Forwarded from Deleted Account
وقتی که اساسنامه گروه را خواندم یاد یک مهربانی بزرگ از پیرمردی بزرگ افتادم:
زمستان دو سال پیش بود، جمعه ای سرد ساعت 8 شب، از پیاده روی به سمت خوابگاه برمی گشتم، پیرمردی با لباسی ژولیده اما سرحال (که سرحالی ش فقط نشان دهنده این بود که معتاد نیست و البته سرحالیش بیشتر به خاطر نیاز به کمک و تلاش برای کسب توجه دیگران)؛
با عزت و کرامت بسیار خودش را به من رساند و با قدم های من قدم برمی داشت و شانه به شانه با من راه می رفت:
-سلام پسرم، خوبی؟
-سلام حاج آقا، خوبم سلامت باشین
-پسرم خیلی گشنه مه می شه کمکی بکنین
-نمی تونم بهتون پول بدم ولی می تونم براتون غذا پیدا کنم
- عالیه، من هم غذا می خام، پول نمی خام
نگاه کردم همه جا تعطیل بود، اما می دونستم که فست فود "زاپاتا" جمعه ها و تا پاسی از شب هم بازه
گفتم با هم بریم یه جایی رو پیدا کنیم، من هم تنها 8 هزار تومن پول داشتم و کارتم هم خالی بود، اما فردا سر برج بود که هم شرکتی که پاره وقت براش کار می کردم، پول به حسابم می ریخت و هم بابام حسابم را شارژ می کرد،
رفتیم داخل زاپاتا، ساندویجی که قیمتش 4000 تومن را بود، سفارش دادم،
پیرمرد برگشت گفت پسرم "کالباس" دوست دارم،
با تعجب بهش نگاه کردم، هم از پرروییش و هم از کلمه "کالباس"، آخه کالباس مخصوص تازه به دوران رسیده هاست، البته کمی هم خندیدم
به قیمت کالباس نگاه کردم، 6000 تومان بود، به مغازه دار گفتم آقا لطف کنید فلافل رو تبدیل به کالباس کنید و مابقیش رو هم حساب کنید،
کالباس آماده شد و با احترام گفتم حاج آقا بفرمائید میل کنید،
گفت پسرم دوست دارم کمی راجع به خودم برات بگم
گفتم با هم بریم تو راه برام تعریف کن
گفت دو تا نوه دارم یک پسر و یک دختر؛ در کل سه نفریم که با هم زندگی می کنیم، پسره 9 ساله است که چند روز قبل ماشین اون رو زیر گرفته الآن هم بیمارستانه، راننده ماشین گفته که خودم هزینه های بیمارستانش رو تقبل می کنم، خیالم از بابت اون راحته امروز هم بهش سر زدم، همه چیش عالیه!!!
اما دختره 7 سالشه، تازه رفته مدرسه، یه روز اومده گفته که کالباس چیه؟ خوشمزه است؟ منم گفتم نمی دونم نخوردم ولی یه روز برات می گیرم، کالباس رو برای اون می خواستم.
گفتم خودت چی؟ غذا خوردی؟
گفت آره. زیاد آب خوردم، سیر سیرم!!
اما مگر می شود آب جای نان را بگیرد؟!
می خواستم دوتا کالباس بگیرم که برم خونه شون رو هم ببینم و سه نفری باهم کالباس بخوریم، اما دیدم با دو هزار نمی شه.
به خوابگاه بر گشتم و گفتم من هم امشب با آب خودم را سیر می کنم، کلی آب خوردم اما گشنه تر شدم.. ساعت 12 شب بود که "قر قر شکم" اجازه خوابیدن را نمی داد. رفتم با دو هزار مونده ساقه طلایی گرفتم و که بتونم شب را به صبح برسونم.
آری برای برخی ها "آب و نان" شان، همان آب است و البته بزرگمردانی هم هستند که از همه چی مایه می گذارند تا وابستگانشان به "آب و نان" برسند🌹🌹🌹
زمستان دو سال پیش بود، جمعه ای سرد ساعت 8 شب، از پیاده روی به سمت خوابگاه برمی گشتم، پیرمردی با لباسی ژولیده اما سرحال (که سرحالی ش فقط نشان دهنده این بود که معتاد نیست و البته سرحالیش بیشتر به خاطر نیاز به کمک و تلاش برای کسب توجه دیگران)؛
با عزت و کرامت بسیار خودش را به من رساند و با قدم های من قدم برمی داشت و شانه به شانه با من راه می رفت:
-سلام پسرم، خوبی؟
-سلام حاج آقا، خوبم سلامت باشین
-پسرم خیلی گشنه مه می شه کمکی بکنین
-نمی تونم بهتون پول بدم ولی می تونم براتون غذا پیدا کنم
- عالیه، من هم غذا می خام، پول نمی خام
نگاه کردم همه جا تعطیل بود، اما می دونستم که فست فود "زاپاتا" جمعه ها و تا پاسی از شب هم بازه
گفتم با هم بریم یه جایی رو پیدا کنیم، من هم تنها 8 هزار تومن پول داشتم و کارتم هم خالی بود، اما فردا سر برج بود که هم شرکتی که پاره وقت براش کار می کردم، پول به حسابم می ریخت و هم بابام حسابم را شارژ می کرد،
رفتیم داخل زاپاتا، ساندویجی که قیمتش 4000 تومن را بود، سفارش دادم،
پیرمرد برگشت گفت پسرم "کالباس" دوست دارم،
با تعجب بهش نگاه کردم، هم از پرروییش و هم از کلمه "کالباس"، آخه کالباس مخصوص تازه به دوران رسیده هاست، البته کمی هم خندیدم
به قیمت کالباس نگاه کردم، 6000 تومان بود، به مغازه دار گفتم آقا لطف کنید فلافل رو تبدیل به کالباس کنید و مابقیش رو هم حساب کنید،
کالباس آماده شد و با احترام گفتم حاج آقا بفرمائید میل کنید،
گفت پسرم دوست دارم کمی راجع به خودم برات بگم
گفتم با هم بریم تو راه برام تعریف کن
گفت دو تا نوه دارم یک پسر و یک دختر؛ در کل سه نفریم که با هم زندگی می کنیم، پسره 9 ساله است که چند روز قبل ماشین اون رو زیر گرفته الآن هم بیمارستانه، راننده ماشین گفته که خودم هزینه های بیمارستانش رو تقبل می کنم، خیالم از بابت اون راحته امروز هم بهش سر زدم، همه چیش عالیه!!!
اما دختره 7 سالشه، تازه رفته مدرسه، یه روز اومده گفته که کالباس چیه؟ خوشمزه است؟ منم گفتم نمی دونم نخوردم ولی یه روز برات می گیرم، کالباس رو برای اون می خواستم.
گفتم خودت چی؟ غذا خوردی؟
گفت آره. زیاد آب خوردم، سیر سیرم!!
اما مگر می شود آب جای نان را بگیرد؟!
می خواستم دوتا کالباس بگیرم که برم خونه شون رو هم ببینم و سه نفری باهم کالباس بخوریم، اما دیدم با دو هزار نمی شه.
به خوابگاه بر گشتم و گفتم من هم امشب با آب خودم را سیر می کنم، کلی آب خوردم اما گشنه تر شدم.. ساعت 12 شب بود که "قر قر شکم" اجازه خوابیدن را نمی داد. رفتم با دو هزار مونده ساقه طلایی گرفتم و که بتونم شب را به صبح برسونم.
آری برای برخی ها "آب و نان" شان، همان آب است و البته بزرگمردانی هم هستند که از همه چی مایه می گذارند تا وابستگانشان به "آب و نان" برسند🌹🌹🌹
Forwarded from Raouf Azari
هزاران درود بر مهربان آکوی عزیز، آن دکتری که آرزوی کالباس خوردن دختری را نادیده برآورده کرد و خود ساقه طلایی نوش جان کرد تا بعد از فارغ التحصیلی هم مهربانی را فراموش نکند🌹👏👏
Forwarded from ماهنامه بوكان
شماره ٤ ماهنامه بوکان
آوريل ٢٠١٦ / اواخر فروردين ١٣٩٥
در ٦٨صفحه و با قيمت ٥٠٠٠ تومان منتشر شد.
@BoukanMonthly
آوريل ٢٠١٦ / اواخر فروردين ١٣٩٥
در ٦٨صفحه و با قيمت ٥٠٠٠ تومان منتشر شد.
@BoukanMonthly
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
شماره ٤ ماهنامه بوکان آوريل ٢٠١٦ / اواخر فروردين ١٣٩٥ در ٦٨صفحه و با قيمت ٥٠٠٠ تومان منتشر شد. @BoukanMonthly
مطلب چاپ شده در شماره ۴ ماهنامه بوکان / اواخر فروردین ۹۵👇👇👇👇
----------------------
عصاره ی مهربانی، کلید درمان "بیماری واگرایی"
رئوف آذری،فعال مدنی، ایده پرداز و مدیر کمپین مهربانی های کوچک
@Raoufazari
azari53@ gmail.com
------------------
نتایج تحقیقات صورت گرفته توسط محققان آلمانی نشان می دهد،عصاره ریشه گیاه شمعدانی از قابلیت درمان ویروس اچ آی وی-1 به عنوان متداول ترین نوع ویروس ایدز برخوردار است...
محققان مرکز تحقیقات بهداشت مونیخ درتحقیقات خود دریافته اند،عصاره گرفته شده از گیاه شمعدانی قادر به غربال سازی ویروس اچ ای وی -1 وپیشگيری از حمله ویروس به سلول های سالم بدن است.
اين ترکیب از تکثیر ویروس در داخل بدن جلوگیری کرده واز توانایی بالقوه تولید نسل جدید داروهای ضد ویروس اچ ای وی -1 برخوردار است.(هفته نامه خوشه،سال دهم دورجدید،اسفند 1392 پیاپی362(115)ص 145)
نتایج تحقیقات مرکز بهداشت مونیخ را اگر مبنایی برای ورود به مبحث نامهربانی های دامنگیر جامعه ی انسانی قرار دهیم می توانیم "ویروس واگرایی" کالبد جامعه ی جهانی را به "ویروس ایدز" انسانی تشبیه کنیم!
آنچه ویروس ایدز بر سلامت جسمانی تحمیل می کند، ویروس نامهربان واگرایی نیز برهمگرایی جامعه ی انسانی!
ویروس ایدز کارکرد خودامنیتی سیستم جسمانی انسان را مختل می کند و ویروس واگرایی نیز کارآمدی سیستم همدلی جامعه ی جهانی را!
احساس واگرایی ای که بر مبنای فاکتورهای جغرافیایی، رنگ، نژاد، زبان،فرهنگ وآداب و رسوم، فکر و باور و عقیده و مذهب، گرایش سیاسی وجناحی، منافع مادی و مقامی وشهوانی و... در جامعه ی انسانی شکل می گیرد،بسترساز بیماری ای می شود که قلوب مردمان را در دامان نامهربان حسد،کبر،ریا،توهم و توطئه،دروغ وتزویر وقلب واقعیت ها، و... فرو می غلتاند و همان مبنایی می شود برای شکاف قلب ها، پراکندگی جغرافیایی احساس ها و بسترسازی پرورش "ویروس واگرایی"!
به مقیاس هر میلی متر فاصله ی دل ها، "ویروس واگرایی"فرصت بیشتری برای تکثیر می یابد و فرصت های همدلی را زیر تهدیدهای چکمه ی شوم نامهربانی مدفون می کند!
ویروس واگرایی در سرزمین وجود جامعه ی انسانی، با هر رعد و برق باران زای ابرهای پاییزی، قارچ گونه سر از بستر خاک همدلی بیرون می زند و سم نامهربانی را به جریان نسیم بهاری می سپارد و نوروز زمینیان را به شوم شب مرگ عواطف مثبت رهنمون می شود!
آنگاه است که دیگر انسجام جامعه ی جهانی در بوران نامهربانی در هم می شکند و ویروس واگرایی چون اختاپوسی بر جان همدلی یورش می برد و آن صفات مهرورزی را درچنبره ی نامهربان خویش خفه می کند وجز خش خش دست وپا زدن در باتلاق واگرایی رمقی از خود نشان نمی دهد!
اما در این وانفسای همدلی، سیطره ی حکومت داعش نامهربان واگرایی را می توان با عصاره ی امید مهربانی و محبت، پس راند وسیل اقیانوس مهرورزی را بر سرزمین وجود جامعه ی جهانی راه انداخت!
بیاییم بذرپاش بذر مهربانی در سرزمین وانهاده ی واگرای جامعه ی جهانی انسان ها باشیم و واکسن عصاره ی مهربانی را برای مختل کردن ویروس واگرایی، در بین نسل بشر توزیع کنیم تا شاید سپاه نامهربان واگرایی را در شکاف وچاله ی فواصل قلب ها مدفون و بذر همدلی جایگزین گردانیم...
---------------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
----------------------
عصاره ی مهربانی، کلید درمان "بیماری واگرایی"
رئوف آذری،فعال مدنی، ایده پرداز و مدیر کمپین مهربانی های کوچک
@Raoufazari
azari53@ gmail.com
------------------
نتایج تحقیقات صورت گرفته توسط محققان آلمانی نشان می دهد،عصاره ریشه گیاه شمعدانی از قابلیت درمان ویروس اچ آی وی-1 به عنوان متداول ترین نوع ویروس ایدز برخوردار است...
محققان مرکز تحقیقات بهداشت مونیخ درتحقیقات خود دریافته اند،عصاره گرفته شده از گیاه شمعدانی قادر به غربال سازی ویروس اچ ای وی -1 وپیشگيری از حمله ویروس به سلول های سالم بدن است.
اين ترکیب از تکثیر ویروس در داخل بدن جلوگیری کرده واز توانایی بالقوه تولید نسل جدید داروهای ضد ویروس اچ ای وی -1 برخوردار است.(هفته نامه خوشه،سال دهم دورجدید،اسفند 1392 پیاپی362(115)ص 145)
نتایج تحقیقات مرکز بهداشت مونیخ را اگر مبنایی برای ورود به مبحث نامهربانی های دامنگیر جامعه ی انسانی قرار دهیم می توانیم "ویروس واگرایی" کالبد جامعه ی جهانی را به "ویروس ایدز" انسانی تشبیه کنیم!
آنچه ویروس ایدز بر سلامت جسمانی تحمیل می کند، ویروس نامهربان واگرایی نیز برهمگرایی جامعه ی انسانی!
ویروس ایدز کارکرد خودامنیتی سیستم جسمانی انسان را مختل می کند و ویروس واگرایی نیز کارآمدی سیستم همدلی جامعه ی جهانی را!
احساس واگرایی ای که بر مبنای فاکتورهای جغرافیایی، رنگ، نژاد، زبان،فرهنگ وآداب و رسوم، فکر و باور و عقیده و مذهب، گرایش سیاسی وجناحی، منافع مادی و مقامی وشهوانی و... در جامعه ی انسانی شکل می گیرد،بسترساز بیماری ای می شود که قلوب مردمان را در دامان نامهربان حسد،کبر،ریا،توهم و توطئه،دروغ وتزویر وقلب واقعیت ها، و... فرو می غلتاند و همان مبنایی می شود برای شکاف قلب ها، پراکندگی جغرافیایی احساس ها و بسترسازی پرورش "ویروس واگرایی"!
به مقیاس هر میلی متر فاصله ی دل ها، "ویروس واگرایی"فرصت بیشتری برای تکثیر می یابد و فرصت های همدلی را زیر تهدیدهای چکمه ی شوم نامهربانی مدفون می کند!
ویروس واگرایی در سرزمین وجود جامعه ی انسانی، با هر رعد و برق باران زای ابرهای پاییزی، قارچ گونه سر از بستر خاک همدلی بیرون می زند و سم نامهربانی را به جریان نسیم بهاری می سپارد و نوروز زمینیان را به شوم شب مرگ عواطف مثبت رهنمون می شود!
آنگاه است که دیگر انسجام جامعه ی جهانی در بوران نامهربانی در هم می شکند و ویروس واگرایی چون اختاپوسی بر جان همدلی یورش می برد و آن صفات مهرورزی را درچنبره ی نامهربان خویش خفه می کند وجز خش خش دست وپا زدن در باتلاق واگرایی رمقی از خود نشان نمی دهد!
اما در این وانفسای همدلی، سیطره ی حکومت داعش نامهربان واگرایی را می توان با عصاره ی امید مهربانی و محبت، پس راند وسیل اقیانوس مهرورزی را بر سرزمین وجود جامعه ی جهانی راه انداخت!
بیاییم بذرپاش بذر مهربانی در سرزمین وانهاده ی واگرای جامعه ی جهانی انسان ها باشیم و واکسن عصاره ی مهربانی را برای مختل کردن ویروس واگرایی، در بین نسل بشر توزیع کنیم تا شاید سپاه نامهربان واگرایی را در شکاف وچاله ی فواصل قلب ها مدفون و بذر همدلی جایگزین گردانیم...
---------------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
Forwarded from Mehdi Kt
نمونه مهربانی
پولین که صاحب یک رستوران در شهر ساحلی کوچی است یخچالی را در خارج رستورانش قرار داده و هر روز آن را از مازاد غذای مشتریان یا غذاهای فروش نرفته پر می کند و استفاده از آن برای عموم آزاد است
پولین که صاحب یک رستوران در شهر ساحلی کوچی است یخچالی را در خارج رستورانش قرار داده و هر روز آن را از مازاد غذای مشتریان یا غذاهای فروش نرفته پر می کند و استفاده از آن برای عموم آزاد است
Forwarded from قویــخا
وقتی از نانوایی سر خیابان نان میگیریم و به سمت خانه راه میافتیم ، میگوییم "داریم برمیگردیم خانه". وقتی از شهری که به آن سفر کردهایم میخواهیم به شهرمان برمیگردیم ، می گوییم "داریم برمیگردیم خانه". وقتی از یک کشورخارجی که در آن اقامت داریم ، می خواهیم به کشورمان برگردیم ، می گوییم "داریم برمیگردیم خانه".
فضانوردان ایستگاه فضایی، وقتی دلشان تنگ می شود ، از پنجره های کوچک ایستگاه فضایی، به زمین نگاه میکنند ، به خانه نگاه میکنند. آنها بیشتر وقتها به جای کلمه زمین، از خانه استفاده میکنند.
به نظر می رسد هر چه از سرزمین آباء و اجدادی ، از تعصبات نژادی و دینی و از ملیت دورتر میشویم ، هر چه بیشتر مرزهای قراردادی کشورها و قارهها را پشت سر میگذاریم، خانهمان بزرگتر میشود و آدمها ، جدا از نژاد و رنگ و دین و ملیت ، عضو خانوادۀ ما و برادر و خواهرمان میشوند. از نظر فضانوردی که از فضا به زمین مینگرد ، زمین و همه موجوداتش، یک خانوادهاند. از چنین نمای بزرگی، زمین یک موجود زندهی صاحب شعور و آگاهی است و هویت تک - تک موجوداتش در گرو هویت کل آن است.
اگر روزی آدمها بدون آنکه به مرز فضا سفر کنند ، به چنین دیدگاهِ وسیعی برسند، وقتی که به جای شهرِ من و کشورِ من، بگویند زمینِ من، دورهی جدیدی برای بشر آغازخواهد شد ، آنوقت است که بشر به جایگاه واقعی و هدفِ نهاییاش در پهنهی جهان هستی پی خواهد برد ، و چیزی به نام "صلح عمومی" برقرار و پایدار خواهد شد.
فضانوردان ایستگاه فضایی، وقتی دلشان تنگ می شود ، از پنجره های کوچک ایستگاه فضایی، به زمین نگاه میکنند ، به خانه نگاه میکنند. آنها بیشتر وقتها به جای کلمه زمین، از خانه استفاده میکنند.
به نظر می رسد هر چه از سرزمین آباء و اجدادی ، از تعصبات نژادی و دینی و از ملیت دورتر میشویم ، هر چه بیشتر مرزهای قراردادی کشورها و قارهها را پشت سر میگذاریم، خانهمان بزرگتر میشود و آدمها ، جدا از نژاد و رنگ و دین و ملیت ، عضو خانوادۀ ما و برادر و خواهرمان میشوند. از نظر فضانوردی که از فضا به زمین مینگرد ، زمین و همه موجوداتش، یک خانوادهاند. از چنین نمای بزرگی، زمین یک موجود زندهی صاحب شعور و آگاهی است و هویت تک - تک موجوداتش در گرو هویت کل آن است.
اگر روزی آدمها بدون آنکه به مرز فضا سفر کنند ، به چنین دیدگاهِ وسیعی برسند، وقتی که به جای شهرِ من و کشورِ من، بگویند زمینِ من، دورهی جدیدی برای بشر آغازخواهد شد ، آنوقت است که بشر به جایگاه واقعی و هدفِ نهاییاش در پهنهی جهان هستی پی خواهد برد ، و چیزی به نام "صلح عمومی" برقرار و پایدار خواهد شد.
#گزارش مهربانان از مهربانی ها
#مسعود رحمانی(نمونه 1)
از گروه کوهنوردی ریناس سردشت
-------نگارش#۲۰اردیبهشت
#مهربانی مهمان نوازانه از جنس طلا
دم غروب بود که به شهرستان پاوه رسیدیم در یکی از مغازه ها توقف و جهت پرس و جو و بیتوته نمودن شب از شهروندی سوال و 5 دقیقه ای از محضرشان تلمذ نمودم.
عزممان را بر ماندن پارک طرح کردیم ولی در پاسخ گفتند که مگر خانه ما اجاقش روشن نیست!
بعد از اصرار زیاد قناعت نمود که ما در داخل یکی از پارک ها چادر بزنیم! نظر بر این شد که شب را در پارک سپری کنیم ماشینها را متوقف و راهی داخل شهر جهت صرف شام و نماز شدیم در برگشت که آمدیم با باران شدید و هوایی کاملاً طوفانی مواجه شدیم.
درپارک حتی یک نفر هم دیده نمی شد! و روشنایی اش نیز رخت بربسته بود. با دوستان مراوده نمودیم که به مسجد یا یکی از پارک های دیگر که به بلوار مشهور بود برویم که گویا آلاچیق دارد و شب از خیس شدن در امان می ماندیم!
رسیدم به بلوار و سرکی به آلاچیق ها و سرویس های بهداشتی کشیدیم و وضعیت را بررسی نمودیم که توافق جمعی مبنی بر بیتوته حاصل شد!
مشغول چادرزنی بودیم که همان مردی که غروب ادرس پارک از وی پرسیده بودیم کنارمان سبز شد!
با دو نفر از دوستانش قریب به یک ساعت در داخل شهر به جست و جوی ما مشغول شده بودند!
جلو امد و گفتند: جایی خوب برای چادرزنی تان یافته ام و ما را دنبال خود کشاند تا وارد خانه اش کرد!
مقاومت ما چاره ساز نبود!
اشاره کردند که جهت راحتی و پرهیز از تعارف و مقاومت ما،همسرشان را به منزل یکی از دوستان انتقال داده و منزل شان مجردی است.
تسلیم شدیم و شب را در منزل ایشان بیتوته کردیم و صبح بعد از صرف صبحانه از محضرشان خداحافظی غریبانه ای کردیم و راهی جوانرود شدیم.
این بزرگ مرد پاوه ای کسی نبود جز کاک سعید سجادی(از برادران مکتب قرآن کردستان) که همراه دوستانش کاک کبیر و کاک محمد رسول شب سخت و طوفانی پاوه و ماندن در چادر و پارک سرد و بارانی را برای ما به هتلی رایگان تبدیل نمود.
هزاران درودشان باد که سخاوتمندی و مهمان نوازی شان را در حد اعلاء، ارزانی مان داشتند💐💐💐👏👏🌹
---'---
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
#مسعود رحمانی(نمونه 1)
از گروه کوهنوردی ریناس سردشت
-------نگارش#۲۰اردیبهشت
#مهربانی مهمان نوازانه از جنس طلا
دم غروب بود که به شهرستان پاوه رسیدیم در یکی از مغازه ها توقف و جهت پرس و جو و بیتوته نمودن شب از شهروندی سوال و 5 دقیقه ای از محضرشان تلمذ نمودم.
عزممان را بر ماندن پارک طرح کردیم ولی در پاسخ گفتند که مگر خانه ما اجاقش روشن نیست!
بعد از اصرار زیاد قناعت نمود که ما در داخل یکی از پارک ها چادر بزنیم! نظر بر این شد که شب را در پارک سپری کنیم ماشینها را متوقف و راهی داخل شهر جهت صرف شام و نماز شدیم در برگشت که آمدیم با باران شدید و هوایی کاملاً طوفانی مواجه شدیم.
درپارک حتی یک نفر هم دیده نمی شد! و روشنایی اش نیز رخت بربسته بود. با دوستان مراوده نمودیم که به مسجد یا یکی از پارک های دیگر که به بلوار مشهور بود برویم که گویا آلاچیق دارد و شب از خیس شدن در امان می ماندیم!
رسیدم به بلوار و سرکی به آلاچیق ها و سرویس های بهداشتی کشیدیم و وضعیت را بررسی نمودیم که توافق جمعی مبنی بر بیتوته حاصل شد!
مشغول چادرزنی بودیم که همان مردی که غروب ادرس پارک از وی پرسیده بودیم کنارمان سبز شد!
با دو نفر از دوستانش قریب به یک ساعت در داخل شهر به جست و جوی ما مشغول شده بودند!
جلو امد و گفتند: جایی خوب برای چادرزنی تان یافته ام و ما را دنبال خود کشاند تا وارد خانه اش کرد!
مقاومت ما چاره ساز نبود!
اشاره کردند که جهت راحتی و پرهیز از تعارف و مقاومت ما،همسرشان را به منزل یکی از دوستان انتقال داده و منزل شان مجردی است.
تسلیم شدیم و شب را در منزل ایشان بیتوته کردیم و صبح بعد از صرف صبحانه از محضرشان خداحافظی غریبانه ای کردیم و راهی جوانرود شدیم.
این بزرگ مرد پاوه ای کسی نبود جز کاک سعید سجادی(از برادران مکتب قرآن کردستان) که همراه دوستانش کاک کبیر و کاک محمد رسول شب سخت و طوفانی پاوه و ماندن در چادر و پارک سرد و بارانی را برای ما به هتلی رایگان تبدیل نمود.
هزاران درودشان باد که سخاوتمندی و مهمان نوازی شان را در حد اعلاء، ارزانی مان داشتند💐💐💐👏👏🌹
---'---
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
به ما بپیوندید تا با سرسوزن امید،به جراحی جهانشهر بپردازیم وغده ی نامهربانی ها (دروغ،تظاهر،توهم توطئه، خشم، تجاوز،ترور،قتل و کشتار،غم و اندوه و...) را بیرون کشیم و بذر مهربانی در دل آن بکاریم.
بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
Photo
سعید اسماعیلی سربازی که چند روز پیش پسر فال فروشی را زیر چتر پانچوی بارانی خویش گرفت و مهربانی اش را بی بهانه تقدیم یک ناشناس کرد...
هزاران درود بر این سرباز مهرورز سرزمینم🌹
رئوف آذری،ایده پرداز و مدیر کمپین مهربانی های کوچک ۲۴•۲•۹۵
@Raoufazari
-------------------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
هزاران درود بر این سرباز مهرورز سرزمینم🌹
رئوف آذری،ایده پرداز و مدیر کمپین مهربانی های کوچک ۲۴•۲•۹۵
@Raoufazari
-------------------
https://telegram.me/joinchat/Ahy1TDwcjLFq-xK87MhCOQ
Forwarded from یونس عباسی
با سلام و احترام. این تصویر چند روزی است آنقدر در شبکه های اجتماعی دست بدست شده که همه باورشان شده که انگار کار بسیار مهم و شق القمری انجام شده . در حالی که خیلی عادیه و هروز در هر کوی و محله ای هزاران حرکت اینگونه روی می دهد و لی چون از این یکی عکس گرفته شده و پخش شده به مساله ی بسیار عجیب و فداکاری قابل تحسینی تبدیل شده انگار که غیر از این آقای پلیس از دست کسی دیگر ساخته نیست. این را از این جهت عرض کردم که آسیب این بازتاب ها این می شود که در ذهنیت افراد جامعه کم کم انجام اینگونه " وظایف " بسیار جزئی به " لطف " و خوبی تعبیر میشوند و همراه با منت می گردند.
Forwarded from Raouf Azari
مهربان عباسی عزیز با بخشی از نگرش تان همدلم اما عزیز مهربان باور کنید در این برهه، زوم کردن لنز دوربین ها بر روی این "هزاران حرکت اینگونه" بسیار نادر و کمیاب شده است...اصلا" رسالت این کمپین، عادت دادن لنز دوربین ها برای رصد و شکار چنین تصاویر هزاری و میلیونی است که هر روز بی تفاوت از کنارشان عبور می کنیم و ضبط و ثبت و منتشر نمی کنیم!
درعوض هستند کسانی که هر روز هزاران تصویر از یک رفتار نابهنجار از زوایای مختلف پخش می کنند و چنین به من و شما و ما القاء می کنند که دنیا چنین نامهربان و نابهنجار شده است...
باور دارم که هر روز میلیون ها رفتار مهرورزانه در گوشه و کنار این کره خاکی اتفاق می افتد اما متأسفانه یک در هزار رسانه ای ها ثبت نمی کند و بازنشر نمی دهد؟!
باید که اثبات کنیم دنیای پیرامونی مان، بیش از آنکه نامهربان باشد، مهربان است و در این جنگ نابرابر، رسانه ای ها نقش انکارناپذیری در تفوق یکی بر دیگری دارند ولی دلخوشیم به شهروند مهربان نگارهای کمپین مهربانی های کوچک که یارمان شوند و این فرضیه ی قابل دفاع ما را اثبات کنند👇
رئوف آذری:
" دنیا بیش از آنکه رسانه ها به ما القاء می کنند،مهربان است.کافی است عینک چشمی و لنز دوربین مان را عادت دهیم تا مهربانی ها را رصد و شکار کنند..."
درعوض هستند کسانی که هر روز هزاران تصویر از یک رفتار نابهنجار از زوایای مختلف پخش می کنند و چنین به من و شما و ما القاء می کنند که دنیا چنین نامهربان و نابهنجار شده است...
باور دارم که هر روز میلیون ها رفتار مهرورزانه در گوشه و کنار این کره خاکی اتفاق می افتد اما متأسفانه یک در هزار رسانه ای ها ثبت نمی کند و بازنشر نمی دهد؟!
باید که اثبات کنیم دنیای پیرامونی مان، بیش از آنکه نامهربان باشد، مهربان است و در این جنگ نابرابر، رسانه ای ها نقش انکارناپذیری در تفوق یکی بر دیگری دارند ولی دلخوشیم به شهروند مهربان نگارهای کمپین مهربانی های کوچک که یارمان شوند و این فرضیه ی قابل دفاع ما را اثبات کنند👇
رئوف آذری:
" دنیا بیش از آنکه رسانه ها به ما القاء می کنند،مهربان است.کافی است عینک چشمی و لنز دوربین مان را عادت دهیم تا مهربانی ها را رصد و شکار کنند..."
Forwarded from یونس عباسی
دیدگاه و نگرش تان به این موضوع زیباست . 🌷🌷🌷🌷🌷
Forwarded from Raouf Azari
لطف و تواضع شما زیباتر و درس آموزتراست🌹👏💐
Forwarded from بنیاد توسعه صلح و مهربانی های کوچک
افتتاح نمادین طرح مشاوره ای " آموزشگاه مهربانی" دبیرستان شهید عظیمی سردشت در جلوی ساختمان مرکزی وزارت آموزش وپرورش در راستای ارج نهادن ایده پردازی ها و تلاش چندماهه دانش آموزان آن دبیرستان وارایه ی الگویی برای بهره برداری سایر مدارس ایران زمین
در الگوی " آموزشگاه مهربانی"،هر کلاس درس مدرسه به پیشنهاد دانش آموزان آن کلاس با عنوان "سفیران ..." نامگذاری و نمایندگان آن کلاس در طول سال به دانش افزایی و فعالیت میدانی در آن حوزه ترغیب و نتایج تلاش های گروهی در سر صف و مراسمات صبحگاهی یا ظهرگاهی برای دانش آموزان دیگر بازنقل می شود تا همگی دانش آموزان در تجربه اندوزی سفیران سایر کلاس ها سهیم شوند...
اجرای چند پروژه از این طرح در دبیرستان الگو(شهید عظیمی سردشت) سبب شد تا؛
۱• رابطه مشاور و دانش آموزان در حد اعلاء صمیمی و عاطفی شود.
۲• دانش آموزان در ایده پردازی به رقابت سالم سوق داده شوند و ایده های شان را بی محابا طرح نمایند.
۳• جو و فضای فیزیکی و روحی و معنوی کلاس ها به سرعت غیر قابل توصیف، مسیر تعالی بپیماید.
۴• در پی شور و نشاط و علاقه دانش آموزان به فعالیت میدانی درحوزه سفارت گروهی، اولیاء و خانواده ها به حضور بیشتر و ارتباط وثیق تر با مدرسه و مشاور ترغیب شدند!
۵• دانش آموزان به رصد فعالیت های یکدیگر و انتقال تجارب کلاسی خود رغبت بیشتری یافتند و در نتیجه تشریک مساعی و شراکت در ایده پردازی ها و تجربه اندوزی ها اتفاق افتاد .
۶• و...🌹🌹🌹🌹🌹
اجرای چند پروژه از این طرح در دبیرستان الگو(شهید عظیمی سردشت) سبب شد تا؛
۱• رابطه مشاور و دانش آموزان در حد اعلاء صمیمی و عاطفی شود.
۲• دانش آموزان در ایده پردازی به رقابت سالم سوق داده شوند و ایده های شان را بی محابا طرح نمایند.
۳• جو و فضای فیزیکی و روحی و معنوی کلاس ها به سرعت غیر قابل توصیف، مسیر تعالی بپیماید.
۴• در پی شور و نشاط و علاقه دانش آموزان به فعالیت میدانی درحوزه سفارت گروهی، اولیاء و خانواده ها به حضور بیشتر و ارتباط وثیق تر با مدرسه و مشاور ترغیب شدند!
۵• دانش آموزان به رصد فعالیت های یکدیگر و انتقال تجارب کلاسی خود رغبت بیشتری یافتند و در نتیجه تشریک مساعی و شراکت در ایده پردازی ها و تجربه اندوزی ها اتفاق افتاد .
۶• و...🌹🌹🌹🌹🌹