Forwarded from A
یادوارهی استاد #سعید_نفیسی 🌺
(۱۸ خرداد ۱۲۷۴ ـ ۲۳ آبان ۱۳۴۵)
پژوهشگر، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم، شاعر
📚 از نسل #اول استادان دانشگاه تهران
از اعضای اولیه #فرهنگستان ایران
بنیانگذار نثر دانشگاهی
#معمار نثر جدید معاصر ایران
تدریس در دانشگاههای #هند، مصر، لبنان
یادش گرامی🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
(۱۸ خرداد ۱۲۷۴ ـ ۲۳ آبان ۱۳۴۵)
پژوهشگر، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم، شاعر
📚 از نسل #اول استادان دانشگاه تهران
از اعضای اولیه #فرهنگستان ایران
بنیانگذار نثر دانشگاهی
#معمار نثر جدید معاصر ایران
تدریس در دانشگاههای #هند، مصر، لبنان
یادش گرامی🌹
#مناسبت
@Roshanfkrane
Forwarded from A
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔵 سه دقیقهی پربار و سرشار
در پشت پنجرههای زندگی، #اندیشه و آثار استاد #سعید_نفیسی
(۱۸ خرداد ۱۲۷۴ ـ ۲۳ آبان ۱۳۴۵)
پژوهشگر، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم، #شاعر
📚🖌🎶
#اجتماعی
@Roshanfkrane
در پشت پنجرههای زندگی، #اندیشه و آثار استاد #سعید_نفیسی
(۱۸ خرداد ۱۲۷۴ ـ ۲۳ آبان ۱۳۴۵)
پژوهشگر، ادیب، تاریخنگار، نویسنده، مترجم، #شاعر
📚🖌🎶
#اجتماعی
@Roshanfkrane
Forwarded from A
🔵 #ادبیات یکی ازچهار رکن هنرهای زیبا ومهمترین ارکان آن است
هنرهای زیبا هر یک معرف یکی از زیباییهایی هستند که آدمیزاده آنها را درک میکند وهنر اصلاً برای معرفی آنها به وجود آمده است.
موسیقی الحان زیبا نقاشی الوان زیبا، مجسمهسازی اشکال زیبا را نشان میدهد وادبیات بایدنمایندهٔ افکار زیبا باشد.
اگر درست بیندیشیم، ادبیات جامع آن سه فن و سه هنر دیگر نیز هست زیرا با الفاظ و کلمات میتوان الحان و الواح زیبا را هم مجسم کرد.
این است که ادبیات،جامع نقاشی وموسیقی وهیکلتراشی نیز هست ونویسندگان بزرگ،نقاش وموسیقیدان ومجسمهساز نیز بودهاند.
ازهمینجاست که اطلاع از موسیقی و نقاشی ومجسمهسازی برای شاعر ونویسنده ازضروریات است.وپس از آنکه زبان راخوب فرا گرفت ودرست اندیشید ودرست نوشت، باید ازسه رشتهی دیگر هنرهای زیبا کاملاً باخبر باشد.
نویسندهی زبردست دراوصاف طبیعت ونشان دادن مناظر ورنگآمیزیهای بهار وخزان،کمتر از نقاش نیست وچه بسا نقاشان که پردههای بسیار جالب ازروی منظرهیی که نویسندگان نشان دادهاند، کشیدهاند.
📚 مقدمه کتاب آرزوهای بر بادرفته
نوشته اونوره دو بالزاک
ترجمه:
#سعید_نفیسی
@Roshanfkrane
هنرهای زیبا هر یک معرف یکی از زیباییهایی هستند که آدمیزاده آنها را درک میکند وهنر اصلاً برای معرفی آنها به وجود آمده است.
موسیقی الحان زیبا نقاشی الوان زیبا، مجسمهسازی اشکال زیبا را نشان میدهد وادبیات بایدنمایندهٔ افکار زیبا باشد.
اگر درست بیندیشیم، ادبیات جامع آن سه فن و سه هنر دیگر نیز هست زیرا با الفاظ و کلمات میتوان الحان و الواح زیبا را هم مجسم کرد.
این است که ادبیات،جامع نقاشی وموسیقی وهیکلتراشی نیز هست ونویسندگان بزرگ،نقاش وموسیقیدان ومجسمهساز نیز بودهاند.
ازهمینجاست که اطلاع از موسیقی و نقاشی ومجسمهسازی برای شاعر ونویسنده ازضروریات است.وپس از آنکه زبان راخوب فرا گرفت ودرست اندیشید ودرست نوشت، باید ازسه رشتهی دیگر هنرهای زیبا کاملاً باخبر باشد.
نویسندهی زبردست دراوصاف طبیعت ونشان دادن مناظر ورنگآمیزیهای بهار وخزان،کمتر از نقاش نیست وچه بسا نقاشان که پردههای بسیار جالب ازروی منظرهیی که نویسندگان نشان دادهاند، کشیدهاند.
📚 مقدمه کتاب آرزوهای بر بادرفته
نوشته اونوره دو بالزاک
ترجمه:
#سعید_نفیسی
@Roshanfkrane
یادوارهِ استاد #ابراهیم_پورداوود 🌺
🔵 ایرانشناس معاصر، نخستین مترجم فارسیِ #اوستا،
استاد #ایران_باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران
۲۰ بهمن۱۲۶۴ ـ ۲۶ آبان ۱۳۴۷
📖 عضو #فرهنگستان ایران
ـ سرپرست هیئت نمایندگی ایران متشکل از استادانی چون #سعید_نفیسی، #مجتبی_مینوی و #محمد_معین در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان در سال ۱۳۳۹ در مسکو
ـ مؤسس مجله وزین ایرانشهر به همراه # محمد_قزوینی
#معلم محققان و بزرگانی چون محمد معین و #احسان_یارشاطر
ـ استاد دانشگاه ویسوبهارتی هند
📚🖌🎶
#مناسبت
@Roshanfkrane
🔵 ایرانشناس معاصر، نخستین مترجم فارسیِ #اوستا،
استاد #ایران_باستان و زبان اوستایی در دانشگاه تهران
۲۰ بهمن۱۲۶۴ ـ ۲۶ آبان ۱۳۴۷
📖 عضو #فرهنگستان ایران
ـ سرپرست هیئت نمایندگی ایران متشکل از استادانی چون #سعید_نفیسی، #مجتبی_مینوی و #محمد_معین در بیست و پنجمین کنگره خاورشناسان در سال ۱۳۳۹ در مسکو
ـ مؤسس مجله وزین ایرانشهر به همراه # محمد_قزوینی
#معلم محققان و بزرگانی چون محمد معین و #احسان_یارشاطر
ـ استاد دانشگاه ویسوبهارتی هند
📚🖌🎶
#مناسبت
@Roshanfkrane
Forwarded from اتچ بات
🔸عاشق کرسی بود و به جرأت میتوانم بگویم که بیش از نصف تألیفاتش را زیر کرسی نوشته، حتی مکرر در تابستان به من میگفت آیا نمیشود یک کرسی از یخ برایم بگذاری؟کرسی زمستان باید داغ داغ میبود بطوری که غیر از خودش کمتر کسی تحمل آن را داشت، با یک پوستین کوتاه (پستک) و یک شورت روی مخده مینشست و به مخده دوم پشت میداد و لحاف را تا بالای گردن میکشید و ساقهای پا را به موازات سینه بالا میآورد و زانوان را تکیه کاغذ میکرد.
چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت. در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
🔸هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود. واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد. بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت...باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سرودهشدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
🔸خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهای که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!
✔️خاطرات پریمرز نفیسی، همسر سعید نفیسی/ مجله بخارا شهریور 90
امروز زادروز #سعید_نفیسی است
🔻شرح عکس: از راست به چپ سعید نفیسی، محمد اسحق، علامه دهخدا،ملک الشعرای بهار
#مناسبت
@Roshanfkrane
چراغ کار و قلم و دوات و یادداشتهای لازم در یک سینی روی کرسی بود. کتابهای مورداحتیاج فوری در دو طرف پهلوها روی لحاف و تشک پخش بود و سنگینی آنها مانع از حرکت لحاف کرسی از روی زانوانش میشد. در این حال به غیر از کله بیمو و ریش ژولیدهاش، بقیه بدن را پوششی از لحاف کرسی مثل یک کیسه در برگرفته بود، تنها تحرکی که در اطراف این کیسه به چشم میخورد حرکات لغزنده قلم بود که با شتاب و نرمی بین انگشتانش نوسان داشت و به دیوار پشت مخده اردکوار سایه میانداخت. در چنین حالت و کیفیتی بود که میتوانست ساعتها کاغذهای سفید را سیاه کند و تاریخ زندگی اشخاص و حوادث ایام را در نظم و نثر با تیزبینی و دقت و کنجکاوی بخصوص خود و گاهی هم با طنز روحی درهمآمیزد.
🔸هدفش از چاپ کردن انتشار بود و انتشار برای مردم بود نه برای بهرهبرداری مالی. عقیده داشت که کتاب باید چاپ شود و به دست مردم بیفتد. کتاب را نباید حبس کرد و جلوی پیشرفت فکری مردم را گرفت، باید وسیله به دست مردم داد تا هر کس هر قدر مایل است مطالعه کند، استفاده ببرد، روشنبین و روشنفکر شود و این راه را یک قدم اساسی برای پیشرفت جامعه و جوانان بخصوص میدانست، از این روی در امانت دادن کتاب حتی کتابهای کمیاب و منحصر به فرد خود به دوستان و دانشجویان مضایقه نداشت و در این راه هیچ ضابطه و رسید هم در کار نبود. واضح است با چنین طرز فکر هیچوقت با هیچ ناشری سخت نمیگرفت و آنها هم با بیانصافی تمام همه شرایط را به نفع خود و زحمت او در نظر میگرفتند و او هم بدون عاقبتاندیشی قبول میکرد. اغلب تمام حق خود را در ازای وجه ناچیزی برای همیشه به ناشر داده است، و چه بسیار که همان حقالتألیف ناچیز را هم با کتابهای دیگر معاوضه میکرد. بدین حال واضح است که همیشه در مضیقه مالی بود. طبعاً از بدخلقیهای من هم که به سهم خود با مشکلات مالی و گرفتاریهای چهار فرزند دست به گریبان بودم درامان نبود. ساعاتی که در منزل بود صرف نوشتن و مطالعه میشد و هیچ مسئولیت دیگر برای خود نمیشناخت...باید اقرار کنم که در طول زندگی مشترکمان فقط یکی دو سال اول که هنوز کانون خانواده کوچک بود و فراغتی دست میداد به کارهای ادبی و نویسندگی شوهرم بیعلاقه نبودم و در هر فرصت با رغبت کمک به استنساخ شاهنامه که در آن زمان در دست چاپ داشت و یا غلطگیری کتاب لغت فرانسه به فارسی و غیره میکردم و یا به اشعار سرودهشدهاش گوش میدادم و تبادل نظر میکردم.
ولی کمکم بر اثر زیاد شدن حجم مطالعه و نویسندگی او و حجم گرفتاریهای خانوادگی که سهم او را من به دوش داشتم، به غیر از نگاههای سرسری و کوتاه آن هم فقط به پشت کتابهای چاپ شدهاش، به تألیفات او چندان عمیق نمیشدم و چون کارهایش هم زیاد و هم متنوع بود، بعضی از آنها برایم بیتفاوت و یا اصلاً جالب نبود که وقت لازم را برای شناختن عمیق آنها به کار برم، فقط به دانستن اسم کتابها اکتفا میکردم، برای آنکه اگر کسی راجع به کتاب صحبت کند زیاد هم بیاطلاع نباشم.
🔸خاطرم است رمان فرنگیس را در همان ماههای اول زندگانیمان با نظر من طرح و شروع به نوشتن کرد و اغلب اظهارنظرها و امیال مرا به تخیلات و خاطرههای خود میافزود. اما حالا که دوران بازنشستگی را میگذرانم و فراغت بیشتری دارم و با دید و نظر دیگر در آثار مانده و چاپ شدهاش نگاه میکنم، رابطه نزدیکی بین خصوصیات اخلاقی او و اغلب نوشتههایش چه تحقیقی و چه داستان کوتاه و یا رمان مییابم و طبیعت کنجکاو و پژوهشگر او را یک ردیف کتاب تاریخ به اسمهای تاریخ بیهقی، تاریخ خاندان طاهری، تاریخ اجتماعی و سیاسی ایران، تمدن ساسانی، تاریخ نظم و نثر در ایران، تاریخ ادبیات روسی، تاریخ عمومی قرون معاصر، و غیره را میبینیم که در قفسه کتابخانه کوچک اطاق نشستهاند و به جای خالی او به من چشمک زده و به نق و نقها و غر و لندهای که به شبزندهداری و بینظمیهای زندگیاش میزدم نیشخند میزنند و خجالتم میدهند!
✔️خاطرات پریمرز نفیسی، همسر سعید نفیسی/ مجله بخارا شهریور 90
امروز زادروز #سعید_نفیسی است
🔻شرح عکس: از راست به چپ سعید نفیسی، محمد اسحق، علامه دهخدا،ملک الشعرای بهار
#مناسبت
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
Forwarded from اتچ بات
#روز_قلم و یادی از ادیب الممالک فراهانی، روزنامه نگار (سردبیر روزنامه مجلس )و شاعر دوران مشروطه 🔻
🔸وقتی نوشتن خسته اش می کرد...از زیر لباده فرسوده ای که به تن داشت یک شیشه کوچک که مایه سفیدی در آن بود یک قوطی فلزی زنگ زده را بیرون می آورد. آب دزدک کوچکی با یک سوزن فلزی فرسوده از قوطی بیرون می کشید. سوزن را بر سر زراقه (سرنگ)می گذاشت و آن را پر می کرد. آستین گشاد بی دکمه پیراهن سفید دست چپ را بالا می زد و در بالای مچ دست زیر کف دستش سوزن را فرو می برد و آب دزدک را خالی می کرد. ادیب الممالک این خداوندگار هنر و استاد بی نظیر ادبیات فارسی چاره ای نداشت که اینگونه مرهمی بر آزردگی های خود بگذارد...
مرگ او بر اثر ضعف مفرط و گرسنگی بود و در لحظات آخرین خود تنها یک دانه تخم مرغ در خانه داشت. از چهارصد هزار نفر جمعیت لاف زن تهران هیچ کس سراغ اورا نمی گرفت جز مرحوم اشتری. آن روز هم مرحوم اشتری بیرون رفت و از بقال سرگذر سه تخم مرغ خرید و زرده آن را خام خام در دهان این مرد بزرگ ریخت اما این، افاقه آن ضعف را نمی کرد و تنها چیزی که ادیب الممالک از این جهان برد مزه همان سه زرده تخم مرغ خام بود... ای خدای ایران، تو هم آن روز شاهد و ناظر جان کندن این فرزند خود بودی!". (تهران آذر 1337)
✔️منبع: خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی #سعید_نفیسی
@Roshanfkrane
🔸وقتی نوشتن خسته اش می کرد...از زیر لباده فرسوده ای که به تن داشت یک شیشه کوچک که مایه سفیدی در آن بود یک قوطی فلزی زنگ زده را بیرون می آورد. آب دزدک کوچکی با یک سوزن فلزی فرسوده از قوطی بیرون می کشید. سوزن را بر سر زراقه (سرنگ)می گذاشت و آن را پر می کرد. آستین گشاد بی دکمه پیراهن سفید دست چپ را بالا می زد و در بالای مچ دست زیر کف دستش سوزن را فرو می برد و آب دزدک را خالی می کرد. ادیب الممالک این خداوندگار هنر و استاد بی نظیر ادبیات فارسی چاره ای نداشت که اینگونه مرهمی بر آزردگی های خود بگذارد...
مرگ او بر اثر ضعف مفرط و گرسنگی بود و در لحظات آخرین خود تنها یک دانه تخم مرغ در خانه داشت. از چهارصد هزار نفر جمعیت لاف زن تهران هیچ کس سراغ اورا نمی گرفت جز مرحوم اشتری. آن روز هم مرحوم اشتری بیرون رفت و از بقال سرگذر سه تخم مرغ خرید و زرده آن را خام خام در دهان این مرد بزرگ ریخت اما این، افاقه آن ضعف را نمی کرد و تنها چیزی که ادیب الممالک از این جهان برد مزه همان سه زرده تخم مرغ خام بود... ای خدای ایران، تو هم آن روز شاهد و ناظر جان کندن این فرزند خود بودی!". (تهران آذر 1337)
✔️منبع: خاطرات ادبی و سیاسی و جوانی #سعید_نفیسی
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎
🔺عکسی منحصر به فرد از معماران زبان #پارسی نوین....
از راست به چپ :
#سعید_نفیسی،
نویسنده ناشناس
#علامه_دهخدا و
#ملکالشعرا (#بهار)
یادشان گرامی🌹
#تاریخ #بزرگان_ادب
@Roshanfkrane
از راست به چپ :
#سعید_نفیسی،
نویسنده ناشناس
#علامه_دهخدا و
#ملکالشعرا (#بهار)
یادشان گرامی🌹
#تاریخ #بزرگان_ادب
@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
خلاصه سرگذشت بابک خرمدین
#کتاب_صوتی #بابک_خرمدین
به قلم :
#سعید_نفیسی
کانال روشنفکران :
این #کتاب بصورت بسیار خلاصه سرگذشت بابک را نقل میکند و از دوستان و هم پیمانان و هم رزمان و #فداییان_وی
مانند
#آذین و #پرهام و...
نامی نمیبرد
بابک خرمدین بر طبق بعضی اسناد از سال ۷۹۸ تا ۷۳۸ میلادی رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین که آئین آنها شاد زیستن است که جنبشی محلی آزادی بخش برای سرنگونی خلیفه عباسی بود.به نظر میرسد آئین خرمدینان ترکیبی از ارتدکس و بهدین"دین خوب" زرتشت و شاخهای از تفکر مزدکیسم باشد بابک ایرانی از ناحیه آذربایجان ، شمال غربی ایران شورید که افتخارات سیاسی برای ایرانیان در گذشته آوردهاست شورش خرمدینان بابک در غرب و مرکز ایران گسترش یافت و بیش از ۲۰ سال طول کشید تا اینکه سرکوب شد
زادروز او را مردمانی شامل ایرانیها ، آذربایجانیها و تاجیکها جشن میگیرند و گرامی میدارند.
مجسمه بابک در استان نخجوان،کشور آذربایجان وجود دارد.
وی رهبری جنبش #سرخ_جامگان را برعهده داشت.از جنبشهای دیگر ایرانیان میتوان به #مازیار از #مازندران، #ابومسلم_خراسانی و #یعقوب_لیث از سیستان اشاره کرد
#تاریخ
@Roshanfkrane
به قلم :
#سعید_نفیسی
کانال روشنفکران :
این #کتاب بصورت بسیار خلاصه سرگذشت بابک را نقل میکند و از دوستان و هم پیمانان و هم رزمان و #فداییان_وی
مانند
#آذین و #پرهام و...
نامی نمیبرد
بابک خرمدین بر طبق بعضی اسناد از سال ۷۹۸ تا ۷۳۸ میلادی رهبر اصلی شورشیان ایرانی خرمدین که آئین آنها شاد زیستن است که جنبشی محلی آزادی بخش برای سرنگونی خلیفه عباسی بود.به نظر میرسد آئین خرمدینان ترکیبی از ارتدکس و بهدین"دین خوب" زرتشت و شاخهای از تفکر مزدکیسم باشد بابک ایرانی از ناحیه آذربایجان ، شمال غربی ایران شورید که افتخارات سیاسی برای ایرانیان در گذشته آوردهاست شورش خرمدینان بابک در غرب و مرکز ایران گسترش یافت و بیش از ۲۰ سال طول کشید تا اینکه سرکوب شد
زادروز او را مردمانی شامل ایرانیها ، آذربایجانیها و تاجیکها جشن میگیرند و گرامی میدارند.
مجسمه بابک در استان نخجوان،کشور آذربایجان وجود دارد.
وی رهبری جنبش #سرخ_جامگان را برعهده داشت.از جنبشهای دیگر ایرانیان میتوان به #مازیار از #مازندران، #ابومسلم_خراسانی و #یعقوب_لیث از سیستان اشاره کرد
#تاریخ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
در سال ۱۳۱۴ شمسی طبق بخشنامه ی وزارت امور خارجه و تقاضای دولت وقت ، و تصویب مجلس شورای ملی ، نام رسمی ایران (به جای پارس، پرشیا ) برای کشور ما انتخاب شد .
اسمی که امروز ایران گفته می شود ،
بیش از ۶۰۰ سال پیش " اِران " تلفظ می شد.
زنده یاد #سعید_نفیسی نویسنده و محقق مشهور ایرانی در دی ماه ۱۳۱۳ نام " ایران " را به جای "پرشیا" پیشنهاد کرد .
واژه ی "ایران" بسیار کهن و قبل از آمدن آریایی ها به سرزمین مان اطلاق می شد و نامی تازه و ساخته و پرداخته ای نیست .
واژه " ایران" از دو قسمت ترکیب شده است ، قسمت اول " ایر " به معنی اصیل، نجیب، آزاده و شریف است .
قسمت دوم به معنی سرزمین
یا جا و مکان است .
معنی واژه ایران :
"سرزمین آزادگان و مهرورزان" است.
مرا شادی از نام ایران بود
دلم پر ز یاد نیاکان بود
ز ایران جهان پیش من گلشن است
هماره ز یادش دلم روشن است.
#فرهنگ
@Roshanfkrane
اسمی که امروز ایران گفته می شود ،
بیش از ۶۰۰ سال پیش " اِران " تلفظ می شد.
زنده یاد #سعید_نفیسی نویسنده و محقق مشهور ایرانی در دی ماه ۱۳۱۳ نام " ایران " را به جای "پرشیا" پیشنهاد کرد .
واژه ی "ایران" بسیار کهن و قبل از آمدن آریایی ها به سرزمین مان اطلاق می شد و نامی تازه و ساخته و پرداخته ای نیست .
واژه " ایران" از دو قسمت ترکیب شده است ، قسمت اول " ایر " به معنی اصیل، نجیب، آزاده و شریف است .
قسمت دوم به معنی سرزمین
یا جا و مکان است .
معنی واژه ایران :
"سرزمین آزادگان و مهرورزان" است.
مرا شادی از نام ایران بود
دلم پر ز یاد نیاکان بود
ز ایران جهان پیش من گلشن است
هماره ز یادش دلم روشن است.
#فرهنگ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
امروز درگذشت استاد #سعید_نفیسی:
شاعر ،پژوهشگر ادبیات پارسی
نویسنده کتاب #بابک_خرمدین
#مناسبت
@Roshanfkrane
شاعر ،پژوهشگر ادبیات پارسی
نویسنده کتاب #بابک_خرمدین
#مناسبت
@Roshanfkrane
تو را برای آن نیافریده اند که؛
هر روز بهتر بخوری و
بهتر بپوشی!
برای آن آفریدهاند که؛
هر روز بهتر بیاندیشی...
#سعید_نفیسی
درود ... صبحتان بخیر 🙋♀🙋🏻♂
امروزتان به طراوت باران
دلتان به پاکی نسیم صبحگاهی
خوشه های افکارتان
سبز و پایدار
لحظههایتان زیبا
روزگارتان شیرین باد 🙏☺️🍀
@Roshanfkrane
هر روز بهتر بخوری و
بهتر بپوشی!
برای آن آفریدهاند که؛
هر روز بهتر بیاندیشی...
#سعید_نفیسی
درود ... صبحتان بخیر 🙋♀🙋🏻♂
امروزتان به طراوت باران
دلتان به پاکی نسیم صبحگاهی
خوشه های افکارتان
سبز و پایدار
لحظههایتان زیبا
روزگارتان شیرین باد 🙏☺️🍀
@Roshanfkrane
🔸مردم جهان سه گروه بیشتر نیستند. گروهی هستند که دانش و بینش و فضیلت را برای آن میخواهند که از آن، خود لذت ببرند و کام جان را شیرین کنند و در آغوش لذایذ معنوی روزگار را به خوشی بگذرانند و البته این گروه شریفترین مردم جهانند .
گروه دوم کسانی هستند که هرگز از دانش و برتری اخلاقی لذت نبرده و در این میدان هم دعوی ندارند و مردمی بیآزارند که به سادگی میآیند و به سادگی میروند و زیانی به کسی نمیرسانند همچنان که سودی هم نمیبخشند.
گروه سوم مردمیاند میانه این دو گروه یعنی کسانی که دعوی دانش و برتری دارند و اندکی هم در پی دانش میروند و تنها به برتری ظاهری به اندازهای که مردم پی به باطن خبیث و پستشان نبرند قناعت میکنند و دانش را برای تأمین منافع و زندگی مادی خود و التذاذ جسمانی و به عبارت دیگر سور چرانی و شکم خوارگی و حلق و جلق و دلق میخواهند. مطلقا این گروه خراج جامعه انسانی و سرچشمه همه بدبختیها و تیرهروزیها هستند.
#رمان «نیمه راه بهشت»
نوشته #سعید_نفیسی
#ویدیو: بخشهایی از برنامه رادیویی در مکتب استاد با حضور سعید نفیسی
#اندیشه
@Roshanfkrane
گروه دوم کسانی هستند که هرگز از دانش و برتری اخلاقی لذت نبرده و در این میدان هم دعوی ندارند و مردمی بیآزارند که به سادگی میآیند و به سادگی میروند و زیانی به کسی نمیرسانند همچنان که سودی هم نمیبخشند.
گروه سوم مردمیاند میانه این دو گروه یعنی کسانی که دعوی دانش و برتری دارند و اندکی هم در پی دانش میروند و تنها به برتری ظاهری به اندازهای که مردم پی به باطن خبیث و پستشان نبرند قناعت میکنند و دانش را برای تأمین منافع و زندگی مادی خود و التذاذ جسمانی و به عبارت دیگر سور چرانی و شکم خوارگی و حلق و جلق و دلق میخواهند. مطلقا این گروه خراج جامعه انسانی و سرچشمه همه بدبختیها و تیرهروزیها هستند.
#رمان «نیمه راه بهشت»
نوشته #سعید_نفیسی
#ویدیو: بخشهایی از برنامه رادیویی در مکتب استاد با حضور سعید نفیسی
#اندیشه
@Roshanfkrane
Telegram
attach 📎