روشنفکران
81.6K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
بعضي زن ها تئوري هايي درباره ي نجات جهان دارند اما نمي توانند يك فنجان قهوه را بشورند. اگر همين حرف ها را هم به آن ها بزني ، در جواب مي گويند:" شستن فنجان قهوه چه اهميتي دارد." متاسفانه اهميت دارد. به ويژه براي مردي كه پشت ماشين تراش ٨ ساعت كامل و ٢ ساعت هم اضافه كاري كرده است. اگر مي خواهي دنيا را نجات دهي از نجات يك مرد شروع كن ، بقيه اش حرف هاي رمانتيك پرطمطراق يا سياست بازي است .

#حكايت_هايي_از_ديوانگي_هاي_روزمره
#چارلز_بوكوفسكي


@Roshanfkrane

#حكايت جالب

♦️يك نفر در زمستان وارد دهی شد و توی برف دنبال منزلی می گشت ولی غريب بود و مردم هم غريبه توی خانه‌هاشان راه نمیدادند

همين‌جور كه توی كوچه‌‌های روستا می گشت ديد مردم به يك خانه زياد رفت و آمد می كنند . از کسی پرسيد ، اينجا چه خبره ؟
گفت زنی درد زايمان دارد و سه روزه پيچ و تاب ميخوره و تقلا ميكنه ولی نمیزاد

. ما دنبال دعا نويس
می گرديم از بخت بد دعانويس هم گير نمياريم .
مرد تا اين حرف را شنيد گفت : بابا دعانويس را خدا براتون رسونده ، من بلدم، هزار جور دعا ميدونم

فورا مرد مسافر را با عزت فراوان وارد كردند و خرش را به طويله بردند ، خودش را هم زير كرسی نشاندند ، بعد قلم و كاغذ آوردند تا دعا بنويسد . مرد روی کاغد چیزهایی نوشت و به آنها گفت :
اين كاغذ را در آب بشوريد و آب آنرا بدهید زائو بخورد . از قضا تا آب دعا را به زائو دادند زائيد و بچه صحيح و سالم به دنيا آمد .
از طرفی کلی پول و غذا به او دادند و بعد از چند روز که هوا خوب شد راهیش کردند .

بعد از رفتنش یکی از اهل محل کاغذ دعا را که کناری گذاشته بودند برداشت و خواند دید نوشته :

خودم بجا ، خرم بجا ، ميخوای بزا ، ميخوای نزا . . . .

👤#عبید_زاکانی

به امید رهائی بشر از خرافات

🆔👉 @Roshanfkrane