📍هویدا، هیتلر و صادق هدایت📍
صادق هدایت دوست و رفیق صمیمی خیلی کم داشت. چهار پنج تا بیشتر نبودند. یکی از این چهارـپنج تا امیرعباس هویدا بود. داستان آشنایی و دوستی آنها شنیدنی است. آدولف هیتلر آنها را با هم دوست کرد. سال 1321 بود. امیرعباسخان تازه از فرنگ آمده بود. نفرتی که از خرابیهای جنگ در وجودش پیدا شده بود به سختی آزارش میداد. حتا برخلاف خیلیها که پیروزیهای برقآسای هیتلر چشمشان را کور کرده بود، او مرگ نازیسم را میدید. یک روز تصمیم گرفت حرفهای خودش را تو روزنامه بنویسد و چهرهی سیاه نازیسم را برای مردم نقاشی کند. وقتی اولین مقالهاش در روزنامه ایران منتشر شد، مثل توپ صدا کرد. خلاصهی مفهومش این بود: «هیتلر با همهی ساز و تنبورش یک حباب صابونی بیشتر نیست، خیلی زود پفش میخوابد.» هنوز مرکب این مقاله خشک نشده بود که آلمانوفیلهای آن روز تهران شروع به سمپاشی علیه هویدا کردند. یک روز عصر هویدا در دفتر روزنامه نشسته بود و مقاله مینوشت که در باز شد و مرد لاغراندامی به درون آمد. عینک درشتی به چشم داشت. سبیل چهارگوش پرپشتی بالای لبش دیده میشد. وقتی وارد شد نگاهی به اطراف انداخت و با خونسردی پرسید: «هویدا کیه؟» هویدا خیال کرد این آدم با آن سبیلهای چهارگوش یکی از طرفداران سینهچاک هیتلر است. چون با ناراحتی جواب داد: «من... من هستم!» خندهای لبهای مرد را از هم باز کرد. با لحن دوستانهای گفت: «من هم صادق هدایت هستم. از مقالات شما خوشم آمده. آخر ما با هم همفکر هستیم.» بعد بیآن که منتظر جوابی از طرف هویدا شود، ادامه داد: «موافق هستید فردا ناهار را با هم بخوریم؟» دوستی هدایت و هویدا از همینجا جوش خورد. (مجلهی سپید و سیاه سال ۱۳۴۳)
📝هویدا در آیینهی مطبوعاتِ زمان خود، گزارشی است که علی ملیحی در اندیشه پویا ۹۲ نوشته است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
صادق هدایت دوست و رفیق صمیمی خیلی کم داشت. چهار پنج تا بیشتر نبودند. یکی از این چهارـپنج تا امیرعباس هویدا بود. داستان آشنایی و دوستی آنها شنیدنی است. آدولف هیتلر آنها را با هم دوست کرد. سال 1321 بود. امیرعباسخان تازه از فرنگ آمده بود. نفرتی که از خرابیهای جنگ در وجودش پیدا شده بود به سختی آزارش میداد. حتا برخلاف خیلیها که پیروزیهای برقآسای هیتلر چشمشان را کور کرده بود، او مرگ نازیسم را میدید. یک روز تصمیم گرفت حرفهای خودش را تو روزنامه بنویسد و چهرهی سیاه نازیسم را برای مردم نقاشی کند. وقتی اولین مقالهاش در روزنامه ایران منتشر شد، مثل توپ صدا کرد. خلاصهی مفهومش این بود: «هیتلر با همهی ساز و تنبورش یک حباب صابونی بیشتر نیست، خیلی زود پفش میخوابد.» هنوز مرکب این مقاله خشک نشده بود که آلمانوفیلهای آن روز تهران شروع به سمپاشی علیه هویدا کردند. یک روز عصر هویدا در دفتر روزنامه نشسته بود و مقاله مینوشت که در باز شد و مرد لاغراندامی به درون آمد. عینک درشتی به چشم داشت. سبیل چهارگوش پرپشتی بالای لبش دیده میشد. وقتی وارد شد نگاهی به اطراف انداخت و با خونسردی پرسید: «هویدا کیه؟» هویدا خیال کرد این آدم با آن سبیلهای چهارگوش یکی از طرفداران سینهچاک هیتلر است. چون با ناراحتی جواب داد: «من... من هستم!» خندهای لبهای مرد را از هم باز کرد. با لحن دوستانهای گفت: «من هم صادق هدایت هستم. از مقالات شما خوشم آمده. آخر ما با هم همفکر هستیم.» بعد بیآن که منتظر جوابی از طرف هویدا شود، ادامه داد: «موافق هستید فردا ناهار را با هم بخوریم؟» دوستی هدایت و هویدا از همینجا جوش خورد. (مجلهی سپید و سیاه سال ۱۳۴۳)
📝هویدا در آیینهی مطبوعاتِ زمان خود، گزارشی است که علی ملیحی در اندیشه پویا ۹۲ نوشته است.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📝میزگردی دربارهی قطبیشدن جامعهی ایران با حضور امیر مازیار، حسین شیخرضایی و بابک عباسی. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍از رادیکالیسم تا تراژیکاندیشی📍
امیر مازیار: تفکر انتقادی که مبنای گفتوگو باید باشد و لازمهاش محاسبهگری و اتکا به عقلانیت است، در فضای فکری جامعهی ما ضعیف و کمرمق شده است. مراجعی وجود ندارند که تفکر انتقادی را ترویج کنند و جامعه به آنها رجوع کند. در انتخابات اخیر چه کسی که مخالف شرکت بود و چه کسی که موافق شرکت، هر دو فکر میکردند حرفشان تنها حرف درست است، و این یعنی ما راه گفتوگو را اصلا بلد نیستیم.
حسین شیخرضایی: من با رادیکالیسم، در ماهیت امر، مشکلی ندارم. رادیکالیسم را اینطور میفهمم که فرد به دنبال هدف رادیکال، یعنی تغییر ساختاری و بنیادی، باشد. رادیکالیسم به این معنی همیشه موتور محرک است. متفکران و روشنفکران چپ همیشه درصدی رادیکال هستند و مرزها را جلو میبرند و بعد از مدتی عموم مردم پشتسر آنها حرکت میکنند. رادیکالیسم سیاسی حتا میتواند مثبت باشد. چیزی که بهنظرم منفی و متفاوت از رادیکالیسم است، افراطگرایی است. آن چیزی که من در جامعه احساسش میکنم روحیهی افراطگرایی است. افراطگرایی، نتیجهی نگاهی رمانتیک به امر سیاسی است. به این معنا که انگار مرز بین درست و نادرست، مرز بین پلید و تمیز، و مرز بین سمت درست تاریخ و سمت غلط تاریخ، بسیار روشن است.
بابک عباسی: رادیکالیسم حاصل غفلت از تراژیکاندیشی است. در عالم اندیشه و فلسفه ممکن است رادیکالیسم جالب و پربار باشد، اما در مقام عمل و در عرصهی سیاسی، رادیکالیسم قابل دفاع نیست، چون خرابی به بار میآورد، چون پیوند میخورد با مفهوم خودی و غیرخودی، چون بهجای آنکه ارزشهایی را مشخص کند و به آنها پایبند باشد، صرفاً مصادیقی را مشخص و نفی میکند. و چون استوار بر سادهسازی و نگاه غیرپیچیده به واقعیت پیچیده است.
📝از متن میزگردی دربارهی قطبیشدن جامعهی ایران با حضور امیر مازیار، حسین شیخرضایی و بابک عباسی. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
امیر مازیار: تفکر انتقادی که مبنای گفتوگو باید باشد و لازمهاش محاسبهگری و اتکا به عقلانیت است، در فضای فکری جامعهی ما ضعیف و کمرمق شده است. مراجعی وجود ندارند که تفکر انتقادی را ترویج کنند و جامعه به آنها رجوع کند. در انتخابات اخیر چه کسی که مخالف شرکت بود و چه کسی که موافق شرکت، هر دو فکر میکردند حرفشان تنها حرف درست است، و این یعنی ما راه گفتوگو را اصلا بلد نیستیم.
حسین شیخرضایی: من با رادیکالیسم، در ماهیت امر، مشکلی ندارم. رادیکالیسم را اینطور میفهمم که فرد به دنبال هدف رادیکال، یعنی تغییر ساختاری و بنیادی، باشد. رادیکالیسم به این معنی همیشه موتور محرک است. متفکران و روشنفکران چپ همیشه درصدی رادیکال هستند و مرزها را جلو میبرند و بعد از مدتی عموم مردم پشتسر آنها حرکت میکنند. رادیکالیسم سیاسی حتا میتواند مثبت باشد. چیزی که بهنظرم منفی و متفاوت از رادیکالیسم است، افراطگرایی است. آن چیزی که من در جامعه احساسش میکنم روحیهی افراطگرایی است. افراطگرایی، نتیجهی نگاهی رمانتیک به امر سیاسی است. به این معنا که انگار مرز بین درست و نادرست، مرز بین پلید و تمیز، و مرز بین سمت درست تاریخ و سمت غلط تاریخ، بسیار روشن است.
بابک عباسی: رادیکالیسم حاصل غفلت از تراژیکاندیشی است. در عالم اندیشه و فلسفه ممکن است رادیکالیسم جالب و پربار باشد، اما در مقام عمل و در عرصهی سیاسی، رادیکالیسم قابل دفاع نیست، چون خرابی به بار میآورد، چون پیوند میخورد با مفهوم خودی و غیرخودی، چون بهجای آنکه ارزشهایی را مشخص کند و به آنها پایبند باشد، صرفاً مصادیقی را مشخص و نفی میکند. و چون استوار بر سادهسازی و نگاه غیرپیچیده به واقعیت پیچیده است.
📝از متن میزگردی دربارهی قطبیشدن جامعهی ایران با حضور امیر مازیار، حسین شیخرضایی و بابک عباسی. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📝 «نوشونوشت» با محمدنوید بازرگان. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍کتاب خوانیهای مهندس بازرگان در ماشین📍
پدرتان هم نویسنده بود، هیچوقت کتابهای پدرتان را در نوجوانی و جوانی خواندید؟
راستش نه. برای سن من جذاب نبود و من هم انگیزهای برای خواندنشان نداشتم. درواقع من آن جهان را خیلی جدی میدیدم و نمیخواستم سمتش بروم و برایم کشش و جذابیتی نداشت. چند سال بعد از انقلاب بود که علاقهمند شدم و کتابهای پدرم را خواندم. وقتی انقلاب شد من حدوداً پانزده ساله بودم و برای مدت کوتاهی من هم تبدیل به آدمی سیاسی شدم. یکباره دگردیسی پیدا کردم و جوگیر شدم که آن هم کاراکتر واقعیام نبود. آن دوره شروع کردم به خواندن کتابهای بابا و مثلاً «راه طی شده» را خواندم.
تا قبل از این کتابهای شریعتی را هم نخوانده بودید؟
نه. ولی در همین دورهی بعد از انقلاب کارهای شریعتی را هم بهسرعت خواندم. به خصوص آن موقع نوار زیاد بود و نوارها را گوش میکردیم. مسحور «پدر، مادر ما متهمیم» شدم و آن طنین شکوهمند صوت شریعتی. او تسلط به ادبیات هم داشت و سخنوری بود که فکر نمیکنم نظیر آن هنوز هم آمده باشد.
مسحور شریعتی شدید در حالی که مهندس بازرگان با شریعتی زاویهی فکری داشت.
بله زاویه داشت. وقتی خیلی از نوشتههای شریعتی تعریف میکردم، بابا میگفت اینجایش اشتباه است و من خیلی جا میخوردم. مثلاً شریعتی گفته بود «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند» و پدرم میگفت حرف غلطی است و معنا ندارد مردم دنیا را با همهی تنوع و تمایزشان به سه دسته تقسیم کنیم که یا اینجا هستند یا آنجا. اینها را هیچ نمیپسندید. به نظرم از احساسی بودن و شورانگیز بودن شریعتی گریزان بود. آدمی بود که میخواست همهچیز را به توازن و تعادل برساند و از روحیهی هیجانی پرهیز داشت. از مجموع اینها احساس میکردم در عین اینکه شریعتی را دوست دارد، این شورانگیزیِ بیش از اندازه واحساسی و عاطفی بودنش یا قضاوتهای قاطعش را نمیپسندد.
هیچوقت پیش آمد که از کتابخانهی مهندس بازرگان کتابی بردارید و بخوانید؟
راستش، ما کتابخانهی بزرگی نداشتیم، چون پدرم وقتی کتابی را میخواند بلافاصله آن را به کسی میبخشید. فقط کتابخانهی کوچکی داشت و کتابهایی را که در حال مطالعه داشت آنجا میگذاشت. کتاب زیاد میخواند. پدرم از لحظاتش واقعا درست استفاده میکرد و مثلاً در فاصلهی خانه تا مجلس یا رفتن به نهضت آزادی برای جلسه، بین راه مطالعه میکرد. یکبار حجم زیادی کتاب گوشهی اتاقش بود و وقتی گفتم این کتابها چیه؟ گفت اینها کتابهایی است که اخیراً در ماشین خواندهام. یعنی در فواصل کوتاه وقتی راننده او را به جایی می برد کتاب میخواند.
📝 از متن «نوشونوشت» با محمدنوید بازرگان. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
پدرتان هم نویسنده بود، هیچوقت کتابهای پدرتان را در نوجوانی و جوانی خواندید؟
راستش نه. برای سن من جذاب نبود و من هم انگیزهای برای خواندنشان نداشتم. درواقع من آن جهان را خیلی جدی میدیدم و نمیخواستم سمتش بروم و برایم کشش و جذابیتی نداشت. چند سال بعد از انقلاب بود که علاقهمند شدم و کتابهای پدرم را خواندم. وقتی انقلاب شد من حدوداً پانزده ساله بودم و برای مدت کوتاهی من هم تبدیل به آدمی سیاسی شدم. یکباره دگردیسی پیدا کردم و جوگیر شدم که آن هم کاراکتر واقعیام نبود. آن دوره شروع کردم به خواندن کتابهای بابا و مثلاً «راه طی شده» را خواندم.
تا قبل از این کتابهای شریعتی را هم نخوانده بودید؟
نه. ولی در همین دورهی بعد از انقلاب کارهای شریعتی را هم بهسرعت خواندم. به خصوص آن موقع نوار زیاد بود و نوارها را گوش میکردیم. مسحور «پدر، مادر ما متهمیم» شدم و آن طنین شکوهمند صوت شریعتی. او تسلط به ادبیات هم داشت و سخنوری بود که فکر نمیکنم نظیر آن هنوز هم آمده باشد.
مسحور شریعتی شدید در حالی که مهندس بازرگان با شریعتی زاویهی فکری داشت.
بله زاویه داشت. وقتی خیلی از نوشتههای شریعتی تعریف میکردم، بابا میگفت اینجایش اشتباه است و من خیلی جا میخوردم. مثلاً شریعتی گفته بود «آنان که رفتند کاری حسینی کردند و آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند» و پدرم میگفت حرف غلطی است و معنا ندارد مردم دنیا را با همهی تنوع و تمایزشان به سه دسته تقسیم کنیم که یا اینجا هستند یا آنجا. اینها را هیچ نمیپسندید. به نظرم از احساسی بودن و شورانگیز بودن شریعتی گریزان بود. آدمی بود که میخواست همهچیز را به توازن و تعادل برساند و از روحیهی هیجانی پرهیز داشت. از مجموع اینها احساس میکردم در عین اینکه شریعتی را دوست دارد، این شورانگیزیِ بیش از اندازه واحساسی و عاطفی بودنش یا قضاوتهای قاطعش را نمیپسندد.
هیچوقت پیش آمد که از کتابخانهی مهندس بازرگان کتابی بردارید و بخوانید؟
راستش، ما کتابخانهی بزرگی نداشتیم، چون پدرم وقتی کتابی را میخواند بلافاصله آن را به کسی میبخشید. فقط کتابخانهی کوچکی داشت و کتابهایی را که در حال مطالعه داشت آنجا میگذاشت. کتاب زیاد میخواند. پدرم از لحظاتش واقعا درست استفاده میکرد و مثلاً در فاصلهی خانه تا مجلس یا رفتن به نهضت آزادی برای جلسه، بین راه مطالعه میکرد. یکبار حجم زیادی کتاب گوشهی اتاقش بود و وقتی گفتم این کتابها چیه؟ گفت اینها کتابهایی است که اخیراً در ماشین خواندهام. یعنی در فواصل کوتاه وقتی راننده او را به جایی می برد کتاب میخواند.
📝 از متن «نوشونوشت» با محمدنوید بازرگان. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📝گفتوگو با داریوش بایندر دربارهی امیرعباس هویدا. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍پاشنه آشیل هویدا📍
برخی معتقدند که هویدا در دوران نخستوزیریاش تغییر شخصیت پیدا کرد. داریوش همایون معتقد است هویدا در ابتدای نخستوزیری، شخصیتی نوآور داشت اما قدرت او را «متحجر» کرد. یا علینقی عالیخانی یادآوری میکند که هویدا پیش از ورود به دولت یک شخصیت ایدئالیست داشت که میگفت اگر من به جای نخستوزیرها بودم از مردم فاصله نمیگرفتم و به میان آنها میرفتم، اما بعدتر برای حفظ مقام خودش، برای اینکه سرکار بماند، یک عملگرایی غیرعادی داشت و در اواخر دوران صدارتش شبیه شاه شده بود، به طوری که وزرای کابینهاش را آدم حساب نمیکرد. شما نیز در کتابتان اینگونه ابراز عقیده کردهاید که هویدا نخستوزیری را ضمیمهی دربار شاه کرد، انگیزهی هویدا از این اطاعت و تسلیم محض چه بود؟
داریوش همایون و علینقی علیخانی هر دو هویدا را از پیش از دوران نخستوزیری او میشناختند و جو سیاسی آن دورهها را بهتر از من که در مأموریت خارج از کشور بودم، درک میکردند. اما باید گفت که تغییر روحیات با گذشت زمان در انسانها امری غیرعادی نیست و هویدا هم استثنایی بر این اصل نبود. اما تصویری که عالیخانی از هویدا ارائه میدهد، به نظر من، خالی از غرضورزی نیست. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا عوض شد و به وعدهی مردمی بودن وفادار نماند، قدری سادهاندیشی است. صدارتِ هویدا بازدهی ترور منصور بود و تغییر ساختار حکومتی، به دنبال حادثهی کاخ مرمر اتفاق افتاد و این در حالی بود که دو سازمان چریکی نیز در سالهای پنجاه حکومت را به چالش کشیده بودند. با این همه هویدا از مردم دوری نمیکرد و در بین شهروندان غیرسیاسی وجههای داشت. سفیر بریتانیا، تونی پارسونز در خاطراتش به صحنهای اشاره میکند که من در کتابم به دلیل دیگری نقل کردهام. در ماههای آخر پیش از پیروزیِ انقلاب، وقتی که هویدا از وزارت دربار هم معزول شده بود، پیکان هویدا در ترافیک تهران متوقف میشود؛ در حالی که سفیر بریتانیا کنار او نشسته بود. جمعیت دور پیکان را میگیرند و پارسونز با شگفتی میبیند که هویدا با آنها مشغول خوشوبش است؛ بدون اینکه کوچکترین ژست خصمانهای ظاهر شود. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا در اواخر صدارتش مثل شاه شده بود و وزرا را داخل آدم نمیدانست نیز از سر بیانصافیست. تکبر و خود بزرگبینی در وجود او نبود. هویدا با همه به ویژه زیردستان خردهپا، رفتاری انسانی داشت. خود من شاهد رفتارش با فراشهای نخستوزیری بودم که فراموش نمیکرد از آنها احوالپرسی کند و گاهی از فرزندانشان هم اسم میبرد. با این تفصیل چگونه میتوان تصور کرد که به وزیرانش در کابینه بیاعتنا باشد؟ البته در ردههای بالای حکومت، ضدیتهایی وجود داشت که ناگزیر گاهبهگاه نمایان میشد. مناسبات افرادی چون اسدالله علم، جمشید آموزگار و اردشیر زاهدی با هویدا دوستانه نبود. زاهدی از پست وزارت خارجه مجبور به کنارهگیری شده بود و آموزگار هم، به حق یا ناحق تصور میکرد که جریان رشیدی مطلق توطئهای بود که هویدا و هوشنگ انصاری برای متزلزل کردن دولت او طراحی کرده بودند. اما من نیز میپذیرم که تلاش برای حفظ مقام، پاشنه آشیل هویدا بود که از این بابت هفتهنامهی فکاهی توفیق دست از سرش بر نمیداشت. ولی وقتی که شاه در سال ۱۳۵۰ دستور بستن توفیق را داد، هویدا ناراضی بود و سعی کرد شاه را منصرف کند.
📝از متن گفتوگو با داریوش بایندر دربارهی امیرعباس هویدا. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
برخی معتقدند که هویدا در دوران نخستوزیریاش تغییر شخصیت پیدا کرد. داریوش همایون معتقد است هویدا در ابتدای نخستوزیری، شخصیتی نوآور داشت اما قدرت او را «متحجر» کرد. یا علینقی عالیخانی یادآوری میکند که هویدا پیش از ورود به دولت یک شخصیت ایدئالیست داشت که میگفت اگر من به جای نخستوزیرها بودم از مردم فاصله نمیگرفتم و به میان آنها میرفتم، اما بعدتر برای حفظ مقام خودش، برای اینکه سرکار بماند، یک عملگرایی غیرعادی داشت و در اواخر دوران صدارتش شبیه شاه شده بود، به طوری که وزرای کابینهاش را آدم حساب نمیکرد. شما نیز در کتابتان اینگونه ابراز عقیده کردهاید که هویدا نخستوزیری را ضمیمهی دربار شاه کرد، انگیزهی هویدا از این اطاعت و تسلیم محض چه بود؟
داریوش همایون و علینقی علیخانی هر دو هویدا را از پیش از دوران نخستوزیری او میشناختند و جو سیاسی آن دورهها را بهتر از من که در مأموریت خارج از کشور بودم، درک میکردند. اما باید گفت که تغییر روحیات با گذشت زمان در انسانها امری غیرعادی نیست و هویدا هم استثنایی بر این اصل نبود. اما تصویری که عالیخانی از هویدا ارائه میدهد، به نظر من، خالی از غرضورزی نیست. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا عوض شد و به وعدهی مردمی بودن وفادار نماند، قدری سادهاندیشی است. صدارتِ هویدا بازدهی ترور منصور بود و تغییر ساختار حکومتی، به دنبال حادثهی کاخ مرمر اتفاق افتاد و این در حالی بود که دو سازمان چریکی نیز در سالهای پنجاه حکومت را به چالش کشیده بودند. با این همه هویدا از مردم دوری نمیکرد و در بین شهروندان غیرسیاسی وجههای داشت. سفیر بریتانیا، تونی پارسونز در خاطراتش به صحنهای اشاره میکند که من در کتابم به دلیل دیگری نقل کردهام. در ماههای آخر پیش از پیروزیِ انقلاب، وقتی که هویدا از وزارت دربار هم معزول شده بود، پیکان هویدا در ترافیک تهران متوقف میشود؛ در حالی که سفیر بریتانیا کنار او نشسته بود. جمعیت دور پیکان را میگیرند و پارسونز با شگفتی میبیند که هویدا با آنها مشغول خوشوبش است؛ بدون اینکه کوچکترین ژست خصمانهای ظاهر شود. اینکه عالیخانی گفته است که هویدا در اواخر صدارتش مثل شاه شده بود و وزرا را داخل آدم نمیدانست نیز از سر بیانصافیست. تکبر و خود بزرگبینی در وجود او نبود. هویدا با همه به ویژه زیردستان خردهپا، رفتاری انسانی داشت. خود من شاهد رفتارش با فراشهای نخستوزیری بودم که فراموش نمیکرد از آنها احوالپرسی کند و گاهی از فرزندانشان هم اسم میبرد. با این تفصیل چگونه میتوان تصور کرد که به وزیرانش در کابینه بیاعتنا باشد؟ البته در ردههای بالای حکومت، ضدیتهایی وجود داشت که ناگزیر گاهبهگاه نمایان میشد. مناسبات افرادی چون اسدالله علم، جمشید آموزگار و اردشیر زاهدی با هویدا دوستانه نبود. زاهدی از پست وزارت خارجه مجبور به کنارهگیری شده بود و آموزگار هم، به حق یا ناحق تصور میکرد که جریان رشیدی مطلق توطئهای بود که هویدا و هوشنگ انصاری برای متزلزل کردن دولت او طراحی کرده بودند. اما من نیز میپذیرم که تلاش برای حفظ مقام، پاشنه آشیل هویدا بود که از این بابت هفتهنامهی فکاهی توفیق دست از سرش بر نمیداشت. ولی وقتی که شاه در سال ۱۳۵۰ دستور بستن توفیق را داد، هویدا ناراضی بود و سعی کرد شاه را منصرف کند.
📝از متن گفتوگو با داریوش بایندر دربارهی امیرعباس هویدا. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📝روایتی از تاریخچهی مدرسهی دولتی ایران و آلمان به قلم حمید شوکت. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍در تیررس تبلیغات «عموزادگان» آریایی📍
هنرستان عالی صنعتی ایران و آلمان با تدریس در رشتههای گوناگون درودگری، رنگرزی، صحافی، فلزکاری، چرمسازی، گیاهشناسی، داروسازی، مکانیک و چند رشتهی دیگر، در کنار ریاضیات، اقتصاد و زبان فارسی، آلمانی، عربی، لاتین، و انگلیسی یا فرانسه که شاگردان در گزینش آن آزاد بودند آغاز به کار کرد. دانشآموزان بیبضاعت شهریهای نمیپرداختند. آنچه در این میان قابل توجه بود، تلاشی بود که کابینهی سید ضیا بهرغم مخالفت بریتانیا - لورن و کِرزون - با بازگشایی و گسترش دامنهی فعالیت آن مدرسه انجام داده بود. سید ضیایی که به دوستی و همکاری با بریتانیا شهره بود. این روند با سقوط کابینه صدروزهی سیدضیاء همچنان ادامه یافت و آن مدرسه که مدرسهی حرفهای ایران و آلمان نام گرفته بود به یک رکن اصلی تعلیمات فنی و حرفهای ایران در روزگار زمامداری رضا شاه بدل شد. ویپرت فون بلوشر، وزیرمختار آلمان در خاطراتش آن مدرسه را در کنار بانک ملی که توسط مدیری آلمانی اداره میشد، وزنهی معتبری در سیاست آلمان نامیده است. مدرسهای که لورن آن را تهدیدی برای منافع بریتانیا در ایران میدانست و شولنبورگ بازگشاییاش را «پیروزی» آن کشور در رویارویی با رقبای خود میشمرد.
مدرسهی حرفهای ایران و آلمان در گذار زمان نقش و اعتباری بس فراتر از نهادی فنی و حرفهای یافت و به جایگاه برآمدن کسانی بدل شد که نام و نشانی ماندگار در تاریخ، سیاست و فرهنگ ایران از خود بر جای نهادند. مدرسهای که نامورانی چون عبدالعظیم قریب، نظام وفا، سعید نفیسی، نیما یوشیج، بزرگ علوی و تقی ارانی در شمار مدرسان آن بودند. احمد متین دفتری و جعفر شریف امامی، نخست وزیران دوران پادشاهی محمدرضا شاه در آن مدرسه درس خواندند. عبدالله و نصرالله انتظام نیز از شاگردان آن بودند. شاگردانی که یکی در مقام سفیر ایران در آلمان غربی، وزیر امور خارجه و ریاست هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت نفت، و دیگری در مقام وزیر خارجه، نمایندهی دائم ایران در سازمان ملل متحد و رئیس مجمع عمومی آن سازمان، نام و نشانی ماندگار در تاریخ دیپلماسی ایران از خود بر جای نهادند. حبیب نفیسی، مدیرکل وزارت پیشه و هنر و کفیل وزارت کار، وزیرمختار ایران در امریکا و بنیانگذار پلی تکنیک تهران و خلیل ملکی، شخصیت پرآوازهی تاریخ معاصر نیز از شاگردان آن مدرسه بودند. نواب صفوی نیز پیش از آنکه به نجف برود چندی در آن مدرسه که در گذرگاه تاریخ و سیاست، نامش با نام و اعتبار آلمان در ایران عجین شده بود، درس خواند. دریغ آنکه نمیدانیم نیما، علوی و ارانی در آن مدرسه چه کردند؛ متین دفتری، شریف امامی یا عبدالله و نصرالله انتظام چه آموختند و ملکی و نواب با کدام اندوختهی سیاسی آن را ترک گفتند و در فرصتی دیگر به رویارویی با نظم حاکم زمانهی خود برخاستند.
📝از متن روایتی دربارهی تاریخچهی مدرسهی دولتی ایران و آلمان به قلم حمید شوکت. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
هنرستان عالی صنعتی ایران و آلمان با تدریس در رشتههای گوناگون درودگری، رنگرزی، صحافی، فلزکاری، چرمسازی، گیاهشناسی، داروسازی، مکانیک و چند رشتهی دیگر، در کنار ریاضیات، اقتصاد و زبان فارسی، آلمانی، عربی، لاتین، و انگلیسی یا فرانسه که شاگردان در گزینش آن آزاد بودند آغاز به کار کرد. دانشآموزان بیبضاعت شهریهای نمیپرداختند. آنچه در این میان قابل توجه بود، تلاشی بود که کابینهی سید ضیا بهرغم مخالفت بریتانیا - لورن و کِرزون - با بازگشایی و گسترش دامنهی فعالیت آن مدرسه انجام داده بود. سید ضیایی که به دوستی و همکاری با بریتانیا شهره بود. این روند با سقوط کابینه صدروزهی سیدضیاء همچنان ادامه یافت و آن مدرسه که مدرسهی حرفهای ایران و آلمان نام گرفته بود به یک رکن اصلی تعلیمات فنی و حرفهای ایران در روزگار زمامداری رضا شاه بدل شد. ویپرت فون بلوشر، وزیرمختار آلمان در خاطراتش آن مدرسه را در کنار بانک ملی که توسط مدیری آلمانی اداره میشد، وزنهی معتبری در سیاست آلمان نامیده است. مدرسهای که لورن آن را تهدیدی برای منافع بریتانیا در ایران میدانست و شولنبورگ بازگشاییاش را «پیروزی» آن کشور در رویارویی با رقبای خود میشمرد.
مدرسهی حرفهای ایران و آلمان در گذار زمان نقش و اعتباری بس فراتر از نهادی فنی و حرفهای یافت و به جایگاه برآمدن کسانی بدل شد که نام و نشانی ماندگار در تاریخ، سیاست و فرهنگ ایران از خود بر جای نهادند. مدرسهای که نامورانی چون عبدالعظیم قریب، نظام وفا، سعید نفیسی، نیما یوشیج، بزرگ علوی و تقی ارانی در شمار مدرسان آن بودند. احمد متین دفتری و جعفر شریف امامی، نخست وزیران دوران پادشاهی محمدرضا شاه در آن مدرسه درس خواندند. عبدالله و نصرالله انتظام نیز از شاگردان آن بودند. شاگردانی که یکی در مقام سفیر ایران در آلمان غربی، وزیر امور خارجه و ریاست هیئت مدیره و مدیرعامل شرکت نفت، و دیگری در مقام وزیر خارجه، نمایندهی دائم ایران در سازمان ملل متحد و رئیس مجمع عمومی آن سازمان، نام و نشانی ماندگار در تاریخ دیپلماسی ایران از خود بر جای نهادند. حبیب نفیسی، مدیرکل وزارت پیشه و هنر و کفیل وزارت کار، وزیرمختار ایران در امریکا و بنیانگذار پلی تکنیک تهران و خلیل ملکی، شخصیت پرآوازهی تاریخ معاصر نیز از شاگردان آن مدرسه بودند. نواب صفوی نیز پیش از آنکه به نجف برود چندی در آن مدرسه که در گذرگاه تاریخ و سیاست، نامش با نام و اعتبار آلمان در ایران عجین شده بود، درس خواند. دریغ آنکه نمیدانیم نیما، علوی و ارانی در آن مدرسه چه کردند؛ متین دفتری، شریف امامی یا عبدالله و نصرالله انتظام چه آموختند و ملکی و نواب با کدام اندوختهی سیاسی آن را ترک گفتند و در فرصتی دیگر به رویارویی با نظم حاکم زمانهی خود برخاستند.
📝از متن روایتی دربارهی تاریخچهی مدرسهی دولتی ایران و آلمان به قلم حمید شوکت. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📝مقالهای به قلم هوشنگ شهابی دربارهی جنبههای دندیگونهی هویدا. ترجمهی ابراهیم اسکافی. اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍دندیِ جهانوطن📍
هویدا جهانوطنی فرانسهدوست بود که زمانی در ایران نخستوزیر شد که امریکا سلطهی غالب را داشت و جهانوطنگرایی در خاورمیانه رو به افول بود. این روندها در حاشیه بودن هویدا در جامعهی ایرانی را که شمار روزافزونی از مردمانش در پی «اصالت» بودند، تشدید میکرد. شاه فرانسهدوستیِ جهانوطنِ هویدا را درک میکرد و هرازگاهی با او به زبان فرانسوی صحبت میکرد، اما حتا درون مرزهای باریک حلقهی بستهی حاکم نیز جهانوطنگرایی دشمنان خودش را داشت: امیر اسدالله علم نزدیکترین معتمد شاه و فرزند خانوادهی فئودالی قدیمی که پیش از اصلاحات تمرکزگرایانهی رضاشاه، قرنها بر بخشهایی از شرق حکومت میکردند، جهانوطنگرایی هویدا را تخطئه میکرد؛ در خاطرات روزانهی تیر ۱۳۵۵، در حالیکه هویدا را به خاطر زیرساختهای نامناسب سرزنش میکرد، نتیجه میگرفت که یک جهانوطن نمیتواند وطن را توسعه دهد. احسان نراقی، روشنفکر کلیدیِ همراه با حکومت که از بومیگرایی در ایران دورهی پهلوی دوم دفاع میکرد، میگوید: هویدا مردم ایران را ابداً نمیشناخت و من همیشه او را بچهبیروتی خطاب میکردم.
آنگونه که رنه دومان، همکلاسی قدیمی و دوست مادامالعمر هویدا بهخاطر میآورد، هویدا در نوجوانی با افادهی خاصی لباس میپوشید و حتا در پوشیدن یونیفرم مدرسه نیز اطوار خاصی داشت. زمانی که نخستوزیر بود، کتوشلوارهایش را خیاط ایتالیایی شاه میدوخت، اگرچه بهشدت مراقب بود که جسارت به شاه تلقی نشود. سلیقهی ظاهراً متناقضِ تمایز و سادگی که مشخصهی سلیقهی لباس پوشیدنِ دندی است، در انتخاب پیراهنهای سادهی سفید هویدا تبلور مییافت ــالبته او هر نوع پیراهن سفید قدیمیای را نمیپوشید. هر بار که نخستوزیر به اروپا سفر میکرد، با خود دوجین پیراهن سفید لینن میآورد. این رفتار یادآور عادات برومل است که پیراهن و سفیدی مطلق آن را به نوعی مُد نجیبانه تبدیل کرده بود.
هویدا همواره با عصا، گل سینه و پیپش به یاد آورده میشد و توفیق، هفتهنامهی طنز ایران، او را صدراعظم عصایی مینامید. دستکم دو مورد از این لوازم جنبههای دندیگونه داشتند. برای مثال، برومل در عصاهای پیادهروی، زیبایی و ارزش میدید و کلکسیونی از عصا داشت. گفته میشود که هویدا ۱۵۰ عصای پیادهروی داشت، اتفاق نظری در این زمینه وجود ندارد که پس از آسیبدیدگی در یک سانحهی رانندگی در سال ۱۳۴۴، آیا واقعاً او برای حفظ تعادلش نیاز به عصا داشت یا اینکه استفاده از عصا صرفاً یک ژست ظاهری برایِ او بود. ارتباط میان دندییسم و گل سینه نیز شهره است: گلی که بیش از همه برای تزئین یقهی پالتوی مردانه استفاده میشود گل میخک است، هویدا نیز از همان استفاده میکرد، تا اینکه با همسر آیندهاش، لیلا امامی، آشنا شد که پرورشِ گل ارکیده را وارد ایران کرد و از آن پس، همسرش هر روز به او یک گل ارکیده میداد که اغلب بر اساس کراواتش انتخاب میشد.
📝از متن مقالهای به قلم هوشنگ شهابی دربارهی جنبههای دندیگونهی هویدا. ترجمهی ابراهیم اسکافی. اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
هویدا جهانوطنی فرانسهدوست بود که زمانی در ایران نخستوزیر شد که امریکا سلطهی غالب را داشت و جهانوطنگرایی در خاورمیانه رو به افول بود. این روندها در حاشیه بودن هویدا در جامعهی ایرانی را که شمار روزافزونی از مردمانش در پی «اصالت» بودند، تشدید میکرد. شاه فرانسهدوستیِ جهانوطنِ هویدا را درک میکرد و هرازگاهی با او به زبان فرانسوی صحبت میکرد، اما حتا درون مرزهای باریک حلقهی بستهی حاکم نیز جهانوطنگرایی دشمنان خودش را داشت: امیر اسدالله علم نزدیکترین معتمد شاه و فرزند خانوادهی فئودالی قدیمی که پیش از اصلاحات تمرکزگرایانهی رضاشاه، قرنها بر بخشهایی از شرق حکومت میکردند، جهانوطنگرایی هویدا را تخطئه میکرد؛ در خاطرات روزانهی تیر ۱۳۵۵، در حالیکه هویدا را به خاطر زیرساختهای نامناسب سرزنش میکرد، نتیجه میگرفت که یک جهانوطن نمیتواند وطن را توسعه دهد. احسان نراقی، روشنفکر کلیدیِ همراه با حکومت که از بومیگرایی در ایران دورهی پهلوی دوم دفاع میکرد، میگوید: هویدا مردم ایران را ابداً نمیشناخت و من همیشه او را بچهبیروتی خطاب میکردم.
آنگونه که رنه دومان، همکلاسی قدیمی و دوست مادامالعمر هویدا بهخاطر میآورد، هویدا در نوجوانی با افادهی خاصی لباس میپوشید و حتا در پوشیدن یونیفرم مدرسه نیز اطوار خاصی داشت. زمانی که نخستوزیر بود، کتوشلوارهایش را خیاط ایتالیایی شاه میدوخت، اگرچه بهشدت مراقب بود که جسارت به شاه تلقی نشود. سلیقهی ظاهراً متناقضِ تمایز و سادگی که مشخصهی سلیقهی لباس پوشیدنِ دندی است، در انتخاب پیراهنهای سادهی سفید هویدا تبلور مییافت ــالبته او هر نوع پیراهن سفید قدیمیای را نمیپوشید. هر بار که نخستوزیر به اروپا سفر میکرد، با خود دوجین پیراهن سفید لینن میآورد. این رفتار یادآور عادات برومل است که پیراهن و سفیدی مطلق آن را به نوعی مُد نجیبانه تبدیل کرده بود.
هویدا همواره با عصا، گل سینه و پیپش به یاد آورده میشد و توفیق، هفتهنامهی طنز ایران، او را صدراعظم عصایی مینامید. دستکم دو مورد از این لوازم جنبههای دندیگونه داشتند. برای مثال، برومل در عصاهای پیادهروی، زیبایی و ارزش میدید و کلکسیونی از عصا داشت. گفته میشود که هویدا ۱۵۰ عصای پیادهروی داشت، اتفاق نظری در این زمینه وجود ندارد که پس از آسیبدیدگی در یک سانحهی رانندگی در سال ۱۳۴۴، آیا واقعاً او برای حفظ تعادلش نیاز به عصا داشت یا اینکه استفاده از عصا صرفاً یک ژست ظاهری برایِ او بود. ارتباط میان دندییسم و گل سینه نیز شهره است: گلی که بیش از همه برای تزئین یقهی پالتوی مردانه استفاده میشود گل میخک است، هویدا نیز از همان استفاده میکرد، تا اینکه با همسر آیندهاش، لیلا امامی، آشنا شد که پرورشِ گل ارکیده را وارد ایران کرد و از آن پس، همسرش هر روز به او یک گل ارکیده میداد که اغلب بر اساس کراواتش انتخاب میشد.
📝از متن مقالهای به قلم هوشنگ شهابی دربارهی جنبههای دندیگونهی هویدا. ترجمهی ابراهیم اسکافی. اندیشه پویا ۹۲.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍پلهپله تا ریاست سازمان📍
مدیر شدن من از سرپرستی ادارهی محیط زیست شهرستان ری شروع شد و همینطور به تدریج بالا آمدم. میدانید که خانمها باید آهسته و بهتدریج مراحل را طی کنند و پیش نمیآید که آسانسوری بالا بروند. بعد از سه سال که در مقام کارشناس پیگیر موضوع پسماند و فاضلاب بیمارستانها بودم، به ادارهی محیط زیست شهرستان ری با انبوهی از مشکلات محیطزیستی رفتم: مرکز دفن زبالهی کهریزک، بهشتزهرا، تصفیهخانهی جنوب تهران، شهرک صنعتی شمسآباد و... . شاید باور نکنید اگر بگویم که ادارهی ری تازهتأسیس بود؛ من بودم و یک سرباز که وقتی به بازدید میرفتیم رانندهی من هم بود. هم رئیس اداره بودم و هم کارشناس اداره. اما وقتی سال ۱۳۸۳ آنجا را ترک کردم هفت کارشناس به مجموعه اضافه شده بود. مشکلات شهرری خیلی زیاد بود. مثلاً در رابطه با بهشتزهرا گزارشی آمده بود که آب غسالخانه برای آبیاری سبزیجات و صیفیجات میرود. پیگیری کردم اما مدیرعامل بهشت زهرا حاضر نبود وقتی برای بازدید به من بدهد و مرا نمیپذیرفت. وارد فاز پیگیری و شکایت شدم و ماجرا به فرمانداری شهرری کشید و با همراهی فرمانداری، بهشتزهرا ملزم شد در طی یک برنامهی دو ساله سیستم تصفیهی فاضلاب احداث کند. بهجز بهشتزهرا واحدهای بزرگی مثل پالایشگاه تهران و آلودگی نفتی جنوب تهران و واحد صنعتی سیمان تهران را آنجا داشتیم که مسائل زیادی داشتند. سه سال آنجا با این مشکلات سروکله زدم، تا اینکه به من پیشنهاد شد به شهر تهران بیایم. میخواهم بگویم که مرحله به مرحله جلو میرفتم. زمان آقای احمدینژاد هم من را از محیط زیست تهران برکنار کردند که به استان البرز که تازه استان شده بود رفتم و معاون فنی شدم که مهمترین معاونت ادارهی کل استان بود.
📝از متن گفتوگوی صدرا محقق با شینا انصاری، رییس سازمان حفاظت از محیط زیست. اندیشه پویا ۹۲
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
مدیر شدن من از سرپرستی ادارهی محیط زیست شهرستان ری شروع شد و همینطور به تدریج بالا آمدم. میدانید که خانمها باید آهسته و بهتدریج مراحل را طی کنند و پیش نمیآید که آسانسوری بالا بروند. بعد از سه سال که در مقام کارشناس پیگیر موضوع پسماند و فاضلاب بیمارستانها بودم، به ادارهی محیط زیست شهرستان ری با انبوهی از مشکلات محیطزیستی رفتم: مرکز دفن زبالهی کهریزک، بهشتزهرا، تصفیهخانهی جنوب تهران، شهرک صنعتی شمسآباد و... . شاید باور نکنید اگر بگویم که ادارهی ری تازهتأسیس بود؛ من بودم و یک سرباز که وقتی به بازدید میرفتیم رانندهی من هم بود. هم رئیس اداره بودم و هم کارشناس اداره. اما وقتی سال ۱۳۸۳ آنجا را ترک کردم هفت کارشناس به مجموعه اضافه شده بود. مشکلات شهرری خیلی زیاد بود. مثلاً در رابطه با بهشتزهرا گزارشی آمده بود که آب غسالخانه برای آبیاری سبزیجات و صیفیجات میرود. پیگیری کردم اما مدیرعامل بهشت زهرا حاضر نبود وقتی برای بازدید به من بدهد و مرا نمیپذیرفت. وارد فاز پیگیری و شکایت شدم و ماجرا به فرمانداری شهرری کشید و با همراهی فرمانداری، بهشتزهرا ملزم شد در طی یک برنامهی دو ساله سیستم تصفیهی فاضلاب احداث کند. بهجز بهشتزهرا واحدهای بزرگی مثل پالایشگاه تهران و آلودگی نفتی جنوب تهران و واحد صنعتی سیمان تهران را آنجا داشتیم که مسائل زیادی داشتند. سه سال آنجا با این مشکلات سروکله زدم، تا اینکه به من پیشنهاد شد به شهر تهران بیایم. میخواهم بگویم که مرحله به مرحله جلو میرفتم. زمان آقای احمدینژاد هم من را از محیط زیست تهران برکنار کردند که به استان البرز که تازه استان شده بود رفتم و معاون فنی شدم که مهمترین معاونت ادارهی کل استان بود.
📝از متن گفتوگوی صدرا محقق با شینا انصاری، رییس سازمان حفاظت از محیط زیست. اندیشه پویا ۹۲
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
همزمان با آخرین ماه از پاییز ۰۳، شمارهی ۹۳ اندیشه پویا منتشر میشود. همهی تلاش خود را کردهایم تا اندیشه پویا ۹۳ را با مطالبی خواندنی به دست شما برسانیم. از همین لحظه میتوانید نسخهی خودتان را با ارسال پستی رایگان پیشخرید کنید. برای این کار کافی است مبلغ ۱۵۰هزار تومان به شماره کارت ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد) واریز کرده و تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
همزمان با آخرین ماه از پاییز ۰۳، شمارهی ۹۳ اندیشه پویا منتشر میشود. همهی تلاش خود را کردهایم تا اندیشه پویا ۹۳ را با مطالبی خواندنی به دست شما برسانیم. از همین لحظه میتوانید نسخهی خودتان را با ارسال پستی رایگان پیشخرید کنید. برای این کار کافی است مبلغ ۱۵۰هزار تومان به شماره کارت ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد) واریز کرده و تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
همزمان با آخرین ماه از پاییز ۰۳، شمارهی ۹۳ اندیشه پویا منتشر میشود. همهی تلاش خود را کردهایم تا اندیشه پویا ۹۳ را با مطالبی خواندنی به دست شما برسانیم. از همین لحظه میتوانید نسخهی خودتان را با ارسال پستی رایگان پیشخرید کنید. برای این کار کافی است مبلغ ۱۵۰هزار تومان به شماره کارت ۵۸۵۹۴۷۱۰۱۰۲۶۹۷۱۴ (بانک خاورمیانه/براتاله صمدیراد) واریز کرده و تصویر فیش واریزی را برای ما ارسال کنید.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
@andishepouya
📍ما به توسعه نمیرسیم؟📍
در خبرها آمده بود که مریم فربودی اقتصاددان جوان ایرانی که فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف است و اکنون استاد دانشگاه امآیتی، برندهی یک جایزهی مهم پژوهشی بینالمللی در اقتصاد شده است. مانند فربودی کم نیستند نخبگان ایرانی که جلای وطن میکنند یا در مملکت خویش اگر بمانند هیچگاه از درهای گزینش و انتخاب رد نمیشوند. با آغاز انتصابات در دولت، بسیار از گرایشات جناحی مدیران منتخب و غلظت و حدتِ اصلاحطلبی یا اصولگرایی مواضع آنها صحبت شد. انتقادهایی شد که چرا برخی گزینههای منصوبشده به اندازهی کافی اصلاحطلب نیستند یا اصولگرایند. اما از شناسنامهی اصلاحطلب یا اصولگرای مدیران مهمتر، ساختار گزینش در کشور، ساختاری نهادینهشده پش از انقلاب فرهنگیِ سال ۱۳۵۹، است که پیشاپیش دست و پای سیاستگذار را در تصمیمگیری و استفاده از بسیاری نخبگانِ بیرون از ساختار میبندد؛ و همواره بخش قابل توجهی از سرمایههای علمی و اجرایی کشور را بیرون از حلقهی بستهی گزینششدگان میگذارد. ما هاضمهی ساختار حاکمیتیمان را آنقدری ضعیف کردهایم که نهتنها توان جذب و هضم نخبگان و مشاورانی از ملیتهای دیگر را ــچنانکه مسعود پزشکیان عادیاش میداندــ ندارد که بخش قابل توجهی از مردمان کشور خود را هم خلاف ذائقه و هضمناپذیر تشخیص میدهد. چیزی جز اعتماد عمومی و بازتاب افکار عمومی، پابند و دستبند سیاستمدار در گزینش همکارانش نباید باشد، ما اما با دستبندها و پابندهای قانونی و شبهقانونی، نوشته و نانوشته، با گزینش و استعلامهای پیچیده و تودرتو، انتخاب بهترین متخصصان برای توسعهی کشور، بر اساس عقل سلیم و نه بر اساس ایدئولوژی را به مطالبهای ناممکن و ممتنع تبدیل کردهایم. و با این امتناع، راه تصور آیندهای متفاوت را مسدود ساختهایم؛ و با این انسداد کشورمان را در چشمانداز شهروندان، بیآینده کردهایم.
وفاق و اصلاحات برآمده از آن، تصویری متفاوت از آینده را قابلتصور نمیسازد، مادامی که در ساختار رابطهمان با خارج و ساختار رابطهمان با داخل بازنگری نکرده باشیم؛ دو ساختاری که یکی از تسخیر سفارت امریکا بدینسو پیوند اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی و شبکهای را در تعلیق فرو برده، و دیگری از انقلاب فرهنگی بدینسو، پیوند نهاد حکمرانی ما با تخصصگرایی و شایستهسالاری به اغما کشانده است. در غیاب چشماندازی از پیوند با اقتصاد جهانی و شبکهای، و در غیاب چشماندازی از اتکای نهاد حکمرانیِ بر سرمایههای داخلی، دستگاه بوروکراسی ما جلسه پشت جلسه برگزار میکند: جلسات رفع فیلترینگ پس از جلسات فیلترینگ. جلسات آزادسازی واردات آیفون پس از جلسات ممنوعیت واردات آیفون. جلسات تشخیص دارویی بودن «قلم انسولین»، پس از جلسات تشخیصِ لوکس بودن «قلم انسولین»؛ جلساتی فرسایشی و گاه مستهلککننده صرفاً برای بازگرداندن کشور به مدیریت مبتنی بر عقل سلیم. و ما مشغول چنین تلاشهای فرسودهکنندهای در بازگشت به عقل سلیم، از قطار توسعه جا ماندهایم؛ و تورمی شدن اقتصاد ایران همزمان به سرعت راه خود را ادامه میدهد. تجربهی اخیر آرژانتین در مبارزه با تورم را مرور کنیم: خاویر میلی را که یکسال پیش با بهدست گرفتن سکان ریاستجمهوری آرژانتین و تعطیلی نیمی از وزارتخانههای این کشور و کاستن از بسیاری هزینههای بیفایدهی دستگاه بوروکراسی و قطع بسیاری از یارانهها، ماه گذشته، توانست نرخ تورم ماهانهی آرژانتین را بالاخره بعد از یکسال به کمترین میزان سهسال اخیر آن برساند. ما اما به یاد میآوریم تعداد قرارگاهها و کمیتهها و ستادهای بیحاصلی را که در این چندسالهی اخیر برای گوشت و نان و لبنیات و چای و... ساختهایم و به اسم کنترل تورم، بودجه پایشان ریختهایم؛ یک قلمِ آن: ۷۵ هزار میلیارد تومان فقط برای طرح هوشمندسازی یارانهی آرد و نان؛ و دقت کنیم که این فاکتوریست جدا از ریختوپاشها در توزیع یارانهی آرد و نان! و توجه کنیم که این فقط یک قلم، داستان و ماجرای نان، است. و اینکه البته کناررفتگان از دولت، با پایان عضویت در ستادها و قرارگاههای نان و شیر و گوشت و ماست، احتمالاً با چشم طمع به بودجههای نهادهای موازی غیردولتی، با پیشنهاد قرارگاهها و ستادها و کمیتههای دیگری صف کشیدهاند: «قرارگاه» مبارزه با سقط جنین، و برای اولین بار، «کلینیک ترک» بیحجابی.
✍️از متن دیباچهی اندیشه پویا ۹۳ به قلم سردبیر؛ رضا خجستهرحیمی.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
در خبرها آمده بود که مریم فربودی اقتصاددان جوان ایرانی که فارغالتحصیل دانشگاه صنعتی شریف است و اکنون استاد دانشگاه امآیتی، برندهی یک جایزهی مهم پژوهشی بینالمللی در اقتصاد شده است. مانند فربودی کم نیستند نخبگان ایرانی که جلای وطن میکنند یا در مملکت خویش اگر بمانند هیچگاه از درهای گزینش و انتخاب رد نمیشوند. با آغاز انتصابات در دولت، بسیار از گرایشات جناحی مدیران منتخب و غلظت و حدتِ اصلاحطلبی یا اصولگرایی مواضع آنها صحبت شد. انتقادهایی شد که چرا برخی گزینههای منصوبشده به اندازهی کافی اصلاحطلب نیستند یا اصولگرایند. اما از شناسنامهی اصلاحطلب یا اصولگرای مدیران مهمتر، ساختار گزینش در کشور، ساختاری نهادینهشده پش از انقلاب فرهنگیِ سال ۱۳۵۹، است که پیشاپیش دست و پای سیاستگذار را در تصمیمگیری و استفاده از بسیاری نخبگانِ بیرون از ساختار میبندد؛ و همواره بخش قابل توجهی از سرمایههای علمی و اجرایی کشور را بیرون از حلقهی بستهی گزینششدگان میگذارد. ما هاضمهی ساختار حاکمیتیمان را آنقدری ضعیف کردهایم که نهتنها توان جذب و هضم نخبگان و مشاورانی از ملیتهای دیگر را ــچنانکه مسعود پزشکیان عادیاش میداندــ ندارد که بخش قابل توجهی از مردمان کشور خود را هم خلاف ذائقه و هضمناپذیر تشخیص میدهد. چیزی جز اعتماد عمومی و بازتاب افکار عمومی، پابند و دستبند سیاستمدار در گزینش همکارانش نباید باشد، ما اما با دستبندها و پابندهای قانونی و شبهقانونی، نوشته و نانوشته، با گزینش و استعلامهای پیچیده و تودرتو، انتخاب بهترین متخصصان برای توسعهی کشور، بر اساس عقل سلیم و نه بر اساس ایدئولوژی را به مطالبهای ناممکن و ممتنع تبدیل کردهایم. و با این امتناع، راه تصور آیندهای متفاوت را مسدود ساختهایم؛ و با این انسداد کشورمان را در چشمانداز شهروندان، بیآینده کردهایم.
وفاق و اصلاحات برآمده از آن، تصویری متفاوت از آینده را قابلتصور نمیسازد، مادامی که در ساختار رابطهمان با خارج و ساختار رابطهمان با داخل بازنگری نکرده باشیم؛ دو ساختاری که یکی از تسخیر سفارت امریکا بدینسو پیوند اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی و شبکهای را در تعلیق فرو برده، و دیگری از انقلاب فرهنگی بدینسو، پیوند نهاد حکمرانی ما با تخصصگرایی و شایستهسالاری به اغما کشانده است. در غیاب چشماندازی از پیوند با اقتصاد جهانی و شبکهای، و در غیاب چشماندازی از اتکای نهاد حکمرانیِ بر سرمایههای داخلی، دستگاه بوروکراسی ما جلسه پشت جلسه برگزار میکند: جلسات رفع فیلترینگ پس از جلسات فیلترینگ. جلسات آزادسازی واردات آیفون پس از جلسات ممنوعیت واردات آیفون. جلسات تشخیص دارویی بودن «قلم انسولین»، پس از جلسات تشخیصِ لوکس بودن «قلم انسولین»؛ جلساتی فرسایشی و گاه مستهلککننده صرفاً برای بازگرداندن کشور به مدیریت مبتنی بر عقل سلیم. و ما مشغول چنین تلاشهای فرسودهکنندهای در بازگشت به عقل سلیم، از قطار توسعه جا ماندهایم؛ و تورمی شدن اقتصاد ایران همزمان به سرعت راه خود را ادامه میدهد. تجربهی اخیر آرژانتین در مبارزه با تورم را مرور کنیم: خاویر میلی را که یکسال پیش با بهدست گرفتن سکان ریاستجمهوری آرژانتین و تعطیلی نیمی از وزارتخانههای این کشور و کاستن از بسیاری هزینههای بیفایدهی دستگاه بوروکراسی و قطع بسیاری از یارانهها، ماه گذشته، توانست نرخ تورم ماهانهی آرژانتین را بالاخره بعد از یکسال به کمترین میزان سهسال اخیر آن برساند. ما اما به یاد میآوریم تعداد قرارگاهها و کمیتهها و ستادهای بیحاصلی را که در این چندسالهی اخیر برای گوشت و نان و لبنیات و چای و... ساختهایم و به اسم کنترل تورم، بودجه پایشان ریختهایم؛ یک قلمِ آن: ۷۵ هزار میلیارد تومان فقط برای طرح هوشمندسازی یارانهی آرد و نان؛ و دقت کنیم که این فاکتوریست جدا از ریختوپاشها در توزیع یارانهی آرد و نان! و توجه کنیم که این فقط یک قلم، داستان و ماجرای نان، است. و اینکه البته کناررفتگان از دولت، با پایان عضویت در ستادها و قرارگاههای نان و شیر و گوشت و ماست، احتمالاً با چشم طمع به بودجههای نهادهای موازی غیردولتی، با پیشنهاد قرارگاهها و ستادها و کمیتههای دیگری صف کشیدهاند: «قرارگاه» مبارزه با سقط جنین، و برای اولین بار، «کلینیک ترک» بیحجابی.
✍️از متن دیباچهی اندیشه پویا ۹۳ به قلم سردبیر؛ رضا خجستهرحیمی.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۱، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍گفتوگو با استاد حسین علیزاده
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
📍البته که عصبانی هستم!📍
فکر کردن و نوشتن دربارهی فیلترینگ فقط عصبانیام میکند. کسی دست سنگینش را میگذارد روی دهانم و فشار میدهد. من لگد میزنم و تقلا میکنم نفس بکشم. پا کوبیدنم برای رهایی خسته و فرسودهام میکند. دست متجاوز دهانم را فشار میدهد، چشمم را میبندد و جیبهایم را خالی میکند. بله یک زن عصبانی اینجاست…
ما قربانی نتایج تصمیماتی هستیم که در غیابمان گرفته میشود. قانونهای ناگهانی تصویب میشوند و پشت سرشان تبصرهها و تکملهها میآیند. درهایی بسته میشوند و راههای در رویی باز میشوند. یک روز از خواب بیدار میشوی و میبینی کاری معمولی که روزانه انجامش میدادی، جرمانگاری شده و تو به این ترتیب از امروز تحت پیگرد قانونی هستی. یک سال پیش به استاد راهنمایم ایمیل زدم و از او خواستم برایم یک توصیهنامه بنویسد. قبول کرد اما گفت نامه را در پیامرسان ایتا میفرستد. گفت تلگرام و واتساپ ندارد. اصرار کردم که برایم ایمیل کند یا بگذارد در دفترش بروم حضوری تحویل بگیرم. گفت نمیشود. احساس بدی داشتم. برای هرکسی میشناختم ماجرا را تعریف کردم و گفتم حالا من در ایتا یک حساب کاربری دارم که تا ابد پاک هم نمیشود. من آن توصیهنامه را استفاده نکردم. نه به خاطر اینکه نصب ایتا را بهم تحمیل کرده بود، بهخاطر اینکه آنقدر دیر برایم فرستادش که دیگر به کارم نمیآمد. فقط با لجی کودکانه با خودم آرزو کردم ای کاش روزی دنیا جوری بچرخد که استاد راهنمایم کاری از من بخواهد و من معطلش کنم. تیر ماه پیامی از او در تلگرام دریافت کردم. متن پیام: «از شما عزیز گرانقدر دعوت میکنم روز جمعه برای نجات ایران از سقوط و ویرانی و حرکت در مسیر آبادانی، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت فرمایید و به جناب دکتر پزشکیان رأی دهید.»
✍️از متن روایتی به قلم هاجر رزمپا دربارهی فیلترینگ. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۳.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya
فکر کردن و نوشتن دربارهی فیلترینگ فقط عصبانیام میکند. کسی دست سنگینش را میگذارد روی دهانم و فشار میدهد. من لگد میزنم و تقلا میکنم نفس بکشم. پا کوبیدنم برای رهایی خسته و فرسودهام میکند. دست متجاوز دهانم را فشار میدهد، چشمم را میبندد و جیبهایم را خالی میکند. بله یک زن عصبانی اینجاست…
ما قربانی نتایج تصمیماتی هستیم که در غیابمان گرفته میشود. قانونهای ناگهانی تصویب میشوند و پشت سرشان تبصرهها و تکملهها میآیند. درهایی بسته میشوند و راههای در رویی باز میشوند. یک روز از خواب بیدار میشوی و میبینی کاری معمولی که روزانه انجامش میدادی، جرمانگاری شده و تو به این ترتیب از امروز تحت پیگرد قانونی هستی. یک سال پیش به استاد راهنمایم ایمیل زدم و از او خواستم برایم یک توصیهنامه بنویسد. قبول کرد اما گفت نامه را در پیامرسان ایتا میفرستد. گفت تلگرام و واتساپ ندارد. اصرار کردم که برایم ایمیل کند یا بگذارد در دفترش بروم حضوری تحویل بگیرم. گفت نمیشود. احساس بدی داشتم. برای هرکسی میشناختم ماجرا را تعریف کردم و گفتم حالا من در ایتا یک حساب کاربری دارم که تا ابد پاک هم نمیشود. من آن توصیهنامه را استفاده نکردم. نه به خاطر اینکه نصب ایتا را بهم تحمیل کرده بود، بهخاطر اینکه آنقدر دیر برایم فرستادش که دیگر به کارم نمیآمد. فقط با لجی کودکانه با خودم آرزو کردم ای کاش روزی دنیا جوری بچرخد که استاد راهنمایم کاری از من بخواهد و من معطلش کنم. تیر ماه پیامی از او در تلگرام دریافت کردم. متن پیام: «از شما عزیز گرانقدر دعوت میکنم روز جمعه برای نجات ایران از سقوط و ویرانی و حرکت در مسیر آبادانی، در انتخابات ریاست جمهوری شرکت فرمایید و به جناب دکتر پزشکیان رأی دهید.»
✍️از متن روایتی به قلم هاجر رزمپا دربارهی فیلترینگ. منتشر شده در اندیشه پویا ۹۳.
✨برای اطلاع از چگونگی تهیه و سفارش اندیشه پویا ۹۳، به تلگرام ۰۹۰۲۶۰۵۱۴۱۰ پیام دهید.
@andishepouya