بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
464 subscribers
1.78K photos
633 videos
137 files
2.12K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
Forwarded from بلوطبانان پا به ركاب (Raouf Azari)
صعود و فرود از ژالانه، تته و دالانی...

https://t.iss.one/oaktree_loverbikers/1057


سفری را آغازکردیم که سوای دشواری های مسیر،
همچون صعود چند دیواره انتهایی ژالانه
ZHALANA
به؛ تته
TATA
(معبر اصلی کولبران)
و فرود دالانی
DALANI

(مشرف به سد دربندیخان اقلیم کوردستان و حلبچه شهید) و جاده منتهی به رودخانه سیروان و سد داریان
DARYAN
و مجدد سربالایی منتهی به پاوه، و عبور اجباری از شانه خاکی جاده بین شهری کامیاران به سنندج به مدت زمان شش ساعته در لابه لای خروش وسایط نقلیه موتوری،
شیرینی هایی هم داشت که سختی رکابزنی و دشواری دست به فرمانی دوچرخه را سهل و آسان می کرد...

+دیدار با انجمن ها و فعالان محیط زیستی و مدنی به غایت با برنامه، دلسوز، با مرام و البته تاب آور در آن جغرافیای خشن

++برخورداری از موهبت صفای باطن و سفره خانگی و خوان معنوی مردمان به غایت مهربان آن سامان

+++چشم اندازها و مناظر بی بدیل و بکر و رؤیایی هه ورامانات

++++افتخار تجدید دیدار با دوستان جانی و امدادگران دوران زلزله کرمانشاه

+++++تعمیق پیوندهای بین گروهی و جلای قلب و صفای ذهن همرکابان و بزرگواری های روبه تَزایُد

و...

کافیست پای بر رکاب بگذارید تا بر عظمت خالق، همت مخلوق و حمیت احباب اشراف بیشتری بیابی و این موهبتی است که امیدواریم نصیب بسیاری شایستگان وطن شود...

#اشاره به سفر بلوطبانان پا به رکاب از سردشت به هه ورامانات، کرمانشاه و کوردستان که از صبح روز پنجشنبه نهم شهریور از سردشت شروع شد و لغایت غروب چهارشنبه مورخ پانزدهم با گذر از شهرستان های بانه، مریوان، نودشه، پاوه، جوانرود، روانسر، کرمانشاه، کامیاران و سنندج با طی مسیری ۶۵۰ کیلومتری به سرانجام رسید.

شعار و پیام این گروه:
نه به اکوساید
و
نه به مواجهه تکراری با بحران
🌳🚴
#بلوطبانان_پا_به_رکاب
#سفر_با_دوچرخه
نه_به_اکوساید
#بله_به_تغییر
#سیکل_معیوب_مواجهه_بحران
#سردشت
#بانه
#مریوان
#نودشه
#پاوه
#جوانرود
#روانسر
#کرمانشاه
#کامیاران
#سنندج
#کمپین_مهربانی_های_کوچک

@okatree_loverbikres‌‌
🔲⭕️ایران ملت موزائیکی، موزائیک بعدی چیست؟
مجتبی لشکربلوکی

استاد برجسته فرهنگ و تمدنی ایرانی، دکتر محمد‌علی اسلامی نُدوشن تعبیر و نوشته جالبی در مورد ایران دارد: ما ملتِ «موزائیک» هستیم، یعنی از ذره ذره‌های حوادث، ماهیت یافته‌ایم. زمانی «ابرقدرت» بوده‌ایم و زمانی دیگر فروافتاده و زیر دست. در سرزمینی زندگی کرده‌ایم که به قول حافظ «رباط دو در» بوده. [کاروانسرا که دری برای ورود و دری برای خروج دارد به معنی تغییرپذیری، عدم ثبات، ورود و خروج بسیار] درجه‌ حرارت هوا از مکانی به مکانی و از فصلی به فصلی، تا پنجاه درجه تفاوت می‌کرده، تَرسالی یا خشکسالی می‌توانسته است شبحی از بهشت یا دوزخ را در برابرِ ما نهد. یک روز همه چیز بوده و روز دیگر می‌توانسته است هیچ چیز نباشد. اندیشه‌ها و معتقدات بر حسبِ عوارضِ بیرونی و «مَنویّاتِ» فرمانروایان رنگ به رنگ می‌شده.

ما از رسوب تاریخ سر برآورده‌ایم، در دست تندبادها به جلو رانده شده‌ایم و بخشِ عمده‌ استعداد و تلاشِ ما در این راه به کار افتاده که موجودیتِ خود را نگه داریم. بنابراین آنچه در ما عیب گرفته شده، از نوع تَذَبذُب [دو دلی و ناپایداری و حزب باد بودن]، تقیّه، افراط و تفریط، تک‌روی، بیراهه‌جویی، اکنون‌بینی [بی‌توجهی به آینده]، کم‌توجهی به منطق؛ بدانیم که اینها کم و بیش زائیده‌ مقتضیات [تاریخی و جغرافیایی] بوده‌اند، پس برای تصحیح یا تعدیلِ آنها باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد.
یکی از عوامل عمده‌ای که همواره در چگونگیِ سِیرِ تاریخیِ ایران اثر داشته، جغرافیاست؛ یعنی ما در میانِ دو موجِ شرق و غرب قرار داشته‌ایم.

[اما] اکنون دنیا رو به راهی دارد که بعضی از عوارضِ فیزیکی به دستِ بشر قابل‌تغییر شده‌اند، به همراه آنها روحیه‌ها نیز می‌توانند تأثیرپذیر از مقتضیاتِ تازه گردند. (به نقل از کانال سخنرانی‌ها)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
سه درس عمیق در این نوشته دکتر محمد اسلامی ندوشن (ادیب، حقوق‌دان و ایران‌پژوه) هست که قابل‌تامل است:
درس اول: اگر امروز ایران و ایرانی چنین شده است، رسوب تاریخ و جغرافیاست. تا به حال جاهایی که موزائیک می‌کنند را دیده‌اید؟ موزاییک‌ها دانه به دانه چیده می‌شوند و جلو می‌روند. سرگذشت ایران نیز چنین است. هر سالی که گذشته، هر جنگی که رخ داده، هر شاهی که به تخت نشسته، هر شاهی که از تخت به زیر کشیده شده، هر چپاولی که شده‌ایم یا کرده‌ایم، هر کدام از این‌ها موزائیکی به دیگر موزائیک‌ها اضافه کرده است. تاریخ و جغرافیا (از جغرافیای سیاسی بگیر تا جغرافیای طبیعی تا مذهبی) در ما رسوب کرده‌اند. شرح مفصل اینکه چگونه تاریخ و جغرافیا بر جان و روان ایرانی نشسته و سپس در توسعه‌نیافتگی ما خود را نشان داده در کتاب «چرا عقب ماندیم و چگونه پیشرفت کنیم» [نسخه صوتی کتاب را اینجا گوش کنید] آمده است. 
درس دوم: خصلت‌های منفی ایرانیان از جمله کوتاه‌نگری، حزب باد بودن و پنهان‌کاری زائیده‌ تاریخ و جغرافیای ما بوده‌اند. ایراد از ذات ما نیست. این‌ها تغییر‌پذیرند.
درس سوم: در دنیا چیزهایی را می‌شود تغییر داد و چیزهایی را نه. دکتر ندوشن دست می‌گذارد روی فاکتورهای تغییرپذیر و می‌گوید برای تصحیح یا تعدیلِ وضعیت امروزین باید مقتضیاتِ تغییرپذیر را تغییر داد. درست است که تاریخ و جغرافیا بر ما موثر بوده و هست، اما قفل‌شدگی به تاریخ و جبر جغرافیا نداریم. می‌توان و باید مسیر دیگری را رقم زد.

چه ظرفیت‌هایی پیش روی ما هست؟
بگذارید با یک جمله بامزه و غیرمنتظره از لی کوان یو از معمار و بنیان‌گذار سنگاپور مدرن شروع کنم: لی کوان یو، بنیان‌گذار سنگاپور مدرن: «کولر برای ما سنگاپوری‌ها مهم‌ترین اختراع بود، شاید یکی از اختراعات برجسته کل تاریخ. کولر با ایجاد امکان توسعه در مناطق استوایی، ماهیت تمدن را تغییر داد. بدون کولر فقط در ساعات اولیه صبح یا در هنگام غروب می‌توانید کار کنید. اولین کاری که من با نخست‌وزیری انجام دادم نصب تهویه مطبوع در ساختمان‌هایی بود که خدمات ملکی در آنجا کار می‌کرد. این کلید کاراییِ بخش دولتی بود.»

به نظرم یکی از آن مقتضیات تغییرپذیری که دکتر ندوشن می‌گوید، استفاده از فناوری به ویژه فناوری‌های سیستم‌ساز یا نهادساز است. دنیا اکنون تکنولوژی‌های متعددی اعم از ساخت و تولید، ارتباط و اطلاعات، پزشکی و کشاورزی در اختیار ما گذاشته است. استفاده هوشمندانه از این‌ها می‌تواند منجر به افزایش کارایی، بهینگی تخصیص منابع، شفافیت و فسادستیزی شود و گرامر زندگی جمعی و رفتار ما را تغییر دهد و پس از مدتی خصلت‌هایی مانند عدم شفافیت، چندلایگی، پنهان‌کاری، کوتاه‌مدت‌نگری و ... نیز تغییر می‌کند. فناوری مرز ناممکن‌ها را به صورت پیوسته به عقب می‌راند. ما محکوم به ادامه تاریخ و جبر جغرافیا نیستیم. به شرط آن که حسرت پارامترهای تغییرناپذیر را رها کنیم و بر پارامترهای تغییرپذیر متمرکز شویم.

@Dr_Lashkarbolouki
صعود از تپه های جغرافیای اسپیناس
و
درنگ در تحدید و تهدیدهای سریالی زیست عزتمندانه در جغرافیای مشترک!
✍️ رئوف آذری


علاقه ای نداشته و ندارم با موج های احساسی مجازی و یا هیجانات روز شبکه ای همراهی کنم تا بلکه خود نیز در این گردباد به مقصد ناکجا آباد، کلاهی حفاظتی یا سکویی وجاهتی برسازم!

اما گاهی، ندیدن ها، نگفتن ها و ورودنکردن ها هم خود مصیبتی است که ناخواسته، بر مصیبت های روز و زندگی ات می افزاید!


صعود بخشی ازاین ملت نجیب، از تپه های حول هتل اسپیناس برای زیارت از دور چهره ستاره روز فوتبال، گرچه در نگاه اولی و مثبت، عادی و همه گیر و جهانشمول می نماید، اما آنگاه که مورد غور و کنکاش قرار می گیرد، رنجی کم بدیل و زخمی عمیق بر جان و دل و غرور ملی ات وارد می آورد که هیچ راه چاره ای جز ورود و نگاشتن و تحلیل و کنکاش نمی یابی، می یابی؟

کمی درنگ کنیم...[ادامه در پست اصلی ذیل همین لینک]


@sopskf
و صلح، چنین آغاز می شود...

به بهانه بیست و یکم سپتامبر، روز جهانی صلح

https://t.iss.one/Sopskf/6137

در بهار سال جاری، میزبان یکی از شهیرترین و البته صلح منش ترین روان شناسان کشور در شهر صلح و مهربانی بودیم؛

دکتر #علی_صاحبی

او که دانش آموخته مکتب گلاسر و ترویجگر این نگرش نافذ به رفتار بشری است

او که فوق دکتری روان شناسی بالینی را از معتبرترین دانشگاه های استرالیا و کلینک های درمانی آن سامان اخذ کرده
و
اینک چون پیشگامی در عرصه آموزش اصول کیفی در مدارس، نقش آفرینی دارد.

چندسال قبل بود که بر حسب اتفاق یکی از شاگردانش در پی معرفی پروژه های صلح سازی سردشت، کتاب آموزش صلح در مدارس ایشان را به نگارنده هدیه داد و همان نشست، دریچه ای آفرید تا استاد دست به تلفن شود و شاگردنوازی کند و به پاس آموزش ها و پروژه های صلح ساز سردشت، تکریم مان کند و...

آن هدیه و تماس متعاقب استاد و تلمذ در مکتب شان در فضای مجازی و باز سفر اتفاقی به سردشت و حومه و افتخار میزبانی و تمهید بازدید تفریحی شان از مسیر فعالیت یک دهه ای نگارنده، مجالی آفرید تا جاری شدن سیلاب مهرشان را درسردشت و اطراف را بیش از پیش شاهد باشیم..


#مهدی_مناف_زاده، #مهدی_حاج_اسماعیلی
و
#فاطمه_صاحبی،

از مربیان توانمندی بودند که در پی درخواست این بنیادخودبنیاد و الطاف استاد صاحبی، قدم رنجه کرده و کارگاهی چهار روزه در سردشت-شهر صلح و مهربانی-، برای جمعی از مربیان کودک و معلمان و علاقه مندان به نقش مربیگری با عنوان"آموزش کیفی"ٕ اجرا کردند..

گرچه چون همیشه از موهبت سالن های حداقلی عمومی و جلسات شهری، بی بهره شدیم اما باز جای شکرش باقی بود که طبیعت همواره چون مادری مهربان، در آغوشمان بگرفت و بسیار مهربانانه مهمان نوازی مان کرد...

اینجا و در این بُرش تصویری، ماحصل نظرخواهی ای را می بینید که با آن سه مربی عزیز، انجام داده ایم که #صلح، محور اصلی آن بوده و به مناسبت این روز خجسته[روز جهانی صلح]همرسانی می شود...

چه اینکه صلح از همین نقاط، آغاز شدنی است و لاجرم از همین دریچه باید گشایشی حاصل کرد:

صلح درون
صلح در خانه و خانواده
صلح در مدرسه
صلح در اجتماع

باشد که این هموندی ها، سرآغازی بر پایان هر #ناصلحی در این گهرجغرافیا باشد.

❤️🌹❤️

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_بزرگ
‌#آموزش_صلح_از_پایه
#دکتر_علی_صاحبی
#مناف_زاده
#حاج_اسماعیلی
#صاحبی۲
#سردشت
#شهر_صلح_و_مهربانی

@sopskf
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
جنگ و صلح به روایت کودکان

🕊🕊🕊 روز جهانی صلح است
و صلح را کودکان بیشتر می‌شناسند...
و آن کودکانی که تجربه جنگ و آوارگی و مهاجرت را داشته‌اند، خیلی بیشتر؛ آنها که معصومانه‌ترین لحظات زندگی‌شان در سنگدلانه‌ترین احوال بشر تباه شده!

🔺آن چه می‌بینید اثری است درباره جنگ و صلح ساخته فرزندان جمعیت امام علی که در فروردین‌ماه ۱۴۰۱ دوره آموزش انیمیشن را در خانه ایرانی گذراندند...
🆔@imamalisociety
امشب در حاشیه وبینار کارکرد انجمن های علمی در صلح آفرینی
سطوح ملی و بین المللی،

https://t.iss.one/Sopskf/6140


مهربانویی این سئوال را طرح کرد:

" با احترام،دولت برخاسته از ملت است.
چگونه از مردمی که واقعا مشکل دارند، دولتی عالی برمی خیزد؟"


رئوف آذری، دبیر بنیاد(م)توسعه صلح و مهربانی و تسهیلگر گروه صلح، مهربانی و همدلی انجمن ترویج فرهنگ مسئولیت اجتماعی، چنین پاسخ داد:

"چند راه دارد:
۱)
اول مشکل یا مساله برخی از مردم را به همه مردم تعمیم ندهیم.

۲)
دوم اگر مساله یا مشکلی را در برخی از این مردم تشخیص دادیم به جای همرسانی در محافل و فریادزدن در رسانه ها، از متخصصان کمک بگیریم تحلیل و علت یابی کرده و راهکارهای درمانی پیشنهاد کنند و تیمی در کاربست درمان فعال کنیم
۳)
سوم این مردمان بخشی شان که از نگاه اینجانب بسیار و ازمنظر دیگری شاید کم، قابل اعتماد و اتکا و سالم و تندرست اند، می توانند مبنای اتکا و اعتماد من و شمای صلح دوست قرار گیرند و از ظرفیت آنان برای شروع پروژه هایی صلح سازی بهره گرفت[همان کاری که الان ما انجام می دهیم]

٤)

و نکته دیگر؛در بین همین دولت و ساختار دگم بر آمده از ملت یا نابرآمده از ملت و سیاست پرداخت، باز قشری بسیار بسیار سالم و قابل اتکا و دلسوزتر از من مدعی، یافتنی اند که اگر آنها را بیابیم و به صحنه کارزار صلح دعوت کنیم، قطع یقین، دستاوردمدار خواهد بود.

نگارنده، چندی وبسیار سراغ دارد که رئوف نوعی، هر روز لازم است به دست بوسی شان برود.

+این توضیح را درباب نکته اخیرم داشته باشید که نگارنده، محتمل از مظلوم ترین قربانیان سیستم گزینشی و حراستی کشور باشد که حتی در دانشکاه خودبنیاد نیز بیش از یک دهه است، حق تدریس و حتی حضور موردی ندارد ولی این نباید و نشاید که وی [نگارنده] را از انصاف عدول دهد و شایستگان را در همین سیستم زنگ زده هم نبیند و ذکر خیرشان نگوید..."

#روز_جهانی_صلح
@sopskf
داستان یک و دو زندگی در شهر صلح و مهربانی ...

*به بهانه روز جهانی صلح

https://t.iss.one/Sopskf/6142

(بخش اول:👇)
خودش را کنشگر صلح و محیط زیست معرفی می کند.

تعریف می کرد که؛
"در مردادماه سال جاری، یک روز قرار شد جمعی اندک اما پرمغز از شایستگان شهر، بر سفره مهربانی خانواگی ما، جمع شوند.

در حال آماده سازی بالکن ها بودیم که نادانسته و یه هویی، کانال موقت کولر، روی بالکن ولو افتاد پایین..
جنسش آلومینیومی متمایل به زرورق بود😂
زورکی، جای کانال، جاش انداخته اند و ما هم به ناچار استفاده می کردیم!
یک سال خدمت کرده و زیر تیغ آفتاب، کم جان شده بود.
البته حق داشت، فرو بریزد رو سر صاحبخانه،
اما مردانگی کرده و آویزان بالکن شده بود!

سریع وراندازش کردم و تقریبی متر زدم. بازار رفته و چندمتری از همان قماش کانال اما کمی مرغوب ترش[برترین جنس موجود و دم دستی] خریداری کردم تا شب نرسیده و مهمان نیامده، تعمیرش کنم..

از نردبان بالارفتم و از پشت بام و دریچه کولر شروع کردم به نصب واتصال کانال جدید..

تا رسیدم به قسمت انتهایی و چند ده سانتی مانده به دریچه پنجره هال پذیرایی...
شوکه شدم!

تلی از کاه و کُلِش و شاخک های درختی و
کبوتری محجوب اما هراسان، با تاپ تاپ تپش قلب و نبض بالا!

کبوتر کمی که جابجا شد، دو تخم کوچک در گودی سبد لانه ای که هنرمندانه چیده شده بود اما لرزان نشان می داد، ظاهر شدند!

موضوع شیر فهم شد و آرام کنار رفتم و چون اکیوسان، در اندیشه فرو رفتم که چه کنم؟

از یک سو، مهمانان شب و نیاز به کولر و خنکی هوا در آن شب گرم تابستانی
و
از دگر سو، مانعی در جایگزینی کانال به جهت مهمانی دگر اما این یکی واجب التوجه تر!

جرقه ای به ذهنم خطور کرد و آن تعویض قسمت بالایی و نگهداشت بخش انتهایی متصل به دریچه هال پذیرایی و اما زحمت پینه بستن و اتصال آن جدید و سوار کردن روی آن قدیم زوار در رفته...

هر هنر ناپیدایم هم که هیج گاه در حضور دوست صنعتکار و هنرمند و همواره ایثارگرم، مهندس سعید[با بزرگ منشی اش، کمتر مجال دست ورزی ام داده بود] بروز نکرده بود، غلیان کرد و به کار رفت تا بلاخره توفیق یافتم سه چهارم کانال را تعویض و آن یک چهارم لانه بر دوش را ثابت کرده و محفوظ نگه دارم؛
اینک هم خنکای کولر در هال پذیرایی برقرار است
و
هم کبوتر نیز با خیالی آسوده، در سپری کردن عُدَّه ی خوابیدن خود بر تخم ها، مجال لازم دارد.

به مهربانویم و دو پسر نازم توصیه های لازم دادم تا در باز و بسته کردن درب بالکن، احتیاط و بخالت بیشتری به خرج دهند و ضمن پاییدن اوضاع کبوتر و تخم هایش، هیچ تسهیلگری ممکن چون تامین دانه و آب و... نداشته باشند تا روال طبیعی و غریزی تبدیل تخم ها به جوجه طی شود.

دو سفر پشت سر هم اتفاق افتاد و دیگری اینبار پا به رکاب، برنامه ریزی شد و ۶۵۰ کیلومتر برای هشدار اوضاع جنگل های زاگروس طول کشید و تا برگشتم اول بار، سراغ بالکن، کبوتر و لانه اش رفتم...


چشم مان به جمالِ دو نوزندگی منور شد و داستان زندگی در شهر صلح و مهربانی و در سایه ایست به روال همیشگی،تلنگر به ذهن، هم فهمی مشترک، دادن مجال به دیگری، احترام قایل شدن به حق بر متفاوت بودن، و مراعات اصل بر برائت، مهربانی هوشمندانه و حمایت همدلانه، چنین شیرین تداوم یافت...

اینک ماییم و سه کبوتر صلح، یکی مادرِ رنج چشیده اما سرافراز، دو دیگر دو فرزندِ در حال تجربه که به جهت احساس امنیت، گرچه به سفر جهت کسب شناخت بیشتر ازجهان پیرامونی و تجارب افزونتر از مادر، می اندیشند ولی گمان نکنم به کوچ و مهاجرت به هر قیمتی از جغرافیای زیست شان، فکر کرده باشند.."

آن کنشگر صلح و محیط زیست، داستان را که تمام کرد، باز اضافه کرد:

"اینجا سردشت است و اولین شهر قربانی جنگ افزارهای شیمیایی جهان که اینک علی رغم همه زخم ها و رنج های تاریخی، چنین خانه هایش لبریز از صلح اند و چنین زندگی را سراسر از امنیت، صلح و عاری از جنگ و سلاح های کشتار جمعی برای دگری می طلبند و در عمل نیز چنین پاسدار زیست آسوده، آرام و فارغ از هر دغدغه امنیت زدایند که تغییر تابلوی ورودی شهر به -میعادگاه صلح جهانی-معرف آنست"

تا این مؤخره را به داستانش، اضافه کرد، ذهن راوی نیز تلنگری خورد و آهی از نهاد بیرون فرستاد و در تصویر بازنمایی شده اما مبتنی بر واقعیتی دگر، فرو غلتید و تصاویری از کوچ فوج فوج جوانان، ولع فرار از زمین، دریا و هوای بسیاری آینده سازان و نیز شعله شعله حریق بر جان جنگل و تیغ بر جهان زیست مردمان صلح ورز، صلح دوست و کنشگران صلح ساز سردشت،
جلوی چشمانش رژه رفت و در فضای ذهن وهم آلودی به کُما رفت و اگر نبود قلم عاریتی از آن کنشگر صلح و محیط زیست، محتمل که این داستان نیز چون بسیاری از داستان های واقعی دگر این جغرافیای فراموش شده صلح خیز، ذیل تلِ خاکستر زمان، انفال می شد!
ادامه داستان یک و دو زندگی در شهر صلح و مهربانی

لینک بخش اول:

https://t.iss.one/Sopskf/6145


(بخش دوم:👇)
---
ادامه بخش اول...

...امروز، سی ام شهریورماه مصادف با بیست و یکم سپتامبر، روز جهانی صلح است و خوبست آن داستان و این مؤخره روایت نگار، مورد امعان نظر سازمان ها و نهادهای ملی و بین المللی قرار گیرد تا بلکه تفاوت ها از خانه تا خیابان و از اوضاع کبوتران صلح در آشیانه شان بر بالکُن ساختمان های شهر تا اوضاع پرندگان، خزندگان و جوندگان و... در جنگل های مدفون در دود و حریق و نیز حال شهروندان این شهر بر زین دوچرخه تا آرامستان شهدا، خارستان معابر قاچاق جوانه برِ صلحِ روس ها و گورستان اقیانوس ها، هویدا، تحلیل و ارزیابی شود...

امروز روز جهانی صلح است و جوانان این شهر و مادران و پدران جگرسوخته و خمیده پشت، نیازمند توجه مادرانه متولیان ایران بانوی اند و چه بسا، تداوم این کوچ اجباری و مهاجرت تحمیلی جوانان، و روزگاران نابسامان جنگل و زاب و بلوط، فرداهای صلح این جغرافیا را در سراشیبی سقوط ناخواسته، سوق دهد..

باید که ذهن را تکانی داد و آشیانه و لانه دیگری را چون آسودگی و رفاه طلبیده خود، محترم داشت...


🌹🌹
#بنیاد_توسعە_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#روز_جهانی_صلح
#داستان_یک_زندگی
#همزیستی_مسالمت_آمیز
#تعمیر_کانال_کولر
#کبوتر_مادر
#آشیانه_امید
#صلح_سازی
#سردشت
#شهر_صلح_و_مهربانی
#خیابان_ملت
#کوی_آشتی
#کوچه_همدلی
#دو_زندگی
@sopskf
سی ویژگی یک فردِ نُرمال


1- در رانندگی از فرعی به اصلی، کامل می‌ایستد بعد حرکت می‌کند چون شهرنشین است؛

2- حتی دشمنان خود را با "آقای یا خانم" خطاب می‌کند چون اعتماد به نفس دارد؛

3- ارتفاع ادب و حشمت او بالاتر از دانش، ثروت و قدرت او قرار دارد؛

4- با صنعت فریب آشناست ولی چون بنیان هستی را صدق می‌داند، از آن پرهیز می‌کند؛

5- چند مرحله جلوتر، به پی آمدهای سخن خود فکر می‌کند بعد حرف می‌زند چون زندگی امری دراز مدت است؛

6- نهایت تلاش خود را می‌کند تا شخصیتی با ثبات داشته باشد چون پایداری شخصیت، اعتماد ساز است؛

7- مادامی در قدرت می‌ماند که فکر جدیدی داشته باشد و گره‌ای را باز کند چون نگران قضاوت تاریخ است؛

8- که در جهان تخصصی امروز، فقط در یک رشته می‌نویسد و اظهار نظر می‌کند؛

9- که نیاز روانی به غیبت، بد گویی و نفرت ندارد چون سعی می‌کند از غوغای کثرت فاصله گیرد؛

10- که به واسطۀ مزایای سِمَت، در پی جبران محرومیت‌های دوران کودکی نیست؛

11- معتقد است اهانت به دیگران، در مقطعی به خود او باز می گردد؛

12- وقتی نمی‌تواند سر موقع به قراری برسد، زنگ می زند یا پیغام می‌فرستد؛

13- در پی این نیست دیگران را مثل خود کند چون هر فردی، عالم و گذشتۀ خاص خود را دارد؛

14- آنقدر آشغال را در دست خود نگه می‌دارد تا سطلِ زباله پیدا کند؛

15- اهتمام می‌ورزد تا بازارِ پررونق سایه روشن های جهل را با گسترشِ آگاهی خود بهتر بشناسد؛

16- در صندلی های پشت تاکسی، پاهای خود را جمع می‌کند تا دو نفر دیگر راحت باشند؛

17- با دو نفر دیگر در عرض پیاده رو، راه نمی‌رود و سدّ راه عبور دیگران نمی‌شود؛

18- تبلیغ عبادت خود را با باطنِ "بِشنو از نی" در تضاد می‌داند؛

19- تاریخ می‌خواند تا انتظارات خود را بر واقعیت‌ها منطبق کند؛

20- از راه رفتن روی برگ‌های پاییزی و صدای خش خش آنها لذت می‌برد؛

21- چراغ‌های روشن اضافی در محل سکونت و کار خود را خاموش می‌کند؛

22- در مورد دیگران، با Fact و نه شنیده‌ها و تخیلات، قضاوت می‌کند؛

23- در لحن، کلام، رفتار، چِشم، نحوۀ نشستن و واکنش‌های او، تکّبر حس نمی‌شود؛

24- با توجه به واقعیت‌های جهانِ امروز، به کثرت گرایی فکری اعتقاد دارد؛

25- که کتاب می‌خواند و کتاب خواندن در افکار و رفتار او تاثیر دارد؛

26- در کش و قوس‌های میان هیجان و فکر، بر خود مسلّط است؛

27- هم به توسعۀ فردی خود توجه می‌کند وهم به رفع مشکلات دیگران؛

28- درجهان فوق العاده زیبای امروز، برای موسیقی، هنر، سینما و تئاتر وقت می‌گذارد؛

29- به همۀ کشورها، ملت‌ها و نمادهای ملّی آنان مانند زبان، آیین و هویت احترام می‌گذارد؛

30- تا می‌تواند کار می‌کند، زحمت می‌کشد و انتظارات خود را از دیگران به حداقلِ ممکن می‌رساند.

ارسال نظر

کانال تلگرام
@sariolghalam
🔹اقدام جالب و مجازات جایگزین توسط قاضی دادگستری سردشت

تهیه ۴۲ بسته آموزشی شامل کیف و نوشت‌افزار به ارزش ۲۵۰ میلیون ریال از محل مجازات‌های جایگزین توسط قاضی دادگستری شهرستان سردشت آقای محسن اروجی جهت توزیع بین مددجویان جمعیت هلال احمر سردشت

@rojnama ✔️
✔️ ڕۆژنامە
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
حسین محمدیان*
و همت بلندش


https://t.iss.one/Sopskf/6158

از حسین محمدیان باید تندیسی با اسباب کارش ساخت و در استراتژیک ترین مکان شهری[سرچشمه، شیخ مولانا، فلکه انگور، کمربندی یا پارک های شهری یا هرجای با تردد بسیار نوجوانان و جوانان و حتی بزرگسالان و مهمانان شهر ] نصب کرد تا همه بدانند،
می توان ماند و مسئولیت خود را به نوعی ادا کرد...

حسین می توانست اکنون یک کولبر بالفعل، کارگر فصلی کوچ رو فصلی[برداشت سیب زمینی و چیدن مرکبات و ...در شهرهای قریب یا غریب عمقی] یا یک طعمه در معابر قاچاق مهاجرت و در اختیار قاچاقچیان انسان باشد و یا شاید دریوزه ای در شهر که هر روز،
دستی سمت کسی دراز می کرد!

او اما #حسین است و حسین وار، پای تعهدش ماند تا در این روزهای مولود حضرت ختمی مرتبت(ص)، گرچه در شمایل قربانی، اما محمدی و #محمدیان بودنش را ثابت کرده باشد.

حسین محمدیان،
شاید از سوی بسیاری از شهروندان سردشتی و حتی فراتر از جغرافیای این شهر نیز، بیشتر با یک چهره فکاهی، سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته باشد، اما او به زعم این قلم،
در زمره شایستگانی است
که قدر و قیمتش مگر با گذر زمان، مشهود نشاید!

او گرچه به تبع شغل مقدس کفاشی و سیمای مبارکش، روزگاری طعمه شبکه های اجتماعی شده بود و نقمت فیلتر کردن پلتفرم ها، او را به ظاهر از آب و نان انداخت و سپس ناچار شد، سرمایه مجازی ای که چندسالی به پایش قربانی شده بود، واگذار کند اما خود را نباخت و اندرونِ لبریز از فهم عمیق و عهد وثیقش به میهن و نیشتمان را نشان داد و ایستاد و ماند و ماند....

او در این شهر ماند و به مدد ابزار کار کفاشی و گاری دستی اش[خودش سانتافه می شناسدش]، کوچه و خیابان های شهر را گَز می کند تا بلکه رهگذری بیابد که چون او، پای تعهدش به شهر صلح و مهربانی استوار مانده و شهر را ترک نکرده باشد،
و به نشان سپاس از استواری و ماندگاری اش در شهر،
پاپوش هایش را واکس زند و برق بیندازد و عشق ابدی اش را در تار و پود پاپوشش، جابگذارد!

اینک این ماییم و حسین عزیز دُردانه و شیرین سخن شهر صلح و مهربانی...

امید داریم شورای شهر و شهرداری،
همت کنند این خصلت نکویِ حسین
در پرهیز از؛

-خودباختگی و یٲس و سرخوردگی
- وابستگی و دلبستگی به چندرغاز دریوزگی از دیگری،
-تحمل ریسک معابر کولبری،
-افتادن در کمین قاچاقچیان انسان
و
تقبل خطر کوچ در معابر آبکی و خشن غربت را درکنار همت آن شایسته شهروند شهر در بابِ ایستادگی و ماندن و ساختن،
کارآفرینی و کارمند خود و شهر و ملت بودن را پاس دارند و با ساختِ تندیسی با دستان معجزه گراستاد هادی ضیاءالدینی و نصب در استراتژیک ترین نقطه شهری، آن پرهیز و این استواری، ماندگاری و کارآفرینی افتخار آفرین را به نسل فرداهای این شهر و سرزمین منتقل کرده و این نکوخصالی، بلند همتی و زیست عزتمندانه را در روح شهر، جاری کنند.

این قلم هوشیار است و هم اندیشی، بِه اندیشی و تصمیمات شورای شهر وشهرداری و سایر متولیان شهر را رصد و به موقع هشدار یا تکریم و تجلیل خواهد کرد...

امیدوارم که شهروندخبرنگاران شهر، فعالان مدنی و صلح منظر نیز هوشمندانه در این مطالبه خیرجمعی همراه باشند و تا تحقق خواست، پیگیر بوده و صدالبته خیرین فرهنگی شهر هم در این مورد و هم درباب موارد ضروری و بسیار دیگر نیز تشکل یابند و سرِنخی از این سودای فردای بهتر را در دست گیرند..

ما همه چشم در راهیم...
___
*حسین محمدیان، یک جوان کفاش روستازاده شهرنشین است که به سبب سیمای به شدت دلرُبا و شیرین بیانی اش، مورد توجه و اقبال جوانان شهر سردشت و حومه قرار گرفته و در طی سال های رونق شبکه های اجتماعی، در هیٲت یک سلبریتی و شاخ مجازی شهرت یافته بود.

✍️رئوف آذری

🌹🌹

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#حسین_محمدیان
#کفاش_بلندهمت
#شهروند_باوفا
#مسئولیت_شورا_شهردار
#تندیس_پایداری

@sopskf