به جای
جنگيدن با افكار منفی
انرژيتان را
به سمت زیبایی سوق دهيد
به جای فكر كردن،
ترانه بخوانيد
به جای فلسفه بافی،
عشق بورزيد
و از زیبایی ها لذت ببرید و شادی کنید
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
جنگيدن با افكار منفی
انرژيتان را
به سمت زیبایی سوق دهيد
به جای فكر كردن،
ترانه بخوانيد
به جای فلسفه بافی،
عشق بورزيد
و از زیبایی ها لذت ببرید و شادی کنید
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
اصالت رو نه میشه خرید، نه میشه اداش رو درآورد و نه میشه با بزك و دوزك بهش رسید!
یکی از اصلیترین پایههای شخصیت سالم،
داشتن "اصالت" است
این که تن به انجام هركاری نمیدی، به این معنی نیست كه نمیتونی!
بهش میگن "چهارچوب"!
چهارچوبی كه خودت برای خودت تعریف میكنی و پایه و اساسش از "خانواده" شكل میگیره...
كسی كه چهارچوب داره، "اصالت" داره...
اصالت یعنی
دلت نمیاد دل بشكنی،
دلت نمیاد دورو باشی،
دلت نمیاد آدما رو بازی بدی…
✅ این بیعرضگی نیست! اسمش "اصالته"...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
اصالت رو نه میشه خرید، نه میشه اداش رو درآورد و نه میشه با بزك و دوزك بهش رسید!
یکی از اصلیترین پایههای شخصیت سالم،
داشتن "اصالت" است
این که تن به انجام هركاری نمیدی، به این معنی نیست كه نمیتونی!
بهش میگن "چهارچوب"!
چهارچوبی كه خودت برای خودت تعریف میكنی و پایه و اساسش از "خانواده" شكل میگیره...
كسی كه چهارچوب داره، "اصالت" داره...
اصالت یعنی
دلت نمیاد دل بشكنی،
دلت نمیاد دورو باشی،
دلت نمیاد آدما رو بازی بدی…
✅ این بیعرضگی نیست! اسمش "اصالته"...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
در کلام آسمانی آمده است:
دعا قضا را بر میگرداند،
هر چند آن را محکم کرده باشند!
به همین سادگی..
کمترین مهربانی این است،
که برای هم دعا کنیم
بهترینها را ازخداوند برای همدیگر طلب کنیم...
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
دعا قضا را بر میگرداند،
هر چند آن را محکم کرده باشند!
به همین سادگی..
کمترین مهربانی این است،
که برای هم دعا کنیم
بهترینها را ازخداوند برای همدیگر طلب کنیم...
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
من واقعا نمیفهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین میکند، یا بد جوابتان را میدهد،
یا تحقیرتان میکند یا آنطور که انتظار دارید به شما احترام نمیگذارد، این شما هستید که ناراحت میشوید؟
بابا جانِمن!
از کوزه همان برون تراوَد که در اوست.
رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است. وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بیادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش میگذارد؛ شما چرا به خودتان میگیرید و بیخود ناراحت و خشمگین میشوید، خودخوری میکنید، بههم میریزید، نآارام و آشوب میشوید و در صدد یک جواب محکمتر برمیآیید؟ اوست که دارد بیشعوریاش را به نمایش میگذارد، شما چرا حِرص میخورید و به هم میریزید، و تلاش میکنید شبیهِ او رفتار کنید؟
.
هر وقت در اینجور موقعیتها قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول میدهم آبی است بر آتش. در این مواقع، فقط ساکت و نظارهگر بمانید و حتی در این لحظات میتوانید این رُباعیِ شیخ بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرامتر شوید:
.
آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
حالِ متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
محسن زندی
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
من واقعا نمیفهمم که چرا وقتی یکی به شما توهین میکند، یا بد جوابتان را میدهد،
یا تحقیرتان میکند یا آنطور که انتظار دارید به شما احترام نمیگذارد، این شما هستید که ناراحت میشوید؟
بابا جانِمن!
از کوزه همان برون تراوَد که در اوست.
رفتارِ هر کس متناسبِ شخصیتش است. وقتی گفتار یا رفتارِ یکی زشت یا بیادبانه است، او دارَد شخصیتش را به نمایش میگذارد؛ شما چرا به خودتان میگیرید و بیخود ناراحت و خشمگین میشوید، خودخوری میکنید، بههم میریزید، نآارام و آشوب میشوید و در صدد یک جواب محکمتر برمیآیید؟ اوست که دارد بیشعوریاش را به نمایش میگذارد، شما چرا حِرص میخورید و به هم میریزید، و تلاش میکنید شبیهِ او رفتار کنید؟
.
هر وقت در اینجور موقعیتها قرار گرفتید، به یادِ این نکته بیفتید. قول میدهم آبی است بر آتش. در این مواقع، فقط ساکت و نظارهگر بمانید و حتی در این لحظات میتوانید این رُباعیِ شیخ بهایی را با خودتان زمزمه کنید تا آرامتر شوید:
.
آن کس که بَدَم گفت، بدی سیرتِ اوست
وان کس که مرا گفت نِکو خود نیکوست
حالِ متکلم از کلامش پیداست
از کوزه همان برون تراود که در اوست
محسن زندی
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
یه پاتو بردار
@Sabzpress
اون سال هایی که "روایت فتح"
شبهای جمعه پخش می شد، یه خاطره از یه رزمنده پخش شد که داستان اینجوری بود
دو تا قایق کنار هم ایستاده بودن که یکی پشت جبهه می رفت یکی سمت عملیاتی بی بازگشت...
راوی می گفت :
دو دل بودم؛ یه پام تو این قایق بود یه پام تو اون قایق!
شهید به راوی می گه : یه پا تو بردار
حالا هم یکی باید پیدا بشه تا به بعضی از ما بگه :
یه پاتو بردار!
تویی که پیش از ماه رمضون یخچالت رو از گوشت و مرغ پر کردی !! از طرفی به هیچ مرجعی هم اعتقاد نداری !!
ولی روز عید فطر منتظری ببینی مراجع چی تصمیم می گیرن تا بفهمی چند کیلو گندم باید فطریه بدی!
یه پا تو بردار
تویی که میگی اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه، ولی ارثیه خواهرت رو نصف دادی، یه پاتو بردار!
آهای خانم !
تویی که هم میخوای امتیاز زن شرقی رو داشته باشی و مهریهات رو بگیری و هم از مزایای زن غربی بهره مند باشی؛
یه پا تو بردار!
داداشم، نمی تونی یه زن باربی بگیری و اون هر روز برات میزان پلی! کنه و در عین حال بوی قرمه سبزی تو راهروی خونهات بپیچه و بدون اجازهات خرید نره و ... ولی با هم بشینید اندر وصف سکوت سمفونی بتهون صحبت کنید!
یه پاتو بردار!
روشنفکر امروز ! دانشجوی دیروز !
نمیتونی برای رسیدن به دورهی تحصیلی بالاتر، جزوه هات رو از هم اتاقیت قایم کنی و الان تو شبکه های اجتماعی اندر وصف خساست ایرانی ها و اوپن بودن خارجی ها فریاد بزنی !
تو هم یه پاتو بردار!
استاد گرامی، پژوهشگر ارجمند !
شما هم نمی تونی تابلوی جملهی قلم علما افضل من دما شهدا رو روی دیوار خونهی چهارصد متریت بکوبی، در حالی که افزایش حقوق استاد تمومیت، از مقالات دانشجوآت بدست اومده،
با عرض پوزش شما هم یه پاتو بردار!
نمایندهی عزیز !
تویی که پول تبلیغات میلیاردیتو "هِبِه" گرفتی؛
شما نمیتونی بعدا رانت ندی و عضو کمیته حقیقت یاب اختلاس باشی !
اگه بهت بر نمیخوره
شما هم یه پاتو بردار
آدم هایی که میخوان تو هر دو تا قایق باشن، کارشون مثل راننده خودرویی می مونه که هم راهنما به چپ می زنه هم به راست ! و پشت سریه حتما میفهمه حال راننده خوب نیست!
ما خیلی وقتا حالمون خوب نیست!
برای خودمون بهتره که
یه پامونو ورداریم...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
یه پاتو بردار
@Sabzpress
اون سال هایی که "روایت فتح"
شبهای جمعه پخش می شد، یه خاطره از یه رزمنده پخش شد که داستان اینجوری بود
دو تا قایق کنار هم ایستاده بودن که یکی پشت جبهه می رفت یکی سمت عملیاتی بی بازگشت...
راوی می گفت :
دو دل بودم؛ یه پام تو این قایق بود یه پام تو اون قایق!
شهید به راوی می گه : یه پا تو بردار
حالا هم یکی باید پیدا بشه تا به بعضی از ما بگه :
یه پاتو بردار!
تویی که پیش از ماه رمضون یخچالت رو از گوشت و مرغ پر کردی !! از طرفی به هیچ مرجعی هم اعتقاد نداری !!
ولی روز عید فطر منتظری ببینی مراجع چی تصمیم می گیرن تا بفهمی چند کیلو گندم باید فطریه بدی!
یه پا تو بردار
تویی که میگی اسلام مال ۱۴۰۰ سال پیشه، ولی ارثیه خواهرت رو نصف دادی، یه پاتو بردار!
آهای خانم !
تویی که هم میخوای امتیاز زن شرقی رو داشته باشی و مهریهات رو بگیری و هم از مزایای زن غربی بهره مند باشی؛
یه پا تو بردار!
داداشم، نمی تونی یه زن باربی بگیری و اون هر روز برات میزان پلی! کنه و در عین حال بوی قرمه سبزی تو راهروی خونهات بپیچه و بدون اجازهات خرید نره و ... ولی با هم بشینید اندر وصف سکوت سمفونی بتهون صحبت کنید!
یه پاتو بردار!
روشنفکر امروز ! دانشجوی دیروز !
نمیتونی برای رسیدن به دورهی تحصیلی بالاتر، جزوه هات رو از هم اتاقیت قایم کنی و الان تو شبکه های اجتماعی اندر وصف خساست ایرانی ها و اوپن بودن خارجی ها فریاد بزنی !
تو هم یه پاتو بردار!
استاد گرامی، پژوهشگر ارجمند !
شما هم نمی تونی تابلوی جملهی قلم علما افضل من دما شهدا رو روی دیوار خونهی چهارصد متریت بکوبی، در حالی که افزایش حقوق استاد تمومیت، از مقالات دانشجوآت بدست اومده،
با عرض پوزش شما هم یه پاتو بردار!
نمایندهی عزیز !
تویی که پول تبلیغات میلیاردیتو "هِبِه" گرفتی؛
شما نمیتونی بعدا رانت ندی و عضو کمیته حقیقت یاب اختلاس باشی !
اگه بهت بر نمیخوره
شما هم یه پاتو بردار
آدم هایی که میخوان تو هر دو تا قایق باشن، کارشون مثل راننده خودرویی می مونه که هم راهنما به چپ می زنه هم به راست ! و پشت سریه حتما میفهمه حال راننده خوب نیست!
ما خیلی وقتا حالمون خوب نیست!
برای خودمون بهتره که
یه پامونو ورداریم...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
در زندگی بعدی، کاش میشد مسیر را وارونه طی کنم. در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود.
در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را آغاز کنم و هر روز همه چیز، بهتر و بهتر شود.
به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند.
بروم و حقوق بازنشستگی ام را جمع کنم و سپس، کار کردن را آغاز کنم.
روز اول، یک ساعتِ طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت.
سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هر روز ، جوان تر خواهم شد.
آنگاه برای دبیرستان آماده ام؛ و سپس به دبستان میروم و آنگاه کودک میشوم و بازی می کنم.
هیچ مسئولیتی نخواهم داشت.
آنقدر جوان و جوان تر میشوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه ، در محیطی زیبا و لوکس ، چیزی شبیه استخر ، غوطه ور خواهم شد و سپس با یک لحظه برانگیختگیِ شورانگیز ، زندگی را در اوج به پایان برسانم.
📗 #مرگ_در_میزند
✍🏻 #وودی_آلن
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
در زندگی بعدی، کاش میشد مسیر را وارونه طی کنم. در آغاز، پیکری بیجان و مرده باشم و آنگاه راه آغاز شود.
در خانه ای از انسانهای سالمند، زندگی را آغاز کنم و هر روز همه چیز، بهتر و بهتر شود.
به خاطرِ بیش از حد سالم بودن، از خانه بیرونم کنند.
بروم و حقوق بازنشستگی ام را جمع کنم و سپس، کار کردن را آغاز کنم.
روز اول، یک ساعتِ طلایی خواهم خرید و به مهمانی و پایکوبی خواهم رفت.
سپس چهل سال پیوسته کار خواهم کرد و هر روز ، جوان تر خواهم شد.
آنگاه برای دبیرستان آماده ام؛ و سپس به دبستان میروم و آنگاه کودک میشوم و بازی می کنم.
هیچ مسئولیتی نخواهم داشت.
آنقدر جوان و جوان تر میشوم تا به یک نوزاد تبدیل شوم. و آنگاه نه ماه ، در محیطی زیبا و لوکس ، چیزی شبیه استخر ، غوطه ور خواهم شد و سپس با یک لحظه برانگیختگیِ شورانگیز ، زندگی را در اوج به پایان برسانم.
📗 #مرگ_در_میزند
✍🏻 #وودی_آلن
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
" سال خوبی را برای خودتان خلق کنید "
به فکر آمدن روزهای خوب نباشید!
آنها نخواهند آمد …
به فکر ساختن باشید…
روزهای خوب را باید ساخت
آرزو می کنم
بهترین معمار سال جدید باشید...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
" سال خوبی را برای خودتان خلق کنید "
به فکر آمدن روزهای خوب نباشید!
آنها نخواهند آمد …
به فکر ساختن باشید…
روزهای خوب را باید ساخت
آرزو می کنم
بهترین معمار سال جدید باشید...
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
💠 این متن را باید طلا گرفت
هیچوقت با کسی بیشتر از جنبهاش؛
رفاقت نکن
درد دل نکن
شوخی نکن
چراکه حرمتهایت شکسته میشود.
هیچوقت با کسی بیشتر از جنبهاش؛
خوبی نکن
محبت نکن
لطف نکن
چراکه تبدیل به وظیفه میشود.
هیچوقت از کسی بیشتر از جنبهاش؛
خوبی نخواه
کمک نگیر
انتظار نداشته باش
چراکه تبدیل به منت میشود.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
💠 این متن را باید طلا گرفت
هیچوقت با کسی بیشتر از جنبهاش؛
رفاقت نکن
درد دل نکن
شوخی نکن
چراکه حرمتهایت شکسته میشود.
هیچوقت با کسی بیشتر از جنبهاش؛
خوبی نکن
محبت نکن
لطف نکن
چراکه تبدیل به وظیفه میشود.
هیچوقت از کسی بیشتر از جنبهاش؛
خوبی نخواه
کمک نگیر
انتظار نداشته باش
چراکه تبدیل به منت میشود.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
فرق مادر خلاق و غیرخلاق
_وقتی بچه غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود؛ چگونه از مغازه کودک را خارج کنیم؟
پاسخ:
پدر یا مادر خلاق به او میگوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد
بچه به طرف در میرود و خوشحال است. احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.
پدر یا مادر غیرخلاق او را به زور و کشان کشان بیرون میبرد.
بچه گريه ميكند، غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود.
قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند. بچه رشوه را قبول میکند. همچنان غر میزند و از مغازه خارج میشود و مشغول چانه زدن بر سر تعداد بستنی است.
_بچه در مدرسه دعوا کرده است؛ داستان را برای مادر تعریف میکند.
مادر خلاق گوش میدهد و اجازه ميدهد فرزندش صحبت كند.
مادر غیرخلاق به بچه میگوید: "اون بیتربیته. تو باهاش بازی نکن!""به خانم معلم میگم دعواش کنه"!
_بچه بستنی میخورد.
مادر خلاق به او دستمال میدهد تا دهانش را پاک کند.
مادر غیرخلاق خودش دور دهانش را پاک میکند.
_در مطب دکتر حوصله بچه سر رفته است.
مادر خلاق از کیفش کاغذ و مدادرنگی بیرون میآورد و بچه مشغول میشود.
مادر غیرخلاق مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد لاینقطع میگوید:
"نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، بشین، ول کن، به بابات میگم، اعصاب همه رو خرد کردی.
الان آقای دکتر میاد آمپولت میزنه!!!"
✍زهرا شعبانپور
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
فرق مادر خلاق و غیرخلاق
_وقتی بچه غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود؛ چگونه از مغازه کودک را خارج کنیم؟
پاسخ:
پدر یا مادر خلاق به او میگوید که راه خروج را بلد نیست و از بچه میخواهد خروجی را نشانش بدهد
بچه به طرف در میرود و خوشحال است. احساس میکند کار مهمی انجام میدهد.
پدر یا مادر غیرخلاق او را به زور و کشان کشان بیرون میبرد.
بچه گريه ميكند، غر میزند و نمیخواهد از مغازه بیرون برود.
قربان صدقهاش میروند و وعده شکلات و بستنی میدهند. بچه رشوه را قبول میکند. همچنان غر میزند و از مغازه خارج میشود و مشغول چانه زدن بر سر تعداد بستنی است.
_بچه در مدرسه دعوا کرده است؛ داستان را برای مادر تعریف میکند.
مادر خلاق گوش میدهد و اجازه ميدهد فرزندش صحبت كند.
مادر غیرخلاق به بچه میگوید: "اون بیتربیته. تو باهاش بازی نکن!""به خانم معلم میگم دعواش کنه"!
_بچه بستنی میخورد.
مادر خلاق به او دستمال میدهد تا دهانش را پاک کند.
مادر غیرخلاق خودش دور دهانش را پاک میکند.
_در مطب دکتر حوصله بچه سر رفته است.
مادر خلاق از کیفش کاغذ و مدادرنگی بیرون میآورد و بچه مشغول میشود.
مادر غیرخلاق مثل گرامافونی که سوزنش گیر کرده باشد لاینقطع میگوید:
"نرو، نکن، نگو، دست نزن، بیا، حرف نزن، آروم باش، بشین، ول کن، به بابات میگم، اعصاب همه رو خرد کردی.
الان آقای دکتر میاد آمپولت میزنه!!!"
✍زهرا شعبانپور
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#قصه
دختر فراری که یک شب پیش یک طلبه ماند
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد...
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ...
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
دختر فراری که یک شب پیش یک طلبه ماند
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود که به ناگاه دختری وارد اتاق او شد در را بست و با انگشت به طلبه بیچاره اشاره کرد که سکوت کند و هیچ نگوید.
دختر پرسید: شام چه داری؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر که شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهای از اتاق خوابید.
صبح که دختر از خواب بیدار شد و از اتاق خارج شد ماموران،شاهزاده خانم را همراه طلبه جوان نزد شاه بردند شاه عصبانی پرسید چرا شب به ما اطلاع ندادی!
محمد باقر گفت: شاهزاده تهدید کرد که اگر به کسی خبر دهم مرا به دست جلاد خواهد داد...
شاه دستور داد که تحقیق شود که آیا این جوان خطائی کرده یا نه؟ و بعد از تحقیق از محمد باقر پرسید چطور توانستی در برابر نفست مقاومت نمائی؟ محمد باقر 10 انگشت خود را نشان داد و شاه دید که تمام انگشتانش سوخته و ...
علت را پرسید. طلبه گفت: چون او به خواب رفت نفس اماره مرا وسوسه می نمود هر بار که نفسم وسوسه می کرد یکی از انگشتان را بر روی شعله سوزان شمع میگذاشتم تا طعم آتش جهنم را بچشم و بالاخره از سر شب تا صبح بدین وسیله با نفس مبارزه کردم و به فضل خدا، شیطان نتوانست مرا از راه راست منحرف کند و ایمانم را بسوزاند.
شاه عباس از تقوا و پرهیز کاری او خوشش آمد و دستور داد همین شاهزاده را به عقد میر محمد باقر در آوردند و به او لقب میرداماد داد و امروزه تمام علم دوستان از وی به عظمت و نیکی یاد کرده و نام و یادش را گرامی می دارند. از مهمترین شاگردان وی می توان به ملا صدرا اشاره نمود.
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم:
کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم.
دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده!
در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم.
پای صحبت های پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدت ها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم.
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند.
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم.
هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است!
هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است.
به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم..
وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!
اما..
اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم، آن را به دقت می دیدم، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم
✍#ارما_بومبک
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
اگر می توانستم یک بار دیگر به دنیا بیایم:
کمتر حرف می زدم و بیشتر گوش می کردم.
دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت می کردم حتی اگر فرش خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام ساییده و فرسوده شده!
در سالن پذیرایی ام ذرت بو داده می جویدم و اگر کسی می خواست که آتش شومینه را روشن کند نگران کثیفی خانه ام نمی شدم.
پای صحبت های پدر بزرگم می نشستم تا خاطرات جوانی اش را برایم تعریف کند و در یک شب زیبای تابستانی پنجره های اتاق را نمی بستم تا آرایش موهایم به هم نخورد، شمع هایی که به شکل گل رز هستند و مدت ها بر روی میز جا خوش کرده اند را روشن می کردم و به نور زیبای آنها خیره می شدم.
با فرزندانم بر روی چمن می نشستم بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندند.
با تماشای تلویزیون کمتر اشک می ریختم و قهقهه خنده سر می دادم و با دیدن زندگی بیشتر می خندیدم.
هر وقت که احساس کسالت می کردم در رختخواب می ماندم و فکر نمی کردم که دنیا به آخر رسیده است!
هرگز چیزی را نمی خریدم فقط به این خاطر که به آن احتیاج دارم و یا اینکه ضمانت آن بیشتر است.
به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم هر لحظه از این دوران را می بلعیدم چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم..
وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش می کشیدند هرگز به آنها نمی گفتم: بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن دستهایت را بشور، بلکه به آنها می گفتم دوستتان دارم!
اما..
اگر شانس یک زندگی دوباره به من داده می شد هر دقیقه آن را متوقف می کردم، آن را به دقت می دیدم، به آن حیات می دادم و هرگز آن را پس نمی دادم
✍#ارما_بومبک
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
روزي پادشاهي بي عيب! به اطرافيانش گفت كه اگر از كسي عيب و ايرادي ببيند، آن شخص بايد يك درهم تاوان بدهد.
يكي از شحنه ها (نگهبان) مردي را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازي.
مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟!
شحنه گفت دو درهم بايد بدهي چون لكنت هم داري.
شحنه گريبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمي آيد.
شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهي!
در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجي بسيار پر بها هستي.!!!
متأسفانه برخي در پيدا كردن عيب و ايراد در ديگران چنان مشتاق و جدي هستند كه انگار گنجي را جست و جو مي كنند.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
روزي پادشاهي بي عيب! به اطرافيانش گفت كه اگر از كسي عيب و ايرادي ببيند، آن شخص بايد يك درهم تاوان بدهد.
يكي از شحنه ها (نگهبان) مردي را عريان ديد و گفت: بايد به دستور پادشاه يك درهم بپردازي.
مرد گفت: چه....چه...چرا بايد بدهم؟!
شحنه گفت دو درهم بايد بدهي چون لكنت هم داري.
شحنه گريبان مرد راگرفت؛ او خواست دفاع كند، معلوم شد دستش هم بالا نمي آيد.
شحنه گفت حالا بايد سه درهم بدهي!
در اين گير و دار كلاه از سر مرد افتاد و آن مرد كچل بود. شحنه طلب چهار درهم كرد. مرد بينوا خواست بگريزد، كاشف به عمل آمد كه لنگ و چلاق هم هست. شحنه گفت از جايت تكان نخور كه تو گنجي بسيار پر بها هستي.!!!
متأسفانه برخي در پيدا كردن عيب و ايراد در ديگران چنان مشتاق و جدي هستند كه انگار گنجي را جست و جو مي كنند.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
مراقب افکار دیگران باشید
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.
سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم.
بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
مراقب افکار دیگران باشید
مردی در کنار جاده، دکه ای درست کرد و در آن ساندویچ می فروخت.
چون گوشش سنگین بود، رادیو نداشت، چشمش هم ضعیف بود، بنابراین روزنامه هم نمی خواند.
او تابلویی بالای سر خود گذاشته بود و محاسن ساندویچ های خود را شرح داده بود.
خودش هم کنار دکه اش می ایستاد و مردم را به خریدن ساندویچ تشویق می کرد و مردم هم می خریدند.
کارش بالا گرفت لذا او ابزار کارش را زیادتر کرد.
وقتی پسرش از مدرسه نزد او آمد .... به کمک او پرداخت.
سپس کم کم وضع عوض شد.
پسرش گفت: پدر جان، مگر به اخبار رادیو گوش نداده ای؟ اگر وضع پولی کشور به همین منوال ادامه پیدا کند کار همه خراب خواهد شد و شاید یک کسادی عمومی به وجود می آید.
باید خودت را برای این کسادی آماده کنی.
پدر با خود فکر کرد هر چه باشد پسرش به مدرسه رفته به اخبار رادیو گوش می دهد و روزنامه هم می خواند پس حتماً آنچه می گوید صحیح است.
بنابراین کمتر از گذشته نان و گوشت سفارش داده و تابلوی خود را هم پایین آورد و دیگر در کنار دکه خود نمی ایستاد و مردم را به خرید ساندویچ دعوت نمی کرد.
فروش او ناگهان شدیداً کاهش یافت.
او سپس رو به فرزند خود کرد و گفت: پسرجان حق با توست.
کسادی عمومی شروع شده است.
آنتونی رابینز یک حرف بسیار خوب در این باره زده که جالبه بدونید: اندیشه های خود را شکل ببخشید در غیر اینصورت دیگران اندیشه های شما را شکل می دهند. خواسته های خود را عملی سازید وگرنه دیگران برای شما برنامه ریزی می کنند.
در واقع اون پدر داشت بهترین راه برای کاسبی رو انجام می داد اما به خاطر افکار پسرش، تصمیمش رو عوض کرد و افکار پسر اونقدر روی اون تأثیر گذاشت که فراموش کرد که خودش داره باعث ورشکستگی می شه و تلقین بحران مالی کشور، باعث شد که زندگی اون آدم عوض بشه.
خداوند به همه ما فکر، فهم و شعور بخشیده تا بتونیم فرق بین خوب و بد رو تشخیص بدیم.
بهتره قبل از اینکه دیگران برای ما تصمیماتی بگیرن که بعد ما رو پشیمون کنه، کمی فکر کنیم و راه درست رو انتخاب کنیم و با انتخاب یک هدف درست از زندگی لذت ببریم. چون زندگی مال ماست
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
زندگی خصوصیتان را
خصوصی نگه دارید،
در غیر اینصورت
دیگران زندگی شما را وسیله سرگرمی
خود خواهند کرد..!
📚#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
خصوصی نگه دارید،
در غیر اینصورت
دیگران زندگی شما را وسیله سرگرمی
خود خواهند کرد..!
📚#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
استاد رياضي در وقت خارج از درس ، میگفت :
اعداد کوچکتر از یک ، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد .
مثلا عدد (0.2) !!!
وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8
زندگی ارزشمند خودتان را بخاطر آدمهای کوچک و حقیر ، بی ارزش نکنید.
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
اعداد کوچکتر از یک ، خواص عجیبی دارند .
شاید بتوان آنها را با انسانهای بخیل مقایسه کرد .
مثلا عدد (0.2) !!!
وقتی در آنها ضرب میشوی یا میخواهی با آنها مشارکت کنی، تو را نیز کوچک میکنند.
3×0.2=0.6
وقتی میخواهی با آنها تقسیم شوی یا مشکلاتت را با آنها تقسیم کنی و بازگو کنی، مشکلاتت بزرگتر میشوند.
3÷0.2=15
وقتی با آنها جمع میشوی و در کنار آنها هستی مقدار زیادی به تو اضافه نمیشود و چیزی به تو نمی آموزند.
3+0.2=3.2
و اگر آنها را از زندگی کم کنی چیز زیادی از دست نداده ای !!!
3-0.2=2.8
زندگی ارزشمند خودتان را بخاطر آدمهای کوچک و حقیر ، بی ارزش نکنید.
#صبحانه
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
#صبحانه
خاطره ای به نام مَنتیگُل
نمی دانم سن یا به قول قدیمی ها " سند " شما به پیراهن " مَنتیگُل " قد می دهد یا نه ؟
مَنتیگُل یک پیراهن مارک فرانسوی بود که کیفیت بسیار خوبی داشت. چون جنسش از الیاف پلاستیک بود فقط باید حواست بود که نسوزد واِلا نه پاره می شد ، نه کهنه می شد و نه تنگ می شد، مثل سنگ بوشهری تابستانها داخلش خنک و زمستانها گرم بود.
مَنتیگل آنقدر خوب و مرغوب و با اصالت بود که بعدها نماد دوام و وفاداری و اصالت و ماندگاری شد یعنی هر چیزی را می خواستند بگویند با دوام و مرغوب است می گفتند مثل " (جومه ی)پیراهن مَنتیگُله ".
این پیراهن مرگ نداشت یعنی پدر می پوشید، بعد مادر، بعدش نوبت پسرها می رسید ، خیلی که کهنه می شد آنوقت دختران زیر لباس می پوشیدند. بدون اغراق یک پیراهن مَنتیگُل یک خانواده هفت نفری را تا ده سال به راحتی راه
می انداخت ، اصلأ این پیراهن انگار خریدنی نبود و از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسید یعنی کمتر کسی می تواند ادعا کند خودش رفته بازار پول داده و مَنتیگُل خریده.
یکی از دوستانم می گفت من یک مَنتیگُل زرشکی رنگ داشتم که از ۱۴ سالگی تا زمان سربازی آن را یکسره می پوشیدم ، آنقدر باوفا بود که انگار پا به پای من قد می کشید و بزرگ می شد. جالب اینکه مَنتیگُل مثل طلا قیمتش هم ثابت بود یعنی توی بازار دلوار و گناوه و بوشهر حتی شیراز و تهران یک قیمت داشت .
تیپ مَنتیگُل زرشکی با کفش دانلاپ سفیدِ زیر سبز، از تیپهای رایج آن سالها بود. از آنجایی که مَنتیگُل کِش می آمد و هر سن و قد و سایز و هر جنسیتی می توانست آن را بپوشد من فقط یک چیز را می توانم با مَنتیگُل مقایسه کنم و آن هم اتومبیل لندرور است. بله درست شنیدید لاندی وِرِ هم با اینکه ظرفیت اسمی اش پنج نفر بود اما تا شانزده نفر را به راحتی جا می داد درست مثل پیراهن مَنتیگُل انگار کِش
می آمد.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
خاطره ای به نام مَنتیگُل
نمی دانم سن یا به قول قدیمی ها " سند " شما به پیراهن " مَنتیگُل " قد می دهد یا نه ؟
مَنتیگُل یک پیراهن مارک فرانسوی بود که کیفیت بسیار خوبی داشت. چون جنسش از الیاف پلاستیک بود فقط باید حواست بود که نسوزد واِلا نه پاره می شد ، نه کهنه می شد و نه تنگ می شد، مثل سنگ بوشهری تابستانها داخلش خنک و زمستانها گرم بود.
مَنتیگل آنقدر خوب و مرغوب و با اصالت بود که بعدها نماد دوام و وفاداری و اصالت و ماندگاری شد یعنی هر چیزی را می خواستند بگویند با دوام و مرغوب است می گفتند مثل " (جومه ی)پیراهن مَنتیگُله ".
این پیراهن مرگ نداشت یعنی پدر می پوشید، بعد مادر، بعدش نوبت پسرها می رسید ، خیلی که کهنه می شد آنوقت دختران زیر لباس می پوشیدند. بدون اغراق یک پیراهن مَنتیگُل یک خانواده هفت نفری را تا ده سال به راحتی راه
می انداخت ، اصلأ این پیراهن انگار خریدنی نبود و از نسلی به نسل دیگر به ارث می رسید یعنی کمتر کسی می تواند ادعا کند خودش رفته بازار پول داده و مَنتیگُل خریده.
یکی از دوستانم می گفت من یک مَنتیگُل زرشکی رنگ داشتم که از ۱۴ سالگی تا زمان سربازی آن را یکسره می پوشیدم ، آنقدر باوفا بود که انگار پا به پای من قد می کشید و بزرگ می شد. جالب اینکه مَنتیگُل مثل طلا قیمتش هم ثابت بود یعنی توی بازار دلوار و گناوه و بوشهر حتی شیراز و تهران یک قیمت داشت .
تیپ مَنتیگُل زرشکی با کفش دانلاپ سفیدِ زیر سبز، از تیپهای رایج آن سالها بود. از آنجایی که مَنتیگُل کِش می آمد و هر سن و قد و سایز و هر جنسیتی می توانست آن را بپوشد من فقط یک چیز را می توانم با مَنتیگُل مقایسه کنم و آن هم اتومبیل لندرور است. بله درست شنیدید لاندی وِرِ هم با اینکه ظرفیت اسمی اش پنج نفر بود اما تا شانزده نفر را به راحتی جا می داد درست مثل پیراهن مَنتیگُل انگار کِش
می آمد.
👇👇👇👇
🍃 @Sabzpress 🍃
مردی كه امروز عاشقش میشی ، زنهای زيادی ازش متنفرن ! زنی كه امروز دوس داشتنش رو كشف میکنی و زندگيت رو زيبا میکنه ، پارسال زندگی مرد ديگهای رو نابود كرده !
سربازی كه توی سنگر تو نارنجك میندازه و منتظره تا صدای تكه تكه شدن بدنت رو بشنوه ، توی خونه بچهی سه سالهای داره كه بهش میگه بابا ! اتاق نيمه تاريك خونهای قديمی كه حالت ازش بهم میخوره محل زيباترين خاطرات آدمی ديگه است ...
شايد خيلی احمقانه به نظر بياد عزيزم ، ولی زندگی بيش از اين كه خودش معنی داشته باشه ، از جايی كه تو بهش نگاه میكنی معنی پيدا میكنه ...
#صبحانه
@Sabzpress
سربازی كه توی سنگر تو نارنجك میندازه و منتظره تا صدای تكه تكه شدن بدنت رو بشنوه ، توی خونه بچهی سه سالهای داره كه بهش میگه بابا ! اتاق نيمه تاريك خونهای قديمی كه حالت ازش بهم میخوره محل زيباترين خاطرات آدمی ديگه است ...
شايد خيلی احمقانه به نظر بياد عزيزم ، ولی زندگی بيش از اين كه خودش معنی داشته باشه ، از جايی كه تو بهش نگاه میكنی معنی پيدا میكنه ...
#صبحانه
@Sabzpress
عزیزدلم! خوب باش، همیشه، در هر شرایطی، لبخند بزن و ایمان داشته باش که از مشکلات و اندوهت قویتری. ایمان داشتهباش که گرفتاریهای جهان، هرگز مانند تو هوشمند نیستند و به وضوح، قابل پیشبینیاند. که دومینو وار و منظم پیش میروند و تو اگر خونسرد و آرام باشی، به سادگی میتوانی مسیر حرکتشان را دنبال کنی و مقابلشان بایستی تا بیش از این جهانت را بههم نریزند. امان از زمانی که دست و پای خودت را گم کنی و به این چرخهی معیوب اجازهی پیشرَوی بدهی، امان از وقتی که بهخاطر ناامیدی و اضطراب، گوشهای بایستی و به مهرهها، فرصتِ تخریب بدهی و به جای چند مهرهی کوچک، بخش عظیمی از مهرههای جهانت را درگیر کنی! در حالی که با جسارت و امید، میتوان از این چرخهی معیوب، چرخهای مطلوب ساخت. دومینو هرگز از یک انسان قویتر نیست! مشکلات و دردها هم همینطور...
عزیزدلم! نه اندوه، نه بیماری و نه گرفتاری، پایانِ راهِ تو نیستند! پایان راه تو درست همانجاییست که کنار میکشی و خودت را تسلیم گردباد چموش شرایط میکنی.
وقتی میشود جسورانه از همان ابتدا مقابل اولین مهرههای ناخلف ایستاد و مابقیِ مهرهها را نجات داد، چرا ناامید میشوی؟
تو قویتر از چیزی هستی که فکر میکنی، بسیار قویتر، بسیار جسورتر و بسیار تسلیمناپذیرتر...
✍نرگس صرافیان
#صبحانه
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃
عزیزدلم! نه اندوه، نه بیماری و نه گرفتاری، پایانِ راهِ تو نیستند! پایان راه تو درست همانجاییست که کنار میکشی و خودت را تسلیم گردباد چموش شرایط میکنی.
وقتی میشود جسورانه از همان ابتدا مقابل اولین مهرههای ناخلف ایستاد و مابقیِ مهرهها را نجات داد، چرا ناامید میشوی؟
تو قویتر از چیزی هستی که فکر میکنی، بسیار قویتر، بسیار جسورتر و بسیار تسلیمناپذیرتر...
✍نرگس صرافیان
#صبحانه
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃
احساس گنگی عذابم میداد و به خودم گفتم مایلم دوستم بدارند.
پیرامون را نگریستم؛ نه کسی را میدیدم که عشقی در من انگیزد، نه کسی را که قابل عشق من باشد.
#صبحانه
- بنژامن کنستان
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃
پیرامون را نگریستم؛ نه کسی را میدیدم که عشقی در من انگیزد، نه کسی را که قابل عشق من باشد.
#صبحانه
- بنژامن کنستان
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃
همیشه با افرادی از جنس خودتان یا بهتر از خودتان معاشرت کنید.
اگر به آگاهی تان نمی افزایند
حداقل نمی کاهند!
#صبحانه
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃
اگر به آگاهی تان نمی افزایند
حداقل نمی کاهند!
#صبحانه
@Sabzpress
🍃🍃🍃🍃🍃