مجال (مهدی حمیدی)
446 subscribers
87 photos
11 videos
22 files
72 links
کانال شخصی مهدی حمیدی شفیق
روزنامه‌نگار مستقل و پژوهشگر اجتماعی
Download Telegram
صدای گرگ و کفتار در سایه‌ی بمب‌ها: نقد گفتمان هراس‌افکن علیه مردم پیرامونی


‏تو این ۱۲ روز تبریز شهر مقاومت بود،زیر سنگین‌ترین حملات و به همه اثبات شد که در تبریز تجزیه‌طلبی وجود ندارد.
❤️❤️


این جمله، یکی از نخستین پیام‌هایی بود که پس از اعلام آتش‌بس میان ایران و اسرائیل در یکی از گروه‌های تلگرامی منتشر شد و موجی از واکنش‌های مثبت به دنبال داشت. اما برای من نه مایه‌ی دلگرمی، که بسیار تکان‌دهنده بود. آیا واقعاً باید تبریز زیر بمب می‌رفت تا اثبات شود مردمش تجزیه‌طلب نیستند؟ آیا باید مردم ما قربانی شوند تا این تهمت تاریخی از دوششان برداشته شود؟ این پیام، بازتاب همان گفتمان امنیتی و هراس‌افکن است که از دهه‌ها پیش علیه مردمان غیرمرکز ایران ترویج شده و می‌شود. هراسی که مردمان پیرامونی‌شده ایران را به‌جای قربانی تبعیض و سرکوب، به عنوان تهدید اصلی امنیت و وحدت ملی معرفی می‌کند.
آنهایی که امروز با آسودگی از وطن‌دوستی تبریز حرف می‌زنند، همان کسانی‌اند که در برابر مواضع سلطنت‌طلبان و راست‌های افراطی که آشکارا یا تلویحاً از تهاجم اسرائیل حمایت کردند، حتی یک کلمه حرف نزده‌اند!
جنگ ۱۲ روزه، نه جدایی‌خواهی مردمان پیرامونی، بلکه بحران مشروعیت و عمق وابستگی نیروهایی را نشان داد که خود را وارث «وطن» می‌نامند. رضا پهلوی به جای اعلام همبستگی با مردم ایران، چشم به بازپس‌گیری تاج سلطنت داشت، آن هم با بمب‌های اسرائیلی. حسین رونقی، که رسانه‌های فارسی‌زبان لقب «ستارخان زمانه» به او داده‌اند، روز آغازین جنگ از حمله اسرائیل شادمان بود. و در میان این‌ها، مهدی تدینی که خود را عیار وطن‌پرستی می‌داند و نوشته وطن برایش حتی از باورهای لیبرالی‌اش مهم‌تر است، در برابر این مواضع سکوت کرد!
برای درک بهتر سازوکار این گفتمان هراس‌افکن در مورد مردمان پیرامونی‌شده، نگاه کنیم به دو روایت به ظاهر منتقد سلطنت‌طلبان و راست افراطی و برخاسته از گفتمان چپ، اما در عمل بازتولیدکننده همان نگاه امنیتی و مرکزگرایانه.
محمدرضا نیکفر، در مقاله‌ای با عنوان «بترسیم از دخالت بشردوستانه!» تصویری فرضی می‌سازد که در بحران ایران، ترکیه، عربستان سعودی و پاکستان به ترتیب از ترک‌ها، عرب‌ها و بلوچ‌ها حمایت خواهند کرد و غرب و اسرائیل هم هیئتی جدید به ایران می‌آورند. در این روایت، تهدید اصلی از اقلیت‌های قومی است، نه از سلطنت‌طلبان یا گروه‌هایی که عملاً از مداخله نظامی خارجی استقبال کرده‌اند. نتیجه این است که مردمان پیرامونی نه به عنوان قربانیان تبعیض، بلکه عامل ناامنی معرفی می‌شوند. در حالی‌که او بهتر از هر کسی واقفبود که خط حمایت از تهاجم نظامی خارجی را نه گروه‌های اتنیکی ایران، برنامه اصلی سلطنت‌طلبان و حامیان‌شان است.
از سوی دیگر، محمد مالجو در یک متن کوتاه بی‌توجه به واقعیت‌های سیاسی و صف‌بندی‌های این جنگ اخیر، با استعاره‌های «کفتارهای ژئوپولیتیک» و «گرگ‌های پیرامونی» به نقد مدافعان حقوق اقلیت‌ها می‌پردازد و آن‌ها را متهم به سکوت یا حمایت تلویحی از تهاجم اسرائیل می‌کند. این زبان، همان نگاه بدبینانه امنیتی را تکرار می‌کند که به جای شنیدن صدای مطالبات اقلیت‌ها، آن‌ها را به پروژه‌های خطرناک قدرت‌طلبی و بیرونی نسبت می‌دهد.
این گفتمان هراس‌افکن، اگر چه در قالب‌های مختلف ارائه می‌شود، یک پیام روشن دارد: تهدید از حاشیه می‌آید، نه از مرکز. اما تجربه جنگ ۱۲ روزه ثابت کرد که چراغ سبز حمله خارجی نه از پیرامون، بلکه از رسانه‌ها، اتاق‌های فکر و گروه‌هایی مدعی وطن‌دوستی صادر شد که در تهران و لس‌آنجلس برای ایران تصمیم می‌گیرند.
این روایت امنیتی و هراس‌افکن، همان مرکزگرایی فرهنگی و سیاسی را بازتولید می‌کند که خود مدعی نقد آن است؛ مرکزی که نمی‌تواند تنوع فرهنگی، زبانی و تاریخی ایران را به رسمیت بشناسد و به جای پذیرش آن، مردمان غیرفارس را در مظان اتهام قرار می‌دهد. این مرکزگرایی نه تنها سبب حذف و سرکوب این مردمان می‌شود، بلکه به‌طور غیرمستقیم فضای سیاسی را برای مداخلات خارجی و تشدید خشونت‌های اتنیکی مهیا می‌سازد. گفتمان‌هایی در ظاهر مترقی که مردمان غیرفارس را بی‌توجه به واقعیت تبعیض به‌عنوان عامل تجزیه و خیانت معرفی می‌کنند، نه مدافع ایران و مردمش که در خدمت بازتولید ساختاری هستند که اقلیت‌ها را حذف و سلطنت‌طلبان و راست افراطی را به قدرت می‌رساند؛ نیروهایی که نماینده واقعی تنوع و واقعیت‌های مردم ایران نیست.

ما باید وطن را از اسطوره و وحشت پس بگیریم!

@Sociogram2023
👍14👏32👎2
تافته‌ای در توهم: ایران، خاورمیانه و سایه‌ی استعمار!

درک ریشه‌های منازعات خونین و افسارگسیخته‌ی امروز در خاورمیانه، بدون فهم تاریخی لحظه‌ای که این منطقه با مداخله‌ی نیروهای استعماری «ساخته» شد، ممکن نیست. آن‌چه امروز در قالب جنگ‌های قومی، دینی و فرقه‌ای جریان دارد، بازتاب نظمی مصنوعی و خشونت‌بار است که با قرارداد سایکس–پیکو در سال ۱۹۱۶ میان بریتانیا و فرانسه، و با رضایت امپراتوری روسیه، بر ویرانه‌های امپراتوری عثمانی شکل گرفت. این قرارداد، نه‌فقط مرزهایی تصنعی و بی‌ریشه را تحمیل کرد، بلکه بستری برای تداوم منازعه، تبعیض و سرکوب فراهم آورد. در دل همین نظم استعماری، شرق‌شناسی نیز به‌مثابه ابزار دانایی–قدرت عمل کرد و گفتمان‌هایی چون دین، ملت، زبان و سنت را بازتعریف نمود و حتی جنبش‌های ملی‌گرایانه و اسلام‌گرایانه نیز از دل آن‌ بیرون آمد.
در این میان، وضعیت ایران واجد ویژگی‌های خاصی است. اگرچه ایران تجربه‌ی استعمار مستقیم را نداشته، اما به تعبیر ابراهیم توفیق، در اواخر قاجار در موقعیتی «نیمه‌استعماری» وارد جهان مدرن می‌شود؛ وضعیتی که در آن، بدون حضور مستقیم استعمار، ساختارهای قدرت و سوژه‌گی تحت تأثیر منطق سرمایه‌داری جهانی بازآرایی می‌شوند. توفیق با بهره‌گیری از مفهوم «فردیت تاریخی» وبر، ایران را نه استثنایی بیرون از جهان، بلکه موردی خاص در دل نظم جهانی می‌فهمد؛ تحلیلی که با نگاه رایج به ایران به‌مثابه «تافته‌ای جدابافته» تفاوت بنیادین دارد.
یکی از نمونه‌های شاخص این نگاه استثناگرایانه را می‌توان در آثار سیدجواد طباطبایی دید. او ایران را «ملت ازلی» می‌نامد؛ سوژه‌ای مستقل، متفاوت از اسلام و بیرون از نظم استعمار و مدرنیته. به عقیده‌ی طباطبایی، اندیشه‌ی ایرانشهری در شکل حکمت خسروانی و شیعه‌گرایی صفوی‌مآبانه، در سده‌ی بیستم به هم گره خورد تا الگویی خاص از ایرانی‌بودن بسازد؛ الگویی که خود را برتر از اعراب، ترک‌ها و دیگر مسلمانان می‌دانست و از خلال آن، ایرانیان می‌توانستند خود را «بیرون از جهان اسلام» تعریف کنند. این روایت، امتداد همان فانتزی بازگشت به خویشتن است: آن‌چه خود داشت، ز بیگانه طلب می‌کرد. طباطبایی و دیگر بنیادگرایان سکولار، تصویری نژادی–فرهنگی از ایران ترسیم می‌کنند؛ کشوری خردگرا، آریایی و متمدن که به‌ناحق در میان مسلمانان منطقه گرفتار شده است. به تعبیر تیزبینانه‌ی بابک مینا، این نگاه، ایران را «نوردیک خاورمیانه» تصور می‌کند!
در یکی از ژرف‌ترین تحلیل‌ها درباره‌ی خودتصوری ایرانیان در دوران مدرن، ضیاء ابراهیمی از «غرب به‌مثابه بتِ ستودنی» سخن می‌گوید: غربی که نه فقط استعمارگر و مداخله‌گر، بلکه الگوی مطلق خیر و عقلانیت تصور شد.
در این چارچوب، ایرانیانِ متأثر از گفتمان آریاگرایی، خود را «اروپاییانی در تبعید» یا «تکه‌ای جدافتاده از نژاد برتر» پنداشتند. این وهمِ نژادی، که از مشروطه تا پهلوی و حتی در بخشی از گفتمان اپوزیسیون بازتولید شده است، نوعی خودبیگانگی تاریخی پدید آورد: نه فقط در انکار هویت‌های متکثر داخلی، بلکه در ناتوانی از دیدن شرقِ جهانی به‌مثابه ساحتی هم‌ارز با غرب. در این توهم عظمت، خاورمیانه، قفقاز، جهان عرب و ترک، صرفاً «دیگری‌های عقب‌مانده» تلقی می‌شدند؛ و بدین ترتیب، امکان هرگونه همبستگی منطقه‌ای از اساس مسدود می‌شد.
در میان بنیادگرایان مذهبی نیز همین منطق، به‌گونه‌ای دیگر بازتولید شده: ایران، به‌مثابه ام‌القرای جهان اسلام، بر مبنای روایتی خاص از تشیع، برتری دینی، سیاسی و تمدنی دارد. در این قرائت، تشیع، اسلامی ایرانیزه‌شده تلقی می‌شود. در هر دو سوی این طیف، تصویری از ایران ساخته می‌شود که در آن ما، تافته‌ای جدابافته‌ایم؛ یا به دلیل نژاد آریایی‌مان، یا به دلیل تشیع ناب‌مان، و مهم‌تر آن‌که بیرون از جهان اسلام و به‌عبارت بهتر، خاورمیانه قرار داریم!
آن‌چه آرش حیدری در این مقاله با دقت بیان می‌کند، دقیقاً واکاوی همین دوگانه‌ی جعلی و پرهزینه است: بنیادگرایی از یک‌سو، و گفتمان استعمارزده‌ی ذوب‌شده در غرب از سوی دیگر. مواجهه‌ حیدری با واقعیت جنگ ۱۲ روزه، صرفاً یک مداخله‌ی سیاسی نیست. این متن کوششی‌ست برای بازیابی توان اندیشیدن، در میان میدان مینِ ایدئولوژی‌ها، بلاگریسم، آکادمی بحران‌زده و فاشیسم‌های نوظهور. این مقاله دعوتی‌ست به بازاندیشی جایگاه ایران در نظم جهانی، بدون توهم، بدون تحقیر، و بی‌نیاز از فانتزی‌های خویشتن‌خواهانه یا غرب‌ستایانه.

@Sociogram2023
👍122👏1
Forwarded from No+
🔴مجازی نویس نئوفاشیست همچنان در حال نفرت پراکنی علیه ایرانیان افغانستانی تبار و افغانستانی‌ها

🟨حسن محدثی همچنان با قدرت به نفرت پراکنی علیه ایرانیان افغانستانی‌تبار و افغانستانی‌‌ها ادامه می‌دهد.او چنان ولع اثبات گزاره نئوفاشیستی «تغییر ترکیب جمعیتی» را دارد که به هر ویدیویی که از هر کجا برایش بفرستند توسل می‌جوید.
از یاد نخواهیم برد که حسن محدثی از جمله کسانی بود که برای این خشونت فزاینده علیه ایرانیان افغانستانی تبار و افغانستانی‌ها شبه نظریه درست کرد.
برای نئوفاشیسم سرنوشت انسان مهم نیست چیزهایی توهمی به نام «تمدن» و «برون ریختگی» و مانند آن مهم است برای همین صدای کودکان دیپورت شده را نمی‌شوند و تلاش انسانی برای متوقف کردن این خشونت می‌گویید «انسان گرایی قلابی» چرا که نئوفاشیست اساسا از انسان‌گرایی بیزار است.
@GoftandNO
#افغانستانی‌ستیزی
2👍2👎1
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
ترامپ اوباما رو با هوش مصنوعی بازداشت کرد

گری گرستل در کتاب ظهور و سقوط نظم نئولیبرال به نقل از مایکل کوهن وکیل و دستیار ویژه ترامپ نقل می‌کند که ترامپ در سال‌های 2008-2009 چطور از مشاهده یک جوان سیاه‌پوست خوش‌قیافه و آشکارا بسیار بااستعداد که کاخ سفید را در اختیار می‌گیرد و نه تنها به عنوان فرمانده کل قوا، بلکه در قامت یک رهبر اخلاقی و الهام‌بخش مردم ظاهر شده؛ عملاً داشت عقلش را از دست می‌داد.

کوهن به یاد می‌آورد ترامپ در این دوران 2009-2008 واقعاً یک اوبامای دروغین را استخدام کرده بود که با شرکت او ویدئوهایی می‌ساخت که طی آن ترامپ نخستین رئیس‌جمهور سیاه‌پوست آمریکا را تحقیر می‌کرد و دست آخر هم او را اخراج می‌نمود؛ تحقق خیال‌پردازانه آرزویی که تصور این‌که انسال بالغ برای تجربه آن پول بپردازد دشوار است. در سال 2011 ترامپ خود را در راس جنبش ولادتی تی‌پارتی (جنبش چای) قرار داد؛ جنبشی که مصرانه اعلام می‌کرد که تولد اوباما در آفریقا بیرون راندان او از کاخ سفید را ضروری می‌سازد.

@Sociogram203
2🤬1🗿1
Forwarded from با تاریخ (Hamidreza Yousefi)
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک «انسانِ» ایرانی راست افراطی سلطنت‌طلب، چنین موجود پست و ترسناکی است.
@batarikh
👍9👏1
وقتی خود ما مهاجر بودیم

روایتی از معاودین عراقی تا مهاجران افغانستانی امروز


تصاویر تلخ و تکان‌دهنده‌ی آوارگان عراقیِ ایرانی‌تبار در دهه ۵۰ و ۶۰ شمسی، که در سرمای بی‌خانمانی به سر می‌بردند، روزهایی را زنده می‌کند که همین جامعه‌ی ایران با گرمی و مهربانی از آن‌ها استقبال کرد؛ انسان‌هایی که قربانی جنگ، طرد، تبعیض و پاکسازی قومیتی در عراق شدند. اما افسوس که امروز، همان روایتِ دردناکِ اخراج، تحقیر و بی‌خانمانی، این بار در قبال مهاجران افغانستانی در حال تکرار است. گویی چرخه‌ی تاریخ، زخمی قدیمی را بر دل جامعه‌ی ما می‌نشاند و همان بلایی که زمانی بر سر ما آمد، اکنون خودمان بر سر دیگران روا می‌داریم. اینجاست که «فهم همدلانه» معنا پیدا می‌کند؛ یعنی درک این تکرارِ زخم‌ها و ایستادن در برابر چرخه‌ی معیوب نژادپرستی، طرد و فراموشی.

@Sociogram2023
3👍1👎1👏1
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-1

◀️ سکانس اول سال 1369: دریاچه ارومیه همچنان خشکی را می‌بلعد!
وقتی دریاچه‌ی ارومیه زیادی بزرگ و پرآب بود، مسئله این بود که «چگونه آن را کوچک کنیم»! محمد درویش گفته در سال 1375 در سال ۱۳۷۵، برخی مسئولان کشوری و استانی که از «پیشروی بیش از حد آب دریاچه» به تنگ آمده بودند همایشی برگزار کردند با این مضمون که: چطور از شر دریاچه خلاص شویم! تبریک می‌گویم خلاص شدید!


@Sociogram2023
💔6
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-2

◀️ سکانس دوم سال 1379: گفتیم ارومیه رو به نابودی است، باور نکردید!

این تصویر مربوط به یک تجمع زیست محیطی در تهران و سال 1379 است. مژگان جمشیدی کارشناس و روزنامه‌نگار محیط‌زیست آن‌ را 23 سال بعد به اشتراک گذاشته است. عکس را برای یکی از دوستان متخص‌ام در حوزه دریاچه اورمیه می‌فرستم. می‌گوید مسئولین سازمان محیط زیست از ابتدای دهه 1370 در جریان کاهش تدریجی روند آب دریاچه اورمیه بودند، درست زمانی‌که من و خیلی‌های دیگر غرق در روزهای خوش دریاچه بودیم و می‌خندیدم، چون هنوز خبر هولناک را نشنیده بودم!
@Sociogram2023
💔6
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-3

◀️ سکانس سوم سال 1380: نویدِ شوم برای آذربایجان
تیتر
پیشگویانه‌ی نوید آذربایجان در 24 شهریور 1380: «دریاچه اورمیه تا 15 سال آینده خشک می‌شود». مطمئنم کسی آن زمان این تیتر را جدی نگرفته بود. حال دریاچه در ظاهر خوب بود، پرآب و سرزنده. همه‌ی به دنبال نویدِ خبرهای خوب بودند تا هشدار اخبارِ شوم. حق با شما بود خانم فروغ فرخزاد: «همیشه پیش از آنکه فکر کنی اتفاق می‌افتد...» باید برای روزنامه تسلیت می‌فرستادیم!

@Sociogram2023
💔6
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-4

◀️ سکانس چهارم سال 1382: ابتکارِ در قتل دریاچه، کلانتری همدست قاتل
عیسی کلانتری، تاز همین اواخر بالاخره اعتراف کرد: یکی از مشاورانم در سال ۱۳۷۵ هشدار داد که اگر روند سدسازی در آذربایجان ادامه یابد، دریاچه‌ی ارومیه تا ۱۳۹۵ خشک خواهد شد. اما من گوش ندادم....اول نمی‌دانستم، بعد نتوانستم... او در یک مصاحبه‌ی افشاگرانه، پای یکی دیگر از مسئولان ارشد را نیز به ماجرا باز کرد: معصومه ابتکار، رئیس وقت سازمان محیط‌زیست، که در سال ۱۳۸۲ نامه‌ی هشدارآمیز مشاور کلانتری را این‌گونه پاسخ داد:
«هیچ خطری دریاچه را تهدید نمی‌کند.»

@Sociogram2023
💔8
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-5

◀️ سکانس پنجم سال 1387: سنگِ ‌قبرِ دریاچه‌ی ارومیه

سال ۱۳۸۷، وقتی هنوز بحران به چشم نیامده بود، عده‌ای از فعالان محیط‌زیستی آذربایجان با ابتکاری تلخ، سنگ‌قبری برای دریاچه ارومیه ساختند. روی آن نوشته شده بود: «تاریخ مرگ را نحوه مدیریت مسئولان و مردم تعیین خواهد کرد.» دو سال بعد، در ۱۳۸۹، نخستین اعتراضات جدی زیست‌محیطی در دفاع از دریاچه آغاز شد. پاسخ دولت وقت چه بود؟ انکار، تکذیب، و در نهایت سرکوب. تازه در سال ۱۳۹۲، پس از روی کار آمدن دولت روحانی، فاجعه به‌طور رسمی پذیرفته شد. اما دیگر خیلی دیر شده بود. بعد از آن هم ناکارآمدی، فساد و فقدان اراده‌ی ملی، سد راه احیای دریاچه شد و حالا، آن سنگ‌قبر قدیمی می‌تواند کامل شود؛
سال مرگ: 1404 همین امروز


@Sociogram2023
💔6😭2
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-6

◀️ سکانس ششم سال 1403: تبخیرِ وعده‌های انتخاباتی در تابستانِ سخت!

اولین‌ بار در سال ۱۳۹۲، حسن روحانی در کارزار انتخاباتی‌اش وعده‌ی احیای دریاچه ارومیه را داد؛ نتیجه چه شد؟ تشکیل «ستاد احیاء»— نهادی که به‌جای گشودن گره کور بحران، آن را پیچیده‌تر کرد. در انتخابات 1403 نیز مسعود پزشکیان در تبریز و ارومیه همان وعده را تکرار کرد: «دریاچه را احیا می‌کنیم»؛ اما تاکنون اقدامی انجام نداده است. البته من از همان ابتدا می‌دانستم که نمی‌شود؛ پروژه‌ی احیا، امروز نه تنها یک اراده‌ی ملی می‌خواهد — که وجود ندارد — بلکه نیازمند حمایت بین‌المللی هم هست — که نداریم یا نمی‌خواهیم داشته باشیم. مدت‌هاست کار از وعده و وعید گذشته، و هر سال با رسیدن گرمای تابستان، نه فقط آب دریاچه تبخیر می‌شود، بلکه این وعده‌های انتخاباتی هم همراهش آب می‌روند.

@Sociogram2023
💔4👍3👎1💯1
چند سکانس از مرگ دریاچه‌ی ارومیه-7

◀️ سکانس هفتم سال 1404: زمین خدایی انتقام‌جو نیست، صرفاً خدایی بی‌اعتناست!

به قول الیزا گبرت ما مثل قورباغه‌ا‌ی در قابلمه‌ای از آب هستیم که کم‌کم به دمای جوش می‌رسد اما چون آب آهسته و به تدریج گرم می‌ود آرام و منفعل باقی می‌مانیم. ما ابزار مناسبی برای مواجهه با شرایط اضطراری بلندمدت نداریم و اصلاً چطور می‌شود برای تهدیدی بزرگ‌تر از آن‌که در تصور بگنجد خود را آماده کرد؟ همه فجایع عظیم ویژگی مشترکی دارند چون تا حالا تجربه‌شان نکردیم، فکر می‌کنیم برای ما اتفاق نمی‌افتد و برای همین نادیده‌شان می‌گیریم.

تصویر ماهواره‌ای دریاچه ارومیه جمعه ۲۷ تیر ۱۴٠۴

@Sociogram2023
💔51😱1😭1
ایران_را_بزن!_بحران_وطن_دوستی_مهدی_حمیدی_شفیق.pdf
296.6 KB
🖋 ایران را بزن!
وطن‌دوستی در روزگار اضطراب و تناقض؛ در لزوم بازپس‌گیری وطن از اسطوره و خشونت

جنگ دوازده‌روزه تمام شد، اما تکلیف وطن هنوز روشن نیست. اگر قرار باشد همچنان در اسطوره‌های وحشت و پرچم‌های بی‌مردم بمانیم، چیزی از وطن باقی نخواهد ماند. اینک زمان آن است که بازتعریفی دموکراتیک از وطن آغاز شود؛ وطنی برای زیستن، نه برای بمباران. دیگر نمی‌توان به نام وطن، مردم را حذف کرد و به رؤیای تجزیه یا بازسازی نظم‌های فرسوده پناه برد. وطن باید از اسطوره و خشونت آزاد شود و به میثاقی بدل گردد که همه‌ی مردمانش در آن دیده شوند، نه تنها در نقشه، بلکه در زندگی واقعی.

این مقاله را با وام‌گیری از ایده‌ی «بحران وطن‌دوستی» امین بزرگیان برای مجله انجمن نوشتم؛ تلاشی‌ست برای بازاندیشی وطن از منظر مردم، نه اسطوره و خشونت!

@Sociogram2023
5👍2
🖋 نژادپرستی نوین و پژواک آن در گفتار حسن محدثی؛ نگاهی از دریچه‌ی آلن تورن

◀️ در روزهایی که نژادپرستی علیه مهاجران افغانستانی در ایران به‌طرز نگران‌کننده‌ای عادی‌سازی می‌شود، حسن محدثی، جامعه‌شناس شناخته‌شده، با صراحتی بی‌سابقه در صف مدافعان اخراج مهاجران افغانستانی قرار گرفته و نقش تئوری‌پرداز این کمپین گسترده را ایفا کرده است. او با بهره‌گیری از واژگانی مانند «حق ملت»، «فرهنگ ملی» و «تهدید هویتی»، تصویری از مهاجر به‌مثابه دیگری مزاحم و بیگانه‌ای خطرناک ترسیم می‌کند. در این مدت، چندین نقد مستند و مستدل از سوی پژوهشگران و فعالان علوم اجتماعی نسبت به دیدگاه‌های او منتشر شده است، اما محدثی به جای پاسخ‌گویی به این نقدها، به اتهام‌زنی‌های بی‌پایه و مبتذل روی آورده و کوشیده است افکار خود را طبیعی جلوه دهد و مشروعیت ببخشد.

یکی از آخرین نقدهای مستند و دقیق، توسط سعید شفیعی نگاشته شده که در آن با مقایسه تطبیقی کلیدواژگان حسن محدثی و رونو کمو، نظریه‌پرداز راست افراطی فرانسوی، نشان داده شده است که گزاره‌های محدثی تا چه حد بازتاب‌دهنده گفتمان نژادپرستانه است. این نقد ارزشمند توسط رضا نساجی در فضای مجازی به اشتراک گذاشته شده، اما در پاسخ، محدثی بار دیگر به اتهام‌زنی‌ها و سخنان بی‌پایه متوسل شده است. گفتنی‌ها بسیار است، اما صرفاً به این بسنده می‌کنم که دانش اجتماعی محدثی درباره نژادپرستی بسیار محدود است. به این بهانه، لازم دیدم فرازی از نظرات آلن تورن را به اشتراک بگذارم تا شاید عمق نژادپرستانه بودن دیدگاه‌های محدثی روشن‌تر شود.

نژادپرستی نوین که نوعی ضدجنبش محسوب می‌شود «فرهنگ‌بنیاد» است، نه «زیست‌بنیاد» و بیشتر بر تفاوت انگشت می‌نهد تا بر تحقیر. پیکان هجوم آن به سوی اداب و رسوم و عقاید حذب‌ناشدنی است که به «دیگری« تعلق دارد. در چنین شرایطی جنگ فرهنگ‌ها از روابط تولید و سلطه‌ی استعماری مهم‌تر است. تحقیر استعماری عرب‌‌ها موجب شود بسیاری پی‌نووارها از نژادپرستی عرب‌ستیز جبهه‌ی ملی در فرانسه حمایت کنند، اما واقعیت این‌است که این موضوع عامل اصلی افزایش آرای لوپن نبود، کسی‌که سیاست «اولویت ملی» را پیش گرفته بود و از اخراج خارجی‌ها سخن می‌گفت. لوپن، نه به دنبال سلطه بر اعراب بود و نه اعتقاد داشت آن‌ها به لحاظ نژادی پست‌ترند. عامل اصلی طرد اعراب این بود که ارزش‌های فرهنگی آن‌ها با فرانسوی‌ها تمایزی بنیادین داشت. نژادپرستان می‌گویند خارجی‌ها به ما تعرض کرده‌اند، اما این تعرض را به حمله‌ی موش یا کپک قارچی به کلبه‌ی بخت‌برگشته تشبیه نمی‌کنند، بلکه خارجی‌ها را به چشنم گروهی جماعتی، حضوری قومی و موجودیتی دینی می‌بینند که همگی نیرومندند و حالت تهاجمی دارند و از این‌رو نفرت‌انگیزنند.
در نژادپرستی امروز همان‌قدر که نفرت وجود دارد، حسد هم وجود دارد و حتی در وجود کسانی‌که خود را در برابر آن ضعیف و ناتوان می‌بینند، نوعی خودنفرتی نیز نهفته است. این نژادپرستی حسن نکبت و شرم حاصل از سوژه نبودن را به دیگری فرامی‌افکند و از آن چهره‌ای ضد سوژه می‌سازد... نژادپرستی معاصر آن‌قدر با نژادپرستی قرن نوزدهم و نیمه‌ی نخست قرن بیستم متفاوت است که باید بر آن نام دیگری نهاد. اما می‌توان طور دیگری هم استدلال کرد و به جای تفاوت محتوای این دو نوع نژادپرستی، بر سازوکار یکسان آن‌ها تمرکز کرد. طرد «دیگری» با پذیرش حاشیه‌ای خارجی‌ها یا عداوت با دشمنی خارجی متفاوت و دال بر طرد انسان منفوری است که الگوی فرهنگی جامعه‌ی میزبان را نفی می‌کند و مشترکاتی با بیگانه‌هراسی فرهنگی دارد. نژادپرستی مبتنی بر تفاوت فرهنگی در جامعه‌ی پساصنعتیهمان جایگاهی را دارد که نژادپرستی مبتنی بر پست‌انگاری طبیعی در جامعه‌ی صنعتی داشت. نژادپرستی استعماری مبتنی بر طرد محدود بود، زیرا برای بهره‌کشی خواهان حفظ استعمارشدگان بود، حال آن‌که نژادپرستی معاصر به دنبال طرد کامل و بیرون انداختن «دیگری» است.



پی‌نووار ( Pieds Noirs ): اروپائیان بهویژه فرانسویانی که در دوران حکومت فرانسه بر الجزایر (1830 تا 1962) در این کشور متولد شده‌اند.

📕 آلن تورن، برابری و تفاوت: آیا می‌توانیم با هم زندگی کنیم؟، ترجمه سلمان صادقی‌زاده، تهران: نشر ثالث، ۱۳۹۸، صص ۱۹۰–۱۹۲.

@Sociogram203
2