💠 دستفروشی با عرقچین سبز / #خاطرات_سید_ابراهیم_رییسی / بخش اول
🔹دوره طلبگی به عادت قدیمی، تابستانها یا ماه رمضان كه به مشهد بر می گشتم، سراغ كاری می رفتم، عرقچین سبز به سر می گذاشتم و پول كتابهایی كه لازم داشتم را با دستفروشی یا کارهای دیگر به دست می آوردم. یادم هست که دیر به دیر می توانستیم برنج بخوریم آن هم برنج شکسته. گوشت هم کم گیرمان می آمد. وقتی کاری انجام می دادم و حقالزحمه خوبی می گرفتم کمی گوشت می خریدم و با خوشحالی به خانه می بُردم. آن روزها زندگی كردن با 5 تومان شهریه ای كه می گرفتم برای من، مادر و خواهرم خیلی سخت بود.
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADvhhZZtg79p-g090w
🔹دوره طلبگی به عادت قدیمی، تابستانها یا ماه رمضان كه به مشهد بر می گشتم، سراغ كاری می رفتم، عرقچین سبز به سر می گذاشتم و پول كتابهایی كه لازم داشتم را با دستفروشی یا کارهای دیگر به دست می آوردم. یادم هست که دیر به دیر می توانستیم برنج بخوریم آن هم برنج شکسته. گوشت هم کم گیرمان می آمد. وقتی کاری انجام می دادم و حقالزحمه خوبی می گرفتم کمی گوشت می خریدم و با خوشحالی به خانه می بُردم. آن روزها زندگی كردن با 5 تومان شهریه ای كه می گرفتم برای من، مادر و خواهرم خیلی سخت بود.
https://t.iss.one/joinchat/AAAAADvhhZZtg79p-g090w