بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
447 subscribers
1.86K photos
666 videos
148 files
2.19K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
بِأَيِّ ذَنبٍ قُتِلَتْ
به سبب کدامین گناه کشته شده است؟
التکویر/ ۹

👈 یاد و خاطره شهدای #شیمیایی ۷م تیر سال ۱۳۶۶ #سردشت گرامی باد

•نقل از پیج در سایه قرآن...
💢نامه‌ی سرگشاده‌ی یک هموطن سردشتی به استاندار استان آذربایجان غربی

✍️محمّدعلی سوره ـ كارشناسی ارشد علوم سیاسی

به نام خدا

استاندار محترم آذربایجان غربی جناب آقای دکتر محمدمهدی شهریاری

با سلام و احترام؛

همانگونه که مستحضرید امسال هم به روال سال‌های گذشته، فرماندار محترم سردشت در مصاحبه با رسانه‌ها اعلام کردند که امسال نیز گرامیداشت بمباران شیمیایی ٧تیر با حضور مسؤولان برگزار خواهد شد. ضمن استقبال از اعلام این خبر، می‌خواهم از فرصت پیش‌آمده استفاده کرده و چند سؤالی را که مدت‌هاست ذهن بنده را به خود مشغول نموده با جنابعالی درمیان بگذارم.

🔗 ادامه‌ی مطلب

#اهل_سنت_ایران #سردشت #هفتم_تیرماه_١٣٦٦ #بمباران_شیمیایی_سردشت #کشتار_جمعی

🌐 www.islahweb.org

🆔 @islahweb
Forwarded from محمد درویش
🌳هر آمدنی یه رفتنی داره ...🌳

🇮🇷
@darvishnameh

1️⃣ یکی از خاطرات حضورم در موسسه تحقیقات جنگل‌ها و مراتع کشور برمی‌گردد به بیش از سه دهه‌ی پیش، زمانی که کاملاً جوان و بی‌تجربه بودم و از یک ماموریت دشوار پانزده‌روزه به منطقه بدلند در فیله‌خاصه میانه برگشته بودم؛ ماموریتی که هدفش پروفیل‌برداری از آبراهه‌های متعدد آن هزاردره ی بی‌انتها با دوربین تئودولیت بود. یکی از پیشکسوتانِ آن روز در بخش تحقیقات مرتع، وقتی ظاهرِ خاک‌آلود اما خندانم را دید، گفت: درویش! چند روز پیش نوه‌ام یقه مرا گرفته و می‌گوید: بابابزرگ! پس تو در طول این همه سال چه کردی که همچنان وضعیت مراتع ما خوب نیست و گرد و خاک بیشتر شده؟! او ادامه داد: الان وقتی به گذشته می‌نگرم، هیچ پاسخی برای نوه‌ام ندارم و عملاً نمی‌توانم از عملکردم دفاع کنم ... چون او راست می‌گفت و من نتوانستم چراغی را روشن کنم که اینک به آن بیاویزم و در نهایت با لحنی پدرانه از من خواهش کرد از این تجربه تلخ عبرت گرفته و به نحوی خدمت کنم که وقتی نوبت به بازنشستگی‌ام رسید، این احساس تلخِ بی‌مصرف‌بودن را دوباره تجربه نکنم ...

2️⃣ و خوشحالم که اینک وقتی به همه‌ی آن سال‌ها می‌نگرم، با افتخار درمی‌یابم که من برای فرزندِ اروند خاطرات فراوانی از میاندشت در سرخ‌چشمه تا تنگ‌زندان در ناغان؛ از میلکی در هرمزگان تا سقالکسار در گیلان؛ از کم‌جان در فارس تا کانی‌برازان در مهاباد؛ از الگن در کهگیلویه تا سردشت در آذربایجان غربی؛ از پاقلات در لامرد تا دیزباد بالا در خراسان؛ از کلمرز در کهنوج تا منصورآباد در رفسنجان؛ از بندر دیر در بوشهر تا باغ‌شهر زنوز در مرند؛ از کلات نادری در خراسان تا بورالان در ماکو و ... دارم تا تعریف کنم؛ برایش خواهم گفت که اگر نبودم احتمالاً حال چند محیط‌بان، چند فعال محیط‌زیست، چند درخت و چند حیوان به خوبی امروز نبود ... و اینها همه بهانه‌هایی است برای آفرینش لذتی غیرقابل ارزشگذاری که آن را رضایت قلبی می‌نامم ...

3️⃣ از نخستین روز امردادماه ظاهراً بازنشسته خواهم شد، اما تا روزی که زنده باشم و تا روزی که بتوانم با یادداشت‌هایم با شما در ارتباط بمانم، به تلاشم ادامه داده و تا لحظه‌ی اخراج از زمین بازنشسته نخواهم شد! تازه چه کسی گفته که کنشگران، نویسندگان، شعرا، دانشمندان و پژوهشگران بازنشسته می‌شوند؟ آنها حتی پس از پایان ماموریت‌شان در زمین همچنان زنده و فعال و پرنفس به تاب‌آوری زمینیان ادامه می‌دهند تا وقتی که همچنان به یادداشت‌ها و نشانزدهاشان ارجاع داده می‌شود ...

#بازنشستگی_محمد_درویش

https://www.instagram.com/p/CQscPYfBz9B/?utm_medium=copy_link
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
گەشتی پاسکیڵ سوارانی سەردەشت و پاسکیڵ سوارانی بەڕووپارێز بە دەوری شارە شەھیدەکەی سەردەشت،
سەرلەبەیانی ٧ی پووشپەڕی ٢٧٢١ی کوردی بۆ ڕێزگرتن لە مەقامی شەھید و زامدارەکانی کیمیابارانی سەردەشت و گەیاندنی پەیامی؛

« بە چارەسەری ئاشتی، بەرەنگاری برینە مێژووییەکان مان دەبینەوە»

————————————-

تور دوچرخەسواران سردشت و بلوطبانان پابه ركاب به دور شهر شهید سردشت در صبحگاه هفتم تیرماه ۱۴۰۰ به منظور ارج نهادن مقام شهدا و جانبازان شیمیایی شهر سردشت و رساندن پیام
«با مرهم ئاشتی، به درمان زخم های کهن مان خواهیم شتافت»

🌹❤️🌹


#بلوطبانان_پا_به_ركاب #بمباران_شیمیایی_سردشت #جنايت #صلح#٧تير #شيميايي #سردشت #صدام #توسعه #محروميت #صلح #آشتى #گه_شه #٧پووشپه_ر #تير #مهاباد #پيرانشهر #ايران #sardasht
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
روى خط سردشت
.
دوستانم( كه بر زبان كوردى تسلط ندارند و با فارسى صحبت مى كنند) را دعوت مى كنم باهم به درد دل مردم اولين شهر شيميايى دنيا گوش فرادهيم.
.صداى مردم باشيم .
.
.نسخه ى زيرنويس فارسى.

_________________
"روى خط سردشت"
.
نيم نگاهى به پرونده سردشت بعداز ٣٤ سال در گفتگو با مردم جوانمرد و رشيد سردشت
.
پاى درد دل مردم اين ديار مى نشينيم…
.
.
#٧تير #شيميايي #سردشت #صدام #توسعه #محروميت #صلح ٓشتى #گه_شه #٧پووشپه_ر #تير #مهاباد #پيرانشهر #ايران #sardasht

@soran_mahmoodpoor
Forwarded from بلوطبانان پا به ركاب (Raouf Azari)
سردشت،استمرار سیطره ی چتر سیاه خردل و ضرورت بازیافت مسئولیت!

اگر ۳۴ سال قبل(هفتم تیرماه ۱۳۶۶) شهر سردشت و شهروندانش، قربانی گاز خردل با عاملیت دشمن شدند، هم اکنون نیز همان شهر و‌شهروندان جانبازش، قربانی مسئولیت نشناسی مسئولانی هستند که جز زبان زور و‌ هتهدید و ارعاب کنشگران مدنی و فعالان محیط زیستی، رسالتی برای خود قایل نیستند!

امنیت فقط در آسمان بدون پرنده ی آهنین بمب افکن و قفل مرزها نیست بلکه آسمان بی پرنده، رودخانه از جریان افتاده ، بلوط در حصر شعله ها، محیط زیستی ناسالم، آب آلوده، هوای ناپاک و فضای ارعاب کنشگری اجتماعی نیز خردلی است که جرعه جرعه سلامتی و امید را می زداید..

امروز سیزدهم تیرماه(فقط پنج روز پس از سالیاد بمباران شیمیایی و حضور پرشور معاون اول رییس مجلس شورا در مزار شهدا)، آسمان سردشت ذیل سایه چتر سیاه ناشی از تحریق محل دپوی پسماند شهر، به نفس های آخر رسیده و از بلوط ها(کپسول اکسیژن ساز) و آب زاب( پرستار تاول زدای جانبازان شیمیایی) هم خبری نیست چه اینکه اولی با تخریب های گونه گون و دومی نیز با انتقال ناجوانمردانه، موهبت شان از جغرافیای سردشت زدوده شد و اینک خیل جانبازان بازمانده از بمباران شیمیایی اند و تحمل دردهای کلیوی ناشی از آب شرب آلوده یا دودغلیظ ناشی از تحریق دپوی زباله ی شهر در دل جنگل هال بلوط!

امروز و چند روز دگر نیز مردم سردشت از تصویر دل انگیز طلوع خورشید محروم شده و خواهند شد و به جایش؛
غروب بسیاری از رؤیاها و آرزوهای خود را به سوگ نشسته و‌خواهند نشست!

خیل جوانان فراری داده شده ی مستأصل ایستاده در جنگل های مرزی ترکیه، یونان، صربستان و برگشته با قامتی افتاده و در تابوت مرگ، کولبران قطع نخاعی و سفره های خالی از طعام، و‌از همه مهم تر در دل جنگل و کوهستان، حسرت هوای پاک و جریان زاب، دستاورد بی مسئولیتی مسئولانی است که به جای برافروختن شمع امید، دیوانه وار به شلیک در تاریکی عادت کرده اند...

از مسئول مسئولیت نشناس ملولیم و مسئول مسئولیت پذیر، مسئولیت شناس و رافع این حجم از نامرادی سردشت و مردمان مرزدار سردشت مان ،آرزوست... اگر نیکزاد(معاون اول رییس مجلس)و رییسی(رییس دولت سیزدهم) مددی رسانند...

گرچه شایستگان بر صندلی و دورنگه داشته شده از صندلی مسئولیت نیز در این سرای کم نداریم اما حتمن جایی از کار عیبی دارد که در پس ۳۴ سال پساشیمیایی، همچنان شعله دپوی زباله، زبانه می کشد و نفس جانبازان شیمیایی را و کنشگران سبزاندیش این دیار را می بُرد و می مکد!

عیبی هست و‌ اگر هست چرا درمان، چنان ناکارآمد شده است؟!

چه زود دیر می شود اگر، همین امروز و‌فردا، برای #بازیافت_مسئولیت، کاری نکنید و نکنیم...
___
•کلیپ پیوست را ملاحظه بفرمایید، شاید که رسالت بازیافت مسئولیت، با همت شما، تحقق یابد...
👇👇👇
https://t.iss.one/oaktreeloverbiker/497
🚴🏻‍♂️♻️🔥

#بلوطبانان_پا_به_رکاب
#سردشت
#بمباران_شیمیایی
#مسئولیت_نشناسی
#دپوی_زباله
#تبخیر_رسالت
#تحریق_جان
#وعده_نیکزاد
#دولت_رییسی
#همت_کنشگری
#بازیافت_مسئولیت
_
امان از بدبختی!

وقتی آبی بی‌جهت هدر می‌رود، هر شهروندی بنا به سطح توجه و حساسیت خود به این موضوع واکنش نشان می‌دهد. حساست من نسبت به هدر رفتن آب، تا حد مشاهدۀ کتک خوردن طفلی بیگناه توسط والدینی بی‌رحم است. طاقتم واقعاً طاق می‌شود!
این میزان حساسیت در زندان گاهی کار دستم می‌داد. در انفرادی‌های بند 240 زندان اوین، هفته‌ای یک‌بار حق استحمام داشتیم، اما آب همیشه گرم نبود و حمام گرفتن عقب می‌افتاد. نگهبان بی‌آزاری که از این وضع ناراحت می‌شد، گاهی مرا برای دوش گرفتن به سرویس‌های بخش انتهایی بند هدایت می‌کرد، اما چون اثری از آب گرم در آن روز پیدا نمی‌شد، او توصیه می‌کرد که شیر آب را باز بگذارم تا بلکه به تدریج گرم شود!
هیچوقت این توصیه را نپذیرفتم و او از این رفتارم حیرت‌زده می‌شد! از نظر او باز گذاشتن شیر آب به مدت ربع ساعت برای گرم شدن تدریجی آن، کاملاً عادی بود بخصوص اینکه آب زندان اوین از چاه تأمین می‌شد. به او توضیح دادم که آب چاه با آب شبکه ارزش یکسانی دارند و به هیچ وجه نباید بی‌دلیل به فاضلاب تبدیل‌شان کرد. با نگاهی شبیه نگاهِ زیرک اندر هالو، تبسمی به لب می‌آورد و مرا به سلولم برمی‌گرداند.
در زندان رجایی‌شهر اما این مشکل را با برخی همبندی‌ها داشتم. بی‌تفاوتی برخی از آنها نسبت به هدر رفت آب، برایم غیر قابل تحمل بود. یک زندانی برای شستن پتویش آن را زیر دوش حمام می‌گذاشت و مقداری پودر لباس‌شویی هم روی آن می‌ریخت و آنگاه شیر دوش را تا انتها باز می‌کرد تا به خودی خود مثلاً در طول 24 ساعت ریزش آب، تمیز شود! آن دیگری، شیر آب را با تمام فشارش باز می‌گذاشت و مشغول مسواک زدن دندان‌های خود می‌شد بدون آنکه یک لحظه زحمت پیچاندن شیر را به خود دهد. در چنین مواقعی من معمولاً به زندانی نزدیک می‌شدم و به گونه‌ای که به او برنخورد، شیر را می‌بستم و به شوخی می‌گفتم؛ پیچاندن این شیر هیچ زحمت و هزینه‌ای ندارد!
برخی هواداران سازمان مجاهدین خلق این رفتارم را تمسخر می‌کردند. یکی از آنها گفت: فلانی جای تضاد اصلی و فرعی را اشتباه گرفته است! منظورش این بود که مسئلۀ اصلی نظام سیاسی است، اما من به مسئله‌ای فرعی مثل چگونگی مصرف آب توجه نشان می‌دهم.
آب زندان رجایی‌شهر نیز از چشمه‌ای در بالادست تأمین می‌شد و از نظر برخی زندانیان آب چشمه برای هدر رفتن و تبدیل به فاضلاب شدن هیچ مشکلی نداشت!
به آنها چندین بار مشکل آب و بخصوص چشم‌انداز بحرانی آن را در آینده توضیح دادم اما هواداران سازمان کمترین التفاوتی به این نوع بحث‌ها نشان نمی‌دادند. از نظر آنها اگر رژیم ساقط می‌شد، همۀ این مشکلات به راحتی برطرف می‌شد. یک روز به یکی از آنها گفتم؛ آیا فکر می‌کند اگر رژیم ساقط شود و خودِ آنها به حکومت برسند، مثلاً بارش باران و برف چند برابر می‌شود و ایران از منطقه‌ای عمدتاً گرم و خشک و کم بارش به ناحیه‌ای پر برف و باران و سبز و خرم، تغییر ماهیت می‌دهد؟
این نوع حرف‌ها اما برای آنان جا به جا کردن تضاد اصلی با فرعی بود و گوش شنوایی برای آن وجود نداشت.
متأسفانه همان منطقِ تضاد اصلی و فرعی ناخواسته به تمام ایرانیان ناراضی سرایت کرده است. در این شرایط بحرانیِ آب و برق که بدون تردید ناکارآمدی و سیاست ‌ای نادرست حکومت، عامل مهم آن است، حتی یک کلمه نمی‌توان از مصرف بی‌رویۀ برخی از هموطنان انتقاد و آنها را به صرفه‌جویی توصیه کرد. اغلب چنین توصیه‌ای را به طرفداری از نظام حاکم نسبت می‌دهند.
چوپانی در جنگل‌های شمال، با داسی بزرگ، شاخه‌های درختان جنگلی را قطع می‌کرد و جلو گوسفندانش می‌ریخت. وقتی به او گفته شد هر یک از این درختانی که می‌بُرد به اندازۀ تمام گلۀ او ارزش حیاتی برای کشور دارد، خشمگین شد و گفت؛ امسال علف کم است و می‌گی من چه کنم؟ بعد گفت؛ به جای آنکه یقۀ بالایی‌ها را بگیرید به من گیر می‌دهید؟
گویا چند سال پیش، دولت به دامداران مناطق جنگل‌نشین وامی داده تا گوسفندان خود را از جنگل خارج کرده و به دشت‌های اطراف منتقل کنند. برخی دامداران پس از گرفتن وام و مصرف آن، دوباره دام‌ها را راهی جنگل کرده‌اند. اگر کسی متعرض آنها شود، حرف‌شان این است که زورت به ما رسیده؟ چرا یقۀ بالایی‌ها را نمی‌گیری؟
خلاصه بالا و پایین در تقسیم کاری ویرانگر، دست به دست هم داده‌اند تا اثری از منابع حیاتی این کشور باقی نماند. اگر به بالایی‌ها انتقاد کنی، با محرومیت و زندان روبرو می‌شوی و اگر به پایینی‌ها توصیه‌ای کنی به همدستی با بالایی‌ها متهم می‌شوی! امان از بدبختی!
#احمد_زیدآبادی
#محیط_زیست
#زندان_رجایی_شهر
@ahmadzeidabad
https://instagram.com/ahmadzeidabadiii
توبه‌کار افتخاری را به دست آورده که هیچ‌کس ندارد: خداوند از توبه‌اش شاد شده و همچنین او را دوست دارد...

📕 إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ التَّوَّابِينَ
قطعا خداوند #توبه‌کنندگان را دوست دارد
💡البقرە / ۲۲۲

@sayeh_quran
Forwarded from بلوطبانان پا به ركاب (Raouf Azari)
دیوانگی علی وار، ضرورت امروز وطن
#رئوف_آذری


https://t.iss.one/oaktreeloverbiker/501

#علی را اکثریت شهروندان سردشت می شناسند. به ویژه که بذله گویی هایش، دامن کودک و‌نوجوان، بزرگسال و‌میانسال را گرفته و گاه زن و مرد نمی شناسد و‌صد البته ساکنان محله مسجد بلال حبشي و‌نیزه رو(مشرف به میدان یادمان شهدای هفتم تیر بمباران شیمیایی)، با نام ویژه کودکانش ادیسون و ... بیشتر از بقیه!
البته که همان اكثریت نیز، در غیاب و گاه حضر، او را #عەلیە_شێت، معادل #علی_دیوانە، خطاب كرده و مي شناسند!
قبل از او هم بوده اند امثال "علي"، با نام هاي فرهاد، سعيد، عزيزآغا و ملاباقي و... كه با پسوندي مشابه، خطاب شان كرده و صدالبته همكي در يك صفت، شباهتي وصف ناپذير باهم داشته اند و آن؛
"ذهني دور منطر و چشماني آينده بين و شامه اي با بوي فردا" و در يك كلام #عاقل تر از همه ي آنان كه ديوانه شان مي پنداشتند!
نگارنده براي هريك شاهدي مستدل سراغ دارد اما اين آخري، قهرمان يادداشت حاضر، "علي" چنين شاهدي شد بر فرضيه قبلي نويسنده سطور؛
•خبر رسيد كه جنگل هاي ملاپيره*، مشرف به فلكه يادمان شهداي هفتم تير سردشت، در پي آتش سوزي عمدي شنبه دوازدهم تيرماه، امروز پنج شنبه هفدهم، نيز زير تيغ بي انصاف لودر و بيل مكانيكي زنجيري رفته و در شرف قتل و عام، قرار گرفته است!

هرچند كودك پنج ساله ام همراه بود اما بدون فوت وقت، خود را به محل رساندم تا اولين بلوطبان پا به ركابي باشم كه به مواجهه ي تخريب گران شتافته باشم!
نقطه صفر سربالايي مشرف به بلوار هفتم تير كه رسيدم، سرم را بالا گرفتم و به ناگاه، چشمم در چشم علي، گره خورد كه انگشت اشاره بالاآورده، كف از دهان مي پراكند و رودررو با خريدار، بلوط هاي بالادست ضربه خورده را نشانه مي رود!

كودك در آغوش،خود را رساندم تا اگر ضرورت يافت دونفري جلوي زنجير چرخ دستگاه ها، بخوابيم ولي تناژ صداي علي، داستان و البته درس ها داشت؛
قبل از من مدعي رسيده بود و رُك و شفاف و بي ملاحظه، تقبيح مي كرد و برحذر مي نمود!

از نقش بلوط ها و حرمت قبور و ضرورت رعايت حداقل ها، سخن مي راند. تا مرا ديد، سكوتي موقت اختيار كرد و وقتي پرسيدم چرا آنجاست، صاحب كار، پاسخ داد، براي اعتراض و تقبيح ما آمده است و...
آن وقت بود كه شايد براي معدود دفعاتي، عرق شرم بر پيشاني ام غلتيد و اتقان يافتم، "علي" هاي زمانه ي خود، پيش قراولان كنشگري سبز و مدني بوده اند و ما دير فهم كرده ايم!

دقيق حين غروب پنج شنبه روز هفدهم تيرماه و در مواجهه با تخريب آرامستان مشهور و تاريخي شهر شهيدم بود كه دريافتم، وطن امروزمان، بيش از هر زماني، نيازمند ديوانگي علي وارِ علي هاي زمانه است..
آنان كه فارغ از قيود و حصار و ديوار، شجاع و در لحظه، پيش قراول مواجهه با تخريب گران و اختلاسگران و جنگ سالاران در طبيعت هستند..

كاش، تعداد ديوانگان شهرم به توان علي ها، افزوده مي شد تا ملاپيره ها و تاريخ و يادمان و سرمايه هاي نمادين وطن مان، ذیل سایه مهربانی چتر مسئولیت اجتماعی، محفوظ مي ماند و با توجيه و بي توجيه، قرباني زياده خواهي ها نمي شد!

---
*فعال صلح و مهزباني، كنشگر سواد رسانه اي
** MOLLAPIRAH
---
#بلوطبانان_پا_به_رکاب
#مهربانی_های_کوچک
#تخریب_های_سریالی
#رسالت_انسانی
#مسئولیت_اجتماعي
#ديوانگي_علي
#ضرورت_وطن

@oaktreeloverbiker
Forwarded from اتچ بات
🌱ناامید نشو ، تا بی رحم نباشی☀️

نا اميدی، افسردگی نمي آورد؛ نا اميدي بي رحمي مي آورد. و بي رحم ترين آدم ها، نا اميدترين افرادنند.

وقتي از مفهوم زندگي جا بماني، وقتي از تعريف زيستن شكست بخوري، وقتي بودن را كم بياوري و هستي را تلف كني ، وقتي از خودت عقب بيفتي، وقتي با دارايي هايت، با جانت، با تنت، با روحت، با عمرت، داد و ستدهاي زیان بار كني، آن وقت در نازيبايي ها بي پروا مي شوي و در شكستن مرزهاي حـُسن و قُبْح، بي مبالات.
آن وقت بي آنكه بداني از خودت دور مي شوي و از خودت متنفر .از خودت كه متنفر شدي، بخيل هم مي شوي، حسود هم مي شوي و چنگ مي اندازي به صورت زندگي، به صورت خوشبختي، به صورت اخلاق، به صورت ايمان.

نااميد كه شدي در پي انتقام بر مي آيي، انتقام از هر چيز كه بوي زندگي مي دهد و بارقه اي از زيستن با خود دارد!
انتقام از خورشيد كه از پس همه تاريكي ها باز هم هر صبح طلوع مي كند.
انتقام از هر درختي كه با همه مصيبتها از پس هر زمستان ، بهار مي كند.
انتقام از هر پرنده كه با همه اندوه جهان، سر از تخم در مي آورد.

🌱🔆🌱

نااميدي، بي رحمي مي آورد.
و بي رحمي گاهي چاقويي ست كه گلويي را مي درد و گاهي، تيري كه پهلويي را، گاهي اسيدي كه چهره اي را، گاهي دشنامي و توهيني كه روح و جاني را، گاهي حتی لطيفه اي كه اعتبار و آبرو و حيثيت و تاريخي را ...

بي رحمي گاهي خون مي نوشد و گاهي چاي سبز و قهوه. بي رحمي گاهي بمب روشن مي كند و گاهي شمع و سيگار، بي رحمي گاهي طناب بر گلو مي اندازد و گاهي شال حریر بر شانه. بي رحمي گاهي قمه و كمربند و زنجير مي چرخاند و گاهي عود و پَر . بي رحمي گاهي لاي موشك و مين پيچيده مي شود و گاهي لاي زرورق و لبخند.
بي رحمي مي تواند بر منبر و مجلس بنشيند و يا مي تواند در كافي شاپ و شبهاي شعر.
بي رحمي مي تواند اسمش داعش و طالبان باشد و در كوچه هاي حمص و حلب بگردد يا مي تواند نامی فرنگی داشته باشد و در خيابان هاي لاهه راه برود.
اما آخر همه بي رحمي ها شقه شقه كردن و شرحه شرحه كردن و کشتن است؛کشتن تن یا کشتن روح.

نا اميدان بي رحم به ديگران ستم كنند و به خود نیز، چه با دندان هاي تيز و چه با لبخند هاي نمكين!

تو اما هر چه مي كني، قاعده زندگي را پاس بدار، تا نااميد نشوي.
نااميد نشو تا بي رحم نباشي.


✍️#عرفان_نظرآهاری
@erfannazarahari☀️
🌱#ناامید_نباش
🎤#معین_نوروزی
14000422_Mirghasemi_Karafarini Ejtemaei1.pdf
5.7 MB
فایل ارایه آشنایی با #کارآفرینی_اجتماعی

توسط مهندس #ابوالفضل_میرقاسمی
رییس هیأت مدیره کانون توسعه کارآفرینی روستایی اندیشه پویا(تکرا)

سه شنبه ۲۲ تیرماه ۱۴۰۰
•صفحه اینستاگرام شورای هماهنگی سازمان های مردم نهاد میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری

بازنشر:

#بنیاد_توسعه_صلح_و_مهربانی

@sopskf
Forwarded from یاسر عرب
دست اپوزسیون و براندازان را باید بوسید!

یاسر عرب

1. وحید اشتری در توییتر نوشته بود:
«دیروز دخترم رو بردم پارک. اعصاب و روانم از دست سگ گردان‌ها ریخته بود به هم. دخترم هم به جای اینکه از بازی کردن لذت ببره دائم می‌ترسید و گریه می‌کرد. این چه گرفتاری‌ای بود که جامعه ما دچارش شد. مشکل کجاست که در شورای شهر و شهرداری کسی فکر جدی برای این وضعیت نمی‌کند؟»

2. آه از نهادم بلند شد چون یادم آمد:
سالها پیش ‏با همسر از آخرین سنوگرافی بارداری او بر‌ میگشتیم. سه هفته به زایمان مانده... کوچه خلوت بود و شب تاریک. سکوت زمستانی بود و خاموشی راه از چراغ سوخته تیر برق. ناگهان در آن آرامش محض، سگی با شدت از پشت دری چنان پارس کرد که بند دل من لرزید و کیسه آب رویا پاره شد و بچه چند هفته زودتر از موعد به دنیا آمد. آن شب بر ما چه گذشت خدا می داند اما سالهاست از خودم می پرسم بین لکنت حسنا و آن اتفاق رابطه ای بود؟
این موضوع را توییت کردم تا شاید کمکی باشد به دغدغه درست وحید و شنیده شدن صدای او و اضافه کردم؛
«‏حسنا چند سال بعد بهتر شد و الان لکنت بسیار کمی دارد. اما تلخی آن شب هنوز در ذائقه‌ام هست. این نمونه کوچکی از امکان وقوع حادثه ای بسیار دور از ذهن و بعید در نگهداری سگ آن هم درون حیاط منزل بود.»

3. باز هم خاطرات بسیاری در مقابل ذهنم آشکار شد. یادم آمد همین چند روز پیش ‏پارک لاله یک خانم سگش را بدون قلاده رها کرد. سگ کوچک به حالت بازی رفت نزدیک یک سگ بزرگ که قلاده داشت. متاسفانه سگ بزرگ ناگهان سگ آن خانم را گاز گرفت و صدای زوزه سگ کوچک و جیغ صاحبش به آسمان بلند شد. زن دیوانه وار جیغ می کشید و مادر مادر می گفت و سگ کوچکش را در بغل می فشرد. آن شب فحاشی بسیاری در پارک شد و اوضاع روحی مردم بهم ریخت. این موضوع را توییت کردم و نوشتم؛ ضوابط در ‎«سگ گردانی» علاوه بر مردم به نفع خود سگهاست!

4. پس از آن سیل فحش و ناسزا و تهمت و لیچار بود که نثارم شد. بخش عمده ای از این فحاشان من را مزدور جمهوری اسلامی نامیده و بخشی دیگر از هیچ فحش ناموسی دریغ نکرده بودند!
من اما هیچ احساس ناراحتی نداشتم و اضافه کردم؛ ‏غایتهای «اعلامی» افراد بسیار متفاوت است اما ببیند روش «اعمالی» طرفین فرقی هم دارد؟ شهر ‎باید به منِ «مگا‌مال ساز»، «صاحب بیلبورد»، «سگ گردان»، «دور دوری»، «گشت ارشاد»، «پارتی کن» و... عادت بکند! و چرا نکند وقتی «زور» به جای «قانون» نشسته و میزانِ «قدرت نمایی» «قانون گریزی» است!

5. برای برخی دیگر از مخاطبان نوشتم:
فارغ از جنجال برق آسای توییتر و قضاوت های آتشین حوصله هم دارید؟
بسیار خوب؛ ما در ‎#رویای_ایران مهندس محمد درویش، جناب هادی آفریده، دکنر مرتضی کریمی،خانم سارا امینی ... را در نشستی همراه نوجوانان دعوت کردیم تا مفصل راجع به پدیده حیوان خانگی گفتگو کنند.

6. همچنان اما سیل فحش و ناسزا بود از طرف مخاطبی که یک دشنام به جمهوری اسلامی میداد و یک ناسزا به قلم به مزدی چون من... برایشان نوشتم؛
‏سالها جمهوری اسلامی را دیدم که چقدر فشل، بی قواره، قدرت طلب، دست پاچه، کارنابلد، خود مقدس پندار و غریزی رفتار میکند! در چند سال اخیر به مدد پژوهش، سفر و شبکه های اجتماعی اپوزسیون‌اش را هم دیدم؛ فحاش، تندخو، نمایشی، مدعی، سطحی، تقلیل گرا، هیجانی و متوهم! (ملت و حکومت آیینه‌ی هم!)
و اضافه کردم؛ ‏نه از «سگ باز» واهمه‌ای داریم نه از «سگ ستیز» در جامعه‌ای قطبی و رادیکال، مسئله مان جامعه پردازی و انضباط در ‎#سگ_گردانی است.

7. خبرنگاری برایم نوشت: ‌‎جناب عرب عزیز؛ موضعی که شما گرفته بودید، پیامدهای زیادی داشت که قطعاً شما نمی‌خواستید به اینجا بکشد، اما نتیجه ناخواسته موضع شماست. این یادداشت امروزم در انصاف‌نیوز در همین‌باره را اگر فرصت کردید بخوانید.
و بنده پاسخ دادم: ‌‎استدلال شما این است که «مسئولین به بهانه درخواست ما با سگ گردانها برخورد سخت حذفی میکنند!» با توجه به اینکه ما نه به شکل یک طومار یا تقاضا از نهادهای حاکمیتی بلکه در بستر یک رسانه اجتماعی و با زبان خود جامعه مردم را مخاطب قرار دادیم بفرمایید راه بهتر برای بیان این دغدغه چه بود؟

8. من همچنان شخص شخیص جمهوری اسلامی را مقصر این وضعیت قطبی و این جامعه توده ای و جمهوری هیجانی می دانم اما باید دست تمام فحاشان و براندازان را ببوسم که به من یادآوری کردند در نبود همین حکومت تمامیت خواه و پر عیب و نقص با چه موجودات خشمگین، بی منطق و بی شرمی طرف هستیم. آنها به من یاد آوری کردند که گرچه درست است که مردم شکل حاکمان شان می شوند اما این گفته مولا علی (ع) نیز حق است که «آنگونه که هستید بر شما حکومت می شود!»


@yaser_arab57
پ.ن: توضیح عکس؛
‏خرداد ۹۳. تبریز. مرکز نگهداری از سگهای بی‌خانمان. تفقد، تبریک و تشکر از مسئول کمپ. همراه با دخترم فاطمه.

https://s4.uupload.ir/files/img_20210714_014144_a4ki.png
Forwarded from بلوطبانان پا به ركاب (Raouf Azari)
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
ھەڵمەتی رزگار کردنی ماسیەکانی دەڤەری ڕەش ھەرمێ-بانوو و قازان

لە لایەن پاسکیڵ سوارانی ژینگەپارێز و گەنجان و بە ساڵاچووانی ئاوایی بانوو

چوارشەممۆ ٢٣ی پووشپەڕی ٢٧٢١ی کوردی

•بە سپاسەوە بۆ دێھیار و ئەنجومەنی دێ و مامۆستا و سەرجەم گەنجانی ئاوایی بانوو👏🏻🌹

شایانی باسە، لەم ھەڵمەتە دا،زیاتر لە #ھەزار_ماسی، لە قەیرانی کەم ئاوایی و ئەگەری لە ناوچوون،رزگار کران🙏

#بەڕووپارزانی_پاسکیڵ_سوار
#سەردەشت
#ھەوڵی_رزگار_کردنی_ماسیەکان
#ڕەش_ھەرمێ
#بانوو
#ژینگە_پارێزان
#قەیرانی_کەم_ئاوی
#وشک_بوونی_ڕووبارەکان
-----
#یاریگری_مؤثر

نجات زندگی ماهیان در معرض کم آبی و مرگ حتمی

سردشت، حدفاصل روستاهای ره ش هه رمی
RASHHARMEH
و
بانوو
BANOU

در این اقدام داوطلبانه بلوطبانان پا به رکاب در روز چهارشنبه بیست و سوم تیرماه، بیش از #هزار_قطعه_ماهی به چشمه اصلی روستا و نیز دریاچه سد ملی سردشت منتقل شد.

•سپاس ویژه از امام جمعه، دهیار، شورا و جوانان روستای بانو که خالصانه یار شدند

#بلوطبانان_پا_به_رکاب
#معضل_کم_آبی
#خشک_شدن_رودخانه_ها
#مرگ_ماهیان
#نجات_زندگی
#سردشت
#فرهنگ_یاریگری

@oaktreeloverbiker
Forwarded from محمد درویش
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
💞این بازیکنِ دگریارِ والیبال، مرا یادِ شما مردمِ شریف ایران می‌اندازد!💞

🇮🇷
@darvishnameh

1️⃣ می‌گویند اگر در هر تیمی فقط یک نفر باشد که برای دیگری چنین خالصانه و شجاعانه بجنگد، رویین‌تنی، صفت پایدارِ آن تیم خواهد بود ...

2️⃣ در طول نیم‌قرن اخیر، بیش از پانصدهزار نفر از ایرانیان داوطلبانه و شجاعانه رفتند تا آنها که می‌مانند بهتر، آزادتر و مستقل‌تر زندگی کنند. آنها به رغم آنکه یوزِ پف‌کرده خطاب شدند، برای دریافت واکسن به مرزهای ارمنستان رفتند، مدیرانی گشادنشین را تحمل کردند و با دست خالی به مهار آتش در رویشگاه‌های جنگلی شتافتند، اما همچنان ثابت کردند که ایران را دوست داشته و ایران‌بانانی سلحشور هستند، حتی اگر اغلب رهبران‌شان علنی و غیرعلنی بگویند: ما برای برخورداری از مشروعیت به آرای مردم نیاز نداریم!

3️⃣ گاهی همان آدمی که هیچکس فکر نمی‌کرد کاری بکنه، کاری می‌کنه که هیچکس فکر نمی‌کرد! این ذره ذره گرمی خاموش‌وارِ ما، روزی عاقبت سرمی‌زند ز جایی و خورشید می‌شود ... شک ندارم.

#ایران_را_چگونه_تاب‌آور_کنیم
#دلیل_حال_خوب_هم_باشیم
#یوز_پف_کرده

https://www.instagram.com/p/CRVWN9ilYvr/?utm_medium=copy_link
Forwarded from یاسر عرب
مستند مهم مادر کشی را بخاطر گزارش جدید نیچر از تنش و بحران آبی بی سابقه ای که در سال پیش رو کشورمان را تهدید می کند در سه پارت تقدیم دوستان کردم.

این مطالعه در نهایت نشان می‌دهد که در طول چهارده‌سال مورد اشاره حدود هفتاد و چهار میلیارد متر مکعب اضافه برداشت - بیست و دو میلیارد متر مکعب بیشتر از حجم کل مخازن سدهای کشور - از آبخوان‌ها داشته‌ایم که تبعاتش فاجعه‌بار است.

این مستند اثر جناب کمیل سوهانی پژوهشگر و مستند ساز است که در بخش سیستان و بلوچستان آن به ارائه ای از بنده نیز توجه و بازنمایی شده.

این یادداشت مهم جناب محمد درویش مرد سبز ایران نیز باشد به ضمیمه:

https://t.iss.one/darvishnameh/9632


@yaser_arab57
خوزستان من سلام.pdf
171.1 KB
.
🌺 خوزستان من سلام

(تقدیم به هم‌سرنوشتان خوزستانی‌ام)


✍️✍️ محسن رنانی

(۳۰ تیر ۱۴۰۰)

https://renani.net/texts/poetry/851-2021-07-22-13-49-06

https://renanistorage.ir/renani-notes/renani-notes(22).pdf

@Renani_Mohsen
.
.
Forwarded from اتچ بات
💧قصه های آب

به نظر شما فرق کنشگر با واکنشگر چیست؟
شاید #کنشگر همان کسی است که پیش از فاجعه کاری می کند اما #واکنشگر کسی است که پس از فاجعه می خواهد کاری کند.
کنشگر می داند:« سرِ چشمه شاید گرفتن به بیل»
ولی واکنشگر وقتی از راه می رسد که« چو پُر شد نشاید گذشتن به پیل»
شش سال پیش دوستان کنشگر_هنرمندِ مستند سازم به شادگان رفته بودند تا مستند#قصه_های_آب را بسازند و همان زمان به من گفتند که به زودی قیامی از این منطقه برخواهد خاست. آنها پیشگو نبودند، پیش بین بودند. آنها مستندشان را آوردند و دریا دریا گریستند اما هیچکس نفهمید آنها چه می گویند. هیچکس مستند قصه های آب را نفهمید.
چرا ؟
چون:
به خُردان مفرمای کار دشت
که سندان نشاید شکستن به مشت
چرا؟
چون:
نخواهی که ضایع شود روزگار
به ناکاردیده مفرمای کار

دوستان ما با مشتِ هنر بر سندان شرایط می کوبیدند و اثر نداشت. زیرا ناکاردیدگان بر مصدر کارهای درشتند و کارشان ضایع کردن روزگار است.

چرا صدای هنر به گوش حکمران نمی رسد؟
چون:
خردمندی را که در زمرهٔ اجلاف سخن ببندد شگفت مدار که آواز بربط با غلبهٔ دهل بر نیاید و بوی عنبر از گند سیر فرو ماند.
بلند آواز نادان گردن افراخت
که دانا را به بی شرمی بینداخت
نمی‌داند که آهنگ حجازی
فرو ماند ز بانگ طبل غازی
چرا؟
چون بوریاف باف حریر بافی بلد نیست و اگر احیاناً روزی حریر بافی گذرش به کارگاه بیفتد چنان حریرش را پاره می کنند که دیگر هوس حریر بافی نکند. نمونه اس همان حریربافی بود که بلد بود حریر طبیعت را ببافد هم نام مرد آهنگر شاهنامه«کاوه»، یادتان هست با او چه کردند؟
حالا ما مانده ایم و این کارگاه سوخته و‌جمعی بوریاف باف خُرد نارکاردیده…

✍️#عرفان_نظرآهاری
📹#رضا_خوشدل_راد
💧#قصه_های_آب
#نخواهی_که_ضایع_شود_روزگار
#به_ناکاردیده_مفرمای_کار
#بی_آبی_قصه_همه_ایران_است
💧@erfannazarahari