This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎥 براى سه شب اجرا میخواستند یک میلیارد تومن به #عادل_فردوسی_پور بدهند اما نرفت!
خاطرهای از اسكندركوتى گزارشگر قدیمی فوتبال
#اجتماعی
#ورزش
@Roshanfkrane
خاطرهای از اسكندركوتى گزارشگر قدیمی فوتبال
#اجتماعی
#ورزش
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 پاسدار #سعیدقاسمی در برنامه اینترنتی رودرو، فروردین۹۸:
در بوسنی تحت پوشش هلال احمر رفته بودیم به نیروهای مجاهدین آموزش نظامی میدادیم!
کریستین امانپور جاسوس بی شرف سیانان، ما را لو داد!
با القاعدهایها باهم بودیم. ازما استیل گرفتند. با تروریستهای سراسر دنیا یگانهای جهادی تشکیل دادیم!
#جالب
#سیاسی
#نظامی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
در بوسنی تحت پوشش هلال احمر رفته بودیم به نیروهای مجاهدین آموزش نظامی میدادیم!
کریستین امانپور جاسوس بی شرف سیانان، ما را لو داد!
با القاعدهایها باهم بودیم. ازما استیل گرفتند. با تروریستهای سراسر دنیا یگانهای جهادی تشکیل دادیم!
#جالب
#سیاسی
#نظامی
#اجتماعی
@Roshanfkrane
گوسفندانی که از کشور رومانی از طریق بندر #چابهار برای کشورمان فرستاده شده اند دُم هایی #عجیب دارند !!
#ارسالی
@Roshanfkrane
#ارسالی
@Roshanfkrane
انسان جاودانه محکوم است که میان دو قطب متضاد بیحوصلگی و هیجان در کشش باشد. در زندگی امروزی این بیحوصلگیها و ملالتها بیش از افسردگیها و دلتنگیها، مردم را به سوی روان پزشکان می کشاند. هرچه زندگی بیشتر ماشینی شود، این مسئله بحرانیتر می گردد. زیرا اوقات فراغت مردم زیادتر خواهد شد و بدبختانه مردم نمی دانند که با این اوقات آزاد چه کنند. نمونه آشکار این مسئله چیزی است که «پریشانی یکشنبه» نام دارد.
#ویکتور_فرانکل
انسان در جستجوی معنا
@Roshanfkrane
#ویکتور_فرانکل
انسان در جستجوی معنا
@Roshanfkrane
«ای آواره کیستی؟ میبینمت که به راهِ خویش میروی...»
(فردیش نیچه، فراسوی نیک و بد)
_________________________________
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقامِ یک آفریننده عشق بورزیم. این آفرینشگری به معنیِ مالِخودکردنِ زمین به مثابهِ اساسِ وجودِ انسان است. بنابراین، طبقِ آموزههایِ دستوریِ مکانیستی و تکنوکرات، تنها به بهرهبرداری از زمین اکتفا نکنیم، بلکه به زمین به خاطرِ هدیهای که پیشکش میکند، به خاطرِ بخششی که برایِ پختگی و رسیدن به سرحداتِ وجود به ما عطا میکند، عشق بورزیم. مطمئناً انسانی با چنین پختگیای باید در اَبَرانسان سَر برآورد. با این حال نباید کوشش در راستایِ برآمدنِ اَبَرانسان را یک جهدِ دینیِ دیگر دانست، و مقصودش را یک غایتِ آخرتشناختیِ دیگر برایِ وجودِ انسانی در نظر گرفت. همچنین، چنین گفت زرتشت را هم نباید به عنوانِ یک رسالهی انجیلی یا رسالهی اسطورهای-دینیِ دیگر خواند: نیچه دقیقاً خلافِ این را در نظر دارد. اَبَرانسان از دلِ فروپاشیِ همهی امیدهایِ آخرتشناسانه سَر برمیآورد: انسانها میخواهند «...خود را برایِ همان زمینی قربانی کنند که روزی از آنِ ابرانسان خواهد شد.» این یعنی وارد شدن به بیابان بی آنکه امیدِ خروج داشته باشی؛ یا گشایشِ همهی افقها بی آنکه به فروبستگیِ قریبالوقوعی در آیندهای نزدیک دل بسپاری. بدینترتیب «...شاید همین که انسان از حرکت به سمتِ خدا دست بکشد از هر فرازی فراتر رود...» اَبَرانسان منتها درجهی چیزی است که انسان باید آروزیش را در سَر بپروراند: «اَبَرانسان باید معنای زمین باشد!»
دینِ سنتی، یک مسیر، راه، طریقت، نردبانِ عروجِ یعقوب، یا هفت مرتبه بهشت را فراهم میآورد که آدمی را به سویِ غایتِ آخرتشناسانهاش و تاریخ هدایت میکند. این مسیر یا طریقت میتواند نیروانا، ساتوری [نوعی بودیسم ژاپنی]، مسیحاباوری، باور به اتوپیایِ نجاتبخشِ مسیحیایی، اعتقاد به ظهورِ مجددِ مسیح و سلطنت هزارسالهاش، یا مواردِ دیگر باشد. اما برایِ زرتشت، پیامآورِ نیچه، آموزهی طریقت بدین قرار است: «برایِ آن راهی که وجود ندارد.» این آموزه کاملاً با سمبولیسمِ زمین سازگار است، چنانکه آشوبِ بنیانکنِ وجود، یعنی اراده به قدرت، مجالِ هیچ ساختارِ مطلق، بنیادین، یا غایتباور را به وجودِ انسان نمیدهد. بنابراین برایِ نیچه، «راه و روش» فقط میتواند درونِ هزارتویِ وجود تعین یابد. به زعمِ نیچه، این هزارتو به منزلهی نمادِ آشوب، یگانه ساختار یا تنها فرمِ مطلقِ زمین است: فرمی که بیپایان، غیرِ مستقیم، ناراست و پیچاپیچ است و مجالِ هیچ خروجی را نمیدهد. بدینسان انسانِ راستین درونِ چنین وجودِ هزارتوگونهای فقط میتواند یک "آواره" باشد.
.
.
.
(آلن اس. وایس؛ شهریاری ناممکن؛ ترجمهی پویا غلامی و ایمان گنجی؛ انتشارات بان)
@Roshanfkrane
(فردیش نیچه، فراسوی نیک و بد)
_________________________________
همانگونه که نیچه به ما میآموزاند، باید به زمین در مقامِ یک آفریننده عشق بورزیم. این آفرینشگری به معنیِ مالِخودکردنِ زمین به مثابهِ اساسِ وجودِ انسان است. بنابراین، طبقِ آموزههایِ دستوریِ مکانیستی و تکنوکرات، تنها به بهرهبرداری از زمین اکتفا نکنیم، بلکه به زمین به خاطرِ هدیهای که پیشکش میکند، به خاطرِ بخششی که برایِ پختگی و رسیدن به سرحداتِ وجود به ما عطا میکند، عشق بورزیم. مطمئناً انسانی با چنین پختگیای باید در اَبَرانسان سَر برآورد. با این حال نباید کوشش در راستایِ برآمدنِ اَبَرانسان را یک جهدِ دینیِ دیگر دانست، و مقصودش را یک غایتِ آخرتشناختیِ دیگر برایِ وجودِ انسانی در نظر گرفت. همچنین، چنین گفت زرتشت را هم نباید به عنوانِ یک رسالهی انجیلی یا رسالهی اسطورهای-دینیِ دیگر خواند: نیچه دقیقاً خلافِ این را در نظر دارد. اَبَرانسان از دلِ فروپاشیِ همهی امیدهایِ آخرتشناسانه سَر برمیآورد: انسانها میخواهند «...خود را برایِ همان زمینی قربانی کنند که روزی از آنِ ابرانسان خواهد شد.» این یعنی وارد شدن به بیابان بی آنکه امیدِ خروج داشته باشی؛ یا گشایشِ همهی افقها بی آنکه به فروبستگیِ قریبالوقوعی در آیندهای نزدیک دل بسپاری. بدینترتیب «...شاید همین که انسان از حرکت به سمتِ خدا دست بکشد از هر فرازی فراتر رود...» اَبَرانسان منتها درجهی چیزی است که انسان باید آروزیش را در سَر بپروراند: «اَبَرانسان باید معنای زمین باشد!»
دینِ سنتی، یک مسیر، راه، طریقت، نردبانِ عروجِ یعقوب، یا هفت مرتبه بهشت را فراهم میآورد که آدمی را به سویِ غایتِ آخرتشناسانهاش و تاریخ هدایت میکند. این مسیر یا طریقت میتواند نیروانا، ساتوری [نوعی بودیسم ژاپنی]، مسیحاباوری، باور به اتوپیایِ نجاتبخشِ مسیحیایی، اعتقاد به ظهورِ مجددِ مسیح و سلطنت هزارسالهاش، یا مواردِ دیگر باشد. اما برایِ زرتشت، پیامآورِ نیچه، آموزهی طریقت بدین قرار است: «برایِ آن راهی که وجود ندارد.» این آموزه کاملاً با سمبولیسمِ زمین سازگار است، چنانکه آشوبِ بنیانکنِ وجود، یعنی اراده به قدرت، مجالِ هیچ ساختارِ مطلق، بنیادین، یا غایتباور را به وجودِ انسان نمیدهد. بنابراین برایِ نیچه، «راه و روش» فقط میتواند درونِ هزارتویِ وجود تعین یابد. به زعمِ نیچه، این هزارتو به منزلهی نمادِ آشوب، یگانه ساختار یا تنها فرمِ مطلقِ زمین است: فرمی که بیپایان، غیرِ مستقیم، ناراست و پیچاپیچ است و مجالِ هیچ خروجی را نمیدهد. بدینسان انسانِ راستین درونِ چنین وجودِ هزارتوگونهای فقط میتواند یک "آواره" باشد.
.
.
.
(آلن اس. وایس؛ شهریاری ناممکن؛ ترجمهی پویا غلامی و ایمان گنجی؛ انتشارات بان)
@Roshanfkrane
شعار امسال نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران «خواندن؛ توانستن است» انتخاب شده است. من کاری به محتوای شعار و خوب یا بد آن ندارم، اما واقعاً نامطلوب است که شعار یک نمایشگاه بزرگ کتاب غلط ویرایشی داشته باشد. میدانیم که بین نهاد و گزاره نیاز به هیچ نشانهای نداریم. برخی بین نهاد و گزاره ویرگول میگذارند اما مسئولان انتخاب این شعار پا را فراتر گذاشتهاند و اشتباه بزرگتری در حوزهی نشانهگذاری مرتکب شدهاند. نقطهویرگول (؛) بین دو جمله به کار میرود که از نظر دستوری کامل هستند اما از لحاظ معنایی وابستگی قوی به هم دارند. گذاشتن نقطهویرگول بین نهاد و گزاره کار کسی است که با ابتداییترین اصول نگارش هم آشنایی ندارد.
امیدوارم پیش از آنکه این شعار روی پوسترها و بنرها نقش ببندد متولیان امر آن را اصلاح کنند: «خواندن توانستن است.»
#فرهنگ
@Roshanfkrane
امیدوارم پیش از آنکه این شعار روی پوسترها و بنرها نقش ببندد متولیان امر آن را اصلاح کنند: «خواندن توانستن است.»
#فرهنگ
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
شما 1 نفر از 7 میلیارد انسان بر روی 1 سیاره از 8 سیاره در مدار یک ستاره در 1 کهکشان از 2 هزار میلیارد کهکشان در کیهان هستید،
همین....
@Roshanfkrane
همین....
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
#پیشرفت
#ویدئو_خارجی
رستورانهای مجلل و باشکوه سیار در دل کوهها،زیرآبها و میان ابرها.....بسیارزیباورمانتیکه😍👌
#جالب
#جذاب
@Roshanfkrane
#ویدئو_خارجی
رستورانهای مجلل و باشکوه سیار در دل کوهها،زیرآبها و میان ابرها.....بسیارزیباورمانتیکه😍👌
#جالب
#جذاب
@Roshanfkrane
توییت احمدی نژاد سوژه خنده تحلیلگران امریکایی شد
🔹احمدی نژاد اخیرا در توییتی در مورد قتل یک رپر آمریکایی اظهار تاسف کرده و حتی شعری هم از توپاک نقل قول کرده.
🔹سوزان مالونی تحلیلگر امریکایی در واکنش به این توییت، احمدی نژاد را نابغه کمدی توصیف کرده است. /انتخاب
#سیاسی
@Roshanfkrane
🔹احمدی نژاد اخیرا در توییتی در مورد قتل یک رپر آمریکایی اظهار تاسف کرده و حتی شعری هم از توپاک نقل قول کرده.
🔹سوزان مالونی تحلیلگر امریکایی در واکنش به این توییت، احمدی نژاد را نابغه کمدی توصیف کرده است. /انتخاب
#سیاسی
@Roshanfkrane
مواجه با فاجعه
⏺ ژاپن و آلمان از ویرانه های به جا مانده از تخریب هزاران تن بمب شیمایی و اتمی که توسط آمریکا و انگلیس و شوروی بر سرشان ریخته شد به پا خواسته و به قدرت اول اقتصادی آسیا و اروپا تبدیل شدند، چرا که آنها به خود به عنوان یک "ملت" و یک جامعه باور و اعتقاد داشتند...
آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم علارغم اشغال و فشارهای شدید بین المللی، روی پای خود ایستادند و توانستد به جایگاهی که دلخواهشان بود دست یابند..
⏺ در آلمان تحت حاکمیت فاشیست ها یا آلمان پس از ویرانی در جنگ، در ژاپن تخریب شده با بمب های اتم، نمونه های قابل بیان و چندانی از میل مردم برای مهاجرت به قاره یا کشورهای دیگر ثبت نشده است. آلمان و ژاپن با گذر از حکومت فاشیستی و تخریب هولناک توسط بمب های متفقین در عرض بیست سال دوباره خود را احیا نموده و به جمع پنج قدرت برتر اقتصادی جهان رسیدند.
آلمانی ها و ژاپنی ها به این باور رسیده بودند که ملتی که به سرزمین و خانه خود تعلق خاطر داشته باشد را هیچ دیکتاتور یا بمب اتمی نمی تواند نابود ساخته و زمین گیر نماید...
ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم به خوبی به جهانیان ثابت کردند که قدرت اصلی مردم یک کشور نه کلاهک های هسته ای و رهبران پرخاشگر و جنگ طلب است و نه چاههای فراوان نفت و گاز، بلکه نوع نگاه و نگرش مردم به مولفه هایی از قبیل سرزمین، توسعه است که باعث می شود، جهان دلخواه خود را شکل و قوام ببخشند.
⏺ میزان همبستگی اجتماعی و تعلق خاطر به یکدیگر و سرزمین در میان اعضاء یک جامعه در شرایط بحرانی(مانند تهدید شدن جامعه توسط بلایای طبیعی یا دشمن خارجی) خود را نشان می دهد، نه در شعارها و شعرهای بی معنی و پوچی که از صدا و سیما و رسانه های مختلف پخش می شود. علاقه به وطن به صرف باد کردن رگ گردن در گفتن خلیج عربی توسط مجری فلان شبکه، یا توهین به فلان ورزشکاری که به تیم ایران گلزنی کرده است یا وطنم وطنم کردن های خواننده های اجاره ای صدا و سیما خلاصه نمی شود.
علاقه به وطن در نحوه مواجه مردم یک سرزمین با فاجعه خود را نشان می دهد.
واکنش جامعه ما نسبت به شرایط بحرانی فاجعه بار است به گونه ای که می توان گفت ما برای فروپاشی #اجتماعی نیازی به دشمن خارجی نداریم....
@Roshanfkrane
⏺ ژاپن و آلمان از ویرانه های به جا مانده از تخریب هزاران تن بمب شیمایی و اتمی که توسط آمریکا و انگلیس و شوروی بر سرشان ریخته شد به پا خواسته و به قدرت اول اقتصادی آسیا و اروپا تبدیل شدند، چرا که آنها به خود به عنوان یک "ملت" و یک جامعه باور و اعتقاد داشتند...
آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم علارغم اشغال و فشارهای شدید بین المللی، روی پای خود ایستادند و توانستد به جایگاهی که دلخواهشان بود دست یابند..
⏺ در آلمان تحت حاکمیت فاشیست ها یا آلمان پس از ویرانی در جنگ، در ژاپن تخریب شده با بمب های اتم، نمونه های قابل بیان و چندانی از میل مردم برای مهاجرت به قاره یا کشورهای دیگر ثبت نشده است. آلمان و ژاپن با گذر از حکومت فاشیستی و تخریب هولناک توسط بمب های متفقین در عرض بیست سال دوباره خود را احیا نموده و به جمع پنج قدرت برتر اقتصادی جهان رسیدند.
آلمانی ها و ژاپنی ها به این باور رسیده بودند که ملتی که به سرزمین و خانه خود تعلق خاطر داشته باشد را هیچ دیکتاتور یا بمب اتمی نمی تواند نابود ساخته و زمین گیر نماید...
ژاپن و آلمان پس از جنگ جهانی دوم به خوبی به جهانیان ثابت کردند که قدرت اصلی مردم یک کشور نه کلاهک های هسته ای و رهبران پرخاشگر و جنگ طلب است و نه چاههای فراوان نفت و گاز، بلکه نوع نگاه و نگرش مردم به مولفه هایی از قبیل سرزمین، توسعه است که باعث می شود، جهان دلخواه خود را شکل و قوام ببخشند.
⏺ میزان همبستگی اجتماعی و تعلق خاطر به یکدیگر و سرزمین در میان اعضاء یک جامعه در شرایط بحرانی(مانند تهدید شدن جامعه توسط بلایای طبیعی یا دشمن خارجی) خود را نشان می دهد، نه در شعارها و شعرهای بی معنی و پوچی که از صدا و سیما و رسانه های مختلف پخش می شود. علاقه به وطن به صرف باد کردن رگ گردن در گفتن خلیج عربی توسط مجری فلان شبکه، یا توهین به فلان ورزشکاری که به تیم ایران گلزنی کرده است یا وطنم وطنم کردن های خواننده های اجاره ای صدا و سیما خلاصه نمی شود.
علاقه به وطن در نحوه مواجه مردم یک سرزمین با فاجعه خود را نشان می دهد.
واکنش جامعه ما نسبت به شرایط بحرانی فاجعه بار است به گونه ای که می توان گفت ما برای فروپاشی #اجتماعی نیازی به دشمن خارجی نداریم....
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔴 قابل توجه مقامات اشرافی و ثروتمند کشور
رد صلاحیت نامزد وزارت مسکن کرهجنوبی به خاطر داشتن ۳ خانه!
🔻مجری:
باز خوب است متوجه میشوند وزیرشان چند تا مسکن دارد !
#اجتماعی
#جالب
@Roshanfkrane
رد صلاحیت نامزد وزارت مسکن کرهجنوبی به خاطر داشتن ۳ خانه!
🔻مجری:
باز خوب است متوجه میشوند وزیرشان چند تا مسکن دارد !
#اجتماعی
#جالب
@Roshanfkrane
✔️ گزارش المانیتور از بحران جنسیتی در ایران:
آمار نشان می دهد که ۱۱.۵ میلیون مرد ایرانی و ۸.۶ میلیون دختر بیش از ۱۸ ساله ایرانی ازدواج نکرده اند. آمار ازدواج هرسال کاهش پیدا میکند، از سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۷ نرخ ازدواج در ایران ۱۶ درصد کاهش یافته و نرخ طلاق نیز ۷ درصد افزایش یافته است. همچنین چنانچه آمار مردانی که در حال تبدیل شدن به زن هستند و زنان که روحیات مردانه پیدا کرده اند را بررسی کنیم، نشان میدهد یک بحران جنسیتی در جامعه ایران در حال وقوع است.
#اجتماعی
@Roshanfkrane
آمار نشان می دهد که ۱۱.۵ میلیون مرد ایرانی و ۸.۶ میلیون دختر بیش از ۱۸ ساله ایرانی ازدواج نکرده اند. آمار ازدواج هرسال کاهش پیدا میکند، از سال ۲۰۱۵ تا سال ۲۰۱۷ نرخ ازدواج در ایران ۱۶ درصد کاهش یافته و نرخ طلاق نیز ۷ درصد افزایش یافته است. همچنین چنانچه آمار مردانی که در حال تبدیل شدن به زن هستند و زنان که روحیات مردانه پیدا کرده اند را بررسی کنیم، نشان میدهد یک بحران جنسیتی در جامعه ایران در حال وقوع است.
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔴 بانک جهانی:
🔸ذخایر سوخت فسیلی ایران ۲.۴تریلیون دلاراست! ایران چهارمین کشور ثروتمند از این نظر در جهان است!
- این آمار میگه بیشتر کشورهای جهان باید حسرت رفاه مردم ایران رو بخورن!😔
#اقتصاد
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔸ذخایر سوخت فسیلی ایران ۲.۴تریلیون دلاراست! ایران چهارمین کشور ثروتمند از این نظر در جهان است!
- این آمار میگه بیشتر کشورهای جهان باید حسرت رفاه مردم ایران رو بخورن!😔
#اقتصاد
#اجتماعی
@Roshanfkrane
خیلی قشنگه بخون
چند کلمه حرف خودمونی با اونایی که دستشون به دهنشون میرسه:
وضعیت اقتصادی خرابه
حواسمون یه کم بیشتر
به دور و برمون باشه
_ سعی نکنیم همهی کارارو خودمون بکنیم که پول به کارگر ندیم.
این پولا برای مایی که دستمون به دهنمون میرسه چیزی نیست ولی برای اونیکه تو خونههای مردم کار میکنه یه دنیاست.
بذاریم اونا هم یه نونی بخورند.
حتی اگه خودمون هم میتونیم انجامش بدیم از اونا کمک بگیریم.
_ اگه دوتا جوون سالم رو دیدیم که تازه مغازه باز کردند و دارند کاسبی میکنند موقع تخفیف گرفتن ازشون بیچارهشون نکنیم.
عیب نداره بذاریم یه کم بیشتر سود کنند.
میدونید چقدر اجاره باید بدن؟ بذاریم چرخ کاسبیشون بچرخه.
_ با اینکه الآن چند راه برای شارژ کردن سیمکارت اعتباریمون بلدیم، یه وقتایی بد نیست کارت شارژ رو از پیرمردی که کنار میدون یا سر چهارراه وایمیسته بخریم.
برای ما که فرقی نداره.
کمک کنیم عزتش جلوی خانوادهش حفظ بشه اگه نخواسته گدایی کنه.
_ حالا زیرپیراهن و جورابمون مارک نباشه هیچ اتفاقی نمیفته و بد نیست یه وقتهایی از خانم باوقاری که کنار خیابون دستفروشی میکنه بخریم.
_اگه مسافرت میریم از محلیها خرید کنیم. بذاریم اقتصاد منطقهشون یه نفسی بکشه.
میتونیم غذامونو تو رستورانی بخوریم که واسه خانمیه که سرپرست خانواره و مثل یه مرد داره زحمت میکشه که بچههاش طعم بیپدری رو نچشند.
عیب نداره اگه کبابش یه کوچولو سفتتره.
و.....
دیگه خودتون استادید.
_ در کل یه وقتهایی بد نیست انقدرهام زرنگ نباشیم بذاریم حالا که دستمون به دهنمون میرسه بقیه هم در کنار ما زندگیشون یه کم نرمتر بچرخه.
بیاید خودمون هوای خودمون داشته باشیم
#اجتماعی
@Roshanfkrane
چند کلمه حرف خودمونی با اونایی که دستشون به دهنشون میرسه:
وضعیت اقتصادی خرابه
حواسمون یه کم بیشتر
به دور و برمون باشه
_ سعی نکنیم همهی کارارو خودمون بکنیم که پول به کارگر ندیم.
این پولا برای مایی که دستمون به دهنمون میرسه چیزی نیست ولی برای اونیکه تو خونههای مردم کار میکنه یه دنیاست.
بذاریم اونا هم یه نونی بخورند.
حتی اگه خودمون هم میتونیم انجامش بدیم از اونا کمک بگیریم.
_ اگه دوتا جوون سالم رو دیدیم که تازه مغازه باز کردند و دارند کاسبی میکنند موقع تخفیف گرفتن ازشون بیچارهشون نکنیم.
عیب نداره بذاریم یه کم بیشتر سود کنند.
میدونید چقدر اجاره باید بدن؟ بذاریم چرخ کاسبیشون بچرخه.
_ با اینکه الآن چند راه برای شارژ کردن سیمکارت اعتباریمون بلدیم، یه وقتایی بد نیست کارت شارژ رو از پیرمردی که کنار میدون یا سر چهارراه وایمیسته بخریم.
برای ما که فرقی نداره.
کمک کنیم عزتش جلوی خانوادهش حفظ بشه اگه نخواسته گدایی کنه.
_ حالا زیرپیراهن و جورابمون مارک نباشه هیچ اتفاقی نمیفته و بد نیست یه وقتهایی از خانم باوقاری که کنار خیابون دستفروشی میکنه بخریم.
_اگه مسافرت میریم از محلیها خرید کنیم. بذاریم اقتصاد منطقهشون یه نفسی بکشه.
میتونیم غذامونو تو رستورانی بخوریم که واسه خانمیه که سرپرست خانواره و مثل یه مرد داره زحمت میکشه که بچههاش طعم بیپدری رو نچشند.
عیب نداره اگه کبابش یه کوچولو سفتتره.
و.....
دیگه خودتون استادید.
_ در کل یه وقتهایی بد نیست انقدرهام زرنگ نباشیم بذاریم حالا که دستمون به دهنمون میرسه بقیه هم در کنار ما زندگیشون یه کم نرمتر بچرخه.
بیاید خودمون هوای خودمون داشته باشیم
#اجتماعی
@Roshanfkrane
🔸نوجوان که بودم-شاید دوران راهنمایی یا به قول امروزی ها ششم یا هفتم- در میان کتاب های پدرم کتابی را دیدم با عنوان« هستی و نیستی» اثر «ژان پل سارتر» کتاب را بارها تورق کردم بدون آنکه چیزی از مضمونش بفهم ام، اما این عبارت« هستی و نیستی » و این عکس از #ژان_پل_سارتر که روی جلد کتاب، نقش بسته بود برایم جالب بود. بعدها که بزرگتر شدم و کتاب را با دقت بیشتری خواندم، با خود می اندیشیدم که اگر قرار باشد سایه هستی بر نیستی بیفتد و اراده و انتخاب بر یاس و بی سرانجامی غلبه کند، حقیقتا هیچ تصویری بهتر از عکسی که Antanas Sutkusانداخته و به عنوان عکس روی جلد کتاب انتخاب شده بود، حق مطلب را ادا نمی کرد.
🔸در اگزیستانسیالیسم سارتر، انسان در گام اول، تنهاست، انسان مضطرب است ، انسان بر چهارراه چه کنم ایستاده است:
«اگزیستانسیالیسم با صراحت اعلام میکند که بشر یعنی دلهره. ما تنهاییم بدون دستاویزی که بتوانیم به آن چنگ زنیم».
آدمی در این عالم تنهاست و به تعبير «وايزمن» اين زمين، «جمع تنهايان» است. حالتی که سارتر آن را اینگونه توصیف می کند:
زندگی وحشتی است در تئاتری که آتش گرفته، همه به دنبال در خروجی می گردند، هیچ کس هم پیدایش نمی کند، همه یکدیگر را هل می دهند، بدبخت آنهایی که به زمین می افتند بلافاصله لگدمال میشوند!(نکراسوف/ سارتر)
سارتر در « تهوع » حالت انسان گمشده و مستاصل را این چنین روایت می کند:
و من وارفته، رخوت زده، مستهجن، گوارنده، در حالی که فکرهای تیره ای را این سو و آن سو می انداختم من نیز زیادی بودم. خوشبختانه این را احساس نمی کردم، بیشتر می فهمیدمش، ولی نا آسوده بودم زیرا می ترسیدم که احساسش کنم (حتی حالا هم ازش می ترسم می ترسم مبادا از پشت سر بگیردم و همچون خیزابی بلندم کند). به طور مبهمیی خیال کشتن خودم را می بافتم تا دست کم یکی از این وجودهای زائد را نابود کنم. اما حتی مرگم هم زیادی بود. زیادی، جنازه ام، خونم روی این ریگ ها، بین این گیاهان، در ژرفای این باغ فرح بخش. و گوشتِ خورده و تراشیده در زمینی که آن را می بایست دریافت کند زیادی بود، و دست آخر استخوان هایم، پاک شده، پوست کنده، و ترو تمیز مثل دندان، همچنین زیادی بود: من تا جاودان(ابد) زیادی بودم...
و درجای دیگر:
من میان این صداهای شادمان و عقلانی تنها هستم، همه ی این آدم ها وقتشان را سر این میگذارند که آنچه در درونشان هست را توضیح دهند و با خوشحالی تصدیق کنند که عقایدشان یکی است.آه که چقدر برایشان مهم است که همه با هم یکجور فکر کنند!
🔸اینگونه دیدن هستی در جهان معنایی سارتر اما به بی عملی و یاس و پوچی منجر نمی شود، بلکه انسان در این نگاه ضرورتا باید با مسئولیت و شجاعت و البته آزادانه راه خود را از حالت ذاتی هستی جدا کند، زیرا این گمگشتی، این بی اقتضایی و ابهام نسبت به قبل از بودن و بعد از نبودن، همه و همه انسان را از نظر او موجودی محکوم به اختیار و انتخاب و آزادی می کرد . اندیشه اگزیستانسالیسم، آن گونه از اندیشیدن است که انسان در کانون فعالیت و تقلای ذهنی است. اندیشه ای -که در آن وجهی که سارتر از آن سخن می گفت، زیستن ؛ تشویش خاطر و بی سرانجامی است مگر انکه انسان به جای تلاش برای یافتن راه نجات خود، راهی اختراع کند، زمام خویش را به دست بگیرد و خود به زندگی معنا بدهد. به همین دلیل است که سارتر می گفت:
«انسان لزوماً کاری را نمی کند که می خواهد، اما مسئول موجودیت خویش است».
🔸از این منظر ، انسان برای رهایی باید «خود» را بیابد، بپذیرد که دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر و به این باور برسد که هیچکس جز خودش صلاحیت رسیدن به انتخابی را که کرده است، ندارد. بنابراین این خود است که تصمیم می گیرد و نه دیگری:
من همواره زیر نگاه دیگران هستم. نگاه دیگری بزرگ ترین ضربه به آزادی من است. احساس میکنم (و در بسیاری از موارد هم حق دارم) که دیگران مراقب من هستند، و در مورد کارهای من داوری می کنند. این یکی از وجوه دلهره من است. به همین دلیل سارتر در "درِ بسته" از قول ژوزف گارسن گفته: "دوزخ دیگران هستند".
(سارتر که می نوشت/ص ٢١٦
بابک احمدی)
🔸امروز سالگرد درگذشت ژان پل سارتر است . خود او درباره زمان مرگ گفته بود:
مُردنْ همه چیز نیست: باید به هنگام مُرد.
@Roshanfkrane
🔸در اگزیستانسیالیسم سارتر، انسان در گام اول، تنهاست، انسان مضطرب است ، انسان بر چهارراه چه کنم ایستاده است:
«اگزیستانسیالیسم با صراحت اعلام میکند که بشر یعنی دلهره. ما تنهاییم بدون دستاویزی که بتوانیم به آن چنگ زنیم».
آدمی در این عالم تنهاست و به تعبير «وايزمن» اين زمين، «جمع تنهايان» است. حالتی که سارتر آن را اینگونه توصیف می کند:
زندگی وحشتی است در تئاتری که آتش گرفته، همه به دنبال در خروجی می گردند، هیچ کس هم پیدایش نمی کند، همه یکدیگر را هل می دهند، بدبخت آنهایی که به زمین می افتند بلافاصله لگدمال میشوند!(نکراسوف/ سارتر)
سارتر در « تهوع » حالت انسان گمشده و مستاصل را این چنین روایت می کند:
و من وارفته، رخوت زده، مستهجن، گوارنده، در حالی که فکرهای تیره ای را این سو و آن سو می انداختم من نیز زیادی بودم. خوشبختانه این را احساس نمی کردم، بیشتر می فهمیدمش، ولی نا آسوده بودم زیرا می ترسیدم که احساسش کنم (حتی حالا هم ازش می ترسم می ترسم مبادا از پشت سر بگیردم و همچون خیزابی بلندم کند). به طور مبهمیی خیال کشتن خودم را می بافتم تا دست کم یکی از این وجودهای زائد را نابود کنم. اما حتی مرگم هم زیادی بود. زیادی، جنازه ام، خونم روی این ریگ ها، بین این گیاهان، در ژرفای این باغ فرح بخش. و گوشتِ خورده و تراشیده در زمینی که آن را می بایست دریافت کند زیادی بود، و دست آخر استخوان هایم، پاک شده، پوست کنده، و ترو تمیز مثل دندان، همچنین زیادی بود: من تا جاودان(ابد) زیادی بودم...
و درجای دیگر:
من میان این صداهای شادمان و عقلانی تنها هستم، همه ی این آدم ها وقتشان را سر این میگذارند که آنچه در درونشان هست را توضیح دهند و با خوشحالی تصدیق کنند که عقایدشان یکی است.آه که چقدر برایشان مهم است که همه با هم یکجور فکر کنند!
🔸اینگونه دیدن هستی در جهان معنایی سارتر اما به بی عملی و یاس و پوچی منجر نمی شود، بلکه انسان در این نگاه ضرورتا باید با مسئولیت و شجاعت و البته آزادانه راه خود را از حالت ذاتی هستی جدا کند، زیرا این گمگشتی، این بی اقتضایی و ابهام نسبت به قبل از بودن و بعد از نبودن، همه و همه انسان را از نظر او موجودی محکوم به اختیار و انتخاب و آزادی می کرد . اندیشه اگزیستانسالیسم، آن گونه از اندیشیدن است که انسان در کانون فعالیت و تقلای ذهنی است. اندیشه ای -که در آن وجهی که سارتر از آن سخن می گفت، زیستن ؛ تشویش خاطر و بی سرانجامی است مگر انکه انسان به جای تلاش برای یافتن راه نجات خود، راهی اختراع کند، زمام خویش را به دست بگیرد و خود به زندگی معنا بدهد. به همین دلیل است که سارتر می گفت:
«انسان لزوماً کاری را نمی کند که می خواهد، اما مسئول موجودیت خویش است».
🔸از این منظر ، انسان برای رهایی باید «خود» را بیابد، بپذیرد که دنیا دنیای تغییر است نه تقدیر و به این باور برسد که هیچکس جز خودش صلاحیت رسیدن به انتخابی را که کرده است، ندارد. بنابراین این خود است که تصمیم می گیرد و نه دیگری:
من همواره زیر نگاه دیگران هستم. نگاه دیگری بزرگ ترین ضربه به آزادی من است. احساس میکنم (و در بسیاری از موارد هم حق دارم) که دیگران مراقب من هستند، و در مورد کارهای من داوری می کنند. این یکی از وجوه دلهره من است. به همین دلیل سارتر در "درِ بسته" از قول ژوزف گارسن گفته: "دوزخ دیگران هستند".
(سارتر که می نوشت/ص ٢١٦
بابک احمدی)
🔸امروز سالگرد درگذشت ژان پل سارتر است . خود او درباره زمان مرگ گفته بود:
مُردنْ همه چیز نیست: باید به هنگام مُرد.
@Roshanfkrane