زبان‌شناسی با خورشید
1.1K subscribers
13 photos
4 videos
8 files
45 links
درگاهی برای آشنایی با هر آن‌چه با زبان و فرهنگ در پیوند است.

گپ در واتس‌اپ:
https://chat.whatsapp.com/GEeDAY7ZDaJIt9jypbwvxT?mode=ac
Download Telegram
زبان‌شناسی و فراتر از آن

یک پژوهش تازه، این پیش‌انگاره را پیش کشیده که گذار انسان‌تباران از راه رفتن روی چهار دست‌و‌پا به راه رفتن روی دو پا، نه تنها چگونگی حرکت آنها را تغییر داد، بلکه ممکن است یکی از عوامل کلیدی شکل‌گیری توانایی‌های زبانی و موسیقایی هومی‌نین‌ها (انسان‌تباران) بوده باشد.

بر پایۀ این پیش‌انگاره، گام‌های منظم و موزون در راه رفتن روی دوپا، الگوهای شنیداری قابل پیش‌بینی‌تری در سنجش با حرکت نامنظم روی دست‌ها و پاها ایجاد می‌کرد و همین ریتم به انسان‌تباران کمک می‌کرد تا صداهای محیط را بهتر تشخیص دهند و برای نمونه، زودتر به حضور شکارچی در نزدیکی خود پی ببرند. به باور پژوهشگران، توانایی حس کردن ریتم و شنوایی دقیق‌تر، می‌تواند به مزیتی برای زنده ماندن (بقا) تبدیل شده باشد.

پیش از تولد، جنین در رحم مادر از طریق ضرب‌آهنگ گام برداشتن‌های مادر، با محرک‌های حسی گوناگون مانند شنوایی، تعادل و موقعیت‌یابی بدن (proprioception) آشنا می‌شود. این تجربه نیز می‌تواند زمینه‌ای زیستی برای گرایش انسان به ریتم و موسیقی فراهم کرده باشد.

با از دست رفتن خَز بدن در روند تکامل هومی‌نین‌ها (انسان‌تباران)، نوزادان دیگر نمی‌توانستند به بدن مادر بچسبند. چنین می‌نماید که گفتار آهنگین و موزون پدر و مادر با نوزاد—آنچه امروز «گفتار کودک‌وارانه/Baby Talk) نامیده می‌شود—به‌عنوان جایگزینی برای تماس فیزیکی همیشگی و یکی از مسیرهای اصلی در رشد موسیقی و زبان انسان بوده باشد.

تجربهٔ شخصی یکی از پژوهشگران در این پژوهش‌نامه با پسرش که به نشان‌گان(سندروم) داون مبتلاست—و علاقه‌مندی او به موسیقی و ریتم گام‌ برداشتن به جای زبان گفتار—الهام‌بخش این نگاه تازه به پیوند میان حرکت، صدا و ارتباط انسانی بوده است.

✍🏻 #خورشید_صبوری

بن‌مایه:

Larsson, M., & Falk, D. (2025). Direct effects of bipedalism on early hominin fetuses stimulated later musical and linguistic evolution. Current Anthropology, 66(2), 000-000.

تلگرام | واتس‌اپ
🔥84👍4
پژوهشی نوین با رویکردی رایانشی و داده‌محور، برای روشن شدن نقش ویژگی‌های زیست‌محیطی و فرهنگی در گسترش واژگان، پیوند میان حوزه‌های معنایی را در زبان‌های گوناگون بررسی کرده است. این پژوهش با تکیه بر داده‌های ۱۵۷۴ واژه‌نامۀ دوزبانه میان انگلیسی و ۶۱۶ زبان طبیعی، به سنجش میزان واژگان مرتبط با ۱۶۳ مفهوم بنیادین پرداخته است.

یکی از پرسش‌های دیرپای و گفت‌وگوبرانگیز در زبان‌شناسی این است که آیا زبان‌های اسکیمویی واقعاً واژه‌های گوناگونی برای برف دارند. وارون دیدگاه‌هایی که این ادعا را افسانه یا بزرگ‌نمایی‌شده می‌دانستند، این پژوهش نشان می‌دهد که زبان اینوکتیتوت در شرق کانادا بالاترین گونه‌گونی واژگانی برای مفهوم «برف» را در میان همهٔ زبان‌های بررسی‌شده دارد. در این زبان حتی برای مفهوم‌هایی چون «راه‌رفتن باصدا روی برف سفت‌شده» و یا «بارش نخستین برف» واژه‌های جداگانه‌ای وجود دارد که حاکی از غنای مفهومی و تجربۀ زیستهٔ مرتبط با برف در این فرهنگ زبانی‌ هستند.

افزون بر زبان‌های اسکیمویی، زبان‌هایی از آلاسکا و نیز زبان‌های ژاپنی و اسکاتلندی نیز دارای واژگان فراوانی برای مفهوم «برف» هستند. این نتیجه در تضاد با روایت کلاسیک «افسانۀ واژگان اسکیمویی» قرار می‌گیرد و تأییدی است بر پیوند ژرف میان زبان و محیط.

بررسی‌های همانند دربارهٔ مفهوم «باران» نیز نشان می‌دهد که برخی زبان‌ها در اقلیم‌های نه‌چندان پرباران، مانند جنوب آفریقا، دارای واژگان گسترده‌ای در این حوزه‌اند. این داده‌ها نشان می‌دهند در این زبان‌ها «باران» دارای اهمیت زیستی و آیینی‌ است و حوزۀ معنایی «باران» حتی در اقلیم‌های کم‌باران نیز در زبان حضور فعال دارد.

در این پژوهش به حوزه‌های کمتر کاوش‌شده‌ای مانند واژگان مربوط به بو، احساسات و باورهای فرهنگی نیز پرداخته شده است؛ برای نمونه، زبان‌های اقیانوسیه، واژگانی دقیق و متمایز برای انواع بوها دارند ـ مانند بوی لباس نم‌دار یا بوی خون یا ماهیِ باقی‌مانده بر دست.

با این‌همه، نویسندگان این پژوهش با تأکید بر محدودیت‌های روش‌شناسی یادآور می‌شوند که این نتایج باید با احتیاط تفسیر شوند و نباید به کلیشه‌سازی فرهنگی یا تقلیل‌گرایی مفهومی بینجامند. این ابزار تحلیلی صرفاً بازتابی از روندهای آماری است و تصویری کامل از پیچیدگی‌های فرهنگی ـ زبانی نیست.

✍🏻 #خورشید_صبوری

بن‌مایه:

T. Khishigsuren, T. Regier, E. Vylomova, & C. Kemp, A computational analysis of lexical elaboration across languages, . U.S.A. 122 (15) e2417304122.

@beyondlinguistics
13👍3
کدام‌یک از عوامل زیر در تعیین هویت موثرتر هستند؟
Anonymous Poll
9%
دین
51%
زبان
13%
ایل و طایفه (خویشاوندی)
37%
تجربهٔ زیسته و انتخاب‌های فردی
👏8
زبان‌شناسی با خورشید
کدام‌یک از عوامل زیر در تعیین هویت موثرتر هستند؟
هویت را می‌توان مجموعه‌ای از درک‌های فردی و جمعی دانست که انسان از «خود» و «دیگری» دارد؛ این درک در تعامل با عوامل گوناگون شکل می‌گیرد و بازتعریف می‌شود. از میان عناصر مختلفی که در تعیین هویت نقش دارند، چهار مؤلفهٔ اصلی به‌طور تاریخی و فرهنگی برجسته بوده‌اند: زبان، دین، طایفه (خویشاوندی) و تجربهٔ زیسته‌ی فردی.

زبان، فراتر از یک ابزار ارتباطی، حامل حافظهٔ تاریخی، فرهنگ، ادبیات، اسطوره‌ها و الگوهای ذهنی یک جامعه است. در واقع، بسیاری از ارزش‌ها، باورهای دینی و حتی پیوندهای خویشاوندی از راه زبان انتقال می‌یابند و معنا پیدا می‌کنند. زبان نه‌تنها مرزهای فرهنگی را مشخص می‌کند، بلکه یکی از پایدارترین ابزارهای بازتولید هویت در طول نسل‌هاست.

دین، به‌ویژه در جوامع سنتی، همواره نقش برجسته‌ای در چارچوب‌دهی به معنا، اخلاق و تعلق جمعی ایفا کرده است. دین با فراهم‌کردن روایت‌های جهان‌شناختی، نقش بنیادینی در ساماندهی نظام ارزشی و حتی ساختارهای هویتی جوامع داشته است. با این حال، در بسیاری از جوامع مدرن، نقش دین دستخوش دگرگونی شده و جای خود را به شکل‌های فردگرایانه‌تر از هویت داده است.

ساختارهای خویشاوندی و طایفه‌ای نیز برای صدها شالودۀ اصلی هویت فردی در جوامع قبیله‌ای و روستایی بوده‌اند. این ساختارها، علاوه بر تعیین جایگاه اجتماعی فرد، چارچوبی برای پیوند، وفاداری و حمایت متقابل فراهم می‌کردند. اما در بستر زندگی شهری و مدرن، این پیوندها نیز به‌شدت کمرنگ شده و اهمیت‌شان کاهش یافته است.

در دیگر سوی، تجربه‌های زیستۀ فردی، انتخاب‌های آگاهانه، سبک زندگی و بازاندیشی مستمر درباره خود، به مؤلفه‌های اصلی هویت در جهان امروز تبدیل شده‌اند. در نظریه‌های معاصر هویت، این ویژگی با عنوان «هویت بازتابی» توصیف می‌شود؛ هویتی که دیگر محصول تعلق‌های پیشین نیست، بلکه فرآیندی سیال و در حال بازسازی مداوم در بستر تعاملات اجتماعی و شخصی است.

با تکیه بر مطالعات تطبیقی و پژوهش‌های جامعه‌شناختی و زبان‌شناختی، می‌توان چنین نتیجه گرفت که در میان این مؤلفه‌ها، زبان پایدارترین و تأثیرگذارترین عنصر در ساخت و بازتولید هویت است. زبان نه‌تنها نقش قومیتی، فرهنگی و فردی ایفا می‌کند، بلکه پیوندی ماندگار میان گذشته، اکنون و آینده برقرار می‌سازد؛ پیوندی که هم در جوامع سنتی معنا دارد و هم در ساختارهای مدرن، معنا تولید می‌کند.

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
9👏5👎3👍2
#پاسخ_به_پرسش_هموندان

پرسش: سلام مجدد
پرسش من در وضعیت ایجاد شده این است که برخی گمان می برند که ایرانی بودن به فارسی صحبت کردن و در ایران متولد شدنه.‌.. زبان فارسی تا چه اندازه در بازتعریف هویت نقش ایفا می کند؟


پاسخ:

در دنیای امروز، مفهوم «ایرانی بودن» دیگر به سادگی گذشته تعریف‌شدنی نیست. این هویت، نه صرفاً به محل تولد وابسته است و نه محدود به زبان نخست. با افزایش مهاجرت، چندزبانگی و فرایند جهانی‌شدن، بسیاری از افراد خود را ایرانی می‌دانند حتی اگر در ایران زاده نشده باشند یا زبان نخستشان فارسی نباشد. با این همه، زبان فارسی هم‌چنان نقشی پایه‌ای در بازتولید و بازتعریف هویت ایرانی دارد.

زبان، نه تنها ابزاری برای ارتباط، بلکه دربردارندهٔ فرهنگ، حافظهٔ جمعی و تجربهٔ تاریخی است. فارسی‌زبانانی که در ییرون از ایران زندگی می‌کنند، با به‌کارگیری زبان فارسی در زندگی روزانه، رسانه، شعر و موسیقی، نوعی هویت گزینشی و فرهنگی از «ایرانی بودن» را برای خود نگاه می‌دارند، هویتی که از مرزهای جغرافیایی فراتر می‌رود. آنان که شعر فارسی می‌خوانند، داستان می‌نویسند یا حتی در شبکه‌های اجتماعی فارسی پویا هستند، در حال بازآفرینی یک پیوستگی فرهنگی‌اند، حتی اگر ملیت یا زبان نخستشان چیز دیگری باشد.

با این همه، نباید فراموش کرد که زبان فارسی شرط کافی برای تعریف هویت ایرانی نیست. گروه‌های گوناگونی در ایران زندگی می‌کنند که زبان نخستشان فارسی نیست، اما پیوندی ژرف با فرهنگ و تاریخ این سرزمین دارند. کردها، لرها، بلوچ‌ها، عرب‌های ایرانی، ترکمن‌ها و ترکی‌زبان‌ها، همگی با وجود سخن گفتن به زبان‌هایی جز فارسی، در ساخت تصویر جمعی از ایران و ایرانی‌بودن سهیم هستند. در این‌جا، زبان فارسی بیشتر به‌مثابهٔ یک زبان ملی و رسمی، محوری برای یگانگی و یکپارچگی‌ست، نه شرطی انحصاری برای ایرانی بودن.

در روزگار دیجیتال، زبان فارسی بیش از پیش به میدانی برای بازتعریف هویت تبدیل شده است. فارسی‌نویسی در فضای مجازی، به‌کارگیری خلاقانهٔ زبان، شوخی‌ها و کدهای فرهنگی خاص، نوعی «ایرانی بودن دیجیتال» را شکل داده که ممکن است با تعاریف سنتی فاصله داشته باشد. به بیان دیگر، کسی می‌تواند فارسی‌زبان باشد ولی سبک زندگی جهانی و ارزش‌های متفاوتی داشته باشد و یا حتی از ملی‌گرایی سنتی به دور باشد؛ با این همه، بخشی از هویت او، همچنان با زبان فارسی تعریف می‌شود.

در پایان، زبان فارسی نه یک مرز، بلکه پلی‌ست برای پیوستن به یک تجربهٔ فرهنگی مشترک. ایرانی بودن، مفهومی در حال گذار است و زبان، یکی از نیرومندترین ابزارهای این گذار. این‌که سخن گفتن به زبان فارسی را برگزینیم، با آن بنویسیم و با آن بیندیشیم، می‌تواند یکی از معناهای ایرانی بودن باشد؛ معنایی که فرد آن را برمی‌گزیند، نه اینکه صرفاً به او داده شده باشد.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
9👏3👎1😐1
خلیج فارس تنها یک پهنهٔ آبی نیست؛ میراثی است که نفسِ تاریخ در آن جاری‌ست. موج‌هایش هزاران سال است که داستان می‌گویند؛ از کرانه‌های گرم خوزستان که تمدن باستانی "ایلام" از آن‌جا بازرگانی دریایی با "دلمون" و "مگان" را آغاز کرد، تا روزگار شاهان هخامنشی که در سنگ‌نبشتهٔ آبراههٔ سوئز، از آن با نام «دریای پارس» یاد شد.

این خلیج، در گذر هزاره‌ها، همواره "فارس" مانده؛ نه به زور شمشیر، بلکه به زبان حقیقت. جغرافی‌دانان یونان باستان، نویسندگان عرب، نقشه‌نگاران اروپایی و دریانوردان شرقی، همگی یک نام را می‌شناختند:
Sinus Persecius، persian Gulf, الخلیج الفارسی

در دل این آب‌ها، نه‌تنها مرواریدهای درخشان، که شکوه و کیستی یک ملت خفته. هر موجش انگار واژه‌ای است از شعر بلند ایران. گویی خودِ تاریخ، در این آب‌ها لنگر انداخته و زمان را به نظاره نشسته.

خلیج فارس، نه فقط یک نام، که نشانهٔ ریشه‌هاست؛ مثل نام مادر و ما، فرزندان این خاک، تا همیشه به پاسداری از آن خواهیم ایستاد، بی‌نیاز از فریاد، چرا که حق، نیازی به اثبات ندارد. تنها باید زنده بماند... در دل، در زبان و در نقشه‌های جهان.

✍️ #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
18👏4👍2👎1
Forwarded from گنجینه | خورشید صبوری
____________________

✳️ Genetic and geographical origins of Eurasia’s influential Yamna culture

Saag, L., & Metspalu, M. (2025). Genetic and geographical origins of Eurasia’s influential Yamna culture.

💢 پژوهشی تازه در نشریه Nature با بررسی ژنتیک باستانی جمعیت‌های پیشاتاریخ، به واکاوی ریشه‌های فرهنگی و زیستی یکی از اثرگذارترین فرهنگ‌های اوراسیای روزگار مفرغ پرداخته است: فرهنگ یامنا (Yamna یا Yamnaya). این فرهنگ حدود ۵۰۰۰ سال پیش در دشت‌های پونتی-کاسپی شکل گرفت و نقشی کلیدی در گسترش زبان‌های هندواروپایی و تغییر الگوی ژنتیکی بخش بزرگی از اروپا داشت.

بر اساس یافته‌های ژنتیکی، جمعیت یامنا از ترکیب دو گروه اصلی پدید آمده است: شکارچی‌گردآورندگان شرق اروپا و کشاورزان قفقاز جنوبی (آناتولی و زاگرس). گمان می‌رود این آمیزش نخستین بار حدود ۷۰۰۰ سال پیش در سرزمین‌های شمالی دریای کاسپی و منطقه قفقاز روی داده و به شکل‌گیری جمعیتی منسجم با ساختار فرهنگی و زیستی متمایز انجامیده است.

فرهنگ یامنا با موجی از مهاجرت‌ها به سوی اروپای مرکزی و شمالی، نه تنها ساختار ژنتیکی این مناطق را متحول کرد، بلکه زمینه‌ساز گسترش زبان‌های هندواروپایی در بخش بزرگی از اوراسیا شد. ردپای ژنتیکی این فرهنگ را هنوز می‌توان در ژنوم بسیاری از اروپاییان امروزی دید.

این پژوهش بار دیگر تأکید می‌کند که برهم‌کنش‌های ژنتیکی و جغرافیایی در گذشته‌های دور، بنیان‌گذار تحولات بنیادین فرهنگی و زبانی در تاریخ بشر بوده‌اند.

@khorshidsaboori
6👏4👍3👎1
در یک فضای دانشی، آن‌چه گفته می‌شود به اندازۀ چگونه گفته‌شدن آن اهمیت دارد. زبان نه تنها ابزاری برای انتقال داده‌ها، بلکه سازندۀ گفتمان، هویت و حتی قدرت است؛ واژه‌ها و ساختارهای زبانی می‌توانند زمینه‌ساز طرد، اعتبارزدایی، سلطه یا مشارکت باشند. اینجاست که تحلیل گفتمان انتقادی (Critical Discourse Analysis) به ما کمک می‌کند تا فراتر از لایۀ ظاهریِ زبان، به ساختارهای پنهان قدرت و ایدئولوژی پی ببریم.

چندی‌پیش فردی به‌ظاهر دانشی که در زمینۀ باستان‌شناسی و تاریخ، در تلگرام فعال است، پیام یک‌جمله‌ای زیر را بدون هیچ پیش‌زمینه‌‌ و هیچ پیش‌گفت‌وگویی برایم فرستاد:

🗣 «استپ و یامنایا کژراهه‌ای است که خیلی‌ها از جمله شما به آن دچارند.»

این جمله در ظاهر می‌کوشد نوعی نقد علمی ارائه دهد، اما تحلیل دقیق‌تر آن در چارچوب‌ تحلیل گفتمان انتقادی، نشان می‌دهد که زیر این سادگی ظاهری، نوعی سلطۀ گفتمانی و ایدئولوژیک نهفته است:

۱. واژه‌گزینی:

به‌کارگیری واژۀ «کژراهه» به‌جای اصطلاحاتی مانند «دیدگاه محل مناقشه» یا «فرضیۀ بحث‌برانگیز»، نشان از قضاوتی ارزش‌مدارانه دارد. در تحلیل گفتمان، این شیوه را برچسب‌زنی واژگانی (lexical labeling) می‌نامند و کارکرد آن بستن درِ گفتگو و تعیین‌ تکلیف از جایگاه بالاتر برای سرکوب دیدگاه مخالف است.

۲. زبان استعاری:

کاربرد فعل «دچار شدن» برای یک دیدگاه علمی، به‌طور ضمنی آن را با بیماری، انحراف یا آسیب همسان می‌پندارد. این استعاره، مفهومی منفی و بیرون از چارچوب گفت‌وگوی دانشی را به دیدگاه طرف مقابل نسبت می‌دهد. در زبان‌شناسی انتقادی، این پدیده نوعی طرد استعاری (metaphorical exclusion) به شمار می‌آید.

۳. دوگانه‌سازی «ما/دیگران»

جمله با ایجاد دوگانۀ «ما آگاهان / شما دچارشدگان» (!!!)، ساختار گفتمان را به گونه‌ای طراحی می‌کند که گویی تنها یک سوی گفتمان واجد حقیقت است و سوی دیگر در جایگاه ناآگاهی یا خطا قرار دارد. دوگانه‌سازی، یکی از شگردهای اصلی گفتمان سلطه‌محور و اقتدارگراست که در نظریه‌های نورمن فرکلاف و تئون فن‌دایک نیز بدان پرداخته شده است.

۴. نبود پیش‌گفت‌وگو، نبود احترام

این جمله بدون هیچ درود، پیش‌زمینه یا دعوت به تعامل بیان شده است. در تحلیل گفتمان، چگونگی آغاز تعامل نشانه‌ای از رابطۀ قدرت میان گوینده و مخاطب است. وقتی جمله‌ای با لحنی قضاوت‌مدارانه و از جایگاه داوری و بدون تعامل پیشین آغاز می‌شود، گوینده به‌جای ورود به یک گفت‌وگوی دانشی محترمانه، در جایگاه یک داور حقیقت‌گو (!!!) می‌نشیند.

۵. قدرت در پوشش علم

گفتمان علمی باید در چارچوب گفت‌وگو، ارجاع، بررسی داده‌ها و گمانه‌زنی‌های روش‌مند باشد. زمانی که زبان دانش به زبان طرد، تحقیر یا داوری می‌گراید، دانش به ابزاری در دست ایدئولوژی بدل می‌شود.
این‌گونه گفتمان‌ها نه دانشی‌اند و نه اخلاقی؛ بلکه بازتولید ساختارهای سلطه‌ هستند، آن هم در پوشش زبان دانش.


---

📚 برای آگاهی بیشتر بن‌مایه‌های زیر را بنگرید:

Fairclough, N. (1995). Critical Discourse Analysis

van Dijk, T.A. (1993). Principles of Critical Discourse Analysis

Wodak, R. & Meyer, M. (2001).Methods of Critical Discourse Analysis

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
👏9👍61🔥1
seals_and_signs_tracing_the_origins_of_writing_in_ancient_south.pdf
10.3 MB
پژوهش‌ دانشگاه بولونیا (ایتالیا) روی ریشه‌های #نوشتار در #میان‌رودان نشان می‌دهد مُهرهای استوانه‌ای باستانی نقش مهمی در پدیداری #دبیرۀ_پیشامیخی داشته‌اند و نقش‌‌های کَنده‌شده روی این مُهرها برای ردیابی و مدیریت تولید و ذخیره‌سازی کالا، در روزگاران بعد به #نشانه‌های نخستین در #سامانه‌ی‌_نوشتاری تبدیل شده‌اند.

پژوهشگران با سنجش سامانمند این نقش‌کندها و نشانه‌های #دبیره_پیشامیخی، به همانندی‌هایی پی برده‌اند که نشانگر پیوند میان #فرم و #معنا هستند. این پژوهش آشکار می‌کند برخی از این نقش‌کندها به‌ویژه در مورد حمل‌ونقل و منسوجات، به سامانه‌های نخستین نوشتاری تبدیل شده و تأثیری پایدار بر گسترش #نوشتار گذارده‌اند.

یافته‌های این پژوهش، دیدگاه‌های نوینی دربارۀ تکامل سامانه‌های نمادین و ارتباطی در جامعه‌های باستانی به دست می‌دهد و به رمزگشایی نشانه‌های ناشناختۀ دبیرۀ #پیشامیخی کمک می‌کند. این پژوهش همچنین نشان می‌دهد که پیدایش #نوشتار نقطه‌ی #گذار از #پیشاتاریخ به #تاریخ بوده و آمیزۀ تصاویر و #سامانه‌های‌_نوشتاری یکی از گام‌های مهم در این تحول فرهنگی است.

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
9👍3👎1👏1
چندی پیش یکی از هموندان درگاه، فرسته‌ای بلندبالا اندر کاستی و نقصان زبان فارسی که در کانالی دیگر همرسانی شده بود را برایم فرستاد. این فرسته را می‌توانید در این‌جا ببینید.

بایسته و شایسته دانستم نقدی منصفانه به شرح زیر داشته باشم بر این فرسته:

________________________________
دیدگاهی که زبان فارسی را زبانی «مزخرف» می‌خواند، مبتنی بر درکی سطحی از ماهیت زبان و نقش آن در تولید دانش است. این داوری کلی، فاقد پشتوانۀ نظری است و تجربۀ تاریخی و ظرفیت‌های زبانی فارسی برای بیان مفاهیم پیچیده در حوزه‌های مختلف علمی، فلسفی و ادبی‌ را نادیده گرفته است.

زبان فارسی، همانند دیگر زبان‌های طبیعی، دارای نظام دستوری، ساخت‌واژی و معنایی‌ست که امکان تولید و بازتولید مفاهیم علمی را فراهم می‌کند. این نکته‌ای‌ست که محمد دبیرمقدم (۱۳۸۵؛ ۱۳۸۹) و محمدجعفر یاحقی (۱۳۹۵) نیز بر آن تأکید کرده‌اند. آنچه در تولید دانش نقشی تعیین‌کننده دارد، نه «ذات» زبان بلکه میزان سرمایه‌گذاری، برنامه‌ریزی زبانی و نهادهای علمی و فرهنگی پشتیبان آن است.

نوآم چامسکی (۱۹۸۶) می‌گوید همۀ زبان‌های انسانی توانایی تولید بی‌نهایت جمله را دارند. از این رو، ادعای محدود بودن زبان فارسی از نظر ساختار دستوری (نحوی) و ساختواژی (صرفی) ادعایی بی‌پایه است. مشکل اصلی در توسعۀ زبان فارسی در حوزهٔ دانش، نه به ساختار درونی زبان، بلکه به نارسایی‌های نهادی در حوزۀ واژه‌سازی و آموزش بازمی‌گردد. همان‌گونه که کورش صفوی (۱۳۸۳) و رضا کاویانی (۱۳۹۲) نیز یادآور شده‌اند، ساختِ واژه‌های علمی، فرآیندی اجتماعی و نیازمند سیاست‌گذاری هدفمندانه است. دیوید کریستال (۲۰۰۱) و استیون پینکر (۱۹۹۴) نیز در تحلیل‌های خود از زبان و جامعه، بر این اصل تأکید می‌ورزند که هر زبان، بسته به بافت فرهنگی و سیاسی، می‌تواند گسترش یابد یا تحلیل رود.

همچنین این ادعا که زبان فارسی «غیردقیق» است، بیشتر از ناآشنایی با تفاوت میان زبان دانشی و زبان روزمره یا ادبی سرچشمه می‌گیرد. در هر زبان، واژگان می‌توانند چندین معنا داشته باشند، اما در حوزه‌های علمی با تعریف دقیق مفاهیم، از این ابهام‌ها جلوگیری می‌شود. جرج لیکاف و مارک جانسون (۱۹۸۰) نشان داده‌اند که استعاره بخشی جدایی‌ناپذیر از تفکر انسانی و ابزار فهم مفاهیم انتزاعی است. زبان فارسی نیز به دلیل ظرفیت استعاری‌اش نه‌تنها ناتوان نیست، بلکه در درک پدیده‌های پیچیده ابزاری توانمند محسوب می‌شود، مشروط بر آنکه این توانایی به درستی در خدمت تولید معنا قرار گیرد.

ویژگی ادبی زبان فارسی نیز، برخلاف تصور نویسنده، مانعی برای علمی‌بودن آن نیست. طبق نظریۀ عملکردهای زبان رومن یاکوبسن (۱۹۶۰)، هر زبان می‌تواند بسته به بافت و هدف، کارکردهای گوناگون – علمی، شاعرانه یا ارجاعی – داشته باشد. زبان فارسی در حوزۀ ادبیات، فلسفه و عرفان بارها کارآمدی خود را در بیان مفاهیم انتزاعی و دقیق نشان داده است. در دوران معاصر نیز، بسیاری از متون علمی معتبر در حوزه‌های پزشکی، حقوق، مهندسی و علوم انسانی به زبان فارسی تولید و منتشر می‌شوند که خود، گواهی بر توانمندی ذاتی این زبان است.

در پایان، باید گفت که مسألۀ اصلی در توسعۀ زبان فارسی به عنوان زبان دانش، نبود پشتیبانی پایدار نهادی ، منسجم نبودن سیاست‌های زبانی و نبود سرمایه‌گذاری کافی در آموزش و ترویج زبان دانشی است، نه ویژگی‌های ساختاری آن. همان‌گونه که محمدرضا باطنی (۱۳۸۱) یادآور شد، به جای محکوم‌کردن زبان، باید آن را در مسیر توانمندسازی و به‌روزرسانی دانشی همراهی کرد.

زبان نه یک مانع، بلکه ابزاری پویا و سازگار برای بیان دانش است و فارسی نیز از این قاعده مستثنی نیست.

📚 بن‌مایه:

باطنی، محمدرضا. (۱۳۸۱). در جست‌وجوی زبان فارسی. تهران: نشر مرکز.

دبیرمقدم، محمد. (۱۳۸۵). درآمدی بر زبان‌شناسی. تهران: سمت.

دبیرمقدم، محمد. (۱۳۸۹). نقش زبان فارسی در توسعۀ علمی کشور. فصلنامۀ زبان و ادب فارسی.

صفوی، کورش. (۱۳۸۳). معناشناسی. تهران: نشر نی.

کاویانی، رضا. (۱۳۹۲). نقش زبان ملی در توسعۀ پایدار علمی و فرهنگی.

یاحقی، محمدجعفر. (۱۳۹۵). زبان فارسی و امکان‌سازی برای تولید دانش. مجله آینده‌پژوهی زبان فارسی.

Chomsky, N. (1986). Knowledge of Language: Its Nature, Origin, and Use. Praeger.

Crystal, D. (2001). Language and the Internet. Cambridge University Press.

Jakobson, R. (1960). "Linguistics and Poetics", in Style in Language, ed. T.A. Sebeok, MIT Press.

Lakoff, G., & Johnson, M. (1980). Metaphors We Live By. University of Chicago Press.

Pinker, S. (1994). The Language Instinct. William Morrow.

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
21👍6🔥2🤝2👎1
چگونه یک زبان به ده‌ها خانوادهٔ زبانی دگرگون شد؟

زبان نیا-هندواروپایی که به‌باور زبان‌شناسان در دشت‌های پونتی-کاسپی (جنوب روسیه و شرق اوکراین امروزی) حدود ۴۵۰۰ تا ۲۵۰۰ پیش از میلاد رواج داشت، نقطهٔ آغاز زنجیره‌ای از تحولات زبانی‌ست که امروز به پیدایش صدها زبان در اروپا و آسیا انجامیده است.

این فرایند گسترده و پیچیده، حاصلِ ترکیب چند عامل به‌هم‌پیوسته است:

🔹 مهاجرت و پراکندگی: کوچ گروه‌های نیا-هندواروپایی‌زبان به سرزمین‌های گوناگون مانند بالکان، آسیای میانه، ایران و شبه‌قارهٔ هند نخستین گام در مسیر واگرایی بود.

🔹 جداافتادگی جغرافیایی: موانع طبیعی چون کوه‌ها، دریاها، جنگل‌ها و بیابان‌ها باعث شدند که گروه‌های ساکن در سرزمین‌های مختلف از هم جدا بمانند و زبان‌هایشان در انزوا رشد کنند.

🔹 تحول فرهنگی: هر جامعهٔ تازه‌ساز، با فرهنگ، دین، و ساختار اجتماعی خود، زبان خویش را نیز متناسب با آن دگرگون ساخت و این‌گونه بود که زبان‌ها به بازتاب زندگی نوین بدل شدند.

🔹 برخوردهای زبانی: گروه‌های مهاجر در مسیر پراکنش خود، با زبان‌های دیگر برخورد کردند. این تماس‌ها—از راه بازرگانی، جنگ یا پیوندهای زناشویی—به ورود واژگان، آواها و ساختارهای تازه انجامید.

🔹 دگرگونی‌های درون‌زبانی: حتی بدون هیچ عامل بیرونی، زبان‌ها در گذر زمان دچار تغییرات آوایی، صرفی و نحوی می‌شوند. این فرایندهای درونی، خود یکی از پیشرانه‌های اصلی دگرگونی‌ هستند.

🔹 شکل‌گیری شاخه‌ها: با گذشت زمان، زبان نیا-هندواروپایی به شاخه‌های مستقل چون هندوایرانی، ژرمنی، رومی‌تبار، سلتی، اسلاوی، یونانی، آناتولیایی و تخاری منشعب شد. هر یک از این شاخه‌ها نیز به زبان‌ها و گویش‌های گوناگونی تقسیم گردید.

آن‌چه امروز به‌نام خانوادهٔ زبان‌های هندواروپایی می‌شناسیم، نتیجهٔ پیوندی است میان کوچ‌های انسانی، جداافتادگی جغرافیایی، تحولات فرهنگی، برخوردهای زبانی و فرایندهای طبیعی درون‌زبانی

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
19👍8
Irane Man
Homayoun Shajarian @RozMusic.com
ای مادرم، ایران‌زمین،
آغاز تو؛
پایان تویی؛
بر دشت من، باران تویی؛
در چشم من، تابان تویی؛
...

💚
🤍
❤️

@beyondlinguistics
16👍2👎1🔥1
Trans_of_the_Philol_Soc_2025_Bonmann_Linguistic_Evidence_Suggests.pdf
795.9 KB
این پژوهش نشان می‌دهد شیونگ‌نوهای آسیای میانه (سدهٔ ۳ پ.م. تا ۲ م) و هون‌های اروپا (سده ۴ تا ۵ م)، به یک زبان مشترک به نام آرین/Arin از خانوادهٔ زبانی ینی‌سئیایی سخن می‌گفتند.
برای این تحلیل، از چهار حوزه مستقل زبانی بهره گرفته‌ شده است:

۱. وام‌واژه‌های باستانی در زبان‌های ترکی و مغولی که خاستگاه آن‌ها تنها در زبان آرین قابل پیگیری است؛
۲. متن کوتاه منسوب به شیونگ‌نوها (زوج جیه) که ساختار ساخت‌واژی و واژگانی‌ای همانند زبان آرین دارد؛
۳. نام‌های شخصی هون‌ها که ریشه در واژگان ینی‌سئیایی دارند؛
۴. الگوهای نام‌گذاری جغرافیایی که مسیر مهاجرت گویشوران آرین را از آسیای میانه به اروپا نشان می‌دهد.

یافته‌های زبانی مقاله، با داده‌های ژنتیکی تازه‌ای‌ که نشان می‌دهد طبقهٔ حاکم هون در اروپا از تبار شیونگ‌نوهای آسیای میانه بوده‌اند، همراستا است.
اگر این فرضیه تأیید شود، نقشهٔ زبانی اوراسیا در هزارۀ نخست پیش از میلاد را باید از نو ترسیم کرد: نه فقط به عنوان عرصهٔ تقابل ایرانیان و ترک‌ها، بلکه به عنوان زیستگاه زبان‌هایی که امروز تنها ردپایی کمرنگ از آن‌ها بر جای مانده است.

#خورشید_صبوری


@beyondlinguistics
👏7👌2👍1👎1🙏1
وارون برخی ادعاهای غیرعلمی، تاکنون هیچ‌گونه خویشاوندی زبانیِ اثبات‌شده‌ای میان زبان‌های بومی قارهٔ آمریکا، مانند ناواهو، ناهواتل یا کچوا با خانوادهٔ زبان‌های ترکی مشاهده نشده است. گرچه مهاجرت نیاکان مردمان بومی آمریکا از شمال‌شرقی آسیا (احتمالاً از سیبری) امری پذیرفته‌شده است، اما این مهاجرت، حدود ۱۵ تا ۲۰ هزار سال پیش رخ داده است؛ این بازهٔ زمانی چنان طولانی است که احتمال هرگونه پیوند زبانی، در طول زمان از میان رفته و دیگر قابل شناسایی نیست.
همچنین زبان‌های یادشده هر یک به خانواده‌های مستقل و متفاوتی تعلق دارند و هیچ‌یک از این خانواده‌ها، خویشاوندی شناخته‌شده‌ای با خانوادهٔ زبان‌های ترکی ندارند.

تنها فرضیهٔ تااندازه‌ای جدی که در محافل زبان‌شناسی بررسی شده، نظریهٔ «دنه–ینیسه‌ای» است که احتمال پیوند میان زبان‌ ناواهو در آمریکای شمالی و خانوادهٔ زبانی ینیسه‌ای در سیبری را مطرح می‌کند.
با این حال، حتی این فرضیه نیز هنوز به‌طور قطعی پذیرفته نشده و هیچ ارتباطی با زبان‌های ترکی ندارد.

برخی همانندی‌های ساختاریِ ظاهری میان زبان‌های بومی آمریکا و زبان‌های ترکی، مانند صرف پیوندی یا ترتیب واژگان، بیش از آن‌که نشانگر خویشاوندی زبانی باشند، ناشی از ویژگی‌های عمومی زبان‌ها (جهانی‌های زبانی) یا تصادف‌ هستند و نباید آن‌ها را مبنای استدلال‌های ایدئولوژیک و نژادی قرار داد.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
👍181🔥1👌1🤝1
پاسخ به پرسش همراهان کانال

#پرسش: سلام. امیدوارم که حالتون خوب باشه. و خسته نباشید .شما قبلا یه پست گذاشته بودید درباره ی آواهای نچی . چند روز پیش من یه پست دیگه درباره همین آواها توی یه کانال دیگه دیدم. این سوال برام پیش اومد که آیا چون این آواها الان توی برخی گویشها و لهجه های ایرانی وجود دارن میتونیم اینطور نتیجه بگیریم که این آواها در زبان اجداد ما در ایران باستان هم وجود داشتن؟

——————————————————

#پاسخ: درود بر شما. سپاس برای مهرتان.

بله. پیش‌تر، دربارۀ آواهای نچی/Click Sounds در این درگاه فرسته‌ای گذاشته‌ بودم که می‌توانید آن را در اینجا ببینید.

آن‌چنانکه می‌دانیم در برخی مناطق ایران، به‌ویژه در فرهنگ‌های روستایی و شبانی، صداهایی شنیده می‌شود که همانندی شگفت‌انگیزی به «آواهای نچی/کلیک‌»‌های معروف زبان‌های آفریقایی دارند؛ مثل صداهایی برای فراخوانی دام، هشدار دادن یا حتی ابراز تعجب و مخالفت. این همانندی‌ها باعث می‌شود برخی تصور کنند که شاید در گذشته‌های بسیار دور، واج‌های کلیک‌دار (همانند آنچه در زبان‌های بوشمنی یا زولو دیده می‌شود) بخشی از ساختار زبان‌های ایرانی نیز بوده‌اند.

اما از دیدگاه زبان‌شناسی تاریخی، این تصور، نادرست و پاسخ پرسش شما منفی است.

در سامانه‌های زبانی شناخته‌شده از خانوادهٔ هندواروپایی که زبان‌های ایرانی شاخه‌ای از آن‌ هستند، هیچ نشانه‌ای از وجود واج‌های نچی/click در گذشته وجود ندارد؛ نه در نوشتارهای زبان‌های ایرانی باستان (مانند اوستایی، فارسی باستان و...) و نه در بازسازی‌های تطبیقی نیاایرانی یا نیا‌هندواروپایی.

📌 واج‌های کلیک، یعنی صداهایی که با مکش هوا به داخل دهان تولید می‌شوند، در جهان بسیار نادر و تقریباً منحصر به برخی زبان‌های جنوب آفریقا و به صورت استثنا، زبان‌های شرق آفریقا (تانزانیا) هستند. این واج‌ها در این زبان‌ها نقش صرفی و واژگانی دارند، یعنی مثلاً یک فعل یا اسم می‌تواند با واج کلیک شروع شود. اما آواهای همانندی که در زبان‌های ایرانی می‌شنویم (برای صدا زدن، هشدار دادن یا تقلید) بخشی از نظام واجی یا واژگانی زبان نیستند؛ به این‌گونه آواها در زبان‌شناسی، رفتارهای صوتیِ فرازبانی/ paralinguistic vocalizations گفته می‌شود یعنی صداهایی که خارج از ساختار زبان رسمی هستند، اما در تعامل‌های انسانی نقش دارند.

پس گرچه ممکن است در گویش‌ها یا سنت‌های شبانی ایرانی، آواهایی بشنویم که همانند آواهای نچی/ click‌ به‌نظر می‌آیند، اما این به هیچ‌روی به‌معنای وجود واج‌های کلیک در زبان‌های ایرانی کهن نیست.
این صداها بیشتر بازماندهٔ رفتارهای آوایی عمومی انسان هستند که در بافت‌های خاصی مثل دامداری، شکار یا ارتباط غیرکلامی به‌کار می‌رفته‌اند و هنوز هم در برخی فرهنگ‌ها وجود دارند.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
8👍5👏3🔥2
پاسخ به پرسش همراهان کانال

#پرسش: درود بر شما. وقتتان به نیکی. پرسشی دارم: در زبان های سامیِ باستان، در زمینه تذکیر و تأنيث افعال فرق وجود داشته یا نه؟ یعنی مثلا در یک زبان میان مذکر و مؤنث فرق بوده باشد و در زبانی دیگر نه.

————————-

#پاسخ: درود بر شما.
بله، در زبان‌های سامی باستان، تمایز جنس دستوری در نظام صرف فعلی پدیده‌ای رایج و از ویژگی‌های ساختاری اصلی این خانواده زبانی بوده است. با این حال، میزان حفظ این تمایز در شاخه‌های مختلف زبان‌های سامی یکسان نبوده است. زبان‌هایی مانند «اکدی»، «عبری کتاب مقدس» و «عربی کلاسیک»، تمایز جنس دستوری در فعل‌ها را، به‌ویژه در صیغه‌های دوم‌شخص و سوم‌شخص مفرد، کاملا حفظ کرده‌اند. در این زبان‌ها، ساخت فعل برای فاعل مذکر و مؤنث متفاوت است و این تفاوت‌ها در شکل صرف‌شدهٔ فعل بازتاب می‌یابد.

در مقابل، در برخی شاخه‌های پسین، به‌ویژه در گویش‌های «آرامی نو» و برخی زبان‌های سامی جنوبی نوین مانند «امهری»، این تمایز یا تضعیف شده یا به‌طور کامل از میان رفته است. در این گونه‌ها، ساخت فعل در بسیاری از صیغه‌ها دیگر بر اساس جنس فاعل تمایز نمی‌پذیرد که نشان‌دهندهٔ فرایند فرسایش تدریجی جنس دستوری در این حوزه است.

📚بن‌مایه:

Huehnergard, J. (2006). A Grammar of Akkadian. Eisenbrauns.

Goldenberg, G. (2013). Semitic Languages: Features, Structures, Relations, Processes. Oxford University Press.

Rubin, A. D. (2010). A Brief Introduction to the Semitic Languages. Gorgias Press.

Hetzron, R. (Ed.). (1997). The Semitic Languages. Routledge.

✍🏻 #خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
6🙏2👍1🥰1👏1
پاسخ به پرسش همراهان کانال

#پرسش یکی از همراهان کانال را در پروندۀ شنیداری بالا بشنوید.

__________________

#پاسخ:
درود بر شما، سپاس از همراهی‌تان با این درگاه.

خاندان اشکانی از طایفهٔ سکایی پَرنی در شمال شرق فلات ایران برخاستند و به زبانی ایرانی شرقی سخن می‌گفتند.
آنها با گسترش قلمرو و انتقال پایتخت به غرب ایران، در سرزمین‌هایی مانند ماد، ری و همدان مستقر شدند که زبان‌های ایرانی غربی در آن رایج بود. زبان پهلوی اشکانی، که از ماد بزرگ برخاسته بود، رفته‌رفته زبان رسمی حکومت شد، زیرا پشتوانه نوشتاری و ظرفیت دیوانی لازم را داشت. در مقابل، زبان نخست اشکانیان به دلیل فقدان پشتوانۀ نوشتاری و ساختار اداری نتوانست جایگاه رسمی بیابد. پس از فروپاشی دولت هلنی سلوکی و جایگزینی زبان یونانی، خلأ زبانی ه وجود آمده در عرصه دیوانی، به رشد و تثبیت پهلوی اشکانی منجر شد. گزینش این زبان توسط اشکانیان نشان‌دهندۀ تغییر هویت قومی نبود، بلکه ناشی از الزامات حکمرانی، موقعیت جغرافیایی قدرت و منطق دیوان‌سالاری بود؛ نمونه‌ای از فرایند زبان‌گزینی مبتنی بر اقتدار سیاسی، نه صرفاً پیروی از سنت زبانی.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
6🙏2👍1👏1
یکی از آسیب‌زننده‌ترین رویه‌های سال‌های گذشته در فضای عمومی و مجازی، فروکاستن زبان‌شناسی به ابزاری برای روایت‌سازی‌های قوم‌محور، جعل هویت‌های زبانی و تلاش برای اثبات ادعاهایی ا‌ست که هیچ ریشه‌ای در واقعیت ندارند.

در این روایت‌ها، زبان، نه یک پدیدهٔ تاریخی-اجتماعی ریشه‌دار و همراه با تحولات پیچیده، بلکه شناسنامه‌ای ثابت، تمامیت‌خواه و همیشگی فرض می‌شود که باید آن را به همه‌چیز و همه‌جا، از تمدن‌های چند هزارساله گرفته تا ملت‌های گم‌شده یا سرزمین‌های دور، تعمیم داد؛ با این رویکرد، زبان‌شناسی تنها در صورتی پذیرفتنی می‌شود که روایت قوم‌محور مطلوب را تأیید کند و اگر نکند، به آن بی‌اعتماد می‌شوند یا حتی با آن دشمنی می‌ورزند.

اما حقیقت این است که زبان‌شناسی نه ابزار هویت‌سازی است و نه مأمور حفظ غرور قومی. زبان‌ها، مانند گونه‌های زیستی، دگرگون می‌شوند، از هم می‌گسلند، در هم می‌آمیزند و در گذر زمان، چنان تغییر می‌کنند که گاه پیوندهای دیرینه‌شان فقط از خلال بررسی‌های دقیق علمی شناسایی‌شدنی است.

همسانی‌های سطحی میان زبان‌ها، به‌ویژه در واژگان یا آرایش واژگان، هرگز به‌تنهایی نمی‌توانند نشانهٔ خویشاوندی زبان‌ها باشند. دانش زبان‌شناسی بر نظامی از تطابق‌های آوایی سامان‌مند، قواعد ریشه‌یابی و تحلیل تاریخی ساختارها استوار است؛ چیزی بسیار فراتر از چند واژهٔ همسان یا ساختار نحوی مشترک، استوار است.

زبان، پیش از آن‌که "هویت" باشد، "فرایند" است و در بستر زمان، مکان، جامعه، نیاز و تماس زبانی شکل می‌گیرد و دگرگون می‌شود. آنچه امروز «زبان ما» نامیده می‌شود، برآمده از هزاران سال دگرگونی و آمیختگی‌ست، نه اثری یکنواخت، خالص و بی‌تغییر.

زبان‌ها نه برتر از هم‌ هستند، نه نجیب‌تر و نه اصیل‌تر. چنین توصیف‌هایی نه علمی‌ هستند و نه بی‌طرفانه. همهٔ زبان‌ها به‌یک‌اندازه پیچیده، توانمند و سزاوار شناخت‌ هستند، چه زبان جهانی باشد و چه زبان گروهی کوچک با چند ده گویشور.

با این‌همه، برخی جریان‌ها می‌کوشند با روایت‌سازی‌های ساختگی، زبان‌های باستانی را به هویت امروزی خود منسوب کنند؛ زبان‌هایی مانند سومری، ایلامی، اتروسکی، سکایی، اورارتویی یا حتی زبان‌های چین باستان. هدف این روایت‌ها، نه کشف حقیقت علمی، بلکه ساخت نوعی شکوه خیالی‌ست؛ تلاشی برای جا زدن یک هویت به‌عنوان ریشهٔ همهٔ تمدن‌ها و زبان‌ها.

این روایت‌ها، اگرچه در ظاهر «هویت‌مدار» به‌نظر می‌رسند، اما در واقعیت، با تحریف تاریخ و علم، به هویت‌های واقعی آسیب می‌زنند. آن‌که از زبان مادری (!) خود دفاع می‌کند، باید آن را آن‌چنان که هست بشناسد و دوست بدارد، نه آن‌چنان که می‌خواهد باشد.

زبان‌شناسی با همهٔ ابزارهای دقیق و نظریه‌های در حال تحولش، تلاشی ا‌ست برای درک مسیرهای مهاجرت، تماس‌های فرهنگی و دگرگونی‌های زبانی، نه برای اثبات برتری و نه برای تصاحب گذشته.

شناختِ علمی، تنها راهی‌ست که ما را از استوره‌های قوم‌محور و تخیلات هویتی گذر می‌دهد و به حقیقت پُررنگ‌تر، انسانی‌تر و چندصداترِ زبان‌ها می‌رساند.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
👏173👍3🔥2😍2
سالِکیه
قوم‌گرایی یا ملی‌گرایی؟ چرا؟

این پیام -مبنی بر قوم‌گراییِ فارسی- رو چند ساعت پیش دریافت کردم ولی اون موقع جواب ندادم و به ریکشن بسنده کردم چون دستم خیلی بند بود. واقعیت اینه که قومی به نام فارس اصلاً وجود نداره (قوم به معنای اتنیسیته). فارس صرفاً یه گروه زبانیه. اون قوم باستانی پارس، قرن‌هاست که توی بقیه اقوام حل شده‌ن مثل ماد و پارت و اوستایی و سرمتی غیره:
زِ ایران و تُرک و از تازیان
نژادی پدید آید اندر میان
~حکیم فردوسی

گروه‌های زبانی‌ای که الان داریم، همه‌شون حاصل آمیزش این سه قوم بزرگن و هیچ‌کدوم اون‌قدری خالص نیستن که بتونیم نام گروه زبانیشون رو به عنوان نام قومی استفاده کنیم، مگر استثناهایی مثل ترکمن‌ها. در ایران با اغماض سه گروه قومی عمده -به جز اقلیت‌ها- داریم که شامل این سه قوم هستن:
۱- قوم مردمان ایرانی/آریایی (شامل گروه‌های زبانی لر و کرد و غیره)
۲- قوم مردمان ترک (ترکمن و قشقایی و آذری و ترکان خراسانی و شاهسون و غیره)
۳- قوم مردمان عرب (اعراب خوزستان و عشایر عرب خمسه و اعراب خلیجی جزیره‌نشین).
گرچه همین سه مورد هم شدیداً آمیخته‌ن و از نظر ژنتیکی تقریباً همسانن (دوباره به استثناءِ ترکمن‌ها).

بقی
پاسخ به پرسش همراهان کانال

#پرسش: درود خانم دکتر عصرتون بخیر باشه
غرض از مزاحمت می‌خواستم اگه ممکن باشه نظرها، نقدها و پیشنهادهاتون رو درباره‌ی این نوشته بشنوم (یا کلاً هرچیزی که می‌تونه کامل‌ترش کنه)، اگه زمان داشته باشید. خیلی سپاس‌گزار می‌شم.

__

#پاسخ: درود بر شما و سپاس از همراهی‌تان با این درگاه

در ایران، تنوع زبانی و قومی، برخلاف آنچه در برخی روایت‌های قوم‌گرایانه القا می‌شود، نه نشانهٔ گسست فرهنگی، بلکه تجلی‌های گوناگون یک تمدن تاریخی یکپارچه‌ است. زبان‌های رایج در مناطق مختلف ایران، بازتابی از عمق و پهنهٔ فرهنگ ایرانی‌ هستند؛ فرهنگی که نه از بیرون تحمیل شده و نه بر پایهٔ استعمار و کوچ‌ اجباری شکل گرفته، بلکه در بستر تاریخی «ایران فرهنگی» بالیده و تکامل یافته است.

زبان فارسی، در این میان، نقشی محوری و میانجی ایفا کرده است. برخلاف ادعای کسانی که آن را زبانی تحمیلی می‌دانند، فارسی نه از راه اجبار، بلکه به سبب ظرفیت‌های بیانی، ادبی، فلسفی و اداری‌اش به زبان مشترک فرهنگی و فکری مردمان فلات ایران بدل شده است. زبان فارسی بستری بوده برای هم‌فهمی، هم‌دلی و هم‌سرنوشتی و نقشی تعیین‌کننده در شکل‌گیری حافظهٔ جمعی، نظام آموزشی، میراث عرفانی و اندیشهٔ سیاسی در سراسر این جغرافیا ایفا کرده است. فارسی در مقام زبان پیوند، به همهٔ گروه‌های زبانی ایرانی امکان داده تا در تولید و بازتولید فرهنگ ایرانی سهیم باشند و هیچ‌گاه به معنای طرد یا حذف زبان‌های محلی نبوده است.

در مقابل، روایت‌های قوم‌گرایانهٔ نوپیدایی که برآمده از الگوهای وارداتی و سیاست‌های هویتی مدرن‌ هستند، می‌کوشند با جعل مفهومی به‌نام «قوم فارس» که هیچ بنیان زبانی، تاریخی یا مردم‌شناختی ندارد، چارچوبی ساختگی از دوگانۀ «فارس» و «غیر فارس» بسازند. حال آنکه «فارس» نه یک قوم، بلکه نام یک زبان و بستر تمدنی‌ است که گروه‌های گوناگون، طی سده‌ها در آن مشارکت داشته‌اند. در تاریخ ایران، هیچ‌گاه «قوم فارس» به‌مثابهٔ گروهی متمایز از دیگر مردمان ایرانی وجود نداشته است؛ بلکه همواره یک تنوع درون‌زاد در دل وحدت فرهنگی برقرار بوده است.

بدین‌سان، زبان‌های دارای گویشور در پهنۀ ایران را، نه در تقابل با فرهنگ ایرانی، بلکه به‌منزلهٔ گنجینه‌هایی از درون این فرهنگ باید دید. هر یک از این زبان‌ها حامل تجربه‌های زیسته، روایت‌های تاریخی و ذوق‌های زیباشناختیِ مردمانی‌ هستند که خود را نه در تقابل با ایران، بلکه بخشی از آن می‌دانسته‌اند.

تلاش برای گسستن این پیوندهای زبانی و فرهنگی و تبدیل آن‌ها به مرزهای ستیزه‌جوی هویتی، بیش از آنکه برآمده از نیازهای تاریخی مردمان ایران باشد، بازتابی از الگوهای فرقه‌گرایانه و قوم‌گرایانهٔ متأخر است؛ الگوهایی که در جهان امروز مسبب و پدیدآورندۀ انواع بحران‌های عمیق هویتی و سیاسی‌ هستند.

فهم فرهنگ ایرانی، بی‌درک پیوند درونی زبان‌ها و تجربه‌های زیستهٔ مردمانش، ممکن نیست و زبان فارسی، همچون شیرازه‌ای فرهنگی، همچنان نقش بنیادین خود را در حفظ این پیوندها ایفا می‌کند.

#خورشید_صبوری

@beyondlinguistics
8👎8👏5