روشنفکران
80K subscribers
50.1K photos
42.3K videos
2.39K files
7.02K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 447
بیا با ما مَوَرز این کینه‌داری
که حق صحبت دیرینه داری
نصیحت گوش کن کاین در بسی به
از آن گوهر که در گنجینه داری
ولیکن کی نمایی رخ به رندان؟
تو کز خورشید و مه آیینه داری
بدِ رندان مگو ای شیخ و هُش دار
که با حکم خدایی کینه داری
نمی‌ترسی ز آه آتشینم؟
تو دانی خرقهٔ پشمینه داری؟
به فریاد خمار مفلسان رس
خدا را گر میِ دوشینه داری
ندیدم خوش‌تر از شعر تو حافظ
به قرآنی که اندر سینه داری



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  447
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 448
ای که در کوی خرابات مقامی داری
جم وقت خودی ار دست به جامی داری
ای که با زلف و رخِ یار گذاری شب و روز
فرصتت باد که خوش صبحی و شامی داری
ای صبا! سوختگان بر سر ره منتظرند
گر از آن یار سفرکرده پیامی داری
خال سرسبز تو خوش دانهٔ عیشی‌ست ولی
بر کنار چمنش وه که چه دامی داری
بوی جان از لب خندان قدح می‌شنوم
بشنو ای خواجه اگر زان که مشامی داری
چون به هنگام وفا هیچ ثباتیت نبود
می‌کنم شکر که بر جور دوامی داری
نام نیک ار طلبد از تو غریبی چه شود؟
تویی امروز در این شهر که نامی داری
بس دعای سحرت مونس جان خواهد بود
تو که چون حافظ شب‌خیز غلامی داری


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  448
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 449
ای که مهجوری عشاق روا می‌داری
عاشقان را ز بر خویش جدا می‌داری
تشنهٔ بادیه را هم به زلالی دریاب
به امیدی که در این ره به خدا می‌داری
دل ببردی و بحل کردمت ای جان لیکن
به از این دار نگاهش که مرا می‌داری
ساغر ما که حریفان دگر می‌نوشند
ما تحمل نکنیم ار تو روا می‌داری
ای مگس حضرت سیمرغ نه جولانگه توست
عرض خود می‌بری و زحمت ما می‌داری
تو به تقصیر خود افتادی از این در محروم
از که می‌نالی و فریاد چرا می‌داری؟
حافظ از پادشهان پایه به خدمت طلبند
سعی نابرده چه امید عطا می‌داری؟


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  449
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 450
روزگاری‌ست که ما را نگران می‌داری
مخلصان را نه به وضع دگران می‌داری
گوشهٔ چشمِ رضایی به منت باز نشد
این چنین عزت صاحب‌نظران می‌داری
ساعد آن به که بپوشی تو چو از بهر نگار
دست در خون دل پرهنران می‌داری
نه گل از دست غمت رست و نه بلبل در باغ
همه را نعره‌زنان جامه‌دران می‌داری
ای که در دلق ملمّع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بی‌خبران می‌داری
چون تویی نرگس باغ نظر ای چشم و چراغ
سر چرا بر من دل‌خسته گران می‌داری؟
گوهر جام‌جم از کان جهانی دگر است
تو تمنا ز گل کوزه‌گران می‌داری
پدر تجربه ای دل تویی آخر ز چه روی؟
طمع مهر و وفا زین پسران می‌داری
کیسهٔ سیم و زرت پاک بباید پرداخت
این طمع‌ها که تو از سیم‌بران می‌داری
گر چه رندی و خرابی گنه ماست ولی
عاشقی گفت که تو بنده بر آن می‌داری
مگذران روز سلامت به ملامت حافظ
چه توقع ز جهان گذران می‌داری؟



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  450
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 451
خوش کرد یاوری فلکت روز داوری
تا شکر چون کنی و چه شکرانه آوری
آن کس که اوفتاد خدایش گرفت دست
گو بر تو باد تا غم افتادگان خوری
در کوی عشق شوکت شاهی نمی‌خرند
اقرار بندگی کن و اظهار چاکری
ساقی به مژدگانی عیش از درم درآی
تا یک دم از دلم غم دنیا به در بری
در شاه‌راه جاه و بزرگی خطر بسی‌ست
آن به کز این گریوه سبک‌بار بگذری
سلطان و فکر لشکر و سودای تاج و گنج
درویش و امن خاطر و کنج قلندری
یک حرف صوفیانه بگویم اجازت است؟
ای نور دیده صلح به از جنگ و داوری
نیل مراد بر حسب فکر و همت است
از شاه نذر خیر و ز توفیق یاوری
حافظ غبار فقر و قناعت ز رخ مشوی
کاین خاک بهتر از عمل کیمیاگری



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  451
به تمامی این مجموعه دسترسی خواهید داشت


@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 452
طفیل هستی عشقند آدمی و پری
ارادتی بنما تا سعادتی ببری
بکوش خواجه و از عشق بی‌نصیب مباش
که بنده را نخرد کس به عیب بی‌هنری
می صبوح و شکرخواب صبحدم تا چند
به عذر نیم‌شبی کوش و گریهٔ سحری؟
تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین‌کار
که در برابر چشمی و غایب از نظری؟
هزار جان مقدس بسوخت زین غیرت
که هر صباح و مسا شمع مجلس دگری
ز من به حضرت آصف که می‌برد پیغام
که یاد گیر دو مصرع ز من به نظم دری؟
بیا که وضع جهان را چنان که من دیدم
گر امتحان بکنی مِی خوری و غم نخوری
کلاه سروریت کج مباد بر سر حُسن
که زیب بخت و سزاوار ملک و تاج سری
به بوی زلف و رخت می‌روند و می‌آیند
صبا به غالیه سایی و گل به جلوه‌گری
چو مستعد نظر نیستی وصال مجوی
که جام جم نکند سود وقت بی‌بصری
دعای گوشه‌نشینان بلا بگرداند
چرا به گوشهٔ چشمی به ما نمی‌نگری؟
بیا و سلطنت از ما بخر به مایهٔ حسن
و از این معامله غافل مشو که حیف خوری
طریق عشق طریقی عجب خطرناک است
نعوذبالله اگر ره به مقصدی نبری
به یمن همت حافظ امید هست که باز
اری اسامر لیلای لیلة القمر


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  452



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 453
ای که دایم به خویش مغروری
گر تو را عشق نیست معذوری
گِرد دیوانگان عشق مگرد
که به عقل عقیله مشهوری
مستی عشق نیست در سر تو
رو که تو مست آب انگوری
روی زرد است و آه دردآلود
عاشقان را دوای رنجوری
بگذر از نام و ننگ خود حافظ
ساغر مِی‌ طلب که مخموری




خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  453



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 454
خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  454



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 455
عمر بگذشت به بی‌حاصلی و بوالهوسی
ای پسر جام مِی‌ام ده که به پیری برسی
چه شکرهاست در این شهر که قانع شده‌اند
شاه‌بازانِ طریقت به مقامِ مگسی
دوش در خیل غلامان درش می‌رفتم
گفت: «ای عاشق بیچاره تو باری چه کسی؟»
با دل خون‌شده چون نافه خوشش باید بود
هر که مشهور جهان گشت به مشکین‌نفسی
لمع البرق مِن الطّور و آنَستُ بهِ
فلَعَلّی لک آتٍ بشهابٍ قبسِ
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
وه که بس بی‌خبر از غلغل چندین جرسی
بال بگشا و صفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
تا چو مجمر نفسی دامن جانان گیرم
جان نهادیم بر آتش ز پی خوش‌نفسی
چند پوید به هوای تو ز هر سو حافظ
یَسَر الله طریقاً بکَ یا ملتمِسی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  455



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 456
نوبهار است در آن کوش که خوش‌دل باشی
که بسی گُل بدمد باز و تو در گِل باشی
من نگویم که کنون با که نشین و چه بنوش
که تو خود دانی اگر زیرک و عاقل باشی
چنگ در پرده همین می‌دهدت پند ولی
وعظت آن گاه کند سود که قابل باشی
در چمن هر ورقی دفتر حالی دگر است
حیف باشد که ز کار همه غافل باشی
نقد عمرت ببرد غصهٔ دنیا به گزاف
گر شب و روز در این قصهٔ مشکل باشی
گر چه راهی‌ست پر از بیم ز ما تا بر دوست
رفتن آسان بود ار واقف منزل باشی
حافظا گر مدد از بخت بلندت باشد
صید آن شاهد مطبوع‌شمایل باشی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  456



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 457
هزار جهد بکردم که یار من باشی
مرادبخش دل بی‌قرار من باشی
چراغِ دیدهٔ شب‌زنده‌دار من گردی
انیسِ خاطر امّیدوار من باشی
چو خسروان ملاحت به بندگان نازند
تو در میانه، خداوندگار من باشی
از آن عقیق که خونین‌دلم ز عشوهٔ او
اگر کنم گله‌ای غم‌گسار من باشی
در آن چمن که بتان دست عاشقان گیرند
گرت ز دست برآید نگار من باشی
شبی به کلبهٔ احزان عاشقان آیی
دمی انیس دل سوگوار من باشی
شود غزالهٔ خورشید صید لاغر من
گر آهویی چو تو یک دم شکار من باشی
سه بوسه کز دو لبت کرده‌ای وظیفهٔ من
اگر ادا نکنی قرض‌دار من باشی
من این مراد ببینم به خود که نیم‌شبی
به جای اشک روان در کنار من باشی
من ار چه حافظ شهرم جویی نمی‌ارزم
مگر تو از کرم خویش یار من باشی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  457



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 458
ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشی
بی زر و گنج به صد حشمت قارون باشی
در مقامی که صدارت به فقیران بخشند
چشم دارم که به جاه از همه افزون باشی
در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی
نقطهٔ عشق نمودم به تو هان سهو مکن
ور نه چون بنگری از دایره بیرون باشی
کاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیش
کی روی ره؟ ز که پرسی؟ چه کنی؟ چون باشی؟
تاج شاهی طلبی، گوهر ذاتی بنمای
ور خود از تخمهٔ جمشید و فریدون باشی
ساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشان
چند و چند از غم ایام جگرخون باشی؟
حافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این است
هیچ خوش‌دل نپسندد که تو محزون باشی


خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  458



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 459
زین خوش رقم که بر گل رخسار می‌کشی
خط بر صحیفهٔ گل و گلزار می‌کشی
اشک حرم‌نشین نهان‌خانهٔ مرا
زان سوی هفت‌پرده به بازار می‌کشی
کاهل روی چو باد صبا را به بوی زلف
هر دم به قید سلسله در کار می‌کشی
هر دم به یاد آن لب میگون و چشم مست
از خلوتم به خانهٔ خمار می‌کشی
گفتی سر تو بستهٔ فتراک ما شود
سهل است اگر تو زحمت این بار می‌کشی
با چشم و ابروی تو چه تدبیر دل کنم؟
وه زین کمان که بر من بیمار می‌کشی
بازآ که چشم بد ز رخت دفع می‌کند
ای تازه گل که دامن از این خار می‌کشی
حافظ دگر چه می‌طلبی از نعیم دهر
می می‌خوری و طرهٔ دلدار می‌کشی



خوانش #فریدون_فرح_اندوز

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  459



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 460
سُلَیمیٰ مُنذُ حَلَّت بِالْعراقِ

أُلاقی مِن نَواها ما أُلاقی

الا ای ساروان منزل دوست

إِلی رُکبانِکُم طالَ اشْتیاقی

خِرَد در زنده‌رود انداز و می نوش

به گلبانگ جوانان عراقی

رَبیعُ العُمرِ فی مَرعیٰ حِماکُم

حَماکَ اللّهُ یا عَهدَ التَّلاقی

بیا ساقی بده رَطْل گرانم

سَقاکَ اللّهُ مِن کَأسٍ دِهاقِ

جوانی باز می‌آرد به یادم

سماع چنگ و دست افشان ساقی

می باقی بده تا مست و خوشدل

به یاران برفَشانم عمر باقی

درونم خون شد از نادیدن دوست

أَلا تَعْساً لِأیّامِ الفِراقِ

دُموعی بَعدَکُم لا تَحْقِروها

فَکَم بحرٍ عَمیقٍ مِن سَواقِ

دمی با نیکخواهان متفق باش

غنیمت دان امور اتفاقی

بساز ای مطرب خوشخوان خوشگو

به شعر فارسی، صوت عراقی

عروسی بس خوشی ای دختر رَز

ولی گه گه سزاوار طلاقی

مسیحای مجرد را برازد

که با خورشید سازد هم‌وُثاقی

وصال دوستان روزی ما نیست

بخوان حافظ غزل‌های فراقی


#سهیل_قاسمی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  460



@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
غزل حافظ شماره 461
کَتَبتُ قِصَّةَ شَوقی و مَدمَعی باکی
بیا که بی تو به جان آمدم ز غمناکی
بسا که گفته‌ام از شوق با دو دیدهٔ خود
أیا مَنازِلَ سَلمیٰ فَأینَ سَلماکِ؟
عجیب واقعه‌ای و غریب حادثه‌ای
أنَا اصْطَبَرتُ قَتیلاً و قاتِلی شاکی
که را رسد که کند عیب دامن پاکت؟
که همچو قطره که بر برگ گل چکد پاکی
ز خاک پای تو داد آب، روی لاله و گل
چو کِلک صُنع رقم زد به آبی و خاکی
صبا عبیرفشان گشت ساقیا برخیز
و هاتِ شَمسَةَ کَرْمٍ مُطَیَّبٍ زاکی
دَعِ التَّکاسُلَ تَغْنَمْ فَقَد جَری مَثَلٌ
که زادِ راهروان چستی است و چالاکی
اثر نماند ز من، بی شمایلت، آری
أرَی مَآثِرَ مَحیایَ مِن مُحَیّاکِ
ز وصف حسن تو حافظ چگونه نطق زند؟
که همچو صنع خدایی ورای ادراکی



خوانش #فاطمه_زندی

با لمس این👇 هشتگ  در کانال روشنفکران
#غزل_حافظ_شماره  461



@Roshanfkrane