دهکده جهانی
381 subscribers
458 photos
46 videos
9 files
73 links
ابراهیم جعفری - دکتری علوم ارتباطات اجتماعی و مدرس دانشگاه
#روابط_عمومی
Download Telegram
♈️ گناه نویسندگی

✳️ در حاشیه هجمه گروهی از سلطنت طلبان علیه غلامحسین ساعدی (گوهر مراد)

محسن آزموده
🌍 روزنامه اعتماد، ۹ دی ۱۴۰۳


@dehkade_jahan


گاهی نمی شود ساکت ماند، به خصوص وقتی حقی از کسی ضایع می شود که دستش از دنیا کوتاه است و خودش نمی تواند از حق خودش دفاع کند. آن هم آدمی که در روزگار و زمانه خود یکی از شریف ترین و دردمندترین آدم ها بوده و همه جوره به او اجحاف شده است.

آدمی که زبان و قلمی گویا و روان داشته و در زمان حیاتش خیلی خوب می توانسته با کلام و بیان از حق خود دفاع کند؛ اما اکنون دهه هاست روی در نقاب خاک کشیده و هیچ حامی و متولی و دم و دستگاهی ندارد. سخن بر سر هجمه غیراخلاقی و غیرانسانی گروهی از طرفداران سلطنت در خارج از ایران به غلامحسین ساعدی است که در فضای مجازی نیز به شکل وسیع بازتاب یافته؛ نویسنده ای که برخی از بهترین داستان های کوتاه و نمایشنامه های فارسی را نوشته و بدون ذره ای اغراق ادبیات نوین ما به او مدیون است. نویسنده ای که برای همه علاقه مندان به قصه و ادبیات ایران خاطراتی به یادماندنی خلق کرده است. این هجمه این بار نه از جانب ذهن های متصلب و قشری که از سوی کسانی صورت گرفته که خود را مدعی آزاداندیشی و روشنگری معرفی می کنند و می گویند تنها آنان هستند که می توانند ایران را آباد و آزاد سازند!

چه آبادی و آزادی وحشتناکی!

شاید بگویید غلامحسین ساعدی بی نیاز از دفاع است. حق هم همین است. میراث گرانبار او در ادبیات جدید ایران آن قدر ارزشمند است که احتیاج به بازگویی ما ندارد. نویسنده مجموعه داستان هایی مثل عزاداران بیل و دندیل و گور و گهواره و ترس و لرز و واهمه های بی نام و نشان و رمان هایی چون توپ و تاتار خندان و غریبه در شهر و نمایشنامه هایی مثل آی با کلاه، آی بی کلاه، چوب به دست های ورزیل و دیکته و زاویه هنوز هم که هنوز است.

دو فیلم گاو و دایره مینا که داریوش مهرجویی فقید بر اساس داستان های ساعدی ساخته و فیلم درخشان آرامش در حضور دیگران اثر ناصر تقوایی بر اساس داستانی به همین نام از مجموعه داستانی واهمه های بی نام و نشان، بر تارک سینمای ایران می درخشند.

غلامحسین ساعدی در طول کمتر از پنجاه سال زندگی پر از رنج، ده ها کتاب نوشت، مجله منتشر کرد، نمایشنامه و داستان کوتاه و رمان و مقاله نوشت، کتاب ترجمه کرد و در نهایت هم در تبعیدی جانکاه، در غربت جان سپرد و در پرلاشز، همان گورستانی که صادق هدایت در آن دفن شده، به خاک سپرده شد.

حالا عده ای پیدا شده اند و عقده ها و حقارت های خود را سر او خالی می کنند، به زشت ترین شکل. آنها بی اخلاقی را از حد گذرانده اند و حتی به سنگ قبر سرد و ساکت او اهانت می کنند. به کدامین گناه؟ به گناه نویسندگی! شرم آور است و سکوت در برابرشان جایز و روا نیست.
♈️ پاسخ هنرمندانه

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

✳️ به مناسبت فرارسیدن سال جدید میلادی ( ۲۰۲۵)
♈️ پاسخ هنرمندانه

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

✳️ به مناسبت فرارسیدن سال جدید میلادی ( ۲۰۲۵ )


یکی از دانشجویان سابقم که پیرو آیین حضرت مسیح ( ع ) است، با ارسال  کارت پستالی زیبا در فضای مجازی میلاد فرخنده نبی مکرم اسلام (ص) را به اینجانب تبریک گفت.

پاسخ بنده به تبریک ایشان به شرح زیر بود:

🔹سلام بر جناب آقای جانسون تومه عزیز

" با عرض ارادت و تشکر فراوان از اظهار لطف جنابعالی در ارسال پیام تبریک ولادت پیامبر گرامی اسلام، بنده به وجود هم وطنی دوست داشتنی مانند شما افتخار می کنم. توفیق روزافزون تان را از خداوند متعال خواستارم."


تبادل احساسات با دانشجوی سابقم انگیزه ای را برای واکاوی حوادث کشور فرانسه به وجود آورد تا با استناد به یک تجربه ارزشمند، مسیر تازه ای را در جهت مواجهه با بی مهری ها  نسبت به ادیان معرفی کنم.

اقدام شنیع، ضد انسانی و ننگین جوانی وابسته به داعش در بریدن سر معلم تاریخ به دلیل نمایش کاریکاتورهای مستهجن نشریه فکاهی شارلی ابدو در جهت هتک حرمت پیامبر اکرم حضرت محمد ابن عبدالله (ص) و به دنبال آن سخنان ناشایست امانوئل مکرون رئیس جمهور فرانسه که چنین کاریکاتورهایی را از مصادیق آزادی بیان در آن کشور برشمرد!!!، دور و تسلسلی از نفرت و خشونت را در جهان دامن زد.

  اوایل دهه ۱۳۸۰ نیز در اعتراض به کاریکاتوریست هتاک دانمارکی که به ساحت  پیامبر گرامی اسلام اهانت کرده بود، مقابل سفارت آن کشور در تهران دو نوع واکنش صورت گرفت که دقت در میزان اثرگذاری آن ها بر افکار عمومی عبرت انگیز است.

واکنش اول این بود که برای مقابله و تحقیر کاریکاتوریست دانمارکی و حامیانش جمعی از معترضان پرچم دانمارک را بر روی بدن تعدادی الاغ و سگ انداخته و بارها آنان را در برابر دوربین ها و خبرنگاران چرخاندند و ...؛ اما میزان اثربخشی این اقدام نه تنها به تحقیر دانمارکی ها منجر نشد؛ بلکه به نفع آنان تمام شد! دلیلش این بود که غربی ها با احترام ویژه ای که به تنوع زیستی و حقوق حیوانات قائل هستند، این اقدام را برگ برنده ای برای خود قلمداد کرده و چه بسا از آن استقبال نیز نمودند.

اما در سوی دیگر این تظاهرات اعتراض آمیز، کنشی نمادین صورت گرفت که اعجاب جهانیان را برانگیخت. در برابر توهین به مقدس ترین چهره مسلمانان، جانباز انقلاب آقای #حسین_نوری که در اثر شکنجه های ساواک و ضایعه نخاعی ناشی از آن، دست هایش توان حرکت ندارند، قلم را در میان دندان ها قرار داده و تصویر حضرت مریم (س) را با زیبایی تحسین برانگیزی بر دیوار روبروی سفارت دانمارک در تهران نقاشی و آن را به اثر جهانی تبدیل کرد.

حسين نوری هدف از اين نقاشی را ابراز محبت مسلمانان نسبت به حضرت مريم (س) و محكوم كردن اهانت به ساحت مقدس پيامبر اسلام اعلام كرد و افزود: « اين اثر را به خاطر نشان دادن محبت مسلمانان به دين مسيح و به جهان مسيحيت اهدا می كنم.»

اسلام، یهودیت و مسیحیت را به عنوان ادیان اسمانی و ابراهیمی به رسمیت می شناسد و قرآن‌ از پیامبران آن ادیان با احترام  یاد می کند. نام حضرت موسی (ع) ۱۳۶ بار و نام حضرت عیسی (ع) ۲۳ بار و نام حضرت محمد (ص) ۴ بار در قران ذکر شده است.
🔹تجلیلی که از حضرت مریم در قرآن مجید صورت گرفته است در انجیل های چهارگانه وجود ندارد. علاوه بر آن به صراحت قرآن مجید یهودیان و مسیحیان را اهل کتاب و اهل نجات می داند که در صورت مومن بودن و موحد بودن هیچ‌گونه غم و واهمه ای بر آنان نخواهد بود.

اقدام #امام_موسی_صدر در راستای وحدت ادیان در لبنان قابل تامل است. تیرماه ۱۳۴۱ شمسی در شهر صور، یک بستنی فروش مسلمان به همسایه مسیحی خود که او هم بستنی فروش بود، ستم کرده و در میان مردم تبلیغ می کرد که بستنی مسیحیان از نظر اسلام نجس است و خرید آن جایز نیست. این حرکت باعث شد تا کار مرد مسیحی به شدت کساد شود. مرد مسیحی خدمت امام صدر رفت و از او شکایت و دادخواهی کرد. امام صدر از وی دل جویی نمود و به آن مرد مسلمان هم پیغام فرستاد تا از این عمل ناشایست دست بردارد؛ اما آن مرد مسلمان گوش شنوا نداشت. چند روز بعد امام موسی صدر با تکیه بر فتوای صریح خود مبنی بر طهارت اهل کتاب، همراه چند نفر در مغازه بستنی فروشی مرد مسیحی حاضر شد و ضمن دل جویی عملی، از بستنی های او تناول نمود و با این عمل، از حقوق یک شهروند مسیحی که مورد ظلم واقع شده بود، دفاع کرد. 
🔹این موضع در آن ایام انعکاس گسترده ای در سطح روزنامه های مهم لبنان از جمله النهار، الحیاة و لسان الحال یافت و منجر به تحکیم روابط مسیحیت و اسلام به رهبری امام موسی صدر شد.

با عرض تبریک به هم وطنان مسیحی این بیت از حضرت حافظ را چاشنی پاسخ هنرمندانه آقای حسین نوری به اهانت کنندگان رسول گرامی اسلام می سازیم:
   
           جنگ هفتاد و دوملت همه را عذر بنه
            چو ندیدند حقیقت ره افسانه زدند
♈️ مُتبرک باد نام و یاد زنده یاد #دکتر_سید_جعفر_شهیدی

✳️ به مناسبت فرارسیدن ۲۳ دی، سالگرد درگذشت زنده یاد استاد استادان

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ مُتبرک باد نام و یاد زنده یاد #دکتر_سید_جعفر_شهیدی

✳️ به مناسبت فرارسیدن ۲۳ دی، سالگرد درگذشت استاد استادان

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

اگرچه اینجانب توفیق شاگردی و درک محضر چهره نام آور و علمی ایران، زنده یاد دکتر سید جعفر شهیدی را نداشتم؛ اما وظیفه خود دانستم به مناسبت هیجدهمین سالگرد درگذشت ایشان با گزینش مطالبی از یادداشت های آقایان دکتر سید علی محمودی، دکتر هادی خانیکی، دکتر عطاءالله مهاجرانی و دکتر کریم جعفری که در روزنامه اعتماد ملی ۲۴ دی ماه ۱۳۸۶ به چاپ رسیده است، اَدای دین نمایم.

زنده یاد دکتر سید جعفر شهیدی از شخصیت های گرانمایه تاریخ و ادبیات کشور ما به شمار می رود؛ الگویی که او در عرصه تحقیق بنیان نهاد تا سالیان سال به عنوان یکی از الگوهای برجسته تحقیقات آکادمیک، پایدار خواهد ماند.

فعالیت های علمی دکتر شهیدی دو ویژگی مشخص و بارز دارد که نخست، گستره پژوهش های علمی ایشان است.
🔹دکتر شهیدی به دعوت علامه علی اکبر دهخدا به گروه تدوین لغتنامه سترگ دهخدا پیوست و بعدها این مسئولیت با برعهده گرفتن ریاست بنیاد دهخدا افزون تر شد.
🔻لغتنامه دهخدا نمونه بسیار موفقی از کار دسته جمعی در ایران است؛ همان چیزی که گاه در کشور ما نایاب است. مرحوم شهیدی می گفت: «کار جمعی نیاز به گذشت و آزادی علمی دارد».
گروهی نیز که به همراه علامه دهخدا و دکتر محمد معین و دکتر شهیدی لغتنامه ای با این عظمت را تدوین کردند، نمونه این سعه صدر و آزادی است.

مرحوم شهیدی به ضعف های کار پژوهشی در ایران آگاه بود؛ چنان که در جایی گفته است: «ما به پژوهش عادت نداریم؛ همان طور که به دموکراسی عادت نداریم».
🔸او تلاش کرد تحقیق در باره تاریخ اسلام را با روش دقیق علمی و فارغ از علائق شخصی همراه سازد. به همین دلیل در کتاب های که به تاریخ اسلام پرداخته، هیچ نشانه ای از جُمود و تعصب و یک‌سونگری مشاهده نمی شود.

از سوی دیگر دکتر شهیدی به درستی دریافته بود که هدف کار علمی نزدیک شدن به حقیقت است و پژوهشگر برای تحقق این خواسته هیچ التزامی را نباید بپذیرد؛ چه التزام درونی که به معنای علاقه های شخصی و و دلبستگی هاست و چه التزام بیرونی که مترادف با قدرت هاست.
🔹اگرچه او طرفدار تعامل دانشگاه و قدرت سیاسی بود، اما با روش خود در زندگی نشان داد که می توان بدون وابستگی به دولت ها نیز تحقیق کرد. با این وصف هنگامی که کار علمی و روشمند را در کنار استقلال طلبی دکتر شهیدی قرار می دهیم، متوجه می شویم که او یکی از چهره های برجسته و ممتاز ایران است و جایگاه تثبیت شده ای در میان اهل دانش و اندیشه در ایران دارد.

شخصیت و کارنامه علمی دکتر شهیدی آمیزه ای از فرهنگ ایرانی و اسلامی بود؛ به گونه ای که ایران را از اسلام و اسلام‌ را از ایران جدا نمی دانست و به همین دلیل در هر دو حوزه آثاری را خلق کرد و با منش خود نشان داد که می توان ایرانی مسلمان و مسلمان ایرانی بود و میان دو میراث گرانقدر دینی و ملی ما هیچ تضادی وجود ندارد.
🔸دکتر شهیدی از جمله رجالی بود که که نه تنها در علوم آکادمیک، بلکه در علوم حوزوی نیز  به تحصیل پرداخت و ضمن آشنایی با هر دو محور توانست با پیوند دادن سنت حوزوی و علوم دانشگاهی، روش خاص خود را در نوشتن را بنیان نهاد.

بزرگی و چیره دستی علمی و ادبی دکتر شهیدی را فرزانگان این زمان نه تنها در ایران که در دوردست های اندیشه و ادب از مصر تا چین و از حجاز تا هند ستوده اند؛ اما باید فراتر ازهمه آن ها سر در برابر منش و رفتاری فرود آورد که جز ادب و ایمان برنخاست.
به عبارت دیگر سادگی و افتادگی آن درخت تناور بود که سایه های بلند بر سر نسل هایی گسترد که در کشاکش دهر، رنج ها و خستگی های فراوان کشیدند.

دکتر عطاءالله مهاجرانی در یادداشت خود در سوگ از دست رفتن دکتر شهیدی آورده است: «یک بار سخن از ترجمه نهج البلاغه به میان آمد که کتاب سال شد و با شمارگان بسیار، بارها انتشار یافته و می شود. دوستی از حق تألیف پرسید. برق اشک در چشمان دکتر شهیدی درخشید و زمزمه کرد، حق تالیف؟ آن کار عشق بود...»

زنده یاد دکتر شهیدی که استاد استادان بود و بسیاری از چهره های شناخته شده ادبیات و تاریخ شاگردان او بودند، کارهای بزرگ کرد که همه کارستان بود. از دهخدا تا ترجمه نهج البلاغه و شرح مثنوی؛ اما به واقع شاهکار او زندگی و خلق و خوی اش بود. او عاشقانه زندگی کرد و نامش همواره خاطر دوستدارانش را معطر می سازد. متبرک باد نام او ...
♈️ زنده یاد محمد قاضی؛ زوربای ایرانی در میدان ترجمه

✳️ مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ زنده یاد محمد قاضی؛ زوربای ایرانی در میدان ترجمه

✳️ مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

  محمد قاضی، یکی از تاثیرگذارترین شخصیت های ادبی معاصر ۲۷ سال پیش در ۲۴ دی ماه درگذشت؛ مترجمی که با تسلط بر زبان فرانسه و موانست با ادبیات فارسی، با ترجمه های دقیق و روان خود، پل ارتباطی بین ادبیات جهان و ایران ایجاد کرد.

قاضی علاوه بر نثر روانش در ترجمه و آثار درخشانی که از خود به جا گذاشت، در زندگی نیز انسانی دوست داشتنی و خوش محضر بود؛ خصوصیاتی که شوخ طبعی به آن حُسنی مضاعف می بخشید. او به واسطه ترجمه کتاب «زوربای یونانی» به شوخی به خود لقب «زوربای ایرانی» داده بود؛ لقبی که به نظر دوستانش، سزاوارش بود؛ چون در عرصه زندگی دلاورانه مبارزه کرده بود و پس از درگیری با بیماری سخت سرطان حنجره و از دست دادن صدا به مدت قریب به ۲۰ سال، همچنان از تک و تا نیفتاد و شور زندگی در او ادامه داشت.

او زبان فرانسه را در زادگاهش نزد شخصی به نام گیو از کردهای عراق آغاز کرد. سپس در سال ۱۳۰۸ با کمک عموی خود میرزا جواد قاضی که از آلمان مدرک حقوق گرفته بود و در وزارت دادگستری کار می کرد، به تهران آمد و در سال ۱۳۱۵ از دارالفنون در رشته ادبی دیپلم گرفت. در سال ۱۳۱۸ دوره دانشکده حقوق دانشگاه تهران را در رشته حقوق قضایی به پایان برد.

قاضی در طول این دوران همیشه جزو بهترین شاگردان زبان فرانسه بود. از سال ۱۳۱۸ تا ۱۳۲۰ دوره خدمت نظام را با درجه ستوان دومی در دادرسی ارتش گذراند. از ابتدای دهه ۱۳۲۰ با ترجمه اثری کوچک از ویکتور هوگو به نام کلود ولگرد، نخستین قدم را در راه ترجمه برداشت و پس از آن ۱۰ سال ترجمه را کنار گذاشت. در سال ۱۳۲۹ پس از صرف یک سال و نیم وقت برای ترجمه جزیره پنگوئن ها اثر آناتول فرانس، به زحمت توانست ناشری برای این کتاب پیدا کند؛ اما ۳ سال بعد که این اثر انتشار یافت، به دلیل شیوایی و روانی و موضوع متفاوت کتاب، آناتول فرانس از ردیف نویسندگان بی بازار که کتابشان در انبار کتاب فروشان در ایران خاک می خورد، بیرون آمد. در این باره نجف دریابندری در روزنامه اطلاعات مطلبی با عنوان «مترجمی که آناتول فرانس را نجات داد» نوشت.

در سال ۱۳۳۳ کتاب شازده کوچولو نوشته سنت اگزوپری را ترجمه کرد که بارها تجدید چاپ شد. محمد قاضی با ترجمه دوره کامل دن کیشوت اثر سروانتس در سال های ۱۳۳۶ تا ۱۳۳۷ جایزه بهترین ترجمه سال را از دانشگاه تهران دریافت کرد. او بیش از ۵۰ اثر مهم را به فارسی ترجمه کرده است. در کتاب «خاطرات یک مترجم» با زبانی شیوا، از زیر و بم زندگی خود سخن گفته و حکایاتی خواندنی تعریف می کند. در یکی از این حکایت ها آورده است: «در پنجمین سالی که به استخدام سازمان برنامه و بودجه درآمده بودم، دولت وقت تصمیم گرفت برای خانوارها کوپن ارزاق صادر کند. جنگ جهانی به پایان رسیده بود؛ اما کمبود ارزاق و فقر در کشور هنوز شدت داشت. من به همراه یک کارمند مامور شدم در ناحیه طالقان آمارگیری کنم و لیست ساکنان همه دهات را ثبت نمایم.
🔹در یک روستا کدخدا طبق وظیفه اش ما را همراهی می کرد. به امامزاده ای رسیدیم با بنایی کوچک و گنبدی سبز رنگ که مورد احترام اهالی بود و چشمه ای باصفا به صورت دریاچه ای به وسعت صد متر مربع مقابل امامزاده به چشم می خورد. مقابل چشمه ایستادیم که دیدم درون آب چشمه ماهی های درشت و سرحال شنا می کنند. ماهی کپور آنچنان فراوان بود که ضمن شنا با هم برخورد می کردند. کدخدا که مرد ۵۰ ساله دانا و موقری بود، گفت: «آقای قاضی، این ماهی ها متعلق به این امامزاده هستند و کسی جرأت صید آنان را ندارد. چند سال پیش گربه ای قصد شکار بچه ماهی ها را داشت که در دم به شکل سنگ درآمد؛ آنجاست ببینید.
🔻سنگی را در دامنه کوه و نزدیک چشمه نشان داد که به نظرم چندان شبیه گربه نبود؛ اما کدخدا آنچنان عاقل و چیزفهم بود که حرفش را پذیرفتم.
🔸چند نفر از اهل ده همراهمان شده بودند که سر تکان دادند و چیزهایی در تایید این ماجرای شگفت انگیز گفتند. شب ناچار بودیم جایی اُتراق کنیم. به دعوت کدخدا به خانه اش رفتیم. سفره شام را پهن کردند و در کنار دیس های معطر برنج شمال، دو ماهی کپور درشت و سرخ شده هم گذاشتند.ضمن صرف غذا گفتم : کدخدا ماهی به این لذیذی را چطور تهیه می کنید؟ به شمال که دسترسی ندارید. به سادگی گفت : ماهی های همان چشمه امامزاده هستند! لقمه غذا در گلویم گیر کرد.حال مرا که دید قهقهه ای سر داد و مفصل خندید و گفت: نکند داستان سنگ شدن و ممنوعیت و اینها را باور کردید؟! من از جوانی که مسئول اداره ده شدم، اگر چنین داستانی خلق نمی کردم، تا به حال مردم ریشه ماهی را از آن چشمه بیرون آورده بودند. یک جوری لازم بود بترسند و پنهانی ماهی صید نکنند».

⬅️ فروردین‌ ۱۳۸۶ از تندیس قاضی در کوی دانشگاه مهاباد پرده‌برداری شد.


              نام و یادش گرامی باد
♈️ یادی از #ابوالحسن_صبا و دوران طلایی #موسیقی_ایران

✳️ صبا #ویولن را از یک ساز بیگانه به بخشی جدانشدنی از موسیقی سنتی ایرانی بدل کرد و آن را بومی ساخت

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ یادی از #ابوالحسن_صبا و دوران طلایی #موسیقی ایران

✳️ صبا #ویولن را از یک ساز بیگانه به بخشی جدانشدنی از موسیقی سنتی ایرانی بدل کرد و آن را بومی ساخت

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

از دیرباز تاکنون، موسیقی ایرانی به عنوان یکی از غنی‌ترین و متنوع‌ترین اَشکال موسیقی جهان شناخته شده است. یکی از هنرمندان برجسته این حوزه، «ابوالحسن صبا» بود که با آثار خود، به این هنر ایرانی جانی دوباره بخشید.
🔹از ابوالحسن صبا به‌خاطر نوآوری‌ها و تحولاتی که پدیدآورد، با عنوانِ «نیمای موسیقی ایران» یاد می‌شود و مدتی که در این عرصه حضور داشته‌است را، «دوران طلایی موسیقی» نام نهاده‌اند.

صبا یكی از شاگردان برجسته و نابغه  استاد بی‌نظیر موسیقی ایران، علی نقی‌خان وزیری بود. با ورود به مدرسه موسیقی او بود كه اندیشه‌های صبای جوان و نوع نگاهش به این هنر و تمرین نوازندگی دگرگون شد.
🔸تاثیر وزیری به نحوی بود كه می‌توان موسیقی ایران را به دو دوره قبل و بعد از او تقسیم كرد.

بسیاری از استادان هم‌ عصرٍ وزیری و شاگردانش از او تاثیر پذیرفتند که استاد صبا نیز ازجمله آنان بود؛ ولی به خاطر نبوغی كه در ذات این هنرمند فرهیخته وجود داشت و همچنین آشنایی‌اش با ادبیات ایران و نیز خوشنویسی و سازسازی، او توانست با استفاده از آموزه های استاد وزیری و سایر استادان، سبكی را در آهنگ سازی و نوازندگی خود به وجود آورد كه همچنان بدیع و جالب است.

بعد از استاد وزیری و ظهور برخی دیگر از برجستگان موسیقی ایران كه شاگرد وزیری بودند، شاهد سه طرز تفكر یا سه مكتب فكری در موسیقی ایران هستیم: مكتب وزیری، مكتب شهنازی و مكتب ابوالحسن صبا كه این آخری توانست مقبولیت بسیار زیادی در بین اغلب هنرمندان پیدا كند.

ابوالحسن صبا در ۲۲ سالگی دانشجوی ممتاز و تک‌نواز برنامه‌های مدرسهٔ عالی موسیقی شد.
🔹نخستین اثر ضبط‌شدهٔ صبا قطعهٔ زرد ملیجه با ویولن بود که در میان دو بندٍ سرود ای وطن با صدای روح‌انگیز در سال ۱۳۰۶ تولید شد و بسیار مورد توجه قرار گرفت.
🔸ابوالحسن صبا، در همان سال از طرف استاد علی نقی وزیری مأمور شد تا در رشت مدرسه‌ای مخصوص موسیقی تأسیس کند. او نزدیک ۲ سال در رشت ماند و در آنجا ضمن آموزش موسیقی، به روستاها و کوهپایه‌های شمال رفت و به جمع‌آوری آهنگ‌های محلی پرداخت و ارمغان‌هایی از این سفر به همراه آورد. آهنگ‌های دیلمان، رقص چوبی قاسم‌آبادی، کوهستانی و امیری مازندرانی یادگار این دوره از زندگی اوست. 

ابوالحسن صبا در نواختن همه سازهای موسیقی ردیف، چیرگی پیدا کرد و تمام سازهای ایرانی همچون سنتور، تار، سه‌تار، تنبک، نی، کمانچه، ویولن و نیز پیانو را در حد کمال می‌نواخت؛ ولی ویولن و سه‌تار را به عنوان سازهای تخصصی خود برگزید. سپس در مدرسه عالی موسیقی به شاگردی علی‌نقی وزیری درآمد و تکنواز ارکستر او شد.

در سال ۱۳۱۸ ابوالحسن صبا در رادیو به کار نوازندگی پرداخت؛ ولی همچنان در هنرستان موسیقی مشغول آموزش و پژوهش بود و در اواخر عمر نیز در منزلش کلاس موسیقی دایر کرده بود و به علاقه‌مندان آموزش می‌داد. 
🔻او چهل سال تمام ساز نواخت، تعلیم داد، در ارکسترها شرکت کرد، کتاب نوشت و در جریان‌های موسیقی ایران تأثیر مستقیم و مثبت داشت. وی در تمام رشته‌های موسیقی ایران و حتی سایر هنرها همچون ساختن ساز و نقاشی و ادبیات مهارت داشت، زبان انگلیسی می‌دانست و دانشنامه ای جامع از علم و عمل موسیقی ایرانی بود.

صبا توانست ارزش های اصیل موسیقی ایرانی را به طور دقیق به نسل های بعد منتقل کند؛ به گونه ای که بسیاری از نوازندگان و خوانندگان ایرانی، از او الهام گرفته‌ و الگو برداری کرده‌اند. آثار بلند مدت صبا، همچنان در موسیقی ایرانی و حتی در موسیقی جهانی، تأثیرگذار هستند.

با این وصف می توان گفت مکتب نوین موسیقی ایرانی که از درویش خان آغاز شده بود، با صبا به اوج رسید و شاگردانش نیز پیرو راه او شدند.
🔹تاثیر استاد صبا و آثارش بر موسیقی ایرانی را می‌توان به درختی تشبیه كرد كه شاخ و برگ‌های متعددی از آن رستند. از یك‌ سو می‌توان استادانی نظیر جلیل شهناز، لطف‌الله مجد و فرهنگ شریف را مثال آورد و از سوی دیگر به استادان كم‌نظیر دیگری مانند استاد حسن كسایی، استاد حسن ناهید، استاد عبادی و ... اشاره كرد.

صبا در نوازندگی ویولن، انقلابی به پا کرد. او این ساز غربی را با روح و جان موسیقی ایرانی درآمیخت و صدایی خلق کرد که گویی زبان دل مردم ایران است.
🔻صبا توانست ویولن را از یک ساز بیگانه به بخشی جدانشدنی از موسیقی سنتی ایرانی بدل کرده و آن را با روحیه ای اصیل و ملی به جهانیان معرفی کند.


ابوالحسن صبا، فراتر از یک موسیقیدان، اسطوره ای بود که هنر را به زندگی و زندگی را به هنر پیوند زد. او ثابت کرد که موسیقی، زبانی فراتر از مرزها، زمان ها و اختلاف هاست؛ زبانی که از دل برمی آید و بر دل می نشیند.
♈️ فروپاشی #اخلاق در سکوهای فوتبال ایران

✳️ به بهانه رفتار خشونت بار و غیر انسانی هواداران تیم های فوتبال پرسپولیس و تراکتور در لیگ برتر ایران

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ فروپاشی #اخلاق در سکوهای فوتبال ایران

✳️ به بهانه رفتار خشونت بار و غیر انسانی هواداران تیم های فوتبال پرسپولیس و تراکتور در لیگ برتر ایران

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

در جریان مسابقه فوتبال روز یکشنبه هفتم بهمن ماه ۱۴۰۳ میان دو تیم پرسپولیس و تراکتور در ورزشگاه آزادی، هواداران فوتبال صحنه های بسیار تلخ و ناگواری آفریدند که فاصله ای عجیب و باورنکردنی با اخلاق و انسانیت داشت.

این مسابقه در آستانه سالروز بعثت نبی مکرم اسلام حضرت محمد ابن عبدالله (ص) برگزار گردید که فرمود: «اٍنی بُعٍثتُ لٍاُتَمٍمَ مَکارٍمَ الاَخلاق»
«من برای اتمام و تکمیل اخلاق برانگیخته شدم»
🔹از نگاه دین مبین اسلام و از منظر روحیه پهلوانی و جوانمردی که به عنوان میراث ناملموس و گرانقدر فرهنگی ایران به یادگار مانده، اعمال شنیع و بی اخلاقی هواداران فوتبال تداعی کننده این بیت شعر از حضرت حافظ است:
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
زین تغابن که خزف می شکند بازارش


صرف نظر از الفاظ رکیک و ناشایست که به طور خاص دامن‌گیر علیرضا بیرانوند سنگربان تیم تراکتور و دروازه بان تیم ملی فوتبال ایران گردید، پرتاب سنگ های بی شمار، میله های آهنی، بطری و حتی خاک انداز به داخل استادیوم در حین مسابقه (که اگر هرکدام از آن ها به سر و بدن بازیکنان یا سایر تماشاگران اصابت می کرد، چه بسا جان هایی را می گرفت)، نشانگر آن است که اغلب هواداران هنوز روح و پیام فوتبال را به عنوان یک مکتب انسان ساز درک نکرده آند.
🔸به کار بردن الفاظ رکیک از جانب تماشاگران خانم هوادار پرسپولیس نسبت به بیراوند نیز، نشانی دیگر از سقوطٍ آزادِ اخلاق است که باید توسط جامعه‌شناسان مورد واکاوی قرار گیرد؛ هر چند این امیدواری وجود داشت که با حضور بانوان، فضای استادیوم ها تلطیف شود و شاهد این همه بی احترامی نباشیم!!
🔹تأسف بیشتر این که تعدادی از کاربران فضای مجازی در برخی از پیج های اینستاگرامی با لایک کردن صحنه های شرم آور استادیوم ازادی، ادب و اخلاق را پایمال نمودند. البته برخی نیز در مقابل این رفتار شنیع با کامنت های خود آن را نکوهش کردند.

🔻متاسفانه در جریان این مسابقه ۳۲ نفر مصدوم شدند که سه نفر از آنان، هوادارانِ زن هستند.

علیرضا بیرانوند اگر مستحق نقد هم بود مستحق فحش های رکیک نبود؛ آن هم وقتی مادرش در ورزشگاه حضور داشت. اگر اخلاق حکم می کند تا بازیکن به بازی جوانمردانه متعهد باشد، تماشاگر هم باید به اخلاق جوانمردانه مزین شود. ادب و آداب هواداری نه به نوع رنگ که به سطح فرهنگ ربط دارد. شوری که با شعور نیامیزد، شرم و شرر می سازد.

این صحنه های زشت که با آلودگی شدید محیط استادیوم همراه است را، با رفتار فرهنگی تحسین برانگیز هواداران فوتبال تیم های ژاپنی مقایسه کنید که علاوه بر نمایش ادب، پس از پایان هر مسابقه کاغذها، ضایعاتٍ غذا، پرچم ها و بطری‌ها را از سکوها جمع می کنند و هرگز زباله‌ای را برجای نمی گذارند که نمونه های بارز آن در جام جهانی فوتبال آشکار بود.

اینجانب که از کودکی به فوتبال علاقه داشته و بیشتر از جنبه علمی به آن نگاه می کنم، بر این باورم که فوتبال می تواند برای همه زندگی ساز باشد؛ زیرا آموزه های روانشناسی، جامعه شناسی، مدیریت، اخلاق و ... در آن موج می زند.
🔻بازی فوتبال به نوعی خشونتٍ نهفته در ذهن و ضمیر انسان امروزی را به رقابت فرهنگی، انسانی، جمعی، آرام و مدیریت شده تبدیل می کند. علاوه بر آن فوتبال بیان کننده شکلی از یاری گری و تعاون در جامعه امروز است. به زبانی دیگر فوتبال امکان تلاشی سازمان یافته و جمعی را برای تبدیل تضادها به شکلی از دوستی و تفاهم فراهم می سازد و نمادی از دیپلماسی در میان کشورها به شمار می رود؛ به گونه ای که قبل از پیمان صلح دو کشور متخاصم، تیم های ملی فوتبال آن ها مسابقه می دهند.

آلبرکامو نویسنده و فیلسوف مشهور قرن بیستم می گوید: «تمام آنچه را از اخلاق و تعهد گرفته ام، مدیون فوتبال هستم».
🔸او که از فوتبال برای زندگی اش درس گرفته بود، اعتقاد داشت در حالی که سیاستمداران می کوشند مسائل را از آنچه که هست، پیچیده تر نشان دهند تا در نهایت مردم به اهداف آنان متمایل شوند، اخلاق و ارزش های ساده زمین فوتبال، مجال و فرصت خوبی برای انسان هاست. شاید حق با کامو باشد؛ زیرا اگر فوتبال امری اخلاقی نبود، نمی توانست جهان شمول شود.

بدیهی است هر کسی به اندازه ظرفیت خود می تواند درس آموز مسابقه های فوتبال باشد؛ اما افسوس و دریغ که میدان های فوتبال ایران به عرصه ای برای عقده گشایی، انتقام و خشونت تبدیل شده است.

🔻دردمندانه باید اذعان کرد که یکشنبه شب (هفتم بهمن ماه) اخلاق در ورزشگاه آزادی ذبح شد و این مرگ را در هیاهوی بازی کسی ندید.
فوتبال ایران، همچون بیماری در شرایط وخیم است که هر روز قسمتی از بیماری اش عود می کند ولی چاره ای برای درمان آن نمی شود!
♈️ گرامی باد یاد #احمد_بورقانی معمار توسعه #مطبوعات_آزاد و #مستقل

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ گرامی باد یاد #احمد_بورقانی معمار توسعه #مطبوعات_آزاد و #مستقل

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

هفده سال از مرگ ناگهانی «احمد بورقانی» که به قول دکتر هادی خانیکی «احمد آل قلم» بود، با شتاب گذشت؛ اما هنوز همه آنان که با او زیسته بودند، با دشواری می توانند نبودش را باور کنند. بورقانی که در روز ۱۳ بهمن ماه ۱۳۸۶ دیده از جهان فرو بست، گویی همچنان باشتاب و بی پیرایه به هرجایی که نشانی از خدمت است، سر می زند و با طنز و لبخند و جدیت و پشتکار باری بر می دارد و راهی می گشاید. به تعبیر دکتر خانیکی «بورقانی خبرنگار»، «بورقانی دولتمرد» و «بورقانی سیاستمدار» یک جلوه بیشتر نداشت: باید به آزادی عشق ورزید، به مردم وفا کرد و در برابر هر جفایی هرگز نرنجید.

«بورقانی» را، بی گزافه، «معمار مطبوعات آزاد و مستقل» نام دادند، که بیش و پیش از هر کار دیگر به قوت و قدرت نهادهای مدنی در عرصه روزنامه نگاری، احترام گذاشت و داوری در کار مطبوعات و قوت و ضعف آن را به اهل قلم سپرد.

عمر بورقانی کوتاه بود؛ اما دامنه اندیشه و خدمتش بلند. نام نیکش هنوز ما را زنده نگاه می دارد و هرروز، از نظام آباد تهران که در آن به خوشنامی زیست به «جامعه مدنی» که دغدغه همیشه اش بود، پیوند می دهد. احمد آل قلم، جوانمرد عالم مطبوعات نیز بود و جوانمردان هیچ گاه از یاد نمی رو ند.

احمد پله پله از پلکان مطبوعات و سیاست و فرهنگ بالارفت و در هرجا که بود پناه و پشتیبان اهالی قلم و اصحاب درد و درک بود. همه جا با دل خونین، لب خندان می آورد تا هم غم از دل ها بزداید و هم اخم از چهره های عبوس باز کند.
🔸«احمد آل قلم» که خبرنگار بود و به آن می بالید، مطبوعات را برخاسته از تحولات اجتماعی و دارای جایگاه رفیعی در توسعه می دانست.

🔹در عالم مدیریت نیز هیچ گاه گره ایجاد نکرد، بلکه گره گشا بود و در عالم شهروندی، سنگ صبور و آموزگار بود. به همین دلیل در دل ها ماند و در وقت سنگینی هر غمی، برای اهل قلم یادش زنده است.
🔻اخلاق، تجربه و راه احمد کوله باری برای عبور توام با امید از تنگناهای حیات روزنامه نگارانه دارد. احمد آل قلم سند شرافت و آزادگی در متن مطبوعات و سیاست است. احمد یعنی درد، خنده، امید و تکاپو. احمد یعنی ایمان و آزادگی.

افسوس که بیش از آنچه شناخته شد، ناشناس ماند؛ زیرا نقش های غیررسمی و عمیق او بیش از نقش های رسمی و آشکارش در حوزه فرهنگ و سیاست بود.
🔸رفتن او تنها کم شدن شمار از جمعیت روشنفکران و سیاستمداران و روزنامه نگاران نبود. مرگ بورقانی کاهش در عدد و رقم نیست، بلکه کاهش در کیفیت فضای سیاسی و اجتماعی است. در جامعه ای که برای روشنفکران سیاستمدار و سیاستمداران روشنفکر مجال و امکان تاریخی محدود و منوط به تجربه های سخت و خصوصیت های ویژه است، خودساختگی و خودپرداختگی بورقانی سرمایه ای برجسته بود. او در راه انقلاب و در مسیر اصلاحات ملامت بسیار کشید؛ اما وفا کرد، بی مزد و منت گام های بزرگ برداشت و با دل خونین از لب خندان دور نشد و چنین بود که سرمشقی در عرصه اندیشه و قلم شد.

احمد بورقانی از جمله انسان هایی بود که به اتکای قابلیت های شخصی خود رشد کرده بود. او بود و روح بلند و قابلیت ها و شخصیت گیرا و دوست داشتنی اش. همین خصوصیت به او مناعت طبعی تحسین آمیز و وارستگی ویژه ای داده بود. به این که بچه نظام آباد بود افتخار می کرد. به هنگام بذله و شوخی کمتر پیش می آمد خاطره ای شیرین از نظام آباد و شیطنت های دوران جوانی و نوجوانی خود در این محله نقل نکند؛ اما از این خاطره گویی و شوخ طبعی نمی توانستی به سرفرازی و بی نیازی او پی ببری؛ زیرا به هیچ وجه اهل تظاهر نبود. باید به او آن قدر نزدیک می شدی و به خلوت او راه می یافتی تا این عظمت و بی نیازی را دریابی. تنها در این صورت می توانستی آگاه شوی که به رغم زندگی ساده که حتی با اقشار متوسط شهری قابل مقایسه نبود، از امکانات مجلس استفاده نمی کرد و در مقابل اتومبیلی که مجلس با قیمت ارزان به نمایندگان می داد، به همان رنوی قدیمی قانع بود. وارد شدن و نشستن در رنو برای او دشوار بود. به شوخی می گفت نیاز به پاشنه کش دارم تا بتوانم وارد ماشینم شوم!

در آخرین نطقی که در مجلس ششم خواند، گفت: «بر این باوریم روند اصلاح‌طلبی، آزادی خواهی و عدالت‌ محوری به اتکای رای مردم و در چارچوب اندیشه‌ها و ارزش‌های دینی، آینده درخشانی را برای ایران رقم می‌زند. ما کوشیدیم بر پیمان خود با ملت استوار باقی بمانیم و به‌خاطر همه کوتاهی‌ها از ملت بزرگ ایران پوزش می‌طلبیم.»

اینک آن جان فروزان سال هاست در جوار رحمت حق آرمیده است؛ ولی دل همه دوستان و نزدیکان و همه صاحبان فضیلت و ادب و آگاهی در فراق او ناآرام است. نام و یاد زنده یاد احمد بورقانی این بیت شعر از حضرت حافظ را در ذهن ها تداعی می کند که:
هرگز نمیرد آن که دلش زنده شد به عشق
ثبت است بر جریده عالم دوام ما
♈️ خوانسار؛ اولین خاستگاه چاپ کتاب در ایران

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ خوانسار؛ اولین خاستگاه چاپ کتاب در ایران

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

خوانساری ها در نشر کتاب و ترویج فرهنگ کتابخوانی در پایتخت نقش بی بدیلی داشته اند؛ به گونه ای که فرزندان و نوه های طایفه های مختلف خوانسار هنوز در حوزه نشر فعالیت می کنند.
در تهران قدیم بیشتر کتابفروشان ثابت و دوره‌گرد، اهل خوانسار بودند. سعید نفیسی نویسنده و محقق معاصر در یکی از گزارش های خود آورده است: «بازار حلبی‌سازها مرکز کتابفروشی‌های تهران بود. یکی دیگر از کتابفروشی های تهران هم در تیمچه حاجب‌الدوله و بازار کفاش‌ها بود. حاج ملا محمدصادق و حاج ملا محمدباقر دو برادر اهل خوانسار و فاضل بودند که به خانه‌های مردم می‌رفتند و کتاب‌هایشان را عرضه می‌کردند و گاهی فوراً هم پول کتاب‌ها را نمی‌گرفتند. معتبرترین کتابفروشی آن زمان متعلق به میرزا محمد خوانساری در بازار حلبی‌سازها قرار داشت».
 
زمانی هم که حاج میرزا علی‌اکبر کتابفروش خوانساری به تهران آمد تا در تیمچه حاجب‌الدوله، کتابفروشی باز کند، شاید فکر نمی‌کرد نام و خاندانش چند دهه بعد تبدیل به یکی از مهم‌ترین مراکز نشر در ایران شود.
🔸در دوره قاجار، تیمچه حاجب‌الدوله و بازار حلبی‌سازها، مرکز کتابفروشی و نشر کشور به شمار می‌رفت؛ مرکزی که با روی کار آمدن پهلوی اول و احداث خیابان‌های جدید، به خیابان ناصرخسرو منتقل شد. به همین دلیل وقتی حاج محمداسماعیل علمی، پسر میرزا علی‌اکبر تصمیم گرفت کار پدرش را ادامه دهد و به همراه پسرانش شرکت تضامنی علمی را تاسیس کند، به خیابان ناصر خسرو رفت تا جنب ساختمان وزارت دارایی، کتابفروشی‌اش را دایر نماید. او به همراه محمدعلی ترقی، موسس انتشارات خیام، بارها به هند سفر کرد تا از آنجا کتاب‌های فارسی چاپ هند را به تهران بیاورند.

وقتی قرار شد ساختمان وزارت دارایی گسترش پیدا کند، کتابفروشی حاج محمداسماعیل هم خراب شد و او قدری پایین‌تر از مغازه قبلی‌اش «کتابفروشی علمی» را دوباره دایر کرد. در همین زمان بود که به او خبر دادند روس‌ها در مشهد قصد فروش چاپخانه‌ای را دارند. او هم به مشهد رفت و یک دستگاه ماشین چاپ سنگی با لوازم آن خریداری کرد و با مشکلات بسیار آن را به تهران و کتابفروشی‌اش آورد. کتابفروشی که در نهایت امور آن به دست پنج پسرش افتاد.
🔸پس از حاج محمداسماعیل، پسر بزرگش محمدعلی علمی هم مغازه کتابفروشی را اداره می‌کرد و هم به کار نشر می‌پرداخت. چهار پسر دیگر نیز در چاپخانه علمی کار می‌کردند.
🔻محمدعلی کتاب‌های بسیاری چون «تاریخ بیست ساله» نوشته حسین مکی و «زندگانی امیرکبیر»‌ و «تاریخ هرودوت» را منتشر کرد؛ اما مهم‌ترین اثری که توسط او به چاپ رسید، «شرح زندگانی من» نوشته عبدالله مستوفی و کتاب «نبرد استالینگراد» بود. او همچنین قرآن نفیسی به خط سیدحسین میرخانی انتشار داد که در ردیف قرآن‌های نفیس بود.
⬅️ یکی از نکاتی که درباره خاندان علمی می‌توان به آن اشاره کرد، چاپ کتاب‌های درسی بود. آنان از بزرگ‌ترین ناشران کتاب‌های درسی در کشور بودند. محمد علی علمی مدتی هم به همراه برادر خود علی‌اکبر علمی با روزنامه کیهان کتاب‌های درسی را باهم منتشر کردند که مهم‌ترین منبع درآمد خانواده و فامیل علمی بود.
🔹لازم به یادآوری است که در دوره قاجار واولین دوره مجلس شورای ملی درسال۱۲۸۵شمسی، میرزامحمود کتابفروش‌ خوانساری، به عنوان نماینده مردم تهران از صنف کتابفروشان، وارد مجلس شد و نقش بسزایی ایفا کرد.

بعد از موفقیت حاج میرزا علی اکبر کتابفروش، موج مهاجرت خوانساری ها به تهران سرعت گرفت و بیشتر آن ها دستی در صنعت نشر و چاپ پیدا کردند که اشرف الکتابی ها، علمی ها، میرباقری ها و ... را باید نسل نخست کتابفروش های خوانساری در تهران دانست که در تیمچه حاجب الدوله صاحب اعتبار شدند و به خاطر سهولت در رفت و آمد به محل کسب و کارشان در حوالی بازار تهران سکونت پیدا کردند. 
🔹مرحوم محسن بخشی مدیر سابق انتشارات آگاه در مراسم نکوداشت خود در سال ۱۳۹۴ اظهار داشت: «در مکتب که درس می‌خواندم عاشق کتاب شدم؛ به همین دلیل از خوانسار فرار کردم و به تهران آمدم تا کتابفروش شوم».
وی در ادامه افزود: «به تهران که آمدم در یک کتابفروشی مشغول به کار شدم و پس از مدتی صاحب آن به من اعتماد کرد و بخشی از کتابفروشی را به من سپرد. این گونه بود که  به دنیای نشر راه پیدا کردم».

خوشبختانه آثار فرهنگی گسترش صنعت نشر توسط خوانساری ها به صنف لوازم التحریر بازار تهران نیز کشیده شده و هم اکنون از سررشته داران آن هستند.
🔻اگر باور داشته باشیم که نشر از بنیادهای اصلی فرهنگ، آموزش، پژوهش، تفکر، احساس، ادراک، نگرش، بینش و آینده ماست، جای این سوال باقی است که چرا پروژه ایجاد بزرگ ترین چاپخانه کشور در قلمرو شهرستان خوانسار در دولت های نهم و دهم که می توانست در توسعه فرهنگی منطقه نقش تعیین کننده داشته باشد، منتفی گردید؟
♈️ داستان جذاب #ورود_برق به ایران

✳️ پدر برق ایران که بود؟

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی

@dehkade_jahan
♈️ داستان جذاب #ورود_برق به ایران

✳️ پدر برق ایران که بود؟

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
 
    @dehkade_jahan

⬅️ بخش اول

این روزها که به دلایل مختلف با خاموشی های متناوب مواجه هستیم، انگیزه ای برای اینجانب ایجاد شد تا مروری کوتاه بر سیر ورود برق به ایران و فرآیند پذیرش آن از سوی مردم داشته و با بانی اولیه آن آشنا شویم.

قبل از آمدن برق به ایران، روشنایی خیابان‌ها و کوچه‌ها یکی از مشکلات دولت وقت بود؛ بنابراین برای اولین بار در ایران کارخانه‌ای دایر شد که روشنایی خیابان ناصریه و خیابان دراندرون (باب همایون فعلی) را با استفاده از گاز کاربیت تامین می‌کرد. البته این روشنایی، مختص خیابان‌هایی بود که به دربار منتهی می‌شد؛ اما با اولین سفر ناصرالدین شاه به فرنگ، روشنایی به ایران آمد و خیابان‌های شهر را برای مدت کوتاهی روشن کرد که پس از چند روز توسط اهالی قطع و روشنایی آن منحصر به اندرون دربار شد.

در زمان مظفرالدین‌شاه، محمدحسین امین‌الضرب، اولین دستگاه تولید برق را از روسیه خریداری کرد و پس از آن به طور رسمی وارد ایران شد.
🔹محمدحسین امین‌الضرب یکی از تجار معروف زمان خود بود و به هر جا سفر می‌کرد، توشه‌ای از تجارت اقتصادی آن کشور را با خود به ارمغان می‌آورد؛ به همین خاطر از جانب دربار و مظفرالدین شاه، بسیار مورد عنایت قرار گرفت.
🔹از سوی دیگر مقارن با انقلاب مشروطه تجار تهران ابتدا او را به عنوان نماینده مجلس برگزیدند و پس از تشکیل مجلس، از سوی نمایندگان به عنوان نایب رییس مجلس انتخاب گردید.
🔸او در معاملات تجاری به سرعت پیشرفت می‌کرد؛ به گونه ای که پیشنهاد تاسیس بانک ملی را به مظفرالدین شاه داد.

در عین حال یکی از مهم‌ترین و زیباترین فعالیت‌های اقتصادی - صنعتی محمدحسین امین‌الضرب، آوردن کارخانه برق از روسیه به ایران بود.
🔸در سال ۱۲۸۴ خورشیدی که با مظفرالدین شاه عازم روسیه شده بود، روزی در خیابان در حال قدم زدن بود که چشمش به یک کارخانه برق افتاد و متوجه شد که روشنایی شب توسط چنین کارخانه هایی تامین می‌شود.
🔹او که تا آن زمان چنین سازه مولدی را ندیده بود، مشغول تماشای آن می‌شود. چون مدت طولانی جلوی کارخانه ایستاده بود، نگهبان درٍ ورودی کارخانه برای جویا شدن از موضوع، بیرون آمده و به او می‌گوید: مگر خیال خریدش را داری؟
امین‌الضرب پاسخ می‌دهد: اگر ارزان بدهند، می‌خرم.
🔸در همین میان صاحب کارخانه رسیده و از جریان باخبر می‌شود و، چون امین‌الضرب را با لباس نامناسب می‌بیند، با تمسخر به او می‌گوید: قیمتش پانصدهزار تومان است.
امین‌الضرب نیز از او می‌خواهد تا قولنامه‌اش را بنویسد و پولش را هم حواله یکی از تجار معتبر آنجا می‌کند و به این ترتیب کارخانه را تصاحب می‌کند و برای اولین بار برق وارد ایران می‌شود. هنوز مدت زیادی از بازگشت او و مظفرالدین شاه از روسیه به ایران نگذشته بود که کارخانه برق حاج امین‌الضرب در ایران ساخته شد و به راه افتاد و خیابان‌های لاله‌زار، سعدی، شاه‌آباد و چراغ برق را روشن کرد.
🔻اگرچه مردم زیادی برای تماشای روشنایی به این خیابان‌ها آمده بودند؛ اما در بین آنان عده‌ای اعتقاد داشتند که این روشنایی نمادی از قدرت شیطان است؛ بنابراین شروع به قطع سیم‌ها و شکستن لامپ‌ها کردند و اندک رغبتی برای استفاده از آن نشان نمی‌دادند.
🔹اکثر رجال و وزرا نیز به برق حاج امین‌الضرب، روی خوش نشان ندادند و معتقد بودند که به صنعت فرنگ نمی‌توان اعتماد کرد. به همین خاطر تا مدت‌ها از چراغ‌های زنبوری خود برای روشنایی شب استفاده می‌کردند.

پس از چندی، امین‌الضرب با شیوه‌ای زیبا، شروع به مبارزه این عقاید کرد.
🔻او به مناسبت جشن میلاد امام زمان (عج) تمام خیابان‌های امیریه را مزین به لامپ‌های رنگارنگ کرد و با این کار، مردم را بار دیگر شگفت‌زده نمود و این آغاز تغییر عقیده مردم و رجال و وزرا بود.
🔸از این پس آنان ابتکار امین‌الضرب را به خانه‌های خود بردند و به تدریج برق، جای چراغ‌های زنبوری و وسایل روشنایی اولیه را گرفت.


کارخانه برق از عصر تا آخر شب کار می‌کرد. البته این صنعت نیز مانند سایر صنایع وارداتی به ایران، ابتدا مختص دربار، رجال و سرمایه‌داران بود، ولی کم‌کم به صورت عمومی درآمد و خانه‌ها و خیابان‌ها را روشن کرد.
🔹این کارخانه که در زمان خود اعتبار پیدا کرد، موتورش به وسیله نفت کار می کرد و برق ۱۱۰ ولت تولید می نمود؛ موتور تک سیلندری داشت که برای خنک کردن آن، آب در اطرافش گردش داشت. نمونه ای از این کارخانه را در دوران کودکی در زادگاهم گلپایگان شاهد بودم.
⬅️ بخش دوم

رقابت شدیدی در آن زمان بین مردم برای استفاده از برق شکل گرفت؛ تا جایی که مردم بیماری سل و ارتباط آن با دود چراغ‌های نفتی و روغن‌سوز را بهانه‌ای برای بردن برق به خانه‌های خود قرار می‌دادند.
🔸مصرف اولیه برق تنها به چند ساعت از شب محدود می‌شد. مولدهای اولیه نیز با هیزم، زغال‌سنگ و چوب کار می‌کردند؛ ولی بعد‌ها جای خود را به مولدهای دیزلی دادند.

به دنبال وارد شدن برق به ایران و جا افتادن این صنعت بین مردم، در سال ۱۲۸۴ اداره‌ای در شهرداری تهران به نام اداره روشنایی معابر تاسیس شد. این اداره بعد‌ها به بنگاه برق تغییر نام داد، ولی همچنان زیرنظر شهرداری بود.

پس از این‌ که برق به طور کامل در میان مردم جا افتاد و عقاید کهنه، جای خود را به رضایت از نور داد، بنگاه برق فردی را به عنوان مامور دریافت پول مصرف برق براساس تعداد لامپ‌ها قرار داد که به او تحصیلدار می‌گفتند.
🔸تحصیلدار، بدون آن که کنتور و یا چیزی شبیه آن در کار باشد، هر شب می آمد و براساس تعداد لامپ‌ها از صاحبان آن‌ها پول می‌گرفت. در آن زمان لامپ‌هایی که معمول بود، لامپ‌ های چهل واتی، لامپ‌ های ۷۵ واتی و لامپ‌ های صد واتی بود. البته در آن زمان به واحد وات، شمع می‌گفتند.
🔹قیمت مصرف لامپ‌ های چهل شمعی چهار شاهی و مصرف لامپ‌ های ۷۵ شمعی و صد شمعی به ترتیب هفت شاهی و ده شاهی بود. بعضی کسبه، برای پرداختن نکردن این مبلغ، ترفندهایی به کار می‌بردند.
🔻اول شب لامپ کم‌ وات زده و پس از رفتن تحصیلدار، لامپ پُروات می‌بستند، یا این‌ که ابتدا یکی، دو لامپ وصل می‌کردند و پس از رفتن تحصیلدار، سه، چهار لامپ دیگر اضافه می‌کردند. عده‌ای نیز دکان و مغازه خود را هنگام آمدن تحصیلدار می‌بستند و پس از رفتن او، دوباره آن را باز می‌نمودند و به این طریق از پرداخت مبلغ مصرف لامپ، شانه خالی می‌کردند.

این کارخانه، فاقد دستگاه تقویتی بود که برق را به طور یکنواخت و یکسان توزیع و تنظیم کند؛ بنابراین برق اطراف کارخانه، تا حدی قوی بود که با چشم نمی‌شد به آن خیره شد؛ ولی هرچه به فاصله آن از کارخانه اضافه می‌شد، نور آن نیز ضعیف‌ تر می‌شد.

با پایان گرفتن داستان جذاب ورود برق به ایران توسط محمد حسین امین الضرب و مقاومت های اولیه اغلب مردم، بی درنگ محتوای کتاب ارزشمند «مدرن یا امروزی شدن فرهنگ» تالیف دکتر نعمت الله فاضلی در ذهنم تداعی شد.

در این کتاب آمده است: جعفر شهری در مجموعه شش جلدی تاریخ اجتماعی تهران نمونه های متعددی از مقاومت ایرانیان در برابر تکنولوژی های روز مانند عکاسی، چرخ خیاطی، قطار، رادیو، تلویزیون، دوچرخه، چراغ برق و امثال این ها ارائه و ثبت کرده است.
🔹ایرانیان اغلب محصولات صنعتی جدید را با عناوینی چون فرنگی، جنی، نجس و ... طبقه بندی کرده و از پذیرش آن ها تا مدت ها سرباز زده آند و ...»
🔻اما دکتر فاضلی بر اساس پژوهش های مردم شناختی به این نتیجه رسیده است که در عصر جدید ایرانیان به دلایل گوناگون مانند افزایش میزان تحصیلات، ارتباطات بین المللی، ورود به فاز جهانی شدن و ... از ورود صنایع نوین مانند کامپیوتر و فن آوری های نوین ارتباطی و ... (به عنوان سمبل نوآوری های عصر کنونی) به خانه های ایرانی استقبال نمودند و در ادامه می افزاید: «بنیادهای مدرنیته ایرانی قوام بیشتری یافته است و مردم آمادگی بیشتری برای سازگاری و قبول محصولات مدرن دارند.»
♈️ مهندسی و مطالعات اجتماعی دو بال موفقیت طرح های توسعه ای

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan
♈️ مهندسی و مطالعات اجتماعی دو بال موفقیت طرح های توسعه ای

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan

پنجم اسفند در ایران به‌ مناسبت بزرگداشت خواجه نصيرالدين طوسی، روز مهندس معرفی شده است؛ از این رو جا دارد ضمن عرض تبریک و قدرشناسی از مهندسان، ارزیابی انتقادی از این موضوع نیز داشته باشیم.

  پیش از تأسیس دانشگاه، هنگامی که می خواستند جوانان را برای کسب علم به خارج بفرستند، اصلی ترين رشته‌های تحصيلی مورد توجه حکومت، پزشکی، مهندسی و علوم تجربی بود و با فعالیت دانشگاه در ایران نیز این رویکرد ادامه داشت.
🔹دولتمردان تصور می کردند کافی است از دانش غرب، فقط همين علوم اخذ شود تا کشور در مسير توسعه قرار گيرد.
🔸با این دیدگاه رشته مهندسی در شکل‌گيری و اداره کشور نقش مهم‌ تری داشت. مهندس به معنای فردی که ذهنيتی دقيق و علمی دارد، می توانست اقدام به توليد ابزار يا تجهيزات نماید و در کمترین زمان، با کيفيت و قيمت مناسب تحويل دهد.

جامعه مدرن و تمدن غرب نيز به ظاهر روی کاکُل مهندسان می چرخيد؛ زیرا در هر پدیده دنیای غرب، آثار عمل مهندسان آشکار و نمايان بود. از برج ايفل گرفته که يک مهندس آن را ساخت و به نماد فرانسه تبديل شد، تا مجسمه آزادی و انتقال آن به نيويورک که بيش از وجه هنری، وجه مهندسی اش اهميت يافت. از ساختمان‌های سر به فلک کشيده تا وسايل مدرن حمل‌ونقل و ارتباطات، از مزارع عظيم کشت و صنعت تا کارخانه‌های بزرگ و کشتی های غول‌پيکر و... همه و همه کار مهندسان بود و از این رو آموزش مهندسی و تربيت مهندس به معنای قدم گذاشتن در مسیر پیشرفت به شمار می رفت.
🔹به همين دليل از ابتدا بهترين دانش‌آموزان کشور جذب اين دو رشته يعنی پزشکی يا مهندسی می شدند و اعتبار و مزايای مادی آنان نيز از ساير رشته‌ها بيشتر بود.
🔸اگر امروز در جامعه ايران عنوان «دکتر» خريدار پيدا کرده، به واسطه آن است که نخستين دکترها، پزشکان بودند و مهندسان نيز عنوان اختصاصی خود را داشتند.

واقعيت اين است که نياز جامعه مدرن به مهندس و تفکر مهندسی قابل انکار نيست؛ ذهنيتی که با رياضی آشناست و بسيار محاسبه‌گر و عملگراست و در پی کسب حداکثر بهره‌وری از حداقل امکانات است و می کوشد  توليد و محصول خود را بهينه سازد تا مانع از اتلاف منابع شود.

در عین حال نبايد فراموش کرد که دانش مهندسی، کاربردی برای انجام اهداف مشابه درباره جامعه و انسان ندارد؛ به گونه ای که می توان گفت مهندسان در تمدن غرب، محور اصلی و منحصر به‌ فرد اين پيشرفت نيستند، بلکه صاحبان علوم اجتماعی و فرهنگی اگر جایگاه مهم‌تری از مهندسان نداشته باشند، نقش کمتری نيز ندارند.
🔹مديريت جامعه با مديريت و ساخت يک کارخانه فرق دارد. با نگاه مهندسی شايد بتوان کارخانه ای را راه انداخت و ارزیابی هزینه و فایده آن را انجام داد؛ ولی نمی توان يک جامعه را اداره کرد و به ارزیابی اجتماعی آن پرداخت؛ به همین دلیل استفاده از اصطلاحات مهندسی اجتماعی يا فرهنگی دقيق نيست. به عبارتی ساخت يک فرهنگ، مهندسی پذير نيست؛ زيرا ماهيت متغيرهای موجود در فرهنگ با متغيرهای دقيق و قابل سنجش در توليد يک محصول صنعتی متفاوت است.

خالی از لطف نیست به یک تجربه پس از پیروزی انقلاب در جهاد سازندگی (سابق) اشاره کنم. در یکی از استان های محروم‌ کشور، جهادگران پس از مشاهده تعداد قابل توجهی از روستاهای فاقد حمام (عمومی)، با هزینه های زیاد اقدام به ساخت حمام نمودند و با خرسندی و شوق فراوان از ارائه یک خدمت بزرگ، با حضور مسئولان محلی آن ها را افتتاح نمودند؛ اما پس از چند ماه با عزیمت به آن روستاها در کمال شگفتی مشاهده کردند که حمام ها به آغل گوسفندان تبدیل شده اند!
🔹دلیل آن هم این بود که مردم آن مناطق به دلیل خرافات و ... دوش گرفتن را خوش یُمن نمی دانستند و ترجیح می دادند با آبی که در دیگ ها داغ می کنند، استحمام نمایند.
🔻این تجربه به جهادگران آموخت که قبل از اقدام برای اجرای پروژه های توسعه در هر منطقه، مطالعات فرهنگی و اجتماعی در مورد افراد ذینفع، ضرورتی مهم و غیر قابل انکار است و پیش از اجرای طرح های توسعه ای باید فرهنگ سازی کرد.
🔸از سوی دیگر توجه به زیرساخت های اجتماعی و فرهنگی؛ به ویژه احداث فضاهایی برای گفت و گوی شهروندان با یکدیگر، از اولویت هایی است که باید به صورت جدی مورد اهتمام برنامه ریزان توسعه روستایی و شهری قرار گیرد.  

اگر مهندسی را در جايگاه واقعی خود قرار دهيم، يکي از مهم‌ترين شرط ها و لوازم توسعه را محقق کرده‌ايم؛ اما اگر قرار باشد  ذهنيت مهندسی را بر همه امور از سياست گرفته تا فرهنگ و اجتماع تسری دهيم، در اين صورت نه‌تنها به جامعه خدمت نکرده‌ايم، بلکه موقعیت مهندسی را نيز تضعيف نموده‌ايم.
🔹با عرض شادباش دوباره روز مهندس،‌ امید است با تعامل مهندسان و کنشگران اجتماعی در چارچوب نگرش سیستمی و توسعه پایدار، شاهد شکوفایی همه ظرفیت های کشور باشیم.
♈️ #روز_جهانی_آینده و #توسعه_پایدار

✳️ به مناسبت فرا رسیدن #هفته_منابع_طبیعی

ابراهیم جعفری
🌍 دهکده جهانی
@dehkade_jahan