🔺اسرائیل بدون اطلاع ترامپ حمله میکند؟!
در روزهای اخیر گزارشهای متعددی درباره احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران بدون هماهنگی با دولت ترامپ منتشر شده است و در همین حال هم چند رسانه اسرائیلی از توقف همکاری امریکا با اسرائیل درباره طرح حمله مشترک به این تاسیسات گفتهاند. ترامپ هم گفته که از نتانیاهو خواسته است اقدامی انجام ندهد تا مذاکرات هستهای با ایران را بر هم بزند.
اما آیا اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران بدون اطلاع آمریکا حمله خواهد کرد؟
میتوان گفت که چنین اتفاقی بستگی به سطح حمله دارد. حمله گسترده و بزرگ که بسیار بعید است که اسرائیل بدون هماهنگی آمریکا و حتی مشارکت علنی یا غیر علنی آن اقدامی انجام دهد.
اما احتمال «حمله محدود» اسرائیل در دو حالت وجود دارد؛ نخست بدون اطلاع دادن و هماهنگی با آمریکا و حالت دوم نیز حملهای با اطلاع و هماهنگی دو طرف.
حالت نخست با توجه به تبعات آن برای روابط ترامپ و نتانیاهو زمانی میتواند رخ دهد که بیبی کاملا نسبت به امکان دستیابی ایران و آمریکا به توافقی «نامطلوب» از دید اسرائیل مطمئن شود و با هدف بر هم زدن این وضعیت و پس از نومیدی از دیگر روشها دست به چنین حملهای بزند.
ناگفته هم نماند که احتمال این حمله حتی بعد از رسیدن به توافقی «موقت و جزئی» نیز وجود دارد.
البته نتانیاهو آدمی نیست که ریسکهای حساب نشده انجام دهد و با توجه به نگرانی او از رفتار و انتقام ترامپ، هر گونه حمله بدون اطلاع به آمریکا با جنگ غزه گره خورده است و در کل آینده سیاسی نتانیاهو بستگی به سرنوشت این جنگ دارد.
شکی در این نیست که میان ترامپ و نتانیاهو درباره نوع مواجهه با ایران و مسائلی دیگر اختلاف نظر و «تنش جزئی» وجود دارد که البته نباید درباره آن و پیامدهایش اغراق کرد. چنین تنشی هنوز برگردان عملی قابل توجهی پیدا نکرده است.
اما فعلا به نظر میرسد که در شرایط کنونی وضعیت غزه به نوعی وجهالمصالحه و محمل چانهزنی میان نتانیاهو و ترامپ قرار گرفته است؛ به گونهای که اسرائیل در مقابل اجابت درخواست ترامپ برای عدم دست زدن به اقدامی برای برهم زدن مذاکرات با ایران در معرض فشار اعمالی و عملی برای توقف جنگ غزه قرار نگیرد و نمونه عینی آن را میتوان در طرح پیشنهادی دیروز ویتکاف برای آتشبس دید که کاملا برآورنده خواستههای اسرائیل است و همین هم باعث شد که نتانیاهو سریعا موافقت خود را با آن اعلام کند. این در حالی است که ویتکاف چند روز قبل به توافقی با حماس از طریق بشار بحبح رسیده بود که کاملا با طرح پیشنهادی دیروز او متفاوت است.
این امر نشان میدهد که آمریکا در نهایت -چه با ایران و چه با دیگر بازیگران- توافقی بدون در نظر گرفتن «منافع کلان» اسرائیل انجام نمیدهد.
البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که ویتکاف ظاهرا در مذاکرات با طرف ایرانی هم متاثر از سیاست مذاکراتی ترامپ چنین رویه و رفتار گیج کننده و متناقضی در پیش گرفته است.
اما بده بستان نتانیاهو و ترامپ در مورد غزه ممکن است با هر گونه حمله محدود بدون اطلاع آمریکا به تاسیسات هستهای ایران و متعاقب آن واکنش انتقامی رئیس جمهور خودشیفته آمریکا به هم بخورد. بنابراین چنان هم محتمل نیست که اسرائیل دست به چنین حمله محدودی به تاسیسات هستهای ایران بدون هماهنگی پیشینی با دولت ترامپ بزند.
در کل، احتمال این که چنین حملهای با چراغ سبز آمریکا انجام شود بیشتر از آن است که بدون اطلاع آن صورت گیرد. به فرض صحت چنین فرضیهای میتوان حمله احتمالی محدود را نوعی اهرم فشار برای پیشبرد مذاکرات پنداشت. کما این که میتوان گفت که برخی گزارشها و اظهارنظرها در روزهای اخیر درباره پایان هماهنگی میان واشنگتن و تل آویو برای حمله مشترک به ایران و ... را اقدامی هدفمند برای کنترل واکنش احتمالی تهران به حمله محدود اسرائیل و دور نگهداشتن منافع آمریکا در منطقه از هر گونه درگیری نظامی احتمالی دانست که ترامپ تمایلی برای ورود به آن ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
در روزهای اخیر گزارشهای متعددی درباره احتمال حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران بدون هماهنگی با دولت ترامپ منتشر شده است و در همین حال هم چند رسانه اسرائیلی از توقف همکاری امریکا با اسرائیل درباره طرح حمله مشترک به این تاسیسات گفتهاند. ترامپ هم گفته که از نتانیاهو خواسته است اقدامی انجام ندهد تا مذاکرات هستهای با ایران را بر هم بزند.
اما آیا اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران بدون اطلاع آمریکا حمله خواهد کرد؟
میتوان گفت که چنین اتفاقی بستگی به سطح حمله دارد. حمله گسترده و بزرگ که بسیار بعید است که اسرائیل بدون هماهنگی آمریکا و حتی مشارکت علنی یا غیر علنی آن اقدامی انجام دهد.
اما احتمال «حمله محدود» اسرائیل در دو حالت وجود دارد؛ نخست بدون اطلاع دادن و هماهنگی با آمریکا و حالت دوم نیز حملهای با اطلاع و هماهنگی دو طرف.
حالت نخست با توجه به تبعات آن برای روابط ترامپ و نتانیاهو زمانی میتواند رخ دهد که بیبی کاملا نسبت به امکان دستیابی ایران و آمریکا به توافقی «نامطلوب» از دید اسرائیل مطمئن شود و با هدف بر هم زدن این وضعیت و پس از نومیدی از دیگر روشها دست به چنین حملهای بزند.
ناگفته هم نماند که احتمال این حمله حتی بعد از رسیدن به توافقی «موقت و جزئی» نیز وجود دارد.
البته نتانیاهو آدمی نیست که ریسکهای حساب نشده انجام دهد و با توجه به نگرانی او از رفتار و انتقام ترامپ، هر گونه حمله بدون اطلاع به آمریکا با جنگ غزه گره خورده است و در کل آینده سیاسی نتانیاهو بستگی به سرنوشت این جنگ دارد.
شکی در این نیست که میان ترامپ و نتانیاهو درباره نوع مواجهه با ایران و مسائلی دیگر اختلاف نظر و «تنش جزئی» وجود دارد که البته نباید درباره آن و پیامدهایش اغراق کرد. چنین تنشی هنوز برگردان عملی قابل توجهی پیدا نکرده است.
اما فعلا به نظر میرسد که در شرایط کنونی وضعیت غزه به نوعی وجهالمصالحه و محمل چانهزنی میان نتانیاهو و ترامپ قرار گرفته است؛ به گونهای که اسرائیل در مقابل اجابت درخواست ترامپ برای عدم دست زدن به اقدامی برای برهم زدن مذاکرات با ایران در معرض فشار اعمالی و عملی برای توقف جنگ غزه قرار نگیرد و نمونه عینی آن را میتوان در طرح پیشنهادی دیروز ویتکاف برای آتشبس دید که کاملا برآورنده خواستههای اسرائیل است و همین هم باعث شد که نتانیاهو سریعا موافقت خود را با آن اعلام کند. این در حالی است که ویتکاف چند روز قبل به توافقی با حماس از طریق بشار بحبح رسیده بود که کاملا با طرح پیشنهادی دیروز او متفاوت است.
این امر نشان میدهد که آمریکا در نهایت -چه با ایران و چه با دیگر بازیگران- توافقی بدون در نظر گرفتن «منافع کلان» اسرائیل انجام نمیدهد.
البته ذکر این نکته هم خالی از لطف نیست که ویتکاف ظاهرا در مذاکرات با طرف ایرانی هم متاثر از سیاست مذاکراتی ترامپ چنین رویه و رفتار گیج کننده و متناقضی در پیش گرفته است.
اما بده بستان نتانیاهو و ترامپ در مورد غزه ممکن است با هر گونه حمله محدود بدون اطلاع آمریکا به تاسیسات هستهای ایران و متعاقب آن واکنش انتقامی رئیس جمهور خودشیفته آمریکا به هم بخورد. بنابراین چنان هم محتمل نیست که اسرائیل دست به چنین حمله محدودی به تاسیسات هستهای ایران بدون هماهنگی پیشینی با دولت ترامپ بزند.
در کل، احتمال این که چنین حملهای با چراغ سبز آمریکا انجام شود بیشتر از آن است که بدون اطلاع آن صورت گیرد. به فرض صحت چنین فرضیهای میتوان حمله احتمالی محدود را نوعی اهرم فشار برای پیشبرد مذاکرات پنداشت. کما این که میتوان گفت که برخی گزارشها و اظهارنظرها در روزهای اخیر درباره پایان هماهنگی میان واشنگتن و تل آویو برای حمله مشترک به ایران و ... را اقدامی هدفمند برای کنترل واکنش احتمالی تهران به حمله محدود اسرائیل و دور نگهداشتن منافع آمریکا در منطقه از هر گونه درگیری نظامی احتمالی دانست که ترامپ تمایلی برای ورود به آن ندارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤96👍88🤔10👎5
🔺پیشنهاد آمریکا و سرنوشت مذاکرات!
وزیر خارجه ایران طی توئیتی از سفر غیر منتظره وزیر خارجه عمان به ایران برای ارائه پیشنهاد آمریکا در مورد توافق احتمالی خبر داد.
هنوز درباره جزئیات این پیشنهاد هیچ اطلاعاتی منتشر نشده و چیزی در دسترس نیست؛ اما بر اساس شواهد و قراین میتوان گفت که این طرح پیشنهادی زیاد هم محتمل نیست که برآورده خواستههای کلیدی ایران باشد.
از جمله این قراین عدم ارائه چنین طرحی در دور ششم مذاکرات است، این که چرا آمریکا صبر نکرده است این دور مذاکراتی برگزار شود تا در آن خود ویتکاف این طرح خود را ارائه دهد؟
اینجا این پرسش نیز مطرح میشود که آیا آمریکا از طولانی شدن مذاکرات و نرسیدن به توافق مطلوب خود خسته شده است؟ بنابراین با ارسال این طرح در واقع تداوم مذاکرات و برگزاری دور ششم آن را منوط به پاسخ روشن و مثبت به این پیشنهاد کرده است. به فرض صحت این احتمال، میتوان ارسال پیشنهاد به این شکل را معطوف به تشدید فشار همراه تعیین مهلتی برای انجام توافق پنداشت.
نکته دیگر این که چنین طرحی در فضای تشدید تنش درباره برنامه هستهای ایران چه از طرف فرانسه، آلمان و انگلیس و چه آژانس بینالمللی انرژی اتمی ارائه میشود و بعید است که ترامپ بدون انتظار نتایج چنین فضای تندی که علیه ایران در حال شکلگیری است، بخواهد پیشنهادی بدهد که خواستههای کلیدی ایران در آن برای رسیدن به توافقی دو طرفه لحاظ شده باشد.
در کل باید دید دور ششم مذاکرات در آینده نزدیک برگزار میشود یا خیر. به همان اندازه که تعویق یا برگزار نشدن آن امری منفی در روند مذاکرات است، اما انعقاد جلسه هم میتواند نشانه مثبتی تلقی شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
وزیر خارجه ایران طی توئیتی از سفر غیر منتظره وزیر خارجه عمان به ایران برای ارائه پیشنهاد آمریکا در مورد توافق احتمالی خبر داد.
هنوز درباره جزئیات این پیشنهاد هیچ اطلاعاتی منتشر نشده و چیزی در دسترس نیست؛ اما بر اساس شواهد و قراین میتوان گفت که این طرح پیشنهادی زیاد هم محتمل نیست که برآورده خواستههای کلیدی ایران باشد.
از جمله این قراین عدم ارائه چنین طرحی در دور ششم مذاکرات است، این که چرا آمریکا صبر نکرده است این دور مذاکراتی برگزار شود تا در آن خود ویتکاف این طرح خود را ارائه دهد؟
اینجا این پرسش نیز مطرح میشود که آیا آمریکا از طولانی شدن مذاکرات و نرسیدن به توافق مطلوب خود خسته شده است؟ بنابراین با ارسال این طرح در واقع تداوم مذاکرات و برگزاری دور ششم آن را منوط به پاسخ روشن و مثبت به این پیشنهاد کرده است. به فرض صحت این احتمال، میتوان ارسال پیشنهاد به این شکل را معطوف به تشدید فشار همراه تعیین مهلتی برای انجام توافق پنداشت.
نکته دیگر این که چنین طرحی در فضای تشدید تنش درباره برنامه هستهای ایران چه از طرف فرانسه، آلمان و انگلیس و چه آژانس بینالمللی انرژی اتمی ارائه میشود و بعید است که ترامپ بدون انتظار نتایج چنین فضای تندی که علیه ایران در حال شکلگیری است، بخواهد پیشنهادی بدهد که خواستههای کلیدی ایران در آن برای رسیدن به توافقی دو طرفه لحاظ شده باشد.
در کل باید دید دور ششم مذاکرات در آینده نزدیک برگزار میشود یا خیر. به همان اندازه که تعویق یا برگزار نشدن آن امری منفی در روند مذاکرات است، اما انعقاد جلسه هم میتواند نشانه مثبتی تلقی شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤124👍77🤔11👎3
🔺معمای توئیت ترامپ و یک تناقض؟!
طی این چند روز نقلقولهای بسیار ضد و نقیضی درباره محتوای پیشنهاد آمریکا به ایران درباره غنیسازی اورانیوم مطرح شده است؛ اما چون این اتفاق در رسانههای مشهور جهان از رویترز، نیویورک تایمز، اکسیوس و غیره افتاده موجب سردرگمی تحلیلگران و کنشگران سیاسی و حتی افکار عمومی شده است.
در حالی این «اطلاعات» ناهمگون و گیجکننده درباره محتوای طرح پیشنهادی آمریکا منتشر میشود که تا قبل از سخنان امروز جمعه رهبری سکوتی در این باره در ایران برقرار بود. از این واکنش هم پیداست که طرح آمریکا برآورنده خواستههای کلیدی تهران نیست.
در این میان، شاید حل معمای توئیت دو روز پیش ترامپ در فهم تناقضات پیشگفته راهگشا باشد. وی در این پست مخالفتش را با هر نوع غنیسازی اورانیوم در ایران اعلام کرد. زمان انتشار این توئیت بلافاصله پس از گزارش اکسیوس درباره پذیرش غنیسازی محدود 3 درصدی بود. این احتمال وجود دارد که اظهارنظر ترامپ درباره به صفر رساندن غنیسازی در ایران واکنشی به این گزارش اکسیوس باشد؛ اما نه صرفا با انگیزه تکذیب بلکه کنترل سریع آثار این خبر در شوراندن لابیهای یهودی و اسرائیلی و جمهوریخواهان مبنی بر این که دولت ترامپ به ایران اجازه غنیسازی میدهد و آن را به رسمیت شناخته است.
درست است که ترامپِ خودشیفته در تصمیمگیریها چندان گوشش بدهکار این و آن نیست، اما این بدان معنا نیست که وقتی پای اسرائیل در میان باشد، احتیاط نکند و بیگدار به آب بزند.
از این نظر احتمالا اسرائیل در پشت انتشار خبر موافقت ترامپ با غنیسازی محدود 3 درصدی در ایران قرار دارد. باراک راوید خبرنگار اکسیوس که این خبر را درز داد، روزنامهنگار مشهور اسرائیلی است که در سایت عبری واللا هم فعال است و ارتباطات نزدیکی با ارکان دولت اسرائیل دارد.
در کنار آن هم نتانیاهو سریعا همان روز با وزیر خارجه آمریکا تماس گرفت و درباره مذاکرات گفتگو کرد.
صرف نظر از صحت و سقم اطلاعات منتشر شده از طریق راوید، در هر دو حالت، هدف فشار در داخل آمریکا بر ترامپ برای پرهیز از دادن هر گونه امتیازی است.
به نظر میرسد که آمریکا در پیشنهاد خود «موقتا» با سطح غنیسازی 3 درصدی برای «زمانی محدود» کنار آمده است که البته در کنار دیگر شروط مطرح شده در پیشنهاد، ته خواسته آمریکا در این خصوص توقف کامل غنیسازی است.
اما اسرائیل و مخالفان توافق در آمریکا نگران این هستند که مبادا «پذیرش موقت» غنیسازی اورانیوم در ایران به «امری دائمی» تبدیل شود. به همین علت هم سریعا خبر موافقت ترامپ با غنیسازی موقت و محدود را درز دادند و همین باعث شد که ترامپ آن توئیت را بلافاصله منتشر کند.
اگر از همین منظر به قضیه نگریسته شود، میتوان گفت که گزارش دیگر رسانههای آمریکایی از جمله نیویورک تایمز به نقل از «مقامات» دولت ترامپ تنها چند ساعت پس از ارسال پیشنهاد به ایران مبنی بر مخالفت «قاطع» واشنگتن با هر نوع غنیسازی در این طرح در واقع تلاشی سریع و نوعی روایتسازی زودهنگام بوده است که اصل پذیرش موقت غنیسازی را تحت الشعاع قرار دهد و بر آن سرپوش بگذارد؛ تا عبوری بیصدا و موقت از این گره در مسیر توافق صورت گیرد؛ به امید این که در نهایت با راهاندازی کنسرسیوم غایت صفرسازی غنیسازی بومی نیز محقق شود.
از این رو، این تناقضگوییها در رسانههای آمریکا را میتوان به وجود قسمی «جنگ رسانهای پنهان» میان ترامپ و مخالفان هر گونه امتياز مهمی به ایران در هر توافقی در آمریکا و اسرائیل ربط داد.
از این جهت نه صرفا در این مورد و این پرونده بلکه در دیگر پروندههای منطقهای و جهانی نیز در مواجهه با انتشار اطلاعاتی در رسانهها به نقل از «مقاماتی» باید با وسواس زیاد برخورد کرد؛ به این علت که این دست مطالب «تولید» خود رسانه نیست بلکه نقل قول از «منابعی» است که هدف اطلاعرسانی صرف نیست و غالبا هدفمند و با انگیزههای دیگری است. در عین حال هم حالا که رسانههای نام آشنا و سنتی در سایه گسترش سوشیال مدیا، دیگر مثل گذشته مزیت انحصار خبر رسانی سریع درباره حوادث و اتفاقات را از دست دادهاند، معمولا به رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر در انتشار «دیتای پنهان و انحصاری» در پروندههای حساس و جنجالی روی آوردهاند. قبل از انتشار این اطلاعات هم معمولا امکان راستیآزمایی وجود ندارد و همان «مقامات و منابع دولتی» نیز متناسب اهداف و بازی سیاسی و رسانهای خود «اطلاعاتی» را درز میدهند.
اما به اصل موضوع که برگردیم، باید دید پذیرش موقت غنیسازی در توافقی موقت میتواند راهگشای مسیر پر پیچ و خم توافق باشد یا این اتفاق در گیر و دار دیگر شروط پیشنهاد ترامپ و مخالفت شدید مخالفان آن کان لم یکن میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
طی این چند روز نقلقولهای بسیار ضد و نقیضی درباره محتوای پیشنهاد آمریکا به ایران درباره غنیسازی اورانیوم مطرح شده است؛ اما چون این اتفاق در رسانههای مشهور جهان از رویترز، نیویورک تایمز، اکسیوس و غیره افتاده موجب سردرگمی تحلیلگران و کنشگران سیاسی و حتی افکار عمومی شده است.
در حالی این «اطلاعات» ناهمگون و گیجکننده درباره محتوای طرح پیشنهادی آمریکا منتشر میشود که تا قبل از سخنان امروز جمعه رهبری سکوتی در این باره در ایران برقرار بود. از این واکنش هم پیداست که طرح آمریکا برآورنده خواستههای کلیدی تهران نیست.
در این میان، شاید حل معمای توئیت دو روز پیش ترامپ در فهم تناقضات پیشگفته راهگشا باشد. وی در این پست مخالفتش را با هر نوع غنیسازی اورانیوم در ایران اعلام کرد. زمان انتشار این توئیت بلافاصله پس از گزارش اکسیوس درباره پذیرش غنیسازی محدود 3 درصدی بود. این احتمال وجود دارد که اظهارنظر ترامپ درباره به صفر رساندن غنیسازی در ایران واکنشی به این گزارش اکسیوس باشد؛ اما نه صرفا با انگیزه تکذیب بلکه کنترل سریع آثار این خبر در شوراندن لابیهای یهودی و اسرائیلی و جمهوریخواهان مبنی بر این که دولت ترامپ به ایران اجازه غنیسازی میدهد و آن را به رسمیت شناخته است.
درست است که ترامپِ خودشیفته در تصمیمگیریها چندان گوشش بدهکار این و آن نیست، اما این بدان معنا نیست که وقتی پای اسرائیل در میان باشد، احتیاط نکند و بیگدار به آب بزند.
از این نظر احتمالا اسرائیل در پشت انتشار خبر موافقت ترامپ با غنیسازی محدود 3 درصدی در ایران قرار دارد. باراک راوید خبرنگار اکسیوس که این خبر را درز داد، روزنامهنگار مشهور اسرائیلی است که در سایت عبری واللا هم فعال است و ارتباطات نزدیکی با ارکان دولت اسرائیل دارد.
در کنار آن هم نتانیاهو سریعا همان روز با وزیر خارجه آمریکا تماس گرفت و درباره مذاکرات گفتگو کرد.
صرف نظر از صحت و سقم اطلاعات منتشر شده از طریق راوید، در هر دو حالت، هدف فشار در داخل آمریکا بر ترامپ برای پرهیز از دادن هر گونه امتیازی است.
به نظر میرسد که آمریکا در پیشنهاد خود «موقتا» با سطح غنیسازی 3 درصدی برای «زمانی محدود» کنار آمده است که البته در کنار دیگر شروط مطرح شده در پیشنهاد، ته خواسته آمریکا در این خصوص توقف کامل غنیسازی است.
اما اسرائیل و مخالفان توافق در آمریکا نگران این هستند که مبادا «پذیرش موقت» غنیسازی اورانیوم در ایران به «امری دائمی» تبدیل شود. به همین علت هم سریعا خبر موافقت ترامپ با غنیسازی موقت و محدود را درز دادند و همین باعث شد که ترامپ آن توئیت را بلافاصله منتشر کند.
اگر از همین منظر به قضیه نگریسته شود، میتوان گفت که گزارش دیگر رسانههای آمریکایی از جمله نیویورک تایمز به نقل از «مقامات» دولت ترامپ تنها چند ساعت پس از ارسال پیشنهاد به ایران مبنی بر مخالفت «قاطع» واشنگتن با هر نوع غنیسازی در این طرح در واقع تلاشی سریع و نوعی روایتسازی زودهنگام بوده است که اصل پذیرش موقت غنیسازی را تحت الشعاع قرار دهد و بر آن سرپوش بگذارد؛ تا عبوری بیصدا و موقت از این گره در مسیر توافق صورت گیرد؛ به امید این که در نهایت با راهاندازی کنسرسیوم غایت صفرسازی غنیسازی بومی نیز محقق شود.
از این رو، این تناقضگوییها در رسانههای آمریکا را میتوان به وجود قسمی «جنگ رسانهای پنهان» میان ترامپ و مخالفان هر گونه امتياز مهمی به ایران در هر توافقی در آمریکا و اسرائیل ربط داد.
از این جهت نه صرفا در این مورد و این پرونده بلکه در دیگر پروندههای منطقهای و جهانی نیز در مواجهه با انتشار اطلاعاتی در رسانهها به نقل از «مقاماتی» باید با وسواس زیاد برخورد کرد؛ به این علت که این دست مطالب «تولید» خود رسانه نیست بلکه نقل قول از «منابعی» است که هدف اطلاعرسانی صرف نیست و غالبا هدفمند و با انگیزههای دیگری است. در عین حال هم حالا که رسانههای نام آشنا و سنتی در سایه گسترش سوشیال مدیا، دیگر مثل گذشته مزیت انحصار خبر رسانی سریع درباره حوادث و اتفاقات را از دست دادهاند، معمولا به رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر در انتشار «دیتای پنهان و انحصاری» در پروندههای حساس و جنجالی روی آوردهاند. قبل از انتشار این اطلاعات هم معمولا امکان راستیآزمایی وجود ندارد و همان «مقامات و منابع دولتی» نیز متناسب اهداف و بازی سیاسی و رسانهای خود «اطلاعاتی» را درز میدهند.
اما به اصل موضوع که برگردیم، باید دید پذیرش موقت غنیسازی در توافقی موقت میتواند راهگشای مسیر پر پیچ و خم توافق باشد یا این اتفاق در گیر و دار دیگر شروط پیشنهاد ترامپ و مخالفت شدید مخالفان آن کان لم یکن میشود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤110👍61👎4🤔4
🔺ورود ایران به مذاکرات حماس و اسرائیل؟!
رئیس جمهور آمریکا در سخنان تازهای اظهار داشت که ایران در مذاکرات «خیلی تندروتر و تهاجمی» شده است و درخواستهایش برای آمریکا «قابل پذیرش نیست»، اما در عین حال هم گفته است که تهران در مذاکرات میان آمریکا، اسرائیل و حماس «نقش» دارد.
برخی به این گفته ترامپ به عنوان یک «فکت» نگریسته و آن را مبنای تحلیل، گمانهزنی و داوری قرار دادهاند و اما واقعیت ماجرا چیست؟
در پاسخ میتوان گفت که هیچ فکت و نشانه جدی دال بر چنین نقشی و وارد شدن مذاکره در مورد غزه به دستور کار مذاکراتی ایران و آمریکا وجود ندارد. تاکنون نیز هیچ منبع اسرائیلی، آمریکایی و عمانی به عنوان میانجی تهران و واشنگتن، و قطری و مصری (دو میانجی حماس و اسرائیل) درباره موضوعی به این مهمی چیزی نگفته است.
این عین عبارت ترامپ خطاب به خبرنگاران در کاخ سفید است:
"Gaza right now is in the midst of a massive negotiation between us and Hamas and Israel, and Iran actually is involved, and we'll see what's going to happen with Gaza. We want to get the hostages back,"
«غزه در حال حاضر در میانه مذاکراتی عظیم میان ما، حماس و اسرائیل قرار دارد و ایران نیز در واقع درگیر است. خواهیم دید چه اتفاقی برای غزه خواهد افتاد. ما میخواهیم گروگانها را بازگردانیم».
از سیاق ظاهری کلام ترامپ این گونه برداشت میشود که منظور او درگیر بودن ایران در مذاکرات آمریکا، حماس و اسرائیل است، اما با توجه به نبود هیچ اماره و نشانهای از آن بعید هم نیست که مقصود او این باشد که ایران نیز درگیر مذاکرات با آمریکاست. ترامپ از این بیدقتیها و کلیگوییها زیاد دارد و احتمال لغزش زبانی را نمیتوان منتفی دانست.
به هر حال، به فرض این که سخن ترامپ ناظر به نقش ایران در مذاکرات حماس و اسرائیل باشد، باز باید دید منظور دقیق او چیست؟ در این صورت، موضوع از سه حالت خارج نیست:
نخست این که واقعا منظور او مذاکراتی با مشارکت ایران درباره غزه است که البته به دلایل متعددی بسیار بعید به نظر میرسد.
دوم این که بعید نیست که منظور ترامپ ناظر به تلاشی باشد که چندی قبل یک طرف عربی احتمالا به درخواست آمریکا در این باره انجام داده است.
بنا به شنیدههای نگارنده ظاهرا چند وقت پیش «مقامی عربی» در دیدار با وزیر خارجه ایران به نوعی خواستار مداخله و گفتگوی تهران با حماس برای تسهیل رسیدن به «آتش بس موقت» در غزه شده بود. اما عراقچی در پاسخ گفته است که تهران نقشی در تصمیمگیریهای حماس ندارد و در مقابل بر ضرورت فشار بر اسرائیل برای توقف کامل جنگ و ارسال کمکها به غزه تاکید میکند.
اما اگر خواسته آن طرف عربی از ایران در اصل درخواست آمریکا باشد که بعید هم نیست، در این صورت ممکن است ارجاع ترامپ به این مساله و تلاشهایی از این دست باشد.
حالت سوم هم این که بنا به رسانههای اسرائیلی و آمریکایی گویا ترامپ هنوز به دیپلماسی و توافق با ایران امیدوار است و از این رو تلاش دارد که نتانیاهو را «فعلا» از اقدامی علیه ایران برحذر دارد. از این منظر هم اگر به سخنان ترامپ درباره «نقش و مداخله» ایران در مذاکرات آتش بس در غزه نگریسته شود، در حد یک احتمال هیچ بعید نیست که هدف از آن افزایش دز تلاشهایش برای مهار نتانیاهو باشد.
البته چنان که قبلا هم گفتهام نباید در مورد اختلاف نظر میان ترامپ و نتانیاهو اغراق کرد و به نظر میرسد که نوعی بزرگنمایی رسانهای در این باره وجود دارد که ممکن است تحلیلگران را در فهم وقایع و دورنمای تحولات منطقه و مذاکرات آمریکا و ایران دچار اشتباه کند.
اما در کل فارغ از آنچه شرحش رفت، تجربه همین چند ماه کوتاه ریاست جمهوری دوم ترامپ نشان میدهد که زیاد نباید بر روی گفتههای او به عنوان فکت قطعی حساب باز و تحلیل کرد. اگر چنین بود و صرفا گفتههای ترامپ مبنی بر «توافق قریب الوقوع» هم در پرونده اوکراین، هم غزه هم ایران ملاک بود که خیلی وقت پیش میبایست در سه پرونده توافقی حاصل شده بود؛ اما هنوز «بن بست» در سه موضوع تداوم دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
رئیس جمهور آمریکا در سخنان تازهای اظهار داشت که ایران در مذاکرات «خیلی تندروتر و تهاجمی» شده است و درخواستهایش برای آمریکا «قابل پذیرش نیست»، اما در عین حال هم گفته است که تهران در مذاکرات میان آمریکا، اسرائیل و حماس «نقش» دارد.
برخی به این گفته ترامپ به عنوان یک «فکت» نگریسته و آن را مبنای تحلیل، گمانهزنی و داوری قرار دادهاند و اما واقعیت ماجرا چیست؟
در پاسخ میتوان گفت که هیچ فکت و نشانه جدی دال بر چنین نقشی و وارد شدن مذاکره در مورد غزه به دستور کار مذاکراتی ایران و آمریکا وجود ندارد. تاکنون نیز هیچ منبع اسرائیلی، آمریکایی و عمانی به عنوان میانجی تهران و واشنگتن، و قطری و مصری (دو میانجی حماس و اسرائیل) درباره موضوعی به این مهمی چیزی نگفته است.
این عین عبارت ترامپ خطاب به خبرنگاران در کاخ سفید است:
"Gaza right now is in the midst of a massive negotiation between us and Hamas and Israel, and Iran actually is involved, and we'll see what's going to happen with Gaza. We want to get the hostages back,"
«غزه در حال حاضر در میانه مذاکراتی عظیم میان ما، حماس و اسرائیل قرار دارد و ایران نیز در واقع درگیر است. خواهیم دید چه اتفاقی برای غزه خواهد افتاد. ما میخواهیم گروگانها را بازگردانیم».
از سیاق ظاهری کلام ترامپ این گونه برداشت میشود که منظور او درگیر بودن ایران در مذاکرات آمریکا، حماس و اسرائیل است، اما با توجه به نبود هیچ اماره و نشانهای از آن بعید هم نیست که مقصود او این باشد که ایران نیز درگیر مذاکرات با آمریکاست. ترامپ از این بیدقتیها و کلیگوییها زیاد دارد و احتمال لغزش زبانی را نمیتوان منتفی دانست.
به هر حال، به فرض این که سخن ترامپ ناظر به نقش ایران در مذاکرات حماس و اسرائیل باشد، باز باید دید منظور دقیق او چیست؟ در این صورت، موضوع از سه حالت خارج نیست:
نخست این که واقعا منظور او مذاکراتی با مشارکت ایران درباره غزه است که البته به دلایل متعددی بسیار بعید به نظر میرسد.
دوم این که بعید نیست که منظور ترامپ ناظر به تلاشی باشد که چندی قبل یک طرف عربی احتمالا به درخواست آمریکا در این باره انجام داده است.
بنا به شنیدههای نگارنده ظاهرا چند وقت پیش «مقامی عربی» در دیدار با وزیر خارجه ایران به نوعی خواستار مداخله و گفتگوی تهران با حماس برای تسهیل رسیدن به «آتش بس موقت» در غزه شده بود. اما عراقچی در پاسخ گفته است که تهران نقشی در تصمیمگیریهای حماس ندارد و در مقابل بر ضرورت فشار بر اسرائیل برای توقف کامل جنگ و ارسال کمکها به غزه تاکید میکند.
اما اگر خواسته آن طرف عربی از ایران در اصل درخواست آمریکا باشد که بعید هم نیست، در این صورت ممکن است ارجاع ترامپ به این مساله و تلاشهایی از این دست باشد.
حالت سوم هم این که بنا به رسانههای اسرائیلی و آمریکایی گویا ترامپ هنوز به دیپلماسی و توافق با ایران امیدوار است و از این رو تلاش دارد که نتانیاهو را «فعلا» از اقدامی علیه ایران برحذر دارد. از این منظر هم اگر به سخنان ترامپ درباره «نقش و مداخله» ایران در مذاکرات آتش بس در غزه نگریسته شود، در حد یک احتمال هیچ بعید نیست که هدف از آن افزایش دز تلاشهایش برای مهار نتانیاهو باشد.
البته چنان که قبلا هم گفتهام نباید در مورد اختلاف نظر میان ترامپ و نتانیاهو اغراق کرد و به نظر میرسد که نوعی بزرگنمایی رسانهای در این باره وجود دارد که ممکن است تحلیلگران را در فهم وقایع و دورنمای تحولات منطقه و مذاکرات آمریکا و ایران دچار اشتباه کند.
اما در کل فارغ از آنچه شرحش رفت، تجربه همین چند ماه کوتاه ریاست جمهوری دوم ترامپ نشان میدهد که زیاد نباید بر روی گفتههای او به عنوان فکت قطعی حساب باز و تحلیل کرد. اگر چنین بود و صرفا گفتههای ترامپ مبنی بر «توافق قریب الوقوع» هم در پرونده اوکراین، هم غزه هم ایران ملاک بود که خیلی وقت پیش میبایست در سه پرونده توافقی حاصل شده بود؛ اما هنوز «بن بست» در سه موضوع تداوم دارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍112❤28👎1
🔺منطقه در آستانه درگیری یا….؟!
از دیروز ناگهان حمله به ایران پس از مجموعه تحرکات و تصمیمات غیر منتظره آمریکا در سطح منطقه از افزایش آماده باش در پایگاههای خود تا کاهش تعداد کارکنان در برخی سفارتخانهها در منطقه در صدر اخبار رسانههای جهان قرار گرفته است.
این تحولات در آستانه دو اتفاق مهم رخ میدهد؛ نخست رسیدن بحران داخلی در اسرائیل به آستانه انحلال کنست و به تبع آن سقوط کابینه نتانیاهو و دوم نیز برگزاری دور ششم مذاکرات میان ایران و آمریکا در یکشنبه آینده آن هم پس از کش و قوسهای فراروان متعاقب ارسال طرح پیشنهادی به ایران و انتظار پاسخ تهران.
در خوشبیانهترین حالت میتوان اتفاقات را تلاشی هدفمند برای عبور نتانیاهو از بحران انحلال کنست و در عین حال تاثیر آمریکا بر تصمیم تهران و به نوعی قبولاندن پذیرش توقف غنیسازی و طرح آمریکا قبل از دور ششم مذاکرات در یکشنبه آینده در مسقط دانست.
اما در بدبینانهترین حالت میتوان این اتفاقات را نوعی پیشدرآمد برای حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران دانست که شواهد و قراینی هم در این خصوص وجود دارد؛ از تحرکات اسرائیل در دو سه هفته اخیر گرفته تا بیانیهها و مواضع چند روز اخیر تهران و نوعی ابراز نومیدی ترامپ نسبت به آینده مذاکرات با ایران و تاکید بر این که «احتمال رسیدن به توافق را خیلی کمتر از قبل میدانم».
این در حالی است که ترامپ قبلا قبل و بعد از مذاکرات از احتمال «توافق قریب الوقوع» میگفت. این بدبینی رئیس جمهور آمریکا میتواند فی نفسه نوعی «چراغ سبز اولیه» به اسرائیل برای اقدام علیه ایران تلقی شود.
در این میان، هم گزارش اخیر آژانس و همچنین اقدام تروئیکای اروپا (فرانسه، انگلیس و آلمان) در شورای حکام آژانس بینالمللی برای صدور قطعنامه ضد ایرانی نیز خواسته یا ناخواسته میتواند در جهت آماده کردن بستر و فضای بینالمللی برای تحرک نظامی احتمالی علیه تاسیسات هستهای ایران باشد.
از این رو، میتوان گفت که پرونده هستهای ایران وارد حساسترین و بیسابقهترین وضعیت خود شده است که احتمالا اسرائیل آن را فرصتی «راهبردی» برای حمله به تاسیسات هستهای بداند. ناگفته هم نماند که از 15 سال پیش همواره مترصد فرصتی برای این کار بوده؛ اما با مخالفت آمریکا روبرو شده است، ولی اکنون به نظر میرسد که یک «همپوشانی کامل منافع» میان دو طرف حداقل برای سطحی از حمله وجود دارد.
با وجود تدابیری امنیتی که آمریکا در حال اتخاذ آنها در منطقه است، اما قابل توجه این که حضور نیروها و جنگ افزارهای آن در منطقه دستکم «تا این لحظه» در سطحی نیست که نشانگر آماده شدن آمریکا برای یک حمله نظامی یا درگیری بزرگ در منطقه باشد. با این حال، هر گونه حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز بدون موافقت و همکاری اعلام نشده آمریکا تقریبا منتفی است. به هر حال اسرائیل برای چنین حملهای به بمب آمریکایی «جی بی یو-43/بی» معروف به «مادر همه بمبها» نیاز دارد.
اما اکنون پرسش این است که آیا ترامپ «چراغ سبز نهایی» را برای این حمله اسرائیل نشان داده است و این که در صورت وقوع در چه سطحی خواهد بود؟
سطح فعلی حضور نظامی «غیر جنگی» آمریکا در منطقه یا نشانه آن است که این حمله در آینده نزدیک اتفاق نمیافتد یا این که رخ میدهد اما «محدود و متمرکز» و معطوف به این برآورد آمریکاییهاست که به یک درگیری نظامی بزرگ در منطقه ختم نمیشود که در این صورت مفروض آن اعزام بیشتر ناوهای جنگی بیشتری به منطقه و در کل تقویت گسترده سطح حضور نظامی متناسب این وضعیت بود.
اما چرا هر گونه حمله در صورت وقوع میتواند محدود شروع شود؟ واقعیت این است که هر گونه حمله بزرگی میتواند اولا به یک درگیری و جنگ گسترده و کنترل نشده در منطقه تبدیل شود و این چیزی نیست که ترامپ و حتی خود اسرائیل بخواهد و ثانیا ممکن است که اهداف مورد نظر را هم محقق نکند.
اما تبعات حمله محدود «ولی متمرکز» هم قابل کنترل است و هم میتواند در کنترل واکنش و رفتار طرف مقابل تاثیرگذار باشد. به این معنا که احتمالا اسرائیل برای کنترل و مهار واکنش طرف مقابل، طرح حمله به تاسیسات هستهای را تدریجی و در قالب حملاتی رفت و برگشتی پیش ببرد و این گونه بدون وقوع یک جنگ گسترده هدف خود را دنبال کند.
اما احتمال دیگر که اسرائیل بخواهد یک «خرابکاری یا ترور بزرگ» انجام هد.
فعلا قبل از هر چیز باید دید که دور ششم مذاکرات در صورت برگزاری چه نتیجهای خواهد داشت. در واقع میتوان آن را متفاوتترین دور مذاکراتی نامید که در فضای بدبینی و به نوعی تحت فشار «وضعیت حمله» برگزار میشود؛ در حالی که پنج دور قبلی در فضایی از خوشبینی و امیدواری نسبی برگزار شدند.
البته در صورت تداوم اختلافات بنیادین کنونی دور جدید هم چندان نمیتواند راهگشا باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
از دیروز ناگهان حمله به ایران پس از مجموعه تحرکات و تصمیمات غیر منتظره آمریکا در سطح منطقه از افزایش آماده باش در پایگاههای خود تا کاهش تعداد کارکنان در برخی سفارتخانهها در منطقه در صدر اخبار رسانههای جهان قرار گرفته است.
این تحولات در آستانه دو اتفاق مهم رخ میدهد؛ نخست رسیدن بحران داخلی در اسرائیل به آستانه انحلال کنست و به تبع آن سقوط کابینه نتانیاهو و دوم نیز برگزاری دور ششم مذاکرات میان ایران و آمریکا در یکشنبه آینده آن هم پس از کش و قوسهای فراروان متعاقب ارسال طرح پیشنهادی به ایران و انتظار پاسخ تهران.
در خوشبیانهترین حالت میتوان اتفاقات را تلاشی هدفمند برای عبور نتانیاهو از بحران انحلال کنست و در عین حال تاثیر آمریکا بر تصمیم تهران و به نوعی قبولاندن پذیرش توقف غنیسازی و طرح آمریکا قبل از دور ششم مذاکرات در یکشنبه آینده در مسقط دانست.
اما در بدبینانهترین حالت میتوان این اتفاقات را نوعی پیشدرآمد برای حمله اسرائیل به تاسیسات هستهای ایران دانست که شواهد و قراینی هم در این خصوص وجود دارد؛ از تحرکات اسرائیل در دو سه هفته اخیر گرفته تا بیانیهها و مواضع چند روز اخیر تهران و نوعی ابراز نومیدی ترامپ نسبت به آینده مذاکرات با ایران و تاکید بر این که «احتمال رسیدن به توافق را خیلی کمتر از قبل میدانم».
این در حالی است که ترامپ قبلا قبل و بعد از مذاکرات از احتمال «توافق قریب الوقوع» میگفت. این بدبینی رئیس جمهور آمریکا میتواند فی نفسه نوعی «چراغ سبز اولیه» به اسرائیل برای اقدام علیه ایران تلقی شود.
در این میان، هم گزارش اخیر آژانس و همچنین اقدام تروئیکای اروپا (فرانسه، انگلیس و آلمان) در شورای حکام آژانس بینالمللی برای صدور قطعنامه ضد ایرانی نیز خواسته یا ناخواسته میتواند در جهت آماده کردن بستر و فضای بینالمللی برای تحرک نظامی احتمالی علیه تاسیسات هستهای ایران باشد.
از این رو، میتوان گفت که پرونده هستهای ایران وارد حساسترین و بیسابقهترین وضعیت خود شده است که احتمالا اسرائیل آن را فرصتی «راهبردی» برای حمله به تاسیسات هستهای بداند. ناگفته هم نماند که از 15 سال پیش همواره مترصد فرصتی برای این کار بوده؛ اما با مخالفت آمریکا روبرو شده است، ولی اکنون به نظر میرسد که یک «همپوشانی کامل منافع» میان دو طرف حداقل برای سطحی از حمله وجود دارد.
با وجود تدابیری امنیتی که آمریکا در حال اتخاذ آنها در منطقه است، اما قابل توجه این که حضور نیروها و جنگ افزارهای آن در منطقه دستکم «تا این لحظه» در سطحی نیست که نشانگر آماده شدن آمریکا برای یک حمله نظامی یا درگیری بزرگ در منطقه باشد. با این حال، هر گونه حمله احتمالی اسرائیل به ایران نیز بدون موافقت و همکاری اعلام نشده آمریکا تقریبا منتفی است. به هر حال اسرائیل برای چنین حملهای به بمب آمریکایی «جی بی یو-43/بی» معروف به «مادر همه بمبها» نیاز دارد.
اما اکنون پرسش این است که آیا ترامپ «چراغ سبز نهایی» را برای این حمله اسرائیل نشان داده است و این که در صورت وقوع در چه سطحی خواهد بود؟
سطح فعلی حضور نظامی «غیر جنگی» آمریکا در منطقه یا نشانه آن است که این حمله در آینده نزدیک اتفاق نمیافتد یا این که رخ میدهد اما «محدود و متمرکز» و معطوف به این برآورد آمریکاییهاست که به یک درگیری نظامی بزرگ در منطقه ختم نمیشود که در این صورت مفروض آن اعزام بیشتر ناوهای جنگی بیشتری به منطقه و در کل تقویت گسترده سطح حضور نظامی متناسب این وضعیت بود.
اما چرا هر گونه حمله در صورت وقوع میتواند محدود شروع شود؟ واقعیت این است که هر گونه حمله بزرگی میتواند اولا به یک درگیری و جنگ گسترده و کنترل نشده در منطقه تبدیل شود و این چیزی نیست که ترامپ و حتی خود اسرائیل بخواهد و ثانیا ممکن است که اهداف مورد نظر را هم محقق نکند.
اما تبعات حمله محدود «ولی متمرکز» هم قابل کنترل است و هم میتواند در کنترل واکنش و رفتار طرف مقابل تاثیرگذار باشد. به این معنا که احتمالا اسرائیل برای کنترل و مهار واکنش طرف مقابل، طرح حمله به تاسیسات هستهای را تدریجی و در قالب حملاتی رفت و برگشتی پیش ببرد و این گونه بدون وقوع یک جنگ گسترده هدف خود را دنبال کند.
اما احتمال دیگر که اسرائیل بخواهد یک «خرابکاری یا ترور بزرگ» انجام هد.
فعلا قبل از هر چیز باید دید که دور ششم مذاکرات در صورت برگزاری چه نتیجهای خواهد داشت. در واقع میتوان آن را متفاوتترین دور مذاکراتی نامید که در فضای بدبینی و به نوعی تحت فشار «وضعیت حمله» برگزار میشود؛ در حالی که پنج دور قبلی در فضایی از خوشبینی و امیدواری نسبی برگزار شدند.
البته در صورت تداوم اختلافات بنیادین کنونی دور جدید هم چندان نمیتواند راهگشا باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤154👍92🤔10👎8
🔺فریب و حمله!
بالاخره بامداد امروز اسرائیل حملات خود را شروع کرد که البته هنوز در برخی مناطق ادامه دارد و این جنایت تاکنون فقط در تهران حدود 78 و در تبریز 18 قربانی گرفته است.
این حملات ترکیبی که با تکیه بیشتر بر پهپاد انجام شده است، از جهاتی بیشباهت با عملیات "وب" چند وقت پیش اوکراین به خاک روسیه نیست. از لحاظ ترورهای انجام گرفته نیز بیشباهت با حملاتی غافلگیر کننده نیست که در روز اول جنگ لبنان علیه رهبران و فرماندهان ارشد حزبالله انجام شد.
با این که اسرائیل هدف حمله را نابودی تاسیسات هستهای ایران اعلام کرده است، اما به نظر میرسد که در دور نخست حملات بيشتر تمرکز بر هدف قرار دادن سامانههای پدافندی و ترور دانشمندان هستهای و فرماندهان نظامی با هدف وارد آوردن آسیب جدی به ساختار فرماندهی و کنترل نیروهای مسلح ایران بوده است.
فارغ از چند و چون حملات و واکنش ایران به آن، با وجود ظهور نشانههای جدی در دو روز گذشته نسبت به جدیتر شدن حمله اسرائیل، اما این تجاوز نتیجه «فریبی راهبردی» نیز هست که دونالد ترامپ در دو سه ماه گذشته با اظهارنظرهای متناقض، سردرگم کننده و ابراز تمایل جدی اما دروغین برای توافق و مذاکره در پیش گرفت. اخیرا هم چنان وانمود کرد که حملات اسرائیل نزدیک نیست. پر واضح است که نوعی تقسیم کار میان نتانیاهو و ترامپ رخ داده است.
با شور و شعف امروز ترامپ، «عالی» توصیف کردن حملات و تهدید به حملاتی شدیدتر و تاکید بر این که تجاوز امروز اسرائیل در پایان مهلت دو ماهه او رخ داد، دیگر شک و تردیدی نسبت به نقش او و دولتش در برنامهریزی حملات امروز باقی نمیماند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که اوضاع به کدام سو خواهد رفت؟ آیا جنگی تمام عیار درخواهد گرفت یا خیر؟ و این که آیا آسمان و خاک ایران ممکن است که وضعیتی شبیه سوریه و لبنان پیدا کند یا خیر؟
به نظر میرسد که همه چیز فعلا بستگی به سطح واکنش ایران و میزان تاثیرگذاری آن بر ادراک اسرائیل دارد.
اگر واکنش احتمالی ایران بتواند ادراک اسرائیل را تغییر دهد، پس از مدتی کوتاه و حملات رفت و برگشتی اوضاع ميتواند به حالت عادی باز گردد اما اگر این اتفاق نیفتد حملات طرف مقابل میتواند شکلی مستمر و دلخواهی به خود گیرد.
بر کسی پوشیده نیست که آینده خاورمیانه و شکلگیری نظمی دیگر در آن در پیوند مستقیم با نتیجه این درگیری میان ایران و اسرائیل است.
خداوند ایران و ایرانی را از گزند اهریمنان مصمون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بالاخره بامداد امروز اسرائیل حملات خود را شروع کرد که البته هنوز در برخی مناطق ادامه دارد و این جنایت تاکنون فقط در تهران حدود 78 و در تبریز 18 قربانی گرفته است.
این حملات ترکیبی که با تکیه بیشتر بر پهپاد انجام شده است، از جهاتی بیشباهت با عملیات "وب" چند وقت پیش اوکراین به خاک روسیه نیست. از لحاظ ترورهای انجام گرفته نیز بیشباهت با حملاتی غافلگیر کننده نیست که در روز اول جنگ لبنان علیه رهبران و فرماندهان ارشد حزبالله انجام شد.
با این که اسرائیل هدف حمله را نابودی تاسیسات هستهای ایران اعلام کرده است، اما به نظر میرسد که در دور نخست حملات بيشتر تمرکز بر هدف قرار دادن سامانههای پدافندی و ترور دانشمندان هستهای و فرماندهان نظامی با هدف وارد آوردن آسیب جدی به ساختار فرماندهی و کنترل نیروهای مسلح ایران بوده است.
فارغ از چند و چون حملات و واکنش ایران به آن، با وجود ظهور نشانههای جدی در دو روز گذشته نسبت به جدیتر شدن حمله اسرائیل، اما این تجاوز نتیجه «فریبی راهبردی» نیز هست که دونالد ترامپ در دو سه ماه گذشته با اظهارنظرهای متناقض، سردرگم کننده و ابراز تمایل جدی اما دروغین برای توافق و مذاکره در پیش گرفت. اخیرا هم چنان وانمود کرد که حملات اسرائیل نزدیک نیست. پر واضح است که نوعی تقسیم کار میان نتانیاهو و ترامپ رخ داده است.
با شور و شعف امروز ترامپ، «عالی» توصیف کردن حملات و تهدید به حملاتی شدیدتر و تاکید بر این که تجاوز امروز اسرائیل در پایان مهلت دو ماهه او رخ داد، دیگر شک و تردیدی نسبت به نقش او و دولتش در برنامهریزی حملات امروز باقی نمیماند.
اما اکنون پرسش کانونی این است که اوضاع به کدام سو خواهد رفت؟ آیا جنگی تمام عیار درخواهد گرفت یا خیر؟ و این که آیا آسمان و خاک ایران ممکن است که وضعیتی شبیه سوریه و لبنان پیدا کند یا خیر؟
به نظر میرسد که همه چیز فعلا بستگی به سطح واکنش ایران و میزان تاثیرگذاری آن بر ادراک اسرائیل دارد.
اگر واکنش احتمالی ایران بتواند ادراک اسرائیل را تغییر دهد، پس از مدتی کوتاه و حملات رفت و برگشتی اوضاع ميتواند به حالت عادی باز گردد اما اگر این اتفاق نیفتد حملات طرف مقابل میتواند شکلی مستمر و دلخواهی به خود گیرد.
بر کسی پوشیده نیست که آینده خاورمیانه و شکلگیری نظمی دیگر در آن در پیوند مستقیم با نتیجه این درگیری میان ایران و اسرائیل است.
خداوند ایران و ایرانی را از گزند اهریمنان مصمون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤547👍131👎12🤔8
🔺تخلیه تهران یا ایران؟!
دونالد ترامپ با وعده و شعار فریبنده اما دروغین «نه به جنگ» و پرهیز از ورود آمریکا به جنگی جدید توانست دستکم آرای بخشی از مخالفان جنگ به ویژه مخالفان جنگ اسرائیل در غزه را جذب و به پیروزی برسد؛ اما با گذشت حدود پنج ماه از آغاز دور دوم ریاست جمهوریاش نه تنها در خاموش کردن جنگی چه اوکراین چه غزه ناکام مانده است، بلکه با نشان دادن چراغ سبز به نتانیاهو موجب شعله ور شدن جنگی دیگر در خاورمیانه علیه ایران شده است.
حالا هم پس از تجاوز به ایران و «خیانت» به رای دهندگان آمریکا خواهان تخلیه تهران شده است؛ گویا کوچاندن و ترانفسیر سرگرمی و تفریحی برای ترامپ تبدیل شده است؛ تا دیروز از ضرورت کوچاندن مردم غزه و سلطه آمریکا بر این باریکه میگفت و امروز هم خواستار تخلیه و به عبارتی دیگر کوچ اجباری ساکنان ابرشهر تهران شده است که از لحاظ جمعیت معادل ۲۰ کشور است.
البته این «هشدار» صرفا متوجه تهران نیست، بلکه نظر به جایگاه سمبلیک پایتخت و به نوعی پیوند خوردن آن با هویت ایران سخنی به گزاف نیست که اگر گفته شود این خواسته نامعقول او نوعی درخواست برای کوچ از ایران است.
فعلا هدف اولیه ترامپ از این فشار حداکثری وادار کردن حاکمیت به امضای «تسلیم نامه» برای نابودی کامل برنامه هستهای است و به فرض صحت چنین فرضیهای احتمالا دولت آمریکا هنوز کاملا مطمئن نیست که با ورود مستقیم به جنگ و بمباران تاسیساتی چون فوردو نابود شود. البته تن دادن به چنین تسلیمی در حوزه هستهای نیز به معنای پایان کار نیست، بلکه آمریکا و اسرائیل به احتمال زیاد این روند را تا خلع سلاح کامل ادامه خواهند داد.
در این راستا هم ترامپ منتظر این است که حملات اسرائیل کاملا راه را برای ورود «بی خطر» جنگندههای آمریکایی حامل بمبهای سنگرشکن برای بمباران فوردو و دیگر تاسیسات زیرزمینی باز کند؛ به گونهای که بعد از آن ایران قادر به حملهای به منافع آمریکا در منطقه نباشد.
اما در کنار اهداف اولیه پیشگفته، پیام ترامپ و نتانیاهو برای تخلیه پایتخت ایران خود پرده از اهداف حقیقی این تجاوز بر میدارد و نشان میدهد که هدف و غایت آنها آن گونه که اعلام میکنند نابودی برنامه هستهای ایران نیست.
حتى هدف آمریکا و اسرائیل فراتر از تغییر رژیم است؛ در وهله اول اگر هدف صرفا برنامه هستهای بود که چه نیازی به تخلیه پایتخت است و اساسا چه نیازی به حمله به اهداف غیر نظامی و کوچاندن 12 میلیون نفر است؟ اگر هم هدف تغییر رژيم است اساسا مگر راه آن تخلیه پایتخت است؟ بر کسی پوشیده نیست که این هشدار و تخلیه مردم را در درجه اول علیه خود متجاوز و متجاوزین میشوراند.
اما غایت ترامپ و نتانیاهو چیست؟ به نظر میرسد که پس از تحقق اهداف مقطعی اولیه، یعنی نابودی برنامه هستهای و تغییر نظام اما غایت اصلی فروپاشی کیان ایران پس از یک دوره پر آشوب است. در این صورت هم اگر کیان مملکت فروپاشد هیچ بعید نیست که خواسته ترامپ سیطره بر برخی جزایر راهبردی ایرانی در خلیج فارس باشد.
از کسی که ادعای مالکیت گرینلد میکند و در اندیشه الحاق کانادا به خاک آمریکاست و چنین اندیشههای فاشیستی و ضد انسانی را در سر دارد، کاملا محتمل است که فردا روزی بخواهد بخشی از خاک ایران در خلیج فارس را در سایه وضعیتی فرو پاشیده به نام آمریکا بزند که برای همیشه حضور آن را در این منطقه فوق راهبردی تثبیت کند و در آن هنگام هم تشنگان قدرت که اکنون سودای رسیدن به آن با جنگندههای آمریکا و اسرائیل را دارند، حتی اگر هم بخواهند نخواهند توانست کاری کنند.
اکنون تنها راه حفظ ایران و جلوگیری از ورود به آیندهای مجهول و پرآشوب، کنار گذاشتن و لو موقت خصومتها و کینه و کدورتهای بجا و بیجا و دفاع از کشور است.
خداوند ایران و ایرانی را از اهریمنان مصون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
دونالد ترامپ با وعده و شعار فریبنده اما دروغین «نه به جنگ» و پرهیز از ورود آمریکا به جنگی جدید توانست دستکم آرای بخشی از مخالفان جنگ به ویژه مخالفان جنگ اسرائیل در غزه را جذب و به پیروزی برسد؛ اما با گذشت حدود پنج ماه از آغاز دور دوم ریاست جمهوریاش نه تنها در خاموش کردن جنگی چه اوکراین چه غزه ناکام مانده است، بلکه با نشان دادن چراغ سبز به نتانیاهو موجب شعله ور شدن جنگی دیگر در خاورمیانه علیه ایران شده است.
حالا هم پس از تجاوز به ایران و «خیانت» به رای دهندگان آمریکا خواهان تخلیه تهران شده است؛ گویا کوچاندن و ترانفسیر سرگرمی و تفریحی برای ترامپ تبدیل شده است؛ تا دیروز از ضرورت کوچاندن مردم غزه و سلطه آمریکا بر این باریکه میگفت و امروز هم خواستار تخلیه و به عبارتی دیگر کوچ اجباری ساکنان ابرشهر تهران شده است که از لحاظ جمعیت معادل ۲۰ کشور است.
البته این «هشدار» صرفا متوجه تهران نیست، بلکه نظر به جایگاه سمبلیک پایتخت و به نوعی پیوند خوردن آن با هویت ایران سخنی به گزاف نیست که اگر گفته شود این خواسته نامعقول او نوعی درخواست برای کوچ از ایران است.
فعلا هدف اولیه ترامپ از این فشار حداکثری وادار کردن حاکمیت به امضای «تسلیم نامه» برای نابودی کامل برنامه هستهای است و به فرض صحت چنین فرضیهای احتمالا دولت آمریکا هنوز کاملا مطمئن نیست که با ورود مستقیم به جنگ و بمباران تاسیساتی چون فوردو نابود شود. البته تن دادن به چنین تسلیمی در حوزه هستهای نیز به معنای پایان کار نیست، بلکه آمریکا و اسرائیل به احتمال زیاد این روند را تا خلع سلاح کامل ادامه خواهند داد.
در این راستا هم ترامپ منتظر این است که حملات اسرائیل کاملا راه را برای ورود «بی خطر» جنگندههای آمریکایی حامل بمبهای سنگرشکن برای بمباران فوردو و دیگر تاسیسات زیرزمینی باز کند؛ به گونهای که بعد از آن ایران قادر به حملهای به منافع آمریکا در منطقه نباشد.
اما در کنار اهداف اولیه پیشگفته، پیام ترامپ و نتانیاهو برای تخلیه پایتخت ایران خود پرده از اهداف حقیقی این تجاوز بر میدارد و نشان میدهد که هدف و غایت آنها آن گونه که اعلام میکنند نابودی برنامه هستهای ایران نیست.
حتى هدف آمریکا و اسرائیل فراتر از تغییر رژیم است؛ در وهله اول اگر هدف صرفا برنامه هستهای بود که چه نیازی به تخلیه پایتخت است و اساسا چه نیازی به حمله به اهداف غیر نظامی و کوچاندن 12 میلیون نفر است؟ اگر هم هدف تغییر رژيم است اساسا مگر راه آن تخلیه پایتخت است؟ بر کسی پوشیده نیست که این هشدار و تخلیه مردم را در درجه اول علیه خود متجاوز و متجاوزین میشوراند.
اما غایت ترامپ و نتانیاهو چیست؟ به نظر میرسد که پس از تحقق اهداف مقطعی اولیه، یعنی نابودی برنامه هستهای و تغییر نظام اما غایت اصلی فروپاشی کیان ایران پس از یک دوره پر آشوب است. در این صورت هم اگر کیان مملکت فروپاشد هیچ بعید نیست که خواسته ترامپ سیطره بر برخی جزایر راهبردی ایرانی در خلیج فارس باشد.
از کسی که ادعای مالکیت گرینلد میکند و در اندیشه الحاق کانادا به خاک آمریکاست و چنین اندیشههای فاشیستی و ضد انسانی را در سر دارد، کاملا محتمل است که فردا روزی بخواهد بخشی از خاک ایران در خلیج فارس را در سایه وضعیتی فرو پاشیده به نام آمریکا بزند که برای همیشه حضور آن را در این منطقه فوق راهبردی تثبیت کند و در آن هنگام هم تشنگان قدرت که اکنون سودای رسیدن به آن با جنگندههای آمریکا و اسرائیل را دارند، حتی اگر هم بخواهند نخواهند توانست کاری کنند.
اکنون تنها راه حفظ ایران و جلوگیری از ورود به آیندهای مجهول و پرآشوب، کنار گذاشتن و لو موقت خصومتها و کینه و کدورتهای بجا و بیجا و دفاع از کشور است.
خداوند ایران و ایرانی را از اهریمنان مصون بدارد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍473❤127👎56🤔9
🔺آینده آتشبس!
با برقراری آتشبش اکنون شاید پرسش کانونی این باشد که آیا تداوم خواهد داشت یا امکان نقض آن وجود دارد؟
تجربه نشان داده است که اسرائیل معمولا به آتشبس پایبند نیست و به اشکال متفاوتی نقض میکند.
آنچه در حال حاضر میتوان گفت این است که اسرائیل احتمالا به دنبال اجرای الگوی لبنان درباره ایران، در سطوحی و لو بعضا متفاوت برود و چه اعلامشده و چه اعلامنشده، هر از چند گاهی دست به حملاتی با هدف جلوگیری از بازسازی سایتهای هستهای آسیبدیده و غیره و انجام ترور بزند.
همین رویکرد اسرائیل میتواند به دور تازهای از درگیری در آینده منجر شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
با برقراری آتشبش اکنون شاید پرسش کانونی این باشد که آیا تداوم خواهد داشت یا امکان نقض آن وجود دارد؟
تجربه نشان داده است که اسرائیل معمولا به آتشبس پایبند نیست و به اشکال متفاوتی نقض میکند.
آنچه در حال حاضر میتوان گفت این است که اسرائیل احتمالا به دنبال اجرای الگوی لبنان درباره ایران، در سطوحی و لو بعضا متفاوت برود و چه اعلامشده و چه اعلامنشده، هر از چند گاهی دست به حملاتی با هدف جلوگیری از بازسازی سایتهای هستهای آسیبدیده و غیره و انجام ترور بزند.
همین رویکرد اسرائیل میتواند به دور تازهای از درگیری در آینده منجر شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍260❤22👎13🤔7
🔺نقض غرض بزرگ!
هدف تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران صرفا برنامه هستهای نبود، اما این برنامه در کانون اهداف بود. پرواضح است که طرفهای مقابل علی رغم توقف درگیری و لو به اشکال دیگری برنامه خود را علیه ایران دنبال میکنند.
هنوز دیتای قابل اتکایی درباره میزان خسارت وارده به تاسیسات هستهای ایران وجود ندارد؛ تا بتوان به ارزیابی تقریبی درباره میزان موفقیت یا شکست حملات در تحقق هدف نابودی برنامه هستهای رسید.
در این خصوص طرف ایرانی از زبان سخنگوی وزارت خارجه و سپس خود وزیر در سخنانی قابل تامل میزان خسارت را «زیاد و جدی» توصیف کردهاند. معمولا در چنین مواقعی تمایلی به اعلام خسارات گسترده وجود ندارد؛ اما اکنون به نظر میرسد که سخن گفتن از آن فراتر از آن که منعکس کننده واقعیت نتایج حملات باشد، احتمالا اهداف دیگری هم دارد که در آینده میتوان درباره آنها سخن گفت.
در طرف مقابل، دونالد ترامپ مدعی نابودی تاسیسات و برنامه هستهای ایران است. در این رابطه نخست میتوان گفت که تجربه نشان داده که ادعاهای ترامپ معمولا بیشتر از آن که واقعیت یک مساله را بیان کند، معطوف به تصویرسازی است. دوم این که ارزیابی اولیه اطلاعات درزیافته (از آژانس اطلاعات دفاعی DIA بازوی اطلاعاتی پنتاگون) در سی ان ان این است که حملات نظامی آمریکا به سه تاسیسات هستهای ایران (نطنز، فردو و اصفهان) نتوانسته بخشهای اصلی برنامه هستهای ایران را نابود کند و احتمالا تنها فعالیت آنها را برای چند ماه به تاخیر انداخته است.
حالا اما صرف نظر از هزینه فایده برنامه هستهای ایران و صحت و سقم روایت دو طرف، از شواهد و قراین پیداست که اولا برنامه هستهای ایران تفاوتی ماهوی با برنامه مشابه عراق و لیبی دارد و از این جهت به عنوان یک علم اکتسابی بومی صرفا با حمله نظامی نابود نمیشود؛ گرچه ترور دانشمندان یقینا به آن آسیب میرساند، اما تجربه 15 سال گذشته هم نشان میدهد که ممکن است برای بازهای زمانی تاخیری ایجاد شود، اما باعث توقف آن نشده و سیر پیشرفت هستهای ایران از سال 2010 که زنجیره ترورها شروع شد تا قبل از حملات اخیر موید این مدعاست.
ثانیا طبق همان ارزیابی اطلاعاتی آمریکا و شواهد دیگری از حیث تاسیساتی نیز و نه صرفا دانش هستهای، حملات فعلا تنها وقفهای چند ماهه در فعالیتهای هستهای ایران ایجاد کرده است. این بدان معناست که از سرگیری این فعالیتها به چند ماه زمان نیاز دارد.
اما مساله اینجاست که فعالیتهای هستهای ایران بعد از آن به احتمال زیاد وارد دوره «ابهام» میشود که تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتواند پیش درآمد آن باشد. اینجاست که میتوان گفت بمباران تاسیسات هستهای «اشتباهی بزرگ» بود؛ چون نه تنها این برنامه را نابود نکرد؛ بلکه کاملا از دسترسی و نظارت بینالمللی خارج میسازد. در همین حال هم احتمالا ایران با ارزیابی ابعاد فنی مختلف حمله، تاثیرات ان و خسارتها به ویژه در تاسیسات زیرزمینی تدابیر حفاظتی و استحکامبخشی را به شکل بیسابقهای اعمال و تاسیسات خود را کلا به اعماق صدها متری زیر زمین منتقل کند.
اینجا میتوان گفت که آمریکا با این کار خود در واقع نقض غرض کرد؛ اگر هدف طبق اعلام ترامپ عدم دستیابی ایران به بمب اتم بود که تحقق آن در سایه نظارت بینالمللی و دسترسی به تاسیسات هستهای ایران میسرتر بود؛ اما ورود برنامه هستهای ایران به دوره ابهام در نتیجه حملات اخیر آن هم در تاسیساتی مستحکمتر در اعماق بیشتر زمین مسیر حرکت در جهت تولید سلاح اتمی را برای ایران هموار میکند. اما این که خود ایران در این زمینه چه تصمیمی بگیرد مساله دیگری است.
طبیعتا شروع احتمالی «ابهام هستهای» پیامدهای خاص و سنگین خود را هم برای ایران به ویژه در تشدید فشارهای اقتصادی و امنیتی به همراه خواهد داشت که فعالسازی اسنپ بک در آینده نزدیک احتمالا بخشی از آن خواهد بود.
در چنین وضعیتی چه بسا دو راه و انتخاب بیشتر فراروی دو طرف ایرانی و آمریکا و غرب نباشد؛ نخست این که تلاش کنند طی ماههای آینده با کنترل تنش به یک توافقی مرضیالطرفین دست یابند که به موجب آن دوباره برنامه هستهای با از سرگیری همکاری با آژانس تحت نظارت بینالمللی قرار گیرد. دوم این که هر کدام از دو طرف راه خود را بدون توافق برود؛ ایران مسیر ازسرگیری و توسعه فعالیتهای هسته، قطع همکاری و ابهام هستهای را طی کند و طرف مقابل نیز راه تشدید تنش و کشمکش در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی را دنبال کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
هدف تجاوز اخیر اسرائیل و آمریکا به ایران صرفا برنامه هستهای نبود، اما این برنامه در کانون اهداف بود. پرواضح است که طرفهای مقابل علی رغم توقف درگیری و لو به اشکال دیگری برنامه خود را علیه ایران دنبال میکنند.
هنوز دیتای قابل اتکایی درباره میزان خسارت وارده به تاسیسات هستهای ایران وجود ندارد؛ تا بتوان به ارزیابی تقریبی درباره میزان موفقیت یا شکست حملات در تحقق هدف نابودی برنامه هستهای رسید.
در این خصوص طرف ایرانی از زبان سخنگوی وزارت خارجه و سپس خود وزیر در سخنانی قابل تامل میزان خسارت را «زیاد و جدی» توصیف کردهاند. معمولا در چنین مواقعی تمایلی به اعلام خسارات گسترده وجود ندارد؛ اما اکنون به نظر میرسد که سخن گفتن از آن فراتر از آن که منعکس کننده واقعیت نتایج حملات باشد، احتمالا اهداف دیگری هم دارد که در آینده میتوان درباره آنها سخن گفت.
در طرف مقابل، دونالد ترامپ مدعی نابودی تاسیسات و برنامه هستهای ایران است. در این رابطه نخست میتوان گفت که تجربه نشان داده که ادعاهای ترامپ معمولا بیشتر از آن که واقعیت یک مساله را بیان کند، معطوف به تصویرسازی است. دوم این که ارزیابی اولیه اطلاعات درزیافته (از آژانس اطلاعات دفاعی DIA بازوی اطلاعاتی پنتاگون) در سی ان ان این است که حملات نظامی آمریکا به سه تاسیسات هستهای ایران (نطنز، فردو و اصفهان) نتوانسته بخشهای اصلی برنامه هستهای ایران را نابود کند و احتمالا تنها فعالیت آنها را برای چند ماه به تاخیر انداخته است.
حالا اما صرف نظر از هزینه فایده برنامه هستهای ایران و صحت و سقم روایت دو طرف، از شواهد و قراین پیداست که اولا برنامه هستهای ایران تفاوتی ماهوی با برنامه مشابه عراق و لیبی دارد و از این جهت به عنوان یک علم اکتسابی بومی صرفا با حمله نظامی نابود نمیشود؛ گرچه ترور دانشمندان یقینا به آن آسیب میرساند، اما تجربه 15 سال گذشته هم نشان میدهد که ممکن است برای بازهای زمانی تاخیری ایجاد شود، اما باعث توقف آن نشده و سیر پیشرفت هستهای ایران از سال 2010 که زنجیره ترورها شروع شد تا قبل از حملات اخیر موید این مدعاست.
ثانیا طبق همان ارزیابی اطلاعاتی آمریکا و شواهد دیگری از حیث تاسیساتی نیز و نه صرفا دانش هستهای، حملات فعلا تنها وقفهای چند ماهه در فعالیتهای هستهای ایران ایجاد کرده است. این بدان معناست که از سرگیری این فعالیتها به چند ماه زمان نیاز دارد.
اما مساله اینجاست که فعالیتهای هستهای ایران بعد از آن به احتمال زیاد وارد دوره «ابهام» میشود که تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی میتواند پیش درآمد آن باشد. اینجاست که میتوان گفت بمباران تاسیسات هستهای «اشتباهی بزرگ» بود؛ چون نه تنها این برنامه را نابود نکرد؛ بلکه کاملا از دسترسی و نظارت بینالمللی خارج میسازد. در همین حال هم احتمالا ایران با ارزیابی ابعاد فنی مختلف حمله، تاثیرات ان و خسارتها به ویژه در تاسیسات زیرزمینی تدابیر حفاظتی و استحکامبخشی را به شکل بیسابقهای اعمال و تاسیسات خود را کلا به اعماق صدها متری زیر زمین منتقل کند.
اینجا میتوان گفت که آمریکا با این کار خود در واقع نقض غرض کرد؛ اگر هدف طبق اعلام ترامپ عدم دستیابی ایران به بمب اتم بود که تحقق آن در سایه نظارت بینالمللی و دسترسی به تاسیسات هستهای ایران میسرتر بود؛ اما ورود برنامه هستهای ایران به دوره ابهام در نتیجه حملات اخیر آن هم در تاسیساتی مستحکمتر در اعماق بیشتر زمین مسیر حرکت در جهت تولید سلاح اتمی را برای ایران هموار میکند. اما این که خود ایران در این زمینه چه تصمیمی بگیرد مساله دیگری است.
طبیعتا شروع احتمالی «ابهام هستهای» پیامدهای خاص و سنگین خود را هم برای ایران به ویژه در تشدید فشارهای اقتصادی و امنیتی به همراه خواهد داشت که فعالسازی اسنپ بک در آینده نزدیک احتمالا بخشی از آن خواهد بود.
در چنین وضعیتی چه بسا دو راه و انتخاب بیشتر فراروی دو طرف ایرانی و آمریکا و غرب نباشد؛ نخست این که تلاش کنند طی ماههای آینده با کنترل تنش به یک توافقی مرضیالطرفین دست یابند که به موجب آن دوباره برنامه هستهای با از سرگیری همکاری با آژانس تحت نظارت بینالمللی قرار گیرد. دوم این که هر کدام از دو طرف راه خود را بدون توافق برود؛ ایران مسیر ازسرگیری و توسعه فعالیتهای هسته، قطع همکاری و ابهام هستهای را طی کند و طرف مقابل نیز راه تشدید تنش و کشمکش در ابعاد مختلف امنیتی، سیاسی و اقتصادی را دنبال کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤178👍107👎31🤔3
🔺جنگ از سر گرفته میشود؟!
پرسش پربسامد و کانونی این روزها این است که آیا جنگ میان ایران و اسرائیل از سر گرفته خواهد شد یا نه؟ از زمان آتش بس تاکنون به کرات به طرق مختلف مورد این پرسش قرار گرفتهام. در مواجهه با این پرسش برخی ناظران از سرگیری جنگ را امری قطعی میدانند.
واقعیت این است که نگارنده با قطعیت و جزم در امر تحلیل میانهای ندارد؛ مگر این که پشتوانه آن دیتای قطعی باشد. از این رو، نه میتوانم وقوع مجدد جنگ را قطعی و نه عدم وقوع آن را کاملا منتفی بدانم.
تنها چیزی که فعلا میتوان گفت این که احتمال ازسرگیری جنگ دستکم در آینده نزدیک و کوتاه مدت به دلایلی زیاد نیست؛ اما احتمال نقض آتش بس به طرق مختلف و غیر مستقیم وجود دارد. با این حال نیز باید گفت که اتفاقی که رخ داد، جنگ آخر ایران و اسرائیل هم نیست.
در طول 12 روز درگیری متعاقب تجاوز اسرائیل دو طرف تلاش کردند که از وقوع یک جنگ گسترده و تمام عیار جلوگیری کنند و آنچه هم رخ داد یک درگیری و جنگ محدود بود. این که چرا ایران، اسرائیل و آمریکا از وقوع جنگ گسترده پرهیز میکنند، هر کدام دلایل خاص خود را دارد.
احتمالا ترامپ گمان میکرد که پشت بند حملات اخیر حداقل وادار شدن تهران به توافقی است که «برد راهبردی سیاسی» آمریکا را تضمین میکند. اما پس از آن نشانهای از کوتاه آمدن ایران مشاهده نشد و با اقداماتی چون تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی واکنش نشان داد.
بدون شک شرایط برای ایران در این «تنهایی استراتژیک» در مواجهه با بلوک غرب بسیار دشوار و سخت است؛ اما برای طرف مقابل نیز چندان آسان نیست. اکنون تقریبا این اتفاق نظر در میان ناظران بینالمللی و بعضا نهادهای اطلاعاتی به ویژه در آمریکا وجود دارد که حملات به تاسیسات هستهای ایران واجد «دستاوردی راهبردی» برای پایان دادن به برنامه هستهای ایران نبوده و صرفا برای چند ماه آن را به تاخیر انداخته است.
این وضعیت در آینده میتواند به یک بنبست در مقابله با برنامه هستهای ایران پس از آزمودن گزینه نظامی تبدیل شود که عملا اعمال فشار بیشتر، این برنامه را به سمت ابهام و فعالیت زیرزمینی سوق میدهد. در این حالت احتمالا طرف مقابل در کنار تداوم تلاش برای خرابکاری در این حوزه، مسیر تشدید «بیسابقه» فشار و تنش چه از طریق اسنپ بک و غیره را برای ایجاد برگردان داخلی دشوارتر در ایران با شدت بیشتری طی کند.
در کل این گونه پیداست که تنشها دستکم در ماههای پیشرو با آمریکا و اسرائیل از یک طرف و آژانس و اروپا از دیگر سو تصاعدی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
پرسش پربسامد و کانونی این روزها این است که آیا جنگ میان ایران و اسرائیل از سر گرفته خواهد شد یا نه؟ از زمان آتش بس تاکنون به کرات به طرق مختلف مورد این پرسش قرار گرفتهام. در مواجهه با این پرسش برخی ناظران از سرگیری جنگ را امری قطعی میدانند.
واقعیت این است که نگارنده با قطعیت و جزم در امر تحلیل میانهای ندارد؛ مگر این که پشتوانه آن دیتای قطعی باشد. از این رو، نه میتوانم وقوع مجدد جنگ را قطعی و نه عدم وقوع آن را کاملا منتفی بدانم.
تنها چیزی که فعلا میتوان گفت این که احتمال ازسرگیری جنگ دستکم در آینده نزدیک و کوتاه مدت به دلایلی زیاد نیست؛ اما احتمال نقض آتش بس به طرق مختلف و غیر مستقیم وجود دارد. با این حال نیز باید گفت که اتفاقی که رخ داد، جنگ آخر ایران و اسرائیل هم نیست.
در طول 12 روز درگیری متعاقب تجاوز اسرائیل دو طرف تلاش کردند که از وقوع یک جنگ گسترده و تمام عیار جلوگیری کنند و آنچه هم رخ داد یک درگیری و جنگ محدود بود. این که چرا ایران، اسرائیل و آمریکا از وقوع جنگ گسترده پرهیز میکنند، هر کدام دلایل خاص خود را دارد.
احتمالا ترامپ گمان میکرد که پشت بند حملات اخیر حداقل وادار شدن تهران به توافقی است که «برد راهبردی سیاسی» آمریکا را تضمین میکند. اما پس از آن نشانهای از کوتاه آمدن ایران مشاهده نشد و با اقداماتی چون تعلیق همکاری با آژانس بینالمللی انرژی اتمی واکنش نشان داد.
بدون شک شرایط برای ایران در این «تنهایی استراتژیک» در مواجهه با بلوک غرب بسیار دشوار و سخت است؛ اما برای طرف مقابل نیز چندان آسان نیست. اکنون تقریبا این اتفاق نظر در میان ناظران بینالمللی و بعضا نهادهای اطلاعاتی به ویژه در آمریکا وجود دارد که حملات به تاسیسات هستهای ایران واجد «دستاوردی راهبردی» برای پایان دادن به برنامه هستهای ایران نبوده و صرفا برای چند ماه آن را به تاخیر انداخته است.
این وضعیت در آینده میتواند به یک بنبست در مقابله با برنامه هستهای ایران پس از آزمودن گزینه نظامی تبدیل شود که عملا اعمال فشار بیشتر، این برنامه را به سمت ابهام و فعالیت زیرزمینی سوق میدهد. در این حالت احتمالا طرف مقابل در کنار تداوم تلاش برای خرابکاری در این حوزه، مسیر تشدید «بیسابقه» فشار و تنش چه از طریق اسنپ بک و غیره را برای ایجاد برگردان داخلی دشوارتر در ایران با شدت بیشتری طی کند.
در کل این گونه پیداست که تنشها دستکم در ماههای پیشرو با آمریکا و اسرائیل از یک طرف و آژانس و اروپا از دیگر سو تصاعدی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍227❤52👎14🤔8
🔺کشتار زندان!
از جنایتهای ضد بشری که اسرائیل در تجاوز 12 روزه خود به ایران مرتکب شد، حمله به زندان اوین بود؛ تصور حال و وضع هولناک یک تعداد انسان محبوس در یک مکان پس از بمباران آن سخت آزار دهنده و دشوار است.
حمله به این زندان و کشتار تعدادی انسان بیگناه موید این مدعاست که برای اسرائیل وقتی منافعش اقضا کند ترور مقامات جمهوری اسلامی و زندانیانی که مخالف آن هستند و افراد عادی دیگری فرقی ندارد. همین رفتار خط بطلانی بر «ابراز دوستی» مکرر نتانیاهو خطاب به مردم ایران طی پیامهای تصویری پیدرپی کشید.
اما با این حال میشد با اتخاذ تدابیری از این حادثه تلخ در جهت تعمیق فضای همدلی ایرانی و ضد اسرائیلی بهره جست که متاسفانه چنین نشد و فرصتسوزی شد.
در تحلیل علت حمله به زندان گفته شده است که اسرائیل میخواست با این کار باعث فرار و آزادی زندانیان شود؛ اما این نگاه اگر توجیهی برای این جنایت نباشد، بسیار سادهانگارانه است. فرار محبوسان تنها در شرایطی تا حدودی امکانپذیر بود که اوضاع امنیتی تهران و کشور کاملا به هم ریخته و هرج و مرج حاکم میبود؛ اما وقتی متعاقب تجاوز کوچکترین نابسامانی و ناامنی شهری رخ نداد، زندانیان چگونه میخواستند، فرار کنند و به کجا میرفتند؟ به ویژه که همه نیروهای امنیتی و نظامی در حالت آماده باش بودند.
درباره علت حمله به زندان دو احتمال بیشتر مطرح نیست؛ نخست این که بعید نیست جاسوس یا جاسوسانی "مهم" دستگیر شده و در حال ورود به زندان بودهاند که اسرائیل از بیم لو رفتن برخی شبکههای عملیاتی و تجسسی وابسته به خود با هدف کشتن این افراد به اوین حمله کرده است. احتمال دوم هم این که از این طریق قصد تزریق حس ناامنی و وحشت به کل داشته است.
فارغ از این که برنده جنگ اخیر چه طرفی بود، اما اسرائیل در دو حوزه بازنده بود؛ نخست این که با این تجاوز دستکم نگرش برخی از ایرانیهای منتقد و بعضا مخالف حاکمیت در قبال اسرائیل تغییر کرد. نتانیاهو به این فضا به دیده سرمایه اجتماعی برای روز مبادا مینگریست؛ اما عملا دایره دشمنی با اسرائیل را گسترش داد.
دوم این که در سطح منطقه و دنیای عرب نیز اتفاق بزرگتری افتاد. تجاوز اسرائیل به ایران پس از نسل کشی در غزه حس همدردی بیسابقهای در افکار عمومی عربی و اسلامی با ایران برانگیخت. حتی خیلی از منتقدان ایران و سیاستهای منطقهای آن نیز همبستگی خود را پنهان نکردند. در جریان این جنگ در سفری به چند کشور منطقه به عینه در گفتگو با برخی نخبگان و نویسندگان شاهد این اتفاق بودم.
این در حالی است که سالها به دلایل مختلفی از جمله تحولات منطقه در دو دهه اخیر به ویژه در سوریه و تبلیغات سهمگین خصومت با ایران میرفت جایگزین دشمنی تاریخی با اسرائیل شود؛ اما این جنگ محدود دستکم این تصویر را تا حدودی اصلاح کرد؛ هر چند فعلا سود مستقیمی را عاید ایران نمیکند کما این که برای غزه هم چنین بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
از جنایتهای ضد بشری که اسرائیل در تجاوز 12 روزه خود به ایران مرتکب شد، حمله به زندان اوین بود؛ تصور حال و وضع هولناک یک تعداد انسان محبوس در یک مکان پس از بمباران آن سخت آزار دهنده و دشوار است.
حمله به این زندان و کشتار تعدادی انسان بیگناه موید این مدعاست که برای اسرائیل وقتی منافعش اقضا کند ترور مقامات جمهوری اسلامی و زندانیانی که مخالف آن هستند و افراد عادی دیگری فرقی ندارد. همین رفتار خط بطلانی بر «ابراز دوستی» مکرر نتانیاهو خطاب به مردم ایران طی پیامهای تصویری پیدرپی کشید.
اما با این حال میشد با اتخاذ تدابیری از این حادثه تلخ در جهت تعمیق فضای همدلی ایرانی و ضد اسرائیلی بهره جست که متاسفانه چنین نشد و فرصتسوزی شد.
در تحلیل علت حمله به زندان گفته شده است که اسرائیل میخواست با این کار باعث فرار و آزادی زندانیان شود؛ اما این نگاه اگر توجیهی برای این جنایت نباشد، بسیار سادهانگارانه است. فرار محبوسان تنها در شرایطی تا حدودی امکانپذیر بود که اوضاع امنیتی تهران و کشور کاملا به هم ریخته و هرج و مرج حاکم میبود؛ اما وقتی متعاقب تجاوز کوچکترین نابسامانی و ناامنی شهری رخ نداد، زندانیان چگونه میخواستند، فرار کنند و به کجا میرفتند؟ به ویژه که همه نیروهای امنیتی و نظامی در حالت آماده باش بودند.
درباره علت حمله به زندان دو احتمال بیشتر مطرح نیست؛ نخست این که بعید نیست جاسوس یا جاسوسانی "مهم" دستگیر شده و در حال ورود به زندان بودهاند که اسرائیل از بیم لو رفتن برخی شبکههای عملیاتی و تجسسی وابسته به خود با هدف کشتن این افراد به اوین حمله کرده است. احتمال دوم هم این که از این طریق قصد تزریق حس ناامنی و وحشت به کل داشته است.
فارغ از این که برنده جنگ اخیر چه طرفی بود، اما اسرائیل در دو حوزه بازنده بود؛ نخست این که با این تجاوز دستکم نگرش برخی از ایرانیهای منتقد و بعضا مخالف حاکمیت در قبال اسرائیل تغییر کرد. نتانیاهو به این فضا به دیده سرمایه اجتماعی برای روز مبادا مینگریست؛ اما عملا دایره دشمنی با اسرائیل را گسترش داد.
دوم این که در سطح منطقه و دنیای عرب نیز اتفاق بزرگتری افتاد. تجاوز اسرائیل به ایران پس از نسل کشی در غزه حس همدردی بیسابقهای در افکار عمومی عربی و اسلامی با ایران برانگیخت. حتی خیلی از منتقدان ایران و سیاستهای منطقهای آن نیز همبستگی خود را پنهان نکردند. در جریان این جنگ در سفری به چند کشور منطقه به عینه در گفتگو با برخی نخبگان و نویسندگان شاهد این اتفاق بودم.
این در حالی است که سالها به دلایل مختلفی از جمله تحولات منطقه در دو دهه اخیر به ویژه در سوریه و تبلیغات سهمگین خصومت با ایران میرفت جایگزین دشمنی تاریخی با اسرائیل شود؛ اما این جنگ محدود دستکم این تصویر را تا حدودی اصلاح کرد؛ هر چند فعلا سود مستقیمی را عاید ایران نمیکند کما این که برای غزه هم چنین بود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤198👍112👎54🤔3
🔺نتانیاهو چرا به دیدار ترامپ رفت؟!
بنیامین نتانیاهو به آمریکا سفر کرده و قرار است با دونالد ترامپ دیدار و گفتگو کند. این سفر نتانیاهو از آن جهت پراهمیت است که بعد از تجاوز به ایران و آتش بس انجام میشود.
پیوست رسانهای اسرائیل و آمریکا برای این سفر به گونهای است که انگار جنگ غزه و توافق احتمالی با حماس در کانون گفتگوهای ترامپ و نتانیاهو قرار دارد و ارسال هیات مذاکره کننده اسرائیلی به دوحه نیز در این راستاست.
واقعیت اما این است که «تا این لحظه» «پیشرفتی راهکشا» در مذاکرات آتش بس در غزه رخ نداده است.
اگر تجربه چند ماه اخیر را در نظر بگیریم، احتمالا تمرکز بیش از حد بر پرونده غزه به عنوان «دستور کار اصلی» دیدار ترامپ و نتانیاهو گمراه کننده و در واقع پوششی برای موضوع اساسی گفتگوی دو طرف یعنی ایران باشد.
در این میان اگر هم طی ساعات آینده «تحولی بزرگ» در مذاکرات آتش بس غزه برای رسیدن به توافق رخ دهد، باز نافی این نیست که ایران در کانون گفتگوهای دو طرف قرار دارد.
اما محور گفتگوی ترامپ و نتانیاهو چیست؟
به احتمال زیاد حول چهار محور است؛ نخست ارزیابی نتایج حملات به ایران به ویژه به تاسیسات هستهای. محور دوم هم بررسی نتایج واکنش و حملات ایران. محور سوم نیز بررسی سناریوهای مختلف بعد از جنگ محدود اخیر در مواجهه با تهران و محور چهارم هم به عنوان تالی سه محور پیشین، دستیابی به دستور کاری مشترک و متعاقب آن تعیین گامهای بعدی در قبال ایران و انجام هماهنگیهای لازم در این خصوص است.
این که این گامها و پلان بعدی دو طرف چه خواهد بود، سوالی کانونی است که بعدا میتوان درباره آن سخن گفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بنیامین نتانیاهو به آمریکا سفر کرده و قرار است با دونالد ترامپ دیدار و گفتگو کند. این سفر نتانیاهو از آن جهت پراهمیت است که بعد از تجاوز به ایران و آتش بس انجام میشود.
پیوست رسانهای اسرائیل و آمریکا برای این سفر به گونهای است که انگار جنگ غزه و توافق احتمالی با حماس در کانون گفتگوهای ترامپ و نتانیاهو قرار دارد و ارسال هیات مذاکره کننده اسرائیلی به دوحه نیز در این راستاست.
واقعیت اما این است که «تا این لحظه» «پیشرفتی راهکشا» در مذاکرات آتش بس در غزه رخ نداده است.
اگر تجربه چند ماه اخیر را در نظر بگیریم، احتمالا تمرکز بیش از حد بر پرونده غزه به عنوان «دستور کار اصلی» دیدار ترامپ و نتانیاهو گمراه کننده و در واقع پوششی برای موضوع اساسی گفتگوی دو طرف یعنی ایران باشد.
در این میان اگر هم طی ساعات آینده «تحولی بزرگ» در مذاکرات آتش بس غزه برای رسیدن به توافق رخ دهد، باز نافی این نیست که ایران در کانون گفتگوهای دو طرف قرار دارد.
اما محور گفتگوی ترامپ و نتانیاهو چیست؟
به احتمال زیاد حول چهار محور است؛ نخست ارزیابی نتایج حملات به ایران به ویژه به تاسیسات هستهای. محور دوم هم بررسی نتایج واکنش و حملات ایران. محور سوم نیز بررسی سناریوهای مختلف بعد از جنگ محدود اخیر در مواجهه با تهران و محور چهارم هم به عنوان تالی سه محور پیشین، دستیابی به دستور کاری مشترک و متعاقب آن تعیین گامهای بعدی در قبال ایران و انجام هماهنگیهای لازم در این خصوص است.
این که این گامها و پلان بعدی دو طرف چه خواهد بود، سوالی کانونی است که بعدا میتوان درباره آن سخن گفت.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍208❤33🤔9👎5
🔺 درنگی بر کمین بیت حانون!
بنا به اعلام ارتش اسرائیل پنج نظامی آن پریروز در کمین چهار مرحلهای شاخه نظامی حماس در بیت حانون در نوار غزه کشته شدند و 14 نفر دیگر هم زخمی شدهاند.
کشته شدههای این عملیات از گردان توراتی ارتدوکسی «نتزاح یهودا» بودند که تندروترین نیروی ارتش اسرائیل به حساب میآید و در سال 2022 دولت بایدن میخواست آن را به اتهام جنایت علیه فلسطینیها تحریم کند؛ اما تحت فشار لابی اسرائیلی از این اقدام منصرف شد.
این کمین در بحبوحه دو رویداد سیاسی جاری میتواند واجد دلالتهای خاص خود باشد؛ نخست مذاکرات آتشبس میان اسرائیل و حماس در دوحه و دوم در جریان سفر نتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ.
عملیات بیت حانون در ادامه زنجیره کمینهای فلسطینیها در مناطق مختلف نوار غزه انجام شده که در ماههای اخیر شدت یافته و در هفتههای گذشته تقریبا به عملیاتی شبه روزانه تبدیل شده است.
فارغ از این که غزه اکنون نوعی پاکسازی نژادی را در قرن 21 تجربه میکند و به تلی از خاک تبدیل شده است؛ اما کمین چهار مرحلهای بیت حانون واجد چند دلالت و ابعاد مهمی است.
نخست این که این کمین پرتلفات که سومین از نوع خود در این منطقه و شدیدترین آنها در ماههای اخیر است، تقریبا در نقطه صفر مرزی باریکه غزه در شمال شرقی آن و در فاصله سه کیلومتری شهر اسدوروت اسرائیل در بیت حانون رخ داد. شدت انفجار بمبهای کمین به حدی بود که ساکنان اسدوروت گمان میکردند این شهر هدف حمله موشکی قرار گرفته است.
وقوع چنین عملیات سنگینی (بمبگذاری و سپس درگیری تن به تن) پس از 21 ماه جنگ آن هم در نقطه صفر مرزی و پس از چند بار اعلام پاکسازی کامل این منطقه که با خاک یکسان شده و هیچ ساختمان سالمی در آن باقی نمانده، گویای این واقعیت است که جنگ افسار گسیخته و نسلکشی تمام عیار در باریکهِ ویران شدهِ غزه پس از نزدیک به دو سال هنوز منتج به تامین امنیت محیط مرزی اسرائیل، نابودی حماس و دفع خطر و تهدید آن در این محدوده مرزی نشده است؛ چه رسد به مناطق غیر مرزی این باریکه به سمت عمق آن در داخل.
دوم این که این عملیات و کمینهای مشابه در حالی رخ میدهد که کل باریکه غزه تحت رصد و پایش لحظهای و کامل پیشرفتهترین تکنولوژیهای جاسوسی برای شناسایی نیروهای فلسطینی و تحرکات آنها و... قرار دارد. در همین حال هم نیروهای اسرائیلی در هر منطقهای که وارد شدهاند، چندین دستگاه پیشرفته تجسسی کار گذاشتهاند. با این حال، وقوع چنین کمین پیچیده و زمانبری بدان معناست که اولا این تکنولوژی پیشرفته بدون عامل نفوذ انسانی ضامن موفقیت کامل نیست و ثانیا اسرائیل پس از حمله غافلگیر کننده هفتم اکتبر همچنان در جنگ امنیتی و اطلاعاتی با غزه دچار قسمی خلا است.
سوم این که این کمین در منطقهای مرزی که اسرائیل آن را «محیط امنیتی» خود میپندارد و دیگر عملیاتهای روزهای اخیر در خانیونس، شرق غزه و دیگر مناطق باریکه غزه، روایت برخی رسانهها مبنی بر خروج 80 درصد از این باریکه از سیطره امنیتی حماس را زیر سوال میبرد. البته چنین ادعایی تاکنون از جانب خود اسرائیل و رسانههای آن هم مطرح نشده است. اساسا چنین کمینهایی در فقدان سیطره امنیتی امکانپذیر نیست.
با وجود ضربات سنگین و هزینههای بیسابقهای که حماس متحمل شده است، اما هنوز معضل بنیادین اسرائیل در غزه ایجاد جایگزینی برای این تشکیلات است که تحقق آن هم مولود نابودی حماس است که بعد از دو سال جنگ نابرابر این هدف "هنوز" محقق نشده است. هیچ گونه موازنهای میان اسرائیل و حماس برقرار نبوده و نیست و امکانات نظامی این سازمان در مقایسه با اسرائیل زیر صفر است و از این رو، طبیعی این بود که حداکثر چند ماه بیشتر آن هم در جنگی بیقاعده دوام نیاورد؛ اما بعد از 21 ماه هنوز اسرائیل از ضرورت نابودی توانمندیهای نظامی و دولتی حماس سخن میگوید. صرف نظر از نوع نگاه به حماس، اما مقاومتی که در این باریکهِ کاملا تحت محاصره در سایه انواع جنایات جنگی ضد بشری صورت میگیرد، فراتر از تصور است و هیچ شباهتی با هیچ جنگ نامتقارنی -نه ویتنام، نه افغانستان، نه الجزایر و... ندارد.
بله! در بخشهایی از جنوب نوار غزه (در بخشی از رفح) باندهای مسلحی چون گروه "یاسر ابو شباب" به وسیله اسرائیل ایجاد شده است. اما کل مساحت تحت اشغالِ خودِ اسرائیل پس از نزدیک به دو سال حدودا 50 درصد مساحت کل غزه (با شمول 30 درصد منطقه باز) است و بخشی از این مناطق هم در منطق نظامی به علت تداوم عملیاتها در آنها اصطلاحا جزو مناطق سقوط کرده به حساب نمیآیند.
واقعیت این است که اگر کنترل 80 درصد مساحت غزه از کنترل حماس خارج شده بود، مفروض آن تاکنون ایجاد یک تشکیلات جایگزین بود و دیگر هیچ نیازی به مذاکره با حماس نبود. همین حکمرانی جایگزین کافی بود که 20 درصد دیگر را هم از کنترل حماس خارج کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
بنا به اعلام ارتش اسرائیل پنج نظامی آن پریروز در کمین چهار مرحلهای شاخه نظامی حماس در بیت حانون در نوار غزه کشته شدند و 14 نفر دیگر هم زخمی شدهاند.
کشته شدههای این عملیات از گردان توراتی ارتدوکسی «نتزاح یهودا» بودند که تندروترین نیروی ارتش اسرائیل به حساب میآید و در سال 2022 دولت بایدن میخواست آن را به اتهام جنایت علیه فلسطینیها تحریم کند؛ اما تحت فشار لابی اسرائیلی از این اقدام منصرف شد.
این کمین در بحبوحه دو رویداد سیاسی جاری میتواند واجد دلالتهای خاص خود باشد؛ نخست مذاکرات آتشبس میان اسرائیل و حماس در دوحه و دوم در جریان سفر نتانیاهو به آمریکا و دیدارش با ترامپ.
عملیات بیت حانون در ادامه زنجیره کمینهای فلسطینیها در مناطق مختلف نوار غزه انجام شده که در ماههای اخیر شدت یافته و در هفتههای گذشته تقریبا به عملیاتی شبه روزانه تبدیل شده است.
فارغ از این که غزه اکنون نوعی پاکسازی نژادی را در قرن 21 تجربه میکند و به تلی از خاک تبدیل شده است؛ اما کمین چهار مرحلهای بیت حانون واجد چند دلالت و ابعاد مهمی است.
نخست این که این کمین پرتلفات که سومین از نوع خود در این منطقه و شدیدترین آنها در ماههای اخیر است، تقریبا در نقطه صفر مرزی باریکه غزه در شمال شرقی آن و در فاصله سه کیلومتری شهر اسدوروت اسرائیل در بیت حانون رخ داد. شدت انفجار بمبهای کمین به حدی بود که ساکنان اسدوروت گمان میکردند این شهر هدف حمله موشکی قرار گرفته است.
وقوع چنین عملیات سنگینی (بمبگذاری و سپس درگیری تن به تن) پس از 21 ماه جنگ آن هم در نقطه صفر مرزی و پس از چند بار اعلام پاکسازی کامل این منطقه که با خاک یکسان شده و هیچ ساختمان سالمی در آن باقی نمانده، گویای این واقعیت است که جنگ افسار گسیخته و نسلکشی تمام عیار در باریکهِ ویران شدهِ غزه پس از نزدیک به دو سال هنوز منتج به تامین امنیت محیط مرزی اسرائیل، نابودی حماس و دفع خطر و تهدید آن در این محدوده مرزی نشده است؛ چه رسد به مناطق غیر مرزی این باریکه به سمت عمق آن در داخل.
دوم این که این عملیات و کمینهای مشابه در حالی رخ میدهد که کل باریکه غزه تحت رصد و پایش لحظهای و کامل پیشرفتهترین تکنولوژیهای جاسوسی برای شناسایی نیروهای فلسطینی و تحرکات آنها و... قرار دارد. در همین حال هم نیروهای اسرائیلی در هر منطقهای که وارد شدهاند، چندین دستگاه پیشرفته تجسسی کار گذاشتهاند. با این حال، وقوع چنین کمین پیچیده و زمانبری بدان معناست که اولا این تکنولوژی پیشرفته بدون عامل نفوذ انسانی ضامن موفقیت کامل نیست و ثانیا اسرائیل پس از حمله غافلگیر کننده هفتم اکتبر همچنان در جنگ امنیتی و اطلاعاتی با غزه دچار قسمی خلا است.
سوم این که این کمین در منطقهای مرزی که اسرائیل آن را «محیط امنیتی» خود میپندارد و دیگر عملیاتهای روزهای اخیر در خانیونس، شرق غزه و دیگر مناطق باریکه غزه، روایت برخی رسانهها مبنی بر خروج 80 درصد از این باریکه از سیطره امنیتی حماس را زیر سوال میبرد. البته چنین ادعایی تاکنون از جانب خود اسرائیل و رسانههای آن هم مطرح نشده است. اساسا چنین کمینهایی در فقدان سیطره امنیتی امکانپذیر نیست.
با وجود ضربات سنگین و هزینههای بیسابقهای که حماس متحمل شده است، اما هنوز معضل بنیادین اسرائیل در غزه ایجاد جایگزینی برای این تشکیلات است که تحقق آن هم مولود نابودی حماس است که بعد از دو سال جنگ نابرابر این هدف "هنوز" محقق نشده است. هیچ گونه موازنهای میان اسرائیل و حماس برقرار نبوده و نیست و امکانات نظامی این سازمان در مقایسه با اسرائیل زیر صفر است و از این رو، طبیعی این بود که حداکثر چند ماه بیشتر آن هم در جنگی بیقاعده دوام نیاورد؛ اما بعد از 21 ماه هنوز اسرائیل از ضرورت نابودی توانمندیهای نظامی و دولتی حماس سخن میگوید. صرف نظر از نوع نگاه به حماس، اما مقاومتی که در این باریکهِ کاملا تحت محاصره در سایه انواع جنایات جنگی ضد بشری صورت میگیرد، فراتر از تصور است و هیچ شباهتی با هیچ جنگ نامتقارنی -نه ویتنام، نه افغانستان، نه الجزایر و... ندارد.
بله! در بخشهایی از جنوب نوار غزه (در بخشی از رفح) باندهای مسلحی چون گروه "یاسر ابو شباب" به وسیله اسرائیل ایجاد شده است. اما کل مساحت تحت اشغالِ خودِ اسرائیل پس از نزدیک به دو سال حدودا 50 درصد مساحت کل غزه (با شمول 30 درصد منطقه باز) است و بخشی از این مناطق هم در منطق نظامی به علت تداوم عملیاتها در آنها اصطلاحا جزو مناطق سقوط کرده به حساب نمیآیند.
واقعیت این است که اگر کنترل 80 درصد مساحت غزه از کنترل حماس خارج شده بود، مفروض آن تاکنون ایجاد یک تشکیلات جایگزین بود و دیگر هیچ نیازی به مذاکره با حماس نبود. همین حکمرانی جایگزین کافی بود که 20 درصد دیگر را هم از کنترل حماس خارج کند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤197👍102👎13🤔4
🔺وداع با اسلحه!
روز جمعه گذشته 30 زن و مرد پ.ک.ک طی مراسمی نمادین در غار جاسنه سلیمانیه عراق سلاحهای خود را در برابر دوربین بر زمین گذاشتند. دل کندن و پایین آمدن از قندیل و وداع با اسلحه و آتش زدن آن دردناکترین و حزنانگیزترین لحظه برای یک نیروی چریکی است و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت؛ اما در دل این اقدام و لو سمبلیک نیروهای پ.ک.ک صرف نظر از آینده این روند و آثار آن، چند دلالت و معنای کلیدی نهفته است:
دلالت نخست جایگاه کاریزماتیک و تعیین کننده اوجالان در مقام رهبری پ.ک.ک و لو در حبس، تعهد سازمانی و تشکیلاتی نیروهای پ.ک.ک به رهبری خود و تصمیماتش و همچنین انسجام بالای تشکیلاتی آن در مواجهه با این تحول است.
به احتمال زیاد تصمیم اوجالان به انحلال پ.ک.ک و خلع سلاح خوشایند دستکم بخش مهمی از کادر رهبری و بدنه این سازمان نبوده و نیست؛ اما بالاخره پس از شک و تردیدهایی همه به نوعی به به تصمیم تاریخی او گردن نهادند. در واقع، پیام تصویری اوجالان راه را بر گسترش این تردیدها بست و بالاخره جمعه گذشته روند خلع سلاح شروع شد.
معنای دوم، پر واضح است که معامله و بده بستانی میان اوجالان در محبس با دولت ترکیه صورت گرفته است؛ اما این کل ماجرا نیست و تحویل سلاح قبل از روشن شدن ما به ازای آن برای پ.ک.ک روایتگر آن روی دیگر ماجراست و آن هم این که این شیفت پارادایمی از کار مسلحانه به مبارزه سیاسی صرف، نه صرفا برونداد یک معامله بلکه خروجی یک بازنگری و پوست اندازی بنیادین و آغاز عصر جدیدی در سیاست ورزی کردهای ترکیه است. والا اگر این آشتی و شیفت را صرفا مولود معامله با اردوغان بدانیم، معقول نیست که یک طرف ابتدا بدون دریافت حداقل بخشی از بهای مقابل و تنها با اتکای به وعده، این چنین بزرگترین برگ و اهرم فشار خود را کنار بگذارد. به این علت احتمالا اوجالان و پ.ک.ک فکر آن روز را کردهاند که اگر دولت ترکیه به وعدههای خود مبنی بر اصلاحات قانون اساسی و اجرای دیگر بندهای پنهان معامله عمل نکرد، در معرض بازنده قرار نگیرند.
از این رو میتوان به این توافق به عنوان بهانه و مدخلی برای گذار پیشگفته نگریست که اوجالان در وهله نخست پس از سالها بازنگری و بازاندیشی ضرورت دیده است که ماهیت سیاستورزی حزب متبوعش متناسب شرایط و تحولات جامعه ترکیه و جهان تغییر ماهویی پیدا کند.
معنای سوم این که آشتی دولت و ارتش ترکیه و پ.ک.ک پس از دههها درگیری خونبار و کشته شدن دهها هزار نفر از دو طرف کاشف از اوج سیاست ورزی پراگماتیک غیر ایدئولوژیک در ترکیه با شمول دو بازیگر ترک و کرد آن است که وقتی مصالح و منافع کلان اقتضا کند، ایدئولوژی هم کنار زده میشود.
یک روی دیگر آن حیثیتی نبودن امر سیاست و ترجمان عملی دایمی نبودن دوست و دشمن در سیاست داخلی و خارجی است؛ این که جنگ دولت با یک سازمان مسلحِ مخالف چنان به امری حیثیتی تبدیل شود که اساسا برای همیشه هیچ فرصتی برای هر گونه توافق و آشتی به دست نیاید. در آن سو هم فعالیت مسلحانه علیه دولت و ارتش خود به یک هدف و امری حیثیتی و ناموسی تبدیل شود که گذار از آن ناممکن شود. به نظر میرسد که این رفتار و چرخش دولتمردان ترکیه و رهبران کُرد پ.ک.ک انعکاسی از فرهنگی سیاسی در این جغرافیاست که این گونه دو طرف درگیر را در نهایت پای میز مذاکره و گفتگو و به تبع آن آشتی و توافق و پوستاندازی میکشاند.
در این میان هم هیچ بعید نیست که فردا روزی اردوغان و اوجالان پس از آزادی از زندان در یک قاب تصویر دیده شوند و در یک جبهه سیاسی علیه رقبای تاریخی عدالت و توسعه قرار گیرند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
روز جمعه گذشته 30 زن و مرد پ.ک.ک طی مراسمی نمادین در غار جاسنه سلیمانیه عراق سلاحهای خود را در برابر دوربین بر زمین گذاشتند. دل کندن و پایین آمدن از قندیل و وداع با اسلحه و آتش زدن آن دردناکترین و حزنانگیزترین لحظه برای یک نیروی چریکی است و نمیتوان به سادگی از کنار آن گذشت؛ اما در دل این اقدام و لو سمبلیک نیروهای پ.ک.ک صرف نظر از آینده این روند و آثار آن، چند دلالت و معنای کلیدی نهفته است:
دلالت نخست جایگاه کاریزماتیک و تعیین کننده اوجالان در مقام رهبری پ.ک.ک و لو در حبس، تعهد سازمانی و تشکیلاتی نیروهای پ.ک.ک به رهبری خود و تصمیماتش و همچنین انسجام بالای تشکیلاتی آن در مواجهه با این تحول است.
به احتمال زیاد تصمیم اوجالان به انحلال پ.ک.ک و خلع سلاح خوشایند دستکم بخش مهمی از کادر رهبری و بدنه این سازمان نبوده و نیست؛ اما بالاخره پس از شک و تردیدهایی همه به نوعی به به تصمیم تاریخی او گردن نهادند. در واقع، پیام تصویری اوجالان راه را بر گسترش این تردیدها بست و بالاخره جمعه گذشته روند خلع سلاح شروع شد.
معنای دوم، پر واضح است که معامله و بده بستانی میان اوجالان در محبس با دولت ترکیه صورت گرفته است؛ اما این کل ماجرا نیست و تحویل سلاح قبل از روشن شدن ما به ازای آن برای پ.ک.ک روایتگر آن روی دیگر ماجراست و آن هم این که این شیفت پارادایمی از کار مسلحانه به مبارزه سیاسی صرف، نه صرفا برونداد یک معامله بلکه خروجی یک بازنگری و پوست اندازی بنیادین و آغاز عصر جدیدی در سیاست ورزی کردهای ترکیه است. والا اگر این آشتی و شیفت را صرفا مولود معامله با اردوغان بدانیم، معقول نیست که یک طرف ابتدا بدون دریافت حداقل بخشی از بهای مقابل و تنها با اتکای به وعده، این چنین بزرگترین برگ و اهرم فشار خود را کنار بگذارد. به این علت احتمالا اوجالان و پ.ک.ک فکر آن روز را کردهاند که اگر دولت ترکیه به وعدههای خود مبنی بر اصلاحات قانون اساسی و اجرای دیگر بندهای پنهان معامله عمل نکرد، در معرض بازنده قرار نگیرند.
از این رو میتوان به این توافق به عنوان بهانه و مدخلی برای گذار پیشگفته نگریست که اوجالان در وهله نخست پس از سالها بازنگری و بازاندیشی ضرورت دیده است که ماهیت سیاستورزی حزب متبوعش متناسب شرایط و تحولات جامعه ترکیه و جهان تغییر ماهویی پیدا کند.
معنای سوم این که آشتی دولت و ارتش ترکیه و پ.ک.ک پس از دههها درگیری خونبار و کشته شدن دهها هزار نفر از دو طرف کاشف از اوج سیاست ورزی پراگماتیک غیر ایدئولوژیک در ترکیه با شمول دو بازیگر ترک و کرد آن است که وقتی مصالح و منافع کلان اقتضا کند، ایدئولوژی هم کنار زده میشود.
یک روی دیگر آن حیثیتی نبودن امر سیاست و ترجمان عملی دایمی نبودن دوست و دشمن در سیاست داخلی و خارجی است؛ این که جنگ دولت با یک سازمان مسلحِ مخالف چنان به امری حیثیتی تبدیل شود که اساسا برای همیشه هیچ فرصتی برای هر گونه توافق و آشتی به دست نیاید. در آن سو هم فعالیت مسلحانه علیه دولت و ارتش خود به یک هدف و امری حیثیتی و ناموسی تبدیل شود که گذار از آن ناممکن شود. به نظر میرسد که این رفتار و چرخش دولتمردان ترکیه و رهبران کُرد پ.ک.ک انعکاسی از فرهنگی سیاسی در این جغرافیاست که این گونه دو طرف درگیر را در نهایت پای میز مذاکره و گفتگو و به تبع آن آشتی و توافق و پوستاندازی میکشاند.
در این میان هم هیچ بعید نیست که فردا روزی اردوغان و اوجالان پس از آزادی از زندان در یک قاب تصویر دیده شوند و در یک جبهه سیاسی علیه رقبای تاریخی عدالت و توسعه قرار گیرند.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
❤119👍79🤔7👎6
🔺ماشه هفتم!
این گونه پیداست که تروئیکای اروپایی به سمت فعالسازی مکانیسم ماشه حرکت و اگر تحول خاصی اتفاق نیفتد تا 18 اکتبر آتی آن را فعال میکند. طبق معمول برخی با فروکاست اهمیت این مساله و این که پیامد خاصی ندارد، آن را اقدامی سوخته میدانند که خوانشی درست از اوضاع نیست.
سه کشور اروپایی حالا که تهدید به کشیدن ماشه در این ماهها نتیجه مطلوب را به دنبال نداشته است، در پی آن هستند که با پیامدهای آن برای ایران به این هدف برسند.
در وهله نخست این اتفاق به فشار حداکثری آمریکا صبغه بینالمللی میدهد و هر چند هم اکنون نیز تحریمهای آمریکا به علت هژمونی اقتصادی و نظامی آن عملا بینالمللی است، اما بازگشت تحریمهای بینالمللی به آنها پشتوانه حقوقی و جهانی میدهد.
با این حال، فراتر از همه اینها، به نظر نگارنده خطرناکترین بخش ماجرا و چه بسا هدف اصلی فعالسازی مکانیسم ماشه قرار گرفتن مجدد ایران تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل است که در حقیقت نوعی بسترسازی برای مشروعیت بینالمللی به هر گونه اقدام نظامی علیه ایران چه از جانب اسرائیل چه آمریکا و غیره است و همچنین دادن بعد بینالمللی به مطالبات دیگر به ویژه در حوزههای دفاعی و موشکی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
این گونه پیداست که تروئیکای اروپایی به سمت فعالسازی مکانیسم ماشه حرکت و اگر تحول خاصی اتفاق نیفتد تا 18 اکتبر آتی آن را فعال میکند. طبق معمول برخی با فروکاست اهمیت این مساله و این که پیامد خاصی ندارد، آن را اقدامی سوخته میدانند که خوانشی درست از اوضاع نیست.
سه کشور اروپایی حالا که تهدید به کشیدن ماشه در این ماهها نتیجه مطلوب را به دنبال نداشته است، در پی آن هستند که با پیامدهای آن برای ایران به این هدف برسند.
در وهله نخست این اتفاق به فشار حداکثری آمریکا صبغه بینالمللی میدهد و هر چند هم اکنون نیز تحریمهای آمریکا به علت هژمونی اقتصادی و نظامی آن عملا بینالمللی است، اما بازگشت تحریمهای بینالمللی به آنها پشتوانه حقوقی و جهانی میدهد.
با این حال، فراتر از همه اینها، به نظر نگارنده خطرناکترین بخش ماجرا و چه بسا هدف اصلی فعالسازی مکانیسم ماشه قرار گرفتن مجدد ایران تحت فصل هفتم منشور سازمان ملل است که در حقیقت نوعی بسترسازی برای مشروعیت بینالمللی به هر گونه اقدام نظامی علیه ایران چه از جانب اسرائیل چه آمریکا و غیره است و همچنین دادن بعد بینالمللی به مطالبات دیگر به ویژه در حوزههای دفاعی و موشکی است.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍239🤔30❤22👎16
🔺اسرائیل و سویدای سوریه!
شنبه شب گذشته، شبهنظامیان وابسته به شورای نظامی سویدا تحت امر شیخ حکمت الهجری رهبر معنوی دروزیان چند بادیه نشین عرب را در محله مقوس سویدا ربوده و در مقابل هم آنها 14 جوان دروزی را به گروگان گرفتند و درگیری خونینی میان مسلحین دو طرف درگرفت و دهها کشته و زخمی برجای گذاشت. قبل از این حادثه هم اتفاقات فرقهای مشابهی در این منطقه رخ داده بود.
متعاقب این ربایشها و گروگانگیریهای متقابل، صبح یکشنبه گذشته، وزارت دفاع و نیروهای امنیتی سوریه از اعزام تشکیلاتی نظامی برای پایان دادن به درگیری میان دو طرف خبر داد، اما نیروهای اعزامی در منطقه المزرعه در هدف کمینی مرگبار قرار گرفته و 18 نفر از آنها کشته شده و شورای نظامی تحت امر الهجری تصاویری از مثله کردن اجساد نظامیان کشته شده منتشر کرد. پس از آن، دمشق ادوات نظامی گستردهای با شمول تانک و موشکانداز به منطقه گسیل داشت و تحولات در نتیجه نبود موازنه قوا میان دو طرف به سمت گسترش بسط سلطه مرکزی دمشق بر این منطقه پیش میرفت.
در این هنگام اسرائیل به نفع دروزیها و برای جلوگیری از بر هم خوردن معادلات امنیتی شکل گرفته در سویدا پس از سقوط نظام سابق وارد عمل شد و نیروهای دولتی، کاخ ریاست جمهوری، وزارت دفاع و غیره را بمباران کرد. سپس توافق آتش بسی برقرار شد که نیروهای ارتش از سویدا خارج شوند؛ اما الهجری آن را نپذیرفته است.
اما چرا اسرائیل مداخله کرد؟
تل آویو پس از سقوط نظام اسد سیاست سیطره امنیتی بر جنوب سوریه را در دستور کار جدی قرار داد. این سیاست هم در چارچوب راهبرد منطقهای کلانی برای شکل دهی به ترتیبات امنیتی جدید در شعاع چند کیلومتری محیط پیرامونی اسرائیل از جنوب سوریه و جنوب لیتانی در لبنان و نوار غزه تا صحرای سینا در مصر (پیمان کامپ دیوید) پیگیری میشود.
راهبرد ایجاد چنین مناطقی پیرامون اسرائیل با هدف پایان حضور نظامی (حماس در جنوب و حزب الله در شمال) به عنوان دو ضلع «محور مقاومت»، جلوگیری از شکل گیری چنین وضعیتی در جنوب سوریه و تداوم وضعیت در سیناست.
در این میان، اما جنوب سوریه به ویژه استان سویدا از چند جهت برای اسرائیل حائز اهمیت است؛ نخست موقعیت استراتژیک آن با توجه قرار گرفتن در مثلث مرزی سوریه، اسرائیل و لبنان و نقشی است که این منطقه میتواند برای تسلیح مجدد حزب الله در آینده داشته باشد. دوم این که اسرائیل به آن به عنوان دروازه تضمین نفوذ و تاثیرگذاری بر دمشق مینگرد. از این رو، اسرائیل نه تنها به دنبال خشکاندن ریشه هر نوع حضور نیروی مخالف خود در جنوب سوریه و سویداست، بلکه هم از طریق حضور نظامی خود و هم ایجاد و نیز ساماندهی تشکیلات نظامی متحد (دروزیها) میخواهد هم این منطقه را برای همیشه تحت سلطه امنیتی خود قرار دهد؛ هم دمشق را کنترل کند و نیز از این رهگذر چهره امنیتی و ژئوپلیتیکی شامات و خاورمیانه را به نوع خود تغییر دهد.
حملات سنگین اخیر اسرائیل در بحبوحه مذاکرات دولت سوریه و مقامات اسرائیلی در چند کشور روی داد؛ اما حمایت تمام قد اسرائیل از دروزیهای سوریه در مقابل دولت مرکزی جدا از دلایل پیشگفته و بیاعتمادی به نظام جدید سوریه نوعی ادای دین به دروزیهاست که طی روزهای اخیر با بستن خیابان در اسرائیل و رفتن برخی به داخل سوریه خواستار جنگ با دمشق شدند.
در کل با وجود مخالفت برخی جریانهای دروزی در شامات با اسرائیل، اما این طایفه وفادارترین متحد اسرائیل به شمار میرود. در خود اسرائیل بر خلاف مسیحیان و مسلمانان از قبل در دستگاههای حکومتی به ویژه ارتش و سازمانهای امنیتی حضور پررنگ دارند و نمونه بارز آنها غسان علیان اولین فرمانده غیر یهودی تیپ زبده گولانی است.
در واقع نیروهای امنیتی و نظامی دروزی به بخشی مهم از ماشین خشونت و سرکوب علیه فلسطینیها به ویژه در قدس و کرانه باختری تبدیل شدهاند و رفتار آنها احیانا خشنتر از خود نظامیان یهودی است.
در جنگ علیه غزه هم عالیرتبهترین مقام نظامی اسرائیلی که کشته شد یک دروزی به نام سرهنگ احسان دقسه فرمانده تیپ زرهی ۴۰۱ بود.
در کل سیاست بینالمللی به رهبری آمریکا و غرب در قبال سوریه و حتی کل منطقه، بر هرج و مرج و بیثباتی گسترده استوار نیست که به نفع اسرائیل هم نخواهد بود، بلکه بازآفرینی تدریجی امنیت شامات به عنوان مدخل خلق نظم جدید در خاورمیانه است. این مهم در سوریه به دو شیوه به موازات یکدیگر پیگیری میشود؛ نخست خلق ترتیبات امنیتی پایدار در جنوب و دوم همسوسازی نظام جدید سوریه. حکومت الشرع تاکنون ضمن جلب حمایت سه بلوک امارات، عربستان و قطر و ترکیه توانسته است مورد شناسایی بینالمللی قرار گیرد و تحریمها را نیز رفع کند. فعلا هم تا زمانی که دمشق وارد تقابل جدی با اسرائیل نشده، بعید است که گامی در جهت براندازی نظام جدید برداشته شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
شنبه شب گذشته، شبهنظامیان وابسته به شورای نظامی سویدا تحت امر شیخ حکمت الهجری رهبر معنوی دروزیان چند بادیه نشین عرب را در محله مقوس سویدا ربوده و در مقابل هم آنها 14 جوان دروزی را به گروگان گرفتند و درگیری خونینی میان مسلحین دو طرف درگرفت و دهها کشته و زخمی برجای گذاشت. قبل از این حادثه هم اتفاقات فرقهای مشابهی در این منطقه رخ داده بود.
متعاقب این ربایشها و گروگانگیریهای متقابل، صبح یکشنبه گذشته، وزارت دفاع و نیروهای امنیتی سوریه از اعزام تشکیلاتی نظامی برای پایان دادن به درگیری میان دو طرف خبر داد، اما نیروهای اعزامی در منطقه المزرعه در هدف کمینی مرگبار قرار گرفته و 18 نفر از آنها کشته شده و شورای نظامی تحت امر الهجری تصاویری از مثله کردن اجساد نظامیان کشته شده منتشر کرد. پس از آن، دمشق ادوات نظامی گستردهای با شمول تانک و موشکانداز به منطقه گسیل داشت و تحولات در نتیجه نبود موازنه قوا میان دو طرف به سمت گسترش بسط سلطه مرکزی دمشق بر این منطقه پیش میرفت.
در این هنگام اسرائیل به نفع دروزیها و برای جلوگیری از بر هم خوردن معادلات امنیتی شکل گرفته در سویدا پس از سقوط نظام سابق وارد عمل شد و نیروهای دولتی، کاخ ریاست جمهوری، وزارت دفاع و غیره را بمباران کرد. سپس توافق آتش بسی برقرار شد که نیروهای ارتش از سویدا خارج شوند؛ اما الهجری آن را نپذیرفته است.
اما چرا اسرائیل مداخله کرد؟
تل آویو پس از سقوط نظام اسد سیاست سیطره امنیتی بر جنوب سوریه را در دستور کار جدی قرار داد. این سیاست هم در چارچوب راهبرد منطقهای کلانی برای شکل دهی به ترتیبات امنیتی جدید در شعاع چند کیلومتری محیط پیرامونی اسرائیل از جنوب سوریه و جنوب لیتانی در لبنان و نوار غزه تا صحرای سینا در مصر (پیمان کامپ دیوید) پیگیری میشود.
راهبرد ایجاد چنین مناطقی پیرامون اسرائیل با هدف پایان حضور نظامی (حماس در جنوب و حزب الله در شمال) به عنوان دو ضلع «محور مقاومت»، جلوگیری از شکل گیری چنین وضعیتی در جنوب سوریه و تداوم وضعیت در سیناست.
در این میان، اما جنوب سوریه به ویژه استان سویدا از چند جهت برای اسرائیل حائز اهمیت است؛ نخست موقعیت استراتژیک آن با توجه قرار گرفتن در مثلث مرزی سوریه، اسرائیل و لبنان و نقشی است که این منطقه میتواند برای تسلیح مجدد حزب الله در آینده داشته باشد. دوم این که اسرائیل به آن به عنوان دروازه تضمین نفوذ و تاثیرگذاری بر دمشق مینگرد. از این رو، اسرائیل نه تنها به دنبال خشکاندن ریشه هر نوع حضور نیروی مخالف خود در جنوب سوریه و سویداست، بلکه هم از طریق حضور نظامی خود و هم ایجاد و نیز ساماندهی تشکیلات نظامی متحد (دروزیها) میخواهد هم این منطقه را برای همیشه تحت سلطه امنیتی خود قرار دهد؛ هم دمشق را کنترل کند و نیز از این رهگذر چهره امنیتی و ژئوپلیتیکی شامات و خاورمیانه را به نوع خود تغییر دهد.
حملات سنگین اخیر اسرائیل در بحبوحه مذاکرات دولت سوریه و مقامات اسرائیلی در چند کشور روی داد؛ اما حمایت تمام قد اسرائیل از دروزیهای سوریه در مقابل دولت مرکزی جدا از دلایل پیشگفته و بیاعتمادی به نظام جدید سوریه نوعی ادای دین به دروزیهاست که طی روزهای اخیر با بستن خیابان در اسرائیل و رفتن برخی به داخل سوریه خواستار جنگ با دمشق شدند.
در کل با وجود مخالفت برخی جریانهای دروزی در شامات با اسرائیل، اما این طایفه وفادارترین متحد اسرائیل به شمار میرود. در خود اسرائیل بر خلاف مسیحیان و مسلمانان از قبل در دستگاههای حکومتی به ویژه ارتش و سازمانهای امنیتی حضور پررنگ دارند و نمونه بارز آنها غسان علیان اولین فرمانده غیر یهودی تیپ زبده گولانی است.
در واقع نیروهای امنیتی و نظامی دروزی به بخشی مهم از ماشین خشونت و سرکوب علیه فلسطینیها به ویژه در قدس و کرانه باختری تبدیل شدهاند و رفتار آنها احیانا خشنتر از خود نظامیان یهودی است.
در جنگ علیه غزه هم عالیرتبهترین مقام نظامی اسرائیلی که کشته شد یک دروزی به نام سرهنگ احسان دقسه فرمانده تیپ زرهی ۴۰۱ بود.
در کل سیاست بینالمللی به رهبری آمریکا و غرب در قبال سوریه و حتی کل منطقه، بر هرج و مرج و بیثباتی گسترده استوار نیست که به نفع اسرائیل هم نخواهد بود، بلکه بازآفرینی تدریجی امنیت شامات به عنوان مدخل خلق نظم جدید در خاورمیانه است. این مهم در سوریه به دو شیوه به موازات یکدیگر پیگیری میشود؛ نخست خلق ترتیبات امنیتی پایدار در جنوب و دوم همسوسازی نظام جدید سوریه. حکومت الشرع تاکنون ضمن جلب حمایت سه بلوک امارات، عربستان و قطر و ترکیه توانسته است مورد شناسایی بینالمللی قرار گیرد و تحریمها را نیز رفع کند. فعلا هم تا زمانی که دمشق وارد تقابل جدی با اسرائیل نشده، بعید است که گامی در جهت براندازی نظام جدید برداشته شود.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍202❤74👎8🤔3
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔺من که زدم تو بزن!
اغراق و بیان غیر واقع بینانه حوادث از آفات بزرگ یک روایت است. این تصویری که این نماینده از شروع جنگ 12 روزه تا پایان آن میسازد نه تنها هیچ روایت ایران را فربه نمیکند، بلکه به شدت تضعیف هم میکند.
این که وزیر خارجه آمریکا پیشاپیش حمله اسرائیل را به ایران اطلاع داده باشد و سپس دولت ترامپ تماس گرفته و گفته باشد تاسیسات هستهای شما را میزنیم و شما هم بیایید یک پایگاه ما را بزنید، کل ماجرا را به یک بازی کودکانه و مزاح تلخ تقلیل میدهد.
این که آمریکا به ایران گفته باشد اسرائیل حمله میکند و آن را به حساب ما ننویسید، دیتا نیست، قبل از جنگ هم بارها ترامپ با همین مضمون حرفهایی زد. البته این گفته نماینده مجلس به گونهای نقل قولی را تایید میکند که آمریکا به یک کشور متحد خود و همسایه ایران اطلاع داده بود که اسرائیل شب جمعه حمله میکند؛ البته با علم به این که آن کشور هم به ایران اطلاع خواهد داد. گفته میشود که این «اطلاعرسانی امنیتی» یک تله برای کشاندن فرماندهان هوا فضای سپاه به مکان نشستهای خود بوده که از قبل شناسایی شده بود و اسرائیل در واقع میخواست همه آنها یکجا جمع شوند و ترور کند.
این روایت و بازی امنیتی به فرض صحت بیشتر با عقل و منطق و عمق روابط اسرائیل و آمریکا سازگار است؛ تا این که آمریکا بیاید و زیر آب اسرائیل را بزند و بگوید از ما نشنیده بگیرید؛ اسرائیل امشب حمله میکند و تو رو خدا با ما کاری نداشته باشید». کیست که نداند حمله به ایران با هماهنگی کامل آمریکا بود؛ از این رو، مفروض صحت این ادعا این است که یا آمریکا ما را گیر انداخته یا این نماینده.
اما درباره پایان جنگ هم بله شواهد و قراین زیادی نشان میدهد که ترامپ پس از حمله ایران به پایگاه العدید خواستار آتش بس شد. ترامپ به دلایل زیادی از جمله به خطر نیفتادن منافع آمریکا در منطقه و مسائل داخلی به دنبال گسترش جنگ نبود و دنبال یک تصویر مهم بود که فکر میکرد با بمباران فردو فراهم شده است. به نظر میرسد که میان ترامپ و نتانیاهو اینگونه تقسیم کار شده بود.
اما ارائه تصویری مستاصل، بسیار ضعیف و ناتوان از طرف مقابل که به دست و پا افتاده بود، جدا از این که خوانشی نادرست از اوضاع ارائه میدهد و میتواند بر سطح آمادگی در مواجهه با اقدامات بعدی اثر منفی بگذارد، بلکه این پرسش را نیز در دل خود دارد که با این حال چرا اساسا حمله کرد و از طرف دیگر چرا ایران آتش بس را پذیرفت؟ بلکه با این استیصال طرف اسرائیلی و آمریکایی باید ادامه میداد که کلا ادراک آنها را تغییر میداد تا هم اکنون کسی با شک و تردید از احتمال ازسرگیری جنگ و شکننده بودن آتش بس نگوید. یا دستکم امتیازاتی بزرگ مثلا در توقف تجاوزات اسرائیل در منطقه و پایان نسل کشی در غزه بگیرد.
بله! در جنگ 12 روزه، اسرائیل هدف ضربات موشکی سنگینی از طرف ایران قرار گرفت که از زمان شکل گیری در 1948 تاکنون عمق اسرائیل این چنین به شکلی بیسابقه هدف حمله قرار نگرفته و قفل نشده بود. سانسور خبری اعمال شده در این 12 روز هم بیسابقه بود و همین در دل خود ناگفتههایی دارد؛ اما با این حال در تحلیل باید واقعبینانه برخورد کرد و به نظر نگارنده تغییری در ادراک اسرائیل در جهت منتفی شدن هر گونه تجاوز و دست درازی به ایران حاصل نشده است.
واقعیت این است که چنین اتفاقات بزرگ و سهمگینی در دل خود درسها و عبرتهایی دارد که لازمه پی بردن به آنها شناختی واقعبینانه و دقیق و به دور از شعارزدگی است. این 12 روز در عین این که تهدید بزرگی بود، اما فرصت بزرگی نیز هست؛ اما به شرط و شروطی.
اکنون دو طرف به دور از شعار و تهدید کاملا و عملا با تواناییها و محدودیتهای یکدیگر آشنا هستند و فکر نکنم صرف تهدید دیگر تاثیری بر محاسبات آنها بگذارد.
کما این که اتفاقات ساعات نخست تجاوز و این حجم ترور همزمان و بیسابقه کاشف از این هم بود که هنوز در ایران شناخت دقیقی از اسرائیل و پیشبینی رفتارهای آن وجود ندارد. بر خلاف برخی تحلیلها، غافلگیری در اصل حمله نبود؛ چون اساسا نیروهای مسلح ایران در حالت آماده باش بودند و هر لحظه احتمال حمله میرفت، بلکه آنچه غافلگیر کننده و تقریبا غیر منتظره بود، این حجم حفرههای امنیتی و به تبع آن حضور شبکه عملیاتی وابسته به موساد و به پرواز درآوردن این اندازه ریزپرنده و پهپاد و .... بود؛ تا جایی که به گفته رئیس مجلس بیشتر حملات از داخل انجام میشد.
گویا تصور نمیشد که تجاوز اسرائیل ابعاد پیچیدهتری جز حمله به تاسیسات هستهای داشته باشد و در این سطح دست به ترور بزند و به شکل گسترده سایتهای موشکی و راداری و پدافندی را درگیر کند. نگارنده چند روز قبل از حمله نوشته بود که اقدام اسرائیل ممکن است هم حمله نظامی، هم خرابکاری و هم شامل ترورهای بزرگی باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
اغراق و بیان غیر واقع بینانه حوادث از آفات بزرگ یک روایت است. این تصویری که این نماینده از شروع جنگ 12 روزه تا پایان آن میسازد نه تنها هیچ روایت ایران را فربه نمیکند، بلکه به شدت تضعیف هم میکند.
این که وزیر خارجه آمریکا پیشاپیش حمله اسرائیل را به ایران اطلاع داده باشد و سپس دولت ترامپ تماس گرفته و گفته باشد تاسیسات هستهای شما را میزنیم و شما هم بیایید یک پایگاه ما را بزنید، کل ماجرا را به یک بازی کودکانه و مزاح تلخ تقلیل میدهد.
این که آمریکا به ایران گفته باشد اسرائیل حمله میکند و آن را به حساب ما ننویسید، دیتا نیست، قبل از جنگ هم بارها ترامپ با همین مضمون حرفهایی زد. البته این گفته نماینده مجلس به گونهای نقل قولی را تایید میکند که آمریکا به یک کشور متحد خود و همسایه ایران اطلاع داده بود که اسرائیل شب جمعه حمله میکند؛ البته با علم به این که آن کشور هم به ایران اطلاع خواهد داد. گفته میشود که این «اطلاعرسانی امنیتی» یک تله برای کشاندن فرماندهان هوا فضای سپاه به مکان نشستهای خود بوده که از قبل شناسایی شده بود و اسرائیل در واقع میخواست همه آنها یکجا جمع شوند و ترور کند.
این روایت و بازی امنیتی به فرض صحت بیشتر با عقل و منطق و عمق روابط اسرائیل و آمریکا سازگار است؛ تا این که آمریکا بیاید و زیر آب اسرائیل را بزند و بگوید از ما نشنیده بگیرید؛ اسرائیل امشب حمله میکند و تو رو خدا با ما کاری نداشته باشید». کیست که نداند حمله به ایران با هماهنگی کامل آمریکا بود؛ از این رو، مفروض صحت این ادعا این است که یا آمریکا ما را گیر انداخته یا این نماینده.
اما درباره پایان جنگ هم بله شواهد و قراین زیادی نشان میدهد که ترامپ پس از حمله ایران به پایگاه العدید خواستار آتش بس شد. ترامپ به دلایل زیادی از جمله به خطر نیفتادن منافع آمریکا در منطقه و مسائل داخلی به دنبال گسترش جنگ نبود و دنبال یک تصویر مهم بود که فکر میکرد با بمباران فردو فراهم شده است. به نظر میرسد که میان ترامپ و نتانیاهو اینگونه تقسیم کار شده بود.
اما ارائه تصویری مستاصل، بسیار ضعیف و ناتوان از طرف مقابل که به دست و پا افتاده بود، جدا از این که خوانشی نادرست از اوضاع ارائه میدهد و میتواند بر سطح آمادگی در مواجهه با اقدامات بعدی اثر منفی بگذارد، بلکه این پرسش را نیز در دل خود دارد که با این حال چرا اساسا حمله کرد و از طرف دیگر چرا ایران آتش بس را پذیرفت؟ بلکه با این استیصال طرف اسرائیلی و آمریکایی باید ادامه میداد که کلا ادراک آنها را تغییر میداد تا هم اکنون کسی با شک و تردید از احتمال ازسرگیری جنگ و شکننده بودن آتش بس نگوید. یا دستکم امتیازاتی بزرگ مثلا در توقف تجاوزات اسرائیل در منطقه و پایان نسل کشی در غزه بگیرد.
بله! در جنگ 12 روزه، اسرائیل هدف ضربات موشکی سنگینی از طرف ایران قرار گرفت که از زمان شکل گیری در 1948 تاکنون عمق اسرائیل این چنین به شکلی بیسابقه هدف حمله قرار نگرفته و قفل نشده بود. سانسور خبری اعمال شده در این 12 روز هم بیسابقه بود و همین در دل خود ناگفتههایی دارد؛ اما با این حال در تحلیل باید واقعبینانه برخورد کرد و به نظر نگارنده تغییری در ادراک اسرائیل در جهت منتفی شدن هر گونه تجاوز و دست درازی به ایران حاصل نشده است.
واقعیت این است که چنین اتفاقات بزرگ و سهمگینی در دل خود درسها و عبرتهایی دارد که لازمه پی بردن به آنها شناختی واقعبینانه و دقیق و به دور از شعارزدگی است. این 12 روز در عین این که تهدید بزرگی بود، اما فرصت بزرگی نیز هست؛ اما به شرط و شروطی.
اکنون دو طرف به دور از شعار و تهدید کاملا و عملا با تواناییها و محدودیتهای یکدیگر آشنا هستند و فکر نکنم صرف تهدید دیگر تاثیری بر محاسبات آنها بگذارد.
کما این که اتفاقات ساعات نخست تجاوز و این حجم ترور همزمان و بیسابقه کاشف از این هم بود که هنوز در ایران شناخت دقیقی از اسرائیل و پیشبینی رفتارهای آن وجود ندارد. بر خلاف برخی تحلیلها، غافلگیری در اصل حمله نبود؛ چون اساسا نیروهای مسلح ایران در حالت آماده باش بودند و هر لحظه احتمال حمله میرفت، بلکه آنچه غافلگیر کننده و تقریبا غیر منتظره بود، این حجم حفرههای امنیتی و به تبع آن حضور شبکه عملیاتی وابسته به موساد و به پرواز درآوردن این اندازه ریزپرنده و پهپاد و .... بود؛ تا جایی که به گفته رئیس مجلس بیشتر حملات از داخل انجام میشد.
گویا تصور نمیشد که تجاوز اسرائیل ابعاد پیچیدهتری جز حمله به تاسیسات هستهای داشته باشد و در این سطح دست به ترور بزند و به شکل گسترده سایتهای موشکی و راداری و پدافندی را درگیر کند. نگارنده چند روز قبل از حمله نوشته بود که اقدام اسرائیل ممکن است هم حمله نظامی، هم خرابکاری و هم شامل ترورهای بزرگی باشد.
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍288❤81👎4
🔺غزه و هیولای گرسنگی!
تصاویر دردناک بالا از غزه، تکاپوی پدران و جوانانِ گرسنهٔ جویای تکه نانی برای خود، خانواده و کودکانشان را نشان میدهد که در کمپهای آوارگان یا بر روی منازل ویران شده خود، با مرگ دست و پنجه نرم میکنند؛ اما خود از فرط گرسنگی، یکی پس از دیگری بر زمین میافتند و جان میسپارند!
این روزهای غزه، هولناکتر از هر زمانی است: نوزادان، کودکان و سالخوردگان در قرن بیست و یکم و در برابر دیدگان حیرتزده جهانیان، جان میدهند؛ چنانکه ظرف این چند روز حدود 120 گرسنه جان خود را از دست دادهاند. نالههای بیرمق کودکانی که جز پوست و استخوان از بدن نحیف آنها نمانده است، هر وجدان بیداری را شرمسار میکند!
طبق معمول هر وقت بخواهم درباره موضوعی مربوط به یک کشور و سرزمین مطلبی بنویسم، قبل از آن با دوستانی روزنامهنگار از آنجا صحبت مختصری میکنم تا در حد امکان، تحلیلی نزدیک به واقعیت ارائه دهم؛ بر این منوال، دیروز بعد از دو ماه دوباره با ابو انس (روزنامهنگار دوست) ساکن محله شیخ الرضوان غزه از طریق واتساپ تماس گرفتم. اصلاً نای سخن گفتن نداشت! فکر کردم مجروح شده است. سه سال اخیر همواره از هیپوگلیسمی (افت قند خون) رنج میبرد. گفت: «سه روز است هیچی نخوردهایم؛ سرگیجه شدیدی دارم و نمیتوانم صحبت کنم و پسر و دخترم تا حال چند بار از هوش رفتهاند». در این لحظه انگار دنیا بر سرم ویران شده است؛ فوراً تماس را قطع کردم تا هم صدای گرفته و گریانم او را اذیت نکند و هم او را بیش از این عذاب ندهم.
سپس پیام دادم و پرسیدم که در نزدیکی شما «تکیه توزیع غذا» وجود ندارد؟! گفت در فاصله حدوداً یک کیلومتری هست؛ اما قادر به رفتن به آنجا نیستم و گفتهاند دو روز است که چیزی ندارد پخت کند. میگوید قرار بود که یکی از دوستان سوپ عدس بیاورد؛ اما هر چه تماس میگیرم، تلفنش قطع است و احتمالاً شهید شده است، چون انسان بدقولی نیست.
فوراً با دوستی در محله الرمال که در مرکز توزیع غذا فعالیت دارد تماس گرفتم و داستان را برایش تعریف کردم. گفت: «متاسفانه درخواستها از این نوع بسیار زیاد است و غذای عدس در مرکز ما کفاف هزاران نفر در صفوف طولانی را نمیدهد». قرار شد دو کاسه سوپ عدس برای ابو انس و خانوادهاش ارسال شود تا شاید چند صباحی آنها را زنده نگه دارد؛ بعد از آن تلفنش خاموش شد و از حال و روزش خبری نیست.
دوست دیگری میگفت که برخی حتی به خوردن برگ درخت روی آوردهاند. در هفتههای اخیر، حتی از ارسال قطرهچکانی مواد غذایی برای بیش از دو میلیون نفر خبری نیست و انبارها هم یکی پس از دیگری خالی شده و اندک مواد غذایی ناچیزی چون عدس در برخی مناطق باقی مانده است که کفاف این جمعیت را نمیدهد و خیلیها هم اصلاً به این مراکز دسترسی ندارند.
مراکز توزیع غذای شرکت آمریکایی هم به قتلگاه گرسنگان غزه تبدیل شده و تاکنون بنا به برخی گزارشها صدها نفر در صفوف دریافت غذا بر اثر بمباران و تیراندازی نظامیان اسرائیلی، جان خود را از دست دادهاند.
انگار تاریخ استعمار قدیم با همهٔ اشکال و انواع آن کاملا در کالبد و روح اسرائیل حلول کرده و دوباره آن هم در این قرن با کشتار جمعی، ایجاد قحطی و گرسنگی فراگیر، جابجایی جمعیت و پاکسازی نژادی در غزه پدیدار شده است. غزهِ امروز چهرهٔ واقعی اسرائیلی را به جهانیان میشناساند که بر بیدادگری، اشغالگری، کشتار و آواره کردن ملتی دیگر بنا نهاده شده است.
اما پرسش این است که چرا اسرائیل با علم به این که گرسنگی دادن دو میلیون نفر، آن را در جهان کاملا بیحیثیت و بیآبرو ساخته است، باز بر این کار پافشاری دارد؟! اسرائیلی که به پیشرفتهترین تکنولوژیهای نظامی و اطلاعاتی مجهز است و میتواند بدون کمترین خسارت به غیرنظامیان، به اهداف خود حمله کند، چرا این چنین بیمحابا و با سبکی بیرحمانهتر از پدران استعمارگر خود، جمعیتی دو میلیونی را تحت شدیدترین قحطی و گرسنگی بدون آب و نان و دارو قرار میدهد؟!
احتمالا گفته شود هدف کوچاندن ساکنان غزه است، اما در کنار آن به نظر میرسد که این جنایت بیشتر از سر ضعف و استیصال در باتلاق غزه است. نزدیک به دو سال است که این باریکهٔ کوچک را به مخروبهای غیر قابل سکونت تبدیل کرده؛ تا توانسته کشته و جز کاربست بمب اتم، هر کاری کرده است؛ اما هنوز از اشغال کامل باریکهٔ غزه و ایجاد جایگزینی برای طرف مقابل و به تسلیم واداشتن آن عاجز است؛ نتانیاهو که در منطقه هر جا خواسته حمله کرده و دست به ترور و جنایت زده، اما در باتلاق غزه گرفتار است. پس از دو سال نسلکشی احساس پیروزی نمیکند و هنوز از ضرورت تحقق آن میگوید؛ عملیاتهای طرف فلسطینی و تلفات نظامی اسرائیل نیز بیشتر از روزهای نخست جنگ است. اکنون با تشدید قحطی، به دنبال تحمیل توافقی برای خلاصی از این مخمصه و خلق تصویری از پیروزی است؛ اما...
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
تصاویر دردناک بالا از غزه، تکاپوی پدران و جوانانِ گرسنهٔ جویای تکه نانی برای خود، خانواده و کودکانشان را نشان میدهد که در کمپهای آوارگان یا بر روی منازل ویران شده خود، با مرگ دست و پنجه نرم میکنند؛ اما خود از فرط گرسنگی، یکی پس از دیگری بر زمین میافتند و جان میسپارند!
این روزهای غزه، هولناکتر از هر زمانی است: نوزادان، کودکان و سالخوردگان در قرن بیست و یکم و در برابر دیدگان حیرتزده جهانیان، جان میدهند؛ چنانکه ظرف این چند روز حدود 120 گرسنه جان خود را از دست دادهاند. نالههای بیرمق کودکانی که جز پوست و استخوان از بدن نحیف آنها نمانده است، هر وجدان بیداری را شرمسار میکند!
طبق معمول هر وقت بخواهم درباره موضوعی مربوط به یک کشور و سرزمین مطلبی بنویسم، قبل از آن با دوستانی روزنامهنگار از آنجا صحبت مختصری میکنم تا در حد امکان، تحلیلی نزدیک به واقعیت ارائه دهم؛ بر این منوال، دیروز بعد از دو ماه دوباره با ابو انس (روزنامهنگار دوست) ساکن محله شیخ الرضوان غزه از طریق واتساپ تماس گرفتم. اصلاً نای سخن گفتن نداشت! فکر کردم مجروح شده است. سه سال اخیر همواره از هیپوگلیسمی (افت قند خون) رنج میبرد. گفت: «سه روز است هیچی نخوردهایم؛ سرگیجه شدیدی دارم و نمیتوانم صحبت کنم و پسر و دخترم تا حال چند بار از هوش رفتهاند». در این لحظه انگار دنیا بر سرم ویران شده است؛ فوراً تماس را قطع کردم تا هم صدای گرفته و گریانم او را اذیت نکند و هم او را بیش از این عذاب ندهم.
سپس پیام دادم و پرسیدم که در نزدیکی شما «تکیه توزیع غذا» وجود ندارد؟! گفت در فاصله حدوداً یک کیلومتری هست؛ اما قادر به رفتن به آنجا نیستم و گفتهاند دو روز است که چیزی ندارد پخت کند. میگوید قرار بود که یکی از دوستان سوپ عدس بیاورد؛ اما هر چه تماس میگیرم، تلفنش قطع است و احتمالاً شهید شده است، چون انسان بدقولی نیست.
فوراً با دوستی در محله الرمال که در مرکز توزیع غذا فعالیت دارد تماس گرفتم و داستان را برایش تعریف کردم. گفت: «متاسفانه درخواستها از این نوع بسیار زیاد است و غذای عدس در مرکز ما کفاف هزاران نفر در صفوف طولانی را نمیدهد». قرار شد دو کاسه سوپ عدس برای ابو انس و خانوادهاش ارسال شود تا شاید چند صباحی آنها را زنده نگه دارد؛ بعد از آن تلفنش خاموش شد و از حال و روزش خبری نیست.
دوست دیگری میگفت که برخی حتی به خوردن برگ درخت روی آوردهاند. در هفتههای اخیر، حتی از ارسال قطرهچکانی مواد غذایی برای بیش از دو میلیون نفر خبری نیست و انبارها هم یکی پس از دیگری خالی شده و اندک مواد غذایی ناچیزی چون عدس در برخی مناطق باقی مانده است که کفاف این جمعیت را نمیدهد و خیلیها هم اصلاً به این مراکز دسترسی ندارند.
مراکز توزیع غذای شرکت آمریکایی هم به قتلگاه گرسنگان غزه تبدیل شده و تاکنون بنا به برخی گزارشها صدها نفر در صفوف دریافت غذا بر اثر بمباران و تیراندازی نظامیان اسرائیلی، جان خود را از دست دادهاند.
انگار تاریخ استعمار قدیم با همهٔ اشکال و انواع آن کاملا در کالبد و روح اسرائیل حلول کرده و دوباره آن هم در این قرن با کشتار جمعی، ایجاد قحطی و گرسنگی فراگیر، جابجایی جمعیت و پاکسازی نژادی در غزه پدیدار شده است. غزهِ امروز چهرهٔ واقعی اسرائیلی را به جهانیان میشناساند که بر بیدادگری، اشغالگری، کشتار و آواره کردن ملتی دیگر بنا نهاده شده است.
اما پرسش این است که چرا اسرائیل با علم به این که گرسنگی دادن دو میلیون نفر، آن را در جهان کاملا بیحیثیت و بیآبرو ساخته است، باز بر این کار پافشاری دارد؟! اسرائیلی که به پیشرفتهترین تکنولوژیهای نظامی و اطلاعاتی مجهز است و میتواند بدون کمترین خسارت به غیرنظامیان، به اهداف خود حمله کند، چرا این چنین بیمحابا و با سبکی بیرحمانهتر از پدران استعمارگر خود، جمعیتی دو میلیونی را تحت شدیدترین قحطی و گرسنگی بدون آب و نان و دارو قرار میدهد؟!
احتمالا گفته شود هدف کوچاندن ساکنان غزه است، اما در کنار آن به نظر میرسد که این جنایت بیشتر از سر ضعف و استیصال در باتلاق غزه است. نزدیک به دو سال است که این باریکهٔ کوچک را به مخروبهای غیر قابل سکونت تبدیل کرده؛ تا توانسته کشته و جز کاربست بمب اتم، هر کاری کرده است؛ اما هنوز از اشغال کامل باریکهٔ غزه و ایجاد جایگزینی برای طرف مقابل و به تسلیم واداشتن آن عاجز است؛ نتانیاهو که در منطقه هر جا خواسته حمله کرده و دست به ترور و جنایت زده، اما در باتلاق غزه گرفتار است. پس از دو سال نسلکشی احساس پیروزی نمیکند و هنوز از ضرورت تحقق آن میگوید؛ عملیاتهای طرف فلسطینی و تلفات نظامی اسرائیل نیز بیشتر از روزهای نخست جنگ است. اکنون با تشدید قحطی، به دنبال تحمیل توافقی برای خلاصی از این مخمصه و خلق تصویری از پیروزی است؛ اما...
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍270❤110👎20🤔11
🔺خلافِ واقع!
مجلس شورای اسلامی امروز لایحه دولت برای مقابله با «انتشار محتوای خلاف واقع» در فضای مجازی را تصویب کرد و این قانون هم به جمع قوانینی اضافه شد که متعاقب جنگ 12 روزه اخیر تصویب شده است.
در ترکیب «محتوای خلاف واقع» این که «واقع» چگونه و با چه عینکی دیده شود تا «خلاف» آن روشن شود، خود یک مساله است. فارغ از این که تعریف و تفسیر «محتوای خلاف واقع» در اجرا تا چه اندازه متناسب معنای حرفهای آن باشد یا نباشد؛ اما واقعیت این است که در عصر ارتباطات، سوشیال مدیا و هوش مصنوعی مگر میشود جلو انتشار اخبار، صرف نظر از صحت و سقم آن را گرفت؟
چه بخواهیم چه نخواهیم خبر کذب و شایعه جزء لا ینفک دنیای مجازی کنونی است، اما مهم این است که چنین اخباری تا چه اندازه در جامعه ضریب بگیرد و باورمند باشد. در حقیقت، آنچه باعث ضریب دادن به این دست اخبار میشود، نبود رسانه معتبر و حرفهای و مرجعیت خبری است و در چنین وضعی، وضع قوانین و تعقیب و مجازات نتیجه معکوس میدهد.
از این رو، راه تحدید دامنه باور جمعی به چنین اخباری و خنثی کردن اثر آنها، نه قوانین سختگیرانهای است که بعضا میتواند مسیر بیان درستِ حقایقِ وقایع و نقدهای راهگشا را ببندد، بلکه وجود «رسانه معتبر» به معنای واقعی کلمه چه دیداری، چه شنیداری و چه نوشتاری به عنوان مرجع ملی است.
در طول جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، مدام از فعالینی خارجی از کشورهای مختلفی، این درخواست را دریافت میکردم که یک رسانه ایرانی معتبر به زبان عربی یا انگلیسی را به آنها معرفی کنم تا اخبار دقیق جنگ را سریعتر از طریق آن پیگیری کنند. اما رسانههای برونمرزی هم وضعیتی بهتر از دیگر رسانهها ندارند و انتشار برخی «اخبارِ خلاف واقع» در ایام جنگ همچون سرنگونی چند جنگنده اف 35 موجب شد، دستکم عدهای از ناظران در خارج، روایت رسانهای ایران پیرامون جنگ را با تردید و تشکیک پیگیری کنند.
احتمالا در هنگامه جنگ، این رسانهها صرفا به تاثیر روانی موقت چنین اخباری در داخل میاندیشیدند؛ بدون توجه به آسیب آن به وجهه کشور و لااقل روایت جنگ در خارج؛ به ویژه که به عنوان اطلاعیه نهادهایی چون ارتش منتشر میکردند. آیا پس از تصویب این قانون با چنین اخباری هم نظر به تبعات منفی آنها به عنوان مصادیق «محتوای خلاف واقع» برخورد خواهد شد؟ یا ......
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
مجلس شورای اسلامی امروز لایحه دولت برای مقابله با «انتشار محتوای خلاف واقع» در فضای مجازی را تصویب کرد و این قانون هم به جمع قوانینی اضافه شد که متعاقب جنگ 12 روزه اخیر تصویب شده است.
در ترکیب «محتوای خلاف واقع» این که «واقع» چگونه و با چه عینکی دیده شود تا «خلاف» آن روشن شود، خود یک مساله است. فارغ از این که تعریف و تفسیر «محتوای خلاف واقع» در اجرا تا چه اندازه متناسب معنای حرفهای آن باشد یا نباشد؛ اما واقعیت این است که در عصر ارتباطات، سوشیال مدیا و هوش مصنوعی مگر میشود جلو انتشار اخبار، صرف نظر از صحت و سقم آن را گرفت؟
چه بخواهیم چه نخواهیم خبر کذب و شایعه جزء لا ینفک دنیای مجازی کنونی است، اما مهم این است که چنین اخباری تا چه اندازه در جامعه ضریب بگیرد و باورمند باشد. در حقیقت، آنچه باعث ضریب دادن به این دست اخبار میشود، نبود رسانه معتبر و حرفهای و مرجعیت خبری است و در چنین وضعی، وضع قوانین و تعقیب و مجازات نتیجه معکوس میدهد.
از این رو، راه تحدید دامنه باور جمعی به چنین اخباری و خنثی کردن اثر آنها، نه قوانین سختگیرانهای است که بعضا میتواند مسیر بیان درستِ حقایقِ وقایع و نقدهای راهگشا را ببندد، بلکه وجود «رسانه معتبر» به معنای واقعی کلمه چه دیداری، چه شنیداری و چه نوشتاری به عنوان مرجع ملی است.
در طول جنگ 12 روزه اسرائیل علیه ایران، مدام از فعالینی خارجی از کشورهای مختلفی، این درخواست را دریافت میکردم که یک رسانه ایرانی معتبر به زبان عربی یا انگلیسی را به آنها معرفی کنم تا اخبار دقیق جنگ را سریعتر از طریق آن پیگیری کنند. اما رسانههای برونمرزی هم وضعیتی بهتر از دیگر رسانهها ندارند و انتشار برخی «اخبارِ خلاف واقع» در ایام جنگ همچون سرنگونی چند جنگنده اف 35 موجب شد، دستکم عدهای از ناظران در خارج، روایت رسانهای ایران پیرامون جنگ را با تردید و تشکیک پیگیری کنند.
احتمالا در هنگامه جنگ، این رسانهها صرفا به تاثیر روانی موقت چنین اخباری در داخل میاندیشیدند؛ بدون توجه به آسیب آن به وجهه کشور و لااقل روایت جنگ در خارج؛ به ویژه که به عنوان اطلاعیه نهادهایی چون ارتش منتشر میکردند. آیا پس از تصویب این قانون با چنین اخباری هم نظر به تبعات منفی آنها به عنوان مصادیق «محتوای خلاف واقع» برخورد خواهد شد؟ یا ......
#صابر_گل_عنبری
@Sgolanbari
👍146❤24👎5