داروگ
10 subscribers
9 photos
1 video
24 links
گرچه می گویند می گریند
روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری
داروگ
کی می رسد باران ...

تلاشی برای زدودن غبار از حقیقت .
Download Telegram
اخلاقتان پست و پیمان شما از هم گسستنی، دین شما دو رویی و آب شما شور و نا گوار است. آن کس که از شما دوری گزیند مشمول آمرزش پروردگار میگردد.

جانم به فدایت علی جان، آنگاه که سر در چاه میکردی و میگریستی به چه می اندیشیدی؟

آیا مسجدهایمان را میدیدی چون سینه ی کشتی غرق شده است و عذاب خدا از بالا و پایین آن را احاطه کرده و سر نشینان آن همه غرق خواهند شد؟

ای مردم بی اصل و ریشه در یاری پروردگارتان برای چه در انتظارید؟ ...
سلام خدمت رفقا
از این به بعد تو این کانال اشعار‌ و موسیقی های مورد علاقه مو قرار میدم که شاید تناسبی هم با وضعیت سیاسی اجتماعی کشور داشته باشه

ارادتمند

گرچه می گویند می گریند
روی ساحل نزدیک
سوگواران در میان سوگواران
قاصد روزان ابری
داروگ
کی می رسد باران ...

https://telegram.me/daaarvag
🔴 وفدیناه بذبح عظیم ...
(صافات)
فضل بن شاذان گفت شنیدم از حضرت رضا که می‌فرمود: چون خداوند به حضرت ابراهیم‌ دستور داد که به جای ذبح اسماعیل قوچی که فرستاده بود، ذبح کند، ابراهیم‌ در دل آرزو کرد که کاش فرزندش اسماعیل را به دست خود قربان کرده بود و امر به ذبح قوچ به او نشده بود، تا دلش همچون دل پدری که فرزندش را ذبح کرده به درد آید و سزاوار والاترین درجات اهل ثواب که در مصائب صبر می‌کنند، بگردد.
خداوند ـ عزّوجلّ ـ به او وحی کرد که ای ابراهیم محبوب‌ترین خلق من نزد تو کیست؟ گفت: یا رب هیچ آفریده‌ای از آفریدگانت برای من محبوب‌تر از حبیبت محمّد‌ نیست. خداوند وحی کرد که یا ابراهیم آیا او عزیزتر است یا خودت؟ پاسخ داد:او عزیزتر است. خداوند پرسید: فرزند او برای تو عزیزتر است یا فرزند خودت؟ پاسخ داد: فرزند او. فرمود: قربانی شدن فرزند او به‌ظلم و ناحق به دست دشمنانش بیش تر دل تو را به درد می‌آورد یا کشته شدن فرزندت به دست خودت در راه طاعت من؟ پاسخ داد: قربانی شدن او به دست دشمنانش برایم دلازارتر است. خداوند فرمود: ای ابراهیم گروهی که گمان می‌کنند که از امّت محمّد هستند، فرزندش حسین را بعد از او از سر ظلم و عدوات می‌کشند؛ همچنان که گوسفندی را بکشند و با این کار، مستوجب غضب من می‌شوند. ابراهیم از این سخن بی‌تاب شد و دلش به درد آمد و اشک به دیدگان آورد.
خداوند بار دیگر به او وحی کرد که ای ابراهیم، جزعِ تو را بر فرزندت ـ اگر او را کشته بودی ـ با جزعت برحسین و قتل او، فدیه و معاوضه می‌کنم، و برای تو رفیع‌ترین درجاتی که ثواب صبر بر مصائب است، قرار می‌دهم، و این همان است که فرمود: وفدیناه بذبح عظیم.

(برگرفته از منابع زیر: ملامحسن فیض کاشانی، تفسیر صافی. حویزی، نور الثقلین. بحرانی،البرهان فی علوم القرآن. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 12، ص 5ـ 124.)

#حسین_جان

https://telegram.me/daaarvag
جهان خون‌ریز بنیاد است هشدار
سر سال از محرّم آفریدند!
و گفت
اگر مردم گرد آیند
تا مرا خوار گردانند
چنان که من خویش را خوار گردانیده‌ام، نتوانند!

#عطار #تذکرة_الاولیا
ذکر ابوسلیمان دارایی قدس الله روحه
@daaarvag
یکی از دلایل اینکه هیات عشاق الحسین (حاج قوربون) رو به بقیه ی هیات ها ترجیح میدم اینه که سخنران و مداح خیلی کاری به مباحث مربوط به اداره ی جامعه و زوایا و خفایای حکومت اسلامی و نقش روحانیت در پیشبرد اسلام ندارن؛ حداقل به طور مستقیم!
میان روضه شونو میخونن و از امام حسین و اشک بر حسین حرف میزنن، از چیزی که مطمئنن حرف میزنن! ادعای حکومت جهانی هم ندارن! نه مثل مداح و سخنران هایی که انگار کلیه ی مسائل عالم رو حل کردن و مشکل اینه کسی بهشون توجه نمیکنه!

همین‌قدر ساده!
همین‌قدر تخصصی و مسئولیت پذیر!


#حسین_جان

@daaarvag
رباب، ازدواج و ارتحال

در ینابیع المودة آمده است که امرء القیس دارای سه دختر بود؛ یکی را حضرت امیرالمؤمنین به همسری پذیرفت و یکی را امام حسن علیه السلام و دیگری را که رباب نام داشت امام حسین علیه السلام به همسری برگزید.
وی، مادر سکینه دختر امام حسین و عبدالله بن حسین علیه السلام و از زنان فصیح الکلام بود که در کربلا حضور داشته است؛ همان زنی که حضرت سید الشهداء وی را بسیار دوست می داشت و درباره او اشعاری را فرموده است. بعد از شهادت امام حسین علیه السلام قریش از او خواستگاری کردند، ولی او اجابت نکرد و پاسخ داد که بعد از مواصلت با رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم با کسی مواصلت نمی کنم و بعد از امام حسین علیه السلام همسری نمی خواهم.
در مجلس ابن زیاد، چون نگاهش بر سر مقدس شوهرش افتاد و بی تاب شد آن سر مبارک را گرفت و بوسید و در کنار خود نهاد و نوحه سرایی کرد.
در تاریخ آمده است که بعد از واقعه کربلا یکسال بیشتر زنده نماند و پیوسته در گریه و سوگواری گذرانید و اشعاری را در وصف کربلا و عاشورا سروده است.او از آفتاب به سایه نیامد، گویا بعد از اینکه به چشم خود دیده بود که بدن مطهر حضرت امام حسین علیه السلام را برهنه مقابل آفتاب انداخته اند با خود عهد کرد که دیگر در سایه زیست نکند.
ابن اثیر در کامل گفته است: رباب پس‌ از یک‌سال از واقعه کربلا در مدینه از تأسف و حزن وفات کرد.
منابع:
منتهی الامال، ج 1، ص 855.

#حسین_جان

@daaarvag
گر آرزوی وصلش پیرم کند مکن عیب
عیب است از جوانی کاین آرزو ندارد...

شهریار
دیوان شهریار

@daaarvag
درود ای همزبان
من از بدخشانم

همان مازندرانِ داستان‌های کهن
آن زادگاه این زبان ناب اجداد و نیاکانت

تو از تهران
من از کابل، من از سیستان
تو از مشهد
ز غزنی و هریوایم
تو از شیراز و من از بلخ می‌آیم

اگر دست حوادث در سر من تیغ می‌کارد
و گر بیداد و استبداد می‌بارد
نوایم را اگر دزدیده‌اند از من
سکوت تیره‌یی گسترده گر دامن
سیه‌پوشانِ روشن‌مغز و
فوج سربه‌داری در رگانم رخش می‌رانند۱

مرا بشناس
من آنم که دماغم بوی جوی مولیان دارد
و آمویی میان سینه‌ام پیوسته در فریاد و جریان است
و در چین جبین مادرم روح فرانَک می‌تپد
از روی و از مویش
فروهر می‌تراود
مهر می‌بارد
و سام و زالِ سام و رستم و سهراب و آرش را
من و این پاک‌مغزان کمانکش را
به قول رازهای سینه‌ی تاریخ پیوندی‌ست
دیرینه!

نگاهم کن
نه!
نه با توهین و با تحقیر و با تصغیر

نگاهم کن
نگاهت گر پذیرد
برگ سیمایم
ز بومسلم و سیس و بومقنّع
صورتی دارد

درست امروز شرح داستان و داستان با توست
و اما استخوان قهرمان داستان با من

تو گر نامی
نشانم من
تنت را روح و جانم من
من ایرانم!

خراسان در تن من می‌تپد
پیوسته در رگ‌های من جاری‌ست
بشناسم

بنی آدم گر از یک جوهر اند
ما را یکی‌تر باشد آن گوهر

درود ای همزبان
من هم از ایرانم!

‌#افغانستان #کابل #هرات #مزارشریف #طالبان

#غفران_بدخشانی #هوشنگ_ابتهاج #ابتهاج

@daaarvag
مرگ در هر حالتی تلخ است
اما من
دوست‌تر دارم که چون از ره در آید مرگ
درشبی آرام ...
چون شمعی شوم خاموش
لیک مرگ دیگری هم هست
دردناک ، اما شگرف و سرکش و مغرور!
مرگ مردان مرگ در میدان
با تپیدن‌های طبل و شیون شیپور
با صفیر تیر و برق تشنه شمشیر
غرقه در خون
پیکری افتاده در زیر سم اسبان ...

وه چه شیرین است
رنج بردن
پافشردن
در ره یک ‌آرزو مردانه مردن!
وندر امّید بزرگ خویش
با سرود زندگی بر لب
جان سپردن ...

آه اگر باید
زندگانی را
به خون خویش رنگ آرزو بخشید
و به خون خویش
نقش صورت دلخواه زد بر پردهٔ امّید
من به جان و دل پذیرا میشوم
این مرگ خونین را ...

#هوشنگ_ابتهاج

@daaarvag
Man Iranamo To Araghi (Studio)
Mohammad Hossein Poyanfar
من ایرانم‌ و تو عراقی ...
پویان‌ فر
WWW.ZAKERIN.IR
Haaj Mahmoud Karimi
ببین می توانی بمانی بمان ...
ببین میتوانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان

تو هم مثل من نیمه جانی بمان
زمین گیر من آسمانی بمان

اگر می شود می توانی بمان
اگر راه دارد بمانی بمان

چه شد با علی همسفر ماندنت
چه شد ماجرای سپر ماندنت

چه شد پای حرف پدر ماندنت
پس از قصه پشت در ماندنت

ندارد علی هم زبانی بمان
پس از تو چه آبی چه نانی بمان

ببین می توانی بمانی بمان
عزیزم تو خیلی جوانی بمان

برای علی بی تو بد می شود
بدون تو غم بی عدد می شود

نرو که غرورت لگد می شود
و این سنگ، سنگ لحد می شود

چه کم دارد این زندگانی بمان

چرا اشک را آبرو میکنی
چرا چادرت را رفو میکنی

چرا استخان در گلو میکنی
چرا مرگ را آرزو میکنی

چه کم دارد این زندگانی بمان
اگر می شود می توانی بمان ...
بخش ششم - واحد ( غم گرفته سرتا پا مو ببین بابا )
حاج محمود کریمی
واحد ( غم گرفته سرتا پامو ببين )
عمه مولا بود
عمه زهرا بود
عمه دریا بود
عمه تنها بود ...

@daaarvag
سَلِ المَصانعَ رَکباً تَهیمُ فی الفَلَواتِ
تو قدر آب چه دانی که در کنار فراتی

شبم به روی تو روز است و دیده‌ها به تو روشن
و اِن هَجَرتَ سَواءٌ عَشیَّتی و غَداتی

اگر چه دیر بماندم امید برنگرفتم
مضی الزَمانُ و قلبی یقولُ اَنَّکَ آتی

من آدمی به جمالت نه دیدم و نه شنیدم
اگر گلی به حقیقت عجین آب حیاتی

شبان تیره امیدم به صبح روی تو باشد
و قَد تُفَتَّشُ عَینُ الحیوةِ فی الظُّلُماتِ

فَکَم تُمَرِّرُ عَیشی و أنتَ حاملُ شهدٍ
جواب تلخ بدیع است از آن دهان نباتی

نه پنج روزهٔ عمر است عشق روی تو ما را
وَجَدتَ رائِحَةَ الوُدِّ اِن شَمَمتَ رُفاتی

وَصَفتُ کُلَّ مَلیحٍ کما یُحبُّ و یُرضی
محامد تو چه گویم که ماورای صفاتی

اخافُ مِنکَ و اَرجوا و اَستَغیثُ و اَدنو
که هم کمند بلایی و هم کلید نجاتی

ز چشم دوست فتادم به کامهٔ دل دشمن
اَحبَّتی هَجَرونی کَما تَشاءُ عُداتی

فراقنامهٔ سعدی عجب که در تو نگیرد
و اِن شَکَوتُ اِلی الطَّیرِ نُحنَ فی الوُکَناتِ

*

سل المصانع رکبا تهیم فی الفلوات=
درباره چشمه‌ها از سوارانی که در بیابان‌ها سرگردانند، بپرس

و ان هجرت سواء عشیتی و غدات=
اگر از پیشم بروی شب و روزم یکسان می‌شود

مضی الزمان و قلبی یقول انک آت=
زمان گذشت ولی قلبم می‌گوید که تو می‌آیی

و قد تفتش عین الحیوة فی الظلمات=
که همانا چشمه حیات در تاریکی‌ها جستجو می‌شود.

فکم تمرر عیشی و انت حامل شهد=
پس چقدر زندگی‌ام را تلخ می‌کنی در حالی که تو حامل شهد هستی.

وجدت رائحة الود ان شممت رفات=
بوی عشق را خواهی شنید اکر کفنم را بو کنی

وصفت کل ملیح کما یحب و یرضی=
هر نمکینی را آنچنانکه پسند افتد، توصیف کردم.

اخاف منک و ارجو و استغیث و ادنو=
هم از تو می‌ترسم و هم به تو امید دارم. هم از تو به دیگری پناه می‌برم و هم به تو نزدیک می‌شوم.

احبتی هجرونی کما تشاء عداتی=
دوستانم ترکم کردند همان طور که دشمناتم می‌خواستند.

و ان شکوت الی الطیر نحن فی الوکنات=
که اگر به پرندگان شکایت می‌بردم، در آشیانه خود نوحه سر می‌دادند.

https://soundcloud.com/arjanga/feraqnameh

https://soundcloud.com/m-bahrami/xyix3k5si3rp

@daaarvag
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دل است و هیچ دلی نیست بی ملال

محتشم کاشانی

@daaarvag
ندهد فرصت گفتار به محتاج کریم
گوش این طایفه آواز گدا نشنیده است ...

#صائب

@daaarvag
بیا بیا که مرا طاقت جدایی نیست
رها مکن که دلم را ز غم رهایی نیست

دلم ببردی و گر سر جدا کنی ز تنم
به‌جان تو که دلم را سر جدایی نیست

بریز جرعه که هنگامهٔ غمت گرم است
بگیر باده که هنگام پارسایی نیست

مرا بپرسی کاخر مرا ز تو غم نیست
اگر نیایی هست و گر بیایی نیست...

امیرخسرو دهلوی
دیوان کامل امیرخسرو دهلوی/ م.درویش

@daaarvag
ای یار جفا کرده پیوند بریده
این بود وفاداری و عهد تو ندیده

در کوی تو معروفم و از روی تو محروم
گرگ دهن آلوده یوسف ندریده

ما هیچ ندیدیم و همه شهر بگفتند
افسانه مجنون به لیلی نرسیده

در خواب گزیده لب شیرین گل اندام
از خواب نباشد مگر انگشت گزیده

بس در طلبت کوشش بی فایده کردیم
چون طفل دوان در پی گنجشک پریده

مرغ دل صاحب نظران صید نکردی
الا به کمان مهره ابروی خمیده

میلت به چه ماند به خرامیدن طاووس
غمزت به نگه کردن آهوی رمیده

گر پای به در می‌نهم از نقطه شیراز
ره نیست تو پیرامن من حلقه کشیده

با دست بلورین تو پنجه نتوان کرد
رفتیم دعا گفته و دشنام شنیده

روی تو مبیناد دگر دیده سعدی
گر دیده به کس باز کند روی تو دیده

@daaarvag