آموزشکده توانا
55.6K subscribers
31.9K photos
37.5K videos
2.55K files
19.2K links
کانال رسمی «توانا؛ آموزشکده جامعه مدنی»
عكس،خبر و فيلم‌هاى خود را براى ما بفرستيد:
تلگرام:
t.iss.one/Tavaana_Admin

📧 : [email protected]
📧 : [email protected]

tavaana.org

instagram.com/tavaana
twitter.com/Tavaana
facebook.com/tavaana
youtube.com/Tavaana2010
Download Telegram
 از تو نوشتن قدغن
گلایه کردن قدغن
#عطر_خوش_زن قدغن
#تو قدغن
#من قدغن
پچ پچ و نجوا قدغن
رقص سایه ها قدغن
کشف بوسه ی بی هوا به وقت رویا قدغن
برای خواب تازه اجازه بی اجازه
در این غربت خانگی بگو هرچی باید بگی
غزل بگو به سادگی

#بگو_زنده_باد_زندگی

بگو زنده باد زندگی


طرح از روح‌الله منصوری

#مهسا_امینی #مهساامینی #نقاشی #کارتون
#یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
توماج صالحی و حسین رونقی، با تعدادی از زندانی‌های سیاسی سابق، از جمله آرش صادقی، ملاقات کردند.
آرش صادقی یکی از شریف‌ترین فعالان حقوق بشر است که همواره تلاش کرده صدای همه زندانیان سیاسی فارغ از گرایش سیاسی‌شان باشد. به خصوص زندانیان گمنام و افراد محبوس در زندان‌های شهرستان‌ها که کمتر صدایشان شنیده می‌شود.
بسیاری از کاربران با بازنشر این تصاویر در شبکه اجتماعی ایکس، ملاقات و دوستی این زندانیان سیاسی سابق را نمادی از ایستادگیو همبستگی و عکسشان را قاب شرافت خواندند.

به امید همبستگی، همدلی و اتحاد همه مردم مخالف جمهوری اسلامی.

#آرش_صادفی #توماج_صالحی #حسین_رونقی #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
دوره آموزشی «تدریس دموکراسی»

جلسه دوم
هدف تدریس دموکراسی


آماده‌کردن برنامه آموزش دموکراسی و استراتژی‌های پیشنهادی: هدف از آموزش دموکراسی، ارائه مفاهیمی است که معلم می‌تواند با توجه به محدودیت‌های موجود، به دانش‌آموزان آموزش دهد. در این راستا، یک چارچوب آموزشی مناسب تعیین می‌شود برای این‌که این تمرین‌ها خود موجب تبعیض یا فشار نشود.
استراتژی‌ها: شناسایی فرصت ارائه تمرین یا بازی یا فعالیت‌های مشابه؛ مشارکت‌دادن دانش‌آموزان در تدریس؛ تعیین کارگروه برای ارائه (پرزنتیشن) و ایجاد بحث آزاد.

https://www.youtube.com/watch?v=xg-c97Ju8dk

در ساندکلاد:
https://soundcloud.com/tavaana/tadris-2

لینک جلسه اول:
https://t.iss.one/Tavaana_TavaanaTech/90287

#دموکراسی #اموزش #دوره_آموزشی #نظام_آموزشی #یاری_مدنی_توانا

لینک کانال دوره👇
https://t.iss.one/joinchat/I8VZjKiaO3RjNTgx

@Tavana_TavaanaTech
حبیب پیرمحمدی، زندانی سیاسی عقیدتی، را دریابیم

حبیب پیرمحمدی، شهروند مسئولیت‌پذیر و مطالبه‌گر، با اتهاماتی همچون سب‌النبی و تبلیغ علیه نظام، تاکنون ۷ سال را در زندان‌های جمهوری اسلامی سپری کرده است. او که اهل صالح‌آباد، خراسان رضوی است، به دلیل فعالیت‌های اعتراضی خود، به ۱۵ سال حبس محکوم شده است.

حبیب از زمان اعتراضات سال ۹۶ در زندان به سر می‌برد. او پس از یک دوره آزادی موقت در سال ۱۴۰۱، به دلیل فعالیت در جنبش مهسا، مجدداً بازداشت شد. نظام استبدادی ایران، رفتار مطالبه‌گرانه‌ی او را نمی‌پسندد.

حبیب مدتی است که در قالب رأی باز، روزها خارج از زندان است اما شغل خود را از دست داده است.

او پیش از این در صحافی کتاب مشغول به کار بود.

هموطنان عزیز:
حبیب و دیگر زندانیان آزادی‌خواه را دریابیم.
بسیاری از این عزیزان شلغدخود را از دست داده‌اند و پدر یا مادر فرزندانی هستند.

📌 PIRMOHAMMADI_OFFICIAL

اطلاعات برگرفته از استوری اینستاگرام دکتر حسن باقری‌نیا

#حبیب_پیرمحمدی #یاری_مدنی_توانا


@Tavaana_TavaanaTech
ادامهٔ کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در ۳۷ زندان کشور در هفتهٔ پنجاه‌وهفتم با پیوستن زندان چوبیندر قزوین

حکومت مستبد ولایت‌فقیه پس از پایان مراسم حکومتی در بهمن‌ماه، بار دیگر اجرای احکام اعدام را افزایش داده است؛ به‌طوری‌که تنها در روزهای اول و دوم اسفندماه، ۱۷ تن از زندانیان اعدام شدند که ۱۰ نفر از آنان در زندان قزل‌حصار به دار آویخته شدند.

کشتار زندانیان صرفاً از طریق اعدام صورت نمی‌گیرد؛ متأسفانه در هفتهٔ گذشته، سه تن از زندانیان در زندان‌های ارومیه، لاجوردی ایرانشهر و دهدشت بر اثر نبود رسیدگی‌های پزشکی جان باختند. این وضعیت جان بسیاری از زندانیان دیگر را نیز تهدید می‌کند. مرگ زندانیان بیمار به دلیل عدم رسیدگی پزشکیِ به‌موقع، چیزی جز «قتل سیستماتیک» نیست.

با افزایش اعدام‌ها و سرکوب گستردهٔ زندانیان، جمعی از زندانیان زندان قزوین اعلام کردند که در راستای مقابله با احکام ظالمانهٔ اعدام زندانیان سیاسی و غیرسیاسی، روز سه‌شنبهٔ این هفته، هفتم اسفندماه، همسو با سایر اعضای کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» دست به اعتصاب غذا خواهند زد و تا توقف ماشین سرکوب و اعدام، این اعتصاب را در همراهی با کارزار ادامه خواهند داد.

طبق اخبار منتشرشده، روز یکشنبه ۵ اسفند، اعادهٔ دادرسی زندانیان سیاسی مهدی حسنی و بهروز احسانی – که پیش‌تر به اعدام محکوم شده بودند – از سوی دیوان عالی کشور رد شد و این دو زندانی در خطر قریب‌الوقوع اجرای حکم اعدام قرار دارند. این شرایط هولناک برای زندانیانی چون پخشان عزیزی و وریشه مرادی در زندان اوین، شریفه محمدی در زندان لاکان رشت و بسیاری دیگر نیز وجود دارد.

کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» پیش‌تر با انتصاب جعفر منتظری – دادستان سابق کل کشور – به ریاست دیوان عالی کشور، با توجه به سوابق او در حاکم‌کردن نهادهای امنیتی بر قوهٔ قضائیه و نقض بیشتر استقلال دستگاه قضایی، احتمال «کانالیزه‌کردن پرونده‌های زندانیان» در دیوان و تعیین شعبات خاص برای تأیید احکام بی‌پایه‌واساس دادگاه انقلاب را پیش‌بینی کرده بود. این انتصاب، ناکارآمدی این ارگان در تأمین دادرسیِ منصفانه را به‌طور کامل نمایان ساخت.

اعضای این کارزار در دفاع از «حق دادخواهی»، به‌ویژه برای شهروندانی که عزیزانشان از «حق حیات» محروم شده‌اند، خواهان آزادی تمامی دادخواهان در بند، به‌ویژه خانم ناهید شیرپیشه – معلم دادخواه و مادر جان‌باختهٔ زنده‌یاد پویا بختیاری، معترض آبان ۹۸ – هستند. متأسفانه او هفتهٔ گذشته در پی فشارهای زندان و نهادهای امنیتی دست به خودکشی زده است. بی‌تردید، روزی خواهد رسید که دادخواهی محقق شده و آمران و عاملان این جنایات محاکمه خواهند شد.

این کارزار تمامی احکام اعدام، صرف‌نظر از اتهامات منتسب به محکومان، را قویاً محکوم می‌کند و برای پیشگیری و لغو مجازات اعدام در ایران از هیچ تلاشی فروگذار نخواهد بود. ازاین‌رو، از همهٔ مدافعان حقوق بشر، فعالان سیاسی، مدنی، صنفی و وجدان‌های بیدار در ایران و سراسر جهان دعوت می‌کند تا برای لغو اعدام در ایران، همراه و متحد شوند و صدای زندانیان محکوم به اعدام باشند.

🔸 اعضای کارزار «سه‌شنبه‌های نه به اعدام» در هفتهٔ پنجاه‌وهفتم، روز سه‌شنبه ۷ اسفند ۱۴۰۳، در ۳۷ زندان زیر دست به اعتصاب غذا خواهند زد:

۱. زندان اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)
۲. زندان قزل‌حصار (واحد ۳ و ۴)
۳. زندان مرکزی کرج
۴. زندان تهران بزرگ
۵. زندان خورین ورامین
۶. زندان اراک
۷. زندان خرم‌آباد
۸. زندان اسدآباد اصفهان
۹. زندان دستگرد اصفهان
۱۰. زندان شیبان اهواز
۱۱. زندان سپیدار اهواز
۱۲. زندان نظام شیراز
۱۳. زندان عادل‌آباد شیراز (بند زنان و مردان)
۱۴. زندان برازجان
۱۵. زندان رامهرمز
۱۶. زندان بم
۱۷. زندان کهنوج
۱۸. زندان طبس
۱۹. زندان جوین
۲۰. زندان مشهد
۲۱. زندان گنبدکاووس
۲۲. زندان قائم‌شهر
۲۳. زندان رشت (بند مردان و زنان)
۲۴. زندان رودسر
۲۵. زندان حویق تالش
۲۶. زندان دیزل‌آباد کرمانشاه
۲۷. زندان اردبیل
۲۸. زندان تبریز
۲۹. زندان ارومیه
۳۰. زندان سلماس
۳۱. زندان خوی
۳۲. زندان نقده
۳۳. زندان سقز
۳۴. زندان بانه
۳۵. زندان مریوان
۳۶. زندان کامیاران
۳۷. زندان چوبیندر قزوین

#سه‌شنبه_های_نه_به_اعدام
#نه_به_اعدام #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
محمد اشرفی اصفهانی درباره ماجرای درگیری مسجدعلی بن ابی طالب در غرب تهران و برخورد با طلبه‌ها توسط افراد منسوب به پناهیان به دیده بان ایران گفت:

«معاونت سابق مجموعه به من گفت حاج‌آقا، مواظب باشید، این‌ها خطرناکند و تقوا ندارند در حوادث دو سه سال قبل که پس از ماجرای مهسا امینی رخ داد، این افراد با قمه و چاقو به خیابان‌ها ریختند و با مردم برخورد کردند و سپس با لباس های خونی باز می‌گشتند و لباس طلبگی می پوشیدند اما آیا طلبه باید سلاح در دست بگیرد و با مردم برخورد کند؟ » وی اظهار کرد: « آیا در تاریخ تشیع سابقه داشته که طلبه‌ای قمه به دست بگیرد و به مردم حمله کند؟ اما باند پناهیان این کار را کردند.»

اشرفی اصفهانی گفت: « آیا در تاریخ تشیع سابقه داشته که طلبه‌ای قمه به دست بگیرد و به مردم حمله کند؟ اما باند پناهیان این کار را کردند.»

لازم به ذکر است، ‌روز یکشنبه خبری با عنوان "حمله جمعی از روحانیون به مدرسه علمیه آیت‌الله اشرفی اصفهانی" منتشر شد. در پی آن محمد اشرفی اصفهانی طی بیانیه‌ای ماجرا را شرح داد و در اعتراض به تخریب‌های صورت گرفته، حوزه علمیه‌اش را تعطیل کرد.

حالا افشا کرده که افراد گوش به فرمان شیخ علیرضا پناهیان بودند که به حوزه علمیه‌اش حمله کردند و همان‌ها کسانی بودند که مردم را با اسلحه و چماق و چاقو و قمه در خیزش مهسا زدند.

او در بخشی از مصاحبه‌اش با سایت دیده‌بان ایران گفت:
«به بچه‌های خود گفتم که اگر به شما توهین کردند و حتی اگر چاقو زدند، عکس‌العملی نشان ندهید. آن‌ها هیچ ابایی از جنایت ندارند و اگر دستشان برسد ممکن است چند نفر را هم بکشند و ککشان هم نگزد»


توجه کنید، این سخن را فرزند یکی از به اصطلاح «شهدای محراب» و رئیس یک حوزه علمیه می‌گوید. وقتی دار و دسته پناهیان ممکن است طلبه‌های یک حوزه علمیه را بکشند و ککشان هم نگزد، در برابر مردم بی‌پناه چه می‌کنند و چقدر دستشان برای اعمال خشونت باز است؟

لازم به ذکر است، شیخ علیرضا پناهیان از منبری‌های مورد علاقه علی خامنه‌ای است. که پرونده فساد اقتصادی هم دارد.

اگر یادتان باشد، در جریان عمامه‌پرانی، عده‌ای به مردم خرده می‌گرفتند که این کار شما خشونت‌آمیز است. اما حالا معلوم شده که بسیاری از لباس شخصی‌ها که مردم را با چماق و چاقو و اسلحه وحشیانه می‌زدند، معمم بودند!

آیا بهتر نیست طلبه‌هایی که مخالف چنین خشونت‌هایی هستند به مردم بپیوندند؟ چرا که ممکن است هنگام سرنگونی رژیم تر و خشک با هم بسوزند.


#مهسا_امینی #نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
«محمد اشرفی اصفهانی در مصاحبه با سایت دیده‌بان ایران گفته:
آیا در تاریخ تشیع سابقه داشته که طلبه‌ای قمه به دست بگیرد و به مردم حمله کند؟

باید گفت بلی سابقه دارد. همین هادی غفاری که تصاویرش را می‌بینید در سال‌های ۱۳۵۸ تا اوایل دهه شصت، همواره با کلت یا مسلسل یا قمه به دست در حال حمله به مخالفان بود. ایشان تا چند سال پیش هم در مؤسسه الهادی انبار اسلحه داشت! این آقای هادی غفاری حالا البته اصلاح‌طلب شده و یادش رفته که چه کارهایی می‌کرده! او حتی کشتن امیرعباس هویدا را هم انکار می‌کند!
غفاری در جمله مسلحانه به دانشگاه‌ها و سرکوب دانشجویان در دهه شصت پیشقراول بود!

یا حسنی، امام جمعه ارومیه، همان که فرزند خودش را هم تحویل داد و اعدامش کردند، همواره مسلح بود و در سرکوب مخالفان شرکت می‌کرد.
محمد منتظری، معروف به محمد ربنگو را هم که به یاد دارید؟!

یا نواب صفوی و یارانش که تروریست بودند. آخوند شیعه‌ی مسلح و قمه‌کش و آدم‌کش کم نداشتیم جناب اشرفی اصفهانی!

در ضمن گروه‌های مسلح شیعه با حمایت مالی آخوندها به فلسطین و مصر و لبنان برای آموزش نظامی می‌رفتند و علیه حکومت پهلوی ترور انجام می‌دادند

در فاجعه سینما رکس آبادان هم رد پای روحانیون انقلابی شیعه دیده می‌شود آقای اشرفی اصفهانی»

ـ متن و تصاویر ارسالی مخاطبان توانا

#نه_به_جمهورى_اسلامى #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavssnaTech
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
دکتر ژاله آموزگار، استاد برجسته ایران‌شناسی، در سخنرانی خود در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران در چهارم اسفند ۱۴۰۳، از بی توجهی به جوان‌ها گلایه می‌کند و می‌گوید : «دریغ که آغوش ما جای امنی برای جوانان نبود.»

لازم به ذکر است، ایران یکی از کشورهایی است بیشترین میزان مهاجرت را دارد. دانشجویان ایران برای زندگی امن و معمولی، به کشورهای توسعه‌یافته مهاجرت می‌کنند. برخی از آن‌ها می‌درخشند.
پیش از انقلاب اسلامی، بسیاری از دانشجویانی که به خارج از ایران می‌رفتند، به قصد خدمت به میهن بازمی‌گشنند و البته زمینه‌ها برایشان فراهم بود، ولی امروز مهاجرت از ایران تبدیل به یک نوع گریز از شر حکومتی شده است که اهمیتی به افراد نخبه نمی‌دهد و افرادی ناکارآمد را در راس امور قرار می‌دهد.


برای آشنایی با ژاله آموزگار، این مطلب را بخوانید:
https://tinyurl.com/kvr5v3vt

#فرار_مغزها #برای_بک_زندگی_معمولی #جوانان #مهاجرت #ژاله_آموزگار #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech
نامه‌ای از زینب جلالیان در هفدهمین سال حبس بدون مرخصی:
«با تمام رنج‌ها و دلتنگی‌ها، هفده سال گذشت»

زینب جلالیان، زندانی سیاسی، پس از هفده سال حبس در زندان‌های جمهوری اسلامی، در نامه‌ای از زندان یزد، رنج‌های خود را روایت کرده و مردم ایران را به ایستادگی در برابر ظلم و استبداد فراخوانده است.

زینب جلالیان، متولد ۱۳۶۱ در روستای «دیم قشلاق» ماکو، قدیمی‌ترین و تنها زن زندانی سیاسی در ایران است که به حبس ابد محکوم شده است. او از ۷ اسفند ۱۳۸۶ تاکنون در زندان به سر می‌برد و طی این سال‌ها از حق مرخصی و در بیشتر موارد از حق ملاقات با خانواده محروم بوده است. در طول دوران حبس، او به بیماری‌های متعددی مبتلا شده، اما همچنان از دریافت خدمات درمانی مناسب محروم است.

زینب در سال ۱۳۸۷ به اتهام «محاربه» ابتدا به اعدام محکوم شد، اما این حکم در سال ۱۳۹۰ به حبس ابد کاهش یافت. او در دوران بازداشت و حبس تحت شکنجه‌های شدید قرار گرفت و بارها بین زندان‌های مختلف کشور جابه‌جا شد. وکیل او، امیرسالار داودی، تأکید کرده است که براساس قوانین جدید، ادامه حبس او غیرقانونی است و باید آزاد شود.

متن نامه زینب جلالیان به شرح زیر است:


«با تمام رنج‌ها و دلتنگی‌ها، هفده سال گذشت»


«دستم بوی گل می‌داد، مرا به جرم چیدن گل محکوم کردند. اما هیچ‌کس فکر نکرد که شاید من یک گل کاشته باشم.»*

ستم، زخمی عمیق بر دلم نهاد که تا ابد از یاد نخواهد رفت. من قاصدکی کوچک بودم، حامل پیامی بزرگ از آزادی و آزادگی. در تاریخ ۷ اسفند ۱۳۸۶، سفرم را به شهر زیبای کرمانشاه آغاز کردم، اما گماشتگان ستم، مرا در راه ربودند و به مکانی بیگانه و غریب بردند.

مأموران سیاه‌پوش، رسم و رسومی عجیب داشتند. در آن مکان خوفناک، هیچ‌کس نباید دیگری را می‌دید. چشمانم را با چشم‌بندی سیاه بسته بودند و می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟». می‌گفتم: «اسم من زینب است.». مرا می‌زدند و دوباره می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟». باز می‌گفتم: «اسم من زینب است». باز هم می‌زدند، شکنجه می‌کردند و باز می‌پرسیدند: «اسمت چیست؟»

بارها و بارها، سؤالی را تکرار می‌کردند. چه پاسخ می‌دادم و چه سکوت، فرقی نمی‌کرد؛ شکنجه‌ها ادامه داشتند. ذهن بیمارشان را درک نمی‌کردم. در آن مکان تاریک، هیچ روزنه‌ای به سوی روشنایی نبود، زیرا مأموران ستم، چون خفاشان از نور هراس داشتند.

چند ماه بعد، مرا به زندان منتقل کردند. زندان‌بانان زن بودند، اما رفتارشان از آن مردان بی‌نام و نشان هم بدتر بود، و این برایم بسیار دردناک بود.

پس از ماه‌ها انتظار و بلاتکلیفی رنج‌آور و طاقت‌فرسا، روزی نامم را از بلندگوی زندان با لحنی پر از کینه و نفرت صدا زدند. زنجیر بر دست و پایم بستند و مرا به دادگاهی فرمایشی بردند. سه دقیقه درباره‌ زبان مادری‌ام با قاضی بحث کردم. او مرا نمی‌شناخت، حتی به سخنانم گوش نداد. پس به چه چیزی استناد کرد و به من حکم اعدام داد؟ نمی‌دانم!

بعدها مرا به تهران تبعید کردند. شش ماه در سلول‌های اطلاعات، زیر فشارهای طاقت‌فرسا برای اعتراف و مصاحبه اجباری بودم. پس از سال‌ها، مأموران، مادرم را با تهدید به تهران آوردند. ناله‌های مادرم، فراتر از درک و غیرقابل‌ توصیف بود. تحمل درد فراق فرزند و حکم مرگ برای رووله‌اش، برای او بسیار دشوار بود و هست. رنج مادرم از صبوری‌اش بیشتر بود، اما در برابر ستم و ستمکاران سر خم نکرد. مادرم، تجلی غمی بزرگ بود؛ بی‌شک کلمات من از توصیفش عاجزند.

پس از شش ماه، مرا به کرمانشاه بازگرداندند. بارها و بارها تقاضای انتقال به استان خود را دادم، اما هفت سال در زندان کرمانشاه محبوس ماندم. پس از آن، به زندان خوی تبعید شدم و چهار سال در آنجا، زیر فشارهای روحی و روانی گذراندم.

شبی که خاموشی داده بودند و زندان در سکوتی مرگبار فرو رفته بود، مأموران ستم باز آمدند، زنجیر بر من بستند و مرا به زندان قرچک تبعید کردند. در بند موقت نگه‌ام داشتند و آنجا به ویروس کرونا مبتلا شدم. هیچ مراقبت پزشکی دریافت نکردم، ریه‌هایم به‌ شدت آسیب دید. بارها تقاضای انتقال دادم، اما جوابی نیامد. ناچار به اعتصاب غذا دست زدم.

پس از روزها انتظار، نیمه‌شبی که زندانیان در خواب بودند و تنها صدای سرفه‌هایم سکوت را می‌شکست، مأموران ستم باز آمدند. مرا با دستبند و پابند، با زور، به کرمان تبعید کردند. نه چشمی بود که تقاضای من را بخواند، نه گوشی که حرف‌هایم را بشنود، نه دلی که همدلی و همدردی کند. پس از ماه‌ها تنهایی و انزوا، محرومیت از تلفن، ملاقات و حتی نداشتن کارت خرید، در یک غروب غم‌انگیز و غبارگرفته کرمان، ماموران زندان با قسم دروغ و با توسل به زور، مرا دوباره به کرمانشاه تبعید کردند.

ادامه نامه:
https://tinyurl.com/ZeyJa17

#زینب_جلالیان #بیانیه #یاری_مدنی_توانا

@Tavaana_TavaanaTech