Forwarded from Deleted Account
امروز همراه دوست خوبم کاک رسول زمردی در ترمینال ازادی به طرف پارکینگ سواریها میرفتیم که با جوانی که با چهار چرخ دستیش که تا حدود یک متر وسایل ماشین را زده بوده برخورد کردیم که از سراشیبی و نفس زنان میرفت پایین چند متری نگذشته بودیم که بارش افتاد رو زمین برگشتیم برای کمک که اقای زمردی وسیله نگه داشت و من همراه جوان وسایل ها را باش گذاشتم در این میان بود.که ما باهم صحبت میکردیم گفت کوردن گفتیم بله پرسیدم اهل کجایی گفت سنندج اسمش هم وریا بود .خداوند را شاکریم که تونستیم کمی از زحمات این دوستمان را بکاهیم. و در پایان هم کلی تشکر کردند. در اخر هم با اجازه خودش عکسی یادگاری با کاک رسول انداختم.خدا حافظی کردیم.چه جوان های را میبینی که با ماشینهای گرانقیمت در شهر ميگردند و ای چنین جوان های هم داریم که کمرش زیر بار رنج و محنت خمیده شده است.
Forwarded from Raouf Azari
هزاران درودتان باد کاک کمال وکاک رسول بسیار مهربان🌹🌹🌹🌹
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۳
#رئوف آذری
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش ششم#خرداد ۹۵)
زنجیره ی مهربانی ها(۱)
هفته ی قبل،کارت الکترونیکی سرویس اتوبوس های بی آرتی را ابتیاع کرده بووم اما هرچه کیفم را ورانداز کردم نیافتمش!
جلو باجه فروش کارت ها نیز بسیار شلوغ بود و اگر در صف نوبت خرید قرار می گرفتم به قرار نمی رسیدم و از طرفی زرنگی کردن ولابی گری هم با مرام مان همخوانی نداشت و گذشتن از خیر بی آر تی و استفاده از تاکسی های درون شهری نیز نیاز به چندین دقیقه پیمودن راه با پای پیاده واتلاف وقت تا رسیدن به ایستگاه های مرتبط داشت!
ناچار در صف سوارشدن نوبت گرفتم و در اثنای جلو رفتن، با نفر جلویی هماهنگ شدم که بزرگواری کنند دوبار کارت بکشند تا درقبالش دوبرابر هزینه جبران شود!
آن بزرگ مهربان در کمال تواضع قبول کرد و کارت را کشید و در مقابل تعارف وجه و آن هم دوبرابر مبلغ کسر شده از کارت شان، چنان واکنشی تحویلم داد که در مقابل وسعت قلب مهربانش احساس شرم کردم!
فرمودند:" امروز من برای شما حساب کردم،یک روزی شما نیز برای دیگری حساب کنید تا بی حساب شویم!"
راستش بعد از مدت ها کم آورده بودم و از "کمپین مهربانی های کوچک" و فعالیت گروهی مان در فضای مجازی و تلاش دوستان برای رصد این نوع از رفتار مهرورزانه برایش گفتم و اجازه خواستم تا تصویری از ایشان تهیه کنم تا با دوستانم در کمپین به اشتراک بگذارم رفتار مهرورزانه ش را...
بعد از کمی تعارف،در مقابل اصرارم اقناع شد و تصویری از تمثال مبارک شان تهیه کردم تا بزرگواری و مهربانی اش را به اشتراک بگذارم...
درود بر آن بزرگ مهربان و وسعت قلب مهربانش...👇👇👇
'https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
#نمونه ی ۱۱۳
#رئوف آذری
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش ششم#خرداد ۹۵)
زنجیره ی مهربانی ها(۱)
هفته ی قبل،کارت الکترونیکی سرویس اتوبوس های بی آرتی را ابتیاع کرده بووم اما هرچه کیفم را ورانداز کردم نیافتمش!
جلو باجه فروش کارت ها نیز بسیار شلوغ بود و اگر در صف نوبت خرید قرار می گرفتم به قرار نمی رسیدم و از طرفی زرنگی کردن ولابی گری هم با مرام مان همخوانی نداشت و گذشتن از خیر بی آر تی و استفاده از تاکسی های درون شهری نیز نیاز به چندین دقیقه پیمودن راه با پای پیاده واتلاف وقت تا رسیدن به ایستگاه های مرتبط داشت!
ناچار در صف سوارشدن نوبت گرفتم و در اثنای جلو رفتن، با نفر جلویی هماهنگ شدم که بزرگواری کنند دوبار کارت بکشند تا درقبالش دوبرابر هزینه جبران شود!
آن بزرگ مهربان در کمال تواضع قبول کرد و کارت را کشید و در مقابل تعارف وجه و آن هم دوبرابر مبلغ کسر شده از کارت شان، چنان واکنشی تحویلم داد که در مقابل وسعت قلب مهربانش احساس شرم کردم!
فرمودند:" امروز من برای شما حساب کردم،یک روزی شما نیز برای دیگری حساب کنید تا بی حساب شویم!"
راستش بعد از مدت ها کم آورده بودم و از "کمپین مهربانی های کوچک" و فعالیت گروهی مان در فضای مجازی و تلاش دوستان برای رصد این نوع از رفتار مهرورزانه برایش گفتم و اجازه خواستم تا تصویری از ایشان تهیه کنم تا با دوستانم در کمپین به اشتراک بگذارم رفتار مهرورزانه ش را...
بعد از کمی تعارف،در مقابل اصرارم اقناع شد و تصویری از تمثال مبارک شان تهیه کردم تا بزرگواری و مهربانی اش را به اشتراک بگذارم...
درود بر آن بزرگ مهربان و وسعت قلب مهربانش...👇👇👇
'https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
Forwarded from Salam-e-sobh
🍎💫⚡️✨💥🌾
🍂🍃🌸🍁
🌼🌷
🌾 @salamesobhgahi
باز هم بي بهانه سلام...
صبح بخیر دوست مهربان من
انسانها زود پشیمان می شوند
گاه از گفته هایشان
گاه از نگفته هایشان
اما سراغ ندارم کسی را
که از مهربانی پشیمان شده باشد
زیرا که مهربانی
منطقی ترين گفت و گوی زندگیست
هر روز فقط یک پیام
🌾 @salamesobhgahi
🌼🌷
🍂🍃🌸🍁
🍎💫⚡️✨💥🌾
🍂🍃🌸🍁
🌼🌷
🌾 @salamesobhgahi
باز هم بي بهانه سلام...
صبح بخیر دوست مهربان من
انسانها زود پشیمان می شوند
گاه از گفته هایشان
گاه از نگفته هایشان
اما سراغ ندارم کسی را
که از مهربانی پشیمان شده باشد
زیرا که مهربانی
منطقی ترين گفت و گوی زندگیست
هر روز فقط یک پیام
🌾 @salamesobhgahi
🌼🌷
🍂🍃🌸🍁
🍎💫⚡️✨💥🌾
Forwarded from Raouf Azari
دکتر حسین جعفری عزیز از جمله مهربانانی است که پیجی در تلگرام راه اندازی کرده که هر هروز صبح، با پیامی کوتاه مهربانانه انرژی مثبت توزیع می کنند.
با فاروارد کردن پستی از آن عزیز،خواستم ادای دینی کرده باشم در قبال مهرورزی های روزانه اش...
امید که هر یک از ما به نوعی، نشردهنده انرژی مثبت و نگاه زیبابین باشیم چه با قلم،چه با کلام و چه با قدم و درهم و...
درود بر دکتر جعفری عزیز🌹
با فاروارد کردن پستی از آن عزیز،خواستم ادای دینی کرده باشم در قبال مهرورزی های روزانه اش...
امید که هر یک از ما به نوعی، نشردهنده انرژی مثبت و نگاه زیبابین باشیم چه با قلم،چه با کلام و چه با قدم و درهم و...
درود بر دکتر جعفری عزیز🌹
Forwarded from عثمان حسن زاده
برای انجام کار تاسیسات وارد ساختمانی شدم که استاد کار گچ کار نیز در آنجا کار می کرد صدای سوزناک دو تا جوجه گوربه می آمد انگار کمک می خواهند،از کارگران پرسیدم این گربه ها کجایند که صدایشان می آید؟گچکار مهربان رفت با چکش دو تا آجر را در دیوار شکست و گفت جوجه ها پشت دیوار گیر کرده اند بذار بیایند بیرون.مدتی گذشت و باز صدایشان می آمد این بار من رفتم ریزتر نگاه کردم متوجه شدم که جوجه گربه داخل ستون آهنی افتاده و نمی توانسته بیرون بیاید جوجه گربه دیگر نیز هرچه تقلا کرده کاری نتوانسته برایش انجام دهد،از استاد گچکار کمک خواستم تا آن را بیرون بیاوریم او نیز فورا به کمک آمد اما دستی بهش نمی رسید تا آن را بالا بکشیم ،لوله ای آوردیم و از طریق لوله در داخل ستون خاک ریختیم و با ریختن خاک گربهه روی خاک می آمد و بلند و نزدیکتر می شد تا جایی که نجات پیدا کرد از باقیمانده غدا برایش گذا شتیم تا شاید بخورد ولی انگار هنوز شیر خواره بود .
Forwarded from Raouf Azari
درود بر شما و قلب مهربان آن استاد همکارتان💐
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۴
#رئوف آذری
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش دهم#خرداد ۹۵)
#موسیقی مهربانی
مشاهده ۲ گروه موسیقی در پیاده روهای شهر اتفاقی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت!
روزهای یک شنبه و دوشنبه نهم و دهم خردادماه ۹۵ دو گروه متفاوت موسیقی اولی دونفره و دومی یک نفره در پیاده روهای خیابان آزادی منتهی به سه راه وفایی مشاهده کردم.
اول گمان کردم که شاید این ابتکار مسئولان یا شورای شهر برای تزریق نشاط به شهروندان مهابادی در آستانه سفر رییس جمهوری باشد ولی بیشتر که تأمل کردم متوجه شدم که آن عزیزان که با آلات موسیقی و کلام روح نوازشان لختی فضای خشن خیابان ها را می نوازند،گاه گاه پولی نیز می ستانند!
البته ستاندن از آنهایی که موسیقی، قلب شان را لطیف و دستی اختیاری بر جیب مبارک کشانده باشند!
وقتی بر پرس و جوهایم فزودم متوجه شدم که گروه دو نفری جنوبی اند وچندی است این شهر را برای این برهه از زمان خویش اختیار کرده اند و آن یک نفره نیز جوانی مهابادی اما گاه نامتعادل و نامتوازن!
نمی دانم آن گروه اگر برای پول می نواختند آن یک نفر برای چه؟!
واینکه چه عامل یا عواملی سبب شده است که آن گروه دو نفره در خیابان و برای پول بنوازد،خود جای پژوهشی آسیب شناسانه داشت و آن تک نفره نیز!
واینکه آیا نواختن در خیابان و برای پول، با هنر و هنرمندی سرسازگاری دارد یا نه؟! که خود مقوله ای دیگر است...
ولی آنچه برای من در آن روزهامهم بود این بود که؛
حضور این دو گروه، نشاط بخش پیاده روها شده بود و برای لختی شهروندان را به دنیایی دیگر خارج از درهم تنیدگی خیابان ها و رانندگی نامناسب رانندگان و عبور و مرور زنده های مرده در پیاده روها، رهنمون می شد!
شخصا" حس دلپذیری با صدای موسیقی آکاردیون آن گروه جنوبی و نیز آن تار جوان مهابادی کسب کردم و وقتی عابران بهره مند را نیز رصد می کردم شعفی بر چهره شان قابل دریافت بود و غنچه ای از خنده بر لبان شان...
با خود می اندیشیدم که چه می شد،اگر:
*مسئولان لختی به شادی مردم نیز می اندیشیدند و در تدارک لحظات شادی آفرین شان همت می کردند و مهربانی شان را با تسهیل گری برای فعالیت هنرمندان اثبات می کردند!
* هنرمندان بی بروکراسی دست و پاگیر،در قلب شهرها و گاه گاهی روستاها و اماکن توریسم پذیر، بی دغدغه ی معیشت، هنرنمایی می کردند و مهرورزی های شان را با هنرشان ابراز می کردند!
*شهروندان بیش از آنکه برای مراسم عزاداری هزینه می کردند، در مراسمات شور و سرور و جشن، هنرمندان را یار می شدند و بخشی از دغدغه ی زندگی هنرمندان و بخشی از نیاز روحی و روانی خود و اطرافیان شان را پاسخ می گفتند!
و چه می شد که در تمامی خیابان ها و کوچه های شهرهای ما، هنر و موسیقی جاری می شد و " موسیقی مهربانی" طنین انداز فضای مرده شهرهای ما می شد؟!
این کار شدنی است و تنها اراده ای از بالا و چانه زنی از پایین و تعهدی هنرمندانه و عملکردی شهروندمدارانه می طلبد و بس...
پس همه با هم پیش به سوی تمهید"موسیقی مهربانی"...🌹🌹🌹
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم
#نمونه ی ۱۱۴
#رئوف آذری
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش دهم#خرداد ۹۵)
#موسیقی مهربانی
مشاهده ۲ گروه موسیقی در پیاده روهای شهر اتفاقی نیست که بتوان به راحتی از کنار آن گذشت!
روزهای یک شنبه و دوشنبه نهم و دهم خردادماه ۹۵ دو گروه متفاوت موسیقی اولی دونفره و دومی یک نفره در پیاده روهای خیابان آزادی منتهی به سه راه وفایی مشاهده کردم.
اول گمان کردم که شاید این ابتکار مسئولان یا شورای شهر برای تزریق نشاط به شهروندان مهابادی در آستانه سفر رییس جمهوری باشد ولی بیشتر که تأمل کردم متوجه شدم که آن عزیزان که با آلات موسیقی و کلام روح نوازشان لختی فضای خشن خیابان ها را می نوازند،گاه گاه پولی نیز می ستانند!
البته ستاندن از آنهایی که موسیقی، قلب شان را لطیف و دستی اختیاری بر جیب مبارک کشانده باشند!
وقتی بر پرس و جوهایم فزودم متوجه شدم که گروه دو نفری جنوبی اند وچندی است این شهر را برای این برهه از زمان خویش اختیار کرده اند و آن یک نفره نیز جوانی مهابادی اما گاه نامتعادل و نامتوازن!
نمی دانم آن گروه اگر برای پول می نواختند آن یک نفر برای چه؟!
واینکه چه عامل یا عواملی سبب شده است که آن گروه دو نفره در خیابان و برای پول بنوازد،خود جای پژوهشی آسیب شناسانه داشت و آن تک نفره نیز!
واینکه آیا نواختن در خیابان و برای پول، با هنر و هنرمندی سرسازگاری دارد یا نه؟! که خود مقوله ای دیگر است...
ولی آنچه برای من در آن روزهامهم بود این بود که؛
حضور این دو گروه، نشاط بخش پیاده روها شده بود و برای لختی شهروندان را به دنیایی دیگر خارج از درهم تنیدگی خیابان ها و رانندگی نامناسب رانندگان و عبور و مرور زنده های مرده در پیاده روها، رهنمون می شد!
شخصا" حس دلپذیری با صدای موسیقی آکاردیون آن گروه جنوبی و نیز آن تار جوان مهابادی کسب کردم و وقتی عابران بهره مند را نیز رصد می کردم شعفی بر چهره شان قابل دریافت بود و غنچه ای از خنده بر لبان شان...
با خود می اندیشیدم که چه می شد،اگر:
*مسئولان لختی به شادی مردم نیز می اندیشیدند و در تدارک لحظات شادی آفرین شان همت می کردند و مهربانی شان را با تسهیل گری برای فعالیت هنرمندان اثبات می کردند!
* هنرمندان بی بروکراسی دست و پاگیر،در قلب شهرها و گاه گاهی روستاها و اماکن توریسم پذیر، بی دغدغه ی معیشت، هنرنمایی می کردند و مهرورزی های شان را با هنرشان ابراز می کردند!
*شهروندان بیش از آنکه برای مراسم عزاداری هزینه می کردند، در مراسمات شور و سرور و جشن، هنرمندان را یار می شدند و بخشی از دغدغه ی زندگی هنرمندان و بخشی از نیاز روحی و روانی خود و اطرافیان شان را پاسخ می گفتند!
و چه می شد که در تمامی خیابان ها و کوچه های شهرهای ما، هنر و موسیقی جاری می شد و " موسیقی مهربانی" طنین انداز فضای مرده شهرهای ما می شد؟!
این کار شدنی است و تنها اراده ای از بالا و چانه زنی از پایین و تعهدی هنرمندانه و عملکردی شهروندمدارانه می طلبد و بس...
پس همه با هم پیش به سوی تمهید"موسیقی مهربانی"...🌹🌹🌹
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم
Forwarded from عثمان حسن زاده
پیر مردی که برای قوت روزانه اش مجبور به کار آن هم با گاری اش بود مسیر خانه اش از کوچه ما می گذشت او که مام رحمان نام داشت با این سن و سالش و با وجود خستگی ناشی از کارش باز چنان مهربان ،خوش برخورد و اهل سلام و احوال پرسی بود که اگر کسی با او برای اولین بار برخورد می کرد احساس می نمود که او خوشبخت ترین انسان هاست،عصرها که به خانه اش بر می گشت همه می فهمیدند چون به هر کس که می رسید بلند سلام می کرد. زمانی من کنتور بست شرکت گاز بودم و از آنجا که راهم به جاهایی می رسید که مهربانیها را به صورت میدانی و واقعی می دیدم همراه ایشان برای نصب کنتور گاز به خانه اش رفتم و اتفاقا می خواستم سر از راز خوش برخوردیش را در آورم اما جای تعجب اینجا بود که از تعلقات دنیایی بسیار کم داشت همسر مهربانش که او نیز پا به پیری گذاشته بود بعد از انجام کار چایی آورد و همراه مام رحمان میل کردیم متوجه شدم پیر زن دیگری هم در خانه هست همسر عمو رحمان از زندگیشان می گفت:که با این حال و روزی که ما داریم خواهرم که فلجه و کسی را ندارد سالهاست که در خانه ماست خدا جزای به خیر رحمان را بدهد که حتی برای نظافتش او زحمت می کشد ؛ولی عمو رحمان از بیان این مطلب همسرش خوشش نیامد. از این موضوع سالها گذشته است این روز ها مام رحمان را در حالی دیدم که به زحمت می توانست راه برود بعد از سلام که احوال پرسی نمودم گفت که شکر خدا،الحمدالله خیلی خوبم از خانواده اش که پرسیدم گفت :خواهر زنم هنوز هست و همسرم نیز بیمار است و دخترمان هفته ای دو بار میاید کارهای خانه امان را انجام می دهد. آری عمو رحمان الگوی آدمیت است و در وجود ایشان مهربانیها هست.
Forwarded from نادیه دانش مهر √
🌺🌷🌺سلام علیکم به همه ی بزرگواران گروه...شبتان پر ازیادخدا.
مهربانی همواره جاریست ...
امروز که بعد کلاس در راه برگشت به منزل بودم ...
از همان صباح سپیده دم که روزه بودم ...
برای حضور در کلاسهایم اماده شدم.
نزدیک ظهر که کم کم احساس گرسنگی وتشنگی میکردم...
🙈🙈ودوس داشتم غذای مورد علاقه ام رابرای شام نوش جان کنم..
ولی چون مهمان داشتیم نمیخاستم به مادر مهربانم بگم که در کنارش این غذارو درست کند ...
خلاصه ...رسیدم به,سرکوچمون ..
که در ان باد شدید ...
کتابم ازدستم افتاد ...
ودر خلوت کوچه...
کیفی که باد داشت ان راباخود حمل میکرد را ...
ان رابرداشتم وبه خانه اوردم ...
مدارک های زیادی در این کیف بود ..خیلی تونستم بگردم تا ادرس منزلشون و روی کارت ماشین نوشته دیدم..
رفتم و ان را به صاحبش دادم ...
البته به همسرشان وحودشان...
خیلی تشکر کردند ..
نزدیک اذان صدای زنگ درمان به گوش رسیدوباخانواده مهمان خانه ی ما شدند ..
وبه راستی شیرینی وغذای موردعلاقه امشب من همراهشون بود ونوش,جان کردم به همین راحتی مهربانی را به همدیگر تقدیم کنیم...
نردیکه رمضان است....
بر بند دهان از نان که امد شکر روزه..
دیدی هنر خوردن بنگر در روزه...
شیطان همه تدبیرش وان حیله و تزویرش..
بشکست همه تیرش پیش سپر روزه....
التماس دعا
💐🌷🌺🌸🌹🌻
مهربانی همواره جاریست ...
امروز که بعد کلاس در راه برگشت به منزل بودم ...
از همان صباح سپیده دم که روزه بودم ...
برای حضور در کلاسهایم اماده شدم.
نزدیک ظهر که کم کم احساس گرسنگی وتشنگی میکردم...
🙈🙈ودوس داشتم غذای مورد علاقه ام رابرای شام نوش جان کنم..
ولی چون مهمان داشتیم نمیخاستم به مادر مهربانم بگم که در کنارش این غذارو درست کند ...
خلاصه ...رسیدم به,سرکوچمون ..
که در ان باد شدید ...
کتابم ازدستم افتاد ...
ودر خلوت کوچه...
کیفی که باد داشت ان راباخود حمل میکرد را ...
ان رابرداشتم وبه خانه اوردم ...
مدارک های زیادی در این کیف بود ..خیلی تونستم بگردم تا ادرس منزلشون و روی کارت ماشین نوشته دیدم..
رفتم و ان را به صاحبش دادم ...
البته به همسرشان وحودشان...
خیلی تشکر کردند ..
نزدیک اذان صدای زنگ درمان به گوش رسیدوباخانواده مهمان خانه ی ما شدند ..
وبه راستی شیرینی وغذای موردعلاقه امشب من همراهشون بود ونوش,جان کردم به همین راحتی مهربانی را به همدیگر تقدیم کنیم...
نردیکه رمضان است....
بر بند دهان از نان که امد شکر روزه..
دیدی هنر خوردن بنگر در روزه...
شیطان همه تدبیرش وان حیله و تزویرش..
بشکست همه تیرش پیش سپر روزه....
التماس دعا
💐🌷🌺🌸🌹🌻
Forwarded from Raouf Azari
درود بر آن مهربان روزه دار 🌹🌹🌹
Forwarded from Deleted Account
در همسایگی ما خانواده ای زندگی میکردند که تازه ازدواج کرده بودند ولی دختر خانم اهل اینجا نبود،روزی به من گفت اگه میشه کمی روغن میخوام چون تا حالا به مغازه همسایه نرفته ام خجالت میکشم برم اونجا،ولی بعدا بهتون پس میدم،اتفاقا منم از این قوطی های یک ونیم کیلویی روغن داشتم که یه مقداریشو مصرف کرده بودم،اونو براش بردم.و خیلی اصرار کرد که پولشو بده،اما قبول نکردم و ازش نگرفتم.خودمون توی خونه روغن نداشتیم تا شب که شوهرم برگشت و ماجرا رو براش تعریف کردم و گفت خیلی کار خوبی کردی،اتفاقا همون شب برادر بزرگم با همسرش اومدن خونه ی ما و یه قوطی پنج کیلویی روغن برامون آوردن،اون شب با ابوبکر خیلی به حکمت خدا فکر کردیم و برامون جالب بود.همیشه حکمتی در کار هست
Forwarded from Raouf Azari
درود بر مهربان هاجره و مهربان مرحوم ابوبکر عزیز که قلبش مالامال از مهر بود.
خدای رحمتش کند💐💐💐
خدای رحمتش کند💐💐💐
Forwarded from Raouf Azari
دوستان مهربانم
خوشحالم که امروز چندنفری اراده کردند و با قلم زیبانگارشان،مهربانی ها را به تصویر کشیدند.
چه راحت است عادت کردن به مثبت دیدن و مثبت نگاری و مثبت ستایی ...
پس هرمهربان یارباشد و در هفته بزرگواری کند یک گزارش از مهربانی های اتفاق افتاده پیرامونی اش را گزارش کند،کمپین مان مالامال از عشق و مهربانی می شود...سخت نیست،فقط کمی اراده می طلبد...پس بسم الله🌹🌹🌹
خوشحالم که امروز چندنفری اراده کردند و با قلم زیبانگارشان،مهربانی ها را به تصویر کشیدند.
چه راحت است عادت کردن به مثبت دیدن و مثبت نگاری و مثبت ستایی ...
پس هرمهربان یارباشد و در هفته بزرگواری کند یک گزارش از مهربانی های اتفاق افتاده پیرامونی اش را گزارش کند،کمپین مان مالامال از عشق و مهربانی می شود...سخت نیست،فقط کمی اراده می طلبد...پس بسم الله🌹🌹🌹