فقط احمقها و مُردهها نظرشان را عوض نمیکنند.
احمقها نمیخواهند،
مُردهها نمیتوانند.
جان_هنری_پترسون
#اندیشه
@Roshanfkrane
احمقها نمیخواهند،
مُردهها نمیتوانند.
جان_هنری_پترسون
#اندیشه
@Roshanfkrane
▫برای من بدترین احساس این است که با چیزهایی که قبلا گفتهام و نوشتهام موافق باشم. این مرا بیشتر از هر چیزی آزار میدهد، چون به این معنا است که دیگر از فکر کردن افتادهام.
- سوزان سانتاگ
#اندیشه
@Roshanfkrane
- سوزان سانتاگ
#اندیشه
@Roshanfkrane
🔴ایرانشناسی چیست؟ در گذشته اطلاق میشد بر رشتهای از دانش که خارجیان برای شناختِ ایران به کار میانداختند. فرض بر این بود که مردم ایران کشور خود را میشناسند و نیازی به شناختِ بیشتری نیست، ولی از چند دهه به این سو، ایرانیان نیز همین عنوان را برای خود اتخاذ کردهاند.
در واقع ایرانشناسی «خودشناسی» است، و در دوران معاصر بیش از پیش این نیاز برای ملّتها پیدا شده است که خود را بشناسند؛ برای ملّت ایران قدری هم بیشتر از دیگران. امّا چه باید شناخت؟ اینکه از کجا آمدهاند و به کجا میروند؟ و چه دارند و چه کم دارند؟
بخصوص این موضوع باید کاویده شود که چرا ایران نزدیک ۳۰۰۰ سال است که یکسره بر سر پاست، همیشه متغیّر و همیشه همان. سؤالهای بسیار در بطن که یکسره بر تاریخ و فرهنگ او نهفته است، بگوییم که یکی از پُر سؤالترین کشورهاست. «ایرانشناسی» باید بکوشد که به این سؤالها جواب بدهد. دیگر وقت آن رسیده که بیپردهتر با خود روبرو شویم.
جمالِ دخترِ رَز نور چشم ماست مگر؟
که در نقاب زجاجیّ و پردهی عنبی است!
«حافظ دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
#اندیشه
@Roshanfkrane
در واقع ایرانشناسی «خودشناسی» است، و در دوران معاصر بیش از پیش این نیاز برای ملّتها پیدا شده است که خود را بشناسند؛ برای ملّت ایران قدری هم بیشتر از دیگران. امّا چه باید شناخت؟ اینکه از کجا آمدهاند و به کجا میروند؟ و چه دارند و چه کم دارند؟
بخصوص این موضوع باید کاویده شود که چرا ایران نزدیک ۳۰۰۰ سال است که یکسره بر سر پاست، همیشه متغیّر و همیشه همان. سؤالهای بسیار در بطن که یکسره بر تاریخ و فرهنگ او نهفته است، بگوییم که یکی از پُر سؤالترین کشورهاست. «ایرانشناسی» باید بکوشد که به این سؤالها جواب بدهد. دیگر وقت آن رسیده که بیپردهتر با خود روبرو شویم.
جمالِ دخترِ رَز نور چشم ماست مگر؟
که در نقاب زجاجیّ و پردهی عنبی است!
«حافظ دکتر محمّدعلی اسلامی نُدوشن
#اندیشه
@Roshanfkrane
🌏 از بهمن تا بهمن !
#جعفر_بخشی_بی_نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
به فضل خدا و زیر سایه ی خمینی ؛ شاه برامون ده میلیارد دلار ( در سال ۱۳۵۷ ) پول گذاشته و روزی هم می توانیم ۲۵۰ میلیون دلار نفت صادر کنیم. و ما یکی از ثروتمندترین مردم دنیا هستیم. دل تون رو محکم کنم. وضع مالی شما از تمام مردم دنیا بهتره. اصلا ترس از کمبود نداشته باشید. ما به طرف تثبیتِ بیشتر ؛ و استحکام بیشتر ؛ و عظمت بیشتر ؛ و موفقیت بیشتر ؛ با سرعت بیشتر داریم جلو می ریم. اینها بخش کوچکی از صحبت های مرحوم هاشمی رفسنجانی ست. زمانی که با شور و حرارت از پیروی انقلاب می گفت و این حرکت آرمانی را تمام و کمال می ستود. وعده ی زندگی خوب. نفت میان سفره. تضمینِ زندگی میلیون ها ایرانی به برکتِ انقلاب. جایی که گفته بودند اگر وزارت اوقاف از ما باشد ؛ یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم ؛ آن وقت ببینید که این طوری که الان دارد لوطی خور میشود ؛ نخواهد شد. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی شان میکنیم. اجازه بدهید مالیات اسلامی را به آن طوری که اسلام با شمشیر میگرفت بگیریم از مردم. آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر در این کشور باقی نمی ماند. من برای شما راه هم میسازم. من برای شما کشتی هم میخرم و ... !
به شوری بزرگ نشسته بودیم ؛ چنان که به هر کجا که نظر می کردیم آسمان رنگِ دیگری داشت. زمین جور دیگری می جوشید و دشت ها انگار همه از گل پر شده بود. حال تمامِ آدمها میزان بود و خانه ها همه به شکلِ بهشت درآمده بود. کوچه ها و خیابان ها از رایحه ی معرفت سرشار بود. دست ها در دست ها قلاب شده بود و شانه ها برای مرهم و التیام به هم تکیه داده بود. داشتیم سنگین ترین غم های عالم را از دوش بر می داشتیم. دردها را بیرون می ریختیم و غصه ها را از تن می تکاندیم. داشتیم به شهری با شکوه می رسیدیم که ستاره ها در آن پیدا بود و نشانی ماه سر راست ترین آدرسِ دنیا را داشت. زیباترین شمایلِ انسانی در قاب ها نقش بسته بود تا شریف ترین انجمن ها و محفل ها خلق شود. تا آقا بوده گی خودش را نشان دهد. تا آقاها معرفی شوند و خودشان را به رخ بکشند. رنجهای نهفته و حرف های نگفته ی تلنبار شده را که مردم تاب آورده بودند به هم می گفتند و نفس می کشیدند. تکان هایی که تکانه های خاطراتی تلخ بود که هنوز از جان تکانده نشده بود و زمان می خواست تا از جان رها شود. تا بار تنهایی به زمین برسد. آدمهایی که خسته از نبردی دشوار با نبودن ها آمده بودند تا کنار هم کمی بنشینند و دمی از بار سنگینِ بودنها کم کنند.
به ما گفته بودند که روزگارِ تازه ای می آید تا سیاه ها و سفیدها در هم بریزد و رنگ و رونق و شکوه در همین کشور و وطن توی تمام دشت ها کاشته شود. گفته بودند از زندگی و شادیها و لوازم آن بیشتر برایمان خواهند نوشت و بیشتر خواهند گفت. و از امیدی که در دل جان اهالی جامعه روشن می شود. تا دل نوازان و ناز نازان از راه برسند و هوایِ خوشِ آزادی در تن جامعه به نقش و نگار بنشیند. تا به نبضِ زندگی خواهی و شور و شوق اهالی جامعه جانی تازه بیاید و ملتی را سرمستِ این شوق کند. که به طرحی نو سیاست را و اهالی آن را از کرختی و خمودی به در آورد و مسائل مبتلا به عالم سیاست را از عبوسی بیرون بکشد. اصلا سیاست داشت با زندگی آشتی میکرد آن زمان. داشت هوا عوض می شد. داشت مملکت به نوایی می رسید. آن نسلِ پر از امید و آرزو و ایران خواهی ؛ داشت نقش خود را بر تاریخ این سرزمین میزد و مزهای از حس اعتماد به نفس را در نزد ایرانیان میکاشت که ما میتوانیم که این جامعه را از غم و غصه نجاتش دهیم. ولی سیاست در این موطن ؛ عبوس تر از آن بود که به دل نوازانِ جامعه رویِ خوش نشان دهد. سیاست گذران رسمی و یقه سفیدها آن چنان دور از حال و هوای جامعه سیر می کردند که نخواهند و نتوانند و نگذارند تاجامعه هوایی بخورد. همین شد که دیری نپایید که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. درها بسته شد. امیدها به یاس رسید. آرزوها به گِل نشست. آمال و امیدها خانه نشین شد. و عطشِ اول شدن ها و بالا نشستن ها بسیاری را ذیل رذلیت ها نشاند. بر صدر نشینی که محصول سد کردن راه دیگران شد ؛ فتح قله نبود که سقوط از قله را به نمایش گذاشت.
#اجتماعی #سیاسی #اندیشه
@Roshanfkrane
#جعفر_بخشی_بی_نیاز
نویسنده و روزنامه نگار
به فضل خدا و زیر سایه ی خمینی ؛ شاه برامون ده میلیارد دلار ( در سال ۱۳۵۷ ) پول گذاشته و روزی هم می توانیم ۲۵۰ میلیون دلار نفت صادر کنیم. و ما یکی از ثروتمندترین مردم دنیا هستیم. دل تون رو محکم کنم. وضع مالی شما از تمام مردم دنیا بهتره. اصلا ترس از کمبود نداشته باشید. ما به طرف تثبیتِ بیشتر ؛ و استحکام بیشتر ؛ و عظمت بیشتر ؛ و موفقیت بیشتر ؛ با سرعت بیشتر داریم جلو می ریم. اینها بخش کوچکی از صحبت های مرحوم هاشمی رفسنجانی ست. زمانی که با شور و حرارت از پیروی انقلاب می گفت و این حرکت آرمانی را تمام و کمال می ستود. وعده ی زندگی خوب. نفت میان سفره. تضمینِ زندگی میلیون ها ایرانی به برکتِ انقلاب. جایی که گفته بودند اگر وزارت اوقاف از ما باشد ؛ یک نفر هم وزیر اوقافش بکنیم ؛ آن وقت ببینید که این طوری که الان دارد لوطی خور میشود ؛ نخواهد شد. دست ما بدهید تا ببینید چه خواهد شد. آن وقت ببینید که ما با همین اوقاف این فقرا را غنی شان میکنیم. اجازه بدهید مالیات اسلامی را به آن طوری که اسلام با شمشیر میگرفت بگیریم از مردم. آن وقت ببینید که دیگر یک فقیر در این کشور باقی نمی ماند. من برای شما راه هم میسازم. من برای شما کشتی هم میخرم و ... !
به شوری بزرگ نشسته بودیم ؛ چنان که به هر کجا که نظر می کردیم آسمان رنگِ دیگری داشت. زمین جور دیگری می جوشید و دشت ها انگار همه از گل پر شده بود. حال تمامِ آدمها میزان بود و خانه ها همه به شکلِ بهشت درآمده بود. کوچه ها و خیابان ها از رایحه ی معرفت سرشار بود. دست ها در دست ها قلاب شده بود و شانه ها برای مرهم و التیام به هم تکیه داده بود. داشتیم سنگین ترین غم های عالم را از دوش بر می داشتیم. دردها را بیرون می ریختیم و غصه ها را از تن می تکاندیم. داشتیم به شهری با شکوه می رسیدیم که ستاره ها در آن پیدا بود و نشانی ماه سر راست ترین آدرسِ دنیا را داشت. زیباترین شمایلِ انسانی در قاب ها نقش بسته بود تا شریف ترین انجمن ها و محفل ها خلق شود. تا آقا بوده گی خودش را نشان دهد. تا آقاها معرفی شوند و خودشان را به رخ بکشند. رنجهای نهفته و حرف های نگفته ی تلنبار شده را که مردم تاب آورده بودند به هم می گفتند و نفس می کشیدند. تکان هایی که تکانه های خاطراتی تلخ بود که هنوز از جان تکانده نشده بود و زمان می خواست تا از جان رها شود. تا بار تنهایی به زمین برسد. آدمهایی که خسته از نبردی دشوار با نبودن ها آمده بودند تا کنار هم کمی بنشینند و دمی از بار سنگینِ بودنها کم کنند.
به ما گفته بودند که روزگارِ تازه ای می آید تا سیاه ها و سفیدها در هم بریزد و رنگ و رونق و شکوه در همین کشور و وطن توی تمام دشت ها کاشته شود. گفته بودند از زندگی و شادیها و لوازم آن بیشتر برایمان خواهند نوشت و بیشتر خواهند گفت. و از امیدی که در دل جان اهالی جامعه روشن می شود. تا دل نوازان و ناز نازان از راه برسند و هوایِ خوشِ آزادی در تن جامعه به نقش و نگار بنشیند. تا به نبضِ زندگی خواهی و شور و شوق اهالی جامعه جانی تازه بیاید و ملتی را سرمستِ این شوق کند. که به طرحی نو سیاست را و اهالی آن را از کرختی و خمودی به در آورد و مسائل مبتلا به عالم سیاست را از عبوسی بیرون بکشد. اصلا سیاست داشت با زندگی آشتی میکرد آن زمان. داشت هوا عوض می شد. داشت مملکت به نوایی می رسید. آن نسلِ پر از امید و آرزو و ایران خواهی ؛ داشت نقش خود را بر تاریخ این سرزمین میزد و مزهای از حس اعتماد به نفس را در نزد ایرانیان میکاشت که ما میتوانیم که این جامعه را از غم و غصه نجاتش دهیم. ولی سیاست در این موطن ؛ عبوس تر از آن بود که به دل نوازانِ جامعه رویِ خوش نشان دهد. سیاست گذران رسمی و یقه سفیدها آن چنان دور از حال و هوای جامعه سیر می کردند که نخواهند و نتوانند و نگذارند تاجامعه هوایی بخورد. همین شد که دیری نپایید که آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت. درها بسته شد. امیدها به یاس رسید. آرزوها به گِل نشست. آمال و امیدها خانه نشین شد. و عطشِ اول شدن ها و بالا نشستن ها بسیاری را ذیل رذلیت ها نشاند. بر صدر نشینی که محصول سد کردن راه دیگران شد ؛ فتح قله نبود که سقوط از قله را به نمایش گذاشت.
#اجتماعی #سیاسی #اندیشه
@Roshanfkrane
🌱 بی مقدمه از عمق جانش گفت: "چه خوب که هستی!"
و من آماده بودم تا کوه را از جا بکنم و دنیا را با همین دستهای خالیام فتح کنم...
گاهی یک قدردانیِ بهجا، معجزه میکند و مرهم همه جانبهای میشود روی عمیقترین زخمها...
آدمها فقط میخواهند دیده شوند. مهم نیست چقدر برایشان سخت بوده، چقدر راه آمدهاند و چقدر تاوان دادهاند،
همین که بدانند قدرشان دانسته میشود، برایشان بزرگترین پاداش و دلچسبترین حالت احترام و دوست داشتن است.
گاهی بدون مقدمه از خوبیِ آدمها حرف بزنید
از کارهای ارزشمندشان
از گذشتهایی که داشتهاند
ذکاوتی که به خرج دادهاند
عشقی که بیچشمداشت نثار کردهاند و جهانی که به یمن حضور آنان بهتر شده...
آدمها را ببینید و به آنان بگویید: چه خوب که در جهانِ شما هستند...
آدمها را ببینید، پیش از آنکه ناچار شوند با بغض و تقلا، خودشان را به شما یاد آوری کنند...
که "دیدن" مادامی ارزش دارد
که هنوز به التماس آلوده نشده باشد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#اندیشه
@Roshanfkrane
و من آماده بودم تا کوه را از جا بکنم و دنیا را با همین دستهای خالیام فتح کنم...
گاهی یک قدردانیِ بهجا، معجزه میکند و مرهم همه جانبهای میشود روی عمیقترین زخمها...
آدمها فقط میخواهند دیده شوند. مهم نیست چقدر برایشان سخت بوده، چقدر راه آمدهاند و چقدر تاوان دادهاند،
همین که بدانند قدرشان دانسته میشود، برایشان بزرگترین پاداش و دلچسبترین حالت احترام و دوست داشتن است.
گاهی بدون مقدمه از خوبیِ آدمها حرف بزنید
از کارهای ارزشمندشان
از گذشتهایی که داشتهاند
ذکاوتی که به خرج دادهاند
عشقی که بیچشمداشت نثار کردهاند و جهانی که به یمن حضور آنان بهتر شده...
آدمها را ببینید و به آنان بگویید: چه خوب که در جهانِ شما هستند...
آدمها را ببینید، پیش از آنکه ناچار شوند با بغض و تقلا، خودشان را به شما یاد آوری کنند...
که "دیدن" مادامی ارزش دارد
که هنوز به التماس آلوده نشده باشد...
#نرگس_صرافیان_طوفان
#اندیشه
@Roshanfkrane
▫️بیبی خانم #استرآبادی در سال ۱۲۸۵ برای محافظت از مدرسهاش پیش وزیر معارف رفت، وزیر گفت که از او کاری ساخته نیست.
🔺 بیبی خانم پاسخ داد: «من زنی لچک به سر هستم و از مدرسهام دفاع میکنم. چگونه است که شما وزیر این مملکت هستید و نمیتوانید آن را اداره کنید؟»
#اندیشه
@Roshanfkrane
🔺 بیبی خانم پاسخ داد: «من زنی لچک به سر هستم و از مدرسهام دفاع میکنم. چگونه است که شما وزیر این مملکت هستید و نمیتوانید آن را اداره کنید؟»
#اندیشه
@Roshanfkrane
امیدوارم التيام پیدا کنید، از سختیهایی
که در موردش صحبت نمی کنید...
#اندیشه
@Roshanfkrane
که در موردش صحبت نمی کنید...
#اندیشه
@Roshanfkrane
نکته ها و نقطه ها
@Roshanfkrane
📜#نکتهها_و_نقطهها (12)
📚سخنانی از: #لائوتسه، #سقراط، #ویکتور_فرانکل، #شوپنهاور و دیگران
🎼موسیقی: ونجلیس
🎙دکلمه و میکس: #ش_شریفزادە
#اندیشه
@Roshanfkrane
📚سخنانی از: #لائوتسه، #سقراط، #ویکتور_فرانکل، #شوپنهاور و دیگران
🎼موسیقی: ونجلیس
🎙دکلمه و میکس: #ش_شریفزادە
#اندیشه
@Roshanfkrane