روشنفکران
81.7K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
رمانتيك طوری هایی که میبینید واقعیتش اینه 😂
#طنر

join👉 @Roshanfkrane
طنز:
آیا واقعاً در مَثَل جای مناقشه نیست؟!*

کانال روشنفکران

■از بچگی شعرها و ضرب‌المثل‌ ها رو جابجا می‌گفتم یا در جای نامناسبی استفاده میکردم. یه بار معلم کلاس دوم راهنمایی، حمید عباسی رو آورد پای تخته و اون هم مسئله‌ای که من نمی‌تونستم حلش کنم رو به کمک خودِ معلم حل کرد. بعد معلم برگشت سمت من و گفت: کار هر بز نیست خرمن کوفتن، گاو نر می‌خواهد و مرد کهن.
︎گفتم: آقا به ما گفتید بز؟!

︎گفت: عزیزم در مثل جای مناقشه نیست.

︎گفتم: آره آقا، حمید عباسی واقعاً مرد کهنه.

︎با عصبانیت گفت: منظورت اینه من گاو نَرم؟

︎گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.

︎گفت: حیف که اون تَرکه‌های قدیم رو ازمون گرفتن، وگرنه حالیت می‌کردم.

︎گفتم: خدا خر را شناخت شاخش نداد.

︎با عصبانیت گفت: به من گفتی خر؟

︎گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.

︎گفت: به من توهین کردی؟ من سی ساله تو این مدرسه‌ام. هیچ کس اندازه من اینجا نبوده.

︎گفتم: آب زیاد یه جا بمونه می‌گَنده.

︎با عصبانیت گفت: من دیگه نمی‌تونم تحمل کنم. محمد جوادی، پاشو برو بگو آقای ناظم بیاد.

︎گفتم: آقا در مثل جای مناقشه نیست.

︎گفت: بذار آقای ناظم بیاد، می‌گم اخراجت کنه.

︎گفتم: به حرف گربه سیاه بارون نمیاد.

︎معلم داشت از عصبانیت خفه می‌شد که ناظم اومد و ماجرا را براش گفتیم.

︎آقای ناظم به من گفت: فراهانی صد بار نگفتم آسه برو آسه بیا گربه شاخت نزنه؟

︎یهو معلم گفت: آقای ناظم به من گفتی گربه؟

︎ناظم گفت: در مثل جای مناقشه نیست برادر. من خودم بیست سال معلم بودم، بهترین شاگردها رو پرورش دادم.

︎معلم گفت: خب دیگه. انگور خوب نصیب شغال می‌شه.

︎ناظم گفت: به من گفتی شغال؟

︎معلم گفت: در مثل جای مناقشه نیست.

□خلاصه دعوایی شد بیا و ببین. کار بیخ پیدا کرد و قضیه به دادگاه کشید. من رو هم به عنوان شاهد احضار کردن. داخل دادگاه، کسی که پشت میز نشسته بود، شروع کرد به نصیحت آقا معلم و آقای ناظم.

︎گفت: آقایون، شما فرهنگی هستید، تحصیل‌کرده هستید. خودتون می‌دونید در مثل جای مناقشه نیست. اصلاً حرف باد هواست. آدم نباید با یه حرف ساده این‌قدر ناراحت بشه که.

︎یهو آقای ناظم گفت: ایول. منم از اول همین رو می‌گفتم.

●اون آقایی که پشت میز نشسته بود گفت: من مسئول نیستم. ایشون مسئول پرونده شما هستن. بعد به آقایی که کنار دستش نشسته بود اشاره کرد. آقای ناظم هم گفت: حالا چه فرقی می‌کنه؟ سگ زرد برادر شغاله.

︎یهو آقای مسئول و مرد بغل‌دستیش با عصبانیت گفتن: به من گفتی شغال؟

︎بعد آقای مسئول به مرد بغل‌دستیش گفت: آقای محترم، به شما گفتن سگ زرد.

︎اون آقا هم گفت: نخیر آقای مسئول. سگ زرد رو با شما بودن. شما چشم نداری ببینی منم تا چند ماه دیگه مسئول می‌شم.

︎آقای مسئول پوزخندی زد و گفت: شتر در خواب بیند پنبه‌دانه.

︎اون آقا گفت: به من گفتی شتر؟ گزارش کنم به مقامات؟

︎مسئول گفت: برادر من در مثل جای مناقشه نیست.

︎یهو عصبانی شدم و گفتم: آقایون از سن‌تون خجالت بکشید.

○دو تا حقوق‌دان و دو تا فرهنگی افتادید به جون هم. شما باید الگوی جوون‌های این مملکت باشید. اون وقت از مردم چه انتظاری دارید؟ شما نمی‌دونید هر سخن جایی و هر نکته مکانی دارد؟

︎آقای مسئول گفت: احسنت. احسنت به این پسربچه‌ی باهوش.

︎گفتم: چه فایده؟ هرچی می‌گم انگار یاسین تو گوش خر می‌خونم.

*خلاصه*

○الآن تو بازداشتگاه دارم به اژدر سه دست، حالی می‌کنم که وقتی وارد بازداشتگاه شدم و گفتم ما هم رفتیم قاطی باقالی‌ها، مَثَل گفتم. اما حالیش نمیشه که نمیشه. یقه‌م رو گرفته و می‌گه: به من گفتی باقالی ......

#ارسالی #طنر #ضرب‌المثل

@Roshanfkrane