بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
447 subscribers
2K photos
684 videos
173 files
2.27K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
Forwarded from Deleted Account
امروز به همراه دختر کوچکم کیمیا خانم که ۳ساله ش در تعویض روغنی ساندیسی در دست کودکی دیگر که همراه پدرش امده بود دید ،گیر داد به اینکه ساندیس میخام و چون اطراف تعویض روغنی هم مغازه ای نبود وقتی این اقای محترم متوجه شد که کیمیا خانم گیر ساندیس داده خیلی مهربانانه به طرف ماشینش رعته ساندیسی را براش اورد .و ما را در این جا از گیر کیمیا خانم نجات داد و کلی از مهربانیش تشکر کردم.
Forwarded from Deleted Account
درود بر مهربانيش/ پس نتيجه اخلاقيش اينه هميشه همراه خود تنقلات و آبيموه همراه داشته باشم
Forwarded from Raouf Azari
درودش باد🌹
ودرود شما را که نگذاشتی این مهربانی در گذر زمان و نامهربانی های زندگی گم شود و نشرش دادید💐👍
Forwarded from Deleted Account
در خیابانی سراسر زباله ، پوست شکلاتش را باز کرد و درون جیبش نهاد
گفتم این کاغذ کوچک تأثيری در شمایل خیابان نمی نهد
گفت: ولی در شخصیت من آری...!
Forwarded from Deleted Account
باسلام محضر مبارک استاد بزرگوارم وبزرگترین معلم اخلاق ومهربانیم مهربان آذری گرامی ومهربانان این کمپین از خداوند متعال خواستارم طاعات و عبادات مقبول درگاه حق باشید ان شاءالله
زبان بنده قاصر از تشکر از استاد مهربانی وثمره دلش کاک آروین دوست داشتنی و سرور بسیار عالیقدرم مهندس آذریون است که چند روز پیش با کوله باری مهربانی و محبت خانه بنده را غرق مهر نمودند وهم بازی دختر کوچکم شدند ومرهمی بر زخمهای التیام نیافته جسم رنجورم شدند دستان سخاوتمند شما را میبوسم استاد که هر از چند گاهی علیرغم مشغله کاری من باب صله رحم عیادتم میفرمایی هزاران درود بر شما مهربانیتان مستدام💗💞💞🌷🌷🌷🌷🌷🌳🌳🌳
Forwarded from Raouf Azari
شخصا"همواره شرمنده امسال شماهستم اما واقعا" نباید و نشاید لطف مهربانان را در گذرگاه تاریخ نادیده گرفت و ننگاشت و ننوشت...
دست بوس همه ی عزیزانی هستم که یاربیماران،مستمندان و درراه ماندگان زندگی اند🌹
Forwarded from Nasira Naser
چند وقت پیش رفته بودیم پاوه، شبی رفتیم داروخانه واسه ی دارو ولی بسته بود، رفتیم تا اواسط شهر و دیدیم خیابون شلوغه و بسته فکر کنم یا تصادف بود یا دعوا دقیق نمی دونم ولی ما دور زدیم که معطل نشیم و بریم داروخانه ی بیمارستان، غافل از اینکه داروخانه ی شبانه روزی چند قدم بالاتر از اونجایی بود که ما دور زدیم، داروخانه ی بیمارستان اون دارورو نداشت و بهمون گفتن برین از داروخانه ی شبانه روزی بگیرین، موقع دور زدن با ماشین همسرم گفت این سه تا خانم و بچه رو هم برسونیم یه مسیری، ازشون پرسیدیم کجا می رین که اسم یکی از روستاهای اون اطراف رو گفتن و گفتن خیلی وقته زنگ زدیم واسه آژانس ولی جواب نمی دن، خلاصه ما هم گفتیم ما داریم بر می گردیم داخل شهر واسه دارو، گفتن ما هم اتفاقا دارو لازم داریم بچه مون مریضه، سوار شدن و با هم رفتیم وقتی رسیدیم اونجا، بهشون گفتم قسمت چکار می کنه ما تا این نزدیکی ها اومدیم ولی نمی دونستیم اینجا داروخانه هست و واسه همین برگشتیم بیمارستان و اینجوری شد که شما هم همراهمون اومدین، همسرم نسخه ی اونارم برد و گفت خودم براتون می گیرم، خیلی براش دعای خیر کردن، و من همیشه خوشحال از این دعاهای خیری هستم که برامون می کنن، انگار ته قلبم یه خوشحالی وصف ناپذیری داره فوران می کنه، یه لبخند به خدا زدم و یه شکر از ته دل براش که امشب این خانما واسه مون دعاهای قشنگی کردن، گفتن مثل اینکه غریبه این؟ گفتم نه من مال اینجام ولی خونه مون اینجا نیست واسه همین اصلا نمی دونستم داروخانه ی شبانه روزی اینجاس، خلاصه همسرم اومد که بریم، یکی از خانما گفت ببخشید افتادین زحمت، پول داروها چقدر شد؟ همسرم گفت نه بابا زحمت چی، اونم چیزی نیست و حرفشو نزنین، خیلی اصرار کردن و ما هم گفتیم اصلا در موردش چیزی نگین، چیزی نیست، خلاصه اونارو بردیم تا در خونه شون و با یه خوشحالی از ته دل ازشون خداحافظی کردیم و برگشتیم خونه.
وقتی می تونی در حق یک نفر خوبی کنی خودت بیشتر خوشحال می شی و این خوشحالی فکر کنم بزرگترین نعمتیه که خدا به انسان می ده.
Forwarded from Raouf Azari
درود بر یادگار مهربانان🌹👏
کارتان بس مهربانانه و ارزنده ودرخور تمجید بوده است...سپاس تان باد🌹
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۹
#رئوف آذری 
@Raoufazari
#ایده پرداز و مدیر کمپین  (۲۲خرداد۹۵)
#ماه عسل مهربانی۲
#عموسبحان،سوژه ی امروز شنبه۲۲خرداد#احسان علیخانی"در برنامه #ماه عسل بود!
#عموسبحان، روستازاده ای بود که در پی یک شکست عشقی،روستا را ترک و به جای اینکه طبق رسم معمول به کوه و بیابان بزند،به قول خودش"دنده عقب" می گیردوسراز تهران در می آورد!
درتهران، خادم خانواده ای می شود که دکتر است و در کش و قوس زندگی کار برای دیگران،وماندن در تهران چندبار دیگر "عشق" به سرش می زند و چون جوان های امروزی "نامه می نگارد"، " جلوی عشقش سبز می شود" و " تلفن،محمل ارتباطی اش"می شود!
در اولین مورد نامه نگاری اش، شماره تلفن منزل دکتر را وارونه می نگارد که جز با آیینه قابل قرائت نبوده که با همان یک شگردش، باید متوجه شخصیت طنز "عمو سبحان " بشویم که اتفاقا" همان شماره نگاری و نامه نگاری ها، منجر به فلک کشی و شلاق خوری وی در کلانتری می شود ولی باز همچنان مصر در عشق ورزی و تداوم ماجرای "عشق" !!!
اما شکست های عشقی مکرر،عاملی نبوده اند که توان "عموسبحان" را تحلیل برند و او همچنان با پشتکار، زندگی و "عشق درونی"اش را اداره می کند تا اینکه بعد از سال ها، مسیربازگشت به روستا را در پیش می گیرد و تجربیات غربت نشینی، چنانش می پرورد که این بار،مسیر عشقی اش را از راه خود دنبال می کند و مجدد در روستا عاشق می شود و پدر را واسطه ی خواستگاری می کند و تیرش به سیبل هدف می خورد و زندگی مشترک را با خانمی روستایی و از جنس خودش و هم کفوی خود شکل می دهد...
زندگی اش سروسامان می گیرد و وشغل دامداری جای کمربستن خدمت خلق می گیرد و خود ارباب خود می شود و بیش از 100 رأس گوسفند و بز و بیش از یک و نیم میلیون تومان پول رایج آن دوران که پول نقد کم تر در خانواده ها یافت می شد،سرمایه اش می شود!
دو پسر و دو دختر حاصل ازدواج "عمو سبحان " می شود و از طرفی سرپرستی خواهرش نیز مسئولیت را چند برابر می کند تا اینکه بعد از سال ها این بار نوبت پسران و دختران وخواهر و تشکیل خانواده شان می شود و "عمو سبحان" در پی همان حس "عشق ورزی" اش، و بر مبنای تجربه ی گرانبهایش از مسیر اصلی خودش پا پیش می گذارد و قبل از اینکه فرزندانش خطایی چون او را در "عشق ورزی" تکرار کنند،تمام گوسفندان و همان پول های نقد خود را قربانی سلامت عشقی فرزندان می کند و سامان شان می دهد و خود در پاسخ سئوالی که چرا همه سامان تان را دادید تا "عشق فرزندان" مسیر درست بپیماید، می گوید:
"همین که فرزندان و خواهرم مرتکب گناهی و اشتباهی "عشقی"نشدند، ارزشش را داشت"!!!
عمو سبحان باز می گوید:"همین حراج سرمایه زندگی به پای عشق بچه ها در کنار داستان های عشقی قبلی خودم، منجر به لقب "بالاتر از مجنون" روستاییان شد که بعدها عنوان اولین کتابم شد"!
"عموسبحان" اینبار نیز ناچار است از صفر شروع می کند ولی فکر بکری به سرش می زند!
وی با بازخوانی همان نامه نگاری های دوران جوانی اش،کاسبی دیگری راه می اندازد که مجدد وی را سرپا نگاه می دارد!
خلوت نگاری های شبانه ی عموسبحان چنان پیش می رود که دفتر مشق بچه ها را خط خطی می کند و بعد با همکاری پسرش،"علی"، همان خط خطی ها،کتابهایی با قالب داستان زندگی سراسر عشق وی می شوند که امروز فروش آنها در پیاده روهای کلانشهر تهران و حتی نمایشگاه بین المللی کتاب محل ارتزاق وی و خانواده اش
شده اند!هرچند گاه گاه مأموران سد معبر شهرداری، مزاحمت هایی داشته اند اما اینبار "احسان علیخانی"از زبان عموسبحان می گوید:"
دست فروشی در پیاده روها آخرین حربه ی یک شهروند برای ارتزاق عزت مندانه است...بیاییم نوع نگاه مان را به دست فروش ها عوض کنیم و اگر نمی توانیم، غرفه ای برای شان فراهم کنیم حداقل جاروب شان نکنیم که آنها نیز از این سفره زندگی سهمی دارند"!
کتاب های "بالاتر از مجنون" با موصوع داستان های عشقی عمو سبحان،"بزرگ ترین کشف دنیا" با محور طنز و چندین جلد کتاب دیگر اینک حکایت گر شخصیتی شده اند که در مقدمه ی "بالاتر از مجنونش" چنان همسرنوازی می کند که بی مثال یافتم:
"تقدیم به عزیزترینی که فقر را به رویم نیاورد...غیبتم را مدبرانه مدیریت کرد...با پدر شوهر و مادر شوهر،بزرگوارانه مدارا کرد و عشق ورزید و..."
همسر مهربان و شاکر و نیز فرزندش علی نیز بودند تا شهادت دهند، بزرگی مردی که حتی اشتباهات املایی و ویرایشی کتابش و زندگی اش را بزرگوارانه می پذیرد و علی رغم همه شکست ها و پستی و بلندی های روزگار همچنان "شکر می گوید خدایش را" و " مهر می ورزد خانواده اش را" و جالب اینکه توصیه می کند که نویسندگان از تراژدی نگاری خارج شوند و در راستای سور و شور بخشیدن به مردمان، به طنز نگاری روی آورند که الحق خودش با لهجه ی شیرین روستایی اش چنان بود!مهرشان و شادی فزون باد!
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
🌸🌻🌺سلام علیکم بر مهربانان..
طاعات همه ی شما بزرگواران مورد قبول حق ...
امروز صبح که به بیمارستان مراجعه کردم و دقیقه هایی را منتظر ماندیم نه تنهامن بلکه ..همه ی مراجعه کنندگان..
بعد از چند دقیقه صدای اعتراض های مراجعه کنندکان به ان بخش به گوش می رسید..
اقای کلانتر از سیستم نوبت دهی تلفنی وخطایای ان و اینکه همکارش حالشان مساعد نبود ومحل کار را ترک کرده بود توضیحاتی داد ..
واز همه به دلیل تاخیر معذرت خواهی کرد ..
این بخش که خود سه قسمت را در دست داشت فقط باید اقای کلانتر به ان می رسید وتا امدن نیروی جدید تنها ...
😔😔
من هم مثل همه نشسته بودم ومنتظر ..ولی کمی نزدیک تر به اطاق دکتر ..
اقای کلانتر من.وصدا زد واز من در خواست کمک کرد ..
من هم از اینکه توانستم (سه ساعت ونیم)کمک کنم حس خوبی دارم. خدارو شکربعد از این مدت بالاخره همکار به این بخش اعزام شد ..
ودراخر یکی از وقت هایی,که خود بیمارستان برای یه مدت طولانی برام نوشته بودند بخاطر کمک من به کارمند ان بخش به نزدیک ترین روز تغییر پیداکرد
🌸🌺یاداوری :گاهی اوقات کمک کردن به دیگران باعث میشود که کارهای خودمان هم سریعتر انجام گیرد ..
Forwarded from Raouf Azari
درود بر مهربان نادیه عزیز🌹
گل گفتید💐
Forwarded from Deleted Account
🔶بچه شاهین زخمی را با دستان مهربان خود مداوا و در طبیعت رها کرد 👏👏

🔸وستا سعدی از نقده

🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺
Forwarded from Raouf Azari
درود بر استا سعدی عزیز و روح بزرگ مهرورزش🌹
Forwarded from Deleted Account
سلام مهربانان......

طاعات قبول.

درسی که یک راننده مهربان به من داد.

دیروز بنا به مشغله ای که دارم از مسیری

صعب العبور با کامیون می گذشتم. هوا

شدت گرم بود و جاده هم دارای سربلندي

و سرازیری هاي تند.

كاميون با داد و بیداد راه را طی میکرد

و چشمم به آمپر آب بود و جاده.....

پیچ های جاده را می شمردم.

دو تاي دیگر مانده به سرگردنه كاميونی

را در حاشیه جاده متوقف دیدم..

راننده اش با لباسی آغشته به روغن و

گازوئيل در خواست توقف داشت.

وسیله را به حاشیه جاده هدایت کردم.

بعد از کلی ور رفتن با کامیون به این

نتیجه رسیدیم که باید بکسل کنیم

آن هم به طرف گردنه و سربالایی.

بعد از رسیدن به گردنه و روشن شدن

كاميون.

آن همکار ضمن تشکر ازمن خواست تا

هزینه تعمیر و بکسل را بگویم.

گفتم... هرجا مسلمانی را دیدی که به

کمکت

نیاز دارد به دادش برس..

او با خنده ای زیبا گفت. فقط..

مسلمان..........؟؟
Forwarded from Raouf Azari
هزاران درودتان باد که اندازه روزه سهم نیکی بردید🌹
♨️ندای خروشان" سوله دوکل "بین المللی می شود

💠آبشار پر صلابت سوله دوکل در حال رهایی از چنگال نامهربانان

💠گزارشی خواندنی در خبرگزاری بین المللی کرد پرس

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇



https://www.kurdpress.com/Fa/NSite/FullStory/News/?Id=107866
Forwarded from Raouf Azari
تبریک ... تلاش های تان در مهربانی با طبیعت ستودنی بود🌹
سلام بر مهربانان
عزیزی دیشب بعداز افطار آیفون درب منزل را به صدا درآورد و لختی مفتخرمان کرد و سپس دفتر یادداشت قشنگی جلویم نهاد و گفت:
"تصمیم گرفته ام یادداشتی از بزرگان شهرم را در دفترم به یادگار داشته باشم و فرداها چون سندی ارزشمند و زنده،مورد استفاده قرار دهم...
شما بعد از ابوی عزیزم دومین نفری هستید که با درخواستم مواجه می شوید"!
عرض کردم این نظر لطف شماست و در واقع بزرگان شهر بسیارند و ما یکی جزو شاگردان شان...
اما متواضعانه برایت خواهم نگاشت تا رنج حضور و لطف تان را پاسخی گفته باشم...
چون موقع اذان عشاء نزدیک بود ونماز تراویح فراخوانش قریب الوقوع بود،بی ملاحظه چند جمله ای بر دفتر زیبایش نگاشتم و این بار من درخواست کردم اجازه دهند تا تصویری برگیرم تا دوستان دیگری را نیز در باورم سهیم گردانم....
اینک آن تصویرنگاشته تقدیم جمع مهربانان می شود تا همگی در تک بیت آخر آن و به ویژه در این ماه مبارک شریک شویم...👇
تا می توانی رفع غم از چهره غمناک کن
****
درجهان گریاندن آسان است اشکی پاک کن...
---
کمپین "مهربانی های کوچک"
مهربانی
https://telegram.me/campinmerbani
کانال صرفا" برای نگهداشت محتوای شاخص گروه است...