روشنفکران
81.7K subscribers
49.9K photos
41.9K videos
2.39K files
6.92K links
به نام حضرت دوست
که
همه عالم از اوست
خوش امدین
مهربانی بلوغ انسانیست
مواردمفیدعلمی وفرهنگی وتاریخی و اقتصادی و هنری وخبری و معرفی کتاب و نجوم و روانشناسی و اموزشی و قصه و رمان و فیلم و ورزشی و ...مدنظر است


روابط عمومی و مدیریت و تبلیغات👇
@Kamranmehrban
Download Telegram
🔵جستجو به دنبال یادداشت‌های گمشده #کافکا ، در اسراییل به پایان رسید

🔸جستجویی یازده ساله و "کافکایی" در شهرهای اروپا به دنبال یادداشت‌های گمشده #فرانتس_کافکا سرانجام پایان یافته و مجموعه این یادداشت‌ها در یک جا جمع شده است.

🔹آخرین بخش این یادداشت‌ها سرانجام به کتابخانه ملی بیت‌المقدس رسیده و به این ترتیب یازده سال جستجو و مناقشه حقوقی پایان یافته است.

🔸کافکا این مجموعه را به دوست مورد اعتماد خود مکس برود واگذار کرده بود تا او بعد از مرگش آنها را بسوزاند، با این همه آقای برود حاضر به این کار نشد و بعدها بخشی از آنها را منتشر کرد.

#خبر #فرهنگ

🆔👉 @Roshanfkrane
Color Deceives Continuously
Christopher Bissonnette
خیال می‌کنیم ایستاده‌ایم، حال آنکه در حال سقوطیم.
این‌ است که حال کسی را پرسیدن، یعنی به صراحت به او اهانت کردن. مثل این است که سیبی از سیب دیگر بپرسد:
حال کرم‌های وجود مبارک‌تان چطور است؟

#گفتگو_با_کافکا
#فرانتس_کافکا
@Roshanfkrane
موش گفت : “ افسوس دنیا روز به روز تنگ تر می شود . اول آن قدر بزرگ بود که می ترسیدم . دویدم و دویدم و خوشحال بودم که سرانجام در دوردست ، چپ و راستِ خودم دیوار هایی دیدم ، اما این دیوار های بلند با چنان سرعتی به هم نزدیک می شوند که به آخر خط می رسم و تله ایی که باید توی آن بیفتم ، گوشه ایی منتظرم است .
گربه گفت : فقط باید مسیرت را عوض کنی ، و آن را خورد .

#دیوار_چین
#فرانتس_کافکا

#بریده_ای_ازکتاب
@Roshanfkrane
من ناراحت نمی‌شوم، تو هم لازم نیست ناراحت شوی؛
داشتن اعتقاد متفاوت نباید موجب جدائی انسان‌های باشعور بشود.


#فرانتس_کافکا
#نامه_به_فلیسه

@Roshanfkrane
من ناراحت نمی شوم، تو هم لازم نیست ناراحت شوی؛ داشتن اعتقاد متفاوت نباید موجب جدایی آدم های باشعور بشود.

نامه به فلیسه
#فرانتس_کافکا
@Roshanfkrane
این مردم به کجا می روند؟ چه می خواهند؟ ما دیگر از مناسباتی که، ورای فرد،‌ میان مفاهیم اشیا موجود است، خبری نداریم. همه ی ما به رغم هنگامه، خاموشیم و در خود محبوس. ارزیابی فرد، تناسب خود را از دست داده اند. ما نه در جهانی ویران، بلکه در جهانی مختل زندگی می کنیم. صدای شکستن تدریجی بَست های کشتی پوسیده مان را می شنویم‌.

#فرانتس_کافکا
@Roshanfjrane
نویسندگی اورول، کافکا و بالزاک را به کام مرگ کشاند!

به گزارش خبرگزاری کتاب ایران (ایبنا) به نقل از لیت‌هاب، بی‌شک نویسندگی به اندازه کار در معدن سخت نیست، اما زندگی اغلب نویسندگان چندان پویا نیست و بیشتر وقت خود را پشت میز و در حال نوشتن سپری می‌کنند. بسیاری از نویسندگان در طول تاریخ به دلیل نوشتن زیاد دچار مشکل و بیماری شده اند.

#جوروج_اورول، نویسنده آثار معروفی چون «قلعه حیوانات» و «1984» از کودکی دارای مشکلاتی سلامتی بود، اما ساعات کاری مداوم او برای نوشتن کتاب «درود بر کاتولونیا» و نگارش و ویرایش رمان «1984» سلامتی او را بیشتر از پیش به خطر انداخت.

جان راس، در کتاب «وضعیت پزشکی نویسندگان بزرگ» نقل‌قولی از یکی از مقاله‌های اورول می‌آورد که نوشته: «نوشتن، کار وحشتناک و کشمکشی خسته‌کننده است و شباهت زیادی به تحمل بیماری سخت دارد.» او در طول نگارش این دو اثر هر روز وخامت حالش بدتر می‌شد. راس می‌نویسد: «او خون بالا می‌آورد، تب داشت و شب‌ها در خواب عرق می‌کرد. 12 کیلو از وزن خود را از دست داده بود و دو ماه آخر نگارش کتاب را نیز در بستر بود.» در نهایت بیماری سل در او شدت گرفت و در نهایت او را به کام مرگ کشاند.

#اونوره_دو_بالزاک، نویسنده و نمایشنامه‌نویس معروف فرانسوی به قهوه اعتیاد داشت زیرا سبب می‌شد بیدار بماند و داستان‌هایش را بنویسد. علاوه بر این، بالزاک معتقد بود قهوه موجب فوران خلاقیت ادبی وی می‌شود. خوردن قهوه سرد و با شکم خالی در نهایت سلامتی او را به خطر انداخت. خود بالزاک مقاله‌ای تحت عنوان «لذات و دردهای قهوه» نیز نوشت و اعلام کرد روش خود را برای نوشتن داستان به همه پیشنهاد نمی‌کند و یک بار به دوست لاغراندامش چنین پیشنهادی کرد و اصلا پایان خوشی برایش رقم نخورد. البته خوردن بیش از حد قهوه برای خالق «کمدی انسانی» نیز پایان خوشی نداشت و او بر اثر مسمویت کافئینی در سن 51 سالگی از دنیا رفت.

#فرانتس_کافکا دیگر نویسنده‌ای است که به دلیل کار نویسندگی دچار آسیب شد. البته اگر او خوب بشناسید و آثارش را خوانده باشید از این موضوع شگفت‌زده نخواهید شد. زادی اسمیت، نویسنده انگلیسی درباره او در نیویورک‌تایمز نوشت: «کافکا 12 ساعت از روز را بیرون از خانه کار می‌کرد و وقت زیادی برای نوشتن نداشت. ساعت 11 شب شروع به نوشتن می‌کرد و بسته به توانش در آن شب تا سه و حتی گاهی شش صبح کار می‌کرد و فقط یک تا دو ساعت وقت استراحت داشت. وظایف روزانه‌اش او را تا آستانه فروپاشی برد.»
این شرایط شاید نقش مهمی در ایجاد بیماری سل در نویسنده کتاب «مسخ» و «محاکمه» ایفا کرد، بنابراین اصلاً دروغ نیست اگر بگوییم کارش او را کُشت. کمی بعد گلویش دچار مشکل شد و خوردن غذا برای او سخت و تا حدی غیرممکن شده بود. او در روزهای آخر عمرش داستان کوتاه «هنرمند گرسنه» را نوشت و به نظر می‌رسد خود وی به دلیل عدم توانایی جسمی برای غذا خوردن و بر اثر گرسنگی جان خود را از دست داده است.

@Roshanfkrane
اين مطلب مختص کسانی است که حوصله خواندن متن های زیاد(طولانی) را ندارند، اما اگر بخوانند به جواب خيلی از چراهاشون ميرسند ... 👇


فرهنگ سه خطی :

يک روز #فرانتس_کافکا نویسنده ی فرانسوی ، در حال قدم زدن در پارک ، چشمش به دختر بچه‌ای افتاد که داشت گريه می کرد . کافکا جلو می‌رود و علت گريه ی دخترک را جويا می شود.
دخترک همانطور که گريه می کرد پاسخ می‌دهد : " عروسکم گم شده ... "
کافکا با حالتی کلافه پاسخ می‌دهد : " امان از اين حواس پرت ... گم نشده ، رفته مسافرت ! "
دخترک دست از گريه می‌کشد و بهت زده می‌پرسد : " از کجا می‌دونی ؟! "
کافکا هم می گويد : " برات نامه نوشته و اون نامه پيش منه ... "
دخترک ذوق زده از او می پرسد که آيا آن نامه را همراه خودش دارد يا نه ، کافکا می‌گويد : " نه ، توی خونه‌ست. فردا همينجا باش تا برات بيارمش "
کافکا سريعاً به خانه‌اش بازمی‌گردد و مشغول نوشتنِ نامه می‌شود و چنان با دقت که انگار در حال نوشتن کتابی مهم است !
اين نامه‌ نويسی از زبان عروسک را به مدت سه هفته هر روز ادامه می‌دهد و دخترک در تمام اين مدت فکر می‌کرده آن نامه ها به راستی نوشته‌ ی عروسکش هستند !
در نهايت کافکا داستان نامه‌ها را با اين بهانه‌ ی عروسک که « دارم عروسی می کنم » به پايان میرساند.

👆 اين ماجرای نگارش كتاب « کافکا و عروسک مسافر » است .
اينکه مردی مانند فرانتس کافکا سه هفته از روزهای سخت عمرش را صرف شادکردن دل کودکی کند و نامه ها را ( به گفته ی همسرش دورا ) با دقتی حتی بيشتر از کتاب ها و داستان هايش بنويسد ، واقعا تأثيرگذار است.


جامعه‌ای که در آن راه‌های طولانی، راه‌های کم ‌رفت و آمد و خلوتی شده؛
جامعه‌ای که در آن هیچ‌کس حوصله‌ی صبر و شکیبایی برای به دست آوردنِ هدفی را ندارد، جامعه‌ای استتوسی ست.

جامعه‌ای که برای رسیدنِ به هدفش فقط به اندازه‌ی خواندنِ همان سه خطِ بالای استتوس‌ها زمان می‌گذارد !
جامعه‌ی مبتلا به « فرهنگِ سه‌خطی » !

ما مردمی شده‌ایم همچون پینوکیو ، که دوست داریم طلاهای‌مان را بکاریم تا درختِ طلا برداشت کنیم !
مردمی که یک جای کارِشان لنگ می‌زند،
آن جای کار هم اسم‌اش « فرهنگِ شکیبایی » است.
فرهنگ سه‌خطی به ما می‌گوید اگر نوشته‌ای بیش‌تر از سه سطر شد ، نخوان !
فرهنگِ سه‌خطی به ما می‌گوید "راهِ رسیدن به هدف چون درست است ، طولانی است . پس یا بی‌خیال‌اش بشو یا سراغِ میان‌بُر بگرد !"

فرهنگِ سه‌خطی است که نزول‌خوری دارد ، اختلاس دارد ، دزدی دارد ، بی‌سوادی دارد ، رشوه دارد ، حق‌خوری و هزار جور دردِ بی‌درمانِ دیگر دارد.
فرهنگِ سه‌خطی است که اینهمه آدمِ بی‌کار دارد.
آدم‌های بی‌کاری که توقع دارند یک ساعت در روز کار کنند و ماهی چند میلیون درآمد داشته باشند !
برای درکِ عمقِ فاجعه‌ ، نیازی نیست خیلی جای دوری برویم، به همین فیس‌بوک یا اینستاگرام که نگاه کنیم ، همه چیز دست‌مان می‌آید . وقتی که کسی می‌نویسد : « اوه ! طولانی بود ، نخوندم ! » یا « سرسری یه نیگاه انداختم ، با کلیّتش موافقم ! » یا « چه حوصله‌ای ! » یا « لایک کردم ، ولی نخوندم ! » و ...
یعنی یک پُلی در جایی از مسیرِ فرهنگ شکسته است، آن پُل ، همان فرهنگِ شکیبایی ست.
جامعه‌ای که همه چیز را ساندویچی می‌خواهد ، در مطالعه ؛ سه خط استتوس برایش بس است.
در ازدواج ؛ بین عشق و نفرت‌اش ده ثانیه زمان می‌برد.
در سیاست ؛ بینِ زنده‌باد و مُرده‌بادش، نصفِ روز کافی ست.
در کار ؛ از فقر تا ثروتش یک اختلاس فاصله دارد.
در تحصیل ؛ از سیکل تا دکترایش یک مدرک آب می‌خورد.
در هنر ؛ از گم‌نامی تا شهرت‌ش به اندازه‌ی یک فیلم دو دقیقه‌ای در یوتیوب است !

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد چیزی را نخوانده ، بپسندم .
موضوعی را نفهمیده ، تحلیل کنم.
راهی را نرفته، پیشنهاد بدهم.
دارویی را نخورده، تجویز نمایم.
نظری را ندانسته، نقد کنم ...

فرهنگِ سه‌خطی به من اجازه می‌دهد به هر وسیله‌ای برای رسیدن به هدف‌ام متوسل شوم، چون حوصله‌ی راه‌های درست را "که طولانی‌تر هم هست" ندارم!

؟

#اجتماعی

@Roshanfkrane
من تنها با عشق به تو وابسته نیستم، سهم عشق خیلی زیاد نیست، عشق شروع دارد، می‌آید، می‌گذرد، دوباره می‌آید؛ ولی این نیاز، که با آن کاملا به وجود تو زنجیر شده‌ام، این باقی می‌ماند...

نامه به فلیسه
نویسنده: #فرانتس_کافکا
@Roshanfkrane
احساس می‌کردم که انگار سالهاست که شب و روز جلو قهوه‌خانه قدم می‌زنم و هر بار که در اثر ورود یا خروج یک مشتری در باز می‌شود منتظرم که تو از در وارد شوی.
در بسته می‌شود و باز من به انتظار و سرگردانی خود ادامه می‌دهم.
این انتظار نه اندوهبار است نه خسته کننده. چه می‌گویم!

چگونه ممکن است انتظار در پشت در خانه‌ای که تو در آنی اندوهبار یا خسته کننده باشد؟

📕 نامه به میلنا
✍🏽 #فرانتس_کافکا

@Roshanfkrane
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
یک‌بار دیگر از ته دل بر سر دنیا فریاد کشیدم. بعد دهان‌بندی به دهانم زدند، دست‌و‌پایم را بستند و به من چشم‌بند زدند. چندین‌ بار به عقب‌و‌جلو رانده شدم. مرا سر پا کردند و با ضربه به زمین انداختند، این کار را هم چندین بار کردند، پاهایم را چنان کشیدند که از درد به بالا پریدم، مرا لحظه‌ای به حال خود گذاشتند، اما بعد، برخلاف انتظارم، با چیزی تیز، اینجا و آنجا، هرجا که شد،
بر من زخم زدند ...

#یادداشت_ها
#فرانتس_کافکا


🎥اسب دوپا
🎬سمیرا مخملباف

@Roshanfkrane