سرویس علمی تحقیقاتی مجلس آلمان که شبیه مرکز پژوهشهای مجلس ایران است (با کارکردی البته واقعیتر) در پاسخ به سوال یک نماینده مجلس که خواهان تحقیق در باره مطابقت یا عدم مطابقت جنگ اسرائیل و آمریکا با حقوق بینالملل شده، یک ارزیابی کارشناسانه ارائه کرده است.
بنا بر این ارزیابی حمله اسرائیل و مشارکت آمریکا در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران به سختی با قوانین بینالمللی مربوط به "دفاع از خود" قابل جمعند. در باره چرایی این نتیجهگیری میتوان گزارش خبرگزاری آلمان به فارسی را در زیر خواند. کارشناسان مجلس در انتهای ارزیابی خود هشدار میدهند که با اقداماتی از نوع حمله اخیر اسرائیل بیش از پیش حقوق بینالملل از محتوا تهی میشود و مرز ممنوعیت استفاده از زور در مناسبات بینالمللی شناورتر میشود و عقبتر میرود.
….اهمیت این ارزیابی در این است که به نوعی فرش را از زیر پای دولت آلمان کشیدن است. به خصوص فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان چه با "کار کثیف" ولی قابل ستایش خواندن حمله اسرائیل به ایران که "زحمت اروپا را میکشد" و چه با تاکیدش بر این که "برای ما و برای من شخصاً هیچ دلیلی وجود ندارد که حمله اسرائیل به ایران یا مشارکت آمریکا در آن را مورد انتقاد قرار دهیم.
https://t.iss.one/HabibHosseinifard/2343
بنا بر این ارزیابی حمله اسرائیل و مشارکت آمریکا در جنگ ۱۲ روزه علیه ایران به سختی با قوانین بینالمللی مربوط به "دفاع از خود" قابل جمعند. در باره چرایی این نتیجهگیری میتوان گزارش خبرگزاری آلمان به فارسی را در زیر خواند. کارشناسان مجلس در انتهای ارزیابی خود هشدار میدهند که با اقداماتی از نوع حمله اخیر اسرائیل بیش از پیش حقوق بینالملل از محتوا تهی میشود و مرز ممنوعیت استفاده از زور در مناسبات بینالمللی شناورتر میشود و عقبتر میرود.
….اهمیت این ارزیابی در این است که به نوعی فرش را از زیر پای دولت آلمان کشیدن است. به خصوص فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان چه با "کار کثیف" ولی قابل ستایش خواندن حمله اسرائیل به ایران که "زحمت اروپا را میکشد" و چه با تاکیدش بر این که "برای ما و برای من شخصاً هیچ دلیلی وجود ندارد که حمله اسرائیل به ایران یا مشارکت آمریکا در آن را مورد انتقاد قرار دهیم.
https://t.iss.one/HabibHosseinifard/2343
Telegram
Hosseinifard | گشتها
تردید جدی در مورد موضع دولت آلمان
سرویس علمی تحقیقاتی مجلس آلمان که شبیه مرکز پژوهشهای مجلس ایران است (با کارکردی البته واقعیتر) در پاسخ به سوال یک نماینده مجلس که خواهان تحقیق در باره مطابقت یا عدم مطابقت جنگ اسرائیل و آمریکا با حقوق بینالملل شده، یک…
سرویس علمی تحقیقاتی مجلس آلمان که شبیه مرکز پژوهشهای مجلس ایران است (با کارکردی البته واقعیتر) در پاسخ به سوال یک نماینده مجلس که خواهان تحقیق در باره مطابقت یا عدم مطابقت جنگ اسرائیل و آمریکا با حقوق بینالملل شده، یک…
👍12👎2❤1
Forwarded from نشر اگر
بهزودی منتشر خواهد شد...
در نگاه ایرانشهری
نصرالله پورجوادی
فیلسوف بزرگ ایرانی ابوالعباس محمد ایرانشهری که در قرن سوم هجری میزیست معتقد بود که ایران همانند هر تمدن و فرهنگ دیگری باید دین و فلسفهی خاص خود را داشته باشد. او در عین حال که حضرت محمد (ص) را پیامبر الهی و قرآن را کتابی آسمانی میدانست، دین محمد (ص) و کتاب قرآن را مختص اعراب میانگاشت و میپنداشت که ایرانشهر هم باید دین و فلسفهی زندگی خاص خود را که به زبان ملی ایرانیان بیان شده بود داشته باشد. ایرانشهری چندین کتاب فلسفی-دینی هم به زبان پارسی نوشت که متأسفانه هیچیک از آنها به دست ما نرسیده است. اما نگاهی که ایرانشهری به فرهنگ و معنویت ایران داشت هیچگاه از بین نرفت. همین نگاه بود که بهنحو احسن در آثار نظم و نثر بزرگان ایران، از خود ابوالعباس ایرانشهری و محمد زکریای رازی و ابوالقاسم فردوسی گرفته تا سعدی و حافظ و جامی و حتی معاصران ما انعکاس یافته و مقالات و نقدهای این مجموعه نیز با الهام گرفتن از آن نوشته شده است.
@agarpub
در نگاه ایرانشهری
نصرالله پورجوادی
فیلسوف بزرگ ایرانی ابوالعباس محمد ایرانشهری که در قرن سوم هجری میزیست معتقد بود که ایران همانند هر تمدن و فرهنگ دیگری باید دین و فلسفهی خاص خود را داشته باشد. او در عین حال که حضرت محمد (ص) را پیامبر الهی و قرآن را کتابی آسمانی میدانست، دین محمد (ص) و کتاب قرآن را مختص اعراب میانگاشت و میپنداشت که ایرانشهر هم باید دین و فلسفهی زندگی خاص خود را که به زبان ملی ایرانیان بیان شده بود داشته باشد. ایرانشهری چندین کتاب فلسفی-دینی هم به زبان پارسی نوشت که متأسفانه هیچیک از آنها به دست ما نرسیده است. اما نگاهی که ایرانشهری به فرهنگ و معنویت ایران داشت هیچگاه از بین نرفت. همین نگاه بود که بهنحو احسن در آثار نظم و نثر بزرگان ایران، از خود ابوالعباس ایرانشهری و محمد زکریای رازی و ابوالقاسم فردوسی گرفته تا سعدی و حافظ و جامی و حتی معاصران ما انعکاس یافته و مقالات و نقدهای این مجموعه نیز با الهام گرفتن از آن نوشته شده است.
@agarpub
👍3
Forwarded from Critic l مریم نصر
.
✍️
✅ پرستو فروهر، هنرمند ایرانی مقیم آلمان، فرزند پروانه اسکندری و داریوش فروهر است. دو روشنفکری که در جریان قتلهای زنجیرهای به نحو دلخراشی جان خود را از دست دادند. از میان خانوادههای روشنفکرانی که در جریان آن پرونده پیچیده، و همچنان مبهم برای افکار عمومی، ازبینرفتند پرستو فروهر تنها چهرهای است که سوگواری را به تلاش برای دادخواهی و مقاومت علیه فراموشی تبدیل کرده است.
او در واقع سوگواری را از ساحتی فردی به ساحتی اجتماعی و اخلاقی وارد کرد. سوگواری او در قالب آثار هنری، همت برای محافظت از منزل والدین، و همچنین تلاش برای برگزاری مراسم سالگردها کنشی علیه بیاعتنایی و فراموشی خشونت آن پرونده و پاک کردن یاد قربانیان است.
کوششی در جهت دادخواهی و مطالبه شفافیت و عدالت.
✅ در جنگ اخیر دو کنش از جانب خانم فروهر توجه بسیاری برانگیخته است_ که به نحو معناداری تا این تاریخ ردی از آن در صفحه ویکیپدیای فارسی ایشان نیست. اولی محکومیت تجاوز اسرائیل به ایران و همدردی با مردم است _ در مقابلِ پایکوبی یا سکوت برخی از منتقدان جمهوری اسلامی؛ و دیگری پیگیری شکایت از صدراعظم آلمان (کشوری که در آن ساکن است) به دلیل حمایت از تجاوز اسرائیل و استفاده از عبارات ناهنجار برای توصیف این تجاوز.
✅ خانم فروهر در هر دومورد از جانب مردم بیصدا و بیدفاع سخن میگوید که زندگیهای آنها قربانی اصلی این جنگ و همه جنگهاست. قربانیانی که متجاوزان و حامیان داخلی و خارجی آنها ترجیح میدهند وجود آنها را به هر شیوه ممکن محو کنند: از «نقطهزن» است گرفته تا «آدم عادی نمیتونستند باشن» تا «بهای آزادی است...» کسانیکه اسرائیل را بیش از مردم عادی «ما» میدانند و خردسالان کشته شده، عابران میدان تجریش، زندانیان و مددکاران زندان اوین، سربازان وظیفه، کارکنان آمبولانس و همسایگان و خانواده اساتید و دانشمندان و فرماندههان ارتش و سپاه که خود مدافع ایران بودند را جزو «آنها».
✅ ممکن است با همه مواضع خانم فروهر موافق نباشیم، اما نمیتوان ارزش کار او را ندید. او براساس همان اندیشه که پیشتر در نحوه سوگواری برای والدینش تجلی پیدا کرده بود، این بار هم از انرژی عواطف فردی برای دنبال کردن هدفی اجتماعی و اخلاقی کمک گرفته و در کلام و عمل نشان داده چگونه دادخواهی با انتقامجویی متفاوت است.
✅ بپذیریم یا نه انتقامجویی هیزم برای استمرار چرخه خشونت است. در مقابل، دادخواهی مطالبه برقراری عدالت است. مطالبه برای اجرای قانون. قوانینی که چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی وضع شدهاند تا انسان را از شر انسان مصون بدارند و نمادی باشند برای تمایز انسان به عنوان حیوان مدنی در برابر سایر جانوران که بر اساس قانون جنگل زندگی میکنند. اهانتها یا پوزخند منتقدان برای او مهم نیست. او و همراهانش پای متعالیترین دستاوردهای بشر از پی قرنها جنگ و ویرانی و میلیونها کشته، عمدتا از مردمان غیرنظامی، ایستادهاند.
تمام تلاششان را میکنند تا نگاهها و قابها را متوجه اصل ماجرا یعنی زندگیهای عادی مردم معمولیای کند که تا همینجا هم قربانی اصلی تحریمهای خارجی و مشکلات داخلی بودهاند.
✅ به گمانم بهترین کاری که سوگ و سوگواری فردی میتواند برای ما بکند همین عمق و بعد دادن به درکمان از وضعیت شکننده و مشروط و ناپایدار بشریمان است. جودیت باتلرِ فیلسوف در برخی آثارش به خوبی آن را تبیین کرده است. در سوگ است که پیوندها و وابستگیهای عاطفی ما نمایان میشود. سوگ آسیبپذیری ما را نشانمان میدهد و پیوند تک تک ما انسانها را بایکدیگر به یادمان میآورد.
ضمن اینکه سوگواری برای برخی و پوشاندن یاد و نام برخی دیگر، سازوکارهای قدرت برای ازمیان بردن ردپای جنایت را برملا میکند.
تاکید بر ما در مقابل آنها سوخت حرکت چرخه خشونت و خشم برای جنگطلبان است.
@neocritic
✍️
✅ پرستو فروهر، هنرمند ایرانی مقیم آلمان، فرزند پروانه اسکندری و داریوش فروهر است. دو روشنفکری که در جریان قتلهای زنجیرهای به نحو دلخراشی جان خود را از دست دادند. از میان خانوادههای روشنفکرانی که در جریان آن پرونده پیچیده، و همچنان مبهم برای افکار عمومی، ازبینرفتند پرستو فروهر تنها چهرهای است که سوگواری را به تلاش برای دادخواهی و مقاومت علیه فراموشی تبدیل کرده است.
او در واقع سوگواری را از ساحتی فردی به ساحتی اجتماعی و اخلاقی وارد کرد. سوگواری او در قالب آثار هنری، همت برای محافظت از منزل والدین، و همچنین تلاش برای برگزاری مراسم سالگردها کنشی علیه بیاعتنایی و فراموشی خشونت آن پرونده و پاک کردن یاد قربانیان است.
کوششی در جهت دادخواهی و مطالبه شفافیت و عدالت.
✅ در جنگ اخیر دو کنش از جانب خانم فروهر توجه بسیاری برانگیخته است_ که به نحو معناداری تا این تاریخ ردی از آن در صفحه ویکیپدیای فارسی ایشان نیست. اولی محکومیت تجاوز اسرائیل به ایران و همدردی با مردم است _ در مقابلِ پایکوبی یا سکوت برخی از منتقدان جمهوری اسلامی؛ و دیگری پیگیری شکایت از صدراعظم آلمان (کشوری که در آن ساکن است) به دلیل حمایت از تجاوز اسرائیل و استفاده از عبارات ناهنجار برای توصیف این تجاوز.
✅ خانم فروهر در هر دومورد از جانب مردم بیصدا و بیدفاع سخن میگوید که زندگیهای آنها قربانی اصلی این جنگ و همه جنگهاست. قربانیانی که متجاوزان و حامیان داخلی و خارجی آنها ترجیح میدهند وجود آنها را به هر شیوه ممکن محو کنند: از «نقطهزن» است گرفته تا «آدم عادی نمیتونستند باشن» تا «بهای آزادی است...» کسانیکه اسرائیل را بیش از مردم عادی «ما» میدانند و خردسالان کشته شده، عابران میدان تجریش، زندانیان و مددکاران زندان اوین، سربازان وظیفه، کارکنان آمبولانس و همسایگان و خانواده اساتید و دانشمندان و فرماندههان ارتش و سپاه که خود مدافع ایران بودند را جزو «آنها».
✅ ممکن است با همه مواضع خانم فروهر موافق نباشیم، اما نمیتوان ارزش کار او را ندید. او براساس همان اندیشه که پیشتر در نحوه سوگواری برای والدینش تجلی پیدا کرده بود، این بار هم از انرژی عواطف فردی برای دنبال کردن هدفی اجتماعی و اخلاقی کمک گرفته و در کلام و عمل نشان داده چگونه دادخواهی با انتقامجویی متفاوت است.
✅ بپذیریم یا نه انتقامجویی هیزم برای استمرار چرخه خشونت است. در مقابل، دادخواهی مطالبه برقراری عدالت است. مطالبه برای اجرای قانون. قوانینی که چه در سطح ملی و چه در سطح بینالمللی وضع شدهاند تا انسان را از شر انسان مصون بدارند و نمادی باشند برای تمایز انسان به عنوان حیوان مدنی در برابر سایر جانوران که بر اساس قانون جنگل زندگی میکنند. اهانتها یا پوزخند منتقدان برای او مهم نیست. او و همراهانش پای متعالیترین دستاوردهای بشر از پی قرنها جنگ و ویرانی و میلیونها کشته، عمدتا از مردمان غیرنظامی، ایستادهاند.
تمام تلاششان را میکنند تا نگاهها و قابها را متوجه اصل ماجرا یعنی زندگیهای عادی مردم معمولیای کند که تا همینجا هم قربانی اصلی تحریمهای خارجی و مشکلات داخلی بودهاند.
✅ به گمانم بهترین کاری که سوگ و سوگواری فردی میتواند برای ما بکند همین عمق و بعد دادن به درکمان از وضعیت شکننده و مشروط و ناپایدار بشریمان است. جودیت باتلرِ فیلسوف در برخی آثارش به خوبی آن را تبیین کرده است. در سوگ است که پیوندها و وابستگیهای عاطفی ما نمایان میشود. سوگ آسیبپذیری ما را نشانمان میدهد و پیوند تک تک ما انسانها را بایکدیگر به یادمان میآورد.
ضمن اینکه سوگواری برای برخی و پوشاندن یاد و نام برخی دیگر، سازوکارهای قدرت برای ازمیان بردن ردپای جنایت را برملا میکند.
تاکید بر ما در مقابل آنها سوخت حرکت چرخه خشونت و خشم برای جنگطلبان است.
@neocritic
❤16👍2
تندروها و گفتوگوی پزشکیان با تاکر کارلسون
گفتوگوی مسعود پزشکیان با تاکر کارلسون صدای حسین شریعتمداری و ثابتی و برخی دیگر از چهرههای ساکت دو هفته پیش و تندرو این روزها را در آورده است.
ایدهی محوری انتقادشان این است که چرا در این شرایط از صلح و مذاکره حرف زده است و شعارهای تند آنان را تکرار نکرده است.
این آقایان کم حافظه یادشان رفته است که اولا نیمی از مردم به خاطر مخالفت با شعارهایشان در انتخابات شرکت نکردند و اکثریت آن نیمهی شرکت کننده، نیز به خاطر یا به رغم مواضع صلحطلبانهی پزشکیان به او رای دادند.
پزشکیان به رغم این که در معرض ترور اسرائیل متجاوز قرار داشت، در آن روزها سخنگویی را به دیگران واگذاشت و پای در میدان عمل گذاشت و نگذاشت کشور در شرایط جنگی با بحران رو به رو شود و مردم علاوه بر آسیبهای ناشی از جنگ، با کمبود مواد غذایی رو به رو شوند.
گفتوگوی اخیر او با تاکر کارلسون
- فارغ از کیفیت اجرایش- یکی از کارهای درخشان اوست و پیام صلحطلبی ایرانی است.
گفتوگوی مسعود پزشکیان با تاکر کارلسون صدای حسین شریعتمداری و ثابتی و برخی دیگر از چهرههای ساکت دو هفته پیش و تندرو این روزها را در آورده است.
ایدهی محوری انتقادشان این است که چرا در این شرایط از صلح و مذاکره حرف زده است و شعارهای تند آنان را تکرار نکرده است.
این آقایان کم حافظه یادشان رفته است که اولا نیمی از مردم به خاطر مخالفت با شعارهایشان در انتخابات شرکت نکردند و اکثریت آن نیمهی شرکت کننده، نیز به خاطر یا به رغم مواضع صلحطلبانهی پزشکیان به او رای دادند.
پزشکیان به رغم این که در معرض ترور اسرائیل متجاوز قرار داشت، در آن روزها سخنگویی را به دیگران واگذاشت و پای در میدان عمل گذاشت و نگذاشت کشور در شرایط جنگی با بحران رو به رو شود و مردم علاوه بر آسیبهای ناشی از جنگ، با کمبود مواد غذایی رو به رو شوند.
گفتوگوی اخیر او با تاکر کارلسون
- فارغ از کیفیت اجرایش- یکی از کارهای درخشان اوست و پیام صلحطلبی ایرانی است.
👍24👎4❤2
نواها و نوحههای ایرانی
شبی که با صدای انفجارهای تجاوز اسرائیل بیدار شدم، قبلش مشغول خواندن کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» بودم و ۴۰، ۵۰ صفحه پیش رفته بودم. کتاب کنار بالشم بود. جلدش را دوباره نگاه کردم: آیا انتخاب این کتاب خصلتی پیشگویانه داشت؟
از این تصور نفسم بند آمد و بلافاصله به پرسش بعدی رهنمون شدم: اگر در زمان حمله مغول بودم و تحت ستم خوارزمشاهیان، چه موضعی داشتم؟
برای موضعگیری درباره تجاوز، نیاز به این پرسش هم نداشتم، اما بعد که موضعگیری برخی مخالفان و منتقدان حکومت و حتی ستمدیدگان شریف را دیدم، پاسخ خود را گرفتم.
روزهای بعد در لابهلای خبرها و درگیریهای ذهنی ناشی از آن، بهسختی کتاب را میخواندم و پیش میرفتم. برایم راهی بود تا نفسی بکشم و ذهنم را زیر آوار جنگ دفن نکنم. قبل از آتشبس کتاب را تمام کردم.
نویسنده (مهشید گوهری کاخکی) با تحلیل محتوای کتابهای مهم دوره ایلخانان، بهویژه آثار حمدالله مستوفی، زجاجی، تبریزی و کاشانی نشان میدهد آنان چگونه با حمایت شخصیتهایی مثل عطاءملک جوینی و متأثر از آثار خواجهرشیدالدین، هویت ایرانی را از لابهلای ویرانههای مغول بیرون کشیدند و در دربار ایلخانان، بار دیگر ایده ایران یکپارچه را طرح و نوادگان ویرانکنندگان ایران را پشتیبان چنین ایدهای کردند.
آنان ناگزیر بودند در کنار روایت اسلامی تاریخ، روایت مغولی را نیز بازگویند تا امکان نقل روایت ایرانی تاریخ را نیز بیابند. آنان البته لابهلای شعرهایشان تا جایی که امکان مییافتند از کشتار مغولان نیز گفتهاند، اما به هرحال دستشان آنقدرها باز نبوده و تأکیدشان بیشتر بر محافظت از روایت ایرانی تاریخ بود و در این راه گاه ناچار شدهاند خان مغول را تا حد شاهان اسطورهای ایران بالا بکشند تا نامی از آنان بیاورند، اما از آن روایت مغولی، جز در آثار همین شاعران و نویسندگان و شاعرانی چون ایشان به عنوان بخشی از هویت ایرانی چیزی بر جای نمانده است.
پیش از ایشان بزرگانی در تاریخ ایران چنین نقشی ایفا کردهاند. تلفیق ایران و اسلام در قرون اولیه اسلامی و سپس استمرار ایران در قالب منظومه افتخارآفرین شاهنامه، با تعدیلهایی در روایتها از جمله این کوششهاست.
سیاست برخی دبیران ایرانی در دربار خلفا و بعد دربار پادشاهان که پیشتر از اقوام کوچرو بودند، ادامه همین مسیر بود که به احیای آیینهای ایرانی و گسترش زبان فارسی انجامید؛ سیاستنامهنگاری از جمله سیاستنامه خواجهنظامالملک در دربار سلجوقیان نیز یکی از وجوه آن است. فعالیت دبیران ایرانی بعدها حتی در دوره مغولان نیز ادامه یافت. در چنین سیاستی، گشتن به دنبال چیزی ناب و همهپسند به عنوان امر ملی که در انحصار فقط بخشی از ایرانیان باشد، نزدیک به محال است.
اشتباه پهلوی بهویژه پهلوی اول همین نابگرایی حول هویت نژادی بود و اشتباه انقلابیون پس از انقلاب اسلامی همین نابگرایی از نوعی دیگر بود، در حالی که در واقعیت تاریخی، هویت ایرانی از عناصر مختلف درهمبافتهای حاصل شده است که بهسختی میتوان عنصری یگانه را از میان این تاروپود و رنگهای متنوع بیرون کشید.
نواها و نوحههای ملی نیز در تاریخ ایران موضوعی تازه نیست. اگرچه ممکن است برخی مضمونها به مضمونهای پیشین برخی از این نوحهسرایان شباهتی نداشته باشد و کنشهای برخی از آنان در طرد امر ملی چشمگیر باشد، اما ضمن اینکه رگههایی از توجه به امر ملی را در سالهای اخیر در نوحههای یزد میبینیم، توجه خوانندگان را به نگارگریهای شاهنامه فردوسی در دوره شاهطهماسب جلب میکنم که بر پرچم پهلوانان ایرانی پیش از اسلام نیز عبارت «نصر من الله و فتحالقریب» درج کردهاند. نوحهسرایی و این نوع عزاداری که چهبسا سنتی پیشااسلامی باشد که پس از اسلام در این قالب احیا شده است. توجه به امر ملی، پیش از نوحهها خود را در جامعه نشان داد. پس از تجاوز اسرائیل، در حالی که هنوز صداوسیما دفاع در برابر تجاوز اسرائیل را در قالب محور مقاومت سامان میداد، مردم در رسانههای اجتماعی دفاع از ایران را به مثابه دفاعی میهنی آغاز کرده بودند و هنرمندان و نخبگان نیز در این چارچوب پای در راه نهادند و ارکستر سمفونیک تهران، «ای ایران» را زیر برج آزادی و در میدان آزادی نواخت. خلاقیت ایرانیان در دفاع از هویت درهمبافته ایرانی حاصل تجربههایی عمیق در قرنها پایداری تاریخی است و هنوز روزگار، بازیهای بسیار در سر دارد و ایرانیان نیز.
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1029187
شبی که با صدای انفجارهای تجاوز اسرائیل بیدار شدم، قبلش مشغول خواندن کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» بودم و ۴۰، ۵۰ صفحه پیش رفته بودم. کتاب کنار بالشم بود. جلدش را دوباره نگاه کردم: آیا انتخاب این کتاب خصلتی پیشگویانه داشت؟
از این تصور نفسم بند آمد و بلافاصله به پرسش بعدی رهنمون شدم: اگر در زمان حمله مغول بودم و تحت ستم خوارزمشاهیان، چه موضعی داشتم؟
برای موضعگیری درباره تجاوز، نیاز به این پرسش هم نداشتم، اما بعد که موضعگیری برخی مخالفان و منتقدان حکومت و حتی ستمدیدگان شریف را دیدم، پاسخ خود را گرفتم.
روزهای بعد در لابهلای خبرها و درگیریهای ذهنی ناشی از آن، بهسختی کتاب را میخواندم و پیش میرفتم. برایم راهی بود تا نفسی بکشم و ذهنم را زیر آوار جنگ دفن نکنم. قبل از آتشبس کتاب را تمام کردم.
نویسنده (مهشید گوهری کاخکی) با تحلیل محتوای کتابهای مهم دوره ایلخانان، بهویژه آثار حمدالله مستوفی، زجاجی، تبریزی و کاشانی نشان میدهد آنان چگونه با حمایت شخصیتهایی مثل عطاءملک جوینی و متأثر از آثار خواجهرشیدالدین، هویت ایرانی را از لابهلای ویرانههای مغول بیرون کشیدند و در دربار ایلخانان، بار دیگر ایده ایران یکپارچه را طرح و نوادگان ویرانکنندگان ایران را پشتیبان چنین ایدهای کردند.
آنان ناگزیر بودند در کنار روایت اسلامی تاریخ، روایت مغولی را نیز بازگویند تا امکان نقل روایت ایرانی تاریخ را نیز بیابند. آنان البته لابهلای شعرهایشان تا جایی که امکان مییافتند از کشتار مغولان نیز گفتهاند، اما به هرحال دستشان آنقدرها باز نبوده و تأکیدشان بیشتر بر محافظت از روایت ایرانی تاریخ بود و در این راه گاه ناچار شدهاند خان مغول را تا حد شاهان اسطورهای ایران بالا بکشند تا نامی از آنان بیاورند، اما از آن روایت مغولی، جز در آثار همین شاعران و نویسندگان و شاعرانی چون ایشان به عنوان بخشی از هویت ایرانی چیزی بر جای نمانده است.
پیش از ایشان بزرگانی در تاریخ ایران چنین نقشی ایفا کردهاند. تلفیق ایران و اسلام در قرون اولیه اسلامی و سپس استمرار ایران در قالب منظومه افتخارآفرین شاهنامه، با تعدیلهایی در روایتها از جمله این کوششهاست.
سیاست برخی دبیران ایرانی در دربار خلفا و بعد دربار پادشاهان که پیشتر از اقوام کوچرو بودند، ادامه همین مسیر بود که به احیای آیینهای ایرانی و گسترش زبان فارسی انجامید؛ سیاستنامهنگاری از جمله سیاستنامه خواجهنظامالملک در دربار سلجوقیان نیز یکی از وجوه آن است. فعالیت دبیران ایرانی بعدها حتی در دوره مغولان نیز ادامه یافت. در چنین سیاستی، گشتن به دنبال چیزی ناب و همهپسند به عنوان امر ملی که در انحصار فقط بخشی از ایرانیان باشد، نزدیک به محال است.
اشتباه پهلوی بهویژه پهلوی اول همین نابگرایی حول هویت نژادی بود و اشتباه انقلابیون پس از انقلاب اسلامی همین نابگرایی از نوعی دیگر بود، در حالی که در واقعیت تاریخی، هویت ایرانی از عناصر مختلف درهمبافتهای حاصل شده است که بهسختی میتوان عنصری یگانه را از میان این تاروپود و رنگهای متنوع بیرون کشید.
نواها و نوحههای ملی نیز در تاریخ ایران موضوعی تازه نیست. اگرچه ممکن است برخی مضمونها به مضمونهای پیشین برخی از این نوحهسرایان شباهتی نداشته باشد و کنشهای برخی از آنان در طرد امر ملی چشمگیر باشد، اما ضمن اینکه رگههایی از توجه به امر ملی را در سالهای اخیر در نوحههای یزد میبینیم، توجه خوانندگان را به نگارگریهای شاهنامه فردوسی در دوره شاهطهماسب جلب میکنم که بر پرچم پهلوانان ایرانی پیش از اسلام نیز عبارت «نصر من الله و فتحالقریب» درج کردهاند. نوحهسرایی و این نوع عزاداری که چهبسا سنتی پیشااسلامی باشد که پس از اسلام در این قالب احیا شده است. توجه به امر ملی، پیش از نوحهها خود را در جامعه نشان داد. پس از تجاوز اسرائیل، در حالی که هنوز صداوسیما دفاع در برابر تجاوز اسرائیل را در قالب محور مقاومت سامان میداد، مردم در رسانههای اجتماعی دفاع از ایران را به مثابه دفاعی میهنی آغاز کرده بودند و هنرمندان و نخبگان نیز در این چارچوب پای در راه نهادند و ارکستر سمفونیک تهران، «ای ایران» را زیر برج آزادی و در میدان آزادی نواخت. خلاقیت ایرانیان در دفاع از هویت درهمبافته ایرانی حاصل تجربههایی عمیق در قرنها پایداری تاریخی است و هنوز روزگار، بازیهای بسیار در سر دارد و ایرانیان نیز.
https://www.sharghdaily.com/fa/tiny/news-1029187
شرق
نواها و نوحههای ایرانی
شبی که با صدای انفجارهای تجاوز اسرائیل بیدار شدم، قبلش مشغول خواندن کتاب «پایداری هویت ایرانی زیر سیطره مغول» بودم و ۴۰، ۵۰ صفحه پیش رفته بودم. کتاب کنار بالشم بود. جلدش را دوباره نگاه کردم: آیا انتخاب این کتاب خصلتی پیشگویانه داشت؟
👍7❤3👏2
راه دشوار اما ناگزیر بازگشت به زندگی
بسیاری منتظر ادامهی قصهاند. هنوز نقطهی پایان بر قصه نگذاشتهاند. گویی در قصهای بدون پایانبندی هستیم. همین تعلیق، مانع بزرگ بازگشتن به زندگی است. درست است که به قول برخی زندگی پیش و پس از جنگ یکی نخواهد بود، اما در این سرزمین بارها و بارها از ویرانههای جنگ برخاستهایم، دست بر زانویمان گذاشتهایم و بلند شدهایم. با یادآوری آنچه از دست دادهایم و با تکیه بر آنچه داریم.
در دم زیستن و حال را دریافتن مواجههی شاعران ماست با روزگار غدار کجمدار. نمیدانم لابلای این همه خبر که در میانشان گم شدهایم، آن لحظههای ناب زیستن را چگونه میشود، پیدا کرد. نمیدانم در میان گذشتهی سخت و آیندهی ترسناک، حال را چگونه باید دریافت، اما میدانم که زندگی در جزییات است، در رسیدگی کردن به جزییات، در خانه، در جمعهای دوستانه، در بازآفرینی تمام آنچه که در روزهای جنگ از اولویت افتاده بود، در گردش در خیابانها و کوچهها، در بوستانها و کافهها، در مهربانی کردن به یکدیگر، در هوای یکدیگر بودن، در تماشای زیباییها، در بازگشتن به همین چیزهای عادی که چیزهای غیرعادی از اولویت خارجشان میکند.
بسیاری منتظر ادامهی قصهاند. هنوز نقطهی پایان بر قصه نگذاشتهاند. گویی در قصهای بدون پایانبندی هستیم. همین تعلیق، مانع بزرگ بازگشتن به زندگی است. درست است که به قول برخی زندگی پیش و پس از جنگ یکی نخواهد بود، اما در این سرزمین بارها و بارها از ویرانههای جنگ برخاستهایم، دست بر زانویمان گذاشتهایم و بلند شدهایم. با یادآوری آنچه از دست دادهایم و با تکیه بر آنچه داریم.
در دم زیستن و حال را دریافتن مواجههی شاعران ماست با روزگار غدار کجمدار. نمیدانم لابلای این همه خبر که در میانشان گم شدهایم، آن لحظههای ناب زیستن را چگونه میشود، پیدا کرد. نمیدانم در میان گذشتهی سخت و آیندهی ترسناک، حال را چگونه باید دریافت، اما میدانم که زندگی در جزییات است، در رسیدگی کردن به جزییات، در خانه، در جمعهای دوستانه، در بازآفرینی تمام آنچه که در روزهای جنگ از اولویت افتاده بود، در گردش در خیابانها و کوچهها، در بوستانها و کافهها، در مهربانی کردن به یکدیگر، در هوای یکدیگر بودن، در تماشای زیباییها، در بازگشتن به همین چیزهای عادی که چیزهای غیرعادی از اولویت خارجشان میکند.
❤16👍1🥰1
Forwarded from دفتر فَرَّهی || مهری بهفر (shahnamehr)
بسی راه دشوار بگذاشتیم
بسی دشمن از پیش برداشتیم
شاهنامهٔ فردوسی
این یادداشت را تقدیم میکنم به مجید انتظامی
به پاس سمفونی حماسهٔ خرمشهرش
مهری بهفر
ایمان افسریان از من خواسته است برای انتشار در صفحهٔ حرفههنرمند از ایران بنویسم. هرچه گرداگردش گشتم، یا به بیانِ دقیقتر هرچه دورش گشتم، بیشتر معلومم شد که «همانا که آسان نیاید به دست». این بیت مولانا، که در حین دست و پا زدن برای نوشتن از ایران، در ذهنم میچرخید، سخت وصف حال آمد:
گر بگویم قیمت آن ممتنع/من بسوزم، هم بسوزد مستمع
پس به نظرم رسید اگر شخصیتر و غیر مستقیمتر بنویسم، شاید از عهده برآیم.
***
نمیدانم آدم چطور و بنابر چه انتخابِ نامعلومی از میان ریز و درشتْ اتفاقهایی که به نحوی شاهدش بوده، به چنگکِ سرکجِ یک رویدادِ خاص گیر میکند یا آن رویداد برایش حُکمِ نوعی قلّاب پیدا میکند. شاید آن رویدادِ خاصْ چیزی را در درونِ خودِ آدم شِکار یا آشکار میکند و ربط و پیوندی میانِ خودِ فرد و چیزی درونی را برملا میسازد و در پیِ آن، آدم راهِ معمولِ قبل از رویداد را، بیآنکه به آن آگاه باشد، وامینهد و از راهی میرود که بعدها باید خیلی جستوجو کند تا بفهمد سرآغازِ باز شدنِ آن مسیر از کی و کجا بوده و سرنخِ انگیزههایش را چه داستانی به دست داشته است.
آبان ۱۳۵۹ بود. انگار چهارم آبان بود، شاید هم پنجم بود. خود آن واقعهٔ بد در چهارم آبان، بعد از ۳۴ روز جنگِ سخت به انجام رسیده بود، اما نمیدانم خبرش همان روز اعلام شد یا فردایش. کلاس سوم ابتدایی بودم. با چشمهای بسته، مست خواب نشسته بودم سر سفرهٔ صبحانه. رادیو روشن بود. زمان اخبار صبحگاهی بود. مدتی بود خرمشهر خونینشهر نامیده میشد، بس که خون به پای هر وجب خاکش ریخته شده بود. گویندهٔ خبر با صدایی بغضآلود خبرِ سقوطِ خرمشهر را اعلام کرد. صدای تق و توقِ قاشقچایخوریها، که گویی میخواست نه شکر که سنگ را در استکانها حل کند، بند آمد و لقمه راه گلو را بست. هیچکس حرفی نزد، نه آه و افسوس و اشکی، نه لعن و نفرینی، هیچ. چیزی که اعلام شد خبر نبود، خودِ آوار بود، سقف خانه بود که رُمبیده بود.
۱۶۷ سال پیش از آن روزِ بد، در روزِ بد دیگری از ماه آبان، روز دومش، شهرهای بسیاری را رسماً از دست داده بودیم. آن روز این را نمیدانستم، اما داستانِ جنگهای جدایی را مختصر ولی مکرر شنیده بودم: جنگهای طولانی با روسیه که شهرهای گنجه، بادکوبه، قرهباغ، خانات دربند، خانات تالش، شکّی، آبخاز، داغستان، شیروان، نخجوان، ایروان و ... را بنابر دو معاهده در یک بازهٔ زمانی چهاردهساله از ایران جدا کرده بود. وقتِ شنیدنِ داستانِ جانفرسای جداییِ شهرهای قفقاز سرِ جایم آرام نمیگرفتم و دائم خطِ سیرِ داستان را با سوالهایی که گویی میتوانست نتیجهٔ آن جنگها را تغییر دهد میشکستم. و جواب میشنیدم که عباسمیرزا و قشون ایران خوب جنگیدند، اما این جنگِ یک کشور با کشوری دیگر که نبود، دو به یک بودند: روسیه و بریتانیا یک طرف و ایرانی که میخواستند تکهپارهاش کنند طرف دیگر بود. بعد ۱۵۰ سال روسیه و بریتانیا با هم کنار آمده بودند؛ یکی زور به کار میبُرد و دیگری زر و تزویر؛ قرارشان این بود، طرز کارشان این بود...
کامل این مطلب در تارنمای مجلهٔ حرفههنرمند منتشر شده است:
https://share.google/AHUafrM69poEvfVpe
https://t.iss.one/daftarefarrahi
بسی دشمن از پیش برداشتیم
شاهنامهٔ فردوسی
این یادداشت را تقدیم میکنم به مجید انتظامی
به پاس سمفونی حماسهٔ خرمشهرش
مهری بهفر
ایمان افسریان از من خواسته است برای انتشار در صفحهٔ حرفههنرمند از ایران بنویسم. هرچه گرداگردش گشتم، یا به بیانِ دقیقتر هرچه دورش گشتم، بیشتر معلومم شد که «همانا که آسان نیاید به دست». این بیت مولانا، که در حین دست و پا زدن برای نوشتن از ایران، در ذهنم میچرخید، سخت وصف حال آمد:
گر بگویم قیمت آن ممتنع/من بسوزم، هم بسوزد مستمع
پس به نظرم رسید اگر شخصیتر و غیر مستقیمتر بنویسم، شاید از عهده برآیم.
***
نمیدانم آدم چطور و بنابر چه انتخابِ نامعلومی از میان ریز و درشتْ اتفاقهایی که به نحوی شاهدش بوده، به چنگکِ سرکجِ یک رویدادِ خاص گیر میکند یا آن رویداد برایش حُکمِ نوعی قلّاب پیدا میکند. شاید آن رویدادِ خاصْ چیزی را در درونِ خودِ آدم شِکار یا آشکار میکند و ربط و پیوندی میانِ خودِ فرد و چیزی درونی را برملا میسازد و در پیِ آن، آدم راهِ معمولِ قبل از رویداد را، بیآنکه به آن آگاه باشد، وامینهد و از راهی میرود که بعدها باید خیلی جستوجو کند تا بفهمد سرآغازِ باز شدنِ آن مسیر از کی و کجا بوده و سرنخِ انگیزههایش را چه داستانی به دست داشته است.
آبان ۱۳۵۹ بود. انگار چهارم آبان بود، شاید هم پنجم بود. خود آن واقعهٔ بد در چهارم آبان، بعد از ۳۴ روز جنگِ سخت به انجام رسیده بود، اما نمیدانم خبرش همان روز اعلام شد یا فردایش. کلاس سوم ابتدایی بودم. با چشمهای بسته، مست خواب نشسته بودم سر سفرهٔ صبحانه. رادیو روشن بود. زمان اخبار صبحگاهی بود. مدتی بود خرمشهر خونینشهر نامیده میشد، بس که خون به پای هر وجب خاکش ریخته شده بود. گویندهٔ خبر با صدایی بغضآلود خبرِ سقوطِ خرمشهر را اعلام کرد. صدای تق و توقِ قاشقچایخوریها، که گویی میخواست نه شکر که سنگ را در استکانها حل کند، بند آمد و لقمه راه گلو را بست. هیچکس حرفی نزد، نه آه و افسوس و اشکی، نه لعن و نفرینی، هیچ. چیزی که اعلام شد خبر نبود، خودِ آوار بود، سقف خانه بود که رُمبیده بود.
۱۶۷ سال پیش از آن روزِ بد، در روزِ بد دیگری از ماه آبان، روز دومش، شهرهای بسیاری را رسماً از دست داده بودیم. آن روز این را نمیدانستم، اما داستانِ جنگهای جدایی را مختصر ولی مکرر شنیده بودم: جنگهای طولانی با روسیه که شهرهای گنجه، بادکوبه، قرهباغ، خانات دربند، خانات تالش، شکّی، آبخاز، داغستان، شیروان، نخجوان، ایروان و ... را بنابر دو معاهده در یک بازهٔ زمانی چهاردهساله از ایران جدا کرده بود. وقتِ شنیدنِ داستانِ جانفرسای جداییِ شهرهای قفقاز سرِ جایم آرام نمیگرفتم و دائم خطِ سیرِ داستان را با سوالهایی که گویی میتوانست نتیجهٔ آن جنگها را تغییر دهد میشکستم. و جواب میشنیدم که عباسمیرزا و قشون ایران خوب جنگیدند، اما این جنگِ یک کشور با کشوری دیگر که نبود، دو به یک بودند: روسیه و بریتانیا یک طرف و ایرانی که میخواستند تکهپارهاش کنند طرف دیگر بود. بعد ۱۵۰ سال روسیه و بریتانیا با هم کنار آمده بودند؛ یکی زور به کار میبُرد و دیگری زر و تزویر؛ قرارشان این بود، طرز کارشان این بود...
کامل این مطلب در تارنمای مجلهٔ حرفههنرمند منتشر شده است:
https://share.google/AHUafrM69poEvfVpe
https://t.iss.one/daftarefarrahi
🕊2👍1
Forwarded from خبرگزاری ایرنا
🔹معاونت محیطزیست انسانی سازمان حفاظت محیطزیست اعلام کرد: حملات موشکی به انبارهای نفتی «ری» و «کن» منجر به از بین رفتن حدود ۱۹.۵ میلیون لیتر سوخت شد که در پی آن، ۴۷ هزار تُن گاز گلخانهای و بیش از ۵۷۸ هزار و ۸۲۱ کیلوگرم آلاینده هوا وارد جو تهران شد و کیفیت هوا را بهشدت کاهش داده است.
🔹در جریان حملات اخیر، تنها در تهران حدود ۱۵۰ هزار تُن نخاله و آوار جنگی تولید شده که زیان مستقیم آن بالغ بر ۷۵۰ میلیارد تومان برآورد میشود، همچنین هزینه پاکسازی و دفع ایمن پسماندهای صنعتی، الکترونیکی و نظامی در پایتخت به حدود ۳۰۰ میلیارد تومان رسیده است.
🔹در سایر نقاط کشور نیز خسارات قابل توجهی ثبت شده است، از جمله در شهرستان کنگان، آسیب به پالایشگاه فاز ۱۴ پارس جنوبی موجب سوختن ۵.۵ میلیون مترمکعب گاز و انتشار بیش از ۱۲ هزار تُن گاز گلخانهای و ۴۳۷ هزار کیلوگرم آلاینده در هوا شده است، این آلودگیها منجر به افزایش ذرات معلق، کربن سیاه و اکسیدهای نیتروژن شده و کیفیت هوا را در چند استان به سطح هشدار رسانده است.
🔹علاوه بر آلودگی هوا، منابع آبهای سطحی و زیرزمینی، خاک و محیطهای زیستی در اثر نشت پسابهای صنعتی، فاضلابهای شهری و آلودگیهای صوتی، لرزشی، پرتوی و حرارتی آسیب دیدهاند و حیات انسان، جانوران و گیاهان را تهدید میکنند.
لینک خبر
tv.irna.ir
@IRNA_1313
Please open Telegram to view this post
VIEW IN TELEGRAM
😢10❤1
بیرون کشیدن مردهی منفور از گور
تحلیل دادههای شبکههای اجتماعی نشان میدهد، وقتی در روزهای تجاوز اسرائیل به ایران، فیلترینگ سراسری اعمال شد، لایک و بازنشر همهی گروهها از سیاسی گرفته تا روزمرهنویس کاهش معنادار پیدا کرد، اما از لایک و بازنشر گروه هواداران تجاوز اسرائیل به ایران به طور معناداری کاسته نشد. در نگاه اول معنایش این بود که بیشتر هواداران این گروه در خارج از ایران هستند، اما دو روز بعد ناگهان به میزان قابل توجهی از لایک و بازنشر این گروه کاسته شد. به نظر تحلیلگران دلیلش حمایت از تجاوز و افول محبوبیتشان بود، اما تحلیل دادهها نشان داد که اتفاق پیچیدهتر از این است و همزمان با کاهش لایک و بازنشر این گروه، لایک و بازنشر توییتهای گروه دیگری بالا رفته بود که دست به اسلحهاند. معنایش چه بود؟ لشکر سایبری اسرائیل وقتی دید آبی از هواداران آن گروه گرم نشد، به سمت گروه مسلح نسبتا منسجمی چرخید که از آغاز در عملیات نظامی همراهش بود، اما به خاطر نفرت مردم، در ویترین نبودند. همزمان تحرکات رهبران آن گروه هم افزایش پیدا کرد، اما باز هم آبی گرم نشد.
بعد از آتشبس بیانیه میرحسین موسوی و حمایت از آن آتش در خوابگاهشان ریخت. مخالفان داخلی در بیانیه میرحسین به رفراندمش تاختند، اما طرح رفراندم چیز تازه و مهمی نبود و حتی باهنر هم از آن حرف زده است، آنچه در این بیانیه برای بازیگردان آزاردهنده بود، محکومیت بیاما و اگر تجاوز اسرائیل بود و هست. ناگهان نگران شدند که نکند فضایی توهمی را که برای نشاندن یک دولت دستنشانده فراهم کرده بودند، به سمت و سوی دیگری کشانده شود.
راه حل چه بود؟
رو کردن سوابق انقلابی میرحسین و نشان دادن همدستی او با حکومت توسط گروه هوادار تجاوز اسرائیل.
وقتی اینها جواب نداد، بازیگردان صحنه، مردهی منفوری را از گور بیرون کشید و از زبانش چیزی به نفع میرحسین نوشت که مرغ پخته را به خنده میاندازد و زاویهی تازهای برای تهاجم به مخالف تجاوز اسرائیل به ایران در اختیار گروه اول قرار داد.
بازیگردان با مخالفان مستقل تجاوز به ایران هم دشمن است و برای زدن آنان از صندوقچهاش بازیچههای تازه رو میکند. اکثریت ایرانیان به رغم اختلاف نظر با هم، در یک موضوع وحدت نظر دارند: با تجاوز به خاک ایران باید مقابله کرد!
تحلیل دادههای شبکههای اجتماعی نشان میدهد، وقتی در روزهای تجاوز اسرائیل به ایران، فیلترینگ سراسری اعمال شد، لایک و بازنشر همهی گروهها از سیاسی گرفته تا روزمرهنویس کاهش معنادار پیدا کرد، اما از لایک و بازنشر گروه هواداران تجاوز اسرائیل به ایران به طور معناداری کاسته نشد. در نگاه اول معنایش این بود که بیشتر هواداران این گروه در خارج از ایران هستند، اما دو روز بعد ناگهان به میزان قابل توجهی از لایک و بازنشر این گروه کاسته شد. به نظر تحلیلگران دلیلش حمایت از تجاوز و افول محبوبیتشان بود، اما تحلیل دادهها نشان داد که اتفاق پیچیدهتر از این است و همزمان با کاهش لایک و بازنشر این گروه، لایک و بازنشر توییتهای گروه دیگری بالا رفته بود که دست به اسلحهاند. معنایش چه بود؟ لشکر سایبری اسرائیل وقتی دید آبی از هواداران آن گروه گرم نشد، به سمت گروه مسلح نسبتا منسجمی چرخید که از آغاز در عملیات نظامی همراهش بود، اما به خاطر نفرت مردم، در ویترین نبودند. همزمان تحرکات رهبران آن گروه هم افزایش پیدا کرد، اما باز هم آبی گرم نشد.
بعد از آتشبس بیانیه میرحسین موسوی و حمایت از آن آتش در خوابگاهشان ریخت. مخالفان داخلی در بیانیه میرحسین به رفراندمش تاختند، اما طرح رفراندم چیز تازه و مهمی نبود و حتی باهنر هم از آن حرف زده است، آنچه در این بیانیه برای بازیگردان آزاردهنده بود، محکومیت بیاما و اگر تجاوز اسرائیل بود و هست. ناگهان نگران شدند که نکند فضایی توهمی را که برای نشاندن یک دولت دستنشانده فراهم کرده بودند، به سمت و سوی دیگری کشانده شود.
راه حل چه بود؟
رو کردن سوابق انقلابی میرحسین و نشان دادن همدستی او با حکومت توسط گروه هوادار تجاوز اسرائیل.
وقتی اینها جواب نداد، بازیگردان صحنه، مردهی منفوری را از گور بیرون کشید و از زبانش چیزی به نفع میرحسین نوشت که مرغ پخته را به خنده میاندازد و زاویهی تازهای برای تهاجم به مخالف تجاوز اسرائیل به ایران در اختیار گروه اول قرار داد.
بازیگردان با مخالفان مستقل تجاوز به ایران هم دشمن است و برای زدن آنان از صندوقچهاش بازیچههای تازه رو میکند. اکثریت ایرانیان به رغم اختلاف نظر با هم، در یک موضوع وحدت نظر دارند: با تجاوز به خاک ایران باید مقابله کرد!
👍23👎4❤2
Forwarded from فرهیختگان
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
نقش شرکتهای بزرگ جهان در نسلکشی غزه
بر اساس گزارش جدید سازمان ملل، برخی از بزرگترین شرکتهای دنیا در نسلکشی غزه نقش دارند.
مایکروسافت، آمازون، گوگل، ولوو و هیوندای با تأمین تجهیزات، فناوری و خدمات، پشت پرده اشغال سرزمینهای فلسطینی و سرکوب مردم غزه قرار دارند.
از تخریب خانهها با بولدوزر گرفته تا ردیابی شهروندان با هوش مصنوعی، این شرکتها بخشی از ساختار اقتصادی و تکنولوژیک هستند که به تداوم این فاجعه انسانی کمک میکند.
#فرهیختگان راهی به رهایی
بر اساس گزارش جدید سازمان ملل، برخی از بزرگترین شرکتهای دنیا در نسلکشی غزه نقش دارند.
مایکروسافت، آمازون، گوگل، ولوو و هیوندای با تأمین تجهیزات، فناوری و خدمات، پشت پرده اشغال سرزمینهای فلسطینی و سرکوب مردم غزه قرار دارند.
از تخریب خانهها با بولدوزر گرفته تا ردیابی شهروندان با هوش مصنوعی، این شرکتها بخشی از ساختار اقتصادی و تکنولوژیک هستند که به تداوم این فاجعه انسانی کمک میکند.
#فرهیختگان راهی به رهایی
Forwarded from سهند ایرانمهر
✔️پاسخی به پرسشها درباره همدلی با مردم غزه
✍🏻سهند ایرانمهر
در روزگاری که کودکان در غزه با شکمهای خالی و ترس شبانه یا زیر آوار میمیرند، هر فریادی که برای آنان بلند شود، نه نشانهی ریاکاری است و نه انکار دردهای داخلی. بلکه نشان از شعور انسانی ماست؛ از همان جنسی که فلسفه اخلاق، ادبیات، دین، و حتی وجدانهای خاموششده نیز در لحظاتی بیداری بدان گواهی میدهند. با این حال، گاه کسانی در برابر این همدلی موضع میگیرند و با استدلالهایی گوناگون، همدردی با مردم غزه را بهظاهر بیاهمیت یا حتی «ضدملی» میدانند. در این یادداشت، به مهمترین این گزارهها پاسخ میدهم، نه برای قانعکردن همه، بلکه برای ایستادن بر مبنای روشن اخلاق، منطق و حقیقت.
۱. «چرا درباره رنج مردم خودت حرف نمیزنی؟»
وقتی سخن از غزه میشود از موضعات درباره اویغورها، اوکراینیها تا سیستان و خوزستان مطرح میشود. پاسخ روشن است: هم زدهام، هم میزنم. و اگر کسی نزده باشد، باز هم چیزی از اهمیت فریاد برای کودک گرسنهای در غزه کم نمیشود. در فلسفه اخلاق، یک اصل بنیادین وجود دارد:
«انساندوستی انحصاری نیست».
همدردی با مردم مناطق محروم کشورمان و زندانیان و آسیبدیدگان ایرانی با همدردی با کودکان غزه در تضاد نیستند؛ بلکه این دو تقویتکنندهی یکدیگرند.
پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق معاصر، در مقاله معروفش «قحطی، وفور و اخلاق»(۱۹۷۲) نوشت:
اگر بتوانیم از رنجی شدید جلوگیری کنیم، بیآنکه خود به رنجی مشابه دچار شویم، اخلاقاً موظفیم که چنین کنیم، فارغ از آنکه آن رنج در همسایگی ما رخ دهد یا در قارهای دور.
از نظر سینگر، جغرافیا نباید معیاری برای اولویت اخلاقی باشد. بنابراین، پرداختن به رنج انسانی، نه بیاخلاقی است و نه «فروختن هموطن به سیاست خارجی». بلکه نشانهی بلوغ اخلاقی انسان مدرن است.
۲. «رنج غزه چه ربطی به ما دارد؟»
اگر سکوت کنیم، بر چه سیاستی مهر تایید زدهایم؟ اتفاقاً ربط دارد. و ربط آن، صرفاً به سیاست یا ایدئولوژی نیست. ربط دارد به اینکه ما نیز مردمی هستیم که طعم تحریم، جنگ، فقر، آوارگی، سانسور و بمباران را چشیدهایم و آینده نیز تضمینی برای زندگی در عافیت نمیدهد. رنج دیگران، آینهای است برای تأمل در رنج خودمان. والتر بنیامین در تزهای مشهورش درباره تاریخ میگوید: «هر سند تمدن، همزمان سند بربریت است».
وقتی تمدنی میکوشد رنج غزه را «بیربط» جلوه دهد، ما باید آگاه باشیم که این همان روندی است که روزی رنج مردم خودمان را هم بیاهمیت خواهد کرد. ما اگر برای غزه نجوشیم، در فردای نه چندان دور و محتمل دفاع از شرایط ما -بر اساس منطق امروز ما - بیربط است.
علاوه بر این، موضع ما درباره رنج انسانهاست، نه نزاعهای حکومتی یا موقعیتهای جغرافیایی. نباید با خلط میان مردم و حکومتها، قربانی را از حمایت محروم کرد.
۳. «شفقت تو ریاکارانه است چون حکومت هم همین شعار را میدهد.»
این گزاره نیز یکی از لغزشهای پرتکرار دوران ماست: خشم و مخالفت با حکومتها، تبدیل میشود به بیاعتنایی به مظلومانِ تحت حمایت آن حکومت.
اما یک اصل مهم را نباید فراموش کرد: اگر حکومتی از یک ارزش انسانی به هردلیلی- چه برای منافع ایدئولوژیک خود و چه برای ارزش انسانی- دفاع کرد، آن ارزش باطل نمیشود. این همان تلهای است که حکومتها حتی اگر با هم در نزاع باشند، برای جدا کردن آزادیخواهان از مردم جهان میچینند. در حالیکه اخلاق و ارزش انسانی ما باید مستقل از بازی قدرت باشد.
۴. «انسانی که به رنج ایرانی بیتوجه است، نمیتواند برای غزه دل بسوزاند.»
درست است. و برعکس آن نیز صادق است:آدمی که به کودک فلسطینی بیتوجه است، نمیتواند راستگو باشد اگر از رنج زندانی ایرانی سخن بگوید.
اخلاق، بستهبندیشده و تکهتکه نیست. یا به رنج انسان حساس هستیم، یا نیستیم. فردی که به هر شکل ممکن صدای رنج و نابرابری در ایران بوده، اگر امروز از محاصرهی غزه بگوید، ادامهی همان مسیر را رفته است.
سکوت در برابر رنج یک انسان، حتی اگر در آن سوی مرزها باشد، سکوتی است که میتواند فردا علیه نزدیکترین افراد ما نیز تکرار شود. اینجا فقط غزه نیست. اینجا مسئلهی دفاع از کرامت انسانی است، آن هم در روزگاری که بیتفاوتی، بیماری فراگیر زمانه شده است.
محمود درویش، شاعر فلسطینی، میگوید:
«ما آرزوی مرگ کسی را نداریم، ما فقط میخواهیم زنده بمانیم. همین».
و این «زندهماندن»، امروز برای کودکان و مردم غزه نیازمند صدای جهانی است. همانگونه که ما ایرانیان، وقتی قربانی تحریم یا تجاوز یا سرکوب میشویم، دوست داریم جهانیان صدای ما را بشنوند. دفاع از انسان، از هر نژاد و ملت، وظیفهای انسانی است. و کسی که برای یک کودک فلسطینی اندوهگین میشود، نه ریاکار است، نه سیاستزده، نه بیوطن. بلکه انسان است. آدمیست و شفقت. همین.
@sahandiranmehr
✍🏻سهند ایرانمهر
در روزگاری که کودکان در غزه با شکمهای خالی و ترس شبانه یا زیر آوار میمیرند، هر فریادی که برای آنان بلند شود، نه نشانهی ریاکاری است و نه انکار دردهای داخلی. بلکه نشان از شعور انسانی ماست؛ از همان جنسی که فلسفه اخلاق، ادبیات، دین، و حتی وجدانهای خاموششده نیز در لحظاتی بیداری بدان گواهی میدهند. با این حال، گاه کسانی در برابر این همدلی موضع میگیرند و با استدلالهایی گوناگون، همدردی با مردم غزه را بهظاهر بیاهمیت یا حتی «ضدملی» میدانند. در این یادداشت، به مهمترین این گزارهها پاسخ میدهم، نه برای قانعکردن همه، بلکه برای ایستادن بر مبنای روشن اخلاق، منطق و حقیقت.
۱. «چرا درباره رنج مردم خودت حرف نمیزنی؟»
وقتی سخن از غزه میشود از موضعات درباره اویغورها، اوکراینیها تا سیستان و خوزستان مطرح میشود. پاسخ روشن است: هم زدهام، هم میزنم. و اگر کسی نزده باشد، باز هم چیزی از اهمیت فریاد برای کودک گرسنهای در غزه کم نمیشود. در فلسفه اخلاق، یک اصل بنیادین وجود دارد:
«انساندوستی انحصاری نیست».
همدردی با مردم مناطق محروم کشورمان و زندانیان و آسیبدیدگان ایرانی با همدردی با کودکان غزه در تضاد نیستند؛ بلکه این دو تقویتکنندهی یکدیگرند.
پیتر سینگر، فیلسوف اخلاق معاصر، در مقاله معروفش «قحطی، وفور و اخلاق»(۱۹۷۲) نوشت:
اگر بتوانیم از رنجی شدید جلوگیری کنیم، بیآنکه خود به رنجی مشابه دچار شویم، اخلاقاً موظفیم که چنین کنیم، فارغ از آنکه آن رنج در همسایگی ما رخ دهد یا در قارهای دور.
از نظر سینگر، جغرافیا نباید معیاری برای اولویت اخلاقی باشد. بنابراین، پرداختن به رنج انسانی، نه بیاخلاقی است و نه «فروختن هموطن به سیاست خارجی». بلکه نشانهی بلوغ اخلاقی انسان مدرن است.
۲. «رنج غزه چه ربطی به ما دارد؟»
اگر سکوت کنیم، بر چه سیاستی مهر تایید زدهایم؟ اتفاقاً ربط دارد. و ربط آن، صرفاً به سیاست یا ایدئولوژی نیست. ربط دارد به اینکه ما نیز مردمی هستیم که طعم تحریم، جنگ، فقر، آوارگی، سانسور و بمباران را چشیدهایم و آینده نیز تضمینی برای زندگی در عافیت نمیدهد. رنج دیگران، آینهای است برای تأمل در رنج خودمان. والتر بنیامین در تزهای مشهورش درباره تاریخ میگوید: «هر سند تمدن، همزمان سند بربریت است».
وقتی تمدنی میکوشد رنج غزه را «بیربط» جلوه دهد، ما باید آگاه باشیم که این همان روندی است که روزی رنج مردم خودمان را هم بیاهمیت خواهد کرد. ما اگر برای غزه نجوشیم، در فردای نه چندان دور و محتمل دفاع از شرایط ما -بر اساس منطق امروز ما - بیربط است.
علاوه بر این، موضع ما درباره رنج انسانهاست، نه نزاعهای حکومتی یا موقعیتهای جغرافیایی. نباید با خلط میان مردم و حکومتها، قربانی را از حمایت محروم کرد.
۳. «شفقت تو ریاکارانه است چون حکومت هم همین شعار را میدهد.»
این گزاره نیز یکی از لغزشهای پرتکرار دوران ماست: خشم و مخالفت با حکومتها، تبدیل میشود به بیاعتنایی به مظلومانِ تحت حمایت آن حکومت.
اما یک اصل مهم را نباید فراموش کرد: اگر حکومتی از یک ارزش انسانی به هردلیلی- چه برای منافع ایدئولوژیک خود و چه برای ارزش انسانی- دفاع کرد، آن ارزش باطل نمیشود. این همان تلهای است که حکومتها حتی اگر با هم در نزاع باشند، برای جدا کردن آزادیخواهان از مردم جهان میچینند. در حالیکه اخلاق و ارزش انسانی ما باید مستقل از بازی قدرت باشد.
۴. «انسانی که به رنج ایرانی بیتوجه است، نمیتواند برای غزه دل بسوزاند.»
درست است. و برعکس آن نیز صادق است:آدمی که به کودک فلسطینی بیتوجه است، نمیتواند راستگو باشد اگر از رنج زندانی ایرانی سخن بگوید.
اخلاق، بستهبندیشده و تکهتکه نیست. یا به رنج انسان حساس هستیم، یا نیستیم. فردی که به هر شکل ممکن صدای رنج و نابرابری در ایران بوده، اگر امروز از محاصرهی غزه بگوید، ادامهی همان مسیر را رفته است.
سکوت در برابر رنج یک انسان، حتی اگر در آن سوی مرزها باشد، سکوتی است که میتواند فردا علیه نزدیکترین افراد ما نیز تکرار شود. اینجا فقط غزه نیست. اینجا مسئلهی دفاع از کرامت انسانی است، آن هم در روزگاری که بیتفاوتی، بیماری فراگیر زمانه شده است.
محمود درویش، شاعر فلسطینی، میگوید:
«ما آرزوی مرگ کسی را نداریم، ما فقط میخواهیم زنده بمانیم. همین».
و این «زندهماندن»، امروز برای کودکان و مردم غزه نیازمند صدای جهانی است. همانگونه که ما ایرانیان، وقتی قربانی تحریم یا تجاوز یا سرکوب میشویم، دوست داریم جهانیان صدای ما را بشنوند. دفاع از انسان، از هر نژاد و ملت، وظیفهای انسانی است. و کسی که برای یک کودک فلسطینی اندوهگین میشود، نه ریاکار است، نه سیاستزده، نه بیوطن. بلکه انسان است. آدمیست و شفقت. همین.
@sahandiranmehr
❤4👎2
زن پارینهسنگی و تاریخچهی مختصر دگرگشت
زن پیش از تاریخ چه نقشی داشت؟ روابطش با مردان چگونه بود؟ عاشق میشد؟ میبوسید و بوسیده میشد؟ آیا آرایش میکرد؟ از کی و چرا خانواده تشکیل شد؟ خانوادهها تکهمسری بود یا چند همسری/ شوهری؟ فرزندآوریاش چگونه بود؟ فرزندانش را چگونه نگهداری میکرد؟ آیا شکار میکرد و در کردآوری غذا کمک میکرد؟ لاغر بود یا چاق بود؟
باستانشناسان چگونه به پاسخ این پرسشها رسیدهاند؟
این پرسشها و پرسشهایی بیشتر درباره سرگذشت زن در دوران پارینهسنگی و مختصری درباره تاریخ دگرگشت انسان را میتوانید در کتاب جذاب، خوشخوان و مفید «زن پارینهسنگی» بخوانید که از دو پاره تشکیل شده است:
پارهای از کتاب ترجمهای است از کتاب «بانوی هوشمند: شکستن کلیشهها درباره زنان پیش از تاریخ» (اصطلاح انگلیسی: Lady Sapiens: Breaking Stereotypes about Prehistoric Women) نوشته جنیفر کرنر، اریک پینکاس و توماس سیروتو (Cirotteau) و منتشرشده در سال ۲۰۲۲/۲۰۲۳، که بازنگری جذابی است در تصویری که مدتها از زنان دوره پارینهسنگی داشتیم. این کتاب براساس پژوهش میانرشتهای (با اتکا به باستانشناسی، انسانشناسی و ژنتیک) تلاش میکند کلیشههای رایج دربارهی نقش و جایگاه زنان باستانی را به چالش بکشد.
اما مترجم برای فهم بهتر این کتاب، چند فصل از کتاب «تاریخ مختصر دگرگشت انسان» با عنوان اصلی A Pocket History of Human Evolution: How We Became Sapiens، اثر مشترک سیلوانا کاندمی (پالئونتروپولوژیست برجستهی CNRS) و فرانسوا ساواتیه (روزنامهنگار علمی)، را نیز در کتاب آورده است که با زبانی جذاب و روایی نوشته شده است.
این کتاب را نشر اگر با ترجمه دکتر سمانه نظیف و با انتخاب و مقدمه دکتر حامد وحدتی نسب منتشر کرده است.
من به عنوان یک آدم غیرمتحصص از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم و خواندن آن را به همه توصیه میکنم.
اهمیت چنین کتابهایی در این است که ریشه شکلگیری و ضرورت بسیاری از باورها و نهادها را نشان میدهد.
من نیز در انتخاب و انتشار این کتاب سهمی داشتم و حق شماست که از آن آگاه باشید!
زن پیش از تاریخ چه نقشی داشت؟ روابطش با مردان چگونه بود؟ عاشق میشد؟ میبوسید و بوسیده میشد؟ آیا آرایش میکرد؟ از کی و چرا خانواده تشکیل شد؟ خانوادهها تکهمسری بود یا چند همسری/ شوهری؟ فرزندآوریاش چگونه بود؟ فرزندانش را چگونه نگهداری میکرد؟ آیا شکار میکرد و در کردآوری غذا کمک میکرد؟ لاغر بود یا چاق بود؟
باستانشناسان چگونه به پاسخ این پرسشها رسیدهاند؟
این پرسشها و پرسشهایی بیشتر درباره سرگذشت زن در دوران پارینهسنگی و مختصری درباره تاریخ دگرگشت انسان را میتوانید در کتاب جذاب، خوشخوان و مفید «زن پارینهسنگی» بخوانید که از دو پاره تشکیل شده است:
پارهای از کتاب ترجمهای است از کتاب «بانوی هوشمند: شکستن کلیشهها درباره زنان پیش از تاریخ» (اصطلاح انگلیسی: Lady Sapiens: Breaking Stereotypes about Prehistoric Women) نوشته جنیفر کرنر، اریک پینکاس و توماس سیروتو (Cirotteau) و منتشرشده در سال ۲۰۲۲/۲۰۲۳، که بازنگری جذابی است در تصویری که مدتها از زنان دوره پارینهسنگی داشتیم. این کتاب براساس پژوهش میانرشتهای (با اتکا به باستانشناسی، انسانشناسی و ژنتیک) تلاش میکند کلیشههای رایج دربارهی نقش و جایگاه زنان باستانی را به چالش بکشد.
اما مترجم برای فهم بهتر این کتاب، چند فصل از کتاب «تاریخ مختصر دگرگشت انسان» با عنوان اصلی A Pocket History of Human Evolution: How We Became Sapiens، اثر مشترک سیلوانا کاندمی (پالئونتروپولوژیست برجستهی CNRS) و فرانسوا ساواتیه (روزنامهنگار علمی)، را نیز در کتاب آورده است که با زبانی جذاب و روایی نوشته شده است.
این کتاب را نشر اگر با ترجمه دکتر سمانه نظیف و با انتخاب و مقدمه دکتر حامد وحدتی نسب منتشر کرده است.
من به عنوان یک آدم غیرمتحصص از خواندن این کتاب بسیار لذت بردم و خواندن آن را به همه توصیه میکنم.
اهمیت چنین کتابهایی در این است که ریشه شکلگیری و ضرورت بسیاری از باورها و نهادها را نشان میدهد.
من نیز در انتخاب و انتشار این کتاب سهمی داشتم و حق شماست که از آن آگاه باشید!
❤5
ننگ ابدی
.
آب و برق ما قطع میشود. درآمدمان کفاف هزینههایمان را نمیدهد. هنوز از اضطراب جنگ رها نشدهایم و چه بسا بسیاریمان نگران آغاز دوبارهی جنگیم. بسیاریمان بوی بهبود از اوضاع جهان نمیشنویم، اما آنچه در غزه میگذرد، از لونی دیگر است، ننگ انسان امروز است. جلوی چشم ما و به رغم گزارش سازمانهای بینالمللی کودکان از گرسنگی میمیرند و در صف غذا به آنها شلیک میشود.
به گزارش سازمان ملل، در یک سال اخیر بیش از ۱۳٬۰۰۰ کودک فلسطینی و به گزارش برخی منابع مستقل ۱۷،۰۰۰ کودک در غزه کشته شدهاند، یعنی به طور میانگین روزانه حدود ۳۵ تا ۴۰ کودک جان خود را از دست دادهاند.
به گزارش یونیسف، بیش از ۲۵٬۰۰۰ کودک در این مدت زخمی شدهاند و حدود ۷۰٬۰۰۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ کودک نیز در معرض گرسنگی شدید و سوءتغذیه حاد قرار دارند.
آمار سازمانهای مستقل و نهادهای محلی بسیار بیشتر است.
همهی ما به عنوان انسان مسئولیم هر کاری برای توقف این جنایت بلدیم، انجام بدهیم وگرنه ننگ آن تا ابد بر پیشانی ما خواهد ماند.
.
آب و برق ما قطع میشود. درآمدمان کفاف هزینههایمان را نمیدهد. هنوز از اضطراب جنگ رها نشدهایم و چه بسا بسیاریمان نگران آغاز دوبارهی جنگیم. بسیاریمان بوی بهبود از اوضاع جهان نمیشنویم، اما آنچه در غزه میگذرد، از لونی دیگر است، ننگ انسان امروز است. جلوی چشم ما و به رغم گزارش سازمانهای بینالمللی کودکان از گرسنگی میمیرند و در صف غذا به آنها شلیک میشود.
به گزارش سازمان ملل، در یک سال اخیر بیش از ۱۳٬۰۰۰ کودک فلسطینی و به گزارش برخی منابع مستقل ۱۷،۰۰۰ کودک در غزه کشته شدهاند، یعنی به طور میانگین روزانه حدود ۳۵ تا ۴۰ کودک جان خود را از دست دادهاند.
به گزارش یونیسف، بیش از ۲۵٬۰۰۰ کودک در این مدت زخمی شدهاند و حدود ۷۰٬۰۰۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ کودک نیز در معرض گرسنگی شدید و سوءتغذیه حاد قرار دارند.
آمار سازمانهای مستقل و نهادهای محلی بسیار بیشتر است.
همهی ما به عنوان انسان مسئولیم هر کاری برای توقف این جنایت بلدیم، انجام بدهیم وگرنه ننگ آن تا ابد بر پیشانی ما خواهد ماند.
❤23👍7👎2
Forwarded from نشر اگر
ارتباط دادن سرنوشت روح آدمی در دنیا با سرنوشت او بعد از مرگ موضوعی است که افلاطون در رسالهی فیدون از زبان سقراط مطرح کرده است. افلاطون از زبان سقراط میگوید که فیلسوف از مرگ نمیترسد، بهدلیل اینکه او قبلاً در زندگی خود مرده است (به تعبیر صوفیه، «به مرگ اختیاری»)، چه مردن، از نظر سقراط، جدا شدن روح یا جان آدمی (به تعبیر فلاسفه «نفس») از تن و آلودگیهای مادی است.
نویسنده: #نصرالله_پورجوادی
۲۶۹ صفحه
@agarpub
ارتباط دادن سرنوشت روح آدمی در دنیا با سرنوشت او بعد از مرگ موضوعی است که افلاطون در رسالهی فیدون از زبان سقراط مطرح کرده است. افلاطون از زبان سقراط میگوید که فیلسوف از مرگ نمیترسد، بهدلیل اینکه او قبلاً در زندگی خود مرده است (به تعبیر صوفیه، «به مرگ اختیاری»)، چه مردن، از نظر سقراط، جدا شدن روح یا جان آدمی (به تعبیر فلاسفه «نفس») از تن و آلودگیهای مادی است.
نویسنده: #نصرالله_پورجوادی
۲۶۹ صفحه
@agarpub
❤2
Forwarded from كانال انجمن صنفی روزنامهنگاران (naghmeh danesh)
جناب آقای دکتر مسعود پزشکیان
رئیسجمهور محترم
با سلام و احترام
چنانکه آگاهی دارید، اخیراً لایحهای با عنوان «مقابله با مطالب خلاف واقع در فضای مجازی» توسط هیأت محترم وزیران، با قید دو فوریت تصویب و به مجلس شورای اسلامی تقدیم شده است.
این لایحه که بهصورت پنهانی و بدون طی فرایندهای کارشناسی و مشارکت عمومی تهیه گردیده، حاوی مواد و مفادی است که بهطور جدی آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات را تهدید میکند و از نظر حقوقی و اجتماعی، مغایر با اصول قانون اساسی و حقوق بنیادین ملت ایران است.
جنابعالی در ایام تبلیغات انتخاباتی، همواره بر حقوق اساسی ملت و بهویژه آزادی بیان، شفافیت و رفع محدودیتهای ارتباطی تأکید داشتهاید و از جمله برنامههای اعلامشده شما، رفع فیلترینگ و تقویت زیرساختهای ارتباطی کشور بوده است. اما متأسفانه تصویب چنین لایحهای در هیأت وزیران، با آن رویکرد اعلامی در تضاد کامل قرار دارد.
کارشناسان و صاحبنظران از طیفهای گوناگون، پس از انتشار مفاد این لایحه، نسبت به ابعاد خطرناک و مبهم آن هشدار دادهاند؛ چرا که اجرای آن نهتنها فعالیت حرفهای روزنامهنگاران را با محدودیتهای شدید مواجه میکند، بلکه امنیت شغلی و حرفهای آنها را نیز تهدید خواهد کرد.
بیتردید چنین لایحهای نهتنها از منظر حقوقی و اجتماعی قابل دفاع نیست، بلکه تصویب آن، نقطه عطفی منفی در تاریخ آزادیهای مدنی و رسانهای کشور خواهد بود. بهویژه آنکه برای نخستینبار، در متنی قانونی، سانسور بهصراحت مجاز و حتی تکلیف شده است.
لذا انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران، با استناد به ماده ۱۳۴ آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، از جنابعالی بهعنوان رئیسجمهور محترم مصرّانه درخواست میکند که با استفاده از اختیار قانونی خود، نسبت به بازپسگیری این لایحه از مجلس شورای اسلامی اقدام فرمایید.
این انجمن آمادگی خود را برای مشارکت فعال در تدوین سیاستهای منصفانه، علمی و کارشناسی در حوزه مدیریت فضای مجازی با حضور نمایندگان دولت، مجلس، جامعه رسانهای و متخصصان حقوقی اعلام میدارد.
با احترام
انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران
پنجم مرداد ۱۴۰۴
@tehran_association_journalists
رئیسجمهور محترم
با سلام و احترام
چنانکه آگاهی دارید، اخیراً لایحهای با عنوان «مقابله با مطالب خلاف واقع در فضای مجازی» توسط هیأت محترم وزیران، با قید دو فوریت تصویب و به مجلس شورای اسلامی تقدیم شده است.
این لایحه که بهصورت پنهانی و بدون طی فرایندهای کارشناسی و مشارکت عمومی تهیه گردیده، حاوی مواد و مفادی است که بهطور جدی آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات را تهدید میکند و از نظر حقوقی و اجتماعی، مغایر با اصول قانون اساسی و حقوق بنیادین ملت ایران است.
جنابعالی در ایام تبلیغات انتخاباتی، همواره بر حقوق اساسی ملت و بهویژه آزادی بیان، شفافیت و رفع محدودیتهای ارتباطی تأکید داشتهاید و از جمله برنامههای اعلامشده شما، رفع فیلترینگ و تقویت زیرساختهای ارتباطی کشور بوده است. اما متأسفانه تصویب چنین لایحهای در هیأت وزیران، با آن رویکرد اعلامی در تضاد کامل قرار دارد.
کارشناسان و صاحبنظران از طیفهای گوناگون، پس از انتشار مفاد این لایحه، نسبت به ابعاد خطرناک و مبهم آن هشدار دادهاند؛ چرا که اجرای آن نهتنها فعالیت حرفهای روزنامهنگاران را با محدودیتهای شدید مواجه میکند، بلکه امنیت شغلی و حرفهای آنها را نیز تهدید خواهد کرد.
بیتردید چنین لایحهای نهتنها از منظر حقوقی و اجتماعی قابل دفاع نیست، بلکه تصویب آن، نقطه عطفی منفی در تاریخ آزادیهای مدنی و رسانهای کشور خواهد بود. بهویژه آنکه برای نخستینبار، در متنی قانونی، سانسور بهصراحت مجاز و حتی تکلیف شده است.
لذا انجمن صنفی روزنامهنگاران تهران، با استناد به ماده ۱۳۴ آییننامه داخلی مجلس شورای اسلامی، از جنابعالی بهعنوان رئیسجمهور محترم مصرّانه درخواست میکند که با استفاده از اختیار قانونی خود، نسبت به بازپسگیری این لایحه از مجلس شورای اسلامی اقدام فرمایید.
این انجمن آمادگی خود را برای مشارکت فعال در تدوین سیاستهای منصفانه، علمی و کارشناسی در حوزه مدیریت فضای مجازی با حضور نمایندگان دولت، مجلس، جامعه رسانهای و متخصصان حقوقی اعلام میدارد.
با احترام
انجمن صنفی روزنامهنگاران استان تهران
پنجم مرداد ۱۴۰۴
@tehran_association_journalists
👍4
Forwarded from لاکپشت پرنده
با آرزوی دنیایی بهتر برای کودکان
آنچه در غزه میگذرد، فاجعهای هولناک است که سازمانهای بینالمللی از آن به عنوان نسلکشی، جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی نام بردهاند و در تاریخ معاصر جهان بیسابقه است.
به گزارش سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی، در یک سال اخیر ۱۳٬۰۰۰ تا ۱۷۰۰۰ کودک فلسطینی در غزه کشته شدهاند، یعنی به طور میانگین روزانه بیش از ۴۰ کودک جان خود را از دست دادهاند.
این کودکان بر اثر بمباران، شلیک مستقیم از جمله در صف غذا و یا گرسنگی سیستماتیک به قتل رسیدهاند.
به گزارش یونیسف، بیش از ۲۵٬۰۰۰ کودک در این مدت زخمی شدهاند و حدود ۷۰٬۰۰۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ کودک نیز در معرض گرسنگی شدید و سوءتغذیه حاد قرار دارند.
ما از این که هنوز چنین فاجعههای هولناکی برای کودکان در جهان رخ میدهد، غمگین و خشمگینیم و خواهان توقف کودککشی و ظلم به کودکان در غزه و هرجایی از جهان هستیم و معتقدیم وظیفهی اخلاقی و انسانی همهی ما این است که بکوشیم دنیا را به جایی بهتر برای کودکان تبدیل کنیم.
@lakposhtparandeh
https://t.iss.one/shorayeketabekoodak/9963
آنچه در غزه میگذرد، فاجعهای هولناک است که سازمانهای بینالمللی از آن به عنوان نسلکشی، جنایت علیه بشریت و جنایت جنگی نام بردهاند و در تاریخ معاصر جهان بیسابقه است.
به گزارش سازمان ملل و دیگر سازمانهای بینالمللی، در یک سال اخیر ۱۳٬۰۰۰ تا ۱۷۰۰۰ کودک فلسطینی در غزه کشته شدهاند، یعنی به طور میانگین روزانه بیش از ۴۰ کودک جان خود را از دست دادهاند.
این کودکان بر اثر بمباران، شلیک مستقیم از جمله در صف غذا و یا گرسنگی سیستماتیک به قتل رسیدهاند.
به گزارش یونیسف، بیش از ۲۵٬۰۰۰ کودک در این مدت زخمی شدهاند و حدود ۷۰٬۰۰۰ تا ۱۰۰٬۰۰۰ کودک نیز در معرض گرسنگی شدید و سوءتغذیه حاد قرار دارند.
ما از این که هنوز چنین فاجعههای هولناکی برای کودکان در جهان رخ میدهد، غمگین و خشمگینیم و خواهان توقف کودککشی و ظلم به کودکان در غزه و هرجایی از جهان هستیم و معتقدیم وظیفهی اخلاقی و انسانی همهی ما این است که بکوشیم دنیا را به جایی بهتر برای کودکان تبدیل کنیم.
@lakposhtparandeh
https://t.iss.one/shorayeketabekoodak/9963
💔5👍1