روشنفکران
85.2K subscribers
50K photos
42K videos
2.39K files
6.96K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
اگر کسی بخواهد بترکد، تنها راهش همین است. جیک نزدن! ... فقط لبخند ...
منفجر شدن از زور نفرین‌های فروخورده‌شده، ترکیدن از خاموشی!


#ساموئل_بکت
#متن‌هایی_برای_هیچ 📚

@Roshanfkrane
صدایی نیست ،
صدایی که می شنوی،
صدای باران نیست
باران مدت هاست نزده
چشمه ها خشکیده
خانه ها و کوچه ها
تلی از خاک است....
صدایی نیست
صدایی که می شنوی صدای باد نیست
باد را خفه کرده اند ؛
تا خاک که همه جا هست، بلند نشود
و هوا را نیالاید
و به قول خودشان
تنفس ناپذیرش نکند.....

صدایی که می شنوی
صدای کلام نیست
کلام را خفه کرده اند
تا مبادا که تَرَک بردارد
شیشه‌ی تنهایی و سکون هوا
صدایی که می شنوی
صدای تاثیر کلام نیست
اندیشه را هم خفه کرده اند
تا نیاز به سخن گفتن را
خاموش کند.....

اما صدا هست ؛
و چه صدایی!

#شاعر_السالوادوری
#متن‌هایی_برای_هیچ

@Roshanfkrane

مرد بر بلندای صخره به بانگ بلند گفت زن مقدس است.
همهمه مردم تمام شد.
گفت تن او معبد است، معبد نیایش لبان من.
مردم نگاه کردند، نمی‌فهمیدند.
مرد گفت زن مزرعه من است، من مزرعه زن.
گفت من و زن دو ابر به هم پیوسته‌ایم، دو اجابت دعای باران.
مردم به بیم و گیجی نگاهش کردند.
گفت من و زن دو اسب سرکشیم در دشتهای سبز شرقی،
از ماه تا خورشید به شورش عطش می‌دویم.
گفت زن باهار من است، نارنج من است، زن پناه من است با سینه‌های پر از اردیبهشت و لبان پر از شاتوت و تنش، تن تیرماه داغش.
از میان مردم کسی گفت: مرتد شده،
و سنگی به لبان مرد نشست.
تا سنگهای بعد ببارند،
زن از راه رسید و مرد را میان موهای خود پنهان کرد و بعد مادیانی مغرور شد و به تاخت رفت.
رفت تا مرد قصه‌گوی سرگشته را به شهر دیگری ببرد.
شهری که مردانش بدانند زنان چشمه شرابند، و زنانش بدانند مردان حریصان شراب.
و هیچکس هیچ‌وقت از مرد نپرسید اگر زن تو را نبوسیده‌بود، کلماتت را چه می‌کردی؟
اگر کسی پرسیده‌بود، مرد حتما گریه می‌کرد...

#حمیدسلیمی
#متن‌هایی_برای_هیچ

@Roshanfkrane