بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
455 subscribers
1.84K photos
658 videos
146 files
2.18K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
🔲⭕️خانم مهماندار یک انسان بود
دکتر مجتبی لشکربلوکی

دیروز خیلی خسته از یه ماموریت کاری داشتم برمیگشتم تهران. به طور اتفاقی توی این هواپیما یک فرد نابینا همسفر ما بودن. فرد نابینا روی صندلی جلو من نشسته بود. توی یه لحظه دیدم خانم مهمانداری که در تصویر می‌بینید با نهایت مهربانی اومدن و کنار صندلی این مسافر نابینا نشستن و نکات ایمنی رو خیلی آروم طوری که توجه کسی جلب نشه توضیح دادن. خیلی جالب بود که هر مدتی یکبار این خانم میومدن و از اون مسافر نابینا میپرسیدن که چیزی لازم دارن یا نه؟ (یادداشتی از امید رمضان)

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
همه ما یک کاری داریم. یک معلم است، دیگری مدیر است یکی خانه دار است و یکی هم پرستار. هر کدام از این امور هم یک شرح شغل و یک وظایف مشخص یا متعارفی دارد. مشخص زمانی است که در یک سازمان رسمی به سر می بریم و متعارف زمانی است که در یک سازوکار غیررسمی هستیم. ولی در هر دو وظایف مشخص یا متعارفی برای همه ما تعریف شده است.

بنابراین ما می توانیم به مرزهای تعریف شده (چه بر اساس شرح شغل رسمی یا محدوده وظیفه متعارف) بسنده کنیم و هیچ کس هم نمی تواند به ما ایراد بگیرد. اما فراموش نکنیم که اگر چنین کنیم در حد یک ماشین یا ربات تنزل پیدا می کنیم. انسانیت زمانی آغاز می شود که وظیفه به پایان می رسد.
اگر من به وظیفه ام عمل کنم، یک کارمند خوب، یک خانه دار خوب، یک استاندار باوجدان یا پرستار وظیفه شناس هستم. اما زمانی که فراتر از مرزهای وظیفه، مسوولیت می پذیرم انسانیت آغاز می شود. انتهای وظیفه، ابتدای انسانیت است.
اما اکنون می خواهم از اینهم همراهی و هم‌دردی شخصی پل بزنم به همراهی و «هم‌دردی جمعی!»
نتایج آمارگیری گذران وقت ایران که مرکز آمار ایران منتشر کرده نشان می دهد که ما برای «رسیدگی و خود مراقبتی» از جمله خوابیدن، خوردن و آشامیدن، مراقبت‌های بهداشتی و... ۱۱ ساعت و ۳۴ دقیقه اختصاص می دهیم.
برای«فرهنگ، فراغت، رسانه‌های گروهی، تمرین‌های ورزشی» شامل بازدید مکان‌های فرهنگی، تفریحی و ورزشی، سرگرمی‌ها، شرکت در ورزش‌ها، استفاده از رسانه‌های گروهی، مطالعه، تلویزیون، رادیو، سفر مرتبط با فرهنگ، فراغت، رسانه‌های گروهی و تمرین‌های ورزشی و... ۴ساعت و ۱۹ دقیقه.
برای «اشتغال و فعالیت‌های مرتبط برای مزد» هر ایرانی (شامل شاغل و بیکار، پیر و جوان) به صورت متوسط دو ساعت و ۴۶ دقیقه وقت می گذاریم که این مدت زمان برای مردان حدود چهار ساعت و ۵۹ دقیقه است.
و کمترین مقدار در گذران اوقات ما «دو دقیقه ای» است که برای کارهای دواطلبانه بدون مزد است بدون مانند عضویت در انجمن ها، تشکل ها، اصناف و ... می‌دهیم. اصولا کمتر از نیم درصد جمعیت در این نهادهای مدنی عضویت دارند.
به نظر من یکی از کلیدهای توسعه ما افزودن به این دو دقیقه است! این دو دقیقه یعنی من پا را فراتر از نقش پدری و مادری، کارمندی، معلمی و کارگری می گذارم و برای تو و برای همه و خلاصه بگویم برای «مــا» وقت می گذارم. این دو دقیقه یعنی وقتی که برای «هم» می گذاریم.

«هم» در توسعه بسیار کلیدی است: هم‌شنوی، هم‌کاری، هم‌دردی، هم‌آهنگی، هم‌محلگی، هم‌آرزویی و بالاخره هم سرنوشتی! این «هم» را جدی بگیریم! بیشتر از قبل! و فراموش نکنیم که آن مهمان دار فراتر از وظایفش یک انسان بود. او شاید یک فرشته نبود اما قطعا یک انسان بود.

کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki
Instagram | Website | Linkedin |
صلح در جهان ازمدارس آغاز می‌شود.

کریستن کریستنسن، مربی رسمی ارتباط بدون‌خشونت، پنج فیلم درباره‌ی چگونگی تسهیل فرهنگ صلح در مدارس با استفاده از روش ارتباط بدون‌خشونت تهیه کرده است.

این فیلم اولین فیلم از این مجموعه است. فیلم‌های دیگر را می‌توانید در این اینجا مشاهده کنید.

🎥 فیلم اول - پشت هرعملی نیازی است: در این فیلم معلم پیش‌دبستانی در مورد تجربه‌ی خود از به‌کارگیری الگوی ارتباط بدون‌خشونت و تأثیر آن در محیط اجتماعی کلاس صحبت می‌کند. هم‌چنین اختلاف دو کودک پیش‌دبستانی نشان داده می‌شود.
به همراه این پنج فیلم، کتابچه‌ی راهنما و کارت‌های احساس و نیاز در سایت زبان‌زندگی در دسترس قرار گرفته است.

#مارشال_روزنبرگ
#ارتباط_بدون_خشونت
#زبان‌_زندگی
#ارتباط_محبت_آمیز
#همدلی
#صلح
#مدرسه
#معلم
#دانش_آموز
#کودک
#نوجوان
#nonviolentcommunication
#Marshall_Rosenberg
#NVC
#zabaneh_zarafeh
#zabanezendegi
#peace
#school
#teacher
#empathy
💢ئەگەر دەمانھەوێت یادێک بکەیین لە گەورەیی و لوتفی دایکان و خوشکان و کچە نازدارەکان مان، باشترین ڕێگاکان ئەوانەن:

یەک: مافە ڕەوا و مەشڕوع و یاساییەکانیان زەوت نەکەیین..

دو: مەجالی سەرکەوتن لە پێنیژەکانی ژیان و گەشەی کەسایەتی و ژیانیان بۆ بڕەخسێنین و یاریدەریان بین

سێ: وازیان لێ بێنین، خۆیان بن

💢اگر قصد آن داریم یادی کنیم و‌سپاسی از بزرگی و لطف مادران، خواهران و دختران مان، بهترین راهکار اینست که؛

یک: حقوق حقه ی شرعی،قانونی شان را پاس بداریم

دو: در مسیر رشد و‌توسعه ی شخصیتی و زندگی شان مددکارشان باشیم

سە:اجازه دهیم، خودشان باشند

•تصویر منقول از دوست نازنین و کوشا؛ جناب آقای عبدالله پور پیج در سایه قرآن

مخاطب عام♻️
---
@sopskf
---
https://www.instagram.com/sopskf/p/CZEebH8LBiZ/?utm_medium=copy_link
#بخوانید

◀️نکاتی راهگشا درباره فعالیت‌های تحول‌آفرین محلی
👈در گفتگو با فعالین انجمن‌های محلی در نقاط مختلف کشور
به بهانه رویداد «انجمن‌های تحول‌آفرین محلی: درس‌آموخته‌ها و تجارب»

🔗منتشر شده در روزنامه «پیام ما»-شماره 2201-صفحه 4 :
payamema.ir/payam/articlerelation/61989

🗒مصاحبه شوندگان: ناصر نوربخش (بنیاد سپهر قائن)، مهدی بهزادی (انجمن گلباف پایدار من)، رئوف آذری(بنیاد صلح و مهربانی سردشت)، محمد حسین رضاپور (موسسه توسعه پایدار لامرد)، رضا رهسپار (انجمن توسعه پایدار شیرود)، ایوب آبیاری (دهکده باور سیستان و بلوچستان)، مهدی عبدالملکی (انجمن هوارگه قروه کردستان)، سجاد عباسی (اندیشه زلال جوانان شاهرود)، الهام مراد (فعال اجتماعی)، سعید غلامی نتاج (موسسه طرح هزاره پاسارگاد)

📍مدرسه توسعه پایدار
@sdschool
💠انجمن علوم سیاسی ایران با همکاری سازمان معلمان ایران و انجمن علمی مطالعات صلح ایران برگزار می‌کند:

🔶 سلسله کارگاه‌های توانمندی علمی اعضاء سازمان معلمان ایران

🔷 کارگاه نخست:
دوره آشنایی با جامعه مدنی

🔸حوزه‌های مورد بحث:
🔻مفهوم، ویژگی‌ها و ارکان جامعه مدنی
🔻آشنایی با الگوهای ارتباطی حکومت و جامعه مدنی
🔻موانع حیات جامعه مدنی
🔻بررسی جامعه مدنی در ایران
🔻نقش آموزش در جامعه مدنی

🟡 مدرس:
🔺دکتر ندا حاجی‌وثوق
مدرس دانشگاه و دبیر کمیته زنان و صلح انجمن علمی مطالعات صلح ایران

زمان: دوشنبه ۱۸ بهمن ساعت ۱۷ تا ۱۹
ثبت نام از طریق شماره تماس: ۰۹۹۳۰۶۰۸۱۷۹

🟢 این کارگاه صرفاً مختص به اعضاء سازمان معلمان ایران می‌باشد
Forwarded from صدای معلم
جواب تفنگ، زندان و فشارها را نیز با «اسلحه قلم» و «مهر معلمی» و « گل» بدهیم و همیشه و در همه جا معلم و آموزگار باشیم

معلم و اخلاق مداری

کمال آذری مشاور خانواده / بازنشسته فرهنگی

www.sedayemoallem.ir/یادداشت/item/21993-/معلم-و-اخلاق-مداری

https://t.iss.one/joinchat/AAAAADu4dHJZbt42l9eLGw
از بحران و مدیریت بحران،
تا
پیشینه ی فرهنگی و فرهنگ امداد در بحران

✍🏻 #رئوف_آذری

https://t.iss.one/Sopskf/5379

تصاویر گویای همه ی آنچه قرار است گفته شود و‌ یا به تحریر در آید، هست،نیست؟!
مدعی فرهنگ چندهزار ساله ی یاریگری هستیم و به جد نیز چنینیم و این را شاید بیش از هریک از ما، دکتر مرتضی فرهادی باشند که شهادت می دهند!

ولی این فرهنگ ناب و‌ غنی را چه شده است که این روزها، حدود یک ماه از مفقودی سه شهروند کورد ارومیه ای در کوهستان های منتهی به مرز ترکیه می گذرد ولی عملیات جست و جو، همچنان در اگر و مگرهای متولیان و نیز بشود و‌نشودهای مردمان بومی، نافرجام و بدفرجام پیش می رود و تأسف زاتر که؛
مدیریت بحران کشور و حتی پژوهشگران مستقل این حوزه هم کک شان نمی گزد!

همزمان، چند روز قبل، رَیان، کودک پنج ساله ی مراکشی مفقود می شود و‌ یعدها متوجه می شوند که در چاهی با عمق سی و‌ دو متری سقوط کرده است و به دلیل قطر اندک دهانه چاه، امکان امداد رسانی از طریق دهانه چاه میسور نمی شود!
همان شوری و‌شعوری می آفریند که مردم و‌ دولت، فرمانروا و فرمانبر، دست در دست هم حلقه می کنند و پنج روز کامل پشت سرهم و ‌بی وقفه، زمین می کاوند تا بلکه؛
در موعد مقرر به تهِ چاه و آن کودک پنج ساله برسند!

گرچه در قدر و‌ قیمت جان، چه انسان و‌ حتی سایرموجودات، تفاوتی نشاید قایل شد ولی دردزاست وقتی می بینیم قاتل یک سرهنگ نیروی انتظامی، یک شبه دستگیر و زانو در بغل(به حق)، جلوی فرزند مقتول، مفلوک بودنش، نمایش داده می شود ولی قاتل هزاران کولبر و‌ سوخت بر جانبرِ شهید، هیچگاه نام و نشان شان، یافت می نشود و ‌نمی شود!

ده ها و‌هزاران جوان نخبه و‌ سرخورده از وطن، در مسیرهای سنگلاخی و آبی دیار غربت، ره گم می کنند، سلامت و عزت و‌جان می بازند ولی کسی نیست که مسبب این ناامیدی و سرخوردگی و کوچ دسته جمعی را نشانی بگیرد؟!

یک ماه، زمان کمی نیست تا مدیریت بحران و‌متولیان امنیت جان و مرزداران غیور همواره ماشه در دست، بیدار شوند و این بار نه با توپ و‌ تشر و‌تفنگ، بلکه با عصا و باتوم و پوتین و بلدوزر و سورتمه های تیزروي نظامی شان، در دل دره بنار رژه روند و‌جان این سه شهروند به هر دلیل رونده در دل برف و‌بوران را نجات دهند و‌اگر رمقی از جان این سه باقی نیست، حداقل از بِدَرشُدن جان سه مادر و سه پدر و چند فرزند و همسر دگر و‌ ملتی سرخورده، جلوگیری کنند!

تفاوت ها را گفتیم و‌نوشتیم بلکه تلنگری باشد بر روزهای از دست رفته و امیدی به روزهای مانده!

نگذاریم فرهنگ ناب یاریگری مان، دستخوش بحران شود که دیگر، مدیریت شدنی نیست و فاجعه آفرین خواهد شد!

اگر فحوای واژگانی مهربانی، همزیستی و یاریگری را می فهیمیم و باور داریم،
امروز دیر است و باید لحظه ها را فهمید...

🌹❤️🌹
#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی
#مهربانی_های_کوچک
#فرهنگ_یاریگری
#ارومیه
#دره_بنار
#مراکش
#چاه_ریان
#مدیریت_بحران
#تفاوت_ها
#تلنگرها

@sopskf


https://www.instagram.com/p/CZmVJU6rFi2/?utm_medium=copy_link
زمانی خانه های ما ویران شدند که: (۲)

در خانواده به جای تکیه بر نقاط مثبت و مشترک، نقاط ضعف همدیگر را پر رنگ و پر رنگ تر کردیم؛ دنبال بهانه می گشتیم؛ به خاطر یک دستمال، قیصریه ای را آتش می زدیم. تا اینکه این موج گسترده تر و گسترده تر شد و سر از اجتماع و حاکمیت در آورد. سنگی که از روی ناآگاهی و نادانی در چاه انداخته ایم، با تلاش و کوشش بی وقفه هزاران دانا و اندیشمند هم قابل در آوردن و حل و فصل نیست!
پس باید به خود اصیل و واقعیمان بر گردیم.

مگر نه؟! ... نظر شما چیست؟.....

کمال آذری مشاور خانواده

@khanekamal
معجزه یاریگری مسئولانه
✍🏻رئوف آذری

https://t.iss.one/Sopskf/5382

رَیان، کودک مراکشی که چند روز قبل ناپدید شد و بعدها خانواده اش، متوجه شدند که در چاهی عمیق با قطر دهنه ی چهل و‌پنج سانتیمتر و‌ عمق سی و دو‌متری، سقوط کرده است، امروز پس از ده ها ساعت تلاش دسته جمعی ملت و دولت مراکش، به طرز معجزه آسایی، از تهِ چاه بیرون کشیده شد!

گرچه دقایقی بعدخبر فوت کودک مراکشی، رسانه ای شد و به ظاهر همه تلاش ها ناکام نشان داد اما هیچ گاه ذره ای از همت و حمیت جمعی دوستداران حیات و کنشگران فرهنگ یاریگرانه مسئولانه کاسته نشد،چه اینکه؛
نفس اقدام جمعی برای اقامه فرهنگ یاریگری مسئولانه، ارزش است و از طرفی، اگر همین هموندی های خالصانه برای پاسداری از جان میلیون ها کودک در معرض جنگ و نابرابری و کار غیرقانونی کودکان،شکل گیرد ،زندگی ها و جان ها،نجات خواهد یافت..

اما داستان این یاریگرانه، چنین اتفاق افتاد:
به محض همرسانی رسانه ای خبر سقوط این کودک پنج ساله، کنشگران مدنی، شهروندخبرنگاران و ‌اصحاب رسانه، کمپینی به راه انداختند و همه جا جار زدند تا هر کس و به هر طریق ممکن که برایش میسور است، کمک کند تا ضمن نجات جان ریان، مادری را از سکته قلبی نجات دهند و‌پدری را از شکستن ستون فقرات و شهری را از سکوت مرگبار و ملتی را از ذیل مسئولیت سنگین نجات جان یک انسان...

همه و‌ همه پای کار آمدند و در شوری وصف ناپذیر، هریک فرد و هر چند نفر کنار هم و هرگروه و هر دارا و صاحب توان و هنر و ‌مهارت و‌ فناوری ای، پای کار آمد تا در یاریگری مسئولانه ی جان، مدالی افتخار بر گردن آویزد و آویزند..

امروز، همه مادران مراکشی و ‌تمام مادران جهان، همسنگ مادرِ دل نگران و‌ منتظر ریان، به این معجزه دلخوش شدند و‌ملت و دولت مراکش، سرافراز از پشت سرگذاشتن موفق یک آزمون و امتحانی بس سنگین..

امروز هر آن که واژگان مهربانی، همدلی و‌همیاری را فهم کرده باشد، یاریگری همدلانه و مسئولانه شهروندان و مدیران بحران مراکشی را ارج می نهد و بر این خالقان معجزه ی یاریگرانه، علی رغم غمناک بودن نتیجه، درود می فرستند..

ما هم در مقام مروجان فرهنگ صلح و‌مسئولیت اجتماعی، در جغرافیای سرزمینی با پیشینه غنی فرهنگ یاریگری، ضمن عرض تسلیت به خانواده ریان و شهروندان مراکشی، این همت و شور و شعور جمعی مراکشی های عزیز را ارج می نهیم و امید راسخ داریم با دامنه دارشدنِ فرهنگ مسئولیت اجتماعی در جهانشهر و‌جغرافیای زیست جمعی، در آینده شاهد رخدادهای شادی آفرین و‌معجزه های دل انگیزتر منتج به نتیجه خواهیم شد..

به امید دامنه دارشدن فرهنگ یاریگری مسئولانه در جای جای جهان
و
با آرزوی صبر بر مصیبت برای خانواده ریان و همه کنشگران حاضر در صحنه و‌پشت صحنه و‌ ویژه رسانه و‌اصحاب رسانه مسئولیت شناس..

#معجزه_یاریگری
#ریان
#مراکش
#فرهنگ_مسئولیت_اجتماعی

@sopskf
--
https://www.instagram.com/p/CZmlGQYrFo5/?utm_medium=copy_link
⭕️به یاد ریان کودک مراکشی ؛ معجزه یاریگری مسئولانه

✍🏻رئوف آذری

رَیان، کودک مراکشی که چند روز قبل ناپدید شد و بعدها خانواده اش، متوجه شدند که در چاهی عمیق با قطر دهنه ی چهل و‌پنج سانتیمتر و‌ عمق سی و دو‌متری، سقوط کرده است، امروز پس از ده ها ساعت تلاش دسته جمعی ملت و دولت مراکش، به طرز معجزه آسایی، از تهِ چاه بیرون کشیده شد!

گرچه دقایقی بعدخبر فوت کودک مراکشی، رسانه ای شد و به ظاهر همه تلاش ها ناکام نشان داد اما هیچ گاه ذره ای از همت و حمیت جمعی دوستداران حیات و کنشگران فرهنگ یاریگرانه مسئولانه کاسته نشد،چه اینکه؛
نفس اقدام جمعی برای اقامه فرهنگ یاریگری مسئولانه، ارزش است و از طرفی، اگر همین هموندی های خالصانه برای پاسداری از جان میلیون ها کودک در معرض جنگ و نابرابری و کار غیرقانونی کودکان،شکل گیرد ،زندگی ها و جان ها،نجات خواهد یافت..

اما داستان این یاریگرانه، چنین اتفاق افتاد:
به محض همرسانی رسانه ای خبر سقوط این کودک پنج ساله، کنشگران مدنی، شهروندخبرنگاران و ‌اصحاب رسانه، کمپینی به راه انداختند و همه جا جار زدند تا هر کس و به هر طریق ممکن که برایش میسور است، کمک کند تا ضمن نجات جان ریان، مادری را از سکته قلبی نجات دهند و‌پدری را از شکستن ستون فقرات و شهری را از سکوت مرگبار و ملتی را از ذیل مسئولیت سنگین نجات جان یک انسان...

همه و‌ همه پای کار آمدند و در شوری وصف ناپذیر، هریک فرد و هر چند نفر کنار هم و هرگروه و هر دارا و صاحب توان و هنر و ‌مهارت و‌ فناوری ای، پای کار آمد تا در یاریگری مسئولانه ی جان، مدالی افتخار بر گردن آویزد و آویزند..

امروز، همه مادران مراکشی و ‌تمام مادران جهان، همسنگ مادرِ دل نگران و‌ منتظر ریان، به این معجزه دلخوش شدند و‌ملت و دولت مراکش، سرافراز از پشت سرگذاشتن موفق یک آزمون و امتحانی بس سنگین..

امروز هر آن که واژگان مهربانی، همدلی و‌همیاری را فهم کرده باشد، یاریگری همدلانه و مسئولانه شهروندان و مدیران بحران مراکشی را ارج می نهد و بر این خالقان معجزه ی یاریگرانه، علی رغم غمناک بودن نتیجه، درود می فرستند..

ما هم در مقام مروجان فرهنگ صلح و‌مسئولیت اجتماعی، در جغرافیای سرزمینی با پیشینه غنی فرهنگ یاریگری، ضمن عرض تسلیت به خانواده ریان و شهروندان مراکشی، این همت و شور و شعور جمعی مراکشی های عزیز را ارج می نهیم و امید راسخ داریم با دامنه دارشدنِ فرهنگ مسئولیت اجتماعی در جهانشهر و‌جغرافیای زیست جمعی، در آینده شاهد رخدادهای شادی آفرین و‌معجزه های دل انگیزتر منتج به نتیجه خواهیم شد..

به امید دامنه دارشدن فرهنگ یاریگری مسئولانه در جای جای جهان و با آرزوی صبر بر مصیبت برای خانواده ریان و همه کنشگران حاضر در صحنه و‌پشت صحنه و‌ ویژه رسانه و‌اصحاب رسانه مسئولیت شناس..

@iran_times
Forwarded from رادیو سردشت
#داستان_شب

کاسه آشتی‌کنون

#نفیسه_محمدی

باز هم صدای‌شان بلند شد. دلم می‌خواست حداقل امروز را که کلی کار روی سرم ریخته، آرامش داشته باشم، اما مگر می‌شد؟ این‌بار معلوم نبود چه بهانه‌ای برای دعوا پیدا کرده‌اند و حساب احترام از دست‌شان در رفته... آرش هاج و واج از اتاق بیرون می‌آید و نگاهم می‌کند.

ـ سروصداشون نمی‌ذاره بخوابم، اه...
به ساعت نگاه می‌کنم و می‌گویم: «ظهر شد پسرم، چند دیقه دیگه می‌رسن باید راه بیفتیم.» جمله از دهانم در نیامده، زنگ خانه در میان فریادهای مرد همسایه گم می‌شود.

تصویر عباس و مادر و آقاجان را می‌بینم و در را باز می‌کنم. آرش که به شوق دیدن مادربزرگش، خواب از سرش پریده، از در آپارتمان بیرون می‌دود و بعد از چند دقیقه با ظرف بزرگ آش و مادرم که کارتونی در دست دارد و آقاجان و عباس که همیشه حرفی برای گفتن دارند، وارد هال می‌شود. سلام و احوالپرسی را به هر سه‌شان که آثار خستگی توی صورت‌شان موج می‌زند، تحویل می‌دهم و کارتون را از دست مادر می‌گیرم.

ـ مامان این چیه؟ می‌دادی عباس بذاره انباری... کی رسیدی آش درست کنی قربونت برم؟
چادرش را برمی‌دارد و نفس‌زنان روی یکی از مبل‌ها لم می‌دهد. آرش از کنارش تکان نمی‌خورد، ذوق سفر یکی دو روزه با مادر و پدربزرگش، بوسه‌ای می‌شود و روی صورت مادرم می‌نشیند. می‌گوید: «گفتم تو دیگه غذا درست نکنی، همین آش رو بخوریم و راه بیفتیم، این ظرفم که آوردم مال انبار نیست، باید جلوی چشمت باشه...» و مرموزانه می‌خندد. در کارتون را باز می‌کنم و ظرف پر نقش و نگار قدیمی را با احتیاط بیرون می‌کشم.

یک لحظه انگار ماشین زمان مرا به چهل سال قبل می‌برد. زندگی در خانه «خانم جان» مادربزرگم، همسایه‌ها که فقط یک اتاق باهم فاصله داشتند، حوض وسط حیاط، دوستان دوران کودکی، همه و همه از ذهنم می‌گذرد.

زیرلب با ذوق می‌گویم: «این کاسه آشتی‌کنون نیست؟» مادرم می‌خندد و جوابم را با شوق عجیبی می‌دهد: «آره خودشه، دیروز که قرار شد وسایل رو ببریم، گذاشتمش کنار که بدمش به تو، یادمه خیلی دوسش داشتی، گفتم حیفه اینو قاطی وسایل ببریم شمال، یادگاریه پیش تو باشه بهتره...» آرش جلو می‌آید و با تعجب به ظرف قدیمی نگاه می‌کند و می‌پرسد: «کاسه آشتی‌کنون چیه دیگه؟»

همانطور که چایی دم می‌کنم، می‌گویم: «این ظرف مال مادربزرگ من بوده، هر وقت کسی از همسایه‌ها دعواش می‌شد، فوری یه چیزی می‌ریخت توش، شکلاتی، نباتی، غذا یا هرچی که داشت، می‌داد به من که هم‌سن تو بودم و می‌گفت ببر در اتاق‌شون بده، تا یه کم دعوا فروکش کنه، منم می‌بردم و نمی‌دونم چی می‌شد که ساکت می‌شدن، اسمشو گذاشته بودیم کاسه آشتی‌کنون...» و مادرم ادامه توضیحات را برای آرش با حوصله می‌گوید.

بوی پیاز داغ روی آش دیوانه‌ام کرده، ناگهان فکری به ذهنم می‌رسد، کمی آش توی کاسه آشتی‌کنون می‌ریزم و به سرعت رویش را تزیین می‌کنم. آرش را که مشغول جمع کردن وسایل سفر است، صدا می‌کنم و ظرف را با احتیاط به او می‌دهم: «بدو مامان اینو ببر در واحد آقای امیری...» آرش با شیطنت می‌خندد و مادرم می‌گوید: «بسم‌الله بگو، شاید همین کلمه باشه که معجزه می‌کنه» و همه می‌خندیم.
به اینستاگرام رادیو سردشت بپیوندید
https://www.instagram.com/radio_sardasht?r=nametag
📻رادیو سردشت
🍇 @Sardasht_Radio

🍃🌼🍃🌼🍃
Forwarded from اتچ بات
☘️ دوای شفقت

هر چه خشونت در کوچه و خیابان ‌‌و خانه و رگ و روح بیشتر می شود، به لطافت محتاج تر می شویم.
خشونت، عفونت است، دردناک و مهلک. این درد، جز شفقت درمانی ندارد.
اگر روی این زخم‌ِ چرکین دوا نگذاریم، ما همه خواهیم مرد.
بنی آدمیم و اعضای یکدیگر؛ و هر عضوی که به درد آید ما همه بی قرار می شویم. هر عضوی که بمیرد، ما همه می میریم.

آدمی مگر چیست؟ جز شفقت، جز لطافت، جز مروّت!
هیولا مگر چیست؟ جز خشونت، جز قساوت، جز شرارت!

هزار هیولا در تن من پنهان است، هزار اژدی هاک در ساقه نازک ریواسی.
می خواهم آدمم را نجات دهم و نگذارم که این ساقه ریواس، ضحاک شود.

در برابرِ خنجر و خون و‌ خشم، سپری جز لطافت ندارم؛ آن‌گونه که سعدی مرا یاد داد که زیر پیراهن جنگی ام
« قزاگند» بپوشم. زیرا که شمشیر بر ابریشم خواهد لغزید.

بر زخمِ تماشا، مرهم گل سرخ می گذارم. بر تلخی روح، طعم ریحان می چشانم. استخوان شکسته جان را با شعری می بندم و ‌گوشم را که سنگین شده از ثقلِ اندوهِ اخبار، به دوای موسیقی شستشو می دهم. عودِ امید روشن می کنم تا در خفقانِ خانقاه‌ِ سینه نفس بکشم هوایی را که نیست.

دستهایم چرک است، رخت‌هایم چرک است، تنم چرک است، روانم چرک است. همه را به حمامِ شفقت می برم، سال ها باید بنشینم زیر بارش یکریز لطافت تا خوب شوم.

آتش جز آب دوایی ندارد، انسان جز شفقت چاره ای...

✍️#عرفان_نظرآهاری
☘️@erfannazarahari
#آتش_جز_آب_دوایی_ندارد
#انسان_جز_شفقت_چاره_ای
نصايح مادرِ فرشته وَشم

✍🏻 رئوف آذري*


https://t.iss.one/Sopskf/5387

از مهربان مادر فرشته گونم، یاد گرفته ام در گذر زمان، تمام همت خود را معطوف دارم تا؛

•چشمانم را عادت دهم زیبایی های خلقت و نکویی های مخلوق را بکاوند!

••گوش هایم، بهترین و دلنوازترین صداهای طبیعت و مافیها را بشنوند

••• زبانم لطيف ترين نواي ذکر و‌ تسبیح خالق و نيك ترين طنين و بهترين كلام را خطاب به مخلوق توليد و صادر كند

••••قلمم، پرفحواترين و همگراترين و شاكرترين واژگان را نسبت به خالق، طبيعت و مخلوقات، تراوش كند

•••••ذهنم، بر بهترين افكار و مثبت ترين برداشت ها، تمركز كند

•••••• قلب و دلم، سرچشمه ي مهر و رأفت، باشد و بر محور عفو و بخشش استقرار یابد

•••••••توان و انرژي و هوشم، براي بهترين اقدام و اثربخش ترين خدمت و مؤثرترين خير، هزينه و مصرف شود

•••••••جيبم، قلم و كليد-يكي براي نگاشتن از راه حل ها و دگري براي بازكردن قفل ها-،را در خود جاي دهد

••••••• در كوله ام، نانی، بطری آبی و بذر نيك و بيلچه اي براي رهیدن از احتیاج، رهایی و رهانیدن از تشنگی، نشاء بذر مهربانی در زمین و پرورش جوانه صلح در جهان، باشد

و امروز، روح و روان، وطن و جهان چه بسيار نيازمندِ چنين مادران شايسته اي است تا كمي و فقط كمي، حالِ خود و ديگري و جهان پيراموني را بهتر از ديروز كنند..

البته، من هم، گرچه بسیار تلاش کرده ام این نصایح دُر و گوهر را در عمل، متعهد باشم اما وااسفا که هنوز اندر خم کوچه های اولی، ویلانم😓

دعا کنید، توفیق یابم و يابيم؛
💢 آنی باشم و باشيم که مادرصلح منشم و مادران صلح آفرين جهان خواستند و وطن و‌ دگری(جامعه) و جهان نیز، نیاز دارد🙏🌹

تو مگو همه بجنگد و زصلح من چه آید

تو‌یکی نه ای، هزاری، چراغ خود برافروز

---
*كنشگر صلح و محيط زيست، فعال سواد رسانه اي

پ ن: مادرم سواد خواندن و نوشتن نداشت!
-------
💢جهانِ امروزِ ما، بیش از هر زمانِ دگری، به مادرانی نیاز دارد که بذر مهربانی بکارند و جوانه ی صلح، پرورش دهند...
شما هم اگر مادرانی چنین، سراغ دارید، معرفی کنید و از نصایح، درس نکته ها و‌ خیرمؤثرشان، بنویسید و کامنت کنید...

@sopskf
https://www.instagram.com/p/CZ6Q1ztLfOx/?utm_medium=copy_link
Audio
رفتم آقا
توتستان بود
بغلِ خونه ما
نزدیک خونه ما
آمدیم طناب
تاریک بود
طناب هر ور می انداختیم گیر نمی کرد
یه مرتبه انداختم گیر نکرد
دو مرتبه انداختم گیر نکرد
سومی آخر خودم رفتم بالا
رفتم بالا طناب گیر دادم
دیدم آقا یه چیزِ نرم خورد دستم
توت بود!
چه توت شیرنی
شیرین بود
اولی را خوردم
دومی را خوردم
سومی را خوردم
یه وقت دیدم هوا داره روشن میشه
آفتاب زده بالای کوه رفیق!
چه آفتابی!
چه منظره ای!
چه سبزه زاری!
یه وقت دیدم صدای بچه ها میاد
بچه ها [وقت] مدرسه بود
آمدن دیدن من توت می خورم
گفتن آقا درخت تکون بده
ما هم درخت تکون دادیم اینا خوردن
اینا خوردن من کیف می کردم
خوردم بله یه خوردم
ما جمع کردیم آمدیم تو خونه
خانم ما هنوز از خواب بیدار نشده بود
آمدیم یه خورده هم دادیم به اون
اونم خورد
اونم کیف کرد

رفته بودم خودکشی کنم...
توت چیدم آوردم!
آقا!
یه توت ما را نجات داد!
یه توت ما را نجات داد!
#کیارستمی

@yaser_arab57
🔲⭕️پدر بودن در ایران کار سختی است!
دکتر مجتبی لشکربلوکی

پدر بودن کار سختی است. در ایران و این برهه زمانی به مراتب سخت تر.
از یک طرف دیگر شوهرسالاری کم رنگ شده و مردان باید به درستی بیشتر از گذشته یاد بگیرند که حق و حرمت و احترام زنان را بیشتر از پیش نگاه دارند نه از سر اجبار که از سر شعور و شرافت. هر چند کار درستی است اما در هر صورت تمرین می خواهد و پوست اندازی.

از طرف دیگر پدرسالاری دیگر در بخش های بزرگی از این سرزمین رنگ باخته است و پدران این سرزمین که خود در روزگار پدرسالاری بزرگ شده اند اکنون در زمان فرزندسالاری به پدری رسیده اند. قضیه این جا سخت تر می شود که آینده این سرزمین هم با عدم قطعیت سرشته شده و حتی اگر پدر امروز نگران خودش و همسرش نباشد اما بی شک نگران آینده فرزندش است. خودش تحت فشار اقتصادی است. خبری از تامین آتیه مطمئن (بازنشستگی مکفی و اطمینان بخش) نیست. احتمالا در میانه راه زندگی نه می تواند برود و نه می تواند بماند.
احتمالا پدران این سرزمین، خود پدر و مادر پیری هم دارند که باید مراقب آن ها نیز باشند.
پدر امروز باید حواسش باشد که پسرش چه چیزی را دانلود می کند و دخترش چه چیزی را آپلود. در حالی که شاید به اندازه فرزندش تسلط به فضای مجازی ندارد و همین باعث می شود که از نظر ذهنی فرسوده و خسته شود.
و ده ها گرفتاری دیگر.
و بدتر از همه اینکه هیچ کدام از مهارت های لازم را به صورت رسمی نیاموخته اند. نه مهارت مدیریت استرس بلدند. نه آموزش سواد رسانه ای و دیجیتالی دیده اند. نه سواد مالی آموخته اند. باید بپذیریم که پدران امروز برای شرایط این زمانه تربیت نشده اند و یادگیری و پوست اندازی آنان مانند این است که یک قطار در حال حرکت را تعمیر کنیم.

☑️⭕️تحلیل و تجویز راهبردی:
با توجه به آنچه من از آینده درک می کنم و آنچه در مورد مهارت های قرن 21 خوانده ام، پدران این سرزمین دست کم نیازمند دو سواد و دو مهارت کلیدی هستند:
▫️سواد دیجیتالی-رسانه ای
▫️سواد مالی (درک و حل مسایل بانکی، بیمه ای، سرمایه گذاری و بازنشستگی)
▫️مهارت گفتگو (که پدران دیروز کمتر به این مساله نیاز داشتند اما هر چه می گذرد پدران امروز بیشتر نیاز دارند).
▫️مهارت حل مسایل پیچیده.

این چیز عجیبی نیست. ظاهرا سال های پیش رو، سرعت تغییرات به شدت بالاتر خواهد رفت و تمام مجامع فکری جهانی معتقدند که ما برای زندگی در سال های پیش رو نیازمند سواد و مهارت های جدید هستیم و اینجا یک ابرمهارت (مادر مهارت ها) اهمیت دو چندان پیدا می کند: مهارت یادگیری. و جالب تر اینکه ما در گذشته فکر می کردیم یادگیری فقط یعنی فراگیری (افزودن دانش و مهارت و سواد جدید) ولی یادگیری مساوی است فراگیری فعال (Learning) + فراموشی فعال (Unlearning). و به همین خاطر است که مفهوم یادگیری تمام عمر (Life Long Learning) مطرح شده است.

و آخرین نکته: پدر و مادر بودن کار سختی است علی الخصوص در ایران امروز. در مورد قدر و جایگاه زنان و مادران جای دیگری نوشته ام. اما این بار می خواهم در مورد پدران بنویسم. با پدران مان مهربان تر باشیم. فراموش نکنیم که آن ها در حال گذار به مردانی هستند نسبت به پدران خود به زنان احترام بیشتری می گذارند، نسبت به پدران خود بیشتر مواظب فرزندان خود هستند و در عین حال عدم قطعیت های بزرگ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی را تحمل می کنند. با مهربانی می توان این پوست اندازی (همان فراموشی فعال) و نوسازی (همان فراگیری فعال) را سریع تر طی کرد. بیشتر حواسمان به هم باشد به ویژه زنان سرپرست خانوار که باید نقش پدری را نیز ایفا کنند.


کانال شخصی مجتبی لشکربلوکی
@Dr_Lashkarbolouki