احمقها دلار رو ۹۲ تومن میبینن
عاقلها به راحتی تشخیص میدن که دلار چهار تومن هست.
# هر سیاستمدار _یک کارتون
با ما باشید تا خاطرات نوستالژیک شما زنده بماند
# استاد_ با
# لباس _پادشاه
@suezcanal2
عاقلها به راحتی تشخیص میدن که دلار چهار تومن هست.
# هر سیاستمدار _یک کارتون
با ما باشید تا خاطرات نوستالژیک شما زنده بماند
# استاد_ با
# لباس _پادشاه
@suezcanal2
من کلا ادم عطر بازی نیستم...یعنی زیاد متوجه نميشم که میگن فلان عطر چیپ هست یا فلان هست یا بیسار هست....
ادمی هم نیستم اگه جنس مورد پسندم نبود اعتراض کنم.یعنی هم روم نمیشه،هم دلم نمیاد بزنم تو ذوق فروشنده...
یک عطر انلاین سفارش دادم چون در شرحش نوشته بود یاد اور خاطرات بازار قدیم کرمان...
اسم نمیبرم ولی بوش طوری بود باید مینوشت یاد اور فاضلاب قدیم( قبل از اختراع سیستم فاضلاب شهری) شهر کرمان.
یک بار که بو کردم یهو به خودم اومدم دیدم هر دو مشکلم حل شده،هم تونستم کامنت منفی بدم،هم تونستم بفهمم عطر ناجور به چی میگن.بیخود نیست میگن عطر مشکلات روحی ادم رو هم بهتر میکنه.رایحه درمانی و اینجور صحبتا...
@suezcanal2
ادمی هم نیستم اگه جنس مورد پسندم نبود اعتراض کنم.یعنی هم روم نمیشه،هم دلم نمیاد بزنم تو ذوق فروشنده...
یک عطر انلاین سفارش دادم چون در شرحش نوشته بود یاد اور خاطرات بازار قدیم کرمان...
اسم نمیبرم ولی بوش طوری بود باید مینوشت یاد اور فاضلاب قدیم( قبل از اختراع سیستم فاضلاب شهری) شهر کرمان.
یک بار که بو کردم یهو به خودم اومدم دیدم هر دو مشکلم حل شده،هم تونستم کامنت منفی بدم،هم تونستم بفهمم عطر ناجور به چی میگن.بیخود نیست میگن عطر مشکلات روحی ادم رو هم بهتر میکنه.رایحه درمانی و اینجور صحبتا...
@suezcanal2
در ساز سه تار ،یک تار به یادبود سنگسار شدن مشتاق به سنگ جهالت و تحجر،سیم مشتاق نامیده شده.
اکنون چه داریم لایق نامگذاری ،به افتخار هنرمندی که به " سیم اخر" زد برای مردمش و زخمهای تنش زیر شلاق جور و تحجر طنین اندازتر از زخمه هر سازی شد؟
#مهدی_یراحی
@suezcanal2
اکنون چه داریم لایق نامگذاری ،به افتخار هنرمندی که به " سیم اخر" زد برای مردمش و زخمهای تنش زیر شلاق جور و تحجر طنین اندازتر از زخمه هر سازی شد؟
#مهدی_یراحی
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
اول _زنهایی هستند که ما به انها مدیون یا مفتخر هستیم...شیرزنهایی هستند که ما نگران جان آنها هستیم.زنهایی هستند که جایزه اسکار یا حکم مرگ گرفته اند....
همه این زنها دیده شده اند.حتی زنهای معمولی و ندیده شده ،هم دیده شده اند و کتابی به همین اسم چاپ شده است.
ولی من میخواهم روز زن را به دختر ستمدیده سمت چپ تبریک بگویم .و چه کسی گفته است که یک دختر ستمدیده ،نمیتواند دختری پررو و پلنگ و اهن پرست و طماع
باشد. دختری که حتی نامش را نمیدانم ولی نگرانش هستم و اغلب فکر میکنم بعد از هزاران توهین ( از هر نوع که بخواهید) ،جوکهای بی رحمانه و کاریکاتورهای خشونت امیز چطور زندگی میکند؟
.."خواستن هر ماه یک سفر و یک گوشی ( از دوست پسر آینده ) طبیعی است ...
این مضمون چند جمله ای بود که این دختر در برنامه بلایند دیت گفت و باعث شد پنهان ترین تنفرهای باستانی زن ستیزانه از اعماق وجود همه ما،چه زن چه مرد فضای مجازی را پر کند..ومن فکر میکنم این دختر اصلا هم سرکش وپررو نیست و اتفاقا اصلا هم نمیخواسته توی چشم باشد : لنز،رنگ مو،پنهان کردن انحراف فک،جراحی بینی همه اینها از ترس دیده شدن و ناهنجار دیده شدن بوده است ... دختری که از همه چیز اطاعت کرده حتی تعالیم خاله زنکی محیط مجازی: زنی که خرج نداره ارج نداره....انرژی زنانه ات رو با درخواست کردن چیزهای گرون بالا ببر....
و سر اخر همان جامعه ای که از ان اطاعت کرده بود تا مسخره نشود،مسخره اش کردند و این اگر ستم نیست،چیست؟
دختر ناشناس ،من نگران تو هستم و برایت روزی را ارزو میکنم که برای سفر و گوشی نیاز به هیچ کس نداشته باشی.واین ارزوی من است و ارزوی تو ممکن است پیدا کردن کسی باشد همه اینها را برایت بخرد و اساسا مگر ارزو هم درست و غلط دارد؟
و اساسا مگر دختر پرخرج و ارج ، زن نیست ؟ و روز زن بر تو هم مبارک باشد.و ما زنها با همه تفاوت هایمان اگر نتوانیم با هم مهربان باشیم ،از بقیه دنیا چه توقعی است؟
دوم : روز زن بر بانوی سمت راست هم مبارک باشد.سرکار خانم دکتر آریانا کریمی نژاد . نامیده شدن سندرم ژنتیکی تازه شناخته شده در جهان به نام " سندروم کریمی نژاد" اتفاقیست نادر،کمتر مورد توجه واقع شده و بسیار غرور افرین که در اثر دانش و پشتکار ایشان روی داده است.نامش را بدانید:
#آریانا_کریمی_نژاد
#روز_زن
@suezcanal2
همه این زنها دیده شده اند.حتی زنهای معمولی و ندیده شده ،هم دیده شده اند و کتابی به همین اسم چاپ شده است.
ولی من میخواهم روز زن را به دختر ستمدیده سمت چپ تبریک بگویم .و چه کسی گفته است که یک دختر ستمدیده ،نمیتواند دختری پررو و پلنگ و اهن پرست و طماع
باشد. دختری که حتی نامش را نمیدانم ولی نگرانش هستم و اغلب فکر میکنم بعد از هزاران توهین ( از هر نوع که بخواهید) ،جوکهای بی رحمانه و کاریکاتورهای خشونت امیز چطور زندگی میکند؟
.."خواستن هر ماه یک سفر و یک گوشی ( از دوست پسر آینده ) طبیعی است ...
این مضمون چند جمله ای بود که این دختر در برنامه بلایند دیت گفت و باعث شد پنهان ترین تنفرهای باستانی زن ستیزانه از اعماق وجود همه ما،چه زن چه مرد فضای مجازی را پر کند..ومن فکر میکنم این دختر اصلا هم سرکش وپررو نیست و اتفاقا اصلا هم نمیخواسته توی چشم باشد : لنز،رنگ مو،پنهان کردن انحراف فک،جراحی بینی همه اینها از ترس دیده شدن و ناهنجار دیده شدن بوده است ... دختری که از همه چیز اطاعت کرده حتی تعالیم خاله زنکی محیط مجازی: زنی که خرج نداره ارج نداره....انرژی زنانه ات رو با درخواست کردن چیزهای گرون بالا ببر....
و سر اخر همان جامعه ای که از ان اطاعت کرده بود تا مسخره نشود،مسخره اش کردند و این اگر ستم نیست،چیست؟
دختر ناشناس ،من نگران تو هستم و برایت روزی را ارزو میکنم که برای سفر و گوشی نیاز به هیچ کس نداشته باشی.واین ارزوی من است و ارزوی تو ممکن است پیدا کردن کسی باشد همه اینها را برایت بخرد و اساسا مگر ارزو هم درست و غلط دارد؟
و اساسا مگر دختر پرخرج و ارج ، زن نیست ؟ و روز زن بر تو هم مبارک باشد.و ما زنها با همه تفاوت هایمان اگر نتوانیم با هم مهربان باشیم ،از بقیه دنیا چه توقعی است؟
دوم : روز زن بر بانوی سمت راست هم مبارک باشد.سرکار خانم دکتر آریانا کریمی نژاد . نامیده شدن سندرم ژنتیکی تازه شناخته شده در جهان به نام " سندروم کریمی نژاد" اتفاقیست نادر،کمتر مورد توجه واقع شده و بسیار غرور افرین که در اثر دانش و پشتکار ایشان روی داده است.نامش را بدانید:
#آریانا_کریمی_نژاد
#روز_زن
@suezcanal2
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
واقعا وقتی خبر دارید یک نفر قراره دو ساعت سرش تو دهن تون باشه ،چرا سیر خام میخورید.....
چرا
چرا
چرا
چرا
چرا...
@suezcanal2
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش....
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
اقلا بپزیدش...
واقعا وقتی خبر دارید یک نفر قراره دو ساعت سرش تو دهن تون باشه ،چرا سیر خام میخورید.....
چرا
چرا
چرا
چرا
چرا...
@suezcanal2
روغن گیاهی! تو چی هستی؟ پشتت به کی گرمه که انقدر تولید کننده هات رو پولدار میکنی؟!
_ مصاحبه با قهرمان فرزند اوری( ۳۵ ساله مادر یازده فرزند) : شما مشکل مالی برای هزینه یازده تا فرزند ندارید؟
_ نه،همسرم روغن طبیعی گیاهی میگیره و میفروشه..
_ مصاحبه با قهرمان تشکیل خانواده( پانزده ساله دارای زن و تشکیلات )
_ شما که دانش اموز هستید ،چجوری خرج خانمتون رو در میارید؟
_ تو خونه روغن گیاهی تولید میکنم و انلاین میفروشم...
روغن چه گیاهی رو دقیقا میکشید که انقدر برکت داره،رازش رو به ما هم بگید....
@suezcanal2
_ مصاحبه با قهرمان فرزند اوری( ۳۵ ساله مادر یازده فرزند) : شما مشکل مالی برای هزینه یازده تا فرزند ندارید؟
_ نه،همسرم روغن طبیعی گیاهی میگیره و میفروشه..
_ مصاحبه با قهرمان تشکیل خانواده( پانزده ساله دارای زن و تشکیلات )
_ شما که دانش اموز هستید ،چجوری خرج خانمتون رو در میارید؟
_ تو خونه روغن گیاهی تولید میکنم و انلاین میفروشم...
روغن چه گیاهی رو دقیقا میکشید که انقدر برکت داره،رازش رو به ما هم بگید....
@suezcanal2
فرنگیس و نوروز
اول _یک خانمی راهم میشناختم.منصوره خانم نامی.
۲۴ سال قبل کارت شناسایی منصوره خانم وسط کلینیک از جیبش افتاد.شما بگو من چرا باید یادم باشد تا برایتان بگویم که چون منصوره خانم با خجالت و دستپاچگی پایش را روی کارت گذاشت تا من نبینم اسمش در واقع " فرنگیس" است و با کراهت توضیح داد: خدا مادرم را نیامرزد نه دین داشت نه سواد. اسمی روی من گذاشت که نه در دنیا عزت دارد ،نه در شب اول قبر دستگیر من است.وقتی یکی از همکارها توضیح داد که فرنگیس اسم زیبا وتاریخی ایرانی هست،بقیه ماها به نظرمان امد ،کاش دهانش را ببند و دردسر درست نکند،اخر منصوره خانم....بگذریم..منصوره خانم چهار سال بعد در یک سانحه به رحمت خدا رفت و کاش میتوانستم بپرسم ایا واقعا در شب اول قبر کسی به خاطر اسمش اورا مواخذه کرد یا نه.
_ دوم: امروز بالاخره روی یک بنر چشمم به کلمه " نوروز" افتاد.
یک آن احساسی مثل دیدن یک ادم لخت یا یک چیز شرم اور دیگر کردم.درست عین منصوره خانم دلم میخواست دستم را بگذارم روی کلمه شرم اور نوروز ،روی بیلبورد تبلیغاتی مبل فروشی.
یک ثانیه ناخودآگاه که گذشت ،خودم را باز خواست کردم تا دلیلش را بفهمم : بسکه بنرهای رسمی شهرداری ،دوپهلو و زیر پوستی و زورکی فرارسیدن " بهار " را تبریک گفته بودند. درست مثل اینکه نوروز دختری است که شکمش بالا امده و برای حفظ ابرو نباید اسمش را اورد.
کسی نیست بپرسد مگر فرارسیدن اول پاییز یا اول تابستان را هم تبریک میگویید؟ لابد اول بهار چند هزار است در این اب و خاک خبری بوده است.
این صلح امیز ترین،با سلیقه ترین،دوستدار محیط زیست ترین،نجیبترین ،بی ادعاترین جشن سال نو جهان چه چیز شرم اوری دارد که پایتان را روی اسمش میگذارید؟
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
اول _یک خانمی راهم میشناختم.منصوره خانم نامی.
۲۴ سال قبل کارت شناسایی منصوره خانم وسط کلینیک از جیبش افتاد.شما بگو من چرا باید یادم باشد تا برایتان بگویم که چون منصوره خانم با خجالت و دستپاچگی پایش را روی کارت گذاشت تا من نبینم اسمش در واقع " فرنگیس" است و با کراهت توضیح داد: خدا مادرم را نیامرزد نه دین داشت نه سواد. اسمی روی من گذاشت که نه در دنیا عزت دارد ،نه در شب اول قبر دستگیر من است.وقتی یکی از همکارها توضیح داد که فرنگیس اسم زیبا وتاریخی ایرانی هست،بقیه ماها به نظرمان امد ،کاش دهانش را ببند و دردسر درست نکند،اخر منصوره خانم....بگذریم..منصوره خانم چهار سال بعد در یک سانحه به رحمت خدا رفت و کاش میتوانستم بپرسم ایا واقعا در شب اول قبر کسی به خاطر اسمش اورا مواخذه کرد یا نه.
_ دوم: امروز بالاخره روی یک بنر چشمم به کلمه " نوروز" افتاد.
یک آن احساسی مثل دیدن یک ادم لخت یا یک چیز شرم اور دیگر کردم.درست عین منصوره خانم دلم میخواست دستم را بگذارم روی کلمه شرم اور نوروز ،روی بیلبورد تبلیغاتی مبل فروشی.
یک ثانیه ناخودآگاه که گذشت ،خودم را باز خواست کردم تا دلیلش را بفهمم : بسکه بنرهای رسمی شهرداری ،دوپهلو و زیر پوستی و زورکی فرارسیدن " بهار " را تبریک گفته بودند. درست مثل اینکه نوروز دختری است که شکمش بالا امده و برای حفظ ابرو نباید اسمش را اورد.
کسی نیست بپرسد مگر فرارسیدن اول پاییز یا اول تابستان را هم تبریک میگویید؟ لابد اول بهار چند هزار است در این اب و خاک خبری بوده است.
این صلح امیز ترین،با سلیقه ترین،دوستدار محیط زیست ترین،نجیبترین ،بی ادعاترین جشن سال نو جهان چه چیز شرم اوری دارد که پایتان را روی اسمش میگذارید؟
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
ناخنکارها این ساعتهای اخر انقدر شلوغن که میگن دستها تون رو شریکی بذارین تو دستگاه....الان شست من و چهار تا انگشت دیگه یک خانمی با هم تو دستگاه هست....
هنوز رومون به هم باز نشده.موقعیت عجیبی هست،بعدش میخوام ازش بپرسم زین پس ما چه نسبتی داریم با هم؟ هم مانیکوری؟ هم دستگاهی؟ چه حقی از هم بر گردنمون هست؟ بچه هامون میتونن با هم ازدواج کنن یا محرم هستن و هزاران سوال فنی دیگه.
@suezcanal2
هنوز رومون به هم باز نشده.موقعیت عجیبی هست،بعدش میخوام ازش بپرسم زین پس ما چه نسبتی داریم با هم؟ هم مانیکوری؟ هم دستگاهی؟ چه حقی از هم بر گردنمون هست؟ بچه هامون میتونن با هم ازدواج کنن یا محرم هستن و هزاران سوال فنی دیگه.
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
سه دیوانه و بهار
در نایبرهود ما سه دیوانه وجود دارد.میتوانستم بگویم در اطراف مطب ما.ولی خواستم یک جور " فهیم عطار" واری شروع کنم.جوری که دوست داشتم شما مرا مجسم کنید ،این طور بود که قهوه به دست ،از پنجره یک دفتر کار خیلی مرتفع به آدمهای موطلایی که با عجله به دنبال کارهای خیلی مهمشان میروند،نگاه میکنم.اما تنها چیزی که حقیقت دارد،ارتفاع پنجره مطب است و چیزی که من میبینم،دستفروشهای شب عید هستند که درست است تولیدات گوچی و شنل را عرضه میکنند ولی بعدش پلاستیکش را ول میکنن کف خیابان.ساختمانهای اطراف هم مرتفع هستند و در کل قرار بوده است همه چیز در نایبرهود ما مثل چشم انداز فهیم عطار ارام و مدرن و مرتفع باشد.
اما حالا دستفروشها و لبو فروشها و این مردی که با بلندگو قسم میخورد که تخم مرغهایش تازه است ،منظره را بیشتر شبیه کراچی کرده است تا تورنتو.
حتی قضیه قهوه راهم فراموش کنید. قهوه به من تپش قلب میدهد و دیدن مناظر هیجان انگیز نایبرهود ما برای تپش قلب کافی است.
همین حالا یک نفر که شلوار گوچی خریده بود اشتباهی تف کرد روی پای خانمی که کیف شنل پسند میکرد و شوهر این یکی خواباند ،زیر گوش ان یکی.
حالا که اخرین بیمار سال را روانه کرده ام و هیجانات درون مطبی تمام شده است،به رسم هر سال نشسته ام و پنجره را برای وداع اخر میپایم.مناظر جوری هستند که فکر میکنم به جای قهوه متناسبتر است که کمی ناس بجوم.
وحالا شما یک بیماری جسمی من: تپش قلب ویک بیماری روحی من را میدانید.اگر قرار باشد بیش از دوازده ساعت مطب را ترک کنم ،از ترس اینکه مطب نباشد که به من استرس وارد کند،استرس میگیرم.
و دانشمندان بزرگ دنیا در حال تحقیق بر روی چرایی این پدیده عجیب و منحصر به فرد میباشند .
از بحث سه دیوانه نایبرهود دور نشویم.راستی اگر من فهیم عطار بودم لابد مرا بخاطر گفتن کلمه توهین امیز "دیوانه " دادگاهی میکردند و خوبیش این است که من همانقدر فهیم عطار هستم که خشتکهای کف خیابان گوچی هستند.درست است که هر پستی که میگذارم صد کا دیده نمیشود ،اما در عوض میتوانم به راحتی به ادمهای دیوانه بگویم دیوانه.و بر خلاف تورنتو در نایبرهود ما کسی را به این خاطر دادگاهی نمیکنند.خوبی زبان فارسی این است که دیوانه میتواند همزمان چیز خوبی هم باشد. من این دو پهلویی زبان فارسی را دوست دارم .درست مثل دوگانگی اخلاقمان.به دیوانه ها میگوییم دیوانه و در عوض مثلا همین حالا مرد لبوفروش دارد از گوچی فروش برای علی دیوانه لباس عید میخرد.که البته این به هیچ وجه مانع آن نیست که اگر یکی از رهگذرها به او اعتراض کند که چرا با گاری پیاده رو را بسته است ،به اوچاقو نزند.
...در نایبرهود ما هیچ چیز خوبی،مانع هیچ چیز بدی نیست و خوبیش این است که هیچ چیز بدی هم مانع هیچ چیز خوبی نیست.
من این عید شلوغ و غیر قابل پیش بینی را دوست دادم.این قوانین منحصر به فرد را هم.ما قادر هستیم،نایبرهودی که ساختمانهایش مدرن و مرتفع هستند را با ویژگیهای منحصر به فرد خود به کراچی تبدیل بنماییم.
ما میتوانیم در لحظه،مهر فرهنگ شلوغ پلوغ خودمان را به هر چیز بی نمک و منظمی بزنیم.
اصلا همین سه مرد دیوانه،که ادراک من از بهار، گرم شدن هوا و دیدن دوباره انها هست،برای چه دوست داشتنی هستند؟
برای اینکه در دیوانگی خود منحصر به فرد هستند: علی دیوانه:جوانی خوش قد و بالا که جلوی زنها را میگیردو ازادمنشانه انها را بین دادن پول یا ماچ مخیر میکند و چه کسی در دنیا چنین بیزینس دو سر سودی ،ان هم از یک دیوانه دیده است؟
و دومی که بدن ورزیده ولباسهای چریکی داردو برای همه تعریف میکند که رقبای ورزشی اش به او شیشه دادهاند که بکشد تا دیوانه شود و چه کسی در بقیه دنیا دیده است که کسی ان قدر عاقل باشد که اتیولوژی پیچیده دیوانگی خود را بداند؟
وای من چقدر دیوانه های نایبرهود خودمان را دوست دادم.حتی سومی که فقط مینشیند و با شادی درون زاد و اصیلی ،به همه چیز لبخند میزند.حتی وقتی لبوفروش مهربان و نیکو کار نایبرهود ما ،با هفت سین فروش دعوایش شد و او را از پا گرفت و آویزان کرد تا لبوی تعارفی را بالا بیاورد، دیوانه سومی انگار که دارد آرامترین باله دنیا را نگاه میکند،لحظه ای لبخند بودا وار ش قطع نشد.
من تمام دیوانه های بیرون مطب،من دیوانگیهای خودم که هر سال نمیگذارد مطب را ترک کنم دوست دارم.
من این جنون عجیب مردم را هم دوست دارم که بیست وهشت اسفند یادشان میاید که پنجاه سال است ،پاپی لثه لینگوال پنج پایین سمت چپ شان موقع مسواک زدن خونریزی دارد و تعجب میکنند که چرا من سال تحویل به جای رسیدگی به این امر اورژانس قرار است در خانه ام باشم.( ادامه در پست بعد)
در نایبرهود ما سه دیوانه وجود دارد.میتوانستم بگویم در اطراف مطب ما.ولی خواستم یک جور " فهیم عطار" واری شروع کنم.جوری که دوست داشتم شما مرا مجسم کنید ،این طور بود که قهوه به دست ،از پنجره یک دفتر کار خیلی مرتفع به آدمهای موطلایی که با عجله به دنبال کارهای خیلی مهمشان میروند،نگاه میکنم.اما تنها چیزی که حقیقت دارد،ارتفاع پنجره مطب است و چیزی که من میبینم،دستفروشهای شب عید هستند که درست است تولیدات گوچی و شنل را عرضه میکنند ولی بعدش پلاستیکش را ول میکنن کف خیابان.ساختمانهای اطراف هم مرتفع هستند و در کل قرار بوده است همه چیز در نایبرهود ما مثل چشم انداز فهیم عطار ارام و مدرن و مرتفع باشد.
اما حالا دستفروشها و لبو فروشها و این مردی که با بلندگو قسم میخورد که تخم مرغهایش تازه است ،منظره را بیشتر شبیه کراچی کرده است تا تورنتو.
حتی قضیه قهوه راهم فراموش کنید. قهوه به من تپش قلب میدهد و دیدن مناظر هیجان انگیز نایبرهود ما برای تپش قلب کافی است.
همین حالا یک نفر که شلوار گوچی خریده بود اشتباهی تف کرد روی پای خانمی که کیف شنل پسند میکرد و شوهر این یکی خواباند ،زیر گوش ان یکی.
حالا که اخرین بیمار سال را روانه کرده ام و هیجانات درون مطبی تمام شده است،به رسم هر سال نشسته ام و پنجره را برای وداع اخر میپایم.مناظر جوری هستند که فکر میکنم به جای قهوه متناسبتر است که کمی ناس بجوم.
وحالا شما یک بیماری جسمی من: تپش قلب ویک بیماری روحی من را میدانید.اگر قرار باشد بیش از دوازده ساعت مطب را ترک کنم ،از ترس اینکه مطب نباشد که به من استرس وارد کند،استرس میگیرم.
و دانشمندان بزرگ دنیا در حال تحقیق بر روی چرایی این پدیده عجیب و منحصر به فرد میباشند .
از بحث سه دیوانه نایبرهود دور نشویم.راستی اگر من فهیم عطار بودم لابد مرا بخاطر گفتن کلمه توهین امیز "دیوانه " دادگاهی میکردند و خوبیش این است که من همانقدر فهیم عطار هستم که خشتکهای کف خیابان گوچی هستند.درست است که هر پستی که میگذارم صد کا دیده نمیشود ،اما در عوض میتوانم به راحتی به ادمهای دیوانه بگویم دیوانه.و بر خلاف تورنتو در نایبرهود ما کسی را به این خاطر دادگاهی نمیکنند.خوبی زبان فارسی این است که دیوانه میتواند همزمان چیز خوبی هم باشد. من این دو پهلویی زبان فارسی را دوست دارم .درست مثل دوگانگی اخلاقمان.به دیوانه ها میگوییم دیوانه و در عوض مثلا همین حالا مرد لبوفروش دارد از گوچی فروش برای علی دیوانه لباس عید میخرد.که البته این به هیچ وجه مانع آن نیست که اگر یکی از رهگذرها به او اعتراض کند که چرا با گاری پیاده رو را بسته است ،به اوچاقو نزند.
...در نایبرهود ما هیچ چیز خوبی،مانع هیچ چیز بدی نیست و خوبیش این است که هیچ چیز بدی هم مانع هیچ چیز خوبی نیست.
من این عید شلوغ و غیر قابل پیش بینی را دوست دادم.این قوانین منحصر به فرد را هم.ما قادر هستیم،نایبرهودی که ساختمانهایش مدرن و مرتفع هستند را با ویژگیهای منحصر به فرد خود به کراچی تبدیل بنماییم.
ما میتوانیم در لحظه،مهر فرهنگ شلوغ پلوغ خودمان را به هر چیز بی نمک و منظمی بزنیم.
اصلا همین سه مرد دیوانه،که ادراک من از بهار، گرم شدن هوا و دیدن دوباره انها هست،برای چه دوست داشتنی هستند؟
برای اینکه در دیوانگی خود منحصر به فرد هستند: علی دیوانه:جوانی خوش قد و بالا که جلوی زنها را میگیردو ازادمنشانه انها را بین دادن پول یا ماچ مخیر میکند و چه کسی در دنیا چنین بیزینس دو سر سودی ،ان هم از یک دیوانه دیده است؟
و دومی که بدن ورزیده ولباسهای چریکی داردو برای همه تعریف میکند که رقبای ورزشی اش به او شیشه دادهاند که بکشد تا دیوانه شود و چه کسی در بقیه دنیا دیده است که کسی ان قدر عاقل باشد که اتیولوژی پیچیده دیوانگی خود را بداند؟
وای من چقدر دیوانه های نایبرهود خودمان را دوست دادم.حتی سومی که فقط مینشیند و با شادی درون زاد و اصیلی ،به همه چیز لبخند میزند.حتی وقتی لبوفروش مهربان و نیکو کار نایبرهود ما ،با هفت سین فروش دعوایش شد و او را از پا گرفت و آویزان کرد تا لبوی تعارفی را بالا بیاورد، دیوانه سومی انگار که دارد آرامترین باله دنیا را نگاه میکند،لحظه ای لبخند بودا وار ش قطع نشد.
من تمام دیوانه های بیرون مطب،من دیوانگیهای خودم که هر سال نمیگذارد مطب را ترک کنم دوست دارم.
من این جنون عجیب مردم را هم دوست دارم که بیست وهشت اسفند یادشان میاید که پنجاه سال است ،پاپی لثه لینگوال پنج پایین سمت چپ شان موقع مسواک زدن خونریزی دارد و تعجب میکنند که چرا من سال تحویل به جای رسیدگی به این امر اورژانس قرار است در خانه ام باشم.( ادامه در پست بعد)
Forwarded from Y Hutki
( ادامه پست قبل ) من حتی " جلسومینا" را هم دوست دارم.
جلسومینا زین پس برای صرفه جویی در وقت جلسو نامیده میشود.جلسو وقتی وارد مطب شد،فقط ابروهای عجیبش که شبیه ابروهای جلسومینا در فیلم جاده بود،برایم جالب بود ولی وقتی که میرفت،تکنیک منحصر به فردش در دسیسه پردازی هم برایم جالب بود.جلسو یک ایمپلنت شش پایین گذاشت و همان شب شوهرش با رسمی ترین و اداری ترین ادبیات ممکن،پیام داد که فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه به مطب خواهد امد تا قبل از شروع جراحی ساعت ده مرا ...بیب( بوق ممتد)
این احترامش به ساعت کاری من و همچنین دقتش که دغدغه عقب ماندن کار بیمار بعدی را داشت،برای من شایان تقدیر بود،اما مانع از این نبود که من دلیل اینکه چرا میخواهد مرا ببیبد،را نپرسم،نبود.
که توضیح داد لب بالای همسرش به نحو عجیبی کبود و متورم شده است.حساسیت به لاتکس؟ اسیب به مجرای غده بزاقی؟انژیو ادم؟....تشخیصهای افتراقی بودتد ،که در ذهن من رژه میرفتند ،اما پدیده عجیب مشاهده شده به هیچ کدام نمیخورد و در نهایت، این جلسو بود که وقتی سراسیمه به مطب برگشتم و قفلها را باز کردم ،سرش را جلوی گوشم اورد و این مسیله بغرنج علم ایمپلنتولوژی را حل کرد: "نترس خانم دکتر،بذار چنتا فحش بده،خودش میره.راضی نبود که من برای عید به لبم ژل بزنم،اینجوری مدیریت کردم که بلافاصله بعد از ایمپلنت برم مطب دکتر زیبایی و ژل بزنم که بتونم بندازم گردن شما...
من مهارتهای مدیریتی جلسو را دوست دارم.
من این غیرت وتعصب شوهر جلسو را که فکر میکرد زنش با تزریق ژل شبیه فاحشه ها میشود _و در عین حال مانعی نمیدید که به یک زن دیگر بگوید فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه میایم که...._ را دوست دارم.
من این نوروز شلوع پلوغ،این مردمِ دیوانه _ عاقل ،مهربان_ خشن ،قانونمند_ تبهکار را دوست دارم
من این استرس موقع کار_ ترک کار را دوست دارم.
من این نایبرهودِ سرگردان بین کراچی_ تورنتو را دوست دارم.
من این سالی که از فرط ناامیدی ،امید دارم سال خوبی از کار دربیاید را دوست دارم.
من این امید را حتی اگر ساده لوحی باشد،دوست دارم.
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
جلسومینا زین پس برای صرفه جویی در وقت جلسو نامیده میشود.جلسو وقتی وارد مطب شد،فقط ابروهای عجیبش که شبیه ابروهای جلسومینا در فیلم جاده بود،برایم جالب بود ولی وقتی که میرفت،تکنیک منحصر به فردش در دسیسه پردازی هم برایم جالب بود.جلسو یک ایمپلنت شش پایین گذاشت و همان شب شوهرش با رسمی ترین و اداری ترین ادبیات ممکن،پیام داد که فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه به مطب خواهد امد تا قبل از شروع جراحی ساعت ده مرا ...بیب( بوق ممتد)
این احترامش به ساعت کاری من و همچنین دقتش که دغدغه عقب ماندن کار بیمار بعدی را داشت،برای من شایان تقدیر بود،اما مانع از این نبود که من دلیل اینکه چرا میخواهد مرا ببیبد،را نپرسم،نبود.
که توضیح داد لب بالای همسرش به نحو عجیبی کبود و متورم شده است.حساسیت به لاتکس؟ اسیب به مجرای غده بزاقی؟انژیو ادم؟....تشخیصهای افتراقی بودتد ،که در ذهن من رژه میرفتند ،اما پدیده عجیب مشاهده شده به هیچ کدام نمیخورد و در نهایت، این جلسو بود که وقتی سراسیمه به مطب برگشتم و قفلها را باز کردم ،سرش را جلوی گوشم اورد و این مسیله بغرنج علم ایمپلنتولوژی را حل کرد: "نترس خانم دکتر،بذار چنتا فحش بده،خودش میره.راضی نبود که من برای عید به لبم ژل بزنم،اینجوری مدیریت کردم که بلافاصله بعد از ایمپلنت برم مطب دکتر زیبایی و ژل بزنم که بتونم بندازم گردن شما...
من مهارتهای مدیریتی جلسو را دوست دارم.
من این غیرت وتعصب شوهر جلسو را که فکر میکرد زنش با تزریق ژل شبیه فاحشه ها میشود _و در عین حال مانعی نمیدید که به یک زن دیگر بگوید فردا ساعت نه و پنجاه دقیقه میایم که...._ را دوست دارم.
من این نوروز شلوع پلوغ،این مردمِ دیوانه _ عاقل ،مهربان_ خشن ،قانونمند_ تبهکار را دوست دارم
من این استرس موقع کار_ ترک کار را دوست دارم.
من این نایبرهودِ سرگردان بین کراچی_ تورنتو را دوست دارم.
من این سالی که از فرط ناامیدی ،امید دارم سال خوبی از کار دربیاید را دوست دارم.
من این امید را حتی اگر ساده لوحی باشد،دوست دارم.
#نوروز_پیروز
@suezcanal2
فرض کنید اصلا احتمال یک درصد.
شماها نباید الان به مردم اموزش بدید؟ پناهگاهی چیزی معرفی کنید؟ هشدار برای ذخیره اب و غذایی چیزی بدید؟واحدهای اورژانس درمانی در نظر بگیرید؟شعاع امنی برای جلوگیری از تشعشات و ...معرفی کنید؟!
شماها نباید الان به مردم اموزش بدید؟ پناهگاهی چیزی معرفی کنید؟ هشدار برای ذخیره اب و غذایی چیزی بدید؟واحدهای اورژانس درمانی در نظر بگیرید؟شعاع امنی برای جلوگیری از تشعشات و ...معرفی کنید؟!
تو دربار انگلیس یک سمت اشرافی بوده به نام Whipping boy
هر وقت شاهزاده شیطونی میکرده اینو شلاق میزدن که شاهزاده حساب کار دستش بياد...
به نظر میاد این رسم هنوز در سطح بین الملل ادامه داره،یک کشور رو میگیرن زیر بمب ،تا بغل دستیش حساب کار دستش بیاد و شیطونی نکنه.
@suezcanal2
هر وقت شاهزاده شیطونی میکرده اینو شلاق میزدن که شاهزاده حساب کار دستش بياد...
به نظر میاد این رسم هنوز در سطح بین الملل ادامه داره،یک کشور رو میگیرن زیر بمب ،تا بغل دستیش حساب کار دستش بیاد و شیطونی نکنه.
@suezcanal2
مامان به دختر هشت ساله:" چرا پریشون هستی؟"
_ فردا تو سرویس جام تنگ هست...اقای راننده ماها رو میچپونه رو هم اذیت میشیم..
_ خوب دخترم اینکه مشکل بزرگی نیست باید یاد بگیری زندگی همیشه بر وفق مراد ادمها نیست...
_ جای دندونم که لق شده درد میکنه!
_ دخترم این چیزی هست که برای همه بچه های دنیا هست.باید تحمل کنی.دنیا همیشه بر وفق مراد ادمها نیست...
_ مامان اینو از کجا میدونی؟ کی بهت یاد داده؟
_ هیچکی،ادم وقتی بزرگ میشه خودش بعضی چیزا رو یاد میگیره.
_ چقدر بزرگ ؟
_ بیست سال مثلا.
_ تو منو زاییدی چند سالت بود؟
_ بیست و هشت سال.
_ پس چرا منو اوردی تو دنیایی که هشت سال بود میدونستی بر وفق مراد من نیست؟
@suezcanal2
_ فردا تو سرویس جام تنگ هست...اقای راننده ماها رو میچپونه رو هم اذیت میشیم..
_ خوب دخترم اینکه مشکل بزرگی نیست باید یاد بگیری زندگی همیشه بر وفق مراد ادمها نیست...
_ جای دندونم که لق شده درد میکنه!
_ دخترم این چیزی هست که برای همه بچه های دنیا هست.باید تحمل کنی.دنیا همیشه بر وفق مراد ادمها نیست...
_ مامان اینو از کجا میدونی؟ کی بهت یاد داده؟
_ هیچکی،ادم وقتی بزرگ میشه خودش بعضی چیزا رو یاد میگیره.
_ چقدر بزرگ ؟
_ بیست سال مثلا.
_ تو منو زاییدی چند سالت بود؟
_ بیست و هشت سال.
_ پس چرا منو اوردی تو دنیایی که هشت سال بود میدونستی بر وفق مراد من نیست؟
@suezcanal2
با شروع جنگ ایران و عراق به عنوان یک بچه دوم دبستانی سوالات زیادی داشتم. منجمله اینکه قانونش شبیه کدوم بازی هست؟ یعنی امتياز هر مرحله رو از تعدادکشته شده ها حساب میکنن مثل بازی وسطی ؟ یا مثل مارپله از میزان پیشروی هر طرف؟ برنده رو در پایان هر عملیات جدا اعلام میکنن یا صبر میکنن تا پایان جنگ برنده کل عملیاتها رو یک جا محاسبه و کشور پیروز شده رو اعلام میکنن؟
معلم فقط با بیحوصلگی جواب داد این سوالای مسخره چیه میپرسی؟ مگه بیکارن ؟وقتی تموم شد اون میگه من پیروز شدم ،این هم میگه من پیروز شدم.
مسخره تر و بچه گانه تر از همه چی اون بازی هست که نه قانون داره نه پیروز.ادمهاش انقدر بیکار نیستن که امتیازهاش رو بشمرن ولی انقدر بیکار هستن که همدیگه رو بکشن.
#جنگ
@canalsuez
معلم فقط با بیحوصلگی جواب داد این سوالای مسخره چیه میپرسی؟ مگه بیکارن ؟وقتی تموم شد اون میگه من پیروز شدم ،این هم میگه من پیروز شدم.
مسخره تر و بچه گانه تر از همه چی اون بازی هست که نه قانون داره نه پیروز.ادمهاش انقدر بیکار نیستن که امتیازهاش رو بشمرن ولی انقدر بیکار هستن که همدیگه رو بکشن.
#جنگ
@canalsuez
هفت هشت سال قبل ،گردهمایی روز پزشک.مجری جوان وخوشتیپ و امروزی صدا و سیما ،اقای علی ضیا.
خطاب به دختر بچه ای که از داخل جمعیت به روی صحنه دعوت کرده بود و بعد از تموم شدن مسابقه حاضر نبود پایین برگرده: چقدر ول نکن هستی شما،تا اخر عمر گردن من میمونی،لابد برای اینکه صدات زدم باید ازدواج هم بکنم باهات؟( هار هار حضار)نظر خودت چیه زن من میشی؟
دختر بچه ترسیده و متعجب: من هنوز کوچولو هستم من که نمیتونم عروسی کنم( هار هار حضار)
از اون جمعیت چندصد نفر پزشک با تخصصهای مختلف،دندانپزشک،داروساز.....هیچکس به فکرش نرسید که باید به این شوخی بیمزه که باعث ترس دختربچه شده اعتراض کنه.اینها دانش اموختگان حوزه علوم پزشکی بودن که قاعدتا باید به اسیب روحی کودکان حساستر باشن و به نظرشون این شوخی عادی بود.
اتفاق امروز جشن عبادت دختر بچه ها و اعتراض وکتک کاری به همین شوخی مجری رو نمیشه به مذهبی بودن مجری ربط داد.فرهنگ غلط و فراگیری هست که در همه اقشار باید تصحیح بشه.
@suezcanal2
خطاب به دختر بچه ای که از داخل جمعیت به روی صحنه دعوت کرده بود و بعد از تموم شدن مسابقه حاضر نبود پایین برگرده: چقدر ول نکن هستی شما،تا اخر عمر گردن من میمونی،لابد برای اینکه صدات زدم باید ازدواج هم بکنم باهات؟( هار هار حضار)نظر خودت چیه زن من میشی؟
دختر بچه ترسیده و متعجب: من هنوز کوچولو هستم من که نمیتونم عروسی کنم( هار هار حضار)
از اون جمعیت چندصد نفر پزشک با تخصصهای مختلف،دندانپزشک،داروساز.....هیچکس به فکرش نرسید که باید به این شوخی بیمزه که باعث ترس دختربچه شده اعتراض کنه.اینها دانش اموختگان حوزه علوم پزشکی بودن که قاعدتا باید به اسیب روحی کودکان حساستر باشن و به نظرشون این شوخی عادی بود.
اتفاق امروز جشن عبادت دختر بچه ها و اعتراض وکتک کاری به همین شوخی مجری رو نمیشه به مذهبی بودن مجری ربط داد.فرهنگ غلط و فراگیری هست که در همه اقشار باید تصحیح بشه.
@suezcanal2
دوتا مدیر سطح بالا، سر یک مسیله به توافق نظر نرسیده بودن و کار به یقه گیری رسیده بود.یکی به اون یکی گفت: تو اصلا بی فرهنگی! حرف زدنت عین راننده کامیونهاست! من چجوری با تو منطقی صحبت کنم!چجوری با تو به تفاهم برسم؟
به نظرم وقتش هست در کلیشه ها بازنگری کنیم.فعلا که فقط راننده کامیونها هستن که میتونن با هم به تفاهم برسن،کار گروهی بکنن،اختلاف نظرها رو کنار بذارن و اینا اگه فرهنگ نیست پس چیه؟
#راننده_کامیون
@suezcanal2
به نظرم وقتش هست در کلیشه ها بازنگری کنیم.فعلا که فقط راننده کامیونها هستن که میتونن با هم به تفاهم برسن،کار گروهی بکنن،اختلاف نظرها رو کنار بذارن و اینا اگه فرهنگ نیست پس چیه؟
#راننده_کامیون
@suezcanal2
Forwarded from عکس نگار
"سخت سرنوشت ترین الهه"
فلان الهه ازتک ،سخت سرنوشت ترین الهه بود.کسی که به دست برادرش به چهارصد تکه سلاخی شد.چه صفت عجیبی.پرسیده بودم چرا؟ هوش مصنوعی جواب داده بود: "طبیعی" است،فلان الهه مونث و زیباست "بنابراین" اغواگر و خطرناک و برادرش ایزد اساطیری که" معمولا"جنگجو و هوشیار.
این "بنابراین" و این "معمولا" ،
تکلیف کار را روشن میکند.
.بگذارید بگویم برای قلب الهه ها چیزی از جنس خنجر در دست من وشما هم هست.
الهه هایی شاد ،بزک کرده ،دماغ عملی ،سرخوش، برند پوش، ایفون به دست ...الهه هایی که ناخنکار،مژه کار،منشی ... هستند ومارا عصبانی میکنند.
انها به ما خدمات میدهند و ما به انها خشم وتهمت.
ما کلیشه ها و لطیفه ها را میسازیم : دختر ناخنکار بچه سال و خسته با حوصله توضیح میداد که از لحاظ تکنیکی خواسته مشتری قابل اجرا نیست.مشتری رو به دیگران خواست یارگیری کند : "خوبه جراح قلب نیست! چقدر ادا و اصول ! ده برابر دختر تحصیلکرده من در امد داره..."
خانم جان ! همانطور که دکتر قلب حق دارد محدودیت کارش را توضیح بدهد ،حق دارد وقت داشته باشد یا نداشته باشد ،حق دارد پولش را خرج ایفون بکند یا نکند این دختر هم حق دارد. از زیبایی و جوانی این دختر عصبانی هستی؟ چرا خستگی صورتش و کتاب درسی که یواشکی زیر میز باز میکند ،چرا اکریل ناخن تراشیده ،چرا اشعه فرابنفش دستگاه که هر روز ده ساعت سرطان را به ریه هایش فرو میکند...را نمیبینی؟ چرا نمیدانی که وقتی جوانی میفهمد درامدش به خرید اپارتمان نمیرسد
دماغش را عمل میکند،ایفون قسطی میخرد و یا هر خاک دیگری که دلش میخواهد بر سر میکند تا سرپا بماند.
دفعه بعد که دختر منشی به شما گفت که دکتر وقت ندارد،قبل از اینکه بگویید چرا از دکتر بیشتر خودش را میگیرد،به این احتمال فکر کنید که واقعا دارد کاری را مدیریت میکند که اگر درست انجامش ندهد صاحبکار توبیخش میکند و اگر درست انجام بدهد شما.
میبینید خنجر فقط در دست راننده ای که به خیال خودش دختر قرتی و پولدار و نالایقی را سوار کرده است نیست،همه ما از اغواگری میترسیم و وحشی میشویم.
@suezcanal2
#الهه_حسین_نژاد
فلان الهه ازتک ،سخت سرنوشت ترین الهه بود.کسی که به دست برادرش به چهارصد تکه سلاخی شد.چه صفت عجیبی.پرسیده بودم چرا؟ هوش مصنوعی جواب داده بود: "طبیعی" است،فلان الهه مونث و زیباست "بنابراین" اغواگر و خطرناک و برادرش ایزد اساطیری که" معمولا"جنگجو و هوشیار.
این "بنابراین" و این "معمولا" ،
تکلیف کار را روشن میکند.
.بگذارید بگویم برای قلب الهه ها چیزی از جنس خنجر در دست من وشما هم هست.
الهه هایی شاد ،بزک کرده ،دماغ عملی ،سرخوش، برند پوش، ایفون به دست ...الهه هایی که ناخنکار،مژه کار،منشی ... هستند ومارا عصبانی میکنند.
انها به ما خدمات میدهند و ما به انها خشم وتهمت.
ما کلیشه ها و لطیفه ها را میسازیم : دختر ناخنکار بچه سال و خسته با حوصله توضیح میداد که از لحاظ تکنیکی خواسته مشتری قابل اجرا نیست.مشتری رو به دیگران خواست یارگیری کند : "خوبه جراح قلب نیست! چقدر ادا و اصول ! ده برابر دختر تحصیلکرده من در امد داره..."
خانم جان ! همانطور که دکتر قلب حق دارد محدودیت کارش را توضیح بدهد ،حق دارد وقت داشته باشد یا نداشته باشد ،حق دارد پولش را خرج ایفون بکند یا نکند این دختر هم حق دارد. از زیبایی و جوانی این دختر عصبانی هستی؟ چرا خستگی صورتش و کتاب درسی که یواشکی زیر میز باز میکند ،چرا اکریل ناخن تراشیده ،چرا اشعه فرابنفش دستگاه که هر روز ده ساعت سرطان را به ریه هایش فرو میکند...را نمیبینی؟ چرا نمیدانی که وقتی جوانی میفهمد درامدش به خرید اپارتمان نمیرسد
دماغش را عمل میکند،ایفون قسطی میخرد و یا هر خاک دیگری که دلش میخواهد بر سر میکند تا سرپا بماند.
دفعه بعد که دختر منشی به شما گفت که دکتر وقت ندارد،قبل از اینکه بگویید چرا از دکتر بیشتر خودش را میگیرد،به این احتمال فکر کنید که واقعا دارد کاری را مدیریت میکند که اگر درست انجامش ندهد صاحبکار توبیخش میکند و اگر درست انجام بدهد شما.
میبینید خنجر فقط در دست راننده ای که به خیال خودش دختر قرتی و پولدار و نالایقی را سوار کرده است نیست،همه ما از اغواگری میترسیم و وحشی میشویم.
@suezcanal2
#الهه_حسین_نژاد
مردم ما انقدر مهربونن که برای یک دختر غریبه ( الهه حسین نژاد) سیاه پوشیدن.
اگر برای کس دیگه ای غصه نمیخورن،مشکل از اونها نیست.دست از برچسب زدن به هموطنهای درمانده و بی پناه خودتون بردارید.حداقل تو انتخاب مورد غصه و عزاداری کردن راحتشون بذارید
@suezcanal2
اگر برای کس دیگه ای غصه نمیخورن،مشکل از اونها نیست.دست از برچسب زدن به هموطنهای درمانده و بی پناه خودتون بردارید.حداقل تو انتخاب مورد غصه و عزاداری کردن راحتشون بذارید
@suezcanal2
جنگ که تموم شد انجمن پریودنتیستها باید یک جایزه بده به خانم و اقای میم.هشتاد ویک ساله و هشتاد و پنج ساله از تهران.
که شانزده سال قبل پیش من ایمپلنت گذاشتن و امروز وسط تیر و ترقه سر وقت برای سی و دومین چک اپ بهداشتی شش ماهه از تهران خودشون رو رسوندن کرج.
اصلا یک شاخص پریودنتال رو باید به افتخارشون نامگذاری کنیم.
@suezcanal2
که شانزده سال قبل پیش من ایمپلنت گذاشتن و امروز وسط تیر و ترقه سر وقت برای سی و دومین چک اپ بهداشتی شش ماهه از تهران خودشون رو رسوندن کرج.
اصلا یک شاخص پریودنتال رو باید به افتخارشون نامگذاری کنیم.
@suezcanal2