Forwarded from زندگی شیرین و الهی
#حکایتی_تکاندهنده)وقتی خداوند بخواهد؛ قدرتش رو نشان دهد...
🌹بخوانید و نشر دهید🌹
نقل است: مرد عیالواری که از فقر، سه شب فرزندانش گرسنه سر بر بالین گذاشته بودند؛ تور ماهیگیری اش را برداشت وباتوکل و #خداباوری به دریازد
اماتانزدیک غروب،چیزی به تورش نیفتاد.
با دلی شکسته از خدا خواست تا او را جلوی فرزندانش شرمنده نکند و برای آخرین بار تورش را به آب انداخت،این بار،یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.
با خوشحالی زیاد و شکرگزاری، به سمت ساحل حرکت کرد..
در راه پادشاهی را دید که با همراهانش مشغول به ماهیگیری تفریحی بودند
پادشاه باتکبر پرسید: مردک! چه داری؟
گفت:خداوند این ماهی بزرگ را به تورم انداخته است...
پادشاه دستور داد: آن ماهی را به زور از مرد بیچاره بگیرند و درمقابل هیچ چیزی هم به او نداد.
مرد فقیر با چشمانی پر از اشک به آسمان نگاهی کرد و چیزی زیر لب گفت؛ و با سرافکندگی به خانه اش بازگشت...
پادشاه نیز به کاخ بازگشت و با غرور، جلو ملکه به خود میبالید که چنین صیدی نموده است.
ماهی بزرگ را به ملکه نشان میداد، که خاری از فلسهای ماهی به انگشتش فرو رفت، انگشتش ورم کرد؛ به طوریکه ازشدت درد، نمیتوانست بخوابد.
طیبان معاینه کردند و گفتند: باید انگشت شاه قطع شود، اما خودش موافقت نکرد...
کم کم ورم و درد تمام دست را فرا گرفت، و مقرر شد تمام دست را قطع کنند؛ پادشاه بعدازافزایش درد، موافقت کرد...
بیماری دیگری به جان شاه افتاد...
علت را از حکیمی جویا شدند؟
گفت: شاید آه مظلومی باشد...
پادشاه به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد: او را نزدش آوردند...
پادشاه از او پرسید: مرا میشناسی؟
گفت: آری، تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.
شاه گفت: مرا حلال کن.
مرد فقیر گفت : تو را حلال کردم.
شاه گفت: میخواهم بدون هیچ ترسی به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، به آسمان نگاه کردی و چیزی گفتی؛ چه گفتی؟
گفت: به خدا گفتم: پروردگارا !
او قدرتش را به من نشان داد؛ تو هم قدرتت را به او نشان بده...
پادشاه که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود، دستور داد مبلغ زیادی به او دادند و...
🌺پیامبرص:ازآه مظلوم بترسید،حتی اگرکافر باشد؛چراکه برای آه مظلوم،هیچ پرده ومانعی نیست. نهج الفصاحه،ح۴۹
برای استفاده بیشتر، کانال زندگی شیرین والهی رابه دوستانتان معرفی فرمائید👇
@hatampoori
🌹بخوانید و نشر دهید🌹
نقل است: مرد عیالواری که از فقر، سه شب فرزندانش گرسنه سر بر بالین گذاشته بودند؛ تور ماهیگیری اش را برداشت وباتوکل و #خداباوری به دریازد
اماتانزدیک غروب،چیزی به تورش نیفتاد.
با دلی شکسته از خدا خواست تا او را جلوی فرزندانش شرمنده نکند و برای آخرین بار تورش را به آب انداخت،این بار،یک ماهی خیلی بزرگ به تورش افتاد.
با خوشحالی زیاد و شکرگزاری، به سمت ساحل حرکت کرد..
در راه پادشاهی را دید که با همراهانش مشغول به ماهیگیری تفریحی بودند
پادشاه باتکبر پرسید: مردک! چه داری؟
گفت:خداوند این ماهی بزرگ را به تورم انداخته است...
پادشاه دستور داد: آن ماهی را به زور از مرد بیچاره بگیرند و درمقابل هیچ چیزی هم به او نداد.
مرد فقیر با چشمانی پر از اشک به آسمان نگاهی کرد و چیزی زیر لب گفت؛ و با سرافکندگی به خانه اش بازگشت...
پادشاه نیز به کاخ بازگشت و با غرور، جلو ملکه به خود میبالید که چنین صیدی نموده است.
ماهی بزرگ را به ملکه نشان میداد، که خاری از فلسهای ماهی به انگشتش فرو رفت، انگشتش ورم کرد؛ به طوریکه ازشدت درد، نمیتوانست بخوابد.
طیبان معاینه کردند و گفتند: باید انگشت شاه قطع شود، اما خودش موافقت نکرد...
کم کم ورم و درد تمام دست را فرا گرفت، و مقرر شد تمام دست را قطع کنند؛ پادشاه بعدازافزایش درد، موافقت کرد...
بیماری دیگری به جان شاه افتاد...
علت را از حکیمی جویا شدند؟
گفت: شاید آه مظلومی باشد...
پادشاه به یاد مرد ماهیگیر افتاد و دستور داد: او را نزدش آوردند...
پادشاه از او پرسید: مرا میشناسی؟
گفت: آری، تو همان کسی هستی که آن ماهی بزرگ از من گرفتی.
شاه گفت: مرا حلال کن.
مرد فقیر گفت : تو را حلال کردم.
شاه گفت: میخواهم بدون هیچ ترسی به من بگویی که وقتی ماهی را از تو گرفتم، به آسمان نگاه کردی و چیزی گفتی؛ چه گفتی؟
گفت: به خدا گفتم: پروردگارا !
او قدرتش را به من نشان داد؛ تو هم قدرتت را به او نشان بده...
پادشاه که به شدت تحت تاثیر قرار گرفته بود، دستور داد مبلغ زیادی به او دادند و...
🌺پیامبرص:ازآه مظلوم بترسید،حتی اگرکافر باشد؛چراکه برای آه مظلوم،هیچ پرده ومانعی نیست. نهج الفصاحه،ح۴۹
برای استفاده بیشتر، کانال زندگی شیرین والهی رابه دوستانتان معرفی فرمائید👇
@hatampoori