دارالشفاء حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
9.53K subscribers
9.87K photos
2.23K videos
1.14K files
6.96K links
#تدریس طب اسلامی
#مشاوره سبک زندگی اسلامی

آدرس : شهرری میدان شهداء شاملو خیابان تبلیغات پ ۱
شنبه یک شنبه دوشنبه سه شنبه چهارشنبه پنجشنبه و جمعه
از ۸ الی ۱۷

نوبت دهی تلفنی ۰۹۳۶۳۰۶۵۴۷۸ از ۱۲ تا ۶ عصر

مدیریت:🆔️ @valizadeh1111

سفارش محصولات ۰۹۳۹۱۸۰۴۰۳۴
Download Telegram
#خاطرات_شهید

●دیدم شهید صیاد مدام به ساعتشان نگاه می کردند، علت را پرسیدم ، گفتند : "وقت نماز است " همان لحظه به خلبان اشاره کردند که همین جا فرود بیا تا نماز اول وقت بخوانیم.خلبان گفت : "این منطقه زیاد امن نیست اگر صلاح می دانید تا رسیدن به مقصد صبر کنیم " شهید صیاد گفتند :"هیچ اشکالی ندارد .. ما باید همین جا نمازمان را بخوانیم ..

● " خلبان اطاعت کرد و هلی کوپتر نشست.با آب قمقمه ای که داشتیم وضو گرفتیم و نماز را به امامت ایشان اقامه کردیم وقتی طلبه های شیراز از آیت الله بهاءالدینی درس اخلاق خواستند ایشان فرمودند : "بروید از صیاد شیرازی درس زندگی بگیرید ، اگر صیاد شیرازی شدید ، هم دنیا را دارید و هم آخرت را .. "

#شهید_علی_صیاد_شیرازی🌷
#سالروز_شهادت

●شهادت: ۱۳۷۸/۱/۲۱ - تهران توسط گروهک صهیونیستی منافقین


🆔 https://t.iss.one/daroshefaenarjeskhatoon313
دارالشفاء حضرت نرجس خاتون سلام الله علیها
Photo
#پنجشنبه_های_دلتنگی
#خاطرات_شهید

●شب #اعزام، زود رفت خوابید. می ترسید صبح خواب بماند. به مامانم سپرده بود زنگ بزند، ساعت کوک کرد، گوشی‌اش را تنظیم کرد و به من هم سفارش کرد بیدارش کنم.

●طاقتم طاق شد و زدم به سیم آخر. کوک ساعت را برداشتم. موبایلش را از تنظیم زنگ خارج کردم، باتری تمام ساعت‌های خانه را در آوردم. می خواستم جا بماند. حدود ساعت سه خوابم برد. به این امید که وقتی بیدار شدم کار از کار گذشته باشد. ‌

●موقع نماز صبح، از خواب #پرید. نقشه‌هایم، نقشه بر آب شد. او #خوشحال بود و من ناراحت. لباس هایش را اتو زدم. پوشید و رفتیم خانه‌ی مامانم.

●مامانم ناراحت بود، پدرم توی خودش بود. همه #دمغ بودیم؛ ولی محسن برعکس همه، شاد و شنگول. توی این حال شلم شوربای ما جوک می گفت. می‌خواستم لهش کنم. زود ازش خداحافظی کردم و رفتم توی اتاقم.

●من ماندم و عکسهای محسن. مثل افسرده ها گوشه ای دراز کشیدم. فقط به عکسش که روی صفحه گوشی ام بود نگاه می کردم. تا صفحه خاموش میشد دوباره روشن می کردم. روزهای سختی بود...

به روایت همسر بزرگوار شهید

#شهید_محسن_حججی🌷
#سالرروز_شهادت
#شهدا 🌷 را با #صلوات یاد کنیم .




🆔 https://t.iss.one/daroshefaenarjeskhatoon313