روشنفکران
84.8K subscribers
50K photos
42K videos
2.39K files
6.96K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🔴 زهر مثل زخم، مثل #زندان!

#احسان_محمدی



🔹هنوز چهره هایشان جلوی چشمم است. جوان های خوش بر و رو. با اندام های ترکه ای و لباس های تمیز. اما ته چشمخانه شان به جای چشم، انگار شعله کم جان کبریتی در حال خاموشی بود. بی رمق نگاه می کردند. بی لبخند راه می رفتند.

🔹 رفته بودیم زندان قزل حصار. برای مسابقه فوتسال. دوستانه اما با دلی پرخون. سالن بازی درست پشت سلول ها بود. برای همین باید تمام مسیر را پیاده می رفتیم. از آن راهروهای تمیز و رنگ شده اما بی روح و سرد. از کنار زندانی هایی که دمپایی به پا توی هواخوری راه می رفتند، یا توی راهروها پلاس بودند.

🔹 دنبال توپ می دویدم و ذهنم گیر کرده بود روی بند رخت هواخوری که پر بود از لباس های شسته شان. گرمکن های سه خط. تی شرت های ورزشی. تکیه دادن شان به دیوار. پچ پچ کردن شان زیر آفتاب.

🔹 پاس می دادم و قلبم فشرده بود از دیدن جوان هایی که  پشت میله ها پیر می شدند. بعید است از این زندان ها اندرز بگیرند اما حتماً فن و فوت های گیر نیفتادن را بهتر یاد می گیرند. آخرین روش های بهتر دزدی کردن. تکنیک های تازه جابجا کردن مواد مخدر...

🔹 گل می زدیم و گل می خوردیم ولی ذهن بیرون از زمین جا مانده بود. مانده بود لای انگشت های پسر۲۰ ساله ای که رختکن را تمیز می کرد. از توی ساکم پیراهن ایتالیای خوش رنگ و قدیمی که همیشه نو نگهش داشته بودم را درآوردم و دادم دستش. بی آنکه حتی جرات کنم بپرسم برای چه زندان است؟ اینجا چکار می کند؟ می ترسیدم بگوید کار نبود. بیکاری پدر آدم را در می آورد آقا. می ترسیدم بگوید فکر می کنی من هانیبال لکترم؟ نه! یک روز توی پارک با دوستم حرفم شد، هلش دادم سرش خورد به جدول مُرد. می ترسیدم بگوید فاصله بین آزادی و زندان، بین من زندانی و تو که آزادی این است که من بدشانس تر بودم ... همین!

🔹 زندگی پر است از این شوخی ها. از این غافلگیری ها. از این قصه ها. از این غصه ها ... جای آن همه جوان پشت میله ها نیست. اگر از روی دیواری پریده اند در طمع دزدیدن فرشی، ما برایشان قلاب گرفته ایم. اگر چاقو را گذاشته اند بیخ گردن بیچاره ای، ما داده ایم دست شان. اگر مواد مخدر جابجا کرده اند، ما مشتری بودیم. ما یعنی من، یعنی تو. یعنی هر کسی که مسئول است و می توانست کاری کند، زندگی بهتری برایشان بسازد، شغلی بیافریند، گرهی باز کند و نکرد ... جای این همه جوان پشت آن میله هانیست......
@Roshanfkrane
#تلنگر
کاش عدالتی در کار بود ...



گاهی فکر می‌کنم کاش عدالتی در کار بود. چیزی مثل گوشی دکترها. می‌گذاشتند روی قلب آدم‌ها و معلوم می‌شد چه کسی واقعاً عاشق کشور است و چه کسی خائن. چه کسی برای جیب و میزش لاف می‌زند و چه کسی دل‌نگران واقعی سرزمین مادری‌اش.
آن‌وقت ممکن بود در چهارگوشه دنیا بعضی‌ها از زندان و حصر بیایند بیرون و زندان‌بان‌ها و صادرکننده‌های حکم‌شان بروند زندان. آن وقت ممکن بود که استخوان‌هایی از قبرها سر بیاورند بیرون با لبخندهایی روی جمجمه‌ها و مسلسل به دستانی بروند سینه قبرستان‌ها بخوابند.

تاریخ پُر است از قصه وطن‌پرستانی که خاک شدند و خاکسترشان را بر باد دادند و ریاکارانی که یک عمر خودشان را در صف‍های اول جا دادند و زالوصفت از خون مردم مکیدند و در خلوت خندیدند به سادگی خلایق. عادلانه نیست که دنیا اینطور باشد. اما دقیقاً اینطور است.
سعدی راست می گفت: هر که را زر در ترازوست، زور در بازوست!

دانشمندها به جای کشف و اختراع این همه دستگاه مضحک چرا نمی‌روند چیزی بسازند که وقتی کسی به تو می‌گوید ضدانقلاب و اقدام‌کننده علیه امنیت ملی، لبخند بزنی و بگویی آن گوشی را بیاورید، ضربان قلب ما را بشمارید تا سیه روی شود هر که در او غش باشد. آن وقت جوان‌ترها با مشت‌های گره کرده به هم و همه حمله نمی‌کردند،تند نمی‌رفتند و شعار نمی‌دادند: فتنه گر، ساندیس خور، خودفروخته، شستشوی مغزی،جاسوس آمریکایی!
عادلانه نیست برای باز کردن در کنسرو شش مدل دربازکن اختراع شده باشد اما برای فاش شدن اینکه چه کسی عاشق و دل‌نگران سرزمین مادری‌اش است هیچ چیزی وجود نداشته باشد ...
"کاش عدالتی در کار بود"...

#احسان_محمدی

@Roshanfkrane
🔴 فریب #زندگی_اسلایسی را نخوریم!!!

✍️ #احسان_محمدی



📸یک نفر عکسی از پاهای تُپل نوزادی را در توئیتر به اشتراک گذاشته و زیرش نوشته: اگر می خوایید گاز بگیرید برید ته صف!

صدها نفر برای این پاهای بامزه غش و ضعف رفته‌اند. چند نفر نوشته‌اند همین فردا میرم «شوور»! می‌کنم، دو_سه نفر نوشته‌اند اصلاً من به عشق همین پاها می‌خوام بچه‌دار شم و ...

📸مردی روی نوک کوهی ایستاده و دست‌هایش را باز کرده و نوشته: زندگی یعنی فتح قله‌ها!

📸 زنی در اینستاگرام عکسی از #قورمه‌سبزی که پخته منتشر کرده و نوشته: هرکی هرچی دلش می‌خواد بگه. من عاشق اینم برای همسرم قورمه‌سبزی بپزم، اونم بیاد بشینه موهامو ببافه.

دهها نفر نوشته‌اند: آره خوشبختی یعنی همین! خوشبختید شما...حسودیم شد.... خوش به حال جفت‌تون... دلم برای خودم سوخت و ...

📸 مردی عکسی از سوئیچ ماشینی که خریده را منتشر کرده و نوشته «بالاخره خریدمش». جماعتی لایک کرده‌اند که خوش به حالت و مبارکه و ...

↙️ اینها همه بُرش هایی از زندگی هستند نه تمام آن. #زندگی_اسلایسی! آن بخش از زندگی که دست چین می‌کنیم و به واسطه شبکه‌های مجازی به دیگران اجازه می‌دهیم آن را ببینید و بسیاری بر اساس همین «اسلایس» ما را قضاوت می‌کنند.

↙️ بسیاری از آنها که برای آن پاهای تپل دوست‌داشتنی غش و ضعف می‌روند اگر همان کودک را به آنها بدهید که ساعت سه نصفه شب بیدار می‌شود، زار می‌زند، نمی‌خوابد، پوشک‌اش نیاز به تعویض دارد، شیر می‌خواهد، خواب را از آدم می‌گیرد و ...

بعید است هنوز #فقط به خاطر گازگرفتن پاهایش به او وفادار بمانند و کماکان بچه بخواهند. کودک فقط گازگرفتن نمی‌خواهد، احساس مسئولیت و مراقبت دائمی هم می‌خواهد. می‌توانید؟

↙️ این تصور که زندگی مشترک فقط آن لحظه است که بوی خوش قورمه‌سبزی در فضای خانه می‌پیچد یا مرد می‌نشیند به بافتن گیسوی زن، یک فانتزی زیباست اما وقتی عملی نمی‌شود بسیاری از همسران احساس ناکامی می‌کنند که پس چرا زن من قورمه‌سبزی نمی‌پزد؟ یا چون همسرم موهام رو نمی‌بافه پس دوستم نداره!

مردی که خسته از جدال در یک زندگی بی‌رحمانه به خانه می‌آید و هنوز ذهنش درگیر پرخاش رئیس و ضرر و زیان ناشی از معامله و ترافیک کُشنده و بی‌ثباتی بازار و ... است دل و دماغی برایش نمی‌ماند که شب هنگام وقتی می‌رسد بنشیند به بافتن گیسو!

↙️ البته که اگر این کار را بکند عجب مرد نیکویی است اما اگر هم حال و حوصله‌اش را نداشته‌باشد دلیل بر فقدان عشق و دوست نداشتن همسر نیست. آن یک عکس که دیده‌اید هم نشان خوشبختی تمام وقت آن زوج نیست. فقط یک بُرش دست چین‌شده از یک زندگی است. یک اسلایس!

↙️ فتح قله ها لذت‌بخش است اما قبل از آنکه کسی روی نوک‌کوهی فاتحانه عکس یادگاری بگیرد، باید رنج بالارفتن از آن را به جان بخرد. عرق‌ریختن، زمین‌خوردن، تحمل سرما و گرما، تاول زدن پا و ... آن عکس فقط یک بُرش است. فقط یک #اسلایس لذتبخش!

↙️ مردی که عکسی از سوئیچ ماشین اش را به اشتراک گذاشته هم دشواری خریدن آن را که علنی نکرده. غبطه‌خوردن به آن لحظه گرچه واکنشی طبیعی است اما شاید اگر رنج رسیدن به این موفقیت را می‌دانستیم هرگز غبطه نمی‌خوردیم. این تنها یک بُرش از زندگی مرد است. یک اسلایس نه تمام آن.

↙️ خلایق حق دارند هر اسلایسی از زندگی شان که دوست‌دارند را به نمایش بگذارند اما ما حق نداریم آن یک اسلایس را «تمام» زندگی‌شان فرض کنیم، دست به مقایسه‌اش با زندگی خودمان بزنیم و احساس ناکامی کنیم.

🍕 #زندگی_اسلایسی می‌تواند آفت آرامش مان باشد اگر باور نکنیم که بسیاری از عکس‌هایی که می‌بینیم و حرف‌هایی که می‌شنویم تنها بُرش‌هایی گزینش شده‌اند، نه تمام آن

#اجتماعی #اندیشه #تربیتی

@Roshanfkrane
🔴 باتوم درد می‌دهد، درمان نیست!

✍️ #احسان_محمدی:

🔸فیلم‌ها و تصاویر پراکنده‌ای از چند شهر در فضای مجازی منتشر شده که روایتگر همان داستان تکراری است؛ فریادهای اعتراضی، شعارهای تند، تجمعات بی‌رهبر و البته برخورد پلیس.

چند نکته در خصوص این ماجرا:

۱- اعتراضات خیابانی در ایران بسیار پرهزینه است. در دی‌ماه ۹۶ بیش از ۲۰ نفر کُشته شدند، هنوز عده‌ای در بازداشت هستند و خانواده‌هایی سیاه به تن دارند.
اینکه عده‌ای باز به خیابان می‌آیند و فریاد می‌زنند نشانه ساده‌ای نیست. خوشی هم زیر دلشان نزده، اینها جان به لب رسیده‌اند. چیزی برای از دست دادن ندارند‌. انکارشان نکنید.

۲- خشونت، خشونت می‌آورد. وظیفه پلیس هم کنترل نظم است و در هیچ کجای دنیا پلیس به معترضان شکلات نمی‌دهد اما ...
اما قرار نبود با هیچ کجای دنیا مقایسه شویم. سرود ملی اول انقلاب یادتان هست؟
شد جمهوری اسلامی به پا
که هم دین دهد هم دنیا به ما
در حوزه دین سوادی ندارم اما واقعاً دنیا را به مردم دادید که الان با هر اعتراضی باتوم به دستان را به خیابان می‌فرستید؟

۳- باتوم درد دارد، درمان نمی‌دهد. باتوم کسی را قانع نمی‌کند. بعید است حتی یک مورد در تمام تاریخ پیدا کنید که یک نفر در کمال آزادی گفته باشد ممنون که من را کتک زدید و باعث شدید به خطای خودم آگاه شوم!
برخورد خشونت‌آمیز تنها اعتراض‌ها را از کف خیابان به اعماق می‌فرستد و آنجا خشم متراکم می‌شود و یک روز، یک وقت و یک جا مثل آتشفشان بیرون می‌زند. آن وقت باتوم کارساز نیست.

۴- پس از اعتراضات دی‌ماه ۹۶ همه مقامات از لزوم ایجاد سازوکار برای اعتراض قانونمند گفتند اما در عمل چکار کردید؟
وقتی نه تنها مشکلات اقتصادی را حل نکردید بلکه در نتیجه مدیریت ناکارآمد عملاً بازار دچار هرج و مرج شده چه انتظاری دارید؟ تا چه اندازه توقع دارید که مردم خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کنند؟

۵- موضع من در قبال اعتراضات خیابانی روشن است. از روز اول هم نوشته‌ام، اسنادش موجود است و نمی‌توانید بگویید هوادار اغتشاش یا دل سپرده به تفرقه و شورش در وطنم هستم.
اما آنها را چه آشغال بنامید چه کرکس، چه معتاد، چه گرسنه‌های شورشی، چه سرسپرده آمریکا، چه فریب‌خورده عربستان، چه آلت دست پسر صدام، چه بی‌سوادهای دانشگاه نرفته و ... آدم‌های همین سرزمین هستند. بچه‌های همین کشورند. درد دارد اما هم وطن هستند.

۶- «جنبش» بی‌سر و بی‌برنامه، به «شورش» ختم می‌شود و فرزند «آرامش» و «رفاه» نمی‌زاید.
حتی اگر برخی مطالباتش به حق باشد. حتی اگر برخی شعارهایش دل خوش کند، حتی اگر بعضی از بغض‌هایمان را فریاد بزند.
ما سال‌ها نرم و مهربان نوشتیم و کسی گوش نکرد، آنها که خودشان را به خواب زدند شاید حالا با فریاد مردمی که در خیابان هستند بیدار شوند. شاید!

۷- تاریخ پر است از سیاستمدارانی که مدام از خطایشان در «لحظه سرنوشت‌ساز» حرف می‌زنند، از «دیر شنیدن صدای مردم»، از افسوس، از ای کاش...
دی‌ماه سال پیش هم نوشتم که خاموش‌شدن این فریادها به معنی تمام شدن آن نیست. الان هم با گاز اشک‌آور و باتوم می‌شود جمعیت را پراکنده کرد اما درد، درمان نمی‌شود. گرسنه، سیر نمی‌شود، برای بیکار، شغل آفریده نمی‌شود...

۸- شما را به همه مقدسات سوگند با این کشور، با این مردم این‌طور رفتار نکنید. ما وسط انبار باروت خاورمیانه‌ایم.
کمی تدبیر، کمی مدارا، کمی تعقل در گفتار. دست از عدد بازی‌ها و تحلیل‌ها و نمک بر زخم پاشیدن و باتوم کشیدن بردارید و به فکر مشکلات مردم باشید.

۹- این سقف بریزد، روی سر همه‌مان می‌ریزد. اصلاح طلب و اصولگرا و پابرهنه و ثروتمند همه با هم زیان خواهیم دید. ساختن کشوری که زمین سوخته شده، هزاران بار هزینه‌اش بیشتر از اصلاح است.

۱۰- درد این است که تاوان رفتار و گفتار و کردار شما را ما مردم می‌دهیم.

همین مردم کوچه و خیابان. همین دستفروش‌هایی که کتک می‌خورند، همین زلزله زده‌هایی که شب زیر چادر از سرما می‌لرزند، همین چشم انتظاران یارانه و سهام عدالت، همین پرایدسواران، همین کارمندهایی که با وام و قسط زنده‌اند، همین زن‌هایی که می‌روند قصابی خُرده گوشت می‌خرند، همین پدرها و مادرهای بازنشسته‌مان که موهایشان از شرم نداری سفید شده، همین جوان‌هایی که از بیکاری، ترجیح می‌دهند تا صبح در اینترنت بچرخند، تا لنگ ظهر بخوابند... و پیر می‌شوند...

🔸شما یک قدم به طرف مردم بردارید، مردم صد قدم به سمت شما می‌آیند. هیچکس دلش آشوب نمی‌خواهد، نان بدهید، آرامش و لبخند ببخشید، مردم خودشان برابر هر دشمنی سینه سپر می‌کنند.

🔹این مطلب را تابستان سال ۹۷ بعد از اعتراضات خیابانی در مورد گران شدن سکه و دلار نوشتم و حالا بدون کم یا اضافه کردن حتی یک کلمه بازنشر کردم.
قصه همان است و همان خواهد بود.

#اجتماعی #سیاسی

@Roshanfkrane
🎓 تسلیت‌باد روز دانشجو!

✍️ #احسان_محمدی

🎓 تقلیل دانشگاه‌ها به سالن انتظار برای پرواز فارغ‌التحصیلان، یک خسارت تمام‌عیار است. یک ظلم به سرمایه‌های مادی و معنوی کشور.

🎓 اینکه سرمایه و وقت و انرژی کشور صرف تربیت یک نفر شود و درست وقتی مدرک‌تحصیلی گرفت، یکراست برود دارالترجمه و بعد جوری این کشور را ترک کند که انگار از گور گریخته، ظلم است... درختی که اینجا برای ثمر دادنش هزینه شده، میوه‌اش را دیگری می‌چیند. درد ندارد؟

🎓 آدم‌ها یک بار به دنیا می‌آیند و حق دارند از این یک فرصت لذت ببرند، حق دارند بروند جایی که احترام می‌بینند و لازم نباشد از صبح تا شب اخبار گوش بدهند که «چه می‌شود؟» اما چرا مردم یک کشور هزینه‌اش را بدهند تا میوه بیفتد توی دامن کانادا و آمریکا و استرالیا؟

چه کرده‌اید که دانش‌آموخته ایرانی ترجیح می‌دهد برود جایی دور از خانه پدری، همبرگر بگذارد لای نان بدهد دست مشتری، اما اینجا نماند؟ هر وقت این مهاجرت‌های شبیه گریختن، متوقف شد بگویید: روز دانشجو مبارک!

🎓 تبدیل دانشگاه‌ها به کارگاه تولید مقاله کیلویی و مسابقه «هرکی بیشتر مقاله چاپ کنه، دانشمندتره» خسارت است. خروجی این همه مقاله چیست؟ کدام مشکل مردم را حل کرده؟ جز سخنرانی‌درمانی و آماربازی فایده ای داشته؟ از این رکوردشکنی‎‌ها چیزی نصیب مردم می‌شود؟ علمی که خروجی‌اش نتواند گره‌گشایی کند، افسانه و افسون است.

کسانی که از دانش‌شان برای بهبود زندگی مردم بهره می گیرند دست مریزاد دارند، اما اگر هدف از دانشگاه رکوردزدن در زمینه تولید مقاله است، همه دانشگاه ها را ببندید، بروید از خیابان انقلاب کیلوکیلو مقاله و پایان نامه بخرید!

تا زمانی که می‌شود این همه علنی در امثال خیابان انقلاب پول داد و آشکارا علم را «خرید»، تبریک گفتن روز دانشجو «بیداری طفلی است که محتاج به لالاست»!

🎓 16 آذر و روز دانشجو در همه این سالها یا هم‌خوانی بغض‌آلود سرود «یار دبستانی من» و قرائت بیانیه و محکوم کردن بوده، یا استندآپ کمدی و مسابقه آشپزی! لابه‌لایش گاهی هم دانشجویان و اساتیدی حرف‌هایی زده‌اند که اسباب دردسرشان شده. آدم عاقل که این کارها را نمی‌کند!

🎓 نزدیک به 20 سال است در فضای دانشگاه درس می‌خوانم و کار می‌کنم، جز عده معدودی که می‌آیند چیزی یاد بگیرند و «دانش جو» هستند، بسیاری فقط دنبال گرفتن مدرک هستند که با آن بروند سرکاری، اضافه حقوقی بگیرند یا مهاجرت کنند. در دانشگاه‌ها نه کسی درس زندگی واقعی می‌دهد، نه عشق به وطن و میل به ماندن و جنگیدن برای بهبود شرایط.
بچه‌ها اینجا آنقدر «باهوش» می‌شوند که یاد بگیرند کلاهشان را سفت بچسبند که باد نبرد!

🎓 تلخ نوشته‌ام و بی‌رحمانه؟ در 18سالگی فکر می‌کردم آینده این کشور را دانشگاه‌ها و دانشجوها می‌سازند، الان در چهل‌سالگی عاقلانه نیست که به همان اندازه خوش‌خیال باشم. امیدوارم دانشجوهای امروز وقتی چهل‌سال‌شان
شد ایران بهتری بسازند.


#اجتماعی

@Roshanfkrane
🔴 لذت سرزنش کریسمسی مردم!

✍️ #احسان_محمدی



چند سالی است که دی‌ماه در ایران نه یادآور برف و باران و ننه سرما و این قصه‌ها که راوی حکایت #بابانوئل و عکس‌های برخی ایرانیان غیرمسیحی با چراغ‌های رنگینٍ آویزان از درخت‌های کاج کریسمس است و شماتت و سرزنش مردم از سوی برخی از اهل قدرت که این کارها خود باختگی فرهنگی است و ترویج فرهنگ غرب و ...

من هم شگفت زده‌ام از این تب فراگیر. اینکه خانواده‌هایی با درآمد متوسط، فرارسیدن سال میلادی را با هزینه جشن می‌گیرند که بسیاری از آنها بعید است حتی ترتیب ماه‌هایش از ژانویه تا دسامبر را بدانند. اما چرا برخی در ایران (و هر سال تعداد بیشتری) این روز را جشن می‌گیرند؟

در کنار همه دلایلی که جامعه‌شناسان قاعدتاً باید آن را کشف کنند یکی از مهمترین دلایل #فقدان_شادی است.

وقتی گرانی و فقر و تبعیض و بیکاری و ... قلب مردم را فشرده می‌کند و آنها را در خود می‌شکند به صورت طبیعی دنبال #بهانه‌های شادی می‌گردند. چرا باید آنها را سرزنش کنیم؟

نمی‌شود با همان ملودی که سینه می‌زنیم، کف بزنیم و گمان کنیم که بله! کار فرهنگی کردیم و مردم باید شادمان شوند و چه مرگتان است که خوشحال نمی‌شوید و کیف نمی‌کنید؟!

اصلاً مگر شادی دستوری است؟ اینکه فکر کنید تلویزیون از قول یک مقام خیلی مسئول بفرماید: «لبخند بزنید»! و مردم ریسه بروند خیال‌پردازانه نیست؟

اینجا #کره_شمالی نیست. اینجا #ایران است و این مردم حتی اگر گاهی از سر ترس یا احترام به شوخی‌های بی‌مزه کسی خندیده‌اند به این معنی نیست که در اعماق وجودشان شاد هستند!

آقای #قرائتی می‌گفت: «ما دکترای گریه داریم اما برای خنده سیکل هم نداریم»!

اعتراف صادقانه‌ای است. آنقدر که در این سال‌ها مردم را به #گریه کردن بر گناهان کرده و نکرده تشویق کرده‌اید برای #خندیدن واقعی آنها کاری کرده‌اید؟

یادتان می‌آید سالها بلند خندیدن نشانه جلف بودن و سبکسری بود و گریه کردن و غمگین بودن نماد فضیلت و ملکوتی بودن!

اصلاً قبول دارید که خنده و شادی مهم است و تنها با #خندوانه و #دورهمی به دست نمی‌آید؟ قبول دارید که ممانعت از برگزاری یک جشن باستانی در #پاسارگاد برای بخشی از مردم شادی آفرین نیست و بغض ایجاد می‌کند؟

تا زمانی که #شادی_ملی مثل #عزای_ملی به رسمیت شناخته نشود، از آن استقبال نشود و لبخندآفرینان مثل اشک‌آفرینان اگر تشویق نمی‌شوند دستکم تنبیه نشوند، حق نداریم به مردم بگوییم که چرا در #کریسمس جشن گرفتید؟ چرا #ولنتاین به هم گل و خرس هدیه دادید؟

فرهنگ عمومی با بخشنامه و دستورالعمل و اخم و تخم درست نمی‌شود. زیاد هم فشار بدهید که این مردم بروند بهشت از آن ور جهنم می‌زنند بیرون!

ما یاد گرفته،ایم که در مقابل فشارها، خم شویم اما نمی‌شکنیم، خم می‌شویم تا تیزی و تندی توفان‌ها بگذرد و دوباره قامت راست می‌کنیم.

این مردم شادی و امید واقعی می‌خواهند. برای همین از فیلم‌های کمدی حتی کم‌مایه هم استقبال می‌کنند. برای همین حتی بلیط‌های گران کنسرت‌های داخلی را می‌خرند.

گمان نکنید همه آنها که می‌روند کنسرت، مرفه‌های بی‌درد و پورشه‌سواران هستند. اتفاقاً این بخش برای دیدن کنسرت «آن جای دیگر» می‌روند و «اصل جنس » را گوش می‌دهند نه بعضی «بدل» های داخلی را!

ما را به خاطر بابانوئل با آن ریش پت و پهن و یک درخت کاج و چهار ریسه که معنایش را هم نمی‌دانیم این همه شماتت نکنید. سرزنش نکنید. به جای این همه طلبکار بودن بفرمایید برای شادی عمومی چکار کرده‌اید؟

شما حتی به اندازه کافی برای مرگ احتمالی ما در #زلزله ها #کفن ندارید، حتی هوا نداریم که نفس بکشیم، چطور به خودتان حق می‌دهید این همه شادی‌هایی که مردم در کنج دنج خانه‌هایشان با هزینه شخصی خلق می کنند را سرزنش کنید؟

شماتت مردم آسان است. ما سالهاست سرزنش می‌شویم که زلزله و خشکسالی و سیل و رعد و برق محصول گناهان ماست. حتی باورمان هم شده!

می‌توانید رشته‌ی این #چنگ را پاره کنید، می‌توانید کاسه‌ی آن #تار را بشکنید، می‌توانید فرمان بدهید: هان ای #طبل گران زین پس خاموش بمان. به #چکاوک اما نمی‌توانید بگویید نخوان!... چکاوک یک‌دفعه می‌پرد روی درخت کاج و کریسمس را جشن می‌گیرد!

#اجتماعی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
1⃣ انگلیسی‌ها می‌گویند شیطان در جزییات است. یعنی آدم‌ها معمولاً به صورت کلی، خیلی با هم مشکل ندارند اما وقتی وارد جزییات می‌شوند شیطان لبخند پیروزی می‌زند. جزییات لعنتی.
.
2⃣ جایی از #عمران_صلاحی می‌خواندم فقط دم کلفت‌ها مهم نیستند، پا روی دم باریک ها هم نگذارید چون ممکن است دم‌شان به یک دم کلفت وصل باشد!
دم باریک‌ها نقشی کلیدی در دنیا دارند.

3⃣ اتفاقات کوچک گاهی باعث تاثیرات بزرگ می‌شوند که باورکردنش دشوار است. مثل این قطعه سنگ پنج میلی‌متری که اگر دومینوی سنگی ادامه داشت حتی می‌توانست دیوار چین را هم فرو بریزد.
.
4⃣ باز هم: The Devil is in the Details.
گفتم که شیطان در جزییات است. همین خُرده حرف‌ها، خُرده قضاوت‌ها، خُرده دل‌شکستن‌ها، خُرده گله‌ها، خُرده نیش‌ها، خُرده زخم‌زبان‌ها، خُرده توقعات، خُرده سنگ‌های پنج میلی‌متری!
#تمرین_کنیم بیشتر مواظب «خُرده‌ها» باشیم.
#احسان_محمدی
@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🚨 جان بر کف عصر جدید!

✍️ #احسان_محمدی

🚨 این ویدئو را ببینید. چه کم از شجاعت پسران و دخترانی دارد که در جنگ هشت‌ساله با دست خالی اما قلبی مالامال از عشق به ایران دل می‌زدند به معرکه‌ای که می‌دانستند شاید برنگردند.

🚨 نسل جوانی که آن اتفاقات را باورش نمی‌شد، فکر می‌کرد افسانه و افسون و ساخته و پرداخته سیاست‌مردانی است که از خون هم کره می‌گیرند، حالا می‌توانند ببینند که شجاعت، فداکاری، وظیفه‌شناسی و انسانیت افسانه نیست.

گفتنی‌ها کم نیست، دیدنی‌ها کم نیست، من و تو کم دیدیم، من و تو کم گفتیم!

🚨 امیدوارم خیلی زود #ایران از این فاجعه گذر کند و آرزو می‌کنم عدالتی در کار باشد تا اگر کسی یا کسانی در ماجرای #کرونا دروغ گفتند، پنهانکاری کردند، پرستاران و پزشکان را با تجهیزات اندک به نبردی هولناک فرستادند و جان مردم را به بازی گرفتند، در دادگاهی صالح محاکمه شوند...

آرزوی بزرگی است اما ما یک عمر است با این آرزوها زنده‌ایم.

@Roshanfkrane
ابلهان همیشه دست بالا را دارند!

✍️ #احسان_محمدی

در تاریخ همیشه این ابلهان بوده‌اند که با قدرت، پشتکار و اراده‌ای راسخ راهشان را باز کرده‌اند، پیش رفته‌اند، خود و دیگران را نابود کرده‌اند و در نهایت حتی عذر نخواسته‌اند!

فیلیپ زملوایس پزشک مجاری - آلمانی را سال 1865 کُشتند.
چرا؟ چون گفت پزشکان با ضدعفونی کردن دست‌هایشان پیش از انجام زایمان، می‌توانند نرخ تب زایمان و مرگ مادران را تا مقدار زیادی کاهش دهند!

برخی پزشکان از این ادعا ناراحت شدند. زملوایس نمی‌توانست با آموخته‌های پزشکی آن زمان قانع‌شان کند.

او را به تیمارستان فرستادند،
14 روز بعد نگهبانان آنقدر کتک‌اش زدند که در 47 سالگی جان باخت!
حالا نوادگان همان پزشکان و نگهبانان هم باور نمی‌کنند کسی اینقدر احمق باشد که با این توصیه روشن مخالفت کند!

مصادیق زملوایس در تاریخ بسیارند. از گالیله و حسن رشدیه تا... و البته پزشکان معاصر!

به قول استاد #شفیعی_کدکنی:

گه ملحد و گه دهری و کافر باشد
گه دشمن خلق و فتنه پرور باشد

باید بچشد عذاب تنهایی را
مردی که ز عصر خود فراتر باشد

#اندیشه

@Roshanfkrane
🔴 داستان تکراری «چوب و پیاز و سکه» در ایران!

✍️ #احسان_محمدی

🔹گناهکاری را نزد حاکم بردند. حاکم گفت: یکی از این سه مجازات را انتخاب کن: «یا یک من پیاز بخور، یا 100 سکه بده، یا 50 چوب بخور!»

🔹مرد با خودش گفت: « وقتی می‌شود پیاز خورد کدام عاقلی چوب می‌خورد یا پول می‌دهد؟» برایش پیاز آوردند. دو پیاز که خورد، دهانش سوخت. گفت: «درد چوب از پیاز کمتر است. چوب بزنید!»

🔹هنوز ده چوب نزده بودند که اشکش درآمد و با خودش فکر کرد: «آدم عاقل تا پول دارد، چرا چوب بخورد؟» 100 سکه داد و آزاد شد. حاکم گفت: «کار آخر را اگر اول انجام می‌دادی لازم نبود هم چوب را بخوری، هم پیاز را و در آخر سکه هم بدهی!»

🔹 این خلاصه‌ی بسیاری از تصمیم ‌گیری‌ها در ایران است. در آخر کار و بعد از صرف هزینه بسیار، همان کاری را انجام می‌دهند که باید اول انجام می‌دادند!

🔹اول از اساس تکذیب و انکار می‌کنند و می‌گویند هرکس این حرف را بزند معاند است، بعد کمی قبول می‌کنند که «بوده اما اینطور نبوده»، بعد می‌گویند «اینطور بوده ولی کار دشمن بوده»، بعد که دیگر راهی باقی نمی‌ماند از مردم رشید، فهیم، همیشه در صحنه و ... می‌خواهند کمک کنند و در آخر هم اعتماد اجتماعی را مخدوش می‌کنند، هم هزینه می‌دهند، هم به مردم و کشور خسارت وارد می‌کنند و ...

🔹این ماجرا هر بار در شکل تازه‌ای تکرار می‌شود. اسم داستان فعلی #کرونا است!

#طنزتلخ #اجتماعی

@Roshanfkrane
«خوشبختی احساسی است که از بدبختی دیگران به آدم دست می‌دهد!» این تعریف شاید بی‌رحمانه باشد اما انگار در کشور ما یک اصل است. برای پنهان کردن کاستی‌ها. برای اینکه بگوییم آسمان همه جا یک رنگ است و اینقدر غر نزنید، ببینید دیگران چقدر بدبخت‌ترند!
در بخش‌های خبری صدا و سیما و رسانه‌های رسمی مدام روی آمار بالای مرگ‌و‌میر و ابتلا در ایتالیا و اسپانیا مانور داده می‌شود. حتی در گزارشی که بخش خبری ۲۰:۳۰ تلویزیون پخش کرد برای اینکه ثابت کند اوضاع ایتالیایی‌ها از ما بدتر است، تصاویر مربوط به اسکان خیابانی بیماران یک بیمارستان در زلزله کرواسی را به جای بیماران کرونایی ایتالیا پخش کردند! یا بعضی مقامات کلیدی مدام از دیگر کشورها مثال می‌آورند.
واقعاً فکر می‌کنید با این رفتارها حال ما خوب می‌شود؟ دل‌مان قرص می‌شود؟ همدیگر را نگاه می‌کنیم و می‌گوییم خدا را شکر که ایتالیایی‌ها از ما بیشتر می‌میرند؟
نه! با شنیدن مرگ دیگران حال ما بهتر نمی‌شود. با اعلام آمار ایتالیا و اسپانیا و آمریکا، مُردگان ما زنده نمی‌شوند. چون می‌پرسیم چرا فقط باید در مصیبت‌ها با دنیا مقایسه شویم؟
یادتان می‌آید یکبار گزارشی پخش کرده باشید که میزان درآمد سرانه یا رفاه آمریکایی‌ها را در قیاس با مردم ایران نشان داده باشید؟
یکبار کامران نجف‌زاده گزارشی در مورد آزادی مطبوعات آنجا ساخته باشد و مقایسه کند با شرایط ما؟ خبری خوانده باشید در مورد اینکه چطور یک کارگر ساده اگر مورد ظلم کارفرما قرار بگیرد می‌تواند به اتحادیه‌اش پناه ببرد و موضوع را با چه جدیتی پیگیری می‌کنند؟ فقط در مرگ و مصیبت قابل مقایسه‌ایم؟
دست بردارید از این مقایسه‌ها! شما مسئول جان ما هستید، همانطور که سالهاست در مورد اینکه چه بپوشیم و چه بنوشیم و چه بخوانیم و چه نخوانیم و حتی به چه فکر کنیم و فکر نکنیم و بچه به دنیا بیاوریم یا نیاوریم تصمیم گرفته‌اید.
چندی قبل امیرحسین رستمی بازیگری که در تلویزیون تعدادی از سوالات موجود در ذهن مردم کوچه و خیابان را پرسید، فردایش عذرخواهی کرد و گفت: «هر کشوری یک پروتکل اقلیمی دارد و من نمی‌دانستم». تمام دنیا پروتکل اقلیمی ندارد و ما داریم؟! این پروتکل اقلیمی دقیقاً چیست؟
از روزنامه‌نگار تا وزرای بهداشت ادوار همین نظام، از پزشک و پرستار درگیر با کرونا تا نماینده مجلس فریاد زدند که «قرنطینه کنید» و گوش ندادید. گفتند و نوشتیم که عده‌ای به توصیه‌های پدرانه شما گوش نمی‌دهند، نصیحت‌درمانی جواب نمی‌دهد و به سفر می روند و ویروس پخش می‌شود، گوش نکردید و گفتید مردم فهیم هستند و همکاری می‌کنند.
همکاری را باور کنیم یا آمار سفرهای نوروزی چندمیلیون نفری خودتان را؟ اینها به کنار، آمار مبتلایان که دست خودتان است. نگاه کنید! واقعاً رعایت کردند؟
من در حوزه قرنطینه سوادی ندارم، همانطور که مثل میلیون‌ها نفر دیگر برایم اهمیتی ندارد که پشت درهای بسته چه اختلاف‌نظرهایی دارید و چرا سردار باقری در مورد خلوت شدن خیابان‌ها حرف زد و یکباره به محاق رفت.
این حرف‌ها و جدل‌ها مال خودتان. اختلاف دولت با نهادهای دیگر به ما مربوط نیست، نه مسئولش هستیم و نه مسبب و تصمیم‌گیر و داورش.
اما شما مسئول مراقبت از جان یکان یکان ایرانیان هستید. برای همین زمام‌دار شده‌اید و در بسیاری از امور حتی بی‌توجه به حرف‌های مردم تصمیم می‌گیرید و لفظ رفراندوم را صرفاً برای دل‌خوشی ما هر از چندگاهی تکرار می‌کنید.
حالا که «پروتکل اقلیمی»مان مثل هیچ کجای دنیا نیست، سرتان را از آمار کشورهای دیگر و نحوه اداره بیمارستان‌هایشان بیرون بکشید. به ما نگاه کنید. مراقب جان عزیزان ما باشید. ما مردم این سرزمین که داریم یکی‌یکی مبتلا می‌شویم و در دسته‌های ده‌تایی می‌میریم!

#احسان_محمدی


@Roshanfkrane
"جدال تاپاله با #کرونا"

#احسان_محمدی

◾️اسمش گُرجیه بود. روحش شاد. زنی کم‌حرف و رنج‌کشیده که در روزگار خودش یک تخصص ویژه داشت:
از بین بُردن زردی کودکان!

◾️هر بچه‌ای زردی می‌گرفت، مادرش دستش را می‌گرفت و می‌آورد پیش گرجیه. در روستایی که دکتر نداشت، #فلورانس_نایتینگل به حساب می‌آمد.

◾️به غیر از بریدن پشت گوش کودک با تیغ و دفع اندکی خون، یک شیوه دردناک دیگر هم داشت که او را در ذهن ما تبدیل به مادر شوک‌درمانی کرد.

◾️حین حرف زدن با مادر بچه در مورد کشاورزی و گَله و نان تنوری و ... یا پرت کردن حواسش با شکلات، ناغافل با دست‌های گوشتی‌اش چنان سیلی محکمی به بچه می‌زد که برق از سه فازش می‌پرید!

◾️مادر بیچاره هم «روله روله»‌کُنان، بچه را بغل و کلی هم بابت این سیلی از گرجیه تشکر می‌کرد.

◾️به عنوان کسی که یکی از آن سیلی‌های آبدار خورده‌ام، نمی‌توانم بگویم جان به در بردن ما از تبعات زردی، محصول سیلی بود یا نتیجه جان‌سختی بچه روستایی و تلاش غریزی‌اش برای زنده ماندن. شاید هم ترکیب هر دو.

◾️حتی قبل از ورود کرونا به کشور، برخی ایرانیان برایش درمان قطعی! پیدا کردند. آمار آنها که الکل خوردند تقریباً معلوم است اما کسی عددی از استعمال‌کنندگان #روغن_بنفشه ندارد که احتمالاً بسیارند!

◾️ مدتهاست کسانی برای درمان هر بیماری از سرطان مغز و کهیر پوست و قوز قرنیه و ... تاپاله خر ماده باکره را با اسم شیک #عنبرنسارا توصیه می‌کنند. حتی سیگار بسته‌بندی‌شده‌اش هم به بازار آمده!

◾️چندی قبل با این جماعت شوخی کردم، اما پیام‌هایی دریافت کردم که چرا به پزشکی سنتی ایمان نداری و حق نداری به خرها توهین کنی و تاپاله معجزه‌گر است و ...

◾️راستش را بخواهید الان عمیقاً باورم شده که خر، بیشتر از پزشکی نوین در این مملکت وکیل مدافع سینه چاک دارد و حتی اگر از کُرونا جان به سلامت ببریم، بعید است از #جهل بتوانیم نجات پیدا کنیم.

◾️در اینکه احتمالاً سوزاندن تاپاله خاصیت ضدعفونی کننده دارد، جدل ندارم اما تبدیل آن به اکسیر جادویی و حلال هر مشکلی از جمله #کرونا و سرطان و ... بیشتر نتیجه زرنگی کاسب‌های باهوش است.

آنها زمانی در همین تلویزیون #کرم_حلزون را به خلق خدا قالب کردند، وگرنه از کجا معلوم که تاپاله مورد نظر دقیقاً متعلق به یک خر آفتاب مهتاب ندیده بوده که یواشکی آن کار دیگر نمی‌کرده؟!

◾️تاپاله فقط یک #مثال_کم‌خطر است و خوشبختانه همه‌ی خرها تا این لحظه نمی‌توانند آدم‌ها را ببرند دادگاه وگرنه کرونا ثابت کرد جهالت، خودخواهی و سودجویی تا چه اندازه در این کشور ریشه دارد و قدرتمند است.

⛔️ حرف آخر: باورمندان به تاپاله می‌توانند آن را چون عود به ریه و جاهای دیگر بفرستند، ولی تبلیغ آن به عنوان اکسیر شفابخشِ همه چیز، توهین به علم و شعور است.

◾️در خیلی از امور با #آناتول_فرانس هم عقیده‌ام که گفت: «اگر پنجاه‌میلیون نفر هم به یک چیز احمقانه اعتقاد داشته باشند، آن چیز همچنان احمقانه است».
#قرنطینه_نوشت

#اجتماعی

@Roshanfkrane
کرونا شرم کن، من قرنطینه بودم!

✍️ #احسان_محمدی

🔺فردا بعد از نزدیک به 45 روز قرنطینه خانگی باید بروم سرکار. در این مدت فقط سه بار برای خرید از خانه بیرون رفتم و تمام موارد ایمنی را رعایت کردیم.

🔺یعنی فردا کرونا به پاس 45 روز قرنطینه خانگی، من یا خانواده‌ام را مبتلا نمی‌کند؟ شرم می‌کند؟

🔺چه چیزی عوض شده است که ما خبر نداریم؟ همه چیز تحت کنترل است؟ با کرونا به توافق رسیده‌اید ما را نکُشد؟

🔺من به این آمار اعلامی که مدتهاست از امروز می‌شود تعداد مبتلایان و فوت شده‌های فردا را حدس زد، مشکوکم.

🔺اما بر اساس همین آمار خطی خودتان از دیروز تا امروز 158 نفر بر اثر کرونا فوت کردند. بیشترین تعداد فوتی از روز نخست این بیماری در ایران. باز شدن ادارات یعنی همان «روال عادی» که می‌فرمودید. یعنی شهر در امن و امان است!

🔺اگر مرگ هر آمریکایی به دلیل کرونا را دلیل ناکارآمدی، ضعف و ناتوانی #ترامپ می‌دانید، مسئولیت ابتلا و مرگ هر ایرانی هم بر عهده شماست.

🔺لطفاً مجلس شورای اسلامی و مجلس خبرگان را هم باز کنید عزیزان بروند به خدمت به مردم مشغول شوند.

#اجتماعی #پزشکی

@Roshanfkrane
♦️ #جهان_آرا در #خرمشهر شهید نشد...

✍️ #احسان_محمدی


🔹 نام محمدجهان آرا با خرمشهر گره خورده است. به ویژه به واسطه نوحه مشهور «ممد نبودی ببینی». اما حقیقت این است که جهان آرا 9 ماه قبل از آزادی خرمشهر در نزدیکی تهران به شهادت رسید.

✈️ هفت مهر ۱۳۶۰ پس از شکستن حصر #آبادان جهان آرا به همراه تعداد دیگری از فرماندهان راهی تهران شدند تا گزارش عملکرد نیروها را به رهبر بدهند، اما بر اثر سقوط هواپیمای پرواز هرکولس سی-۱۳۰ نیروی هوایی ارتش ایران در نزدیکی تهران به شهادت رسیدند.

در این سقوط از ۱۰۰ سرنشین هواپیما تنها ۲۲ نفر (۱۸ مسافر و ۴ کادر پروازی) زنده ماندند.

⛔️ محمود خرم‌دل کمک خلبان این پرواز این حادثه را چنین شرح داده‌است:

« پس از ترک اهواز همه چیز مرتب بود تا حدود ساعت ۸ شب به نزدیک کوه‌های حسن آباد قم رسیدیم. در این زمان سیستم برق هواپیما به طور کامل از کار افتاد و تاریکی همه جا را فرا گرفت و تنها چراغ‌های حرم عبدالعظیم دیده می‌شدند. بر اثر قطع برق موتورهای هواپیما نیز خاموش شدند و سیستم هیدرولیک هدایت از کار افتاد.

فکوری ابتدا به کابین خلبان آمد و با چراغ قوه سعی کرد که مشکل را برطرف کند و بعد برای باز کردن دستی چرخ‌ها رفت. چنین احساس می‌شد که فکوری فهمیده‌است مشکل فراتر از قطع برق است. از آنجا که فرمان هواپیما تریم شده بود هواپیما با سرعتی آهسته و به طور افقی به سمت زمین در حرکت بود. به همین دلیل هواپیما در بیابان فرود آمد. از آنجا که یکی از چرخ‌ها قفل نشده بود، هواپیما به یک سمت خم شده و روی زمین کشیده شد.

کمک خلبان با بازکردن پنجره از هواپیما خارج شد و لحظاتی بعد هواپیما با ۸۰۰۰ پوند سوخت منفجر گردید. ۴۵ دقیقه بعد یک بالگرد برای کمک به بازماندگان حادثه به محل آمد». (ماهنامه صنایع هوایی شماره ۱۷۶)

🙏 یوسف کلاهدوز، موسی نامجو، ولی‌الله فلاحی، جواد فکوری و محمد جهان‌آرا سرشناس ترین شهدای پروازی بودند که هرگز به تهران نرسید، اما برای همیشه در قلب یک ملت فرود آمدند. مردم فرزندان وفادار خود را هرگز فراموش نمی کنند،هرگز.

#مناسبت #تاریخ #جنگ

@Roshanfkrane
روشنفکران
البرز زارعی قربانی بی کفایتی مسئولین شد. اگر درصدی از پول هایی که امثال ‎طبری و ‎غلامرضا منصوری دزدیدند را خرج تجهیزاتی مانند هلی کوپتر و ... می کردند و اگر مدیریت بحران به وظایفش عمل می کرد و... البرز امروز زنده بود... البرز به خاطرِ وطن در آتشِ ‎زاگرس…
🌳 بلوط‌ها برای تو می‌گریند «البرز»!

✍️ #احسان_محمدی

◾️ در روزی که همه سرها به طرف #رومانی چرخید و خبر مرگ یک قاضی تیتر تمام خبرگزاری‌ها شد، از اصفهان خبر دادند #البرز_زارعی کوهنورد و فعال محیط ‌زیست در بیمارستان جان باخت. دو مرگ در یک روز،
اما این کجا و آن کجا؟

◾️ «خدایا آخر و عاقبت ما را به خیر کن» فقط یک دعای زیر لب نیست که بسیاری اوقات تکرار کرده‌ایم. یک التماس به خالق هستی است. اینکه پروردگارا «عاقبت» ما را در این دنیا آبرومند قرار بده.

تجربه می‌گوید برای قضاوت در مورد مرگ‌های چند بعُدی از جنس قاضی منصوری نباید شتاب کرد؛ حتی اگر خود او در صدور حکم شتاب می‌کرد. اما چیزی که امروز در فضای جامعه تکرار می‌شود این است که تا این لحظه عاقبت خوبی نداشت. سرانجامی که هیچ کس آرزویش را ندارد.

◾️ برخلاف عاقبت «البرز» که حالا به یک نام و نماد تبدیل شده است، گرچه تن‌اش خاکستر شد و ذره ذره وجودش با خاک وطن گره خورد. ۱۸ روز روی تخت بیمارستان رنج کشید، در اوج جوانی دست از زندگی شست اما مایه مباهات است. خانواده و دوست‌دارانش اشک‌آلود اما با غرور سرشان را بالا می‌گیرند،به احترام یک قهرمان.
درست مثل احسان عزیزی، محمد پژوهی، رحمت حکیمی نیا، شریف باجور و امید حسین‌زاده و ...

◾️ لقب‌ها برای آنها که جان‌شان را در طبیعت فدا کردند «زندگی» نمی‌شوند و اگر حق انتخاب داشتند «زنده بودن» را حتی در این روزهای دشوار انتخاب می‌کردند، اما نام‌شان با افتخار تکرار می‌شود. و هیچ واژه‌ای برای تحسین کسانی مثل البرز کافی نیست.
این زمانی است که واژه‌ها لال و تهی از معنا می‌شوند.

◾️ در عصری که نام اختلاس‌گران، دلقک‌ها، تشنگان شهرت و قدرت و .. در فضای مجازی بیش از دیگران تکرار می‌شود، خوشا «البرز» بودن،
خوشا عاشقان بی‌نشانی که پسران و دختران وفادار این سرزمین رنجور هستند.

◾️البرز زارعی مقدم تا زنده بود نه قلمی برای حکم راندن داشت و نه داغ و درفشی برای سرزنش دیگران، نه پولی از بیت‌المال به جیب خودش ریخت و نه جایی گریخت. اتفاقاً وقتی آتش به جان زاگرس افتاد، نه رمید، نه گُسست.

به میان معرکه رفت تا از بلوط‌ ها، از سرزمین مادری و از وطن‌اش دفاع کند. در روزگارِ «به تو چه؟» و «کلاه خودت را بچسب» چقدر به قهرمان‌هایی مثل او نیاز داریم که پشت شجاعتش پنهان شویم.

◾️ او یکی از کوه‌نوردان انجمن کوه‌نوردی زاگرس و از اعضای فعال تشکل زیست‌محیطی سبزگامان کهکیلویه و بویراحمد بود. سهمش از این سرزمین ۶۰ درصد سوختگی شد. هنگام تقلا برای خاموش کردن آتش در مناطق دیل و کوه‌های خامی واقع در ارتفاعات گچساران دچار سوختگی شدید شد.

علیرغم انتقال به بیمارستانی در اصفهان و در حالیکه امیدها برای نجات جانش رو به فزونی بود، عفونت ها امانش را برید و برای همیشه پلک‌های سوخته‌اش را بست. بدون لالایی، بدون قصه.

◾️ گفته شد به دلیل اختلاف دو دامدار ساکن در حاشیه کوه خائیز، آتش به جان مراتع و جنگل‌ها این کوه افتاد. اگر این ماجرا حقیقت داشته باشد، آنها مرتکب قتل نشده‌اند؟ جان بلوط‌ها پیشکش، تن البرزها هم در زاگرس سوخت، خاکستر شد.

◾️البرز رشته کوهی در شمال ایران است و زاگرس رشته کوهی در مرکز. هیچ اسطوره‌ای اینطور دو رشته کوه را به هم گره نزده بود. انگار «البرز زارعی» آفریده شد که با بخشش تن‌اش به شاعرانه‌ترین و دردناک‌ترین شکل ممکن به ما بگوید مراقب «البرز» و «زاگرس» باشید.

◾️ او حالا به خاک سپرده می‌شود و ما چند روزی در شبکه‌های اجتماعی ناله و شیون می‌کنیم. عاشقان طبیعت ایران امیدوارند این فاجعه تلخ، این فداکاری پر درد دستکم خیلی‌ها را از خواب بیدار کند تا راه تکرار را ببندند. به فکر تجهیز امکانات برای جلوگیری از آتش سوزی مجدد یا مهار سریع آن شوند. این طور شاید از باقیمانده تن «البرز» بلوطی بروید. شاید آتش دوباره عاشقان طبیعت ایران را سوگوار نکند.

◾️ما یک عمر بر بیهودگی اشک ریختیم. اشکی نمانده، اما بلوط‌ها برای تو سیاه پوشیده‌اند «البرز»/عصرایران

#اجتماعی


@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
از چال اسکندرون تا دماوند!

برخلاف "کیانوش در برره" من نه از وقف یال دماوند تعجب کردم نه از دزدیده‌شدن چال‌اسکندرون!

سالهاست کیلومترها از ساحل دریای خزر را با ویلا و اقامتگاه شخصی و دولتی محدود کرده‌ و تابلوی ورود ممنوع هم زده‌اند.


#احسان_محمدی

@Roshanfkrane
◾️خوشا به حالت استاد شجریان!

ما سوگوار خودمان هستیم.
استاد شجریان را بهانه کرده‌ایم برای بغض کردن، برای دریغا دریغ. احساس تنهایی می‌کنیم از رفتن کسی که همیشه انگار مطمئن بودیم در هر بزنگاهی کنارمان می‌ایستد. دوشادوشمان و حالا مثل خانه‌ای قدیمی شده‌ایم که دیوارش ریخته و باد می‌آید و توی دلش چنگ می‌زند.

سروش صحت در فیلم جهان با من برقص داستان مردی را روایت می‌کند که برای سالم زیستن از دود و دم تهران فرار می‌کند و به جای دنجی در شمال پناه می‌برد. شیر گاو می‌خورد و دم‌نوش گیاهان و... اما به سرطان مبتلا می‌شود و طنز تلخ ماجرا این است که دوستش حمید که کارخانه‌ی سوسیس و کالباس دارد و صبحانه کله‌پاچه می‌زند آن‌قدر سالم است که زن جوان گرفته، برنامه دارد بچه‌دار شود و حتی به کانادا برود!

محمدرضا شجریان کوهنوردی می‌کرد، عاشق طبیعت و گل و گیاه بود، از محصولات باغ و باغچه‌اش می‌خورد و حتی به گمانم گندم کاشته بود و از آرد آن نان می‌پخت و... اما سرانجام گرفتار سرطان شد. شوخی تلخ روزگار است. دنیای عجیبی است، تاریخ پر از آنهاست که خون خلق می‌خوردند و هیچ‌شان نشد!

من هم دلتنگ استاد شجریان هستم اما کاش هر کدام از ما یک‌هزارم آنچه او زیست را زندگی کنیم.

فخر موسیقی شد، خوشنویسی کرد، آشپز ممتازی شد، ساز ساخت، نجاری کرد، برای مردم خوشنام‌تر از هر سیاستمردی شد، در همه‌جای جهان احترام دید، ۸۰سال در اوج بود، فرزندانی پرورش داد که مایه مباهاتند، صدای مردمش شد، عکسش را بر در و دیوار زدند، با ربنایش افطار کردند و...

حالا که بعد از رنج بیماری کتاب زندگی‌اش را بست و رفت میلیون‌ها ایرانی چنان غمگین‌اند که انگار یکی از اعضای خانواده‌شان را از دست داده‌اند. مگر چند نفر در این کشور تا این اندازه خوشبخت زیسته‌اند و عاقبت‌به‌خیر شده‌اند؟

تنها حسرتم برای او این وداع غریبانه است. اینکه سزاوار بدرقه‌ای باشکوه‌تر از این بغض‌های خاموش ما در شبکه‌های اجتماعی است.

حرف آخر اینکه مُرده آن است که نامش به نکویی نبرند، مُرده آن است که پشت‌ هنرمندان وطن‌دوستی چون تو را خالی کرد، اجازه‌ی کنسرت نداد و گمان کرد می‌تواند نامت را از یاد مردم ببرد وگرنه محمدرضا شجریان تا آخرین روز دنیا که حتی یک نفر فارسی بداند، زنده است.

بعضی‌ها را خدا بغل کرده است، مهرشان به دل مردم چنان نشسته که با هیچ دستور و اخم و تَخمی قابل پاک کردن نیست، شجریان یکی از آنهاست.

خوشا به حالت آقای شجریان که محترم زیستی و در قلب مردم این سرزمین تا همیشه زنده‌ای و خوشا به سعادت ما که در روزگار تو زیستیم و از صدایت لذت بردیم.

#احسان_محمدی

@Roshanfkrane
@Roshanfkrane
تازه دانشجو شده بودیم. سبیل های کم رنگمان را تیغ می زدیم و کتیرا می مالیدیم به موهایمان که دلرباتر به نظر برسیم!

خوابگاه مان شکل بهشت بود. از شماتت های مادرانه خبری نبود که «چرا جوراباتون رو پرت کردید پشت در»، نه پدری که شرم کنیم موقع گوش دادن به ترانه های مبتذل آن روزگار.

توی هر اتاق یک ضبط بود با یک بغل کاست. هر کس نوار و خواننده و حتی ترانه خودش را داشت. دوران اصلاحات بود. تازه داشتیم تمرین می کردیم که لازم نیست حتماً همه مثل هم فکر کنیم.

اتاق ما هم در آن فضا، دچار #پلورالیسم_موسیقی بود. یک آزادی بیان نوپای شهرستانی.
یکی کز می کرد گوشه تختش و داریوش گوش می داد:دلم مثل دلت خونه شقایق. یکی با اندی دم می گرفت دختر ایرونی مثل گُله!
یکی سیاوش می خواند: پاکت بی تمبر و تاریخ... یکی از بچه ها هم می رفت توی تراس و با هایده می زد زیر آواز: روز نوروز بچینی گل سرخ بر سرراه نگار فرش كنی...
ابی هم طرفدار خودش را داشت:ستاره های سربی فانوسکای خاموش.
‌‌
دنیا سرخوشانه پیش می رفت. ما بچه های شهرستانی در حال کشف و شهود آزادی های از راه رسیده بودیم.
تا اینکه یک نفر مثل #ارشمیدس پرید توی اتاق. با کاستی در دست!
امید را که داشت : بذار رو سینه ام سرتو...
می خواند از داخل ضبط درآورد و صدای دختری پیچید توی اتاق:
سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی
آره! بازم منم، همون دیوونه ی همیشگی...
‌‌
از آن روز به بعد تقریباً به مدت یک ترم ، دنیا به شکل دیگری درآمد! آخرهای پائیز بود. ترم یک. برف که می بارید چراغ ها را خاموش می کردیم که بخوابیم. بعد یک نفر دستش را دراز می کرد و دکمه پلی ضبط را می زد.
شش نفری مان روی همدیگر یک دوست دختر نداشتیم اما وقتی #مریم_حیدرزاده در آن سکوت برف آلود می خواند:
«از وقتی رفتی تو چشام، فقط شده کاسه ی خون/همش یه چشمم به دره، چشم دیگم به آسمون» ما پرپر می شدیم.
‌‌
خداوکیلی هیچکس در شهرهایمان چشم به راهمان نبود ولی فکر می کردیم حتماً باید یک دماغویی اینطور دلش برایمان تنگ شده و برایمان با همین صدای پرعشوه ی ظریف چیزکی فرستاده باشد.

مریم حیدرزاده، حامد همایون و حمید هیراد و تتلوی روزگار ما نبود اما مثل یک اپیدمی همه را گرفتار کرده بود. فاتح تاکسی ها، اتوبوس های بین شهری، مغازه های کاست فروشی، اتاق های دانشجویی و احتمالاً سربازخانه ها.

امروز داشتم فکر می کردم وقتی جوانترها را سرزنش می کنیم که "آخه این چیه تو گوش میدی؟" یادمان بیاید یک زمانی دکلمه های دختری نابینا با ذهنی رنگی و خیالپرداز و عینک آفتابی درشت، داشت بر بادمان می داد!

#احسان_محمدی

#‌ارسالی #اجتماعی #اندیشه


@Roshanfkrane