_191
آره و نه. یک جنبه نمونه رنسانسی وی پافشاری اش بر فرد و رابطه شخصی فرد با خداوند بود. بدین منظور در سن سی و پنج سالگی یونانی آموخت و کار دشوار ترجمه کتاب مقدس را از متن یونانی قدیم به آلمانی آغاز کرد. این کار او، یعنی رجحان دادن زبان بومی بر لاتین، به نوبه خود ویژگی رنسانسی داشت. ولی الوتر برعکس فیچینو یا لئوناردو داوینچی انسانگرا نبود. انسانگرایانی چون اراسموس روتردامی نیز با او موافق نبودند و فکر میکردند دید او از بشر زیادی منفی است. لوتر میگفت بشر پس از سقوط از رحمت ایزدی یکسره به فساد کشیده شده است. و، معتقد بود، تنها از راه رحمت ایزدی می توان بشر را توجیه کرد. زیرا مرگ جزای گناه است.»
این که خیلی مأیوس کننده است.»
آلبرتو کناکس از جا برخاست. تیله کوچک سبز و سیاه را برداشت و در جیب خود نهاد.
سوفی هراسان گفت: «ساعت از چهار هم گذشته!»
و دوران بزرگ بعدی در تاریخ بشر عصر باروک است. ولی آن را باید بگذاریم برای دفعه بعد، هیلده عزیزم.»
سوفی از صندلی اش بالا جست: «چی گفتید؟ مرا هیلده خواندید!» از زبانم پرید.» چیزی که از زبان می پرد هیچوقت کاملا تصادفی نیست.»
شاید حق با تو باشد. می بینی که پدر هیلده کم کم دارد حرف در دهان ما می گذارد. به نظرم دارد از این که ما خسته شده ایم و نمی توانیم خیلی از خود دفاع کنیم بهره گیری می کند.»
شما یکبار گفتید که پدر هیلده نیستید. این واقعا درست است؟» آلبرتو سرش را تکان داد. اما من هیلده ام؟» من الان خسته ام، سوفی. این را باید درک کنی.
#قسمت_191
#دنیای_سوفی
@Roshanfkrane
آره و نه. یک جنبه نمونه رنسانسی وی پافشاری اش بر فرد و رابطه شخصی فرد با خداوند بود. بدین منظور در سن سی و پنج سالگی یونانی آموخت و کار دشوار ترجمه کتاب مقدس را از متن یونانی قدیم به آلمانی آغاز کرد. این کار او، یعنی رجحان دادن زبان بومی بر لاتین، به نوبه خود ویژگی رنسانسی داشت. ولی الوتر برعکس فیچینو یا لئوناردو داوینچی انسانگرا نبود. انسانگرایانی چون اراسموس روتردامی نیز با او موافق نبودند و فکر میکردند دید او از بشر زیادی منفی است. لوتر میگفت بشر پس از سقوط از رحمت ایزدی یکسره به فساد کشیده شده است. و، معتقد بود، تنها از راه رحمت ایزدی می توان بشر را توجیه کرد. زیرا مرگ جزای گناه است.»
این که خیلی مأیوس کننده است.»
آلبرتو کناکس از جا برخاست. تیله کوچک سبز و سیاه را برداشت و در جیب خود نهاد.
سوفی هراسان گفت: «ساعت از چهار هم گذشته!»
و دوران بزرگ بعدی در تاریخ بشر عصر باروک است. ولی آن را باید بگذاریم برای دفعه بعد، هیلده عزیزم.»
سوفی از صندلی اش بالا جست: «چی گفتید؟ مرا هیلده خواندید!» از زبانم پرید.» چیزی که از زبان می پرد هیچوقت کاملا تصادفی نیست.»
شاید حق با تو باشد. می بینی که پدر هیلده کم کم دارد حرف در دهان ما می گذارد. به نظرم دارد از این که ما خسته شده ایم و نمی توانیم خیلی از خود دفاع کنیم بهره گیری می کند.»
شما یکبار گفتید که پدر هیلده نیستید. این واقعا درست است؟» آلبرتو سرش را تکان داد. اما من هیلده ام؟» من الان خسته ام، سوفی. این را باید درک کنی.
#قسمت_191
#دنیای_سوفی
@Roshanfkrane