صورتی ِیواش
70 subscribers
1.5K photos
425 videos
1 file
3.11K links
«زندگی زیباست»

چشم‌ها را باید شست؛ جور دیگر باید دید
Download Telegram
یبار دزد جلو مادر بزرگمو گرفت گفت طلاهاتو بده وگرنه به زور ازت میگیرم.
مادر بزرگم انگشتر و النگوش رو در میاره میده ولی هرکاری میکنه یکی از انگشتراش در نمیاد، دزده ول می‌کنه میره
چند قدم که دور میشه
مادر بزرگم داد میزنه: بیا، بیا، این انگشتره هم در اومد!
خدا بیامرز عجیب صادق بود

الله کرم مشتاقی

🌸 @SooratiYa
برنامه‌های آشپزی اینجوریه که اولش می‌گن خب می‌خوایم یه عصرونه‌ی ساده و خوشمزه رو آموزش بدیم.
مواد لازم: آب، روغن، گوجه، [اینجاش من می‌گم ایول اینو باید درست کنم] بعد ادامه می‌ده پودر آناستازیای مراکشی، پنیر گوادالاخارای هلندی، تخم خارخاسک کوهی، نمک و فلفل.
موافقید؟ 🤦

Ansel🏴

🌸 @SooratiYa
💬 یه بار بچه بودم رفته بودیم یه مهمونی خیلی باکلاس و رسمی که مامان بابام خیلی با اونا رودروایسی داشتن. من یهو خوشمزگیم گرفت یه دونه موز از رو میز برداشتم بلند بلند گفتم مامان این چیه؟؟ غذاعه؟؟؟ چطوری میخورنش؟ :))))))
مامانم هنوز که هنوزه داره حرص میخوره :))
#طرح_ضایع_سازی_والدین

‌‎سایه‌ی ارغوان 🐨🌸🏳️‍🌈

🌸 @SooratiYa
Forwarded from مداحی آنلاین
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔳 #روضه #تاسوعا #محرم

🌴امان که مشک تهی آبروی من را ریخت

🌴من از خجالت لبهای تشنه آب شدم

🎤 #سید_مهدی_میرداماد

👌بسیار دلنشین

🔴گلچین بهترین #مداحی های روز

♨️ @Maddahionlin 👈
روی خاک صحرا مشک و علم افتاده
@Maddahionlin
🔳 #زمینه #تاسوعا #محرم

🌴روی خاک صحرا مشک و علم افتاده

🌴تشنه لب از مرکب برادرم افتاده

🎤 #سید_مجید_بنی_فاطمه

👌فوق زیبا

🔴گلچین بهترین #مداحی های روز

♨️ @Maddahionlin 👈
📷 فقط یه دهه شصتی می‌دونه اینا چین.

شاسدَلی 🏴

🌸 @SooratiYa
مامان‌بزرگم مریضه داداشم برا اینکه بخندونتش میگه: مواظب خودت باش تو دیگه قطعاتت تو بازار پیدا نمیشه😂

سیما سیفی🚩

🌸 @SooratiYa
📷 زمان مدرسه ما اگه کرونایی هم درکار بود غلط می‌کرد بخواد ازین کلاها رد شه :)

Hnov

🌸 @SooratiYa
پسره ۱۴ سالشه پست گذاشته اگه بابام برام آیفون نخره شب خونه نمیرم !!!
خدا شاهده
من تو اون سن پلاستیک پام میکردم و رو فرش لیز میخوردم ساعت ها به شادی میزیستم!!!

معصومه سادات سیاوشی

🌸 @SooratiYa
چندسال پیش یه شب توماشین بودم همسرم رفت خرید.چندثانیه بعددرماشین واشدیه آقانشست پشت فرمون،چندثانیه باتعجب نگام کرد، یهوگفت:آها!ببخشید!
بعدپیاده شدرفت جلوترسوار یه۴۰۵زردکه زن وبچه‌‌‌ش توش بودن شدورفت.
حالاماشین ماچی بود؟ال‌۹۰نقره‌ای!:/هنوزدارم ازخودم می‌پرسم چرا؟نه واقعاًچرااا؟://

آبان‌‌دخت سیفی🇮🇷🏴

🌸 @SooratiYa
هیچ وقت فراموش نمیکنم وقتی برا بار اول میخواستم پاسپورت بگیرم، بابام گفت باید ناشتا بری🙄😂🚶‍♂️

mr.mohito

🌸 @SooratiYa
📹 حیوونای وحشی وقت شکار از گلو میگیرن تا شکار زود کشته بشه. شکاری که تقلا کنه دریده میشه وزجر میکشه بنابراین به طور غریزی اگر خودشون شکار بشن زود تسلیم مرگ میشن تا زجر نکشن. این گربه وحشی فکر میکنه داره شکار میشه و برای لحظاتی تسلیم مرگ میشه... حس عجیبی داره

🇮🇷 Hamidreza Salehi

🌸 @SooratiYa
کمیک استوری
این قسمت: بتمن و یونیسف

🔺پیمان غفاری🔺
طنزیم| @tanzym_ir
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 وجود یک فرد کرونایی در یک جمع، چند نفر را به کرونا مبتلا می‎کند؟
@Farsna
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 مسیرهای راهپیمایی خودرویی و موتوری ۲۲ بهمن در تهران
@Farsna
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شخصی از روی پل در رودخانه سقوط کرد و فریاد کمک‌خواهی سر داد.
مردی که شناگر ماهری بود به آب پرید و او را نجات داد.
هنوز شرشر آب از لباسهای مرد شناگر به زمین می‌ریخت که فریاد کسی دیگر را شنید که در آب افتاده بود.
آن مرد به آب پرید و با زحمت فراوان شخص دوم را نیز نجات داد. خسته و کوفته کنار آب دراز کشید و نای راه رفتن نداشت.
انکی آرام گرفت و سرپا ایستاد. تازه نفسش جا آمده بود که صدای فریاد شخص دیگری را شنید که داخل آب افتاده بود. غیرتش اجازه نداد و به قصد کمک به او برخاست. اما حقیقتا خسته بود و به زحمت حرکت می‌کرد.
شخصی که از کنار، تمام جریان را می‌دید نزد شناگر ناجی آمد و گفت:
اگر تا شب هم اینجا بایستی باید به دل آب بزنی و غریقها را نجات دهی.
به جای اینکه اینجا غریقها را نجات دهی بالای پل برو و جلوی آن دیوانه‌ای که رهگذران را داخل آب می‌اندازد بگیر.

👈 این داستان، پاسخی تمثیلی به کسانی است که می‌گویند رئیسی باید در قوه قضاییه بماند و جلوی مفاسد را بگیرد.
دزدها را مسئول می‌کنند و رئیسی در قوه قضاییه مو سفید کند و راه به جایی نبرد !!
معلّم از دانش‌آموز سوالی کرد امّا او نتوانست جواب دهد، همه او را تمسخر کردند. معلّم متوجّه شد که او اعتماد به نفس پایینی دارد. زنگ آخر وقتی همه رفتند معلّم، او را صدا زد و به او برگه‌ای داد که بیت شعری روی آن بود و از او خواست آن بیت شعر را حفظ کرده و با هیچ‌کس در این مورد صحبت نکند. روز بعد، معلّم همان بیت شعر را روی تخته نوشت و به سرعت آن را پاک کرد و از بچّه‌ها خواست هر کس توانسته شعر را سریع حفظ کند، دستش را بالا ببرد.

تنها کسی که دست خود را بالا برد و شعر را خواند همان دانش آموز بود. بچّه‌ها از این که او توانسته در فرصت کم شعر را حفظ کند مات و مبهوت شدند. معلّم خواست برای او دست بزنند.

معلّم هر روز این کار را تکرار می‌کرد و از بچّه‌ها می‌خواست تشویقش کنند. دیگر کسی او را مسخره نمی‌کرد و دارای اعتماد به نفس شد و احساس کرد دیگر آن شخصی که همواره او را "خِنگ" می‌نامیدند، نیست و تمام تلاش خود را می‌کرد که همیشه احساس خوبِ برتر بودن و باهوش بودن را حفظ کند.

آن سال با معدّلی خوب قبول شد. به کلاس‌های بالاتر رفت. وارد دانشگاه شد. مدرک دکترای فوق تخصص پزشکی گرفت و اکنون پدر پیوند کبد جهان است.

📚کتاب زندگانی دکتر ملک حسینی

Join @nooredideh