بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
458 subscribers
1.82K photos
651 videos
141 files
2.16K links
عزم کرده ایم با موهبت #مهربانی و #صلح بر هژمونیِ ناصلحی در جهانشهر پایان دهیم.

مٲموریت ما:
#نشاء_بذر_مهربانی و #پرورش_جوانه_صلح

#Together_For_Peace
--------
Spread Of Peace & Small Kindness Foundation

لینک ارتباطی:
@Raouf_Azari
Download Telegram
با سلام برتمام مهربانان
امروز سوار بر پله برقی های طولانی مترو انقلاب رو به پایین میرفتم که صدای نیمه بلند و رسای مهربان جوانی توجهم را به پله های غیربرقی بغل دستم جلب کرد. مهربان جوان، مصرانه از پیرمردی که تاب حفظ تعادل روی پله برقی را نداشت و بامرارت و مشقت زیادی تلاش میکرد از پله ها پایین بیاید، تقاضا میکرد: "پدرجان بیا کولت کنم" و پس از رضایت ندادن پیرمرد، مهربان جوان از او تقاضا کرد که دستش را بگیرد و پیرمرد دعای خیر کنان، از جوان تشکر کرد و به آهسته پایین آمدن ار پله ها ادامه داد.

خرداد یعنی جمیع مهربانی ها
مترو انقلاب، دوم خرداد 95 ساعت 20
Forwarded from Raouf Azari
درود بر شما و الشتری ها و مسئولان فهیمش🌹
Forwarded from Raouf Azari
درود بر ان جوان رعنا و فهیم و مهربان و هزاران سپاس از تصویرگری و گزارش شما مهربان امیر که دست کمی از مهربانی آن مهربان ندارد و بلکه ارزنده تر نیز هست چون مهربانی ها را ثبت و ضبط می کنید🌹👏👏
سلام بر دوستان ویاوران ومهربانان این کمپین که براستی همگی شما الگوی محبت ومهرورزی هستید عزیزان فرصت رامغتنم می‌شمارم واز طریق این پیام از تک تک سروران این گروه که مدت دوسالی که درمقابله بابیماری تومور مغزاستخوان هستم تشکروقدردانی کنم شما بزرگورانی که هرکدام به طریقی حامی بنده حقیر وخانواده ام بودید شما عزیزانی که در سخت ترین شرایط بیماریم التیام بخش دردوغمم بودی براستی همه شما منادیان مهرهستید از استاد بزرگوارم آقای آذری تشکرویژه دارم که همواره غمخوار اصلی بنده بود واما دیروز درحالی که آماده سفر تبریز برای بستری و شیمی درمانی بودم وحزن زائدالوصفی وجود بیمارم را احاطه کرده بود شاهد تشریف فرمایی استادومحبوب همه دلها سرور بسیار بزرگوارم کاک عثمان ایزدپناه بودم که با فرمایشات گهر بارشان دوباره امید ازدست رفته را دلم زنده کرد ازهمین جا درحالی که آماده شیمی درمانی میشوم بوسه مهر را عجین دستان آن استاد علم وادب و اخلاق مینمایم کاک عثمان گیان درودتان باد از دوستان گرامی التماس دعای خیر دارم (فریدون محمدزاده برادرکوچکتان تبریز بیمارستان محلاتی)
Forwarded from عزت خسروی
درودتان باد مهربان بزرگوار کاک فریدون جان از اللە متعال شفا و بهبود رو واسە شما و همە بیماران خواستاریم🌹🌹
مهربان پروردگارم .ای کسی که انوار مهرت بروبحررااحاطه نموده دوستان مهربانم را با تمام خوبیهایشان به تو می‌سپارم بارالها در پناه ظل ولای خویش همه این بزرگ مهرورزان را محفوظ ومحظوظ بفرما
Forwarded from Raouf Azari
درود بر کاک فریدون عزیز و آفرین بر همت و نیک اندیشی استاد بزرگوار🌹
شفای عاجل تان را طلب داریم💐
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۲
#رئوف آذری 
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش دوم #خرداد ۹۵)

#مهربانی مهربانان ۲
امروز علی رغم درهم تنیدگی بسیار ذهنی،جسمی و کاری، در پی اصرار و ابرام بسیار چندعزیز، که متأسفانه قبلا" نیز چندبار پاسخ دعوت شان بنا به شرایط جسمی و حجم کاری اجابت نشده بود،مجبور به اجابت دعوت وطی مسافتی طولانی شدم که جسم آزار بود ولی دلنواز!

دلنواز از این حیث که سفر هر وجبش، لبریز شد از مهرورزی و مهربانی!
قسمتی از مسیر تقریبا" ۷۰۰ کیلومتری رفت و برگشت را مجبور شدم با سواری بین شهری طی کنم!
در مهاباد فرصتی یافتم تا در فاصله تعویض ماشین،صبحانه را نیز با لقمه ای چند تناول کنم!

اما تقریبا" درحال فراغت از گاز گرفتن آخرین ته مانده ی لقمه ی صبحانه بودم که راننده سواری رزرو شده، یک لیوان چای جلوم نهاد!

از آن جا که به شدت نیازمند آن چای در آن موقعیت بودم،بسیار خوشحال شدم و سپاس شان گفتم و البته تعجب هم کردم که از چه سبب از فلاسک کوچک سهم جمع چندنفره شان، این چایی نصیب من شد ولی از خیرش گذشتم چون می دانستم لطف کمپین است!
کاک "#حسن ساره ای "نیز یکی از مهربانان ایران زمین لقب گرفت و همین...🌹

درصدد برآمدم که لیوان چای تعارفی آن راننده بزرگوار جناب ساره ای را شستشوداده، تحویل دهم که بوفه دار جلوی ترمینال مهاباد هم آب جوش تعارف کرد و هم نخواسته مایع ظرفشویی که سبب شد لیوان براق تر از همیشه مسترد شود که باز نیز لطف آن عزیز سبب کشف مهربانی دیگر شد که نامش " #رضا بهرامی نیا" بود و یک نکته زیست محیطی نیز بر لطفش بیشتر فزود و آن اینکه می گفت:" خودم به نظافت و بهداشت خیلی حساس هستم و لحظه ای نیست که در پاکسازی محیطی و نظافت اطراف بوفه ام تعلل کنم!"
اطراف بوفه اش را پاییدم و الحق که چنین بود و سپاسش واجب تر شد🌹

در 50 کیلومتری مقصد بودم که عزیزی تماس گرفت و اشاره کردند که ما از این فاصله به بعد با ماشین شخصی شما را همراهی خواهیم کرد و جایی قرار گذاشتیم و با خانواده سر قرار آمدند و تا دل طبیعت و مقصد اصلی همراهی کردند و جالب است بدانید که کل پخت و پز حدود 60 نفر را نیز خانم بزرگوارشان برعهده داشتند و صندوق عقبی وسیله نقلیه شان، نشان از لطف بسیار آن خانواده همدل داشت که قبلا" نیز بسیار از مهربانی شان شنیده بودم ولی این یک لطف خانواده کاک "#کریم ابراهیمی" عزیز و همسر بزرگوارش خانم احمدنژاد را با تمام وجود حس کردم🌹

در ورودی محل قرار جمعی، عزیز مهربانانی به استقبال آمدند که چهره خندان #دکتر مرادی عزیز و آغوش پرمهر #دکتر یعقوب بزرگوار و لیوان آب مهربان #عظیم،طعم متمایزی داشتند!🌹

بعد از اقامه نماز و صرف نهار، دفتر مهربانی ها بار دیگر ورق خورد و عزیز مهربانی از همین کمپین، در جمع بزرگ روبه همه سرپا ایستاد و بی بهانه، از اینجانب گفت و بسیار لطف ورزید و بسیار تمجید کرد که مرا نیز ناچار به واکنش کرد و استارت سخنرانی ای شد که قبلش با موضوعی دیگر توافق حاصل کرده بودیم و ناچار با باران لطف مهربان #عظیم مسیرش دگرگون کردیم و همان مبنایی شد تا حدود 40 دقیقه چندها مهربان حاضر در جمع، در سکوتی مهربانانه گوش های مبارک شان را به اینجانب بسپارند تا لختی برای شان از "#مدیر زمانه ی خودبودن" ارایه داشته باشم!🌹

چند دقیقه ای از استراحت میان وعده ای سپری شده بود که دغدغه بازگشت و وسیله و مسیری متفاوت با جمع سراغم گرفت و عزیز مهربان #دکتر یعقوب اعلام داشتند که داوطلبانه از ادامه تفریح و ماندن در جمع خواهند گذشت ومسیرطولانی خلاف مسیر اصلی خودشان،همراهی خواهند کرد!🌹
قصد حرکت داشتیم که اتفاقی غیرقابل انتظار افتاد و ناباوارانه سر و کله عزیز مهربانم پیدا شد و فلسفه آمدنش نیز مشخص!

مهربان "#حسن فرامرزی" که امکان همراهی اش به دلیل داشتن یک کار ضروری در ابتدای سفر میسور نشده بود،به قصد جبران، فاصله ای حدود 150 کیلومتری آمده بودند تا من بی وسیله نمانم و تا مبدأ همراهی ام کنند!
و بسیار بزرگوارانه بنده نوازی کردند و بسیار مهربانانه، مرا شرمنده مهر بی مثالش کردند🌹


این ها تنها بخشی از مهرورزی های سفرخیرم بود و اگر بخواهم تشریح کنم هفتاد من کاغذ می طلبد!
فقط واجب شده است شکر گویم مهربانترین مهربانان را و مهربانان همدل و همراه را...🌹🌹🌹

'https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
Forwarded from Deleted Account
امروز همراه دوست خوبم کاک رسول زمردی در ترمینال ازادی به طرف پارکینگ سواریها میرفتیم که با جوانی که با چهار چرخ دستیش که تا حدود یک متر وسایل ماشین را زده بوده برخورد کردیم که از سراشیبی و نفس زنان میرفت پایین چند متری نگذشته بودیم که بارش افتاد رو زمین برگشتیم برای کمک که اقای زمردی وسیله نگه داشت و من همراه جوان وسایل ها را باش گذاشتم در این میان بود.که ما باهم صحبت میکردیم گفت کوردن گفتیم بله پرسیدم اهل کجایی گفت سنندج اسمش هم وریا بود .خداوند را شاکریم که تونستیم کمی از زحمات این دوستمان را بکاهیم. و در پایان هم کلی تشکر کردند. در اخر هم با اجازه خودش عکسی یادگاری با کاک رسول انداختم.خدا حافظی کردیم.چه جوان های را میبینی که با ماشینهای گرانقیمت در شهر ميگردند و ای چنین جوان های هم داریم که کمرش زیر بار رنج و محنت خمیده شده است.
Forwarded from Raouf Azari
هزاران درودتان باد کاک کمال وکاک رسول بسیار مهربان🌹🌹🌹🌹
#کمپین مهربانی های کوچک
#نمونه ی ۱۱۳
#رئوف آذری 
@Raoufazari
ایده پرداز و مدیر کمپین
---------(نگارش ششم#خرداد ۹۵)
زنجیره ی مهربانی ها(۱)

هفته ی قبل،کارت الکترونیکی سرویس اتوبوس های بی آرتی را ابتیاع کرده بووم اما هرچه کیفم را ورانداز کردم نیافتمش!

جلو باجه فروش کارت ها نیز بسیار شلوغ بود و اگر در صف نوبت خرید قرار می گرفتم به قرار نمی رسیدم و از طرفی زرنگی کردن ولابی گری هم با مرام مان همخوانی نداشت و گذشتن از خیر بی آر تی و استفاده از تاکسی های درون شهری نیز نیاز به چندین دقیقه پیمودن راه با پای پیاده واتلاف وقت تا رسیدن به ایستگاه های مرتبط داشت!

ناچار در صف سوارشدن نوبت گرفتم و در اثنای جلو رفتن، با نفر جلویی هماهنگ شدم که بزرگواری کنند دوبار کارت بکشند تا درقبالش دوبرابر هزینه جبران شود!

آن بزرگ مهربان در کمال تواضع قبول کرد و کارت را کشید و در مقابل تعارف وجه و آن هم دوبرابر مبلغ کسر شده از کارت شان، چنان واکنشی تحویلم داد که در مقابل وسعت قلب مهربانش احساس شرم کردم!

فرمودند:" امروز من برای شما حساب کردم،یک روزی شما نیز برای دیگری حساب کنید تا بی حساب شویم!"

راستش بعد از مدت ها کم آورده بودم و از "کمپین مهربانی های کوچک" و فعالیت گروهی مان در فضای مجازی و تلاش دوستان برای رصد این نوع از رفتار مهرورزانه برایش گفتم و اجازه خواستم تا تصویری از ایشان تهیه کنم تا با دوستانم در کمپین به اشتراک بگذارم رفتار مهرورزانه ش را...

بعد از کمی تعارف،در مقابل اصرارم اقناع شد و تصویری از تمثال مبارک شان تهیه کردم تا بزرگواری و مهربانی اش را به اشتراک بگذارم...

درود بر آن بزرگ مهربان و وسعت قلب مهربانش...👇👇👇

'https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
Forwarded from Salam-e-sobh
🍎💫⚡️💥🌾
🍂🍃🌸🍁
🌼🌷
🌾 @salamesobhgahi

باز هم بي بهانه سلام...
صبح بخیر دوست مهربان من


انسانها زود پشیمان می شوند

گاه از گفته هایشان
گاه از نگفته هایشان

اما سراغ ندارم کسی را
که از مهربانی پشیمان شده باشد

زیرا که مهربانی
منطقی ترين گفت و گوی زندگیست


هر روز فقط یک پیام

🌾 @salamesobhgahi
🌼🌷
🍂🍃🌸🍁
🍎💫⚡️💥🌾
Forwarded from Raouf Azari
دکتر حسین جعفری عزیز از جمله مهربانانی است که پیجی در تلگرام راه اندازی کرده که هر هروز صبح، با پیامی کوتاه مهربانانه انرژی مثبت توزیع می کنند.
با فاروارد کردن پستی از آن عزیز،خواستم ادای دینی کرده باشم در قبال مهرورزی های روزانه اش...
امید که هر یک از ما به نوعی، نشردهنده انرژی مثبت و نگاه زیبابین باشیم چه با قلم،چه با کلام و چه با قدم و درهم و...
درود بر دکتر جعفری عزیز🌹
برای انجام کار تاسیسات وارد ساختمانی شدم که استاد کار گچ کار نیز در آنجا کار می کرد صدای سوزناک دو تا جوجه گوربه می آمد انگار کمک می خواهند،از کارگران پرسیدم این گربه ها کجایند که صدایشان می آید؟گچکار مهربان رفت با چکش دو تا آجر را در دیوار شکست و گفت جوجه ها پشت دیوار گیر کرده اند بذار بیایند بیرون.مدتی گذشت و باز صدایشان می آمد این بار من رفتم ریزتر نگاه کردم متوجه شدم که جوجه گربه داخل ستون آهنی افتاده و نمی توانسته بیرون بیاید جوجه گربه دیگر نیز هرچه تقلا کرده کاری نتوانسته برایش انجام دهد،از استاد گچکار کمک خواستم تا آن را بیرون بیاوریم او نیز فورا به کمک آمد اما دستی بهش نمی رسید تا آن را بالا بکشیم ،لوله ای آوردیم و از طریق لوله در داخل ستون خاک ریختیم و با ریختن خاک گربهه روی خاک می آمد و بلند و نزدیکتر می شد تا جایی که نجات پیدا کرد از باقیمانده غدا برایش گذا شتیم تا شاید بخورد ولی انگار هنوز شیر خواره بود .