دکتر محمد خضری، آن مرد برای تمام فصول، متخصص ربایش قلب های مردمان شهر صلح و مهربانی است، نیست؟
الحق که هست...
@sopskf
الحق که هست...
@sopskf
متخصص ربایش قلب ها در شهر صلح و مهربانی...
✍️رئوف آذری*
https://t.iss.one/Sopskf/7044?single
ص۱
اولین ریشوهایی که در بازه کودکی و نوجوانی دیدم، کمیته ای ها و ثاراللهی ها بودند!
باری در اثنای جنگ ایران و عراق، به روستای مادری ام آمدند و دایی ام را فراخواندند!
سئوال کردند، اسمت چی یه؟
گفت، ابوبکر
از بغلی اش، پرسیدند، اسم این چی یه؟
گفت: عُمر
یک سیلی جانانه،خواباند بغل گوش دایی و نعره ای کشید و گفت: "پدر سوخته، جمع خلیفه هاتون را جمع کردید تا علی،بر کُرسی ننشیند"!
و دایی بنده خدا که از اختلافات مذهبی چیزی نمی دانست، تاوان خلفا را داد.
او را درخانواده و روستا،عُمر خطاب می کردند و در شناسنامه هم ابوبکر قید شده بود و جالب آنکه خطاب صحت سنجی هم قرار گرفت، دو اسم داشت که خودش رافایق،می خواند و شناسنامه هم عمر درج شده بود!
عجبا که بعد از مدتی، خبری در شهر پیچید، مبتی بر اینکه؛
" کمیته ای/ثارالهی ها، سلاح و مهمات ها را از مرز خارج و به خیل رجوی ها،پیوستند"!
ریشوهای دیگری که دیدم، آوارگانی بودند که از اقلیم کوردستان عراق، در ابتدای دهه هفتاد آواره شهرمان شده و در مساجد پناه گرفته بودند.
کل زمان روزشان، بدون هیچ کار و کاسبی ای و دغدغه ای برای نان شب، نماز و روزه و قدم زدن در حیاط و صحن مسجد بود و حفظ قرآن، به نحوی که همگی حافظ کل قرآن، برگشتند!
بعد از آنها، القاعده ها، طالبانی ها و داعشی ها و مانور رسانه ها هم سبب ساز شد به طور کلی، نتوانم به ریشوها و پشموها، حس خوبی داشته باشم!
تا به میمنت کمپین ملی مهربانی های کوچک، سفری داشتم به جنوب کشور و گذرم افتاد به مدرسه علوم دینی آن دیار و بعد نیز بلوچستان، زاهدان و دیدار با مولوی عبدالحمید و خیل مشتاقان و طلبه های کتابخوان و شریفش و چندی از این جماعات..
باری، به قصد عیادت بیمار محمودی نامی از همشهریان، محضر ریش بلند و سبیل متعارفش، رسیدیم و چنان بزرگ منش و خالص و ناب یافتمش که تصورم به نسبت ریشوها معتدل تر شد.
در ابتدای دهه نود، در پی تغییر ساختمان محل سکونت اجاره ای بودم و چه نکو وصل شدم به ساختمانی که سوژه مورد بحث، در آن سکنی داشتند و ماه آینده، قصد تخلیه اش داشتند.
ماه که به سر بُرج زُحل رسید، ساختمان را تخلیه کرد و اما به مؤجر سپرده بود که فلانی را بی نصیب نکند و همان شد که پسادکتر محمد و خانواده اش، به آن ساختمان، نقل مکان کردیم.
از شما پنهان اما بر خداوند عیان که کمتر مستٲجری، چنین متعهدانه و مسئولانه، ساختمان داری می کند و کمتر کدبانویی یافت می شود که بعد ازترک ساختمان اجاره ای، چنین بهداشتی،تمیز و مرتب،
ساختمان را به مستٲجر بعدی تحویل دهد..
روابط مان از همان دوران، کمی گرم گرفت و رفت و آمد خانوادگی و همسفرگی با آن بزرگوار را لختی تجربه کردیم و باز بر سلامت نفس و کرم و مهر و اخلاص ش بیشتر وقوف یافتم تا اینکه، چند بار کودک بیمار را نیز به دست شفاگرش بخشیدم و مسیحا نفسش، جان بخشید و این شناخت، رفته رفته بیشتر شد و در بیمارستان و دور از نظر، رصد شد و بعدها نیز در فعالیت های امدادی و خیریه، بیشتر ازخانواده ها، اسم و رسم و سنت نکوی طبابت در منزل قشر مستضعف به گوشم رسید.
کمتر روستایی و کمتر خانواری رفتم که ردپایی از دستان شفابخش و مهر کم مثالش نباشد..
بعدها، در مسجد خانقاه، جامع و مسجد حضرت علی، عثمان، عمر و ابوبکر و محمد رسول ا... و آشتی،
بسیار یافتمش که پسانمازهایش و به ویژه حدفاصل نماز مغرب و عشاء، چندین و چندها ویزیت رایگان و مشاوره پزشکی نداشته باشد...
امروز آخرین روز شهریور و در آستانه روز جهانی صلح،
عزم کردم در مسجد جامع شهر که قبل تر، مسجدی با نشانگان صلح، معرفی اش کرده بودم، نماز جمعه بخوانم..
بعد از نماز، ملاحظه کردم حاج ماموستا صالح،
که از چهره های محجوب، متواضع اما سالخورده و بیمار کنونی منطقه بود، گوشه ای به انتظار نشسته است.
محضرشان رسیدم، سلام علیکی تقدیم کرده و از احوالش سئوال کردم که شکر خدا، بعد از طی بیماری سخت، بسیار سرحال نشان می داد. شکر خدای گفت و بعد، انگشت اشاره سمت دکتر محمد در حال نماز، دراز کرد و گفت:"خدایش، خیر بسیار دهد که همواره با روی خندان، پاسخ گوی دردم است و هیچگاه دست رد به سینه ام نزده و از مشورت هایش بی بهره نبوده ام"
نوه ی همراهش را فرستاد و دکتر آمد.
ابتدا به دست بوس حاج ماموستا رفت و بعد گوش هایش را کامل بخشید و داروها را چک کرد و توصیه هایش را ارایه داد..
حاجی دیگری سررسید و بعد ازخوش و بشی و ذکر خیری ازدکتر، او هم جلورفت و بابت ویزیت دیروز تشکرش کرد و اما گفت:
"خوب، وظیفه شاگر دیروزی ها، سنگین است و امروز هم مشورتی دارم" و مشورت گرفت و رفت..
بعدِ آن عزیز هموندم در هیات موسس دانشگاه، سر رسید و او هم جلو رفت و از سخاوت و مهرش در ویزیت های رایگان هر روزه تمجید کرد و رفت..
ادامه👇
https://t.iss.one/Sopskf/7047
✍️رئوف آذری*
https://t.iss.one/Sopskf/7044?single
ص۱
اولین ریشوهایی که در بازه کودکی و نوجوانی دیدم، کمیته ای ها و ثاراللهی ها بودند!
باری در اثنای جنگ ایران و عراق، به روستای مادری ام آمدند و دایی ام را فراخواندند!
سئوال کردند، اسمت چی یه؟
گفت، ابوبکر
از بغلی اش، پرسیدند، اسم این چی یه؟
گفت: عُمر
یک سیلی جانانه،خواباند بغل گوش دایی و نعره ای کشید و گفت: "پدر سوخته، جمع خلیفه هاتون را جمع کردید تا علی،بر کُرسی ننشیند"!
و دایی بنده خدا که از اختلافات مذهبی چیزی نمی دانست، تاوان خلفا را داد.
او را درخانواده و روستا،عُمر خطاب می کردند و در شناسنامه هم ابوبکر قید شده بود و جالب آنکه خطاب صحت سنجی هم قرار گرفت، دو اسم داشت که خودش رافایق،می خواند و شناسنامه هم عمر درج شده بود!
عجبا که بعد از مدتی، خبری در شهر پیچید، مبتی بر اینکه؛
" کمیته ای/ثارالهی ها، سلاح و مهمات ها را از مرز خارج و به خیل رجوی ها،پیوستند"!
ریشوهای دیگری که دیدم، آوارگانی بودند که از اقلیم کوردستان عراق، در ابتدای دهه هفتاد آواره شهرمان شده و در مساجد پناه گرفته بودند.
کل زمان روزشان، بدون هیچ کار و کاسبی ای و دغدغه ای برای نان شب، نماز و روزه و قدم زدن در حیاط و صحن مسجد بود و حفظ قرآن، به نحوی که همگی حافظ کل قرآن، برگشتند!
بعد از آنها، القاعده ها، طالبانی ها و داعشی ها و مانور رسانه ها هم سبب ساز شد به طور کلی، نتوانم به ریشوها و پشموها، حس خوبی داشته باشم!
تا به میمنت کمپین ملی مهربانی های کوچک، سفری داشتم به جنوب کشور و گذرم افتاد به مدرسه علوم دینی آن دیار و بعد نیز بلوچستان، زاهدان و دیدار با مولوی عبدالحمید و خیل مشتاقان و طلبه های کتابخوان و شریفش و چندی از این جماعات..
باری، به قصد عیادت بیمار محمودی نامی از همشهریان، محضر ریش بلند و سبیل متعارفش، رسیدیم و چنان بزرگ منش و خالص و ناب یافتمش که تصورم به نسبت ریشوها معتدل تر شد.
در ابتدای دهه نود، در پی تغییر ساختمان محل سکونت اجاره ای بودم و چه نکو وصل شدم به ساختمانی که سوژه مورد بحث، در آن سکنی داشتند و ماه آینده، قصد تخلیه اش داشتند.
ماه که به سر بُرج زُحل رسید، ساختمان را تخلیه کرد و اما به مؤجر سپرده بود که فلانی را بی نصیب نکند و همان شد که پسادکتر محمد و خانواده اش، به آن ساختمان، نقل مکان کردیم.
از شما پنهان اما بر خداوند عیان که کمتر مستٲجری، چنین متعهدانه و مسئولانه، ساختمان داری می کند و کمتر کدبانویی یافت می شود که بعد ازترک ساختمان اجاره ای، چنین بهداشتی،تمیز و مرتب،
ساختمان را به مستٲجر بعدی تحویل دهد..
روابط مان از همان دوران، کمی گرم گرفت و رفت و آمد خانوادگی و همسفرگی با آن بزرگوار را لختی تجربه کردیم و باز بر سلامت نفس و کرم و مهر و اخلاص ش بیشتر وقوف یافتم تا اینکه، چند بار کودک بیمار را نیز به دست شفاگرش بخشیدم و مسیحا نفسش، جان بخشید و این شناخت، رفته رفته بیشتر شد و در بیمارستان و دور از نظر، رصد شد و بعدها نیز در فعالیت های امدادی و خیریه، بیشتر ازخانواده ها، اسم و رسم و سنت نکوی طبابت در منزل قشر مستضعف به گوشم رسید.
کمتر روستایی و کمتر خانواری رفتم که ردپایی از دستان شفابخش و مهر کم مثالش نباشد..
بعدها، در مسجد خانقاه، جامع و مسجد حضرت علی، عثمان، عمر و ابوبکر و محمد رسول ا... و آشتی،
بسیار یافتمش که پسانمازهایش و به ویژه حدفاصل نماز مغرب و عشاء، چندین و چندها ویزیت رایگان و مشاوره پزشکی نداشته باشد...
امروز آخرین روز شهریور و در آستانه روز جهانی صلح،
عزم کردم در مسجد جامع شهر که قبل تر، مسجدی با نشانگان صلح، معرفی اش کرده بودم، نماز جمعه بخوانم..
بعد از نماز، ملاحظه کردم حاج ماموستا صالح،
که از چهره های محجوب، متواضع اما سالخورده و بیمار کنونی منطقه بود، گوشه ای به انتظار نشسته است.
محضرشان رسیدم، سلام علیکی تقدیم کرده و از احوالش سئوال کردم که شکر خدا، بعد از طی بیماری سخت، بسیار سرحال نشان می داد. شکر خدای گفت و بعد، انگشت اشاره سمت دکتر محمد در حال نماز، دراز کرد و گفت:"خدایش، خیر بسیار دهد که همواره با روی خندان، پاسخ گوی دردم است و هیچگاه دست رد به سینه ام نزده و از مشورت هایش بی بهره نبوده ام"
نوه ی همراهش را فرستاد و دکتر آمد.
ابتدا به دست بوس حاج ماموستا رفت و بعد گوش هایش را کامل بخشید و داروها را چک کرد و توصیه هایش را ارایه داد..
حاجی دیگری سررسید و بعد ازخوش و بشی و ذکر خیری ازدکتر، او هم جلورفت و بابت ویزیت دیروز تشکرش کرد و اما گفت:
"خوب، وظیفه شاگر دیروزی ها، سنگین است و امروز هم مشورتی دارم" و مشورت گرفت و رفت..
بعدِ آن عزیز هموندم در هیات موسس دانشگاه، سر رسید و او هم جلو رفت و از سخاوت و مهرش در ویزیت های رایگان هر روزه تمجید کرد و رفت..
ادامه👇
https://t.iss.one/Sopskf/7047
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
دکتر محمد خضری، آن مرد برای تمام فصول، متخصص ربایش قلب های مردمان شهر صلح و مهربانی است، نیست؟
الحق که هست...
@sopskf
الحق که هست...
@sopskf
مانده از یادداشت👇
https://t.iss.one/Sopskf/7046
___
...این صحنه ها و این مهربانی های کوچک و بزرگ، هر روزه و هر هفته در نمازهای یومیه و نمازهای جمعه، از دکتر محمد خضری عزیز قابل مشاهده است
و بلاخره امروز، جسارت کرده و به بهانه ای، رخصت عکسی گرفتم و در این صفحه، با شما خوبان همراه بنیاد توسعه صلح و مهربانی، به اشتراک گذاشتم تا؛
اول، از رذیلت قضاوت بر مبنای ظاهر دیگران حذر کنیم
و بعد؛
این فضیلت گرانسنگ مغفول و گاه گمشده ذکر خیر دیگری
و نیز مسئولیت اجتماعی را غبارتکانی کرده
و تلنگری گردانیم برای؛
نکودیدن ها،
نکویی گفتن ها
و
نکوهمرسانی کردن ها
که یادش بخیر، یک از بسیار تٲکیدات مان در کمپین ملی مهربانی های کوچک بود.
صد آفرین ودرود باید گفت دکتر محمد خضری های نوعی سرزمین مان که عمل نکوی مهرورزانه شان به سیمای شان جان می بخشد و این انعکاس جان، در هر لبخند و کلام و دستان پر مهر و شفاگرشان نیز، نمود و ظهور ظاهری دارد و دل ها و جان ها و سیماها را معنا می بخشد و جان ها را می پالاید...
بیش باد چنین مهربانانی در سرزمین مان که صلح در درون و وجود، سیما و کنش شان هویداست و در واقع با تخصص و مهرش، قلب ها را می رباید🙏
_
*کنشگر صلح و محیط زیست
🌹❤️🌹
#بنیاد_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#شهر_صلح_و_مهربانی
#روز_جهانی_صلح
#متخصص_ربایش_قلب_ها
#دکتر_محمد_خضری
@sopskf
https://t.iss.one/Sopskf/7046
___
...این صحنه ها و این مهربانی های کوچک و بزرگ، هر روزه و هر هفته در نمازهای یومیه و نمازهای جمعه، از دکتر محمد خضری عزیز قابل مشاهده است
و بلاخره امروز، جسارت کرده و به بهانه ای، رخصت عکسی گرفتم و در این صفحه، با شما خوبان همراه بنیاد توسعه صلح و مهربانی، به اشتراک گذاشتم تا؛
اول، از رذیلت قضاوت بر مبنای ظاهر دیگران حذر کنیم
و بعد؛
این فضیلت گرانسنگ مغفول و گاه گمشده ذکر خیر دیگری
و نیز مسئولیت اجتماعی را غبارتکانی کرده
و تلنگری گردانیم برای؛
نکودیدن ها،
نکویی گفتن ها
و
نکوهمرسانی کردن ها
که یادش بخیر، یک از بسیار تٲکیدات مان در کمپین ملی مهربانی های کوچک بود.
صد آفرین ودرود باید گفت دکتر محمد خضری های نوعی سرزمین مان که عمل نکوی مهرورزانه شان به سیمای شان جان می بخشد و این انعکاس جان، در هر لبخند و کلام و دستان پر مهر و شفاگرشان نیز، نمود و ظهور ظاهری دارد و دل ها و جان ها و سیماها را معنا می بخشد و جان ها را می پالاید...
بیش باد چنین مهربانانی در سرزمین مان که صلح در درون و وجود، سیما و کنش شان هویداست و در واقع با تخصص و مهرش، قلب ها را می رباید🙏
_
*کنشگر صلح و محیط زیست
🌹❤️🌹
#بنیاد_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#شهر_صلح_و_مهربانی
#روز_جهانی_صلح
#متخصص_ربایش_قلب_ها
#دکتر_محمد_خضری
@sopskf
Audio
🟢 صلح، ایران و هنرمند خودآموخته! 🟢
📚 @darvishnameh
1️⃣ هنرمند خودآموخته کیست؟ چرا در مهار بیابانزایی و جلوگیری از متروکهشدن روستاها اهمیت دارد؟ چگونه به ارتقای سلامت اجتماعی جامعه کمک میکند؟ و اینها چه ربطی با کاهش خشونت، بزهکاری و مهاجرت داشته و میتواند به عیار صلحی باکیفیتتر کمک کند؟
2️⃣ فردا - ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ - برابر با ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، روز جهانی صلح است و شاید هیچ زمان چون امروز منطقه در آستانه جنگی تمامعیار قرار نداشته است! در این میان، هنرمندان خودآموخته چگونه میتوانند به امنیت روانی جامعه افزوده و بهانهای سترگ باشند برای افتخار به ایرانیبودن؟
3️⃣ در ۱۳دقیقه کوشیدم تا در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان به این پرسشها پاسخ دهم.
https://t.iss.one/darvishnameh/12772
#هنرمند_خودآموخته
#صلح
#سخنرانی_محمد_درویش
📚 @darvishnameh
1️⃣ هنرمند خودآموخته کیست؟ چرا در مهار بیابانزایی و جلوگیری از متروکهشدن روستاها اهمیت دارد؟ چگونه به ارتقای سلامت اجتماعی جامعه کمک میکند؟ و اینها چه ربطی با کاهش خشونت، بزهکاری و مهاجرت داشته و میتواند به عیار صلحی باکیفیتتر کمک کند؟
2️⃣ فردا - ۲۱ سپتامبر ۲۰۲۴ - برابر با ۳۱ شهریور ۱۴۰۳، روز جهانی صلح است و شاید هیچ زمان چون امروز منطقه در آستانه جنگی تمامعیار قرار نداشته است! در این میان، هنرمندان خودآموخته چگونه میتوانند به امنیت روانی جامعه افزوده و بهانهای سترگ باشند برای افتخار به ایرانیبودن؟
3️⃣ در ۱۳دقیقه کوشیدم تا در تالار استاد جلیل شهناز خانه هنرمندان به این پرسشها پاسخ دهم.
https://t.iss.one/darvishnameh/12772
#هنرمند_خودآموخته
#صلح
#سخنرانی_محمد_درویش
از مدیریت امداد زلزله کرمانشاه
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
✍️رئوف آذری*
https://t.iss.one/Sopskf/7049?single
آرش زره تن لهونی
و
فیض الله پیری
را در دوران زلزله کرمانشاه شناختم.
جناب لهونی را آنگاه که اولین کمپ مهربانی را در یکی از روستاهای جوانرود زدیم و دکتر محمدخانی عزیز، بلندگوی مهربانی های نداشته مان شد و بارها عنوان کرد:
" ما که در هیٲت کمپین های امدادی به سمت ثلاث، ازگله و سرپُل زهاب روان بودیم، دست یاری رسانی از سردشت، سر رسید و آنچه ما بغل گوش مان روستاهای آسیب دیده را ندیده بودیم، دید و در کمپ مهربانی اسکان شان داد"
چند روز بعد وقتی جسد کاک ابوبکر، آن راننده سایپای امدادگر بوکانی مرحوم را با خروش جوانرودی های عزیز، تشییع و بدرقه می کردیم، باز لطف دکتر محمدخانی، دست مرا در دستان جناب لهونی که آن موقع فرماندار جوانرود بود، گذاشت و باز از مهربانی های نگارنده و البته بیشتر از سجایای فرماندار گفت و الحق هم که در آن دوران نامردمی برخی دستگاه ها و نهادهای ساختار بروکراسی، یک از کمِ شایستگان مسئول بود که امدادگران را قدر می نهاد..
آن سوتر اما،
رسیده بودیم به پاسداشت خادمانی که هریک نقشی در مدیریت امداد ایفا کرده بودند. به همت فرمانداری و جامعه مدنی و تلاش جناب دکتر ایرانمنش و یارانش، همایشی در شهر سرپُل، تدارک دیده شد. و قرار شد در آن مراسم از چند فعال رسانه ای تجلیل کنیم. جالب که با جناب دکتر ایرانمنش روی دو گزینه توافق کردیم که یکی شان، جناب فیض ا... پیری بود.
آنچه مرا بیشتر به او دلبسته کرد، وقتی برای تجلیل روی سن دعوت شد، قبل از اینکه جوایز را از دستان مان تحویل بگیرد، پشت تریبون رفت و گفت:"آنچه انجام شده، کم من اهل رسانه و از ابتدایی ترین مٲموریت و رسالت کاری یک روزنامه نگار بوده و لذا خود را لایق هیچ جایزه و هدیه ای نمی دانم" و کنار رفت...
آن فرماندار پاوه ای دیروز جوانرود و آن روزنامه نگارقصرشیرینی، دو خاطره نکو در ذهن من مدعی مدیریت بحران زلزله، کاشتند و اینک نیز بعد از هفت سال، همزمان، آمده اند تا بار دیگر متفاوت، عمل کنند و افتراق، اختلاف و تخریبی که در شرایط دشوار بین مردم با مردم و ملت با دولت و دولت با دولت و رسانه با مردم و ... در گذر زمان، شکل گرفته با معجون وفاق و داروی همگرایی و مهارت حل مسٲله و از همه مهم تر ادای مسئولیت اجتماعی درمان کنند.
اینک دکتر آرش، تصدی سکان استانداری کردستان و جناب آقای فیض ا... پیری،
مسئولیت سردبیری و جانشین مدیرمسئول رسانه سیروان را بر عهده گرفته اند که ضمن تبریک به آن دو عزیز،
امیدواریم تجارب قبلی شان،
یار شود و طلوع وفاق از سرزمین وجودشان و جغرافیای مسئولیت شان، تشعشع امید و گرمای صلح را همرسانی کند..
تلنگری هم بزنیم به خیل مشارکت کنندگان در مراسم تودیع و معارفه استاندار کردستان که اگر هر یک، همت کنند، با فحوای وفاق، پذیرش بی قید و شرط اختلاف، فرهنگ صلح، مدارا و مهربانی را بر زبان جاری و بر قلم تراوش کرده و خود گامی خالصانه در مسیر تحقق این رؤیای دیرین بشر، بردارند، قطع یقین، ماه و سال و آینده ای شگرف تر و دل انگیزتر و جغرافیایی تاب آورتر و صلح پذیرتر خواهیم ساخت...
به امید بهره گیری همه از درس های تاریخی و دامنه دار شدن فرهنگ غنی یاریگری، صلح پایدار، وفاق قلب ها و اذهان در جغرافیای زیست مشترک...
ثابت باید کرد که در بزنگاه ها،
تاریخ تجربه زیسته مشترک،
یاری رسان اتخاذ رویکردهای مثمرثمرتر، پایدارتر و صلح منظرتر خواهد بود...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#زلزله_کرمانشاه
#مدیریت_امداد_بحران
#طلوع_راهبری_وفاق
#دکتر_آرش_لهونی
#فیض_الله_پیری
#مسئولیت_اجتماعی
#ترویج_مهربانی
#فرهنگ_صلح
@sopskf
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
✍️رئوف آذری*
https://t.iss.one/Sopskf/7049?single
آرش زره تن لهونی
و
فیض الله پیری
را در دوران زلزله کرمانشاه شناختم.
جناب لهونی را آنگاه که اولین کمپ مهربانی را در یکی از روستاهای جوانرود زدیم و دکتر محمدخانی عزیز، بلندگوی مهربانی های نداشته مان شد و بارها عنوان کرد:
" ما که در هیٲت کمپین های امدادی به سمت ثلاث، ازگله و سرپُل زهاب روان بودیم، دست یاری رسانی از سردشت، سر رسید و آنچه ما بغل گوش مان روستاهای آسیب دیده را ندیده بودیم، دید و در کمپ مهربانی اسکان شان داد"
چند روز بعد وقتی جسد کاک ابوبکر، آن راننده سایپای امدادگر بوکانی مرحوم را با خروش جوانرودی های عزیز، تشییع و بدرقه می کردیم، باز لطف دکتر محمدخانی، دست مرا در دستان جناب لهونی که آن موقع فرماندار جوانرود بود، گذاشت و باز از مهربانی های نگارنده و البته بیشتر از سجایای فرماندار گفت و الحق هم که در آن دوران نامردمی برخی دستگاه ها و نهادهای ساختار بروکراسی، یک از کمِ شایستگان مسئول بود که امدادگران را قدر می نهاد..
آن سوتر اما،
رسیده بودیم به پاسداشت خادمانی که هریک نقشی در مدیریت امداد ایفا کرده بودند. به همت فرمانداری و جامعه مدنی و تلاش جناب دکتر ایرانمنش و یارانش، همایشی در شهر سرپُل، تدارک دیده شد. و قرار شد در آن مراسم از چند فعال رسانه ای تجلیل کنیم. جالب که با جناب دکتر ایرانمنش روی دو گزینه توافق کردیم که یکی شان، جناب فیض ا... پیری بود.
آنچه مرا بیشتر به او دلبسته کرد، وقتی برای تجلیل روی سن دعوت شد، قبل از اینکه جوایز را از دستان مان تحویل بگیرد، پشت تریبون رفت و گفت:"آنچه انجام شده، کم من اهل رسانه و از ابتدایی ترین مٲموریت و رسالت کاری یک روزنامه نگار بوده و لذا خود را لایق هیچ جایزه و هدیه ای نمی دانم" و کنار رفت...
آن فرماندار پاوه ای دیروز جوانرود و آن روزنامه نگارقصرشیرینی، دو خاطره نکو در ذهن من مدعی مدیریت بحران زلزله، کاشتند و اینک نیز بعد از هفت سال، همزمان، آمده اند تا بار دیگر متفاوت، عمل کنند و افتراق، اختلاف و تخریبی که در شرایط دشوار بین مردم با مردم و ملت با دولت و دولت با دولت و رسانه با مردم و ... در گذر زمان، شکل گرفته با معجون وفاق و داروی همگرایی و مهارت حل مسٲله و از همه مهم تر ادای مسئولیت اجتماعی درمان کنند.
اینک دکتر آرش، تصدی سکان استانداری کردستان و جناب آقای فیض ا... پیری،
مسئولیت سردبیری و جانشین مدیرمسئول رسانه سیروان را بر عهده گرفته اند که ضمن تبریک به آن دو عزیز،
امیدواریم تجارب قبلی شان،
یار شود و طلوع وفاق از سرزمین وجودشان و جغرافیای مسئولیت شان، تشعشع امید و گرمای صلح را همرسانی کند..
تلنگری هم بزنیم به خیل مشارکت کنندگان در مراسم تودیع و معارفه استاندار کردستان که اگر هر یک، همت کنند، با فحوای وفاق، پذیرش بی قید و شرط اختلاف، فرهنگ صلح، مدارا و مهربانی را بر زبان جاری و بر قلم تراوش کرده و خود گامی خالصانه در مسیر تحقق این رؤیای دیرین بشر، بردارند، قطع یقین، ماه و سال و آینده ای شگرف تر و دل انگیزتر و جغرافیایی تاب آورتر و صلح پذیرتر خواهیم ساخت...
به امید بهره گیری همه از درس های تاریخی و دامنه دار شدن فرهنگ غنی یاریگری، صلح پایدار، وفاق قلب ها و اذهان در جغرافیای زیست مشترک...
ثابت باید کرد که در بزنگاه ها،
تاریخ تجربه زیسته مشترک،
یاری رسان اتخاذ رویکردهای مثمرثمرتر، پایدارتر و صلح منظرتر خواهد بود...
🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#زلزله_کرمانشاه
#مدیریت_امداد_بحران
#طلوع_راهبری_وفاق
#دکتر_آرش_لهونی
#فیض_الله_پیری
#مسئولیت_اجتماعی
#ترویج_مهربانی
#فرهنگ_صلح
@sopskf
Telegram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
از مدیریت امداد زلزله کرمانشاه
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
___
*پست بعدی را ملاحظه فرمایید👇
@sopskf
تا
طلوع راهبری وفاق در کردستان
___
*پست بعدی را ملاحظه فرمایید👇
@sopskf
Forwarded from فردین علیخواه
⚠️وقتی مدرسه نابرابری را تثبیت می کند
▪️فردین علیخواه
🔺از بعضی خانوادهها سؤال میکنم که برای تحصیل فرزندشان چقدر شهریه پرداخت کردهاند. با شنیدن پاسخ، بیاختیار سوت ممتدی میزنم! به زمین نگاه میکنم و سرم را به چپ و راست تکان میدهم. از کسانی که این مبالغ هنگفت را پرداخت کردهاند میپرسم که این پول را در ازای دریافت چه خدماتی پرداخت کردهاند. میگویند: دو زبان خارجی یاد میدهند، معلم نقاشیشان فلانی است، موسیقی و حرکات موزون یاد میدهند، کلاسهای ورزششان در فلان باشگاه است، از انواع هنرها میتوانند یکی را انتخاب و فرد شناختهشدهای در آن هنر به آنها درس بدهد، غذایشان تحت نظر یک متخصص تغذیه است، آنها را به موزهها، گالریها و کتابفروشیها میبرند، وضعیت پزشکیشان مدام چک میشود، برنامههای مشترک هنری با حضور والدین ترتیب میدهند، برایشان کلاس قصهگویی و شاهنامهخوانی برگزار میکنند و ...
🔺بوردیو؛ جامعهشناس فرانسوی چند دهه قبل به نقد جدی نظام آموزشی فرانسه پرداخت. او معتقد بود که کارکرد نظام آموزشی آن است که دانشآموزان را برای زندگیِ پس از مدرسه یا دانشگاه توانمند کند و به آنها مهارتهای لازم برای فرهیخته بودن را بیاموزد. منظور او از فرهیختگی، کسب منشها و شیوههای درک جهان، و نیز مهارتهایی بود که با داشتن آنها افراد احساس نکنند که در مقایسه با سایرین چیزی کم دارند. مثلاً دانشآموزان پس از اتمام دوره تحصیل بتوانند به یک زبان خارجی حرف بزنند، وقتی یک تابلوی نقاشی دیدند بگویند که این تابلو در چه سبکی نقاشی شده است، اگر به یک موسیقی گوش کردند بگویند که این موسیقی در چه سبکی است، نام سازهای موسیقی را بهدرستی بدانند، با ایجاد ارتباط اجتماعی و نیز رفتار در موقعیتهای اجتماعی مختلف نظیر رستوران یا گالریهای هنری آشنا باشند. درمجموع توانایی درک و تعامل با عرصه اجتماع و هنر را کسب کنند.
🔺از نظر او همه دانش آموزان با توان و قابلیتهای یکسانی وارد نظام مدرسه نمیشوند. برخی از آنها از قبل دارای خانواده فرهیختهای هستند و روشن است که اگر در مدرسه چنین چیزهایی به دانشآموزان یاد داده شود توانایی آنان صرفاً تکمیل خواهد شد چون از زمینههای قبلی برخوردارند. ولی عدهای از دانش آموزان هم هستند که در خانواده اصلاً چنین چیزهایی را نیاموختهاند و به تعبیری خانواده فقیری داشتهاند. وظیفه نظام آموزشوپرورش آن است که روی این دانشآموزان بیشتر کار کند. به آنان بیشتر آموزش بدهد تا همپای دانش آموزان دسته اول شوند. امری که برخی آنرا تبعیض مثبت میدانند. نظام آموزشوپرورش باید وضعیت را عادلانه پیش ببرد تا درنهایت دانشآموزان با تواناییهای مشابهی دوره تحصیل را به اتمام برسانند.
🔺نظر بوردیو آن بود که نظام آموزشی فرانسه چنین نیست. درواقع نابرابری موجود در نظام آموزشی باعث میشود تا فقرا، با فرهنگ حاکم بر خانوادههای فقیر وارد مدرسه شده و با همان فرهنگ خارج شوند. خانوادههایی که پولدارترند یا به تعبیر بوردیو سرمایه اقتصادی و فرهنگی بیشتری دارند فرزندان خود را به مدارس درجهیک میفرستند و خانوادههای کمدرآمد به مدارس ضعیف تر. نتیجه آنکه وارثان اقتصاد، هنر و سیاست همچنان وارث و مدعی این عرصه میمانند و وارثان فقر نیز همچنان فقر را به نسل بعد از خود منتقل میکنند. نابرابری از طریق مدرسه مدام بازتولید میشود. بوردیو این امر را خشونت نمادین میداند. یعنی نظام آموزشوپرورش به شکل سمبلیک عدهای را از گردونه فرهیخته شدن و کسب مهارتهای اجتماعی لازم برای زندگی امروزی کنار میگذارد.
🔺آنچه بوردیو چند دهه قبل در خصوص نظام آموزشی کشور فرانسه گفت ظاهراً به شکلی آشکار در کشور ما در حال وقوع است. متأسفانه در کشوری که در قانون اساسیاش بر آموزش رایگان تأکید شده است روزبهروز شاهد طبقاتی شدن امر آموزش هستیم. نکته جالب آنکه در مدارس دولتی هم شاهد طبقاتی شدن هستیم و مسئله فقط مدارس خصوصی/دولتی نیست. برخی از مدارس دولتی هم که در مناطق مرفه نشین شهرها قرار دارند با دریافت مستمر هزینه از والدین تلاش میکنند خدمات ویژهای به دانش آموزان ارائه دهند. و دراینبین آنچه مشهود است آنکه:
🔺مدرسه در ایران بهتدریج تبدیل به سیستم تثبیت نابرابریهای اجتماعی میشود. ژنهای مرغوب که در خانوادههایی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا رشد میکنند به مدارس مطلوب میروند و میشوند وارثان اقتصاد و هنر، و ژنهای نامرغوب که والدین مرغوبی! ندارند به مدارس ضعیف میروند و میشوند وارثان فقر!
سخن پایانی: مراقب باشیم. برخی از این مدارس به والدین چنین القاء می کنند که پدر و مادر خوب بودن یعنی آنکه آنان چنین خدمات گران قیمتی را برای فرزندان خود فراهم کنند.
کانال نویسنده: @fardinalikhah
▪️فردین علیخواه
🔺از بعضی خانوادهها سؤال میکنم که برای تحصیل فرزندشان چقدر شهریه پرداخت کردهاند. با شنیدن پاسخ، بیاختیار سوت ممتدی میزنم! به زمین نگاه میکنم و سرم را به چپ و راست تکان میدهم. از کسانی که این مبالغ هنگفت را پرداخت کردهاند میپرسم که این پول را در ازای دریافت چه خدماتی پرداخت کردهاند. میگویند: دو زبان خارجی یاد میدهند، معلم نقاشیشان فلانی است، موسیقی و حرکات موزون یاد میدهند، کلاسهای ورزششان در فلان باشگاه است، از انواع هنرها میتوانند یکی را انتخاب و فرد شناختهشدهای در آن هنر به آنها درس بدهد، غذایشان تحت نظر یک متخصص تغذیه است، آنها را به موزهها، گالریها و کتابفروشیها میبرند، وضعیت پزشکیشان مدام چک میشود، برنامههای مشترک هنری با حضور والدین ترتیب میدهند، برایشان کلاس قصهگویی و شاهنامهخوانی برگزار میکنند و ...
🔺بوردیو؛ جامعهشناس فرانسوی چند دهه قبل به نقد جدی نظام آموزشی فرانسه پرداخت. او معتقد بود که کارکرد نظام آموزشی آن است که دانشآموزان را برای زندگیِ پس از مدرسه یا دانشگاه توانمند کند و به آنها مهارتهای لازم برای فرهیخته بودن را بیاموزد. منظور او از فرهیختگی، کسب منشها و شیوههای درک جهان، و نیز مهارتهایی بود که با داشتن آنها افراد احساس نکنند که در مقایسه با سایرین چیزی کم دارند. مثلاً دانشآموزان پس از اتمام دوره تحصیل بتوانند به یک زبان خارجی حرف بزنند، وقتی یک تابلوی نقاشی دیدند بگویند که این تابلو در چه سبکی نقاشی شده است، اگر به یک موسیقی گوش کردند بگویند که این موسیقی در چه سبکی است، نام سازهای موسیقی را بهدرستی بدانند، با ایجاد ارتباط اجتماعی و نیز رفتار در موقعیتهای اجتماعی مختلف نظیر رستوران یا گالریهای هنری آشنا باشند. درمجموع توانایی درک و تعامل با عرصه اجتماع و هنر را کسب کنند.
🔺از نظر او همه دانش آموزان با توان و قابلیتهای یکسانی وارد نظام مدرسه نمیشوند. برخی از آنها از قبل دارای خانواده فرهیختهای هستند و روشن است که اگر در مدرسه چنین چیزهایی به دانشآموزان یاد داده شود توانایی آنان صرفاً تکمیل خواهد شد چون از زمینههای قبلی برخوردارند. ولی عدهای از دانش آموزان هم هستند که در خانواده اصلاً چنین چیزهایی را نیاموختهاند و به تعبیری خانواده فقیری داشتهاند. وظیفه نظام آموزشوپرورش آن است که روی این دانشآموزان بیشتر کار کند. به آنان بیشتر آموزش بدهد تا همپای دانش آموزان دسته اول شوند. امری که برخی آنرا تبعیض مثبت میدانند. نظام آموزشوپرورش باید وضعیت را عادلانه پیش ببرد تا درنهایت دانشآموزان با تواناییهای مشابهی دوره تحصیل را به اتمام برسانند.
🔺نظر بوردیو آن بود که نظام آموزشی فرانسه چنین نیست. درواقع نابرابری موجود در نظام آموزشی باعث میشود تا فقرا، با فرهنگ حاکم بر خانوادههای فقیر وارد مدرسه شده و با همان فرهنگ خارج شوند. خانوادههایی که پولدارترند یا به تعبیر بوردیو سرمایه اقتصادی و فرهنگی بیشتری دارند فرزندان خود را به مدارس درجهیک میفرستند و خانوادههای کمدرآمد به مدارس ضعیف تر. نتیجه آنکه وارثان اقتصاد، هنر و سیاست همچنان وارث و مدعی این عرصه میمانند و وارثان فقر نیز همچنان فقر را به نسل بعد از خود منتقل میکنند. نابرابری از طریق مدرسه مدام بازتولید میشود. بوردیو این امر را خشونت نمادین میداند. یعنی نظام آموزشوپرورش به شکل سمبلیک عدهای را از گردونه فرهیخته شدن و کسب مهارتهای اجتماعی لازم برای زندگی امروزی کنار میگذارد.
🔺آنچه بوردیو چند دهه قبل در خصوص نظام آموزشی کشور فرانسه گفت ظاهراً به شکلی آشکار در کشور ما در حال وقوع است. متأسفانه در کشوری که در قانون اساسیاش بر آموزش رایگان تأکید شده است روزبهروز شاهد طبقاتی شدن امر آموزش هستیم. نکته جالب آنکه در مدارس دولتی هم شاهد طبقاتی شدن هستیم و مسئله فقط مدارس خصوصی/دولتی نیست. برخی از مدارس دولتی هم که در مناطق مرفه نشین شهرها قرار دارند با دریافت مستمر هزینه از والدین تلاش میکنند خدمات ویژهای به دانش آموزان ارائه دهند. و دراینبین آنچه مشهود است آنکه:
🔺مدرسه در ایران بهتدریج تبدیل به سیستم تثبیت نابرابریهای اجتماعی میشود. ژنهای مرغوب که در خانوادههایی با سرمایه فرهنگی و اقتصادی بالا رشد میکنند به مدارس مطلوب میروند و میشوند وارثان اقتصاد و هنر، و ژنهای نامرغوب که والدین مرغوبی! ندارند به مدارس ضعیف میروند و میشوند وارثان فقر!
سخن پایانی: مراقب باشیم. برخی از این مدارس به والدین چنین القاء می کنند که پدر و مادر خوب بودن یعنی آنکه آنان چنین خدمات گران قیمتی را برای فرزندان خود فراهم کنند.
کانال نویسنده: @fardinalikhah
Forwarded from Raouf Azari
آرزوی دیرین و جَو همتی در راستای تحقق آن
✍رئوف آذری
معمول است که در اولین تلاقی و ارتباط آدمیان، واژگانی معادل #سلام، #مرحبا، سڵاو و
HELLO
و امثالهم، آغازگر پیوندی است که محتمل، سالیانی تداوم داشته باشد.
اما وااسفا که گاه و بسیار نیز، قضاوت های شکل گرفته بر مبنای شناخت ناقص از دیگری یا تحت تٲثیر واگویه های نامرتبط (که اگر عنوان تهمت بر آن، نهیم، پُر بیراه نرفته ایم)
یا شعله ور شدن حس رقابت ناسالم، انتفاع شخصی، گرایش ها و علایق مخالف و متضاد، ارتباطات و تعاملات به آفت کینه، غضب، افتراق، نزاع، دشمنی و ... گرایش پیدا می کند و حتی آن سلام های قبلی که بوی صلح و پیام ایمن بودن از آزار و اذیت و رنج گوینده بود، رنگ می بازند، از فحوا خارج و # گرگ و میش روابط، جغرافیای زیست مشترک را در ابهام فرو می برد!
به تبع مشاهده تیرگی ها در روابط توده ها و ویژه رقابت های ناسالم و شعله ورشدن حسادت فی مابین خودنخبه پنداران و حتی تیغ زنی های آشکار و پنهان محیطی برسر هیچ یا مسایل خیلی پیش پا افتاده، ساده و خوش راه حل، نگارنده به تدبُّر افتاد و پس از چندی (نسبتا" طولانی و ویژه در لحظات بر اوج قله های بالای سه، چهار و پنج هزارمتری و سفرهای محدود و معدود خارج از کشور)، بر این فهم نایل گردید که مؤثرترین و پُردامنه دارترین تضادها و مخالفت ها و حتی مبارزه های پنهان و آشکار دانش آموختگان دانشگاهی و نیز متولیان باد به غبغب انداخته و معتمدان راه گم کرده، چیزی جز مشغولیت ذهنی شان به امور کوچک و کم اهمیت و غافل شدن ازامور پراهمیت و بزرگ نبوده و نیست و همان او را در آرزویی گرچه دست یافتنی اما مشکل دسترس، گرفتار ساخت و آن این بود:
"کاش، مجالی، توانی و امکانی بود، هر ساله، سی تا چهل و پنجاه، جوان، میانسال و بزرگسال اعم از جنس، نژاد، دین و مذهب گونه گون و ویژه شهروندان اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان از عشایر و طوایف گونه گون، افکار متنوع و گرایش سیاسی متفاوت را به سفری علمی،آموزشی، تفریحی-توریستی می بُردم تا پس از مواجهه های متعدد با دیگری های متفاوت و کسب میدانی دانش جغرافیایی_محیطی، تغییری در نگرش و بینش شان حاصل می آمد و اینبار کمی از مسٲله و مشکل، فاصله می گرفتند و از منظری والاتر و متعالی تر به چالش ها، نظر می انداختند و کمی تا بیشی، تعدیل شده و تاب آورانه تر، فهمیده تر و با درنگی افزونتر راه حل ها را اندیشه می کردند...
در این سال ها هرچند فرصت و امکانی برای سفرهای علمی، تفریحی، امدادی و مناسبتی در داخل و خارج کشور برای صاحب قلم، مهیا شد اما واسفا که جز چند مورد توفیق لازم حاصل نگردید تا شرف همسفری با آن جمع و ترکیب دلخواه را نصیب بریم و آرزو، ذیل خراور مسایل تلنبار شده و ناترازی درآمد و هزینه و ویژه تورم فاحش چندرقمی، مدفون شد!
اما این دفن ظاهری آرزو بود و آنچه در ذهن جاخوش کرده و در دل مضمر می نمود، همچنان خوره ذهن شد و فرآوری شده، روش نو برگزید تا اینکه؛
صنعت گردشگری سبز و البته عمیق تر، گردشگری صلح رونق گرفت و اینک که در آستانه تحولی جهانی در این حوزه هستیم، مناسب دیدیم تجارب جهانشهر اسوه های شهروندی و الفبای زندگی را به مدد طلبیده و بر محمل آن، آرزو را به روال علمی و عملی پی گرفته و در مسیر درست خود، سوق داده و مدیریت کنیم...
👀🛫❤
#گردشگری_صلح
#شروعی_دیگر
#تحقق_آرزو
#بسیار_سفر_باید
#روز_جهانی_صلح
#اول_مهر
@Peace_Tourism1
✍رئوف آذری
معمول است که در اولین تلاقی و ارتباط آدمیان، واژگانی معادل #سلام، #مرحبا، سڵاو و
HELLO
و امثالهم، آغازگر پیوندی است که محتمل، سالیانی تداوم داشته باشد.
اما وااسفا که گاه و بسیار نیز، قضاوت های شکل گرفته بر مبنای شناخت ناقص از دیگری یا تحت تٲثیر واگویه های نامرتبط (که اگر عنوان تهمت بر آن، نهیم، پُر بیراه نرفته ایم)
یا شعله ور شدن حس رقابت ناسالم، انتفاع شخصی، گرایش ها و علایق مخالف و متضاد، ارتباطات و تعاملات به آفت کینه، غضب، افتراق، نزاع، دشمنی و ... گرایش پیدا می کند و حتی آن سلام های قبلی که بوی صلح و پیام ایمن بودن از آزار و اذیت و رنج گوینده بود، رنگ می بازند، از فحوا خارج و # گرگ و میش روابط، جغرافیای زیست مشترک را در ابهام فرو می برد!
به تبع مشاهده تیرگی ها در روابط توده ها و ویژه رقابت های ناسالم و شعله ورشدن حسادت فی مابین خودنخبه پنداران و حتی تیغ زنی های آشکار و پنهان محیطی برسر هیچ یا مسایل خیلی پیش پا افتاده، ساده و خوش راه حل، نگارنده به تدبُّر افتاد و پس از چندی (نسبتا" طولانی و ویژه در لحظات بر اوج قله های بالای سه، چهار و پنج هزارمتری و سفرهای محدود و معدود خارج از کشور)، بر این فهم نایل گردید که مؤثرترین و پُردامنه دارترین تضادها و مخالفت ها و حتی مبارزه های پنهان و آشکار دانش آموختگان دانشگاهی و نیز متولیان باد به غبغب انداخته و معتمدان راه گم کرده، چیزی جز مشغولیت ذهنی شان به امور کوچک و کم اهمیت و غافل شدن ازامور پراهمیت و بزرگ نبوده و نیست و همان او را در آرزویی گرچه دست یافتنی اما مشکل دسترس، گرفتار ساخت و آن این بود:
"کاش، مجالی، توانی و امکانی بود، هر ساله، سی تا چهل و پنجاه، جوان، میانسال و بزرگسال اعم از جنس، نژاد، دین و مذهب گونه گون و ویژه شهروندان اولین شهر غیرنظامی قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان از عشایر و طوایف گونه گون، افکار متنوع و گرایش سیاسی متفاوت را به سفری علمی،آموزشی، تفریحی-توریستی می بُردم تا پس از مواجهه های متعدد با دیگری های متفاوت و کسب میدانی دانش جغرافیایی_محیطی، تغییری در نگرش و بینش شان حاصل می آمد و اینبار کمی از مسٲله و مشکل، فاصله می گرفتند و از منظری والاتر و متعالی تر به چالش ها، نظر می انداختند و کمی تا بیشی، تعدیل شده و تاب آورانه تر، فهمیده تر و با درنگی افزونتر راه حل ها را اندیشه می کردند...
در این سال ها هرچند فرصت و امکانی برای سفرهای علمی، تفریحی، امدادی و مناسبتی در داخل و خارج کشور برای صاحب قلم، مهیا شد اما واسفا که جز چند مورد توفیق لازم حاصل نگردید تا شرف همسفری با آن جمع و ترکیب دلخواه را نصیب بریم و آرزو، ذیل خراور مسایل تلنبار شده و ناترازی درآمد و هزینه و ویژه تورم فاحش چندرقمی، مدفون شد!
اما این دفن ظاهری آرزو بود و آنچه در ذهن جاخوش کرده و در دل مضمر می نمود، همچنان خوره ذهن شد و فرآوری شده، روش نو برگزید تا اینکه؛
صنعت گردشگری سبز و البته عمیق تر، گردشگری صلح رونق گرفت و اینک که در آستانه تحولی جهانی در این حوزه هستیم، مناسب دیدیم تجارب جهانشهر اسوه های شهروندی و الفبای زندگی را به مدد طلبیده و بر محمل آن، آرزو را به روال علمی و عملی پی گرفته و در مسیر درست خود، سوق داده و مدیریت کنیم...
👀🛫❤
#گردشگری_صلح
#شروعی_دیگر
#تحقق_آرزو
#بسیار_سفر_باید
#روز_جهانی_صلح
#اول_مهر
@Peace_Tourism1
Forwarded from محمد درویش
🟢 در چه دنیایی زندگی میکنیم! 🟢
📚 @darvishnameh
1️⃣ جهان معاصر پر از تشکیلات مافیایی و یگانهای تروریستی قدرتمند است. از باندهای مخوف مواد مخدر در آمریکای لاتین تا قاچاقچیان انسان در آفریقا، اروپا و آسیا، تا مافیا و فراماسونرهای قدرتمند در ایتالیا و بریتانیا و سرانجام خودکامگان خشونتطلبی به نام القاعده، بوکوحرام، داعش، طالبان و ...
2️⃣ همیشه گزارشهایی منتشر میشود از عملیات تروریستی این گروههای مخوف که منجر به ترور و مرگ شهروندان و ایجاد جو رعب و وحشت شده و میشود.
3️⃣ در این میان، بیشک یکی از حرفهایترین و پیچیدهترین تشکیلاتی که علنا بیش از چهار دهه است در برابر همه غرب و اسراییل ایستاده، حزبالله لبنان و حماس است. حالا در کمتر از ده روز اشراف اطلاعاتی اسراییل و احتمالاً کمک همتایان آنها در آمریکا، انگلیس و فرانسه سبب شد تا چنین ضربه گیجکنندهای به حزبالله وارد شود ...
4️⃣ پرسشم این است: سازمانهای ضدجاسوسی غرب که از چنین قدرتی برخوردارند که میتوانند دشمنی را در اعماق ۱۴ طبقه زیر زمین شکار کنند، چگونه نتوانستند با رهبران طالبان در افغانستان چنین کنند و ظاهراً مجبور به چنین فرار آبروریزانهای شدند؟ چرا همچنان دهها گروه تروریستی، مافیا و باندهای مخوف جنایتکارانه در جهان فعالند و اینترپل هم به دنبال آنها است؟ بیشک هیچکدام از آنها به اندازه حزبالله نه قدرت نظامی، نه امکانات مالی و نه نیروی انسانی دارند.
5️⃣ حقیقت تلخ آن است که دشمنان غرب زنده هستند، چون زندهبودنشان به منافع غرب بیشتر کمک میکند تا نیستیشان. آنها هستند که جهان را به اندازهای کنترلشده ناامن کنند تا همچنان مشتری برای زرادخانهها و جنگافزارهای مخوفتر وجود داشته باشد. کافی است بدانیم: پروژه طراحی و تولید جنگنده اِف-۳۵ درشمار بزرگترین و پرهزینهترین پروژه در تاریخ نظامی جهان است. دولت آمریکا هزینه نهایی این پروژه را یک تریلیون دلار برآورد کرده است. اما آمریکا فقط تا اکتبر ۲۰۱۸ سفارش خرید ۳۰۰۰ فروند اِف-۳۵ را دریافت کرده که هر کدام بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ارزش دارد؛ یعنی صدها برابر سود خالص! علاوه بر اسراییل، شما فکر میکنید چرا ژاپن، کره جنوبی و ترکیه از آمریکا اِف-۳۵ خریداری کردهاند؟ و چرا عربستان و امارات هم با قیمتهایی گزافتر در صف خرید هستند؟ واقعاً چه کسی پشت مافیای خرید اسلحه در جهان است؟ دوباره به پرسش نخست در پیشانی این نوشتار برگشته و با خود بیاندیشیم: ما در چه دنیایی زندگی میکنیم؟
6️⃣ راست آن است که اگر واقعاً خواهان تحقیر مالکان زرادخانههای فرامدرن و شکست غلبه تفکری هستیم که بقایش در فروش جنگافزارهای مخربتر است، باید به سهم خود به امنیت دنیایی که در آن زیست میکنیم، بیافزاییم. یادمان باشد: کسی شجاعتر و خردمندتر است که سلحشورانهتر بر شیپور صلح و مدارا بدمد؛ نه بر طبل جنگ، خون، خشم و ...
#محمد_درویش
📚 @darvishnameh
1️⃣ جهان معاصر پر از تشکیلات مافیایی و یگانهای تروریستی قدرتمند است. از باندهای مخوف مواد مخدر در آمریکای لاتین تا قاچاقچیان انسان در آفریقا، اروپا و آسیا، تا مافیا و فراماسونرهای قدرتمند در ایتالیا و بریتانیا و سرانجام خودکامگان خشونتطلبی به نام القاعده، بوکوحرام، داعش، طالبان و ...
2️⃣ همیشه گزارشهایی منتشر میشود از عملیات تروریستی این گروههای مخوف که منجر به ترور و مرگ شهروندان و ایجاد جو رعب و وحشت شده و میشود.
3️⃣ در این میان، بیشک یکی از حرفهایترین و پیچیدهترین تشکیلاتی که علنا بیش از چهار دهه است در برابر همه غرب و اسراییل ایستاده، حزبالله لبنان و حماس است. حالا در کمتر از ده روز اشراف اطلاعاتی اسراییل و احتمالاً کمک همتایان آنها در آمریکا، انگلیس و فرانسه سبب شد تا چنین ضربه گیجکنندهای به حزبالله وارد شود ...
4️⃣ پرسشم این است: سازمانهای ضدجاسوسی غرب که از چنین قدرتی برخوردارند که میتوانند دشمنی را در اعماق ۱۴ طبقه زیر زمین شکار کنند، چگونه نتوانستند با رهبران طالبان در افغانستان چنین کنند و ظاهراً مجبور به چنین فرار آبروریزانهای شدند؟ چرا همچنان دهها گروه تروریستی، مافیا و باندهای مخوف جنایتکارانه در جهان فعالند و اینترپل هم به دنبال آنها است؟ بیشک هیچکدام از آنها به اندازه حزبالله نه قدرت نظامی، نه امکانات مالی و نه نیروی انسانی دارند.
5️⃣ حقیقت تلخ آن است که دشمنان غرب زنده هستند، چون زندهبودنشان به منافع غرب بیشتر کمک میکند تا نیستیشان. آنها هستند که جهان را به اندازهای کنترلشده ناامن کنند تا همچنان مشتری برای زرادخانهها و جنگافزارهای مخوفتر وجود داشته باشد. کافی است بدانیم: پروژه طراحی و تولید جنگنده اِف-۳۵ درشمار بزرگترین و پرهزینهترین پروژه در تاریخ نظامی جهان است. دولت آمریکا هزینه نهایی این پروژه را یک تریلیون دلار برآورد کرده است. اما آمریکا فقط تا اکتبر ۲۰۱۸ سفارش خرید ۳۰۰۰ فروند اِف-۳۵ را دریافت کرده که هر کدام بیش از ۱۰۰ میلیون دلار ارزش دارد؛ یعنی صدها برابر سود خالص! علاوه بر اسراییل، شما فکر میکنید چرا ژاپن، کره جنوبی و ترکیه از آمریکا اِف-۳۵ خریداری کردهاند؟ و چرا عربستان و امارات هم با قیمتهایی گزافتر در صف خرید هستند؟ واقعاً چه کسی پشت مافیای خرید اسلحه در جهان است؟ دوباره به پرسش نخست در پیشانی این نوشتار برگشته و با خود بیاندیشیم: ما در چه دنیایی زندگی میکنیم؟
6️⃣ راست آن است که اگر واقعاً خواهان تحقیر مالکان زرادخانههای فرامدرن و شکست غلبه تفکری هستیم که بقایش در فروش جنگافزارهای مخربتر است، باید به سهم خود به امنیت دنیایی که در آن زیست میکنیم، بیافزاییم. یادمان باشد: کسی شجاعتر و خردمندتر است که سلحشورانهتر بر شیپور صلح و مدارا بدمد؛ نه بر طبل جنگ، خون، خشم و ...
#محمد_درویش
Forwarded from عرفان نظرآهاری
⚫️ هزاران گلوله در قلبم است
هیچ جنگی هیچ وقت برنده ای نخواهد داشت.
در هر جنگی نه تنها طرفین جنگ می بازند که همه مردم جهان بازنده می شوند.
هر جنگی پیامی آشکار دارد: که شفقت راه به جایی نبُرد که مروّت نتیجه نداد، که انسانیت مجبور به عقب نشینی شد.
🪽
ما شاعرانیم و از سیاست هیچ نمی دانیم و قرن هاست که سنگری جز کلمات نداریم . اما هر جا حتی اگر بر صفحه ای بنویسند: «گلوله»
ما زخمی می شویم؛ما می میریم.
هر جا که تیری از تفنگی شلیک شود اولین جایی را که نشانه بگیرد قلب شاعر است.
ما مجروحان مدام بازی آدمیانیم، کشتگان خط مقدم حسرت عشق.
هر صبح که از خواب بر می خیزم اول جنازه ام را زنده می کنم که از جنگ برگشته است و پیراهن پاره خون آلودم را می شویم و بعد می روم تا دوباره با کلمات، جهان را از نو تطهیر کنم؛ اما شب که می شود پیراهنم باز خون آلود است و باز گلوله ای در قلبم جا مانده است و باز جهان همان است که بود…
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🪽
مولانا:
آنها که اهل صلحند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی
💎🪽💎🪽💎
https://nooronaar.ir/product-51
هیچ جنگی هیچ وقت برنده ای نخواهد داشت.
در هر جنگی نه تنها طرفین جنگ می بازند که همه مردم جهان بازنده می شوند.
هر جنگی پیامی آشکار دارد: که شفقت راه به جایی نبُرد که مروّت نتیجه نداد، که انسانیت مجبور به عقب نشینی شد.
🪽
ما شاعرانیم و از سیاست هیچ نمی دانیم و قرن هاست که سنگری جز کلمات نداریم . اما هر جا حتی اگر بر صفحه ای بنویسند: «گلوله»
ما زخمی می شویم؛ما می میریم.
هر جا که تیری از تفنگی شلیک شود اولین جایی را که نشانه بگیرد قلب شاعر است.
ما مجروحان مدام بازی آدمیانیم، کشتگان خط مقدم حسرت عشق.
هر صبح که از خواب بر می خیزم اول جنازه ام را زنده می کنم که از جنگ برگشته است و پیراهن پاره خون آلودم را می شویم و بعد می روم تا دوباره با کلمات، جهان را از نو تطهیر کنم؛ اما شب که می شود پیراهنم باز خون آلود است و باز گلوله ای در قلبم جا مانده است و باز جهان همان است که بود…
✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari🪽
مولانا:
آنها که اهل صلحند بردند زندگی را
وین ناکسان بمانند در جنگ زندگانی
💎🪽💎🪽💎
https://nooronaar.ir/product-51
Forwarded from عرفان نظرآهاری
🟡 پناه بر ادبیات
از سیاست که ناامید شدی به هنر امیدوار می شوی.
بی چارگی که گریبانت را گرفت، چاره را در عشق خواهی یافت. زمین و آسمان که تنگ شد به وسعت کلمات پناه می بری. غوغای مردمان که تو را آزرد به آرامش ادبیات دل خوش می کنی.
جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید به شوق می آیی.
بیرون جنگ است، بیرون کسی حرف ما را در نمی باید، مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛ اما من پناهگاهی می شناسم که قرن هاست آنها که انسانشان آرزوست به آنجا می روند.
انسان یک بیماری مدام است، یک درد مستمر، دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#مولانا_خداوندگار_صلح_و_سلام
#کارگاه_بازخوانی_قصه_های_مولانا
☎️ ۰۹۳۵۹۴۷۱۲۶۵
🪽👇🪽
https://nooronaar.ir/product-51
@erfannazarahari
از سیاست که ناامید شدی به هنر امیدوار می شوی.
بی چارگی که گریبانت را گرفت، چاره را در عشق خواهی یافت. زمین و آسمان که تنگ شد به وسعت کلمات پناه می بری. غوغای مردمان که تو را آزرد به آرامش ادبیات دل خوش می کنی.
جهان که ناسلوک و نازیبا و ناهنجار شد به سلوک و سماعِ حروف بر بومی سفید به شوق می آیی.
بیرون جنگ است، بیرون کسی حرف ما را در نمی باید، مروت و مدارا و صلح و سلام جرم است؛ اما من پناهگاهی می شناسم که قرن هاست آنها که انسانشان آرزوست به آنجا می روند.
انسان یک بیماری مدام است، یک درد مستمر، دوایش اما عشق و زیبایی و هنر و معرفت است.
✍️#عرفان_نظرآهاری
#مولانا_خداوندگار_صلح_و_سلام
#کارگاه_بازخوانی_قصه_های_مولانا
☎️ ۰۹۳۵۹۴۷۱۲۶۵
🪽👇🪽
https://nooronaar.ir/product-51
@erfannazarahari