکم نمی کند، صور خود را به من قرض نمی دهد، زمزمه دیگر کسی را بیدار نمی کند.
کفنی از استیصال روی شهر کشیده اند، کفن را کنار می زنم، سعی می کنم یکی دو نفر را از زیر کفن بیرون بیاورم، اما کفنشان را چنگ می زنند و بیرون نمی آیند.
تنهایی غریبی است.
آیا در این شهر کسی هست که بخواهد زنده باشد؟
آیا کسی هست که بخواهد زندگی را روشن کند؟
آیا کسی هست که بخواهد کفنش را کنار بزند؟
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
به دیدار هر کس که می روم حس می کنم از او فقط چند قطره آدم باقی مانده است. انگار روزی روزگاری آدم بوده ولی حالا تبخیر شده، حالا از هر کس فقط کمی دست و پا و اندکی چشم و گوش مانده است اما قلبش، روحش، جانش بخار شده و رفته است.
من سعی می کنم جان و دلش را که روی زمین ریخته و دارد در خاک فرو می رود جمع کنم و بچسپانم به بدنش اما نمی شود، همه چیز دوباره می ریزد.
دست می گردانم توی هوا تا ذرات معلق انسان را که در هوا پراکنده اند بگیرم اما ذرات می گریزند و چنان دود بالا می روند، دستم به دودهای گریزان نمی رسد.
به هر کس که می گویم دوستت دارم با بهت نگاهم می کند و “دوستت دارم” از فرط فهمیده نشدن در گلویم جان می سپارد.
دهانم پر از “دوستت دارم” هایی است که از غصه مرده اند.
دهان نیست گورستان کلمات عاشقانه است.
از مرده ای به مرده ای دیگر می روم. مردگان را در آغوش می گیرم اما دم مسیحایی ندارم، اما معجزه کردن نمی توانم. من چگونه می توانم مردگان را زنده کنم؟
کلمات را به تن مردگان می مالم و وردی از عشق در گوش ها می خوانم، اما کسی نفس نمی کشد، کسی چشم هایش را باز نمی کند.
اسرافیل کمکم نمی کند، صور خود را به من قرض نمی دهد، زمزمه دیگر کسی را بیدار نمی کند.
کفنی از استیصال روی شهر کشیده اند، کفن را کنار می زنم، سعی می کنم یکی دو نفر را از زیر کفن بیرون بیاورم، اما کفنشان را چنگ می زنند و بیرون نمی آیند.
تنهایی غریبی است.
آیا در این شهر کسی هست که بخواهد زنده باشد؟
آیا کسی هست که بخواهد زندگی را روشن کند؟
آیا کسی هست که بخواهد کفنش را کنار بزند؟
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
☀️شُکر
گفت: حواست باشد، زیاد غر نزنی. غرها می روند ناله ها و آه ها و افسوس ها و کاش ها و اماها و اگرها و ای وای ها را با خودشان می آورند؛ و آنها از کلمات بیرون می جهند و می چسبند به پیراهنت، به تنت، به جانت، به استخوانت…
و آن وقت کم کم خودت، قیافه ات، رنگ چشمانت، دم و بازدمت، همه بودنت آمیزه ای می شود از غم و غصه و بی قراری و تشویش و ناکامی…
حضورت، حال جهان را می گیرد و ثانیه های شاکیانه ات، اکنون را می آزارد. آنگاه زمان از تو می هراسد و مکان از تو می گریزد.
پاییز این را به من گفت.
درخت این را به من گفت.
برگی که می افتاد و نسیمی که می رفت این را به من گفت.
پس به نارنجی تیمم کردم و خورشیدی از شاخه چیدم و
سرانگشتهایم تسبیح گفت و دهانم به مزه شُکر شیرین شد…
✍️#عرفان_نظرآهاری
☀️@erfannazarahari
#به_پاسداشت_اکنون☀️
گفت: حواست باشد، زیاد غر نزنی. غرها می روند ناله ها و آه ها و افسوس ها و کاش ها و اماها و اگرها و ای وای ها را با خودشان می آورند؛ و آنها از کلمات بیرون می جهند و می چسبند به پیراهنت، به تنت، به جانت، به استخوانت…
و آن وقت کم کم خودت، قیافه ات، رنگ چشمانت، دم و بازدمت، همه بودنت آمیزه ای می شود از غم و غصه و بی قراری و تشویش و ناکامی…
حضورت، حال جهان را می گیرد و ثانیه های شاکیانه ات، اکنون را می آزارد. آنگاه زمان از تو می هراسد و مکان از تو می گریزد.
پاییز این را به من گفت.
درخت این را به من گفت.
برگی که می افتاد و نسیمی که می رفت این را به من گفت.
پس به نارنجی تیمم کردم و خورشیدی از شاخه چیدم و
سرانگشتهایم تسبیح گفت و دهانم به مزه شُکر شیرین شد…
✍️#عرفان_نظرآهاری
☀️@erfannazarahari
#به_پاسداشت_اکنون☀️
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
💧 گریستن زیر عبای پیامبر
نیمه شب بود، زنی عرب سمت راستم نشسته بود و مردی هلندی سمت چپم و در فاصله هایمان ساک بود و کوله پشتی و چمدان.
من بالشتکی نیز داشتم که بر پهلوی راستم گذاشته بودم تا درد دنده هایم را تسکینی باشد.
سالن فرودگاه دراز و ساکت بود، سقف بلند بود و هواپیما پشت شیشه ها و نور سفید سقف انگار که اندوه بیمارستانی را بر ما می پاشید.
ناگهان از انتهای راهرو صدای جیغ آمد و پیچید در طول و عرض سالن فرودگاه. دخترکی مو پریشان می دوید و زنی با چادری سیاه و ماسکی سیاه به دنبالش.
دخترک فریاد می زد: تو رو خدا، تو روخدا، فقط یک لحظه شالم افتاد، این خانم کارت پروازم را گرفته، لپ تاپم را گرفته، نمی گذارد که سوار هواپیما شوم.
هروله ای بود و صفا و مروه ای. با حجاب و بی حجاب دنبال هم می دویدند و جیغ می کشیدند.
دختر پرید در آغوش ماموری ریش دار و گفت: آقا نجاتم بده!
ماموری دیگر از آن طرف گفت: جوّ می دهد برای تلویزیون های خارج، کسی فیلم نگیرد، کسی فیلم نگیرد.
من جایی بودم بین سُکر و صحو، جایی میان بیداری و خواب، در برزخ بود و نبود.
به طرفه العینی گریختم و رفتم در غاری که همچون کوله ای بر دوشم است، عنکبوتی بر غار تار تنیده بود. تارها را کنار زدم و گفتم یا رسول الله!
پیامبر مهاجرین را صدا کرد، انصار را صدا کرد، افراد قبیله اوس را صدا کرد، افراد قبیله خزرج را، مومنان را صدا کرد، کافران را صدا کرد. دختر با حجاب را صدا کرد، دختر بی حجاب را صدا کرد، ماموران فرورگاه امام را صدا کرد، خلبان را صدا کرد، مهمانداران را صدا کرد، همه مسافران را صدا کرد و گفت: من برای ایلاف قریش که نیامدم من برای ایلاف انسان آمده ام، با هم آشتی کنید.
من گفتم: یا رسول الله چه خوب شد که شما آمدید، چه خوب شد که مبعوث شدید وگرنه ما همیشه با هم می جنگیدیم، ما همه با هم قهر بودیم.
پیامبر عبایش را بر سر ما کشید.
من چشم هایم را بستم و زیر عبا ماندم تا واقعیت را نبینم اما در زیر عبا هم صدای جیغ دختر می آمد، صدای ماموران فرودگاه، صدای شکستن قلب انسان و استخوان ایمان…
من زیر عبا می گریستم، پیامبر نیز گریه می کرد.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#در_هفته_وحدت_پیامبر_گریه_می_کرد
@erfannazarahari💧
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ.
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
#سنایی
نیمه شب بود، زنی عرب سمت راستم نشسته بود و مردی هلندی سمت چپم و در فاصله هایمان ساک بود و کوله پشتی و چمدان.
من بالشتکی نیز داشتم که بر پهلوی راستم گذاشته بودم تا درد دنده هایم را تسکینی باشد.
سالن فرودگاه دراز و ساکت بود، سقف بلند بود و هواپیما پشت شیشه ها و نور سفید سقف انگار که اندوه بیمارستانی را بر ما می پاشید.
ناگهان از انتهای راهرو صدای جیغ آمد و پیچید در طول و عرض سالن فرودگاه. دخترکی مو پریشان می دوید و زنی با چادری سیاه و ماسکی سیاه به دنبالش.
دخترک فریاد می زد: تو رو خدا، تو روخدا، فقط یک لحظه شالم افتاد، این خانم کارت پروازم را گرفته، لپ تاپم را گرفته، نمی گذارد که سوار هواپیما شوم.
هروله ای بود و صفا و مروه ای. با حجاب و بی حجاب دنبال هم می دویدند و جیغ می کشیدند.
دختر پرید در آغوش ماموری ریش دار و گفت: آقا نجاتم بده!
ماموری دیگر از آن طرف گفت: جوّ می دهد برای تلویزیون های خارج، کسی فیلم نگیرد، کسی فیلم نگیرد.
من جایی بودم بین سُکر و صحو، جایی میان بیداری و خواب، در برزخ بود و نبود.
به طرفه العینی گریختم و رفتم در غاری که همچون کوله ای بر دوشم است، عنکبوتی بر غار تار تنیده بود. تارها را کنار زدم و گفتم یا رسول الله!
پیامبر مهاجرین را صدا کرد، انصار را صدا کرد، افراد قبیله اوس را صدا کرد، افراد قبیله خزرج را، مومنان را صدا کرد، کافران را صدا کرد. دختر با حجاب را صدا کرد، دختر بی حجاب را صدا کرد، ماموران فرورگاه امام را صدا کرد، خلبان را صدا کرد، مهمانداران را صدا کرد، همه مسافران را صدا کرد و گفت: من برای ایلاف قریش که نیامدم من برای ایلاف انسان آمده ام، با هم آشتی کنید.
من گفتم: یا رسول الله چه خوب شد که شما آمدید، چه خوب شد که مبعوث شدید وگرنه ما همیشه با هم می جنگیدیم، ما همه با هم قهر بودیم.
پیامبر عبایش را بر سر ما کشید.
من چشم هایم را بستم و زیر عبا ماندم تا واقعیت را نبینم اما در زیر عبا هم صدای جیغ دختر می آمد، صدای ماموران فرودگاه، صدای شکستن قلب انسان و استخوان ایمان…
من زیر عبا می گریستم، پیامبر نیز گریه می کرد.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#در_هفته_وحدت_پیامبر_گریه_می_کرد
@erfannazarahari💧
إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَکارِمَ الْأَخْلَاقِ.
مسلمانان مسلمانان مسلمانی مسلمانی
ازین آیین بیدینان پشیمانی پشیمانی
مسلمانی کنون اسمیست بر عرفی و عاداتی
دریغا کو مسلمانی دریغا کو مسلمانی
#سنایی
Telegram
attach 📎
🕯اگر به خانه ام آمدی
اگر به خانه ام آمدی لازم نیست برایم چراغی بیاوری و دریچه ای، اینجا همیشه چراغی روشن است و دریچه ای هست تا با هم از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگریم.
بی چراغ و بی دریچه، تنها بیا.
آمدنت هم چراغ است و هم دریچه و هم خوشبختی…
#فروغ_چراغ_می_خواست_من_نمی_خواهم
#آمدنت_چراغ_است
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
اگر به خانه ام آمدی لازم نیست برایم چراغی بیاوری و دریچه ای، اینجا همیشه چراغی روشن است و دریچه ای هست تا با هم از آن به ازدحام کوچه خوشبخت بنگریم.
بی چراغ و بی دریچه، تنها بیا.
آمدنت هم چراغ است و هم دریچه و هم خوشبختی…
#فروغ_چراغ_می_خواست_من_نمی_خواهم
#آمدنت_چراغ_است
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
Forwarded from عکس نگار
🏠مرمت خویش
هر خانه پیش از آنکه بمیرد همه را از مرگ خود باخبر می کند:
دیوار پیش از آنکه بمیرد، ترک می خورد، سقف پیش از آنکه بمیرد، چکه می کند. پی پیش از آنکه بمیرد، سست می شود.
آدم پیش از آنکه فرو بریزد، آه می کشد، حسرت می خورد، ناامید می شود.
آدم ها نمی میرند، فرو می ریزند وگرنه مرگ هرگز زورش به هیچ انسان استوارِ شادمانی نمی رسد.
اگر ترَکِ تن را مرمت نکنی، اگر رخنه ی روح را روفو نکنی اگر شکستگی قلب را بند نزنی، ناگهان به خود می آیی که زیر آوار خویش مدفون شده ای.
بیهوده دنبال کسی می گردی تا سقف و ستونت گردد، محتاج معمار نباش؛ کم کم مرمت خویش را شروع کن…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نفسی_خراب_خود_را_به_نظر_عمارتی_کن
#دمیدن_در_کالبد_خویش
#مرمت_خویش
هر خانه پیش از آنکه بمیرد همه را از مرگ خود باخبر می کند:
دیوار پیش از آنکه بمیرد، ترک می خورد، سقف پیش از آنکه بمیرد، چکه می کند. پی پیش از آنکه بمیرد، سست می شود.
آدم پیش از آنکه فرو بریزد، آه می کشد، حسرت می خورد، ناامید می شود.
آدم ها نمی میرند، فرو می ریزند وگرنه مرگ هرگز زورش به هیچ انسان استوارِ شادمانی نمی رسد.
اگر ترَکِ تن را مرمت نکنی، اگر رخنه ی روح را روفو نکنی اگر شکستگی قلب را بند نزنی، ناگهان به خود می آیی که زیر آوار خویش مدفون شده ای.
بیهوده دنبال کسی می گردی تا سقف و ستونت گردد، محتاج معمار نباش؛ کم کم مرمت خویش را شروع کن…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#نفسی_خراب_خود_را_به_نظر_عمارتی_کن
#دمیدن_در_کالبد_خویش
#مرمت_خویش
Forwarded from اتچ بات
🌏 هزار اما و اگر مهاجرت
هم مزه غربت را چشیده ام و هم طعم قربت را. ریه هایم هم از هوای آزادی پر است و هم از غبار استبداد.
هم کفش های دست دوز قرون وسطی را می پوشم و هم چراغ عصر روشنگری را می افروزم.
خانه ای روی قله های البرز دارم و کلبه ای در پایین ترین خاک جهان.
در آنجایی که منم هر روز هم برف می آید و هم آفتاب تموز می تابد. هم مدام باران می بارد و هم سال به دوازده ماه خشکسالی است. در دلم هم آسیاب های بادی می چرخند و هم قنات حفر می کنند.
از جنگل تا کوه از کویر تا دریا از آهار تا آمستردام را هر روز با پای پیاده می روم.
هم در شامگاه ۱۷ مرداد به دنیا آمده ام و هم در نیمروز هشت آگوست.
هر روز از این تقویم به آن تقویم از هر روز این قرن به آن قرن ورق می خورم.
در دو جغرافیا زیست نمی کنم، در دو تاریخ زندگی می کنم. در آینده ای زندگی می کنم که قرار است روزی برای دیگران از راه برسد اما به چشم بر هم زدنی به گذشته می روم. گذشته ای نه لابه لای اسناد کتابخانه ها و اشیا موزه ها، گذشته ای که اکنون است.
گذشته سرزمین های دیگر حال سرزمین ماست!
اما
سفر یا حضر؟
رفتن یا نرفتن؟
ترک یا تعلق؟
غربت یا قربت؟
هجرت یا عزیمت؟
تاب آوری یا گریختن؟
رویا یا واقعیت؟
این سوال ها را از من بپرسید اما قول نمی دهم که جواب هایم همان باشد که انتظارش را دارید.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
«کارگاه انتقال تجربه» امکانی است برای گفتگو با کسانی که در دو راهی رفتن و نرفتن ایستاده اند.
📍زمان: ۲۴ آبان ساعت ۲۰
📍هزینه شرکت در کارگاه: ۵۰ هزار تومان
باشگاه فرهیختگان آموزگارا و پشتیبانی فنی
(تماس از طریق واتساپ)
09108523100 باشگاه فرهیختگان
09369790098 بخش فنی
@amozegara.ir
لینک ثبت نام
🌏👇🌏
https://amozegara.com/product/mohajerat/
#آموزش_آنلاین #مهاجرت
#ادبیات #سبک_زندگی #نگاهی_متفاوت
#تجربه_کارآمد
#فلسفه_زیستی
هم مزه غربت را چشیده ام و هم طعم قربت را. ریه هایم هم از هوای آزادی پر است و هم از غبار استبداد.
هم کفش های دست دوز قرون وسطی را می پوشم و هم چراغ عصر روشنگری را می افروزم.
خانه ای روی قله های البرز دارم و کلبه ای در پایین ترین خاک جهان.
در آنجایی که منم هر روز هم برف می آید و هم آفتاب تموز می تابد. هم مدام باران می بارد و هم سال به دوازده ماه خشکسالی است. در دلم هم آسیاب های بادی می چرخند و هم قنات حفر می کنند.
از جنگل تا کوه از کویر تا دریا از آهار تا آمستردام را هر روز با پای پیاده می روم.
هم در شامگاه ۱۷ مرداد به دنیا آمده ام و هم در نیمروز هشت آگوست.
هر روز از این تقویم به آن تقویم از هر روز این قرن به آن قرن ورق می خورم.
در دو جغرافیا زیست نمی کنم، در دو تاریخ زندگی می کنم. در آینده ای زندگی می کنم که قرار است روزی برای دیگران از راه برسد اما به چشم بر هم زدنی به گذشته می روم. گذشته ای نه لابه لای اسناد کتابخانه ها و اشیا موزه ها، گذشته ای که اکنون است.
گذشته سرزمین های دیگر حال سرزمین ماست!
اما
سفر یا حضر؟
رفتن یا نرفتن؟
ترک یا تعلق؟
غربت یا قربت؟
هجرت یا عزیمت؟
تاب آوری یا گریختن؟
رویا یا واقعیت؟
این سوال ها را از من بپرسید اما قول نمی دهم که جواب هایم همان باشد که انتظارش را دارید.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
«کارگاه انتقال تجربه» امکانی است برای گفتگو با کسانی که در دو راهی رفتن و نرفتن ایستاده اند.
📍زمان: ۲۴ آبان ساعت ۲۰
📍هزینه شرکت در کارگاه: ۵۰ هزار تومان
باشگاه فرهیختگان آموزگارا و پشتیبانی فنی
(تماس از طریق واتساپ)
09108523100 باشگاه فرهیختگان
09369790098 بخش فنی
@amozegara.ir
لینک ثبت نام
🌏👇🌏
https://amozegara.com/product/mohajerat/
#آموزش_آنلاین #مهاجرت
#ادبیات #سبک_زندگی #نگاهی_متفاوت
#تجربه_کارآمد
#فلسفه_زیستی
Telegram
attach 📎
🖌کشیدن خویش
من رنجی بودم که هیچکس مرا نمی کشید، پس شروع کردم به کشیدن خویش؛ آنگونه که دوست داشتم.
و هر خطی که کشیدم قدری آفریده شدم و خداوند مرا سپاس گفت که بار همه آفرینشم را بر دوش او نینداخته ام.
وقتی کشیدن خویش را به ممارست زیستم، کشیدن دیگران را هم آموختم، زیرا من یکی بودم از بسیاران دیگر.
بسیاران گفتند: کاش کمی از ما را هم بکشی. ما لب نداریم و سخن گفتن نمی توانیم، ما پا نداریم و رفتن نمی خواهیم، ما قلب نداریم و تپیدن نمی دانیم.
پس من هر روز قدری از آنها را کشیدم و آنها هر روز قدری از مرا؛
و اینگونه شد که ما هر روز قدری شبیه تر شدیم به تصویر آدمی و به تندیس انسان…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#کشیدن_خویش
#ای_عشق_آن_جهانی_ما_را_همی_کشانی
#احسنت_ای_کشنده_شاباش_ای_کشیدن
🖌@erfannazarahari
من رنجی بودم که هیچکس مرا نمی کشید، پس شروع کردم به کشیدن خویش؛ آنگونه که دوست داشتم.
و هر خطی که کشیدم قدری آفریده شدم و خداوند مرا سپاس گفت که بار همه آفرینشم را بر دوش او نینداخته ام.
وقتی کشیدن خویش را به ممارست زیستم، کشیدن دیگران را هم آموختم، زیرا من یکی بودم از بسیاران دیگر.
بسیاران گفتند: کاش کمی از ما را هم بکشی. ما لب نداریم و سخن گفتن نمی توانیم، ما پا نداریم و رفتن نمی خواهیم، ما قلب نداریم و تپیدن نمی دانیم.
پس من هر روز قدری از آنها را کشیدم و آنها هر روز قدری از مرا؛
و اینگونه شد که ما هر روز قدری شبیه تر شدیم به تصویر آدمی و به تندیس انسان…
✍️#عرفان_نظرآهاری
#کشیدن_خویش
#ای_عشق_آن_جهانی_ما_را_همی_کشانی
#احسنت_ای_کشنده_شاباش_ای_کشیدن
🖌@erfannazarahari
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌍 مهاجرت
پریشب وبینار«هزار و یک اما اگر مهاجرت و هزار و یک شاید و باید ماندن» را برگزار کردیم.
شب خوبی بود. اما نشد من همه قصه هایم را برایتان بگویم. من هنوز هزار و یک قصه نگفته دارم. باید هزار شب دیگر برایتان قصه تعریف کنم. شهرزاد شدم بس که از این شهر به آن شهر رفتم، از این قاره به آن قاره، از این مردم به آن مردم.
از خانه ام تا آخرت رفته ام. از دنیا تا قیامت. از جهنم تا بهشت، از برزخ تا دورخ.
من راوی راه های رفته و اندوه های طی شده ام؛ اما اگر کسی روایت راوی را نمی خواهد باید خودش برود و اگر کسی اندوه دیگری را قدر نمی داند، خودش باید اندوهگزار شود.
گریختن و رفتن و واگذاشتن قصه بسیاری کسان است اما آجر روی آجر گذاشتن، دل بر دل نشاندن و جان بر جان نهادن قصه هر کسی نیست.
تقدیس می کنم بغض #دکتر_محسن_رنانی را، من این بغض قیمتی را همچون قلبم در سینه نگه می دارم، هر چند سرزنش نمی کنم دیگرانی را که بغضی بر فردای این خاک ندارند و آنها که می روند و تن زخمی این سرزمین را به جهل و به ظلم گردانندگانش می سپارند.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
#مهاجرت
پریشب وبینار«هزار و یک اما اگر مهاجرت و هزار و یک شاید و باید ماندن» را برگزار کردیم.
شب خوبی بود. اما نشد من همه قصه هایم را برایتان بگویم. من هنوز هزار و یک قصه نگفته دارم. باید هزار شب دیگر برایتان قصه تعریف کنم. شهرزاد شدم بس که از این شهر به آن شهر رفتم، از این قاره به آن قاره، از این مردم به آن مردم.
از خانه ام تا آخرت رفته ام. از دنیا تا قیامت. از جهنم تا بهشت، از برزخ تا دورخ.
من راوی راه های رفته و اندوه های طی شده ام؛ اما اگر کسی روایت راوی را نمی خواهد باید خودش برود و اگر کسی اندوه دیگری را قدر نمی داند، خودش باید اندوهگزار شود.
گریختن و رفتن و واگذاشتن قصه بسیاری کسان است اما آجر روی آجر گذاشتن، دل بر دل نشاندن و جان بر جان نهادن قصه هر کسی نیست.
تقدیس می کنم بغض #دکتر_محسن_رنانی را، من این بغض قیمتی را همچون قلبم در سینه نگه می دارم، هر چند سرزنش نمی کنم دیگرانی را که بغضی بر فردای این خاک ندارند و آنها که می روند و تن زخمی این سرزمین را به جهل و به ظلم گردانندگانش می سپارند.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌏@erfannazarahari
#مهاجرت
Forwarded from عرفان نظرآهاری
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🌹نه به خشونت علیه خود
امروز بیست و پنجم نوامبر است و روز مبارزه با خشونت علیه زنان. خشونت علیه زنان هزار و یک تعریف دارد و هزاران هزار مصداق. اما من از میان آن همه، از آن خشونتِ پنهانی صحبت می کنم که زنان نادانسته و ناخواسته بر خود روا می دارند: خشونتِ به هر قیمتی دوست داشته شدن!
🎙این متن را بشنوید...
آیا شما نیز ناخواسته چنین خشونت هایی را بر خود روا می دارید؟
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
#نه_به_خشونت_علیه_خود
امروز بیست و پنجم نوامبر است و روز مبارزه با خشونت علیه زنان. خشونت علیه زنان هزار و یک تعریف دارد و هزاران هزار مصداق. اما من از میان آن همه، از آن خشونتِ پنهانی صحبت می کنم که زنان نادانسته و ناخواسته بر خود روا می دارند: خشونتِ به هر قیمتی دوست داشته شدن!
🎙این متن را بشنوید...
آیا شما نیز ناخواسته چنین خشونت هایی را بر خود روا می دارید؟
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
#نه_به_خشونت_علیه_زنان
#نه_به_خشونت_علیه_خود
🌹بوسه
زن برای هزارمین بار داستانش را خواند. داستانش ناتمام بود. چیزی کم داشت. آخرین صفحه، آخرین جمله، آخرین کلمه جا افتاده بود.
زن هر چه می گشت آخرین صفحه را پیدا نمی کرد، آخرین جمله، آخرین کلمه اش را.
زن یادش افتاد روزگاری کسی را دوست می داشت و فکر کرد شاید پایان داستان پیش او جا مانده باشد!
زن چمدانش را بست. از خودش خداحافظی کرد. سوار هواپیما شد. از روی قاره ها و اقیانوس ها و بیابان ها، از روی خانه ها و شهرها و آدم ها گذشت.
درِ خانه کسی را که روزگاری دوستش می داشت، زد.
مرد در را باز کرد و چشمانش ناگهان درخشید.
زن گفت: منم همان که روزگاری شما را دوست می داشت، فکر می کنم چیزی از من پیش شما جا مانده است.
مرد گفت: منظورتان این بوسه است؟
و بوسه را روی لبهای زن گذاشت.
زن همان طور چمدان به دست برگشت، سوار هواپیما شد از روی قاره ها و اقیانوس ها و بیابان ها و خانه ها و شهرها و آدم ها گذشت؛ به خانه اش برگشت.
بوسه را از روی لب هایش برداشت و در آخرین خط داستانش گذاشت.
داستان تمام شد.
زن دیگر هیچ کاری در جهان نداشت.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
#بوسه
زن برای هزارمین بار داستانش را خواند. داستانش ناتمام بود. چیزی کم داشت. آخرین صفحه، آخرین جمله، آخرین کلمه جا افتاده بود.
زن هر چه می گشت آخرین صفحه را پیدا نمی کرد، آخرین جمله، آخرین کلمه اش را.
زن یادش افتاد روزگاری کسی را دوست می داشت و فکر کرد شاید پایان داستان پیش او جا مانده باشد!
زن چمدانش را بست. از خودش خداحافظی کرد. سوار هواپیما شد. از روی قاره ها و اقیانوس ها و بیابان ها، از روی خانه ها و شهرها و آدم ها گذشت.
درِ خانه کسی را که روزگاری دوستش می داشت، زد.
مرد در را باز کرد و چشمانش ناگهان درخشید.
زن گفت: منم همان که روزگاری شما را دوست می داشت، فکر می کنم چیزی از من پیش شما جا مانده است.
مرد گفت: منظورتان این بوسه است؟
و بوسه را روی لبهای زن گذاشت.
زن همان طور چمدان به دست برگشت، سوار هواپیما شد از روی قاره ها و اقیانوس ها و بیابان ها و خانه ها و شهرها و آدم ها گذشت؛ به خانه اش برگشت.
بوسه را از روی لب هایش برداشت و در آخرین خط داستانش گذاشت.
داستان تمام شد.
زن دیگر هیچ کاری در جهان نداشت.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🌹@erfannazarahari
#بوسه
Forwarded from اتچ بات
🕯تنهایی
تنهایی گاهی یک جزیره دوست داشتنی است که بعضی ها دوست دارند به آنجا بروند و گاهی هم یک زندان نمور و تاریک است که خیلی ها می خواهند از آن بگریزند.
تنهایی گاهی پاداش اندیشه ورزی و شناخت خود است و گاهی تاوان اشتباهات است و شکنجه ای ناخواسته و عذاب آور.
تنهایی هزار و یک چهره و قیافه دارد، هم قیافه های مهربان و دوست داشتنی و صمیمی و هم چهره هایی ترسناک و خشن و نامهربان.
آدم ها می توانند در جمع باشند و احساس تنهایی کنند یا تنها باشند و احساس کنند که به تنهایی یک جماعتند.
تنهایی هیولا_فرشته ای است که باید او را شناخت. باید او را فهمید، باید او را یاد گرفت.
تنهایی قواعدی دارد و آدابی، راه و رسمی دارد، قانون هایی دارد نانوشته.
گاهی باید از تنهایی به در آمد، گاهی باید به آن پناه برد.
راستی با تنهایی های هستی شناسانه چه کنیم؟ با غربت انسان در فاصله عدم و وجود؟
اگر می خواهید با هیولای تنهایی تن به تن بجنگید، پس به غار تنهایی من بیایید تا فن این رزم را بیاموزید.
اگر می خواهید با فرشته تنهایی همنشین شوید باز هم به غار تنهایی بیایید تا به شما الفبای این همنشینی را بگویم.
تنهایی، تنها دارایی انسان است، بیایید این دارایی را با هم قسمت کنیم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
📍وعده ما ۲۱ آذر ساعت ۲۰در غار تنهایی
📍این برنامه نذر سلامت است و رایگان است
📍برای ثبت نام به این لینک مراجعه کنید
👇🕯👇
https://amozegara.com/product/tanhaie/
تنهایی گاهی یک جزیره دوست داشتنی است که بعضی ها دوست دارند به آنجا بروند و گاهی هم یک زندان نمور و تاریک است که خیلی ها می خواهند از آن بگریزند.
تنهایی گاهی پاداش اندیشه ورزی و شناخت خود است و گاهی تاوان اشتباهات است و شکنجه ای ناخواسته و عذاب آور.
تنهایی هزار و یک چهره و قیافه دارد، هم قیافه های مهربان و دوست داشتنی و صمیمی و هم چهره هایی ترسناک و خشن و نامهربان.
آدم ها می توانند در جمع باشند و احساس تنهایی کنند یا تنها باشند و احساس کنند که به تنهایی یک جماعتند.
تنهایی هیولا_فرشته ای است که باید او را شناخت. باید او را فهمید، باید او را یاد گرفت.
تنهایی قواعدی دارد و آدابی، راه و رسمی دارد، قانون هایی دارد نانوشته.
گاهی باید از تنهایی به در آمد، گاهی باید به آن پناه برد.
راستی با تنهایی های هستی شناسانه چه کنیم؟ با غربت انسان در فاصله عدم و وجود؟
اگر می خواهید با هیولای تنهایی تن به تن بجنگید، پس به غار تنهایی من بیایید تا فن این رزم را بیاموزید.
اگر می خواهید با فرشته تنهایی همنشین شوید باز هم به غار تنهایی بیایید تا به شما الفبای این همنشینی را بگویم.
تنهایی، تنها دارایی انسان است، بیایید این دارایی را با هم قسمت کنیم.
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
📍وعده ما ۲۱ آذر ساعت ۲۰در غار تنهایی
📍این برنامه نذر سلامت است و رایگان است
📍برای ثبت نام به این لینک مراجعه کنید
👇🕯👇
https://amozegara.com/product/tanhaie/
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
🔹داوطلب باش
امروز روز جهانی داوطلب است. روز فعالیت ها و کارهای داوطلبانه. نه روز کار برای حقوق، برای مزد، برای جیره و مواجب و بازنشستگی و مزایا و حق سنوات... روز کار به امید هیچ پاداش مادی. بدون هیچ مزایای مالی.
هلند یکی از کشورهایی است که مفهوم فعالیت های داوطلبانه عمیقاً در آن به یک فرهنگ تبدیل شده است. اگر نگویم همه اما می توانم بگویم بیشتر مردم از پیر و جوان کار داوطلبانه می کنند؛ حتی اگر آن کار، خریدن یک بسته نان باشد برای پیرزنی، یا یاد دادن ریاضی به یک پسرک شیطان، یا نقاشی کردن دیوار یک مدرسه، یا هل دادن صندلی چرخدار یک پیرمرد، یا آشپزی به جای یک مادر پر مشغله، یا قصه گویی برای چند بچه سر به هوا... یا هر چیز دیگر که به فکرتان برسد یا نرسد ...
آنها برای هر کار داوطلبانه ای قرارداد می بندند، متعهد می شوند و اگر روزی نتوانند آن کار را انجام دهند باید حتما قبلش مثل یک کار واقعی مرخصی بگیرند. پایان یکسال کار داوطلبانه با یک بسته پنیر و یک شیشه مربا، یا یک دسته گل، یا با یک کارت سپاس از آنها قدردانی می شود!
آنها کار داوطلبانه می کنند نه برای ثواب و آخرت و بهشت و نذر و زکات. نه برای اینکه در دجله چیزی بیندازند و در بیابان بازش دهند و نه برای اینکه از این دست بدهند تا از آن دست پس بگیرند.
کار داوطلبانه به مثابه یک درمان، به مثابه کمک نه به دیگری که کمک به خود، کار داوطلبانه حال آدم را بهتر می کند، فرصت های تازه ایجاد می کند، امکان های جدید فراهم می کند، در معرض آدم هایی که نمی شناسی قرارت می دهد، توانایی های نهانت را آشکار می کند، علاقه هایت را معنادار می کند، تجربه هایت را غنی می کند، به تو احساس ارزشمندی و مفید بودن می دهد، حواست را از غم ها و غصه هایت دور می کند و چه بسا فرصت های شغلی هم فراهم کند...
داوطلب بودن برای کارهای خوب یک قدرت است، منتظر دیگران نباش، وقتی هیچ کس برای بهتر کردن زندگی داوطلب نیست، تو داوطلب باش...
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
#روز_جهانی_داوطلب
#برای_بهتر_کردن_جهان_داوطلب_باش
امروز روز جهانی داوطلب است. روز فعالیت ها و کارهای داوطلبانه. نه روز کار برای حقوق، برای مزد، برای جیره و مواجب و بازنشستگی و مزایا و حق سنوات... روز کار به امید هیچ پاداش مادی. بدون هیچ مزایای مالی.
هلند یکی از کشورهایی است که مفهوم فعالیت های داوطلبانه عمیقاً در آن به یک فرهنگ تبدیل شده است. اگر نگویم همه اما می توانم بگویم بیشتر مردم از پیر و جوان کار داوطلبانه می کنند؛ حتی اگر آن کار، خریدن یک بسته نان باشد برای پیرزنی، یا یاد دادن ریاضی به یک پسرک شیطان، یا نقاشی کردن دیوار یک مدرسه، یا هل دادن صندلی چرخدار یک پیرمرد، یا آشپزی به جای یک مادر پر مشغله، یا قصه گویی برای چند بچه سر به هوا... یا هر چیز دیگر که به فکرتان برسد یا نرسد ...
آنها برای هر کار داوطلبانه ای قرارداد می بندند، متعهد می شوند و اگر روزی نتوانند آن کار را انجام دهند باید حتما قبلش مثل یک کار واقعی مرخصی بگیرند. پایان یکسال کار داوطلبانه با یک بسته پنیر و یک شیشه مربا، یا یک دسته گل، یا با یک کارت سپاس از آنها قدردانی می شود!
آنها کار داوطلبانه می کنند نه برای ثواب و آخرت و بهشت و نذر و زکات. نه برای اینکه در دجله چیزی بیندازند و در بیابان بازش دهند و نه برای اینکه از این دست بدهند تا از آن دست پس بگیرند.
کار داوطلبانه به مثابه یک درمان، به مثابه کمک نه به دیگری که کمک به خود، کار داوطلبانه حال آدم را بهتر می کند، فرصت های تازه ایجاد می کند، امکان های جدید فراهم می کند، در معرض آدم هایی که نمی شناسی قرارت می دهد، توانایی های نهانت را آشکار می کند، علاقه هایت را معنادار می کند، تجربه هایت را غنی می کند، به تو احساس ارزشمندی و مفید بودن می دهد، حواست را از غم ها و غصه هایت دور می کند و چه بسا فرصت های شغلی هم فراهم کند...
داوطلب بودن برای کارهای خوب یک قدرت است، منتظر دیگران نباش، وقتی هیچ کس برای بهتر کردن زندگی داوطلب نیست، تو داوطلب باش...
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari
#روز_جهانی_داوطلب
#برای_بهتر_کردن_جهان_داوطلب_باش
Telegram
attach 📎
🌍ما قرنطینگان خرسند
ما ساکنان جهانِ همهمه و هیاهو و همگان بودیم، ناگهان هجرت کردیم به سرزمین بی سکنه ی سکوت و سکون و هیچکس.
ما عضو قبیله ی غوغا بودیم، کوبندگان بر طبل های سوگ و سور. ناگهان قبیله، یک نفر شد و تنهایی تنها شاهد اشک ها و لبخند ها.
ما جماعت جَلوَت و جِلوه و جولان بودیم. ناگهان مردمان خلوت و نهان و تأمل شدیم.
🌱
ما اهالی قیل و قال، قرن ها طول کشید تا به قاره ی قرنطینه رسیدیم. حالا ما قرنطینگانی خرسندیم که از پس کوچیدن های بسیار به کوچه خویش رسیدیم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
#هزار_و_یک_چهره_تنهایی
@erfannazarahari
📍یکشنبه، ۲۱ آذر، ساعت۲۰
📍قرار با یاران غار
برای ثبت نام به این لینک مراجعه کنید
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaie/
ما ساکنان جهانِ همهمه و هیاهو و همگان بودیم، ناگهان هجرت کردیم به سرزمین بی سکنه ی سکوت و سکون و هیچکس.
ما عضو قبیله ی غوغا بودیم، کوبندگان بر طبل های سوگ و سور. ناگهان قبیله، یک نفر شد و تنهایی تنها شاهد اشک ها و لبخند ها.
ما جماعت جَلوَت و جِلوه و جولان بودیم. ناگهان مردمان خلوت و نهان و تأمل شدیم.
🌱
ما اهالی قیل و قال، قرن ها طول کشید تا به قاره ی قرنطینه رسیدیم. حالا ما قرنطینگانی خرسندیم که از پس کوچیدن های بسیار به کوچه خویش رسیدیم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
#هزار_و_یک_چهره_تنهایی
@erfannazarahari
📍یکشنبه، ۲۱ آذر، ساعت۲۰
📍قرار با یاران غار
برای ثبت نام به این لینک مراجعه کنید
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaie/
Forwarded from اتچ بات
🌸 تو فقط همین امروز را گریه نکن
دستمال نازکی دارم از ابر و ابریشم و عشق که هر روز با آن خانه به خانه می روم سراغ هر چشم گریان، سراغ هر گونه خیس؛ می روم و می گویم: بگذار اشکهایت را پاک کنم، اندوهت را به من بده، بیا این خوشحالی کوچک را بگیر، این دلخوشی ساده را.
تو فقط همین امروز را گریه نکن،همین امروز را؛ تو فقط همین امروز را خوشحال باش، فقط همین امروز را.
من قول می دهم که تا فردا برای تو بدوم همه ساعتها و دقیقه ها و ثانیه هایم را؛ شاید تا فردا به دنیا برسم، شاید کاری کنم، شاید کاری کند، شاید کاری کنیم.
تو فقط همین امروز را گریه نکن، به خاطر من، به خاطر خودت، به خاطر زندگی. تو فقط همین امروز را...
من به تو قول می دهم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
#هزار_و_یک_چهره_تنهایی
@erfannazarahari
📍قرار ما ۲۱ آذر ساعت ۲۰ در غار تنهایی
📍برای حضور به واتس اپ این شماره ها پیامک بفرستید:
09369790098
09108523100
یا از طریق این لینک ثبت نام کنید:
👇🕯👇
https://amozegara.com/product/tanhaie/
دستمال نازکی دارم از ابر و ابریشم و عشق که هر روز با آن خانه به خانه می روم سراغ هر چشم گریان، سراغ هر گونه خیس؛ می روم و می گویم: بگذار اشکهایت را پاک کنم، اندوهت را به من بده، بیا این خوشحالی کوچک را بگیر، این دلخوشی ساده را.
تو فقط همین امروز را گریه نکن،همین امروز را؛ تو فقط همین امروز را خوشحال باش، فقط همین امروز را.
من قول می دهم که تا فردا برای تو بدوم همه ساعتها و دقیقه ها و ثانیه هایم را؛ شاید تا فردا به دنیا برسم، شاید کاری کنم، شاید کاری کند، شاید کاری کنیم.
تو فقط همین امروز را گریه نکن، به خاطر من، به خاطر خودت، به خاطر زندگی. تو فقط همین امروز را...
من به تو قول می دهم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
#هزار_و_یک_چهره_تنهایی
@erfannazarahari
📍قرار ما ۲۱ آذر ساعت ۲۰ در غار تنهایی
📍برای حضور به واتس اپ این شماره ها پیامک بفرستید:
09369790098
09108523100
یا از طریق این لینک ثبت نام کنید:
👇🕯👇
https://amozegara.com/product/tanhaie/
Telegram
attach 📎
🕯 شمعی روشن کن
هر شمعی که روشن کنی، جهان، جای بهتری می شود. هر نور کوچک، ذکر خداوند است. شیطان، باد در مشت دارد تا هر روز شمع و چراغت را خاموش کند؛ تو اما دوباره روشن کن، شمع دلت را و چراغ روحت را ...
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
در شب جهانی افروختن شمع، به غار رفاقت می رویم تا شمعی روشن کنیم.
🕯یاران غار فراموشتان نشود
یکشنبه ۲۱ آذر، ساعت ۲۰، به وقت ایران
🕯شمع به دست بیایید:
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaie/
تلفن پیامک واتس اپ:
09108523100
09369790098
هر شمعی که روشن کنی، جهان، جای بهتری می شود. هر نور کوچک، ذکر خداوند است. شیطان، باد در مشت دارد تا هر روز شمع و چراغت را خاموش کند؛ تو اما دوباره روشن کن، شمع دلت را و چراغ روحت را ...
✍️#عرفان_نظرآهاری
🕯@erfannazarahari
در شب جهانی افروختن شمع، به غار رفاقت می رویم تا شمعی روشن کنیم.
🕯یاران غار فراموشتان نشود
یکشنبه ۲۱ آذر، ساعت ۲۰، به وقت ایران
🕯شمع به دست بیایید:
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaie/
تلفن پیامک واتس اپ:
09108523100
09369790098
Forwarded from اتچ بات
🕯تنهایی اخلاقی
تنهایی این نیست که دوستی نداشته باشی و از شهر و دیارت دور افتاده باشی و نه خانواده ای و نه قوم و خویشی و نه آشنا و نه همصحبت و نه همزبانی.
تنهایی این است که وقتی همه دروغ می گویند تو راست بگویی.
تنهایی این است که وقتی همه هزار چهره دارند تو یک چهره داشته باشی.
تنهایی این است که وقتی همه خیانت می کنند تو وفادار باشی.
تنهایی این است که وقتی همه چاپلوسند تو متملق نباشی.
تنهایی این است که وقتی همه از کج می روند تو از راست بروی.
تنهایی این است که وقتی همه بر بد بودن اصرار دارند تو بر خوب بودن پای بفشاری.
تنهایی این است که انسان باشی.
و چه تنهایی باشکوهی است انسان بودن.
تنها بمان که این تنهایی هزار بار می ارزد به اینکه یکی باشی همچون دیگران.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🕯
لینک ثبت نام شرکت در کارگاه چهار جلسه ای تنهایی
برای کسانی که پیشتر در وبینار تنهایی شرکت کرده اند:
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaei
تنهایی این نیست که دوستی نداشته باشی و از شهر و دیارت دور افتاده باشی و نه خانواده ای و نه قوم و خویشی و نه آشنا و نه همصحبت و نه همزبانی.
تنهایی این است که وقتی همه دروغ می گویند تو راست بگویی.
تنهایی این است که وقتی همه هزار چهره دارند تو یک چهره داشته باشی.
تنهایی این است که وقتی همه خیانت می کنند تو وفادار باشی.
تنهایی این است که وقتی همه چاپلوسند تو متملق نباشی.
تنهایی این است که وقتی همه از کج می روند تو از راست بروی.
تنهایی این است که وقتی همه بر بد بودن اصرار دارند تو بر خوب بودن پای بفشاری.
تنهایی این است که انسان باشی.
و چه تنهایی باشکوهی است انسان بودن.
تنها بمان که این تنهایی هزار بار می ارزد به اینکه یکی باشی همچون دیگران.
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🕯
لینک ثبت نام شرکت در کارگاه چهار جلسه ای تنهایی
برای کسانی که پیشتر در وبینار تنهایی شرکت کرده اند:
🕯👇🕯
https://amozegara.com/product/tanhaei
Telegram
attach 📎
فرهیخته گرامی سلام
ضمن تشکر از ثبت نام شما در کارگاه یک روزه استاد عرفان نظر آهاری، با توجه به استقبال شما عزیزان ، دوره جدید هزار و یک چهره تنهایی برگزار میگردد.
⏳زمان:دوشنبه ها ساعت 20
📆تاریخ برگزاری: 29 آذر ماه
📍مهلت ثبت نام: 28 آذر ماه
💳هزینه ثبت نام : 200 تومان
📍تعداد جلسات: 4 جلسه
لینک ثبت نام:
https://amozegara.com/product/tanhaei
با وارد کردن نام کاربری و رمز عبور خود و ورود به پنل کاربریتان،میتوانید به راحتی ثبت نام کنید.
با تشکر
اموزگارا🍊
ضمن تشکر از ثبت نام شما در کارگاه یک روزه استاد عرفان نظر آهاری، با توجه به استقبال شما عزیزان ، دوره جدید هزار و یک چهره تنهایی برگزار میگردد.
⏳زمان:دوشنبه ها ساعت 20
📆تاریخ برگزاری: 29 آذر ماه
📍مهلت ثبت نام: 28 آذر ماه
💳هزینه ثبت نام : 200 تومان
📍تعداد جلسات: 4 جلسه
لینک ثبت نام:
https://amozegara.com/product/tanhaei
با وارد کردن نام کاربری و رمز عبور خود و ورود به پنل کاربریتان،میتوانید به راحتی ثبت نام کنید.
با تشکر
اموزگارا🍊