This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
◀️ رئيس شوراي شهر تهران مي گويد: طرح اصلاح شده ترافيکي تهران، سال بعد ، اجرايي خواهد شد
خبر
@Roshanfkrane
خبر
@Roshanfkrane
⭕️ تنديس و لوح تقدير بهترين بازيگر زن بخش مسابقه شانزدهمين فستيوال بين المللى فيلم داکا به طور مشترك به پری ناز ایزدیار و ميناساداتی برای فيلم “تابستان داغ” اهدا شد.
هنری
@Roshanfkrane
هنری
@Roshanfkrane
نایب رئیس اتاق بازرگانی تهران:
🔹ورود واسطهها به قیمتگذاری ارز
🔹بانک مرکزی سکوتش را بشکند
🔹وضعیت فعلی نرخ ارز مطمئنا تاثیر نامطلوبی بر روی کالاهای ایرانی خواهد گذاشت
اقتصاد
@Roshanfkrane
🔹ورود واسطهها به قیمتگذاری ارز
🔹بانک مرکزی سکوتش را بشکند
🔹وضعیت فعلی نرخ ارز مطمئنا تاثیر نامطلوبی بر روی کالاهای ایرانی خواهد گذاشت
اقتصاد
@Roshanfkrane
#چندسطرکتاب
تنهایی بخشی از هستی است، باید با آن رو در رو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم.
ارتباط با دیگران مهم ترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی است. هر یک از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتیهای دیگر را میبینیم، کشتیهایی که به آنها دسترسی نداریم ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما میبخشد. ما از تنهایی و درماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلولهای بی روزنمان را بشکافیم، متوجه میشویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی، راهی برای همدردی با دیگران به رویمان میگشاید و به این ترتیب، دیگر چندان وحشت زده نخواهیم بود. پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربهای مشترک دارند، به هم میپیوندد...!
👤 #اروین_د_یالوم
📒 #روان_درمانی_اگزیستانسیال
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
تنهایی بخشی از هستی است، باید با آن رو در رو شویم و راهی برای هضم آن بیابیم.
ارتباط با دیگران مهم ترین منبع در دسترس ما برای کاستن از وحشت تنهایی است. هر یک از ما کشتی هایی تنها در دریایی تیره و تاریم. نور کشتیهای دیگر را میبینیم، کشتیهایی که به آنها دسترسی نداریم ولی حضورشان و شرایط مشابهی که با ما دارند، آرامش زیادی به ما میبخشد. ما از تنهایی و درماندگی محضمان آگاهیم. ولی اگر بتوانیم سلولهای بی روزنمان را بشکافیم، متوجه میشویم دیگرانی هم هستند که با وحشتی مشابه دست به گریبانند. احساس تنهایی، راهی برای همدردی با دیگران به رویمان میگشاید و به این ترتیب، دیگر چندان وحشت زده نخواهیم بود. پیوندی نادیدنی، افرادی را که تجربهای مشترک دارند، به هم میپیوندد...!
👤 #اروین_د_یالوم
📒 #روان_درمانی_اگزیستانسیال
🆔👉 @Roshanfkrane ✍
🔹نمایندگان مجلس یکشنبه آینده از زندان اوین بازدید میکنند
🔺رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس از تعیین اعضای هیات بازدید کننده از زندان اوین خبر داده است. به گفته آقای ملکشاهی در جلسه امروز شش نفر از اعضای این هیات تعیین شدند که پنج نفر از آن ها از کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس و یک نفر هم از کمیسیون امنیت ملی هستند. آقای ملکشاهی گفته که این هیات یکشنبه آینده ۸ بهمن از زندان اوین بازدید خواهند کرد.
خبر
@Roshanfkrane
🔺رئیس کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس از تعیین اعضای هیات بازدید کننده از زندان اوین خبر داده است. به گفته آقای ملکشاهی در جلسه امروز شش نفر از اعضای این هیات تعیین شدند که پنج نفر از آن ها از کمیسیون حقوقی و قضایی مجلس و یک نفر هم از کمیسیون امنیت ملی هستند. آقای ملکشاهی گفته که این هیات یکشنبه آینده ۸ بهمن از زندان اوین بازدید خواهند کرد.
خبر
@Roshanfkrane
🔹دو ماه ﺩﯾﮕﺮ، ﺍﻣﺮﻭﺯ ﭘﺎﺭﺳﺎﻝ ﻣﯽﺷﻮﺩ!
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ، ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺎﺩﯼ!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﭘﯽ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ...
🔹اﻓﺴﻮﺱ!
با ﻓﮑﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ با ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ، ﻋﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ؛
ﺑﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪتر!
💠زندگی منتظر هیچکس نمیماند، قدر لحظات را بدانید🙏🌸
انگیزشی
@shahretaraneh
ﮐﻤﯽ ﺳﺎﺩﻩ، ﺍﻧﺪﮐﯽ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ ﻭ ﻗﺪﺭﯼ ﻋﺎﺩﯼ!
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎﺳﺖ ﻣﯽ ﺭﻭﺩ ﻭ ﻣﺎ ﻫﻤﯿﺸﻪ ﭼﺸﻤﻤﺎﻥ ﭘﯽ ﻓﺮﺩﺍﺳﺖ...
🔹اﻓﺴﻮﺱ!
با ﻓﮑﺮ ﭘﺎﯾﯿﺰ، ﺗﺎﺑﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻭ با ﻓﮑﺮ ﺑﻬﺎﺭ، ﺯﻣﺴﺘﺎﻥ ﺭﺍ ﻓﺪﺍ ﻣﯽ ﮐﻨﯿﻢ.
ﺟﺸﻦ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ، ﻋﯿﺪ ﻣﯽ ﮔﯿﺮﯾﻢ ﻭ ﺩﻭﺑﺎﺭﻩ ﻫﻤﺎﻧﯽ ﻣﯽ ﺷﻮﯾﻢ ﮐﻪ ﺑﻮﺩﯾﻢ؛
ﺑﺎ ﺍﺧﺘﻼﻑ ﭼﻨﺪ ﺗﺎﺭ ﻣﻮﯼ ﺳﭙﯿﺪتر!
💠زندگی منتظر هیچکس نمیماند، قدر لحظات را بدانید🙏🌸
انگیزشی
@shahretaraneh
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
قرار است فیسبوک برای مقابله با انتشار خبرهای دروغ تغییراتی را ایجاد کند
اما آیا این تغییرات بیضرر است؟
اجتماعی
@Roshanfkrane
اما آیا این تغییرات بیضرر است؟
اجتماعی
@Roshanfkrane
احمد توکلی:
🔹اگر خودمان را اصلاح نکنیم و به اصلاح جامعه قیام نکنیم، حتماً سقوط می کنیم. /عصرایران سیاسی اجتماعی
@Roshanfkrane
🔹اگر خودمان را اصلاح نکنیم و به اصلاح جامعه قیام نکنیم، حتماً سقوط می کنیم. /عصرایران سیاسی اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥🔥سخنان زهرا سعیدی نماینده مردم مبارکه درباره خبر اختلاس وزارت نفت: آقای زنگنه کجاست؟ شما که میگفتید پول نداریم‼️
اجتماعی
@Roshanfkrane
اجتماعی
@Roshanfkrane
رمان #حس_سیاه
#قسمت_پنجم
بارانی...بخدا بهنام خوبه...الان اینجا نیست...میگم زودتر بیاد!خب؟ باشه؟
می دونی چند هفته است تو کمایی؟
تازه سه روزه از کما اومدی بیرون.
حرص وعصبانیت واست سمه...
واسه قلبت!
پا شدی ترخیصت کردیم مفصل درمورد تصادف اون شب و بهنام حرف می زنیم.
باشه مامانی؟
-چش....م...
باشنیدن اسم تصادف،تنگی نفس وگرفتگی عروقم،خدارا از ته قلب شکرکردم.
ممنون ممنون خدای بزرگ!
توانستم زنده بمانم!
می توانم می توانم می توانم!خدا اگرکمکم نمی کرد نمی شد!
لابد الآن کنار مامان بزرگ و بابا بزرگ بودم!
سینه ام باز هم تیر می کشید.
نفسی گرفتم وملحفه را برداشتم.
مادرم توی اتاق دلگیر و مسکوت نبود.
همه جاسیاه بودوتاریک عین یک سالن یخ زده!
سردم شد ، پتورا به زحمت روی ملحفه ام انداختم.
بازویم هم باند داشت.کی ازشر این سیم هایی که به تنم وصل بودند خلاص می شدم؟
نمی دانم!
گناه من چه بود که آنژین قفسه صدری داشتم؟
گناهم چه بود باید شب عروسی عشق ترین خواهر دنیا تصادف می کردم؟
گناه بهنام جوان و رعنایم چه بود؟
دلم رضا نبود...او نبود!
نکند مثل خودم به کما رفته بود؟
بی هوشی قدرت فکر و اندیشه ام را از من گرفت...آری!
خوابم برد...
خیلی آرام اماپر از تشویش واسترس...
پر از وحشت...
پر از سیاهی وتاریکی و کابوس!
من چه کرده بودم؟
با خودم وبرادر جوانم!؟
واقعا بهنام کجا بود؟
بعد از چند هفته ، تازه توانسته بودم باند دستم را باز کنم.
به زور پرستار و مامان همیشه مهربانم،
چند قدمی با پاهای خشک شده وسختم راه می رفتم.
درد زیادی که تحمل شدنی نبود،
درد نبود بهنام بود.
هرشب گریه می کردم.
دروغ می گفتند...بهنام نبود!
مگرمی شد اینقدر بی رحم باشد که یک روز ، ملاقات خواهرش نیاید؟
جلوی آیینه ایستادم.
باهمه قهربودم.
حتی مادر زیبا و جوانم که درعرض چندماه مثل گل پژمرده شده بود.
اخمی کردم و ابروهای پرپشتم را توی هم بردم.
از این حرکات،شکستگی بالای ابرویم تیرکشید و بیشتر اخم هایم را در هم برد.
چشمانم متورم وسرخ و پلک هایم کبود بودند.
موهای بیرون زده از شال سیاهم رابا دو انگشت داخل کردم ومواظب بودم به باند سرم کوچکترین اشاره ای نشود!
لباسهایم را آهسته پوشیدم و ساکم را برداشتم.
-بده مامان...
صورتم را برگرداندم.
-دخترم لج نکن...ساکت رو بده بابات ببره...
کفش هایم را پوشیدم.
قطره اشک مادرم روی گونه اش نشست:
-چرا این طوری می کنی آخه با من؟
عصبی پوزخندزدم:
-از پسرت ناراحتم که نمیاد یک سر کوچولو به خواهرش بزنه و درس رو بهونه کرده!
باتضرع روبرویش زانوزدم.
کمرم سوخت! تمام تنم کوفته بود!
-مامان!
التماست می کنم به من دروغ نگو...بگوچه بلایی سرش اومده؟سرش شکسته؟
-هیچی دخترم...
بغض کرد.
نگاه بی فروغش را به در دوخت وبلند شد:
-بابات الان می رسه بجنب بریم!
با تلخندی ساکم را روی دوشم انداختم و آهسته به کمک درودیوار به راهرو رفتم.
آخرش جوابم را نداد!
بابا کنار پذیرش ایستاده بود وبه دیوار تکیه زده بود.
با دیدن من چشم های سرخش را بازکرد وجلو آمد.
ساکم را از بین انگشتان به هم قفل شده ام بیرون کشید ودستان بی جان وسردم را گرفت.
ساکت و بی احساس،فقط نگاهم کرد!
ازحس توی چشم هایش،قلبم فرو ریخت وترسیدم.
-چیه؟
-هیچی...
با رفتن بابا،قدم هایم کند شدند.
خسته شدم و نشستم.
مادر از اتاق بیرون آمد و فرم ترخیص را تحویل داد.
لبخندغمباری برلب نشاند و گفت:
-بریم...
بلند شدم وکنارش راه افتادم.
کمرم را گرفت وبه زحمت تا در رساندم.
سرم گیج می رفت...
می توانستم درد شدید چشمانم را تاب بیاورم چون چند ماهی بود عینک نزده بودم!
اماتحمل درد وحشتناک دوری بهنام ممکن نبود!
به خانه رسیدیم.
با بوق بابا، سرایدار دوید ودر را باز کرد.
غم و سردی از چشم های بابا
می بارید.
وارد شدیم و در بسته شد.
به سختی پیاده شدم و به کمک مامان،
از محوطه جلوی فضای سبز گذشتم.
خودم را آرام به ساختمان رساندم و وارد شدم.
مشامم پر شد از بوی سوختگی!
به خانه نگاه انداختم.
جای چسب و میخ روی دیوارها بود.
به سختی پاهایم را حرکت دادم وخودم را به آشپزخانه رساندم.
در کابینت را باز کردم واز دیدن شمع های کوچک وربان های سیاه ، نفسم تنگ شد!
سطل را جلو کشیدم.
روی زمین زانو زدم ومحتویات سطل را بیرون ریختم.
مامان رسید ولی دیر!
نفس نفس زنان واندوهگین جلوآمد:
-بذار واست توضیح بدم چی شده...
ادامه_دارد...
هرشب ساعت 23منتظر باشید
@Roshanfkrane
#قسمت_پنجم
بارانی...بخدا بهنام خوبه...الان اینجا نیست...میگم زودتر بیاد!خب؟ باشه؟
می دونی چند هفته است تو کمایی؟
تازه سه روزه از کما اومدی بیرون.
حرص وعصبانیت واست سمه...
واسه قلبت!
پا شدی ترخیصت کردیم مفصل درمورد تصادف اون شب و بهنام حرف می زنیم.
باشه مامانی؟
-چش....م...
باشنیدن اسم تصادف،تنگی نفس وگرفتگی عروقم،خدارا از ته قلب شکرکردم.
ممنون ممنون خدای بزرگ!
توانستم زنده بمانم!
می توانم می توانم می توانم!خدا اگرکمکم نمی کرد نمی شد!
لابد الآن کنار مامان بزرگ و بابا بزرگ بودم!
سینه ام باز هم تیر می کشید.
نفسی گرفتم وملحفه را برداشتم.
مادرم توی اتاق دلگیر و مسکوت نبود.
همه جاسیاه بودوتاریک عین یک سالن یخ زده!
سردم شد ، پتورا به زحمت روی ملحفه ام انداختم.
بازویم هم باند داشت.کی ازشر این سیم هایی که به تنم وصل بودند خلاص می شدم؟
نمی دانم!
گناه من چه بود که آنژین قفسه صدری داشتم؟
گناهم چه بود باید شب عروسی عشق ترین خواهر دنیا تصادف می کردم؟
گناه بهنام جوان و رعنایم چه بود؟
دلم رضا نبود...او نبود!
نکند مثل خودم به کما رفته بود؟
بی هوشی قدرت فکر و اندیشه ام را از من گرفت...آری!
خوابم برد...
خیلی آرام اماپر از تشویش واسترس...
پر از وحشت...
پر از سیاهی وتاریکی و کابوس!
من چه کرده بودم؟
با خودم وبرادر جوانم!؟
واقعا بهنام کجا بود؟
بعد از چند هفته ، تازه توانسته بودم باند دستم را باز کنم.
به زور پرستار و مامان همیشه مهربانم،
چند قدمی با پاهای خشک شده وسختم راه می رفتم.
درد زیادی که تحمل شدنی نبود،
درد نبود بهنام بود.
هرشب گریه می کردم.
دروغ می گفتند...بهنام نبود!
مگرمی شد اینقدر بی رحم باشد که یک روز ، ملاقات خواهرش نیاید؟
جلوی آیینه ایستادم.
باهمه قهربودم.
حتی مادر زیبا و جوانم که درعرض چندماه مثل گل پژمرده شده بود.
اخمی کردم و ابروهای پرپشتم را توی هم بردم.
از این حرکات،شکستگی بالای ابرویم تیرکشید و بیشتر اخم هایم را در هم برد.
چشمانم متورم وسرخ و پلک هایم کبود بودند.
موهای بیرون زده از شال سیاهم رابا دو انگشت داخل کردم ومواظب بودم به باند سرم کوچکترین اشاره ای نشود!
لباسهایم را آهسته پوشیدم و ساکم را برداشتم.
-بده مامان...
صورتم را برگرداندم.
-دخترم لج نکن...ساکت رو بده بابات ببره...
کفش هایم را پوشیدم.
قطره اشک مادرم روی گونه اش نشست:
-چرا این طوری می کنی آخه با من؟
عصبی پوزخندزدم:
-از پسرت ناراحتم که نمیاد یک سر کوچولو به خواهرش بزنه و درس رو بهونه کرده!
باتضرع روبرویش زانوزدم.
کمرم سوخت! تمام تنم کوفته بود!
-مامان!
التماست می کنم به من دروغ نگو...بگوچه بلایی سرش اومده؟سرش شکسته؟
-هیچی دخترم...
بغض کرد.
نگاه بی فروغش را به در دوخت وبلند شد:
-بابات الان می رسه بجنب بریم!
با تلخندی ساکم را روی دوشم انداختم و آهسته به کمک درودیوار به راهرو رفتم.
آخرش جوابم را نداد!
بابا کنار پذیرش ایستاده بود وبه دیوار تکیه زده بود.
با دیدن من چشم های سرخش را بازکرد وجلو آمد.
ساکم را از بین انگشتان به هم قفل شده ام بیرون کشید ودستان بی جان وسردم را گرفت.
ساکت و بی احساس،فقط نگاهم کرد!
ازحس توی چشم هایش،قلبم فرو ریخت وترسیدم.
-چیه؟
-هیچی...
با رفتن بابا،قدم هایم کند شدند.
خسته شدم و نشستم.
مادر از اتاق بیرون آمد و فرم ترخیص را تحویل داد.
لبخندغمباری برلب نشاند و گفت:
-بریم...
بلند شدم وکنارش راه افتادم.
کمرم را گرفت وبه زحمت تا در رساندم.
سرم گیج می رفت...
می توانستم درد شدید چشمانم را تاب بیاورم چون چند ماهی بود عینک نزده بودم!
اماتحمل درد وحشتناک دوری بهنام ممکن نبود!
به خانه رسیدیم.
با بوق بابا، سرایدار دوید ودر را باز کرد.
غم و سردی از چشم های بابا
می بارید.
وارد شدیم و در بسته شد.
به سختی پیاده شدم و به کمک مامان،
از محوطه جلوی فضای سبز گذشتم.
خودم را آرام به ساختمان رساندم و وارد شدم.
مشامم پر شد از بوی سوختگی!
به خانه نگاه انداختم.
جای چسب و میخ روی دیوارها بود.
به سختی پاهایم را حرکت دادم وخودم را به آشپزخانه رساندم.
در کابینت را باز کردم واز دیدن شمع های کوچک وربان های سیاه ، نفسم تنگ شد!
سطل را جلو کشیدم.
روی زمین زانو زدم ومحتویات سطل را بیرون ریختم.
مامان رسید ولی دیر!
نفس نفس زنان واندوهگین جلوآمد:
-بذار واست توضیح بدم چی شده...
ادامه_دارد...
هرشب ساعت 23منتظر باشید
@Roshanfkrane
این نقاشی رو یه بچه کلاس هشتمی کشیده
مدرسه رو آتیش زدن بعد جنازه ی مدیر رو دارن با شادی تشییع میکنن
اجتماعی
@Roshanfkrane
مدرسه رو آتیش زدن بعد جنازه ی مدیر رو دارن با شادی تشییع میکنن
اجتماعی
@Roshanfkrane
بهمن پربارش تر از دیماه خواهد شد! / دو موج بارشی در راه
موج اول که ضعیف تر است و حرکت تندی دارد، از سه شنبه ابتدا غرب و بتدریج دامنه های البرز، شمال تهران، گیلان و مازندران، بلندی های زاگرس و مناطق محدودی از شمال غرب را فرا می گیرد. بیشتر بارش ها بشکل برف خواهد بود.
اما موج دوم بارشی ناشی از سامانه ای سرد و احتمالا فعال خواهد بود که از اخر هفته وارد می شود و تا اوایل هفته آینده در حداقل نیمی از کشور سبب بارش برف خواهد شد
خبر هوا
@Roshanfkrane
موج اول که ضعیف تر است و حرکت تندی دارد، از سه شنبه ابتدا غرب و بتدریج دامنه های البرز، شمال تهران، گیلان و مازندران، بلندی های زاگرس و مناطق محدودی از شمال غرب را فرا می گیرد. بیشتر بارش ها بشکل برف خواهد بود.
اما موج دوم بارشی ناشی از سامانه ای سرد و احتمالا فعال خواهد بود که از اخر هفته وارد می شود و تا اوایل هفته آینده در حداقل نیمی از کشور سبب بارش برف خواهد شد
خبر هوا
@Roshanfkrane