روزنوشت‌های احسان محمدی
16.2K subscribers
3.61K photos
1.19K videos
61 files
373 links
🎓دکترای فرهنگ و ارتباطات
📡مشاور رسانه‌ای
📰روزنامه‌نگار
📺 کارشناس رادیو و تلویزیون

📚 کتاب‌ها‌: جنگ بود، مارکز در تاکسی، شیوه دلبری و متروآشوبی و گنجینه‌پنهان

🔰صفحه اینستاگرام: ehsanmohammadi94
🔰توئیتر: ehsanm92
Download Telegram
استاده‌ام چو شمع
مترسان ز آتشم …

🎨 طرح از هادی حیدری
🖋️ @ehsanmohammadi95
در این جنگل شیکِ جهانی، تو چه تنها و غریبی وطن …
🖋️ @ehsanmohammadi95
دعوای جدید داخلی!
ای نفرین به این عدالت جهانی!
🖋️ @ehsanmohammadi95
(لحظات حمله به برج‌های دوقلو)

📘 «داخل کابین ریاست جمهوری رفتم و خواستم که تنها باشم. به ترسی که بر مسافران آن هواپیما چیره شده بود و به اندوهی که گریبان‌گیر خانواده‌های قربانیان بود فکر کردم که خداوند به آنها صبر بدهد و کشور را از این امتحان هدایت کند. یکی از اشعار روحانی مورد علاقه‌ام به ذهنم خطور کرد:« ای خداوند‌ مهربانی/ ای خداوند جبروت/ به ما دانایی و دلیری عطا فرما/ تا با این لحظات روبه رو شویم».

📙جورج بوش/ کتاب "خاطرات جورج بوش- لحظات تصمیم"/ ترجمه محمد حسین اسماعیل‌زاده و حسین یاغچی
😏😏
🖋 @ehsanmohammasi95
حالا باید چکار کنیم؟

✍️ احسان محمدی

ما شهروندان عادی درگیر جنگی شدیم که نقشی در آغاز آن نداشتیم و بعید است که با توجه به حمله شب گذشته آمریکا خیلی در پایان دادن به آن بتوانیم کاری بکنیم.

وقتی چنین موقعیتی رخ می‌دهد چکار می‌توانیم بکنیم؟

جواب‌ها کلیشه‌ای اما واقعی است، احتمالاً هر کشوری که درگیر جنگ شده مردم همین حرف‌ها را زده‌اند. اینکه باید خونسردی را حفظ کرد، باید به آرامش خودمان کمک کنیم، باید از توزیع استرس و خبر بد جلوگیری کنیم و …

من در هر چیزی تردید داشته باشم در یک چیز تردید ندارم، اینکه «تمام می‌شود». تمام می‌شود و به زندگی عادی برمی‌گردیم، عزیزان و ساختمان‌هایی را از دست می‌دهیم و ممکن است تغییرات عمیقی درون ما و پیرامونمان رخ بدهد اما کماکان مادرها قورمه‌سبزی‌خواهند پخت، پدرها کنترل تلویزیون را دستشان می‌گیرند، پسرها و‌ دخترهای نوجوان عاشق می‌شوند و به حرف کسی گوش نمی‌دهند، گویندگان خبر با اغراق از پیشرفت‌ها حرف می‌زنند و کارمندها هر وقت فرصت کنند اداره را می‌پیچانند!

می‌دانم در این شرایط خواندن این جملات خیلی روی اعصاب است اما چند ماه بعد می‌بینید که همینطور است، ممکن است‌ روزهایی از راه برسد که غبطه بخوریم به حالمان در سال ۱۴۰۴، به همان روزهایی که به نظرمان مزخرف بود و امکان نداشت زندگی از این بدتر شود، با حسرت بگوییم قدر آن روزها را ندانستیم.
ممکن است اوضاع بهتر شود. تقریباً هیچ‌کس، هیچ‌چیز نمی‌داند حتی آنها که وانمود می‌کنند همه چیز را می‌دانند!


«دل قوی‌دار!»

این دو کلمه برای من حکم‌ جادو را دارد حتی وقتی دل خودم شبیه ارگ بم‌ فروریخته است، من جنگ را از نزدیک دیده‌ام، کشته شدن عزیزانم، گرسنگی و فرار، خاکستر شدن خانه‌ها، پیر شدن یک‌شبه پدرها و مادرها و کابوس‌هایی که بچه‌ها با خودشان حمل‌کردند. در کتاب #جنگ_بود در موردش نوشته‌ام اما ماجرا این است که جنگ فعلی خیلی متفاوت است، نه آنقدر جنگ است که آدم‌ها کافه نروند، نه آنقدر صلح است که بوی باروت و خون نپیچد توی هوا!

این جنگی نیست که «با نوای کاروان بار بندید همرهان» جوان‌ها از زیر اسپند بگذرند و بروند خط مقدم، این جنگی است که غولی با چشم‌های قرمز از توی سیاهی آسمان به زمین زل می‌زند و هر جایی را که بخواهد ویران می‌کند. نه سنگ من و تو به آسمان می‌رسد نه دود دل دردمندان چشم غول را کور می‌کند. زنان و مردانی وسط این هیاهو با تمام وجود دارند می‌جنگند با غول، با شجاعت و جسارتی مثال‌زدنی ولی کافی نیست انگار.


در چنین شرایطی دل قوی‌داریم و امیدوار باشیم به روحی که در ذره‌ذره این خاک وجود دارد، روح سربازان، پدران و مادران و پسران و دخترانی که در طول تاریخ از ایران دفاع کردند حتی وقتی زورشان‌کم بود، شمشیرشان کُند بود، اسلحه‌شان فشنگ نداشت.

این جنگ هم تمام می‌شود، دیر یا زود، با زخم‌هایی بر تن و روح‌مان اما چاره‌ای نداریم جز ادامه دادن و مراقبت از اینکه «بدتر از این نشود»، چیزی که همیشه نگرانم می‌کند تجزیه و تفرقه است، هر جا نشانه‌اش را دیدیم محکم جلویش بایستیم، ما گذر می‌کنیم از این طوفان موشک و آتش … باید گذر کنیم، چون قرار است بعد از این، دوباره زندگی‌ کنیم، دوباره دلتنگ‌ شویم، دوباره غبطه بخوریم به هم، دوباره تلاش کنیم برای بهتر شدن، دوباره‌ به‌ گلدان‌هایمان آب بدهیم و دوباره جلوی آینه لبخند بزنیم به خودمان که شبِ سیاه هم گذشت و «هنوز زنده‌ایم و مثل هر درخت دیگری پُر از پرنده‌ایم!»

دل قوی‌دار عزیز من! دل قوی‌دار …
🖋️ @ehsanmohammadi95
چه با لبخند، چه بی‌لبخند!
🖋️
@ehsanmohammadi95
توئیت ۴ سال پیش.
این ستاد‌ِ پرنفوذ و قدرتمند را معرفی و حذف کنید حال ایران بهتر می‌شود.
🖋️
@ehsanmohammadi95
Forwarded from نشر وزن دنیا
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
آبی آنتیک؛ از تاج تا استقلال منتشر شد

«آبی آنتیک» روایت ابراهیم افشار از تاریخ هشتاد ساله‌ی باشگاه‌های تاج و استقلال تهران توسط نشر وزن‌دنیا منتشر شد.

کتاب «آبی آنتیک؛ از تاج تا استقلال» نوشته‌ی ابراهیم افشار، روزنامه‌نگار کهنه‌کار و پژوهشگر تاریخ ورزش ایران است که در فرمی متفاوت به روایت لحظه‌های درخشان تاریخ باشگاه آبی‌پوش پایتخت از زمان شکل‌گیری تا امروز می‌پردازد.

این کتاب در ۱۰ فصل و ۷۳۶ صفحه، خواننده را با رویدادهای مهم و چهره‌های تاثیرگذار باشگاه آشنا می‌کند. قلم سحرانگیز ابراهیم افشار در کتاب آبی آنتیک راوی تریلوژی دوچرخه‌سواران، تاج و استقلال است و نویسنده از قهرمانانی می‌گوید که در ۸دهه‌ی اخیر عضو کلوپ آبی ایران بوده‌اند.

کتاب آبی آنتیک، در هشتادمین سال تاسیس باشگاه فوتبال تاج-استقلال، به صورت تمام رنگی با جلد گالینگور و در قطع وزیری، با قیمت ۲میلیون تومان از سوی نشر وزن‌دنیا به بازار کتاب عرضه شده و در کتاب‌فروشی‌های معتبر و فروشگاه‌های آنلاین خرید کتاب قابل تهیه است.
 
برای خرید روی لینک زیر کلیک کنید👇
لینک خرید مستقیم کتاب با تخفیف

@vaznedonyabooks
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📺 شبکه نسیم، برنامه ققنوس، ۱۲ تیر ۱۴۰۴
🖋️ @ehsanmohammadi95
عاشورا و تزویر …
🖋️ @ehsanmohammadi95
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌏 دیدید دنیا فقط لب و دهن است!
📺 شبکه نسیم، برنامه ققنوس، ۱۲ تیر ۱۴۰۴
🖋️ @ehsanmohammadi95
🌘 ماه حقیقت و ابر فریب...

احسان محمدی

▪️از امشب که هیات‌ها سنج و زنجیر و طبل هایشان را جمع می‌کنند برای خیلی‌ها امام حسین (ع) بایگانی می‌شود تا سال دیگر.

خطا اینجاست که آزادگی و شرافت و کرامت انسان را فصلی کنیم و چیزی از آن نیاموزیم.

▪️می‌گویند وقتی قبیله ها از کشتن امام حسین فارغ شدند با افتخار به شام و کوفه و ...برگشتند، هر گروه برای خودش لقبی برگزید. از جمله #بنوالسرج!

▪️آنها فرزندان کسانی بودند که بر پیکر بی‌جان حسین اسب تاختند. آنها #نعل اسبان شان را بر سر در خانه‌های‌شان آویزان کردند و به آن فخر می فروختند و جماعتی به آنها غبطه می خوردند که چه سعادتی نصیب شان شده.

▪️حتی برخی که رشک می‌بردند نعل‌های دروغین بر در خانه خود می‌بستند!

▪️یک بار دیگر بخوانید! کسانی برای اینکه از این پیروزی بزرگ جا مانده بودند نعل جعلی می‌زدند تا به دیگران بگویند ما هم بر پیکر حسین بن علی که علیه #امیرالمومنین_یزید فتنه کرد اسب تاختیم!

▪️قدرت تبلیغات را می‌بینید که چطور روایت خودش را به خورد قوم جاهل می‌دهد؟ چطور جای حق و باطل را عوض می‌کند؟

▪️هزارسال بعد هیچکس نمی‌خواهد کسی یادش بیاید که یکی از فرزندان اهل کوفه است چه رسد بر آنها که علیه امام حسین لشکر کشیدند!

▪️می‌گویند تاریخ را قوم پیروز می‌نویسد پس هر جور دلش می‌خواهد می‌نویسد.

🌙 اما ماه حقیقت تا ابد پشت ابر فریب پنهان شدنی نیست، نیست، نیست.
#محرم
🖋 @ehsanmohammadi95
🛜 شما هم به این بیماری شیک و مدرن FOMO مبتلا هستید؟

احسان محمدی

🛜 بیماری FOMO یک بیماری مدرن و شیک است. از آن‌هایی که نه آزمایش خون می‌خواهد، نه سرفه و تب دارد، ولی مثل خوره به جان‌ آدم می‌افتد و از درون آدم را می‌خراشد.

مخفف «Fear of Missing Out»؛ ترس از جا ماندن. ترسِ تجربه‌ نکردن، نچشیدن، نرفتن، ندیدن ...

🛜 اجداد غارنشین ما ترس‌های دیگری داشتند. ترس خورده شدن توسط حیوانات وحشی، ترس از زخمی که عفونت کرده، ترس مُردن از گرسنگی، ترس طرد از قبیله ...

اما ما به محض باز کردن چشم در رختخواب و دست گرفتن گوشی، ترس جدیدی را تجربه می‌کنیم، اینکه فلانی در حال خوردن صبحانه‌ی سلامت در فلورانس است، آن یکی در حال دویدن در پارک با لباس اسپرتِ برند، سومی تعداد فالوور و لایکش از ما جلو زده و چهارمی عکس‌های پارتی دیشب را منتشر کرده و زیرش نوشته: «ترکوندیم! علی برکت الله!»

🛜 و ما مدام در حال ترسیدن از جا ماندنیم. ترس از اینکه دنیا یک مهمانی بزرگ است و ما حتی توی لیست رزرو هم نیستیم. ترس از اینکه همه دارند یک جای هیجان‌انگیز زندگی می‌کنند، جز ما. ترس از اینکه بقیه وسط جلسه‌ی سرنوشت‌ساز زندگی‌شان‌اند و ما هنوز دنبال جوراب دوممان می‌گردیم!

و بعد این سوال به روان آدم چنگ می‌اندازد: "یعنی من واقعاً جا موندم؟"

🛜 مواجهه مداوم با تصویرهای موفقیت‌آمیز دیگران در شبکه‌های اجتماعی، به کاهش رضایت از زندگی، افزایش اضطراب و احساس ناکامی می‌انجامد. این احساس، اغلب نه به دلیل فقر واقعی یا شکست واقعی، بلکه به واسطه‌ی مقایسه‌ی خود با «نمایش بیرونی» دیگران است. در واقع آنقدر که فکر می‌کنیم بقیه جلو نرفته‌اند.

تحقیقات روان‌شناسی اجتماعی نشان می‌دهد که شبکه‌های اجتماعی «واقعیت تقطیرشده» را نمایش می‌دهند؛ یعنی فقط لحظات براق و بی‌خط‌و‌خش! بی‌هیچ نشانی از اضطراب، ضعف یا شکست.

🛜 این‌که فلانی هر روز عکس قهوه با کتاب و پنجره‌ی بارانی می‌گذارد دلیل نمی‌شود زندگی‌ا‌ش خیلی شیرین‌تر از ما باشد، آن فنجان دلربای قهوه شاید هشتمین عکس از زوایای مختلف باشد که خوب در آمده! آن کتاب؟ شاید فقط جلدش باشد و طرف حتی پنح صفحه‌اش را نخوانده. تازه شاید دست خود شما برسد هم حوصله نکنید 5 خطش را بخوانید!

باید کار کنیم، بدویم و به سمت بهتر شدن پیش برویم اما فراموش نکنیم که واقعیت پشت فیلترها گم شده، آدم‌ها بلد شده‌اند خوب نشان بدهند، نه لزوماً خوب زندگی کنند.

تو فکر می‌کنی بقیه به تاخت رفته‌اند و جا مانده‌ای، ولی همه‌مان داریم یه‌جوری ادا در‌می‌آوریم که انگار همه‌چیز خوب است و احمق مردا و زنا که باور کند!

خبری نیست ... دستکم آنقدرها که فکر می‌کنید خبری نیست! هر وقت با دیدن موفقیت‌های دیگران در شبکه‌های اجتماعی حس کردید خیلی جامانده‌اید، مکث کنید، دوباره فکر کنید، شاید خبری نیست و شما به FOMO مبتلا شده‌اید!
🖋 @ehsanmohammadi95
Forwarded from آوای قلم
🔹مسابقه‌ای برای پاسداشت ایستادگی؛
📚فراخوان مسابقه روایت‌نویسی «به نام وطن» منتشر شد

خانه کتاب و ادبیات ایران فراخوان مسابقه روایت‌نویسی «به نام وطن» را به منظور بازتاب روایت‌ها و تجربه‌های واقعی و انسانی از جنگ ۱۲روزه تحمیلی منتشر کرد.

https://ketab.ir/News/32723

#خانه_کتاب_و_ادبیات_ایران
#به_نام_وطن

@AvayeQalam
◼️ «کم آوردن» حق مسلّم ماست!

✍️ احسان محمدی

◼️ما موجودات نحیفی هستیم؛ با ۳۲ دندان، ۲۰۶ قطعه استخوان، چند لیتر خون و یک مشت عصب و عضله!

تا قبل از کشف آتش و اسلحه هم یکی از خوشمزه‌ترین و آسان‌ترین طعمه‌ها برای خرس غارنشین، ببر دندان‌خنجری و شیرها بودیم.
نه سرعت زیادی داشتیم، نه پوست خشکی، نه می‌توانستیم استتار کنیم و نه حتی دندان و ناخنی که بتوانیم با آن دفاع کرد!

◼️بعد از هزاران سال، به واسطه خوردن قند و چربی بیش از حد، چاق، تنبل و ضعیف‌تر هم شده‌ایم، مهارت‌های شکار و زندگی در شرایط سخت را از دست داده‌ایم و با وجود همه پیشرفت‌های پزشکی، ویروسی مثل کرونا داشت منقرض‌مان می‌کرد!

اما این فقط بخشی از داستان است.

ما در این گوشه دنیا، به خاطر زندگی در جغرافیایی ناامن، اقتصادی متزلزل، آینده‌ای نامعلوم و تاریخی پر درد، هر روز اضطراب و استرس زیادی را تحمل می‌کنیم.

◼️ در زندگی شخص گاهی از جنگ‌هایی زخمی هستیم که نه آن را شروع کرد‌ه‌ایم و نه حتی در آنها شرکت کرده‌ایم. حتی در شبکه‌های اجتماعی از کسانی زخم می‌خوریم که هرگز آنها را ندیده‌ایم و فرصت بدی کردن به آنها را هم نداشته‌ایم، اما هر لحظه که اراده می‌کنند می‌توانند خنجر کینه و نفرت‌شان را به شکل کامنت تا دسته درون قلبمان فرو کنند!

◼️ مغز و روان ما برای تحمل این همه فشار مدرن، برای این همه مسابقه روزانه، برای این همه جنگِ دقیقه به دقیقه و اخبار بد از تغییرات اقلیمی تا دیدن استوری‌های خوش‌اندام و پولدار شدن کسی که از او بدمان می‌آید، آمادگی ندارد. تازه مدام به ما نصحیت می‌کنند که «قوی باش!» و ما هم در حالیکه خودمان جان نداریم به دیگران توصیه می‌کنیم «طاقت بیار!»

◼️ ما در عصر تلاطم زندگی می‌کنیم، عصر فشارهای ناجوانمردانه و توقعات بیش از حد. برای همین حق داریم گاهی کم بیاوریم، تسلیم شویم، زار بزنیم، قرص بخوریم، سپر بیندازیم، پتو را روی سرمان بکشیم و بخوابیم!
گاهی، گاهی...

کم آوردن در این عصر حق مسلم ماست. نه خودمان را سرزنش کنیم و نه کسی دیگر را بابت «گاهی» ضعیف شدن. زور زیاد است، زور زندگی، زور غم، فشار مسابقه و رقابت!

در گذشته هم رنج بوده، که حافظ سروده:

«اگر غم لشکر انگیزد که خون عاشقان ریزد
من و ساقی به هم تازیم و بنیادش براندازیم»

اما در گذر زمان، «ساقی سیم‌ساق» میکده‌ها که غم را ناک اوت می‌کرد، جای خودش را به موتوری‌های ساقی حواشی پارک‌ها داده که عرق سگی را در مشما به خلق می‌دهند و نه تنها «بنیاد غم» کَکَش نمی‌گزد، بلکه سالی چند هزار نفر هم کور می‌شوند!

البته منظور حافظ حتماً «ساقی آسمانی» بوده که «مِی آسمانی» به «جام آسمانی» می‌ریخته تا پدر «غم زمینی» را در بیاورد، ولی در عصر شک، همین را هم کم داریم؛ یعنی بیشترمان نه ایمان درست و حسابی داریم که دلمان قرص شود، نه توان و نایی برای جنگیدن با این همه غم و رنج! به همین خاطر لشکر غم می‌زند شل و پل‌مان می‌کند، یکسری می‌رویم پیش تراپیست، یکسری فحش می‌دهیم و بعضی‌هایمان هم دریچه را نگاه می‌کنیم و آه می‌کشیم! همین!

◼️در چنین روزگار و جغرافیای ناسازگاری به جای اینکه چشم انتظار نجات‌دهنده‌ای باشیم، لازم است با خودمان مهربان باشیم، دو دستی خودمان را در آغوش بگیریم و پناه خودمان شویم که خیلی وقت است پناهگاه‌ها را به زیرگذر و فروشگاه تبدیل کرده‌اند!
🖋️ @ehsanmohammadi95
↙️ بچه‌های «گلاره» و «نقره» در جنگ با هایپررئالیتی!

✍️ احسان محمدی

گلاره و نقره دو دختر دم‌بخت روستای کوچک ما بودند. آنها برای اینکه دل از چهار پسر خواستگارشان ببرند لازم نبود کنکور قبول شوند، لازم نبود صبح زود بروند بدوند، بعد عکسشان را با لباس ورزشی و لبخند مصنوعی توی اینستاگرام آپلود کنند، حتی نیاز نداشتند برای داشتن هیکل ساعت شنی؛ «عدس بزنن، آب کرفس بزنن!». لازم نبود آیلتس داشته باشند اصلاً کسی از آنها انتظار نداشت دختر مستقل باشند، اتفاقاً اینکه زیر سایه پدر و مادر بودند امتیاز داشت!

همین که آشپزی و کمی خانه‌داری بلد بودند کفایت می‌کرد تا دختر برگزیده بودند.

پسرهای مشتاق آنها هم لازم نبود سیکس‌پک داشته باشند، ایربگ هم قبول بود. کسی به پسرها نمی‌گفت: «قد زیر ۱۸۰ کنسله»! در روستایی که کسی نیسان نداشت، دخترها از مرد آینده انتظار شاسی بلند نداشتند. لازم نبود بلد باشند در مورد کافکا و نیچه حرف بزنند، کسی از پسری که دنبال گله جزغاله شده بود انتظار نداشت پوست سفیدبرنزه و ته‌ریش داشته باشد. نه دنبال تراپیست بودند نه با کمونیست کار داشتند.

همین که چوپانی و کشاورزی بلد بودند کافی بود.

این داستان در خیلی از شهرها و روستاها تا همین ۵۰ سال پیش همینطور بود. ۵۰ سال برای تغییر دادن چیزی که هزاران سال به شکل یک روتین ثابت وجود داشته یک پلک زدن است، از نظر روانی تقریباً غیرممکن است و تبعات عمیقی دارد.

الان دخترها و پسرهای گلاره و نقره هر روز در شبکه‌های اجتماعی و در بیلبوردهای خیابان گزینه‌های جدید می‌بینند. انتظاراتشان فرق دارد، این یک عصر جدید است. عصری که پسر و دختر برای انتخاب شدن باید همه چیز داشته باشند. دختر باید هم باسن جنیفر لوپز داشته باشد، هم دینداری حضرت مریم را، هم مهارت برنامه‌نویسی، هم صدای نازک، هم پوست کره‌ای داشته باشد هم روی توسعه فردی‌اش کار کند! پسر باید ترکیبی باشد از راننده‌ی فرمول یک، روان‌درمانگر ساکت، بدنساز حرفه‌ای. یک حضرت یوسفِ پولدار! یک سوپرمن چندکاره و ترکیبی از محمدرضا گلزار، نجم‌الدین شریعتی، شهاب حسینی و بابک زنجانی!

می‌دانم و می‌فهمم که بازگشت به عصر گلاره و نقره غیرممکن است، جهان دنده عقب نمی‌رود اما ماجرا در مورد فشارهای عصر حاضر است که عدم درک آن خطرناک است.

در دنیای امروز، «معمولی بودن» شبیه ناسزا شده. فشارِ شبیهِ بهترین‌ها شدن، استخوان‌ها را می‌ترکاند. استانداردها آن‌قدر بالا رفته‌اند که آدم‌ها فقط با فتوشاپِ روح و جسم می‌توانند از این فیلترها رد شوند.

فیلسوف فرانسوی «ژان بودریار» از هایپرریالیتی (Hyperreality) یا فراواقعیت می‌گفت. اینکه در دنیای امروز، ما دیگر مستقیماً با واقعیت سروکار نداریم، بلکه با نسخه‌های اغراق‌شده‌ای از واقعیت روبرو هستیم که از طریق رسانه‌ها، تبلیغات، شبکه‌های اجتماعی و فرهنگ مصرفی ساخته شده‌اند.

مثلاً وقتی تصویر یک زندگی ایده‌آل شده، بارها و بارها در اینستاگرام، فیلم‌ها و تبلیغات دیده می‌شود، این تصویر دیگر به‌جای خود واقعیت، معیار سنجش زندگی ما می‌شود.

در چنین شرایطی، واقعیت جای خود را به «فراواقعیت» می‌دهد. یعنی تصویری که واقعی‌تر از خود واقعیت به نظر می‌رسد و مردم آن را به‌عنوان معیار اصلی می‌پذیرند.

در چنین عصری ممکن است پیشرفت کنیم اما به قیمت فشار روانی و فرسودگی زودرس نسلی که دیگر حتی فرصت ساده زیستن را هم ندارد و کسی نیست حتی به او بگوید عیبی ندارد اگر حالت از این مسابقه به هم می‌خورد، گناهی نداری اگر مدال طلا نمی‌گیری!

این فقط یک تغییر سلیقه نیست، شبکه‌های اجتماعی با مقایسه‌های دائمی و بمباران تصویری، «ارزش انسانی» را گره زده‌اند به «دیده شدن»، نه «بودن».

نتیجه‌اش؟ افزایش اختلال اضطراب اجتماعی، افسردگی، احساس ناکافی بودن دائمی و «فرسودگی زیبایی‌شناختی». یعنی خستگی از تلاش بی‌پایان برای شبیه شدن به نسخه‌هایی که خودشان هم از خودشان خسته‌اند!

می‌دانم که نمی‌شود برگردیم به روزگار گلاره و نقره، دنیا به سمت جلو می‌رود اما لازم است آگاه شویم که بخشی از رنجی که می‌کشیم ریشه در چه چیزهایی دارد. ما در حال تجربه کردن یکی از بدترین انواع تنهایی هستیم: بی‌رحمانه نادیده ماندن در عصر شلوغی‌ها!

اگر این روزها حالت بد است یکی از دلایلش این است که بدن تو برای دوام آوردن زیر آوارِ مقایسه‌های شبانه‌روزی و فیلترهای براقِ شبکه‌های اجتماعی هنوز سازگاری کافی پیدا نکرده است.

شاید نیازمند نوع دیگری از «تکامل» هستیم، این بار نه از دریا به خشکی، از خشکی به خشکی!
🖋️ @ehsanmohammadi95
🏔️ لگن برای فاتح اورست!

✍️ احسان محمدی

🏔️ #احسان_عبدی‌پور رفته بود نپال. داشت داستان #کانچا را تعریف می‌کرد. آخرین شرپای زنده مانده از اولین گروهی که #اورست را فتح کردند.

شرپاها، محلی‌هایی هستند که بار کوهنوردان را روی کول می‌گذارند، برایشان قهوه درست می‌کنند، آنها را تا نوک قله می‌برند تا کوهنوردان عکس یادگاری بگیرند و بگویند اورست را فتح کرده‌اند. بدون اینکه از شرپایی که کار سخت‌تر را انجام داده یاد کنند!

انگار آفریده شده‌اند که برای موفقیت یک نفر دیگر بجنگند اما خودشان توی قاب افتخار نباشند! نه راهشان می‌دهند به قاب و نه خودشان هم توقعی دارند!

🧗‍♂️ عبدی‌پور می‌گفت: «توی اتاقش بوی چیزی می‌آمد. چشم چرخاندم دیدم لگنی زیر تختش است! بشر این است، وقتی دارد از چنگ زدن به اورست باهات حرف می‌زند، جون تا سنگ توالت رفتن را ندارد! پنج بار قله ۸۸۴۸ متری اورست را فتح کرد اما حالا پیر شده و نمی‌تواند فاصله ۶ متری از اتاق تا دستشویی را برود، لگن می‌گذارد زیرش!»

یک‌بار دیگر بخوانید! پنج بار در حالیکه بارهای سنگینی روی کولش بوده ۸۸۴۸ متر را رو به آسمان رفته، از صخره‌ها، دیواره‌های یخی و مسیرهای خطرناک بالا رفته، بادهایی که ریه را در سینه به تکه یخی تبدیل می‌کند شکست داده و همین مسیر را برگشته اما حالا ۶ متر روی زمین صاف را نمی‌تواند برود!

◼️زندگی و همه چیزهایی که داریم تا این اندازه بی‌اعتبار هستند، ممکن است اورست را فتح کنی اما زندگی بلایی سرت می‌آورد که تا دستشویی نتوانی بروی و باید لگن زیرت بگذارند!

نردبان این جهان ما و منی است
عاقبت این نردبان افتادنی است

لاجرم آن کس که بالاتر نشست
استخوانش سخت‌تر خواهد شکست
#مولانا
🖋️ @ehsanmohammadi95
🗞️ اخبار لحظه به لحظه فوتسال ایران را اینجا ببینید 👇
🇮🇷 @iranfutsalorganization