🌀 در آینه وجدان نگاه کن
اگر روزی به آینه گفتی: من روشنفکرم، من روزنامه نگارم، من تحلیلگرم، من سیاست ورزم، من مفسرم، من منتقدم، من مدافع حقوق بشرم، من طرفدار آزادی بیانم، من کنشگر اجتماعی ام ...
و شادمانم که ایران درگیر جنگ و آشوب بشود؛ لختی مهلت بده، بگذار آینه هم چیزی بگوید.
آینه می گوید تو راست می گویی که هر کدام از اینهایی یا همه اش هستی اما بگذار حقیقت را آینه بگوید:
تو انسان نیستی!
✍️#عرفان_نظرآهاری
اگر روزی به آینه گفتی: من روشنفکرم، من روزنامه نگارم، من تحلیلگرم، من سیاست ورزم، من مفسرم، من منتقدم، من مدافع حقوق بشرم، من طرفدار آزادی بیانم، من کنشگر اجتماعی ام ...
و شادمانم که ایران درگیر جنگ و آشوب بشود؛ لختی مهلت بده، بگذار آینه هم چیزی بگوید.
آینه می گوید تو راست می گویی که هر کدام از اینهایی یا همه اش هستی اما بگذار حقیقت را آینه بگوید:
تو انسان نیستی!
✍️#عرفان_نظرآهاری
Forwarded from رخداد تازه(مصطفی مهرآیین) (Mostafa Mehraeen)
در جامعه ما چه می گذرد؟
1) هانا آرنت در قطعه ای در کتاب «انقلاب مجارستان:مقاومت مردمی علیه توتالیتاریسم» می نویسد:« همه تجربیات ما از مناسبات توتالیتری حاکی از آن است که برای حکومت مطلقه هنگامی که کاملاً سوار بر کار است، تجربه واقعیت های عملی به مراتب خطرناک تر از کشش طبیعی انسان به آزادی است». او این نکته را در اشاره به رمانی از دودینتسو با عنوان «نه فقط از نان خالی» طرح می کند. آرنت معتقد است رمان دودینتسو دارای عنصری از طغیان و عصیان است،اما این عصیان از جنس عصیان های روشنفکری و به خاطر آزادی نیست. این عصیان بیشتر به خاطر وقوف بر حقیقت امور بوده است تا برای آزادی. دودینتسو در این رمان تجربه ای را از زمان جنگ جهانی دوم نقل می کند. او که همواره شنیده است شوروی بهترین هواپیماها را دارد در سنگر نشسته است و شاهد یک درگیری میان هواپیماهای آلمانی و روسی است که در آن هواپیماهای آلمانی با وجود تعداد اندکشان بر هواپیماهای روسی پیروز می شوند:« چیزی در درون من در هم شکست،زیرا تا آن زمان هرگز جز آنکه هواپیماهای ما سریعترین و بهترین هواپیماهای دنیا هستند چیزی نشنیده بودم». به باور آرنت، دودینتسو در اینجا به ما نشان می دهد که چگونه «یک تخیل توتالیتر زیر فشار واقعیت ها در هم می شکند و تجربه برخورد با واقعیت دیگر به وسیله حقیقت تاریخی استدلال های حزبی جایگزین نمی شود». آرنت در ادامه در تحلیل انقلاب مجارستان معتقد است ملت مجارستان در سطح تمامی طبقات سنی خود می دانست که در «دروغ و دغل» زندگی می کند و یکصدا و هم آواز در تمام بیانیه های خود خواستار چیزی شد که حتی روشنفکران با فراست روسی هم در خواب نمی دیدند و آن «آزادی در تفکر» بود.
۲) جامعه سالم جامعه ای است که در آن فاصله میان واقعیت با روایت زبانی از واقعیت آن گونه نباشد که واقعیت را تبدیل به یک امر مبهم و نادیدنی کند و روایت از واقعیت را تبدیل به یک روایت تخیلی دروغین نماید. جامعه ما از این منظر جامعه ای ناسالم است. واقعیت ها را آنقدر ندیدیم و به آن ها بی اعتنایی کردیم که اکنون بر ما آوار شده اند و روایت خود از جهان و زندگی را آنقدر در فاصله از واقعیت قرار دادیم که هم واقعیت موجود را ندیدیم و هم قادر به خلق واقعیتی تازه مبتنی بر روایت خود نشدیم مگر آنکه به خشونت متوسل شویم. ما همه در ندیدن واقعیت مقصریم،اعم از مردم و نظام سیاسی. ما همه در ساختن یک روایت تخیلی از زندگی مقصریم، اعم از مردم و نظام سیاسی. اکنون هر دو به میزانی هم واقعیت را بیشتر می بینیم و هم به تخیلی و دور از واقعیت بودن روایت خود از واقعیت آگاهیم. اما فشار واقعیت بر هر دوی ما چنان افزون شده هست که دیگر قادر به همکاری با یکدیگر نیستیم و به خون هم تشنه ایم که واقعیت های مرگ آفرین از همه سو ما را احاطه کرده اند. هر دو، هم مردم و هم نظام سیاسی، خود را بر لبه پرتگاه قرار داده اند. تنها یک راه نجات وجود دارد. هم مردم و هم نظام سیاسی در توافقی ناگفته(که ما اصولا در وضعیت فحش و فحش کاری هستیم که گفتگو را منتفی ساخته است) و بی اعتنا به آنچه تاکنون بر خود و زندگی خود روا داشته ایم سعی در کاستن خطرهای موجود در زندگی خود کنیم و با ایمان به واقعیت، واقعیت را تا جای ممکن در دستان خود کنترل کنیم و گرنه نابودی ما قطعی است.
https://t.iss.one/mostafamehraeen
1) هانا آرنت در قطعه ای در کتاب «انقلاب مجارستان:مقاومت مردمی علیه توتالیتاریسم» می نویسد:« همه تجربیات ما از مناسبات توتالیتری حاکی از آن است که برای حکومت مطلقه هنگامی که کاملاً سوار بر کار است، تجربه واقعیت های عملی به مراتب خطرناک تر از کشش طبیعی انسان به آزادی است». او این نکته را در اشاره به رمانی از دودینتسو با عنوان «نه فقط از نان خالی» طرح می کند. آرنت معتقد است رمان دودینتسو دارای عنصری از طغیان و عصیان است،اما این عصیان از جنس عصیان های روشنفکری و به خاطر آزادی نیست. این عصیان بیشتر به خاطر وقوف بر حقیقت امور بوده است تا برای آزادی. دودینتسو در این رمان تجربه ای را از زمان جنگ جهانی دوم نقل می کند. او که همواره شنیده است شوروی بهترین هواپیماها را دارد در سنگر نشسته است و شاهد یک درگیری میان هواپیماهای آلمانی و روسی است که در آن هواپیماهای آلمانی با وجود تعداد اندکشان بر هواپیماهای روسی پیروز می شوند:« چیزی در درون من در هم شکست،زیرا تا آن زمان هرگز جز آنکه هواپیماهای ما سریعترین و بهترین هواپیماهای دنیا هستند چیزی نشنیده بودم». به باور آرنت، دودینتسو در اینجا به ما نشان می دهد که چگونه «یک تخیل توتالیتر زیر فشار واقعیت ها در هم می شکند و تجربه برخورد با واقعیت دیگر به وسیله حقیقت تاریخی استدلال های حزبی جایگزین نمی شود». آرنت در ادامه در تحلیل انقلاب مجارستان معتقد است ملت مجارستان در سطح تمامی طبقات سنی خود می دانست که در «دروغ و دغل» زندگی می کند و یکصدا و هم آواز در تمام بیانیه های خود خواستار چیزی شد که حتی روشنفکران با فراست روسی هم در خواب نمی دیدند و آن «آزادی در تفکر» بود.
۲) جامعه سالم جامعه ای است که در آن فاصله میان واقعیت با روایت زبانی از واقعیت آن گونه نباشد که واقعیت را تبدیل به یک امر مبهم و نادیدنی کند و روایت از واقعیت را تبدیل به یک روایت تخیلی دروغین نماید. جامعه ما از این منظر جامعه ای ناسالم است. واقعیت ها را آنقدر ندیدیم و به آن ها بی اعتنایی کردیم که اکنون بر ما آوار شده اند و روایت خود از جهان و زندگی را آنقدر در فاصله از واقعیت قرار دادیم که هم واقعیت موجود را ندیدیم و هم قادر به خلق واقعیتی تازه مبتنی بر روایت خود نشدیم مگر آنکه به خشونت متوسل شویم. ما همه در ندیدن واقعیت مقصریم،اعم از مردم و نظام سیاسی. ما همه در ساختن یک روایت تخیلی از زندگی مقصریم، اعم از مردم و نظام سیاسی. اکنون هر دو به میزانی هم واقعیت را بیشتر می بینیم و هم به تخیلی و دور از واقعیت بودن روایت خود از واقعیت آگاهیم. اما فشار واقعیت بر هر دوی ما چنان افزون شده هست که دیگر قادر به همکاری با یکدیگر نیستیم و به خون هم تشنه ایم که واقعیت های مرگ آفرین از همه سو ما را احاطه کرده اند. هر دو، هم مردم و هم نظام سیاسی، خود را بر لبه پرتگاه قرار داده اند. تنها یک راه نجات وجود دارد. هم مردم و هم نظام سیاسی در توافقی ناگفته(که ما اصولا در وضعیت فحش و فحش کاری هستیم که گفتگو را منتفی ساخته است) و بی اعتنا به آنچه تاکنون بر خود و زندگی خود روا داشته ایم سعی در کاستن خطرهای موجود در زندگی خود کنیم و با ایمان به واقعیت، واقعیت را تا جای ممکن در دستان خود کنترل کنیم و گرنه نابودی ما قطعی است.
https://t.iss.one/mostafamehraeen
Telegram
رخداد تازه(مصطفی مهرآیین)
ما فقیر شده ایم.ما از میراث انسانی یکی پس از دیگری دست
برداشته ایم.(والتر بنیامین)
@mostafamehraeen1975
برداشته ایم.(والتر بنیامین)
@mostafamehraeen1975
Forwarded from عکس نگار
⚫️ من عروسک هایم را کفن می کردم
یادت هست چقدر می گفتم: «نه، نه، نه
نه به جنگ»
و تو به من می گفتی: «تو می ترسی از جنگ چون همه کودکی ات را دنبال تابوت شهدا دویده ای. می ترسی از جنگ چون عمویت رفت روی مین. می ترسی چون در پناهگاه بزرگ شده ای و توی گوشت هنوز صدای ممتد آژیر قرمز است.»
تو به من می گفتی : « تو از جنگ می ترسی چون می رفتی پشت غسالخانه آهار و به عارف می گفتی از دیوار برو بالا و از آن دریچه کوچک نگاه کن و بگو شهید چه شکلی است.
و عارف می گفت: شهید سر ندارد، شهید دست ندارد، شهید پا ندارد.»
تو می گفتی که من می ترسم از جنگ چون عروسک هایم را کفن می کردم و در باغچه خاک می کردم و شب جمعه ها فاتحه می خواندم برایشان.
تو می گفتی که من از جنگ می ترسم چون کودکی ام در جنگ کشته شد، نوجوانی ام هم.
نه عزیزم، نه...
من از جنگ می ترسم چون جنگ سواد ندارد؛ چون شناسنامه آدم ها را نمی خواند، دفتر مشق بچه ها را نمی خواند. قباله ازدواج نو عروسان را نمی خواند. مدرک دانشگاهی تحصیلکردگان را نمی خواند.
من از جنگ می ترسم چون جنگ کور است؛ جوانی پسران را نمی بیند، زیبایی دخترکان را نمی بیند، فردای کودکان را نمی بیند، آرزوهای انسان را نمی بیند، رویاها و دلتنگی ها و حسرت ها را نمی بیند.
من از جنگ می ترسم چون جنگ ادب ندارد، پایش را می گذارد روی خانه ها، روی شهرها، روی آدم ها، روی قلب ها و عشق ها و تمناها...
من از جنگ می ترسم چون وقتی می خواهد قربانی بگیرد از قربانیانش اسمشان را نمی پرسد، رسمشان را نمی پرسد، حال و احوالشان را نمی پرسد، درد دل هایشان را نمی پرسد.
من از جنگ می ترسم چون آشنا و غریب سرش نمی شود، خوب و بد سرش نمی شود.دیندار و بی دین نمی شناسد، پیر و جوان نمی شناسد، باسواد و بی سواد نمی شناسد، فقیر و غنی نمی شناسد، تر و خشک را نمی شناسد؛ پایش به هر جا که برسد همه را می سوزاند.
من از جنگ می ترسم چون هر لباسی که بپوشد، هر نقابی که بزند، هر شعاری که بدهد، باز هم جنگ است و جنگ را از هر طرف که بنویسی گنج نخواهد شد، رنج خواهد شد.
من از جنگ می ترسم چون جنگ از همه انتقام می گیرد، از همه.
من از جنگ می ترسم، چون جنگ مگر چیست جز همین که ما در آنیم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
◾️@erfannazarahari
یادت هست چقدر می گفتم: «نه، نه، نه
نه به جنگ»
و تو به من می گفتی: «تو می ترسی از جنگ چون همه کودکی ات را دنبال تابوت شهدا دویده ای. می ترسی از جنگ چون عمویت رفت روی مین. می ترسی چون در پناهگاه بزرگ شده ای و توی گوشت هنوز صدای ممتد آژیر قرمز است.»
تو به من می گفتی : « تو از جنگ می ترسی چون می رفتی پشت غسالخانه آهار و به عارف می گفتی از دیوار برو بالا و از آن دریچه کوچک نگاه کن و بگو شهید چه شکلی است.
و عارف می گفت: شهید سر ندارد، شهید دست ندارد، شهید پا ندارد.»
تو می گفتی که من می ترسم از جنگ چون عروسک هایم را کفن می کردم و در باغچه خاک می کردم و شب جمعه ها فاتحه می خواندم برایشان.
تو می گفتی که من از جنگ می ترسم چون کودکی ام در جنگ کشته شد، نوجوانی ام هم.
نه عزیزم، نه...
من از جنگ می ترسم چون جنگ سواد ندارد؛ چون شناسنامه آدم ها را نمی خواند، دفتر مشق بچه ها را نمی خواند. قباله ازدواج نو عروسان را نمی خواند. مدرک دانشگاهی تحصیلکردگان را نمی خواند.
من از جنگ می ترسم چون جنگ کور است؛ جوانی پسران را نمی بیند، زیبایی دخترکان را نمی بیند، فردای کودکان را نمی بیند، آرزوهای انسان را نمی بیند، رویاها و دلتنگی ها و حسرت ها را نمی بیند.
من از جنگ می ترسم چون جنگ ادب ندارد، پایش را می گذارد روی خانه ها، روی شهرها، روی آدم ها، روی قلب ها و عشق ها و تمناها...
من از جنگ می ترسم چون وقتی می خواهد قربانی بگیرد از قربانیانش اسمشان را نمی پرسد، رسمشان را نمی پرسد، حال و احوالشان را نمی پرسد، درد دل هایشان را نمی پرسد.
من از جنگ می ترسم چون آشنا و غریب سرش نمی شود، خوب و بد سرش نمی شود.دیندار و بی دین نمی شناسد، پیر و جوان نمی شناسد، باسواد و بی سواد نمی شناسد، فقیر و غنی نمی شناسد، تر و خشک را نمی شناسد؛ پایش به هر جا که برسد همه را می سوزاند.
من از جنگ می ترسم چون هر لباسی که بپوشد، هر نقابی که بزند، هر شعاری که بدهد، باز هم جنگ است و جنگ را از هر طرف که بنویسی گنج نخواهد شد، رنج خواهد شد.
من از جنگ می ترسم چون جنگ از همه انتقام می گیرد، از همه.
من از جنگ می ترسم، چون جنگ مگر چیست جز همین که ما در آنیم...
✍️#عرفان_نظرآهاری
◾️@erfannazarahari
Moammaye Shah
سالار عقیلی
ایران ...
اگر دل تو را شکستند
تورا به بند کینه بستند
چه عاشقان بی نشانی
که پای درد تو نشستند....
ترانه ای بی نظیر و ماندگار از سالار عقیلی
#فایل_صوتی
@modiriran
اگر دل تو را شکستند
تورا به بند کینه بستند
چه عاشقان بی نشانی
که پای درد تو نشستند....
ترانه ای بی نظیر و ماندگار از سالار عقیلی
#فایل_صوتی
@modiriran
این چه غریزهای است که انسان را به انسان کُشتن وامیدارد، بیکمترین شرم؟ شلیک گلوله در جنگ باشد یا دستور ترور... جانی پر میکشد و بازماندهای در غم میسوزد!
کدام مانیفستیْ برای جانِ کارگری در معدن، معترضی به فقر در خیابان، دانشجویی در هواپیما و آنکس که قهرمانش را بدرقه میکند و از هجوم جمعیت میمیرد، ارزش متفاوتی قائل است؟
در روزگاری که گوشها و چشمهای افرادِ چسبیده به ثروت و صندلی، یکسره از کار افتاده است، نهادهای مدنی را باید بیش از پیش سرپا و نیرومند نگاه داشت.
احساس «مسئوليت» و انجامِ آن را انتظارداشتن از مدیران، این روزها بیش از هر زمانِ دیگری یک شوخی بیمزه به نظر می رسد. هرآنچه اُمید می نامیمَش، از دلِ تلخیها و دردهای همین اکنون برخواهد خواست؛ اگر کنار نکشیم، از گفتوگو نهراسیم و به جای مرده باد/ زنده باد، در کوچکترین کنشهای روزمرهمان، «صلح» را پاس بداریم.
🏴🏴🏴
مؤسسه رحمان، جان باختن جمع کثیری از هموطنان را طی ماههای اخیر دردمندانه تسلیت میگوید
________
نقل از #مؤسسه_رحمان
بازنشر:
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
@sopskf
کدام مانیفستیْ برای جانِ کارگری در معدن، معترضی به فقر در خیابان، دانشجویی در هواپیما و آنکس که قهرمانش را بدرقه میکند و از هجوم جمعیت میمیرد، ارزش متفاوتی قائل است؟
در روزگاری که گوشها و چشمهای افرادِ چسبیده به ثروت و صندلی، یکسره از کار افتاده است، نهادهای مدنی را باید بیش از پیش سرپا و نیرومند نگاه داشت.
احساس «مسئوليت» و انجامِ آن را انتظارداشتن از مدیران، این روزها بیش از هر زمانِ دیگری یک شوخی بیمزه به نظر می رسد. هرآنچه اُمید می نامیمَش، از دلِ تلخیها و دردهای همین اکنون برخواهد خواست؛ اگر کنار نکشیم، از گفتوگو نهراسیم و به جای مرده باد/ زنده باد، در کوچکترین کنشهای روزمرهمان، «صلح» را پاس بداریم.
🏴🏴🏴
مؤسسه رحمان، جان باختن جمع کثیری از هموطنان را طی ماههای اخیر دردمندانه تسلیت میگوید
________
نقل از #مؤسسه_رحمان
بازنشر:
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
@sopskf
در جهنم وارونگي،نيلوفر مرداب باشيم!
#رئوف_آذري
دنيا كه آمديم،دقيقا" جايي پرت مان كردند كه خاورميانه نام داشت!
در اين جغرافيا فقط هم عصران نگارنده، حدود نيم قرن عمر كرده ايم و در اين فاصله، آنچه با گوشت و پوست و استخوان لمس و تجربه كرده و با چشم ديده و با ذهن تحليل كرده ايم، مصداقي به تمام معنا از #جهنم_وارونگي_كاركردي بوده است!
آب كه مايه حيات بوده، چنان خروشيده كه سيلي سَيلش، جغرافياي گلستان،مازندران،لرستان،خوزستان،هرمزگان،بوشهر،سيستان و بلوچستان و ... را عزادار كرده است!
آتش كه عامل گرمابخش و روشنابخش بوده، چنان هيمه اش سنگين شده كه زاگرس و بلوط ها، پلاسكو و سانچي مان را در دل طبيعت و اقيانوس آبي زغال كرده است!
باد كه به درازناي تاريخ، فاعل بارآوري و گرده افشاني بوده است، بر گُرده يل سيستان و خونين شهر خوزستان مان، گيوتين شده و خرده ريزه ريزگردهاي وجود را تا چشمان گربه جغرافيا پيش رانده است!
خاك كه سرچشمه وجود بوده، رؤياي بهشت قيامتي مان را در زلزله بم و كرمانشاه و آذربايجان و رودبار و ... زير و رو نموده و در بهشت زهرا، تعبير كرده و سهم مان را جز گورخوابي روا نداشته است!
برف كه نمادي از سپيدي و زايندگي بوده، بلاي جان مان شده و برادر برادر كولبر در خود فرو بلعيده است!
آسمان كه با ستارگان درخشانش، آرامش شب هاي تارمان بوده، كرور كرور هواپيما وفرهيخته را از آغوش امن خود فراري داده و در دل مصيبت رها كرده است!
جاده كه قرار بود ما را بهم برساند،براي ابد ما را از هم مي گيرد
تفنگ و پدافند و سرباز كه بنا بود امنيت ما را پاسداري كنند، به سوي خودمان شليك مي كنند!
شاه كليد و رسانه كه بنا بود،گشاينده قفل مشكلات و شفافيت باشند، در انفعال و بي خبري، اسلحه اي براي تهديد قدرت رأي جمهور شدند
واژگاني چون شايستگي، تعهد و تخصص و امثالهم معناي وابستگي،تملق و تعصب به ذهن متبادر كردند!
و با كمال تأسف اين ليست بلندبالا،غيرمنصفانه همچنان ادامه دارد اما قرار نيست كه ما دست روي دست بگذاريم و #همرنگ_جماعت شويم!
نياز است كوزه حصر در جغرافياي درد،غم و #وارونگي، بشكنيم و رها از سرسپردگي به شرايط نابسامان، دست بر دكمه پدافند دفاعي بفشاريم و باانتخاب درست هدف،خود را از مرداب تسليم شرايط و انفعال برهانيم!
بايد كه چون #نيلوفر_مرداب، خوب،زيبا،شاد و قوي، از مرداب شرايط،سربرافراشت و با تزريق #اميد_به_ديگر_دوستي و صفابخشي به جغرافياي زيست، صلح و به ويژه در شرايط امروزي سيلاب در شرق و جنوب شرق كشورمان، دل به #تپاكي،همدلي و وفاق ملي گرايش داد و با كلامي،قلمي،قدمي، درهمي، دردي كاست..
🌹❤️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#مهرباني_هاي_كوچك
#سيل
#تپاكي
#نيلوفر_مرداب_باشيم
@sopskf
___
https://www.instagram.com/p/B7P0Zk_lRAC/?igshid=6k52yg6eqhyu
#رئوف_آذري
دنيا كه آمديم،دقيقا" جايي پرت مان كردند كه خاورميانه نام داشت!
در اين جغرافيا فقط هم عصران نگارنده، حدود نيم قرن عمر كرده ايم و در اين فاصله، آنچه با گوشت و پوست و استخوان لمس و تجربه كرده و با چشم ديده و با ذهن تحليل كرده ايم، مصداقي به تمام معنا از #جهنم_وارونگي_كاركردي بوده است!
آب كه مايه حيات بوده، چنان خروشيده كه سيلي سَيلش، جغرافياي گلستان،مازندران،لرستان،خوزستان،هرمزگان،بوشهر،سيستان و بلوچستان و ... را عزادار كرده است!
آتش كه عامل گرمابخش و روشنابخش بوده، چنان هيمه اش سنگين شده كه زاگرس و بلوط ها، پلاسكو و سانچي مان را در دل طبيعت و اقيانوس آبي زغال كرده است!
باد كه به درازناي تاريخ، فاعل بارآوري و گرده افشاني بوده است، بر گُرده يل سيستان و خونين شهر خوزستان مان، گيوتين شده و خرده ريزه ريزگردهاي وجود را تا چشمان گربه جغرافيا پيش رانده است!
خاك كه سرچشمه وجود بوده، رؤياي بهشت قيامتي مان را در زلزله بم و كرمانشاه و آذربايجان و رودبار و ... زير و رو نموده و در بهشت زهرا، تعبير كرده و سهم مان را جز گورخوابي روا نداشته است!
برف كه نمادي از سپيدي و زايندگي بوده، بلاي جان مان شده و برادر برادر كولبر در خود فرو بلعيده است!
آسمان كه با ستارگان درخشانش، آرامش شب هاي تارمان بوده، كرور كرور هواپيما وفرهيخته را از آغوش امن خود فراري داده و در دل مصيبت رها كرده است!
جاده كه قرار بود ما را بهم برساند،براي ابد ما را از هم مي گيرد
تفنگ و پدافند و سرباز كه بنا بود امنيت ما را پاسداري كنند، به سوي خودمان شليك مي كنند!
شاه كليد و رسانه كه بنا بود،گشاينده قفل مشكلات و شفافيت باشند، در انفعال و بي خبري، اسلحه اي براي تهديد قدرت رأي جمهور شدند
واژگاني چون شايستگي، تعهد و تخصص و امثالهم معناي وابستگي،تملق و تعصب به ذهن متبادر كردند!
و با كمال تأسف اين ليست بلندبالا،غيرمنصفانه همچنان ادامه دارد اما قرار نيست كه ما دست روي دست بگذاريم و #همرنگ_جماعت شويم!
نياز است كوزه حصر در جغرافياي درد،غم و #وارونگي، بشكنيم و رها از سرسپردگي به شرايط نابسامان، دست بر دكمه پدافند دفاعي بفشاريم و باانتخاب درست هدف،خود را از مرداب تسليم شرايط و انفعال برهانيم!
بايد كه چون #نيلوفر_مرداب، خوب،زيبا،شاد و قوي، از مرداب شرايط،سربرافراشت و با تزريق #اميد_به_ديگر_دوستي و صفابخشي به جغرافياي زيست، صلح و به ويژه در شرايط امروزي سيلاب در شرق و جنوب شرق كشورمان، دل به #تپاكي،همدلي و وفاق ملي گرايش داد و با كلامي،قلمي،قدمي، درهمي، دردي كاست..
🌹❤️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#مهرباني_هاي_كوچك
#سيل
#تپاكي
#نيلوفر_مرداب_باشيم
@sopskf
___
https://www.instagram.com/p/B7P0Zk_lRAC/?igshid=6k52yg6eqhyu
Instagram
بنیاد توسعه صلح و مهربانی
در جهنم وارونگي،نيلوفر مرداب باشيم! #رئوف_آذري دنيا كه آمديم،دقيقا" جايي پرت مان كردند كه خاورميانه نام داشت! در اين جغرافيا فقط هم عصران نگارنده، حدود نيم قرن عمر كرده ايم و در اين فاصله، آنچه با گوشت و پوست و استخوان لمس و تجربه كرده و با چشم ديده و با…
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
Photo
داغ فاصله ها؟!
#رئوف_آذري
جلال هم رفت...
جلال را از دوران دانش آموزي مي شناختم ولي هرگز مجال بسياري نيافتيم تا دل سيري از هم نشيني با همديگر را تجربه كنيم!
سال ها معاونت اداره پست شهرستان را داشت اما هيچگاه، چون بسياري از پشت ميزنشينان، به صندلي دلبسته نشد و همواره منتقد وضع موجود بود و ناراضي از شرايط روز جامعه...
هرچند در بعد فكري و بهتر است بنويسم اعتقادي و حتي در روش و كنش همجوش نبوديم اما هيچ گاه به ياد ندارم كه همديگر را تخطئه يا متهم به خيانت كرده باشيم!
يك بار در اتاق كارش، لختي مجال گفت و گويي كوتاه يافتيم و در اثناي آن،سيگاري روشن كرد..
از آنجا كه به شدت به دودسيگار حساسيت داشتم، درخواست كردم خاموش كنند و البته ناخنكي نيز به سيگاري بودنش زدم و گفتم :"جلال جان، حيف سيماي قشنگ و ذهن پرمغزت نيست، سيگار دود كنيد؟!"
آرام و خنده بر لب پاسخم داد؛" رئوف جان، اين دودي كه مي بيني، فقط قسمي از آتش درونم نسبت به اوضاع است، پس بزرگي كن و تحملم كن!"
و چند دقيقه اي دوام آوردم ....
پسا آن نشست، بارها قرار گذاشتیم مفصل باهم صحبت کنیم و از دغدغه های مشترک و روش ها وکنش های متفاوت مان بگوییم اما مصیبت«امروز به فراد کردن» و شاید «حصار مرزبندی های فاصله زا» مجال مان گرفت تا اینکه:
امروز تصوير بي روح #جلال را بر صفحه گوشي ام يافتم و در واژگان خبر دقيق شدم،ناخودآگاه، ناله اي سر دادم 😭كه همسر بزرگوار و آروين جانم را شوكه كردم😱
از جلال و درد همواره همراهش برای شان گفتم و متعاقب آن از «قصد گفت و گوی مفصل و مجال از دست رفته» و دلیل و دلایل ناله حزینم،اینکه:
•چه تعداد جلال و پتانسیل فکری و علمی،فرهنگی و اجتماعی، فردی و جمعی و...در این سرای داریم که درد درونی شده شان، مجال نمود بیرونی شان نمی دهد!
•• چه بسیار فرصت هموندی و هم کنشی در مسیرتوسعه خود وملت و مملکت داریم و در پس غبار و دیوار دشمن ایجاد، شایعه احمق ساز و فاصله دوست عامل، از دست می دهیم!
•••چه ظرفیت، موقعیت و مجال برای کار داریم و درپس رقابت با رفیق، پس می زنیم...
اگر «جلال» سال ها با درد نارضایتی از اوضاع و ناتوانی یا عدم امکان در تطبیق فکر و ذهن و واقع ساخت ، نگارنده نیز ایام بس درازی است با درد بدفهمی دامنگیر نخبگان و فرهیختگان و نیز فواصل ناموجه، استعدادسوز و فرصت زایل شان ، دمساز است و نمی داند کي، چه وقت،چگونه و کجا، متوقفش خواهد ساخت..
با همین پیش فرض بی خبری از وقت رفتن، بارها و بارها ، تأکید کرده و گفته ام:
«فارغ از مرزبندی ها، دست بوس تمامی آنانی هستم که در اراده و عمل نشان می دهند ، دلسوز این ملت و نیشتمان اند و خشتی بر دیوار اعتماد و آبادانی میهن می نهند»
جلال یک از بسیار اینان بود که رفتنش داغی است بر تاریخ فاصله ها و البته عبرتی برای فرداروزها...
انا لله و انا الیه راجعون
🌹❤️🌹
#دکتر_جلال_حاجی_زاده
#غم_فاصله ها
#درس_نكته ها
#عبرت ها
@sopskf
#رئوف_آذري
جلال هم رفت...
جلال را از دوران دانش آموزي مي شناختم ولي هرگز مجال بسياري نيافتيم تا دل سيري از هم نشيني با همديگر را تجربه كنيم!
سال ها معاونت اداره پست شهرستان را داشت اما هيچگاه، چون بسياري از پشت ميزنشينان، به صندلي دلبسته نشد و همواره منتقد وضع موجود بود و ناراضي از شرايط روز جامعه...
هرچند در بعد فكري و بهتر است بنويسم اعتقادي و حتي در روش و كنش همجوش نبوديم اما هيچ گاه به ياد ندارم كه همديگر را تخطئه يا متهم به خيانت كرده باشيم!
يك بار در اتاق كارش، لختي مجال گفت و گويي كوتاه يافتيم و در اثناي آن،سيگاري روشن كرد..
از آنجا كه به شدت به دودسيگار حساسيت داشتم، درخواست كردم خاموش كنند و البته ناخنكي نيز به سيگاري بودنش زدم و گفتم :"جلال جان، حيف سيماي قشنگ و ذهن پرمغزت نيست، سيگار دود كنيد؟!"
آرام و خنده بر لب پاسخم داد؛" رئوف جان، اين دودي كه مي بيني، فقط قسمي از آتش درونم نسبت به اوضاع است، پس بزرگي كن و تحملم كن!"
و چند دقيقه اي دوام آوردم ....
پسا آن نشست، بارها قرار گذاشتیم مفصل باهم صحبت کنیم و از دغدغه های مشترک و روش ها وکنش های متفاوت مان بگوییم اما مصیبت«امروز به فراد کردن» و شاید «حصار مرزبندی های فاصله زا» مجال مان گرفت تا اینکه:
امروز تصوير بي روح #جلال را بر صفحه گوشي ام يافتم و در واژگان خبر دقيق شدم،ناخودآگاه، ناله اي سر دادم 😭كه همسر بزرگوار و آروين جانم را شوكه كردم😱
از جلال و درد همواره همراهش برای شان گفتم و متعاقب آن از «قصد گفت و گوی مفصل و مجال از دست رفته» و دلیل و دلایل ناله حزینم،اینکه:
•چه تعداد جلال و پتانسیل فکری و علمی،فرهنگی و اجتماعی، فردی و جمعی و...در این سرای داریم که درد درونی شده شان، مجال نمود بیرونی شان نمی دهد!
•• چه بسیار فرصت هموندی و هم کنشی در مسیرتوسعه خود وملت و مملکت داریم و در پس غبار و دیوار دشمن ایجاد، شایعه احمق ساز و فاصله دوست عامل، از دست می دهیم!
•••چه ظرفیت، موقعیت و مجال برای کار داریم و درپس رقابت با رفیق، پس می زنیم...
اگر «جلال» سال ها با درد نارضایتی از اوضاع و ناتوانی یا عدم امکان در تطبیق فکر و ذهن و واقع ساخت ، نگارنده نیز ایام بس درازی است با درد بدفهمی دامنگیر نخبگان و فرهیختگان و نیز فواصل ناموجه، استعدادسوز و فرصت زایل شان ، دمساز است و نمی داند کي، چه وقت،چگونه و کجا، متوقفش خواهد ساخت..
با همین پیش فرض بی خبری از وقت رفتن، بارها و بارها ، تأکید کرده و گفته ام:
«فارغ از مرزبندی ها، دست بوس تمامی آنانی هستم که در اراده و عمل نشان می دهند ، دلسوز این ملت و نیشتمان اند و خشتی بر دیوار اعتماد و آبادانی میهن می نهند»
جلال یک از بسیار اینان بود که رفتنش داغی است بر تاریخ فاصله ها و البته عبرتی برای فرداروزها...
انا لله و انا الیه راجعون
🌹❤️🌹
#دکتر_جلال_حاجی_زاده
#غم_فاصله ها
#درس_نكته ها
#عبرت ها
@sopskf
Forwarded from دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی - حسین آخانی (Hossein Akhani)
پویش "نوچرخه" = یعنی دوچرخههای نوروزی برای کودکان و نوجوانان و آماده کردن چشمها برای اشک شوق https://t.iss.one/environ_concerns
Forwarded from دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی - حسین آخانی (Hossein Akhani)
🔻 پویش "نوچرخه" 🔻
اهدای 176 + 365 دوچرخه عیدی به 541 نفر از آیندهسازان ایران
🔹 عزیزان، یک مثل معروف اسپانیایی میگوید که «امید آخرین چیزی است که میمیرد». ما جامعهای هستیم که در طول تاریخ خود همیشه با سختیها مواجه بودهایم. علیرغم همه مشکلاتی که داشته ایم، نشان دادهایم که در بدترین شرایط هم حاضر نیستیم همدیگر را رها کنیم. نوروز زمانی است که با دید و بازدید و دادن هدیه به کودکان به آنها شادی میبخشیم.
🔹 ما در نظر داریم برای نوروز نود و نه به "پانصد و چهل و یک نفر" کودک و نوجوان در حداقل هشت روستای محروم در استانهای سیستان و بلوچستان (زیستگاه گاندو و مناطق سیل زده)، هرمزگان، کهکیلویه، فارس، لرستان (مناطق سیل زده)، کرمانشاهان (مناطق زلزله زده) و کردستان و یک بنیاد خیریه در استان مرکزی که معلولان ذهنی را آموزش میدهند، دوچرخه عیدی بدهیم؛ با این کار هم فرهنگ دوچرخهسواری ترویج خواهد شد و هم دلهای گروهی از کودکان کمتوان یا محروم شاد میشود. علیرغم آنکه در ابتدا بنا داشتیم سیصد و شصت و پنج دوچرخه تهیه کنیم، حادثه دلخراش هواپیما باعث شد که برای زنده نگهداشتن یاد این عزیزان یکصد و هفتاد و شش دوچرخه را هم اضافه کنیم تا بدین طریق با شاد کردن کودکان یاد این گلهای پرپر شده را برای همیشه پاس داریم و روحشان را شاد کنیم.
🔹 این دوچرخهها ساخت ایران (پرشین بایک) است و قیمت هر کدام یک میلیون تومان برای دوچرخه و دو میلیون تومان سه چرخه مخصوص معلولین برآورد شده است. با احتساب هزینه ارسال، سر جمع پانصد و هفتاد میلیون تومان نیاز است. شما دوست گرامی را به مشارکت در این پویش دعوت میکنیم. لطفاً با واریز هر مبلغی که مایل هستید، به کارت یا حساب زیر، به تحقق این پویش یاری رسانید.
🔸 ویژگی دریافتکنندگان دوچرخه داشتن یکی از شرایط زیر است:
۱. به دوچرخهسواری علاقهمند باشند، ۲. شاگرد ممتاز مدرسه باشند و یا دارای ویژگی خاص علمی، اجتماعی و خانوادگی باشند، ۳. دوچرخههایشان به سرقت رفته باشد و یا در اثر سیل یا زلزله از بین رفته باشد، ۴. پشتوانه مالی درخوری نداشته باشند.
شمارهی شبا: IR350180000000004753916402
شمارهی حساب: 4753916402 به نام کمال خوشرو (سازنده دوچرخه)
شماره کارت: 3696-5430-8311-5859 نزد بانک تجارت
✳️ نظارت هزینهها و سیاستگزاری به عهده تیمی متشکل از حسین آخانی، محمد درویش، نصرت صفائیان و عباس محمدی است. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق اینستاگرام محمد درویش و حسین آخانی بفرستید. از شرکتهایی که در این امر خیر با پنج میلیون تومان به بالا همراهی کنند، در استوری اینستاگرام تشکر میشود.
https://t.iss.one/environ_concerns
اهدای 176 + 365 دوچرخه عیدی به 541 نفر از آیندهسازان ایران
🔹 عزیزان، یک مثل معروف اسپانیایی میگوید که «امید آخرین چیزی است که میمیرد». ما جامعهای هستیم که در طول تاریخ خود همیشه با سختیها مواجه بودهایم. علیرغم همه مشکلاتی که داشته ایم، نشان دادهایم که در بدترین شرایط هم حاضر نیستیم همدیگر را رها کنیم. نوروز زمانی است که با دید و بازدید و دادن هدیه به کودکان به آنها شادی میبخشیم.
🔹 ما در نظر داریم برای نوروز نود و نه به "پانصد و چهل و یک نفر" کودک و نوجوان در حداقل هشت روستای محروم در استانهای سیستان و بلوچستان (زیستگاه گاندو و مناطق سیل زده)، هرمزگان، کهکیلویه، فارس، لرستان (مناطق سیل زده)، کرمانشاهان (مناطق زلزله زده) و کردستان و یک بنیاد خیریه در استان مرکزی که معلولان ذهنی را آموزش میدهند، دوچرخه عیدی بدهیم؛ با این کار هم فرهنگ دوچرخهسواری ترویج خواهد شد و هم دلهای گروهی از کودکان کمتوان یا محروم شاد میشود. علیرغم آنکه در ابتدا بنا داشتیم سیصد و شصت و پنج دوچرخه تهیه کنیم، حادثه دلخراش هواپیما باعث شد که برای زنده نگهداشتن یاد این عزیزان یکصد و هفتاد و شش دوچرخه را هم اضافه کنیم تا بدین طریق با شاد کردن کودکان یاد این گلهای پرپر شده را برای همیشه پاس داریم و روحشان را شاد کنیم.
🔹 این دوچرخهها ساخت ایران (پرشین بایک) است و قیمت هر کدام یک میلیون تومان برای دوچرخه و دو میلیون تومان سه چرخه مخصوص معلولین برآورد شده است. با احتساب هزینه ارسال، سر جمع پانصد و هفتاد میلیون تومان نیاز است. شما دوست گرامی را به مشارکت در این پویش دعوت میکنیم. لطفاً با واریز هر مبلغی که مایل هستید، به کارت یا حساب زیر، به تحقق این پویش یاری رسانید.
🔸 ویژگی دریافتکنندگان دوچرخه داشتن یکی از شرایط زیر است:
۱. به دوچرخهسواری علاقهمند باشند، ۲. شاگرد ممتاز مدرسه باشند و یا دارای ویژگی خاص علمی، اجتماعی و خانوادگی باشند، ۳. دوچرخههایشان به سرقت رفته باشد و یا در اثر سیل یا زلزله از بین رفته باشد، ۴. پشتوانه مالی درخوری نداشته باشند.
شمارهی شبا: IR350180000000004753916402
شمارهی حساب: 4753916402 به نام کمال خوشرو (سازنده دوچرخه)
شماره کارت: 3696-5430-8311-5859 نزد بانک تجارت
✳️ نظارت هزینهها و سیاستگزاری به عهده تیمی متشکل از حسین آخانی، محمد درویش، نصرت صفائیان و عباس محمدی است. لطفا نظرات و پیشنهادات خود را از طریق اینستاگرام محمد درویش و حسین آخانی بفرستید. از شرکتهایی که در این امر خیر با پنج میلیون تومان به بالا همراهی کنند، در استوری اینستاگرام تشکر میشود.
https://t.iss.one/environ_concerns
Telegram
دغدغههای محیط زیستی و دانشگاهی - حسین آخانی
هدف این کانال انتشار نگرانیهای محیط زیستی و دانشگاهی کشورمان ایران و جهان است.
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
🔻 پویش "نوچرخه" 🔻 اهدای 176 + 365 دوچرخه عیدی به 541 نفر از آیندهسازان ایران 🔹 عزیزان، یک مثل معروف اسپانیایی میگوید که «امید آخرین چیزی است که میمیرد». ما جامعهای هستیم که در طول تاریخ خود همیشه با سختیها مواجه بودهایم. علیرغم همه مشکلاتی که داشته…
حمایت از پویش نوچرخه،حمایت از سالم سازی جامعه است...
خاطره وي، توو،لي، ناپ از ياسر عرب را مطالعه كنيد تا بفهميد آنچه بعد از زلزله كرمانشاه، ذيل عنوان #زلزله_مهرباني و با كليدواژه هاي #زبان_مهرباني و #دين_همدلي در همين صفحه طرح كرديم چه موهبتي در همزيستي هستند..
سپاس ياسر عزيز و خانواده مهربان و همدلش را كه رؤياي ما را در عمل تحقق بخشيدند👏🏻
🌹❤️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#مهرباني_هاي_كوچك
#رئوف_آذري
#زلزله_مهرباني
#زبان_مهرباني
#دين_همدلي
#ياسر_عرب
#الگوي_مسلماني
#اسوه_شهروندي
@sopskf
•لينك دسترسي به خاطره نگاشت ياسر عرب👇
https://t.iss.one/yaser_arab57/4777
سپاس ياسر عزيز و خانواده مهربان و همدلش را كه رؤياي ما را در عمل تحقق بخشيدند👏🏻
🌹❤️🌹
#بنياد_توسعه_صلح_و_مهرباني
#مهرباني_هاي_كوچك
#رئوف_آذري
#زلزله_مهرباني
#زبان_مهرباني
#دين_همدلي
#ياسر_عرب
#الگوي_مسلماني
#اسوه_شهروندي
@sopskf
•لينك دسترسي به خاطره نگاشت ياسر عرب👇
https://t.iss.one/yaser_arab57/4777
Forwarded from در سایه قـــرآن🌴 (کریم عبدالله پور)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🌸 تلاوت آیاتی از سوره مبارکه المنافقون در مورد اهمیت انفاق و بخشش در راه خداوند با صدای دلنشین و آرام بخش رعـــد محمد الکردی 🌸
👈 مردم سیل زده بلوچستان را دریابیم و همه با هم در کنارشان باشیم و در این روزهای سخت با هر طریق ممکن به یاری و کمکشان بشتابیـــــــم
تلگرام 👇
@sayeh_quran
اینستاگرام👇
instagram.com/dar.sayeh.quran
👈 مردم سیل زده بلوچستان را دریابیم و همه با هم در کنارشان باشیم و در این روزهای سخت با هر طریق ممکن به یاری و کمکشان بشتابیـــــــم
تلگرام 👇
@sayeh_quran
اینستاگرام👇
instagram.com/dar.sayeh.quran