روشنفکران
59.8K subscribers
51.5K photos
43.7K videos
2.39K files
8.69K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
پایان‌دادن به رابطه‌هایی ناکام و ناموفق در عین رنج و اندوهی که به جانِ آدم می‌اندازد، می‌تواند شجاعانه‌ترین کار ممکن باشد. گاهی باید گذشت، رها کرد و خود را در چهارچوب محدودتری گنجاند.

در جایی از کتاب «چگونه رنج بکشیم» می‌خواندم که عشق هم مثل هر چیزی محدودیت دارد و نجات‌دهنده هر چیزی نیست. گاهی نجات در پاره‌کردن زنجیرهای وابستگی و دلدادگی‌ای است که می‌دانی در آینده راه به جایی نمی‌برند.

پایان دادن به رابطه‌های ناسالم با همه رنج مضاعفی که دارند، تماما شکست نیستند؛ این ناکامی‌ها گاهی تو را به شناخت جدیدی از خودت می‌رسانند و باعث می‌شوند، مهربانانه‌تر با خودت تا کنی.


#فاطمه_بهروزفخر

@Roshanfkrane
می‌خواستم ته‌مانده‌های امید توی چشم‌هایم را بریزم کف دست‌هایت.
بعد بگویم بمال روی صورتت. انگار که امید، آب مقدسی باشد که جاودانگی می‌بخشد.
من روزهای زیادی را گریه کرده‌ام عزیزم. وقت‌های زیادی حجم غصه‌ام آن‌قدر زیاد بوده که صدبار سوره انشراح را از حفظ خوانده‌ام تا سنگینی چمبره‌زده روی دلم، راه باز کند و جاری شود.

غم هست. زیاد هم هست. اما من یاد گرفته‌ام که غم را جاری کنم.
غمِ جاری می‌آید و می‌رود. نمی‌ماند. ته‌نشین نمی‌شود ته دلت.

خواستم برایت بنویسم، غمی را که هی دارد روی دل و شانه‌هایت سنگینی می‌کند، روان کن. بگذار بگذرد از تو.

نگذار غم، خیالش این باشد که ماندنی است. برای همین خواستم، ته‌مانده‌های امید باقی‌مانده برایم را بریزم کف دست‌هایت

خواستم ته‌مانده‌های امیدم را یک‌جا ضمیمه چشم‌های به غم نشسته تو کنم، چون خیالم این بود که ما زن‌ها هر طور شده، از نور و کلمه و رنگ و صدا، برای خودمان امید می‌سازیم.
ما بلد نیستیم بی‌امید بمانیم

هر زنی باید برای مردی که امیدش را برای همیشه گم کرده ، کمی امید کنار گذاشته باشد.

#فاطمه_بهروزفخر
#بانوان

@Roshanfkrane
🦋 من زنِ کاملی نیستم عزیزم؛ این را می‌دانم. من هر وقت که برای کامل‌شدن برای خودم و برای دیگری تقلا کردم، دیگر خودم نبوده‌ام. من کامل نیستم، همان‌طور که تو نیستی و همان‌طور که دیگران نیستند. من از تلاش برای کامل‌بودن و کامل‌شدن دست برداشته‌ام، در عوض تلاش کردم تا «کافی» باشم. من بیشتر از این‌که زن کاملی باشم، دوست داشتم «زنِ کافی‌»‌ای باشم. زنی به‌غایت «به‌اندازه».

من وقت‌های زیادی در تلاش‌هایم برای کامل‌بودن به بن‌بست‌ رسیده‌‌ام، اما هر وقت که خواستم، «کافی» و «به‌اندازه» باشم، روشنایی کوچکی در دلم قوت گرفت. دنیا کامل‌بودن را برنمی‌تابد، همان‌طور که خودش هیچ‌وقت کامل‌بودنش را نشان‌مان نداد و هرچقدر به تماشایش نشستیم، فهمیدیم که بنایِ خودش بر نقص است و اصلا، مگر می‌شود چیزی را هم پیدا کرد که در غایتِ تکامل باشد؟

من کامل نیستم و کامل هم نخواهم شد. درعوض، برای کافی‌بودن و حضور به‌اندازه تلاش می‌کنم. همان‌طور که کودک بیش از مادر کامل (تقریبا امری محال) به مادر کافی نیاز دارد، دنیا نیز به آدم‌هایی نیاز دارد که «کافی» باشند و قدوقامت حضورشان «به‌اندازه». من کامل نیستم؛ همان‌طور که تو و دیگرانی که بیشتر از خودم، دوست‌شان دارم. گمانم یکی شگفتی‌های حضور آدمی در دنیا با همه این تلخی‌ها و اندوه‌های آغشته به جان‌مان، همین باشد که با همه نقص‌ها، دل‌آشفتگی‌ها، طرحواره‌های ذهنی، خلأهای درونی و مشغولیت‌های روانی و ذهنی، می‌توانیم تجربه «کافی‌بودن» برای خود، دیگری و دنیا را داشته باشیم. کافی‌بودن یا کافی‌شدن هدف نیست. مسیر است. و خوشا بر کسی که لحظه‌ای از در مسیرِ کافی‌بودن غافل نمی‌شود.

#فاطمه_بهروزفخر
#بانوان #اندیشه

@Roshanfkrane
کانال روشنفکران


🦋 دخترخاله‌ام گفت کلاً معاشرت با من برایشان جذابیتی ندارد. بعد به‌طرز خنده‌داری اَدای من را درآورد که وسط بحث‌های زنانه می‌گویم «حرف آدم‌ها رو نزنیم.» از خنده روده‌بُر شده بودم که گفتم «حالا قصهٔ تازه‌ت چیه که شنونده براش نداری؟»
بعد یکهو برقِ خوشحالی پیداکردن کسی برای شنیدن قصه‌اش طوری توی چشم‌هایش خودنمایی کرد که سریع یک مُشت تخمه ریخت توی دستم و آمد روبه‌رویم نشست.

بعد گفت خانم فلانی را که می‌شناسی؟ می‌شناختم. گفت هنوز از فوت شوهرش یک‌سال نگذشته که شوهر کرد. حالا هم با همسر تازه‌اش رفته‌اند استانبول‌.

خندیدم. گفتم چه باحال. دخترخاله‌ام سروصورتش را کج کرد که کجایش باحال است. قباحت دارد. هنوز از فوت شوهرش یک‌سال نگذشته و عروس و داماد هم دارد. چرا باید هولِ شوهر داشته باشد؟

راستش من از کارِ خانم فلانی و همهٔ زن‌هایی که این‌طور قضاوت می‌شوند، خوشم می‌آید‌. خانم فلانی هولِ شوهر ندارد. هولِ زندگی و نیک‌بختی دارد و تا جایی که خاطره‌ام یاری می‌کند او را زنی به‌یاد می‌آورم که به‌خوشی و عشق در کنار همسرش روزگار گذراند، اهل خوش‌باشی و کتاب‌خواندن بود و لذتِ زندگی در کنار مردی را به‌تمامی چشید.

حالا کسی که شیوهٔ زیستن به‌طرز مطلوب را بلد است و توانسته لذت هم‌زیستی کنار یک مرد را تجربه کند، چرا باید باقیِ روزهایش را در ناکامی دریغ‌کردن خودش از هم‌پایی و هم‌سری با مردی بگذراند. و چرا زیستن و خواستِ یک زن برای بودن در کنار مردی در سنی که به‌گمان خیلی‌ها از شور و حرارت جوانی به‌دور است، باید این‌طور تقبیح‌شده به‌نظر برسد؟

این زن، با این شیوهٔ زیست که سال‌های سال به‌خوشی و باکیفیت، کنار همسر مرحومش روزگار گذراند و حالا هم نمی‌خواهد کیفِ بودن با دیگری را نادیده بگیرد، مُراد همهٔ ماست که زیستن و با دیگری بودن را حقِ خودمان بدانیم و از طرفی، کلیشهٔ غالب فداکاری نابجا و نگه‌داشتن سوگِ همسر تا سال‌های سال را کنار بزنیم. درنتیجه، همان‌قدر که تنهایی مردان بعد از نبود همسرانشان را حق طبیعی آن‌ها قلمداد می‌کنیم، برای زنان نیز این حق را قائل باشیم که بخواهند به‌شیوهٔ درستی به ازدواج مجدد و تشکیل زندگی فکر کنند. ازقضا من معتقدم آن‌هایی که ازدواج برایشان همراه با شیرینی بوده، باز هم تمایل دارند که بعد از نبودِ همسرانشان آن را تجربه کنند؛ ما چرا مدام خط‌کش‌ «باید و نباید» دست گرفته‌ایم و پایِ لحظه‌های زندگی دیگران به‌ویژه زنان نشسته‌ایم؟

#فاطمه‌_بهروزفخر

#اجتماعی #بانوان #تربیتی #فرهنگ #اندیشه

@Roshanfkrane
👍7813🥰1